البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۲۱۵-۲۱۸

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ۲۱۵ ‏- ترا مى‏پرسند ما ذا یُنْفِقُونَ‏ که چه هزینه کنند قُلْ‏ بگوى‏ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ هر چه نفقه کنید از مال‏ فَلِلْوالِدَیْنِ‏ بر پدر و مادر کنید وَ الْأَقْرَبِینَ‏ و بر خویشاوندان‏ وَ الْیَتامى‏ و نارسیدان پدر مردگان‏ وَ الْمَساکِینِ‏ و درویشان‏ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‏ و راه گذریان و مهمانان، وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه نفقه کنید از مال‏ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏ خداى بآن دانا است.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ‏- واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ‏ کشتن کردن با دشمنان دین‏ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ‏ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏ و مگر که دشوار آید شما را چیزى و آن بهتر بود شما را وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ‏، و مگر دوست دارید چیزى و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ‏ و خداى داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهى در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ و شما ندانید

یَسْئَلُونَکَ‏- مى‏پرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ‏ از ماه حرام و کشتن کردن در آن‏ قُلْ‏ بگوى‏ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کارى بزرگ است‏ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏ و باز داشتن است راه گذرى را از راه بردن و حاج را از حج کردن‏ وَ کُفْرٌ بِهِ‏ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام‏ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ و کافر شدنست بحق مسجد حرام‏ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ‏ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ آن مه است نزد خداى از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَهُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب مى‏کردند که از مسلمانى باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ‏ آن مه بود از کشتن که شما مشرکى کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ‏ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ‏ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ‏ و هر که بر گردد از شما از دین خویش‏ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ‏ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهاى ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا- ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ و از بهر خدا در راه وى جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ‏ ایشان بخشایش اللَّه مى‏پیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ ۲۱۸ و خداى آمرزگارست مهربان‏

النوبه الثانیه

– قوله تعالى:

و دلیل سنت آنست- که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت:

«ان اطیب ما یأکل الرجل من کسبه و انّ ولده من کسبه.

وَ الْأَقْرَبِینَ‏- و خویشاوندان یعنى ایشان که نه وارثان اند، و فاضلتر آنست، که احسان با پیوستگى خویش کند، و صدقه بایشان دهد، اگر چه با ایشان‏ بخصومت بود، که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت:«افضل الصدقه على ذى الرحم الکاشح».

و میمونه بنت الحارث گفت:

«یا رسول اللَّه اعتقت جاریه لى فقال صلى اللَّه علیه و آله و سلم- آجرک اللَّه اما انّک لو اعطیتها اخوالک کان اعظم لاجرک. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم- لزینب امرأه عبد اللَّه بن مسعود:- زوجک و ولدک احق من تصدقت علیهم.

وَ الْیَتامى‏- و پدر مردگان نا.قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم:- «اذا بکى الیتیم اهتز عرش الرحمن لبکائه» فقال اللَّه عز و جل للملائکه- من ابکى عبدى و انا قبضت اباه و واریته فى التراب؟ قال فتقول الملائکه اى رب! لا علم لنا، فیقول اللَّه لملائکته- اشهدکم انه من ارضاه ارضیته»

وقال صلى اللَّه علیه و آله و سلم- «کافل الیتیم له او لغیره، انا و هو کهاتین فى الجنّه یعنى السبابه و الوسطى»

وَ الْمَساکِینِ‏- و درویشان و مسکین آنست که خرج مهم وى از دخل بیش بود، و کفایت یک ساله تمام ندارد، هر چند که سراى و جامه ضرورت و فرش و خنور[۱] خانه دارد و بدان محتاج است، هم مسکین بود.

ابو سعید خدرى گفت: احبّوا المساکین فانى سمعت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- یقول- «اللهمّ احینى مسکینا! و امتنى مسکینا! و احشرنى فى زمره المساکین!»

