البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۲۸۴-۲۸۶

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏- خداى راست هر چه در آسمانهاست و هر چه در زمین‏ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ‏ و اگر پیدا کنید آنچه در دلها دارید و باز نمائید بکردار، أَوْ تُخْفُوهُ‏ یا نهان دارید در دل و پیدا نکنید بکرد یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ‏ شمار کند اللَّه با شما بآن‏ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ تا بیامرزد ان را که خواهد وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و عذاب کند آن را که خواهد وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ۲۸۴ و خداى بر همه چیز تواناست.

آمَنَ الرَّسُولُ‏- استوار گرفت و گروید پیغامبر بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ‏ بآنچه فرو فرستادند بوى‏ مِنْ رَبِّهِ‏ از خداوند وى‏ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏ و گرویدگان همه‏ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ‏ هر یکى بگروید بخداى‏ وَ مَلائِکَتِهِ‏ و فریشتگان وى‏ وَ کُتُبِهِ‏ و نامهاى وى‏ وَ رُسُلِهِ‏ و فرستادگان وى‏ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏ جدا نکنیم میان یکى از پیغامبران وى و میان دیگران‏ وَ قالُوا و گفت رسول و مؤمنان همه‏ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا بشنیدیم و فرمانبردار آمدیم‏ غُفْرانَکَ رَبَّنا آمرزش تو خواهیم از تو خداوند ما وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ ۲۸۵ و بازگشت با توا است.

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها- بر ننهد خداى بر هیچ تن مگر توان آن‏ لَها ما کَسَبَتْ‏ هر تن راست آنچه بکردار کند از نیکى‏ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ‏ و بر هر تن است از بدى آنچه کند رَبَّنا رسول گفت و مؤمنان- خداوند ما لا تُؤاخِذْنا مگیر ما را إِنْ نَسِینا اگر فراموش کنیم‏ أَوْ أَخْطَأْنا یا بى قصد خطایى کنیم‏ رَبَّنا خداوند ما وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً بر ما منه گرانبارى در فرمان و در پیمان‏ کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا چنانچه بریشان نهادى که پیش از ما بودند رَبَّنا خداوند ما وَ لا تُحَمِّلْنا بر ما منه‏ ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ‏ چیزى که تاوستن نیست ما را و از آن‏ وَ اعْفُ عَنَّا و فراخ فرا گذار از ما وَ اغْفِرْ لَنا و بیامرز ما را وَ ارْحَمْنا و ببخشاى بر ما أَنْتَ مَوْلانا تو خداى مایى یار و مهربانى‏ فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ ۲۸۶ یارى ده ما را بر گروه کافران.

النوبه الثانیه

– قوله تعالى: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏- در همه قرآن سماوات بلفظ جمع است، و ارض بلفظ وحدان، اما گفت‏ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏ در قرآن همین یک جاى است که هفت زمین درو مسمّى است. و نیز در همه قرآن سمع بلفظ وحدان است و ابصار بلفظ جمع، همچون ظلمات و نور وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ‏- علماء تفسیر مختلف‏اند که این خاص است یا عام، گروهى گفتند خاص است، آن گه در تخصیص آن نیز مختلف شدند.

مجاهد گفت- این در اقامت و کتمان شهادت مخصوص است، که در ابتداء آیت ذکر آن رفته و گفته- وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ مقاتل گفت- این آیت خصوصا بدان آمد که گروهى مؤمنان میل داشتند بکافران، و دوستى ایشان در دل گرفته، رب العالمین گفت اگر آشکارا کنید آنچه در دل دارید از دوستى کافران یا پنهان دارید و بیرون ندهید، اللَّه شما را بآن شمار کند، همانست که جاى دیگر گفت- قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ‏ وفى الخبر «ان اللَّه تعالى اخذ المیثاق على کل مؤمن ان یبغض کل منافق، و على کل منافق ان یبغض کل مؤمن»

وقال‏ «من احب قوما و الاهم حشر معهم یوم القیمه.»

