کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۱۱۶-۱۱۰
۲۰- النوبه الاولى
(۳/ ۱۱۶- ۱۱۰)
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ بهتر گروهى شمائید، أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ که بیرون آوردند مردمان را، تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ بنیکویى مىفرمائید، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند مىباز زنید، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و بخداى میگروید. وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ اگر خوانندگان کتاب پیشین ایمان آوردندى (و چنان کردندى)، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ ایشان را به بودى، مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ از ایشان هست که گروندگاناند وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (۱۱۰) و بیشتر ایشان آنند که از طاعت بیرون شدگان اند.
لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذىً نگزایند شما را مگر بسخنى ناخوش، وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ اگر با شما جنگ کنند، یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ پشتها بر شما گردانند، ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (۱۱۱) وانگه از من خود یارى نیابند، نه از جهانیان از هیچ کس.
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ بر ایشان خوارى و فرومایگى زده آمد، أَیْنَ ما ثُقِفُوا هر جا که یابند ایشان را، إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ مگر بآن زینهار که خداى نهاد، و ذمّت که ساخت، وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ و بآن زینهار که سلطان مسلمانان ایشان را دهد (که گزیت بستاند از ایشان) وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ، و بآنکه خداى بر ایشان خشم گرفت. وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ و بر ایشان زدند چون مهر درویشى و فروماندگى و بیچارگى، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ آن بآنست که ایشان مى کافر شدند بسخنان خداى، وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍ و پیغامبران را کشتند بناحق، ذلِکَ بِما عَصَوْا آن بآن بود که از حق سرکشیدند، وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۱۱۲) و پاى از اندازه در گذاشتند.
لَیْسُوا سَواءً چون هم و یکسان نهاند. مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ از خوانندگان تورات أُمَّهٌ قائِمَهٌ گروهى است (بحق گفتن) بپاى ایستاده، یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ میخوانند سخنان خداى، آناءَ اللَّیْلِ پاس پاس از شب، وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳) و نماز میکنند.
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ استوار میگیرند خداى را در سخنان وى، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و روز رستاخیز، وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ و به نیکویى میفرمایند، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند مىباززنند، وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ و در نیکیها میشتابند. وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴) و ایشانند که از نیکان و شایستگان اند.
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه کنند از نیکى، فَلَنْ یُکْفَرُوهُ در پاداش آن ایشان را ناسپاس نیابند. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵) و اللَّه دانا است به پرهیزگاران.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اینان که کافر شدند، لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ ایشان را سود ندارد فردا مالهاى ایشان، وَ لا أَوْلادُهُمْ و نه فرزندان ایشان (که بآن مینازند)، مِنَ اللَّهِ شَیْئاً بنزدیک خدا هیچیز، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ و ایشانند که دوزخیان اند، هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶) و اندر آتش جاویدان اند.
النوبه الثانیه
قوله تعالى: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ الآیه …- بعضى مفسران گفتند: امّت اینجا صدر اول اند، صحابه رسول، مهاجرین و انصار، چراغهاى هدى، و ستارگان رشد، و داورى داران حق، و ترجمانان مصطفى (ص). عمر بن الخطاب این آیت را خواند و گفت: «هذا لاوّلنا و لو شاء اللَّه لجعل لآخرنا ایضا، فقال کُنْتُمْ فکنّا کلّنا اخیارا».و یدلّ علیه ما
روى عبد اللَّه بن مسعود قال: جمعنا رسول اللَّه (ص) و نحن اربعون رجلا، فقال: انّکم منصورون، و مفتوح لکم، فمن ادرک ذلک منکم فلیأمر بالمعروف و لینه عن المنکر.
قومى از علماء گفتند: این عامّه امت محمد (ص) راست، پیشینیان و پسینیان، و کذلک قال النّبی (ص): «مثل امّتى مثل المطر لا یدرى اوّله خیر ام آخره».
وقال (ص): «اعطیت ما لم یعط احد من انبیاء اللَّه» قلنا یا رسول اللَّه ما هو؟ قال: «نصرت بالرّعب، و اعطیت مفاتیح الارض و سمّیت احمد، و جعل لى شراب الارض طهورا، و جعلت امّتى خیر الامم».
وقال: «اهل الجنه مائه و عشرون صفّا، منها ثمانون من هذه الامّه.»
وعن انس (رض) قال: اتى رسول اللَّه اسقف فذکر انّه رأى فى منامه الامم کانوا یمضون على الصّراط یتهافتون حتّى اتت امّه محمد (ص) غرّا محجّلین. فقلت:
من هؤلاء؟ انبیاء؟ فقالوا: لا. فقلت: مرسلون؟ فقالوا: لا. فقلت: ملائکه؟ فقالوا:
لا. فقلت من هؤلاء؟ فقالوا: امّه محمد (ص) غرّ محجّلون، علیهم اثر الطهور. فلمّا اصبح الاسقف اسلم.
وقال (ص): «ما من امّه الّا بعضها فى النّار و بعضها فى الجنّه و امّتى کلّها فى الجنّه، انّ الجنّه حرّمت على الانبیاء کلّهم حتّى ادخلها أنا، و حرّمت على الأمم حتّى یدخلها امّتی».
و
قیل لعیسى بن مریم یا روح اللَّه هل من بعد هذه الأمّه امّه؟ قال: نعم. قیل و ایّه امّه؟ قال: امّه محمد. قیل: یا روح اللَّه و ما امّه احمد؟ قال: علماء، حکماء، حلماء، ابرار، اتقیاء کأنّهم من الفقه انبیاء، یرضون من اللَّه بالیسیر من الرّزق، و یرضى اللَّه منهم بالقلیل من العمل، یدخلهم اللَّه الجنّه بشهاده أن لا اله الّا اللَّه.