وَ ابْنِ السَّبِیلِ‏- مهمان است اگر سفرى باشد و اگر حضرى، و حق مهمان دارى سه روز است، چون ازین سه روز بر گذشت معروف باشد، و کل معروف صدقه وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏- و هر چه هزینه کنید در وجوه برّ، و مصالح، و احسان با مردمان، خداى بداند آن از شما، یعنى که بر شمارد و بآن پاداش دهد، همچنانست که گفت:- فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ‏- اى یرى المجازاه علیه. قال ابو جعفر یرید ابن القعقاع «نسخت الزکاه کل صدقه فى کتاب اللَّه تعالى، و نسخ شهر رمضان کل صوم، و نسخ ذباحه الاضحى کل ذبح.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ‏ الآیه …- مسلمانان را ده سال بمکه و روزگارى‏ بمدینه باعراض و صفح میفرمودند، آخر فرمان آمد بقتال، اول فرمان آمد و فریضه کرد که یک مسلمان با ده کافر باز کارد، و بجنگ بیستد، و پشت ندهد بهزیمت، آن بر مسلمانان دشوار آمد که ثواب قتال نیز نشنیده بودند و با زندگانى و دوستى جان گرائیدند، این آیت آمد که: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ‏ قومى مفسران گفتند- این حکم صحابه رسول راست على الخصوص، دون غیرهم، از اینجاست که ابن جریح عطا را گفت، که- بحکم این آیت غزو بر همه مسلمانان واجب است؟- قال لا، کتب على اولئک حینئذ»- و قومى ظاهر آیت بر کار گرفتند و غزو بر همه مسلمانان واجب دیدند، الى قیام الساعه و ما

روى عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم‏ یدل علیه،« قال:- ثلاث من اصل الایمان:- الکف عمن قال لا اله الا اللَّه، لا نکفره بذنب و لا نخرجه من الاسلام بعمل، و الجهاد ماض منذ بعثنى اللَّه عز و جل الى ان یقاتل آخر امتى الدجال لا یبطله جور و لا عدل و الایمان بالاقدار، و قال من لم یغزو لم یحدّث نفسه بالغزو، مات على شعبه من النفاق.»

و قول صحیح و مذهب مشهور آنست که جهاد و غزو فرض کفایت است نه فرض عین، اذا قام به من فئه کفایه، سقط الفرض عن الباقى، کحضور الجنازه و رد السلام و تشمیت العاطس.

اهل معانى گفتند:- وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ‏ این کراهیت نه آنست که فرمان خداى را عز و جل کاره بودند، یا بظاهر کراهیتى نمودند، لکن در طبع خود نفورى میدیدند از آنک هم بر مال مؤنت میدیدند، و هم بر نفس مشقت، و هم بر روح خطر، پس بعاقبت که ثواب جهاد و فوائد آن از رسول خدا شنیدند آن کراهیت برخاست. عکرمه گفت- انهم کرهوه ثم احبوه و یشهد لذلک قصه عمّ انس بن مالک، قال انس- غاب عمّى انس بن النصر عن قتال بدر، فشق علیه لما قدم، و قال غبت عن اول مشهد شهده رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، لئن اشهدنى اللَّه قتالا لیرین اللَّه بما اصنع، فلما کان یوم احد مشى بسیفه، فلقیه سعد بن معاذ، فقال- اى سعد، و الذى نفسى بیده انى لاجد ریح الجنه دون احد. فقال سعد، فما استطعت یا رسول اللَّه ما صنع قال انس. فوجدناه بین القتلى، به بضع و ثمانون‏ جراحه، من بین ضربه بسیف و طعنه برمح و رمیه بسهم، و قد مثلوا به فما عرفناه حتى عرفته اخته بثیابه.

وصح فى الخبر ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال:- «و الذى نفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل اللَّه ثم احیى، ثم اقتل، ثم احیى ثم اقتل.»

مصطفى بتخاصیص قربت و بصیرت نبوت بدید آنچه رب العزه شهیدان را ساخته است در غیب، از لطائف کرامات و شرائف درجات، تا لاجرم نقدى درین سراى فانى این آرزویش بخواست که «وددت انى اقتل فى سبیل اللَّه ثم احیى ثم اقتل» باز دیگران که باین مثابت نرسیدند، و این دیده غیب بین نداشتند، لعمرى که همین آرزو کنند، اما نه امروز لکن فردا در فردوس که آن احوال براى العین بینند.