اما ایشان که آیت بر عموم راندند:- قومى گفتند که منسوخ است، چون ابن مسعود و ابو هریره و عایشه و روایت سعید بن جبیر از ابن عباس و عطا و قتاده و کلبى، و جماعتى گفتند که آیت محکم است نه منسوخ، چون حسن و ربیع و قیس بن ابى حازم و روایت ضحاک از ابن عباس. اما ایشان که منسوخ گفتند میگویند- آن روز که این آیت فرو آمد وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ‏ جماعتى از یاران چون ابو بکر و عمر و عبد الرحمن عوف و معاذ جبل، و قومى از انصار بر رسول خدا آمدند گفتند-

یا رسول اللَّه- کلفنا من العمل ما لا نطیق ان احدنا لیحدّث نفسه بما لا یحب ان یثبت فى قلبه فنحن نحاسب بذلک. فقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «فلعلّکم تقولون کما قالت بنو اسرائیل- سمعنا و عصینا- قولوا سمعنا و اطعنا» فقالوا- سمعنا و اطعنا، فانزل اللَّه سبحانه الفرج بقوله: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها فنسخت هذه الآیه.

معنى خبر آنست که یاران گفتند- یا رسول اللَّه بر ما آن نهادند که ما را طاقت کشش آن نبود، بسى سخنان در دل ما فراز آید که ما نخواهیم که آن در دل بماند و ثابت شود، اگر ما را در آن حساب خواهد بود کار دشخوار است، رسول گفت شما همان مى‏گویید که بنو اسرائیل گفتند- سمعنا و عصینا، شما چنان مگویید بلکه گوئید- سمعنا و اطعنا، همه بگفتند- سمعنا و اطعنا، پس از آن آیت آمد لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و این آیت بدان منسوخ شد. و مصطفى ع بر وفق این آیت گفت‏ «من هم بحسنه فلم یعملها کتبت له حسنه، فان عملها کتبت له عشره امثالها الى سبع مائه و سبع امثالها، و من هم بسیئه فلم یعملها لم تکتب علیه فان عملها کتبت علیه سیئه واحده»

وقال‏ «ان اللَّه عز و جل قد تجاوز لامتى ما حدثوا به انفسهم ما لم یعلموا او یتکلموا به»

رب العالمین دانست که مسلمانان را وسوسها بود که در آن بانفس خود بر نیایند ازیشان آن فرو نهاد، و کار با کردار و گفتار افکند. و ایشان که گفتند آیت محکم است و از آن هیچ چیز منسوخ نه، گفتند- معنى محاسبت نه مؤاخذت و معاقبت است که تعریف حال ایشان است و تقریر گناه برایشان. میگویند روز قیامت رب العالمین گناه بنده بر بنده مقرر کند و یکى یکى با یاد وى دهد، گفتار زبان و کردار جوارح و اندیشه دل، آن گه آن را که خواهد بیامرزد بفضل خود، و آن را که خواهد عذاب کند بعدل خود، چنانک گفت‏ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ همانست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت در خبر صحیح-«ان اللَّه یدنى المؤمن فیضع علیه کنفه و یستره و یقول أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول- نعم اى ربّ، حتى قرّره بذنوبه و رأى فى نفسه انه هلک، قال سترتها علیک فى الدنیا، و انا اغفرها الیوم فیعطى کتاب حسناته، و اما الکافرون و المنافقون فینادى بهم على رؤس الخلائق، هؤلاء الذین کذبوا على ربهم، الا لعنه اللَّه على الظالمین»

فَیَغْفِرُ و یُعَذِّبُ‏- شامى و عاصم و یعقوب هر دو کلمت برفع خوانند بر معنى ابتدا، اى فهو یغفر و یعذب- دیگران بجزم خوانند «فیغفر» و «یعذب» بر نسق و عطف بر اول، اعنى یحاسبکم: سفیان ثورى گفت- یغفر لمن یشاء الذنب العظیم و یعذب من‏ یشاء على ذنب الصغیر لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون، ثم قال: وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ من المغفره و العذاب.

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ‏ الآیه …- اى من کتابه و دینه، براست داشت و ایمان آورد رسول بآنچه فرو فرستادند بوى از کتاب خدا و دین حق و شرع راست.

وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ‏ و مؤمنان هر یکى ازیشان ایمان آورد بخداى که یگانه و یکتاست و معبود بیهمتاست، بفرشتگان وى که همه بندگان و رهیکان ویند، چنانک گفت‏ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ‏- وَ کُتُبِهِ‏ و بنامهاى وى که از آسمان بپیغامبران فرو فرستاد. و کِتابَهُ‏ بتوحید قراءه حمزه و کسایى است، و مراد بدان قرآن است، زیرا که هر که بقرآن ایمان آورد بجمله کتب ایمان آورد، که در قرآن بیان روشن است که آن همه حق است، و روا باشد که کتاب اسم جنس بود بمعنى کثرت، چنانک گویند- کثر الدرهم و الدینار و اهلک فلانا در همه.

وفى الحدیث‏ «منعت العراق درهمها و قفیزها»

و مراد بدین همه کثرت است. باقى قراء وَ کُتُبِهِ‏ خوانند بجمع، زیرا که ما قبل آن و ما بعد آن جمع است، تا مشاکل ما قبل و ما بعد باشد و بمعنى تمامتر بود، وَ رُسُلِهِ‏ و بفرستادگان وى که همه پاکان‏اند و برگزیدگان و وحى گزارندگان و خوانندگان براه حق. و تمامتر خبرى که در عدد پیغامبران و رسولان و کتابهاى خداى آمده خبر ابو ذر است:- قال ابو ذر رض- فى سیاق الحدیث قلت کم الانبیاء؟ قال مائه الف و اربعه و عشرون الفا، قلت کم الرسل؟ قال ثلاثمائه و ثلاثه عشر جمّا غفیرا یعنى کثیرا طیبا، قلت من کان اولهم؟ قال آدم.

قلت أ نبیّ مرسل؟ قال نعم، خلقه اللَّه بیده و نفخ فیه من روحه ثم سوّاه قبلا. ثم قال یا ابا ذر اربعه سریانیون:- آدم و شیث و ادریس و هو اول من خط بالقلم و نوح، و اربعه من العرب:- هود و صالح و شعیب و نبیک، یا ابا ذر اول انبیاء بنى اسرائیل موسى و آخرهم عیسى، و اول الرسل آدم و آخرهم محمد، قلت فکم کتابا انزله اللَّه؟ قال مائه کتاب و اربعه کتب- انزل اللَّه تعالى على شیث خمسین صحیفه و انزل اللَّه على‏ ادریس ثلثین صحیفه، و انزل اللَّه على ابراهیم عشر صحائف، و على موسى قبل ان ینزل علیه التوریه عشر صحائف.و انزل اللَّه التوریه و الانجیل و الزبور و الفرقان، و ساق الحدیث بطوله.

و عن عبد اللَّه بن دینار و کان یقرأ الکتب قال- انزلت التوریه فى ست مضین من شهر رمضان، و انزل الزبور فى اثنتی عشره من شهر رمضان بعدها باربع مائه سنه و اثنتین و ثلثین سنه، و انزل الانجیل فى ثمانى عشره من الشهر بعده بالف عام و خمسه عشر عاما، و انزل القرآن فى اربع و عشرین بعده بثمانى مائه عام. لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏ لا نفرق بنون قرائت قراء سبعه است بر اضمار قول، تقدیره: قالوا لا نفرق بین احد من رسله بین احد و الآخرین من رسله. گفتند جدا نکنیم میان یکى از فرستادگان وى و میان دیگران، چنانک جهودان کردند و ترسایان که ببعضى ایمان آوردند و ببعضى نه- و هو کفرهم بمحمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، و هم یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریه و الانجیل- یعقوب- لا یفرق- خواند بیا، و این محمول است بر لفظ کل، و چنانک آمن بلفظ واحد بروى محمول است، کانه قال کلّ لا یفرق بین احد من رسله، همانست که آنجا گفت‏ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ‏ جاى دیگر گفت‏ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ‏.

وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا- اى سمعنا قولک و اطعنا امرک، میگوید: رسول گفت و مؤمنان همه- سمعنا- بشنیدیم، یعنى بسمع قبول، بگوش پذیرفتارى، چنانک گویند، سمع اللَّه لمن حمده، اى قبّل اللَّه. سماعون للکذب ازین باب است، اى قابلون له، و یقال ما سمع فلان کلامى، اى ما قبله. و در دعا گویند- اللهم اسمع و استجب، یعنى اللهم، اقبل. فرق است میان این امت و میان امت موسى، ایشان گفتند- سمعنا و عصینا، و این امت گفتند- سمعنا و اطعنا، میگوید- شنیدیم آنچه ما را بر آن خواندى و در آنچه شنیدیم فرمانبرداریم، بجان پذیرفته و گردن نهاده. غُفْرانَکَ‏- نصب نون بر سؤال است یعنى- نسألک غفرانک، از تو آمرزش مى‏خواهیم خداوند ما. وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ بازگشت پس مرگ با تو است، فتجاوز اللَّه عن ذنوبهم و رحمهم و اعطاهم الذى سألوه.