مصداق این آن خبرست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت«ما احد یدخل الجنه یحب ان یرجع الى الدنیا و له ما فى الارض من شی‏ء الّا الشهید یتمنّى ان یرجع الى الدنیا فیقتل عشر مرات، لما یرى من الکرامه.»

وروى‏ ان اللَّه عز و جل اطّلع علیهم اطلاعه فقال:- هل تشتهون شیئا؟ قال اىّ شى‏ء نشتهى. و نحن نسرح من الجنه حیث شئنا، ففعل ذلک بهم ثلث مرات فلما رأوا انهم لن یترکوا من ان یسألوا، قالوا- یا رب نرید ان ترد ارواحنا فى اجسادنا حتى نقتل فى سبیلک مره اخرى. فلما رأى ان لیس لهم حاجه ترکوا.

عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏ الآیه …- و مگر که شما را چیزى کراهیت آید و آن خود شما را به بود، یعنى که غزو کردن کراهیت میدارید و در آن از دو نیکى یکى هست:- امّا الظفر و الغنیمه، و امّا الشهاده و الجنه.

وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ‏ الآیه …- و مگر که چیزى دوست دارید شما و آن خود بتر است شما را، یعنى باز ماندن و با پس نشستن از غزو که در آن هم ذل فقر است، و هم حرمان غنیمت و شهادت.

قال ابن عباس- کنت ردیف النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- فقال- یا ابن عباس ارض عن اللَّه بما قدّر و ان کان بخلاف هواک، انه لمثبت فى کتاب اللَّه عز و جل. قلت یا رسول اللَّه- این و قد قرأت القرآن؟ قال‏ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏

و فى معناه انشدوا.

ربّ امر تتقیه خیر امر ترتضیه‏ خفى المحبوب منه و بد المکروه فیه‏

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ‏ الآیه …- این آیت در شأن قومى آمد از یاران رسول خدا که در سفرى بودند، در پسین روز محرم، روز سى ام رسیدند فرامردى از مشرکان، و گله گوسپند با وى و آن مشرک تنها و جاى خالى، و آن مرد خویشتن را مى ایمن شمرد که ماه حرام است ازین جوک مسلمانان لختى قصد کشتن آن مرد کردند و گفتند که مرد مشرک است، و در گوسپند رغبت کردند و گفتند مگر دوش ماه نو بوده است، و امروز صفر است، و لختى از مسلمانان گفتند نه! که ماه حرام است آن قوم که در گوسپند رغبت کردند، آن مشرک را بکشتند. اولیاء کشته برسول خدا آمدند و دعوى خون کردند، و تشنیع کردند که ماه حرام بود، رسول خدا دیت آن کشته باز پذیرفت، و این آیت آمد: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ … یعنى- یسئلونک عن قتال فى الشهر الحرام، قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ اى- عظیم العقوبه فیه. پیش از نزول این آیت در ماههاى حرام هیچکس کشتن نکردى تعظیم آن را تا این واقعه بیفتاد و این قصه برفت، و مشرکان ملامت و تعییر در گرفتند- که در ماه حرام کشتن چون کنند؟ و آزرم آن چرا بگذارند؟.

گویند که عبد اللَّه جحش نامه نوشت بمؤمنان اهل مکه:- اذا عیرکم المشرکون بالقتال فى الشهر الحرام فعیّروهم انتم بالکفر و اخراج رسول اللَّه و منعهم عن البیت. گفت- چون کافران شما را تعییر کنند که در ماه حرام قتال کردید، شما ایشان را تعییر کنید که شما نیز کفر آورید، و رسول خدا و یاران را از مکه و مسجد حرام باز داشتید، پس این حکم خود منسوخ گشت بآیت سیف: قال اللَّه تعالى: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‏ اى فى الحلّ و الحرم. اجماع مسلمانان امروز آنست که قتال با کافران در همه ماهها حلال آن و حرام آن رواست. پس این قوم که آن مشرک را کشته بودند گفتند یا رسول اللَّه چه بینى؟ اگر ما آن مرد مشرک را که در ماه حرام کشتیم ما را ثواب جهاد در سبیل خداى بود؟ این آیت آمد که‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا میگوید- ایشان که بگرویدند، و رسالت تو پذیرفتند، و پیغام ما بجان و دل باز گرفتند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که خان و مان و اوطان خویش بدرود کردند، و از اسباب و علائق و از خویش و پیوند خود ببریدند و صحبت رسول و موافقت وى بر همه اختیار کردند، و بحکم این فرمان برفتند- که «هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا» وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏- و از بهر خدا در راه خدا با اعداء دین بکوشیدند، و جان بذل و تن سبیل، و دل فدا، و بخوش دلى استقبال این فرمان شرع مقدس کرده، که «اغزوا بسم اللَّه و فی سبیل اللَّه، قاتلوا من کفر باللّه» و تسکین دل ایشان را و تحقیق امید ایشان را مصطفى علیه السلام میگوید:«من قاتل فى سبیل اللَّه فواق ناقه وجبت له الجنه، من أنفق نفقه فى سبیل اللَّه کتب له سبعمائه ضعف رباط، یوم فى سبیل اللَّه خیر من الدنیا و ما فیها.»

أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏- بر فرمى مشکل شود رجا و تمنى، و آن را فرقى نه نهند و فرق آنست: که- اگر با رجا غفلت بود، و در طاعت فترت، آن را- تمنى- گویند و تمنى آرزوست، و آرزو در راه دین معلول است و حال صاحب رجا بعکس اینست، و در راه دین محمول است. رب العزه درین آیت عین معاملت و حقیقت طاعت از ایمان و هجرت و مجاهدت در پیش داشت، آن گه رجاء ایشان پس اجتهاد و طاعه به پسندید، و ایشان را در آن بستود گفت:

أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ‏- جاى دیگر گفت‏ یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ‏ ابن خبیق گفت: امیدواران سه مرداند: یکى نیکو کردار- امید میدارد که کردارش قبول کنند، و وى را در آن پاداش دهند. دیگر مردى بد کردار که توبه کرد و از بدى بازگشت، و دل در عفو و مغفرت بست، امید میدارد که عفو کنند و وى را بیامرزند. سدیگر مردى است سر بگناهان در نهاده، و ناپاکیها بر دست گرفته، آن گه میگوید امید دارم که بیامرزد: این یکى صاحب- تمنى- است و آن دو دیگر صاحب- رجاء

روى‏ ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم دخل على اصحابه من باب بنى شیبه فرآهم یضحکون فقال أ تضحکون؟ لو تعلمون ما أعلم، لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا. ثم مرّ ثم رجع-القهقرى، و قال نزل علىّ جبرئیل، و اتى بقوله تعالى- نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏

و عن ابن مسعود رض قال- «الکبائر: الاشراک باللّه، و الامن من مکر اللَّه، و القنوط من رحمه اللَّه، و الیأس من روح اللَّه عز و جل.»

 

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ‏ الآیه …- مال باختن در راه شریعت نیکوست، لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت، بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن، و بشرط وفا بودن نیکوست، لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن.

از غیر جدا شدن سر میدانست‏ کار آن دارد که در خم چوگانست‏

یکى میپرسد- که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد- از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگرى مى‏پرسد و حقیقت او را جواب میدهد که- با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آرى حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن‏

مال و زر و چیز رایگان باید باخت‏ چون کار بجان رسید جان باید باخت‏

آن دولتیان صحابه نه بآن مى‏پرسیدند از کیفیت انفاق که راه بدرویشى نمى بردند، لکن بامید آنک تا از حضرت عزت این نواخت بایشان رسد که:- وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏- هر چه شما دادید و میدهید من که خداوندم میدانم، و بدان آگاهم. این چنانست که موسى را آن شب دیجور در بیابان طور بر خواندند که- یا مُوسى‏! موسى از لذت این خطاب سوخته این ندا شد، از سر سوز و اشتیاق گفت- من الذى یکلمنى؟- کیست این که با من سخن میگوید؟ میدانست، لکن موسى در بحر اشتیاق دیدار حق غرق شده بود، دستگیرى طلب میکرد- گفت:- درین یک ندا بسوختم باشد که یک بار دیگرم بر خواند مگر بر افروزم، فرمان آمد که- یا موسى! نمیدانى که ترا که میخواند؟ گفت «دانم! لکن منتظر آنم که خواننده گوید- انّى انا اللَّه رب العالمین.