رب العالمین باین آمرزش که مؤمنان از وى خواستند، ایشان را بیامرزید، و بر ایشان رحمت کرد، و مراد ایشان بداد، که خداوندى کریم است، دوست دارد که از وى خواهندو بیامرزد آن را که آمرزش خواهد، و فى هذا المعنى ما روى ابو هریره:- قال سمعت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یقول‏ «ان عبدا اصاب ذنبا فقال- یا رب اذنبت ذنبا فاغفر لى، فقال ربه عز و جل- علم عبدى انّ له ربّا یغفر الذنب و یأخذ به فغفر له، ثم مکث ما شاء اللَّه ثم اذنب ذنبا آخر، فقال اى ربّ! اذنبت ذنبا فاغفر لى، فقال ربّه عز و جل- علم عبدى ان له ربا یغفر الذنب و یأخذ به فغفر له ثم مکث ما شاء اللَّه ثم اذنب ذنبا آخر فقال- اى ربّ! اذنبت ذنبا فاغفر لى فقال ربه عز و جل- علم عبدى ان له ربا یغفر الذنب و یأخذ به قد غفرت لعبدى فلیعمل ما شاء

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها- کلفت ناتاوست‏ است و تکلیف ناتوان بر نهادن و رنج نمودن، قال زهیر:-

سئمت تکالیف الحیاه و من یعیش‏ ثمانین حولا لا ابا لک یسأم.

وسع نامى است طوق را و طاقت را، میگوید- بر ننهد خداى بر هیچ کس مگر آن توان که وى را داد. همانست که جاى دیگر گفت‏ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها خداى بر هیچکس بار ننهد مگر آن توان که وى را داد، ابن عباس گفت- هم المؤمنون وسع اللَّه علیهم امر دینهم و لم یکلفهم الّا ما هم له مستطیعون، فقال‏ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ و قال- ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ‏ و قال‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏.

لَها ما کَسَبَتْ‏- همچنانست که گفت‏ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ نیست مردم را جز از آن که کند، یعنى آنچه کند از نیکى وى را در آن مزد است‏ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ‏ و آنچه کند از بدى بر وى وزر و وبال آن کردار است. لَها- دلیل است بر خیز و کردار نیکو، و عَلَیْها دلیل است بر شر و کردار بد. کسب و اکتسب- یکى است که جاى دیگر- گفت‏ کَسَبَ سَیِّئَهً چنانک گفت‏ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ‏ جاى دیگر جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏ و گفته‏اند، کسب آنست که بنفع دیگران مشغول شود، و اکتساب آنست که بنفع خود کوشد، پس او که بخود مشغول است، علیه فى ذلک الحساب، و او که بنفع دیگران مشغول است، له به الثواب و لیس علیه فیه الحساب.

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا- معنى آنست که رسول و مؤمنان گفتند رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا این دعا و هر چه درین دعوات است تا آخر سورت مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم خواسته است شب معراج، پس این امت را بدادند و در آموختند که چنین گوئید و چنین خواهید، لا تُؤاخِذْنا مگیر ما را اگر فراموش کنیم یا بى قصد چیزى کنیم، ما را بفراموشکارى و بخطا مگیر، مؤاخذت اینجا از یکى است- یعنى از اللَّه، همچون‏ لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ‏ یعنى لا یأخذکم اللَّه، و یقال- قاتلهم اللَّه- اى قتلهم اللَّه. و عرب مفاعلت از یک تن روا دارند، چنانک شاعر گفت:

شما تمنى کلب بنى منقر فصنت عنه النفس و العرضا
و لم أجاوبه احتقارا له‏ و هل یعضّ الکلب ان عضّا؟

یرید شتمنى. و اجابت این دعا از مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روایت کردند، گفت-رفع عن امتى الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه،و در قرآن است‏ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ‏ عمر خطاب مردى را دید که میگفت- اللهم اغفر لى خطایاى- گفت- ان الخطاء مغفور و لکن قل- اللهم اغفر لى عمدى- اخطأ یخطئ- بمعنى زلّ و هو ضد اصاب، یعنى که خطا کرد بى قصد. و خطأ یخطأ خطأ و خطاء در بدى بود همچون اساء. اگر از کسى کارى آید خطابى قصد، مخطى است، و اگر بدى آید بقصد خاطى است. قال اللَّه تعالى‏ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ‏ و قال‏ لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ‏.

رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً- این واو عطف است بر لا تُؤاخِذْنا و آنچه پس این آید همچنین میگوید- خداى ما! بر ما منه گرانبارى، چنانک بر پیشینیان نهادى، و آن چنانست:- که جهودان را فرمود در عقوبت پرستیدن گوساله که- خویشتن را بکشید، آن اصر بود. و همچنانک از حواریون عیسى درخواست، تا یک تن ازیشان اجابت کند تا شبه عیسى بر وى افکند تا جهودان وى را بردار کنند. و گفته‏اند پنجاه نماز که بر ایشان بود، و ربع مال در زکاه، و نجاست از جامه بریدن، و هر کس که بشب گناه کردى، بامداد ظاهر بروى نبشته بودى، آن همه- اصر- بود. و اجابت آن دعا آنست‏ که اللَّه گفت‏ «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ» و پیمان بزرگ گران که میان قوم و قبیله باشد عرب آن را- آصره- خوانند. قال الشاعر:

اذا لم تکن لامرئ نعمه لدىّ و لا بیننا آصره‏
و لا لى فى ودّه حاصل‏ و لا نفع دنیا و لا آخره‏
و افنیت عمرى على بابه‏ فتلک اذا کره خاسره

رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا- لا تحمّلنا و لا تحمّل علینا یکسانست، وَ لا تُحَمِّلْنا غایت تر است. ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ‏ الطّاقه و الطوق واحد و هى القوه. میگوید- بر ما منه آنچه تاوستن نیست ما را بآن، یعنى اعمال و احکام گران درین جهان، و عذاب دوزخ در آن جهان. و گفته‏اند- حدیث نفس و وسوسه است، و اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت‏ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها. قومى از متکلمان که تکلیف ما لا یطاق جائز دارند، این آیت گویند، دعا کردن ببازداشت تکلیف ما لا یطاق دلیل است که آن متصور است و جائز، که اگر متصور نبودى این درخواست محال بودى، خصم ایشان جواب مى دهد که- آنچه میخواهند نه بازداشت تکلیف ما لا یطاق است، و نه تکلیف ناممکن، بل که اعمال و شرایع گران است، که طاقه آن دارند، لکن برنج و دشخوارى، از اللَّه میخواهند، تا آن رنج و دشخوارى بر ایشان ننهد، چنانک بر پیشینیان نهاد. این همچنانست که کسى گوید- ما اطیق کلام فلان، من طاقت سخن فلان ندارم، نه آن خواهد که در قدرت من نیست شنیدن سخن وى، و لکن معنى آنست که شنیدن سخن وى بر من گرانست، این همچنین است. وَ اعْفُ عَنَّا و فراخ گذار از ما، از اینجاست که گویند- فعلى الدنیا العفاء- یعنى فراخ فرا گذار تا شود،وفى الخبر:- «یا بن جعثم اذا اصبحت آمنا فى سربک، معافا فى بدنک، عندک قوت یومک، فعلى الدنیا العفاء»

و انشدوا:

عفاء على هذا الزّمان فانّه‏ زمان عقوق لا زمان حقوق‏
و کلّ رفیق فیه غیر مرافق‏ و کلّ صدیق فیه غیر صدوق‏

و- عفوّ- نامى است از نامهاى خداوند عز و علا، نص قرآن بدان آمده. و در خبر است که عایشه گفت- یا رسول اللَّه اگر شب قدر دریابم و بدانم، چه گویم؟ و از خداچه خواهم؟ گفت‏«قولى- اللهم انک عفو تحبّ العفو، فاعف عنى»

و معنى- عفو- درگذارنده گناهان است و سترنده عیب عذر خواهان، و ناپیدا کننده جرم اوّاهان. اجابت این دعا آنست که رب العزه گفت‏ «وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ».

وَ اغْفِرْ لَنا- اصل غفر ستر است، غفر و مغفرت و غفران آمرزش است، یعنى که چیزى بر کسى فرا پوشد، غفاره سرپوش است و مغفر خود، جم غفیر از آن گویند که از انبوهى یکدیگر را پوشیده میدارند، غافر و غفور و غفار هر سه نام خداست.