لبیّک عبدى و انت فى کنفى‏ فکلّما قلت قد علمناه!
سلنى بلا حشمه و لا رهب‏ و لا تخف، اننى أنا اللَّه!

دو آیت است:- یکى در اول و رد اشارتست بانفاق عابدان از مال خویش تا بمعرفت رسند. دیگر آیت بآخر ورد اشارتست. بانفاق عارفان از جان خویش بحکم جهاد تا بمعروف رسند. و ذلک قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ بعد از ایمان حدیث هجرت کرد، و هجرت بر دو قسم است یکى ظاهر، و دیگر باطن. اما هجرت ظاهر دو طرف دارد: یکى آنک از دیار و اوطان و اسباب خویش هجرت کند، و بطلب علم شود، و طرف دیگر آنست که بطلب معلوم شود، و هر آن روش که ازین دو طرف بیرونست آن را خطرى و وزنى نیست.

و الیه الاشاره

بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم‏ «الناس عالم او متعلم و سائر الناس همج»

و تا نگویى که طالب علم و طالب معلوم هر دو بر یک رتبه‏ اند، که طالب علم در روش خود است، و طالب معلوم در کشش حق. و آن کس که در روش خود بود در رنج و ماندگى و گرسنگى بماند. چنانک موسى در آن سفر که طالب علم بود گفت‏ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً باز وقتى دیگر که بطلب معلوم مى‏شد، چنان مؤید بود بتأیید عصمت و کشش حق، که سى روز در انتظار سماع کلام حق بماند، که نه از ماندگى خبر داشت نه از گرسنگى استاد بو على دقاق گفت برحمه اللَّه:- نواخت طلبه علم بجایى رسید که فردا چون از خاک برآیند، مرکب ایشان پرهاى فریشتگان بود،لقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم‏ «ان الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا بما یصنع»

گفتا: چون مرکب طلبه علم پر فریشتگان بود مرکب طلبه معلوم خود در وهم چه آید که چون بود؟

لو علمنا ان الزیاره حق‏ لفرشنا الخدود ارضا لترضى‏
رفتار بتان خوب بر خاک حرام‏ من دیده زمین کنم تو بر دیده خرام‏

این خود بیان هجرت ظاهرست. و هجرت باطن آنست- که از نفس بدل رود و از دل بسر رود، و از سر بجان رود، و از جان بحق رود. نفس منزل اسلام است، و دل منزل ایمان، و سر منزل معرفت، و جان منزل توحید. در روش سالکان- از اسلام بایمان هجرت باید، و از ایمان بمعرفت، و از معرفت بتوحید، نه آن توحید عام میگویم که بشواهد درست گردد، و بناء اسلام و ایمان بر آنست، بل که این توحید از آب و خاک پاکست، و از آدم و حوا صافست، علایق از آن منقطع، و اسباب مضمحل، و رسوم باطل، و حدود متلاشى، و اشارات متناهى، و عبارات منتفى، و تاریخ مستحیل! استاد امام بو على قدس اللَّه روحه روزى غریق دریاى محبت شده بود و در توحید سخن میگفت که: اگر از جواهر حرمت یکى را بینى که قدم در کوى دعوى نهد و حدیث توحید کند، نگر تا فریفته نشوى، و از آب و خاک آن معنى پاک دانى، که آن جمال احدیت بود که در میدان ازل بنظاره جلال صمدیت شد، و با خود بنعت تعزز رازى گفت آن راز را توحید نام نهادند، که روستم را هم رخش روستم کشد! شیخ الاسلام انصارى قدس اللَّه روحه باین توحید اشارت کرده و گفته:-

ما وحد الواحد من واحد اذ کلّ من وحّده جاحد
توحید من ینطق عن نعته‏ عاریه أبطلها الواحد
توحیده ایاه توحیده‏ و نعت من ینعته لاحد!

__________________________________

[۱] ( ۱) خنور: بضمتین، ظرف مطلقا از کوزه و کاسه و خم و سبو و مانند آن، و بفتح خا نیز گفته‏ اند( رشیدى)

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=