در نصوص کتاب و سنت، غافر آمرزگارست و پوشنده. غفار و غفور بناء مبالغت است یعنى فراخ آمرزنده و فراخ پوشنده، و اجابت این دعا آنست که رب العزه گفت‏ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً

وفى الخبر:- یقول اللَّه عز و جل «من لقینى بقراب الارض خطیئه لا یشرک بى شیئا لقیته بمثلها مغفره».

وَ ارْحَمْنا- معنى رحمت بخشایش است و مهربانى و مهر نمایى، نه ارادت نعمت، چنانک اهل تأویل گویند:- اعتقاد آنست که رب العالمین مهربانست و بخشاینده درین جهان بر همگان، آشنایان و بیگانگان، و در آن جهان خاصه بر آشنایان و مؤمنان.

و در خبر است- که اللَّه بر بندگان مهربان ترست از مادر بر فرزند، و از مهربانى وى است که بندگان را بر یکدیگر مهربانى فرمود، و مهربانى خود ثمره مهربانى ایشان کرد و در آن بست، چنانک در خبر است‏«الراحمون یرحمهم الرّحمن.» «ارحموا من فى الارض یرحمکم من فى السماء»

و اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت‏ عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ‏ «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ» و یقال‏ وَ اعْفُ عَنَّا من الافعال‏ وَ اغْفِرْ لَنا من الاقوال‏ وَ ارْحَمْنا من العقد و الاضمار، وَ اعْفُ عَنَّا فى سکرات الموت‏ وَ اغْفِرْ لَنا فى ظلمه القبر، وَ ارْحَمْنا فى اهوال القیمه. و گفته‏اند- حکمت در آن که اول عفو گفت، پس مغفرت، پس رحمت آنست که- عفو عقوبت ناکردن است بر گناه، هر چند که گناه ظاهر بود، و مغفرت پوشیده داشتن گناه است و با چشم نیاوردن، و رحمت نواختن‏ است و مهربانى نمودن، پس مغفرت بلیغ‏تر از عفو است، و رحمت تمام تر از مغفرت، ازین جهت باول عفو گفت و بآخر رحمت.

أَنْتَ مَوْلانا- در لغت عرب- مولا- را معانیست:- المولى هو اللَّه، و المولى ابن العم، و المولى هو المعتق و کذلک المعتق، و المولى الناصر، و المولى الزوج، و اصلها کلها من الولى، فهو مفعل من الولى و هو القرب، فالمولى ما لزمک من شی‏ء او لزمته. و منه قوله تعالى‏ مَأْواکُمُ النَّارُ، هِیَ مَوْلاکُمْ‏ و المولى فى اسماء اللَّه تعالى معناه الناصر العاطف القریب و کذلک الولىّ. أَنْتَ مَوْلانا- معنى آنست که تو خداوند و یار مایى، دارنده و باز دارنده و نگه دار مایى، پذیرنده و دستگیر و داورى دار مایى. فَانْصُرْنا نصرت و نصر در لغت عرب یارى دادن بود و روزى دادن بود، ارض منصوره اى ممطوره. من کان یظن ان لن ینصره اللَّه- اى لن یرزقه اللَّه. و ناصر و نصیر یارست و منتصر کینه کش.

فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏- میگوید- یارى ده ما را بر گروه کافران.اجابت دعا آنست که گفت‏ وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ. و معنى کفر و کفران ناسپاسى است، و کافر و کفور ناسپاس است، و کافر ضد مسلمان از آن گرفته‏اند، نه آن ازین، از بهر آنک کافر ناسپاس نعمت خداى آمد، نعمت از وى یافت و دیگرى را پرستید، و ناسپاسى بد پاداشى بود، فلا کفران لسعیه، ازین است. اللَّه میگوید- بنزدیک من بد پاداشى نیست. جاى دیگر گفت‏ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ‏ یعنى با شما در کردار شما بد پاداشى نیست. و اصل کفر- ستر- است، نعمت بپوشیدن که از منعم به سپاسدارى بر تو پدید نیاید، و از بهر این برزگر را کافر خوانند، که تخم بپوشد در زمین. و عرب شب را کافر خواند، که جهان بپوشد، و دیه را کفر خواند که مردم را بپوشد بدیوار. و در خبر است «ساکن الکفور کساکن القبور» یعنى ساکن الرساتیق.

آورده ‏اند که- معاذ جبل رض هر گه این سوره البقره خواندى، چون بآخر رسیدى که‏ فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ گفتى- آمین!

وروى ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال- «الآیتان من آخر سوره البقره من قرأهما فى لیله کفتاه»یعنى کفتاه قیام اللیل.

وروى‏ «لا تقرئان فى دار ثلث لیال فیقربها شیطان»

و قال قتاده- ان اللَّه تعالى کتب کتابا قبل ان‏ یخلق السماوات و الارض بالفى عام فوضعه عنده و انزل منه آیتین، ختم بها سوره البقره فایّما بیت قرئتا فیه لم یدخله شیطان ثلث لیال.

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏- ملکا و ابداعا، و خلقا و اختراعا، اوجدهم من العدم، فملکهم ملک عزه و اقتدار، لا ملک استفاده و اکتساب، یفعل فیهم ما یشاء و یحکم ما یرید. میگوید- هر چه در آسمانهاست و در زمینها، همه ملک خداى است، ملک ایجاد و عزت، نه ملک اکتساب و وراثت، آن ملک آدمیانست که بحکم بیع و هبت یا باکتساب و وراثت حاصل شد، لا جرم آن حکم که ملک ایشان را درست کرد، هم آن حکم حق مملوک بر ایشان واجب کرد، و ملک خداى از نیست هست کردن است، و پس نبود آفریدن و از آغاز نوساختن، پس ملک وى بملک کس ماننده نیست، و کس را بروى در آن حکم نیست، و آنچه کند در آفریده خود بحجت خداوندى خود، از وى داد است و ستم نیست. بیداد آن باشد که کسى کارى کند که آن کار آن کس را نرسد، و اللَّه را رسد هر چه کند بحجت آفریدگارى و کردگارى و پادشاهى، جل سلطانه و عظم شأنه و عز کبریاؤه و حقت کلمته و علت عن درک العقول حقیقته.

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏- نه بدان گفت که تو دل بدان بندى و بدان مشغول شوى، لکن تا دل در آفریدگار آن بندى و صانع را بینى، همانست که گفت‏ «لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ» آسمان و زمین که آفرید، نظرگاه عامه خلق را آفرید، تا در صنع نگرند و از صنع بصانع رسند. همانست که گفت‏ «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏، قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.» باز اهل خصوص را منزلت برتر نهاد، از نظر عبرت با نظر فکرت خواند، و از صنع با فکرت گردانید گفت:- أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏ باز مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم را از درجه خصوص برگذرانید و بحقیقت افراد راه داد و در نقطه جمع فرو آورد، تا نظر وى از صنع و صفت برتر آمد، با وى گفت‏ «أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ.» اول منزل آگاهانست، دوم رتبت آشنایان، سوم درجه‏ دوستان و نزدیکان. از اول برقى تافت از آسمان عزت، رهى در آگاهى آمد» پس نسیمى دمید از باغ لطف رهى آشنایى یافت، پس شربتى یافت از جام دوستى از خودى بیخود شد، همه او را شد. آگاهى حال مزدور است، آشنایى صفت مهمانست، دوستى نشان نزدیکانست، مزدوران را مزد است، و مهمانان را نزل، و نزدیکان را راز، مزد مزدور در خور مزدور است، و نزل مهمان در خور میزبان است، و او که نزدیک است خود غرقه عیانست.

وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ‏- شگرف آمد کار آن کس کش سر و کار با اوست! جلیل است آن عتاب که عتاب کننده اوست! بجان خرید باید آن شمار که شمار کننده اوست! قدر این خطاب آن جوانمرد طریقت شبلى دانست که میگفت- بار خدایا چه باشد گر گناه عالمیان جمله بر گردن شبلى نهى؟ تا فردا در آن خلوتگاه در هر گناهى با من شمار کنى و با توام سخن دراز گردد

حرام دارم با دیگران سخن گفتن‏ کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم‏

اشارت خلوتگاه بآن خبر است که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت- «ما منکم من احد الا سیکلّمه ربه، لیس بینه و بینه ترجمان و لا حجاب یحجبه». اعرابیى آمد و از مصطفى پرسید- که فردا حساب من که خواهد کرد؟ رسول گفت- اللَّه شمار بندگان کند- اعرابى برگشت بشادى و ناز، همى گفت- پس من رستم، فان الکریم اذا قدر غفر.

یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ‏- گفته‏اند- این کلمت تنبیهى عظیم است کسى را که در دل روشنایى دارد و در سر آشنایى، چون میداند که فردا حساب وى خواهند کرد و از آن گفتار و کردار وى فاخواست، که چرا رفت و چون رفت، امروز با خود حساب خویش برگیرد، حرکات و سکنات و گفتار و کردار خویش پاس دارد. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم ازینجا گفت‏ «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و تهیّئوا للعرض الاکبر»

آمَنَ الرَّسُولُ‏ الآیه …- تعظیم و تشریف رسول را در وقت مشاهدت گفت‏ آمَنَ الرَّسُولُ‏ و نگفت. آمنت، چنین رود خطاب سادات و ملوک که بر وجه تعظیم بود، همچنانک خود را گفت جل جلاله در ابتداء سوره فاتحه- الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ و نگفت- الحمد لى،تعظیم نفس خود را و اظهار عز و جلال خود را سبحانه ما اعظم شأنه‏ آمَنَ الرَّسُولُ‏ لمّا فرغ عز و جل من ذکر الایمان و البعث و الجنه و النار و الصلاه و الزکاه و القصاص و الصیام و الحج و الجهاد و النکاح و الطلاق و الحیض و العده و النفقه و الرضاع و الإیلاء و الخلع و المیراث و الصدقات و النذر و البیع و الشرى و الربوا و الدین و الرهن و ذکر قصص الانبیاء و آیات قدرته، ختم السوره بذکر تصدیق نبیّه ع و المؤمنین بجمیع ذلک، فقال:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏- این مدح و ثناست بر پیغامبر که این احکام را بیان کرد، و رسالت گزارد، و بر مؤمنان که آن همه احکام و حدود و قصص انبیاء و نشانهاى قدرت و عظمت اللَّه که یاد کردیم بشناختند و پذیرفتند و استوار گرفتند، و ازین بزرگوارتر و جلیل تر که اللَّه تعالى گواهى داد مصطفى را بایمان وى، و گواهى داد مؤمنانرا بایمان ایشان، این از خداى ایشان را گواهیست، و گواهى بآنست که ایمان عطائیست، آب و خاک کجا بود، و عالم و آدم چه بود، که جلال احدى بعنایت ازلى بنده را بایمان گواهى داد و تاج دوستى بر فرق وى نهاد؟

پیر طریقت گفت:- اى خداوندى که رهى را بى رهى با خود بیعت میکنى، رهى را بى رهى گواهى بایمان میدهى، رهى را بى رهى بر خود رحمت مى‏نویسى، رهى را بى رهى با خود عقد دوستى مى‏بندى، سزد بنده مؤمن را که بنازد اکنون کش عقد دوستى با خود به بست که مایه گنج دوستى همه نور است، و بار درخت دوستى همه سرورست میدان دوستى یک دل را فراخ است، ملک فردوس بر درخت دوستى یک شاخست.

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏- هر دو ایمان آوردند هم رسول و هم مؤمنان، لکن شتّان ما هما، ایمان مؤمنان از راه استدلال، و ایمان رسول از راه وصال، ایمان ایشان بواسطه برهان، و ایمان رسول بمشاهده و عیان،

و ذلک فیماروى- ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال‏ «رأیت ربّى عز و جل بعینى لیله المعراج، فقال لى ربى- یا محمد! آمن الرسول بما انزل الیه من ربه؟ قلت نعم، قال و من؟ قلت- و المؤمنون کل آمن باللّه و ملائکه و کتبه و رسله‏ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏ کما فرّقت الیهود و النصارى. قال و قالوا- ما ذا قلت- و قالواسمعنا قولک و اطعنا امرک قال- صدقت سل تعطه، قلت، «غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» قال- و قد غفرت لک و لامتک، سل تعطه قلت‏ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا قال لقد رفعت الخطاء و النسیان عنک و عن امتک و ما استکرهتم علیه، قال- قلت ربنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا قال- ذلک لک و لامّتک، قلت‏ رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ‏ قال- قد فعلت ذلک بک و بامتک- سل تعطه. قال- قلت ربنا وَ اعْفُ عَنَّا من الخسف‏ وَ اغْفِرْ لَنا من القذف‏ وَ ارْحَمْنا من المسخ‏ أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ قال- قد فعلت ذلک بک و بامتک.»

وسئل النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- ما کانت جائزتک لیله عرج بک؟ قال «اعطیت فاتحه الکتاب و خواتیم سوره البقره و کانتا من کنوز عرش الرحمن لم یعطها نبىّ قبلى»

تمّت بالخیر

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=