قوله: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ- اى انتم خیر امّه العرب. «کان» بمعنى «سار» گویند. قال عدى بن زید: «کأنتم نحن، کنا، و کما کنّا تکونون».
و فى القرآن: فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ اى فصاروا. معنى آنست: کنتم خیر امّه اخرجت للنّاس، من الأمّهات. بهتر گروهى مردمان را شمائید که بیرون آوردند از مادران درین جهان. این سخن از آنست که جهودان و ترسایان خلق را با کفر خواندند، و از تصدیق محمد (ص) واپس خواندند، و به موسى (ع) و عیسى (ع) فرمودند، و بر ابراهیم (ع) بکفر دعوى کردند. و این امّت همه کتابها بپذیرفتند، و همه پیغامبران را استوار گرفتند. و خلق را بدین فرموده اند، و گفته اند: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ اى فى علم اللَّه و فى اللّوح المحفوظ، شما بهتر گروهى بودید در علم خدا و در لوح محفوظ. یحیى معاذ گفت: «هذه الآیه مدحه لامّه محمد (ص)، و لم یکن لیمدح قوما ثمّ یعذّبهم». گفت: ربّ العالمین امّت محمد (ص) را درین آیت بستود و نه بدان ستود تا پس ایشان را عذاب و عقوبت کند. آن گه مناقب و سیرت ایشان را در گرفت. و قال:
تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ- گفته اند که:
معروف اینجا کلمه شهادت است، فهو اعظم المعروف. و منکر تکذیب رسول است، و هو اعظم المنکر، و قیل: تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ اى باسباغ الوضوء، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ اى عن الالتفات فى الصلاه. و روا باشد که امر معروف، و نهى منکر و ایمان باللَّه از شرط خیریّت نهند یعنى کنتم خیر أمّه ان امرتم بالمعروف. برین وجه بر «للنّاس» وقف نکنند بلکه وقف بر تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ بود.
وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ الآیه …- اى لو صدّق الیهود بمحمد (ص) و بما جاء من الحقّ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ من الکفر.
مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه.
وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ الکافرون. آن گه مؤمنان را آگاهى داد که ایشان را از خدا نصرت است و غلبه بر جهودان، و گفت:
لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذىً- اى الّا ضررا یسیرا باللّسان مثل الوعید و البهت.
وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ- منهزمین. ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ. ربّ العالمین این وعده نصرت که مؤمنان را داد راست کرد تا هرگز جهودان مدینه با رسول خدا و با مسلمانان جنگ نکردند که نه هزیمت و شکستگى بر ایشان بود. و روا باشد که این آیت بر عموم برانند، یعنى هر چه از کافران بمؤمنان رسد از ناسزا گفتن و جنگ کردن، آن رنجى بود عارض، نه پاینده، که عاقبت بهر حال مؤمنان را باشد. چنان که گفت: وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ و وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى.
قوله تعالى: ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ- گفته اند که: این مخصوص است در جهودان بنى قریظه که خوارى و بیچارگى و فروتنى بر ایشان زدند، چنان که مهر بر دینار زنند. و روا باشد که این خبر بمعنى امر بود، یعنى که جهودان را همیشه خوار دارید، و بخوارى از ایشان جزیت ستانید، چنان که جاى دیگر گفت: حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ. اگر کسى گوید که چونست که این مذلت و مسکنت بر ایشان زدند، و بسیار افتد از ایشان که با مال و جاه باشند؟ جواب آنست که اعتبار به آحاد اشخاص نیست که اعتبار بعموم است، و اعتبار باعراض دنیوى و مال و جاه نیست که اعتبار باحوال شرعى است، و بعزّ و ذلّ دینى، آن عزّت که اللَّه گفت: وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ.
اگر در بعضى جهودان و ترسایان عزّى دنیوى بود مآل و مرجع آن با ذلّ است، پس حقیقت آن ذلّ است نه عزّ. همچنین مسکنت نه همانست که بىمال بود، بلکه حقیقت مسکنت حرص است و فقر نفس و فقر دین.
قال النّبی (ص): «الغنى غنى النّفس».
حکیمى را گفتند که: فلان کس توانگر است. آن حکیم جواب داد که: وى توانگر نیست کثیر المال است، توانگرى دیگر بود و فراوانى مال دیگر، و به یقول الشاعر:
قد یکثر الحال و الانسان مفتقر أَیْنَما ثُقِفُوا- اى: وجدوا و صودفوا.
إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ- این استثناء منقطع است، یعنى لکن یعتصمون بالعهد اذا اعطوه. میگوید: ایشان هر وقت و بهر جاى خوار باشند، لکن در عهد و زینهار باشند اگر ایشان را بگزیت زینهار دهند. و المراد بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ العهد و الذّمه و الأمان الّذى یأخذونه من المؤمنین باذن اللَّه. و النّاس هاهنا خاصٌ بالمؤمنین. آن گه در سیاق آیت گفت:
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ- کفر علّت مسکنت و ذلّت نهاد، و معصیت و اعتدا سبب کفر، از بهر آنکه صغائر معاصى اگر بآن اصرار بود بکبائر کشد و کبائر بکفر کشد. و لذلک قال تعالى: ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ. و
قال النّبی (ص): «الذّنب على الذّنب حتّى یسودّ القلب.»
حاصل آیت تنبیه مؤمنانست و تحذیر ایشان از معاصى، هم از صغائر و هم از کبائر که حدّ آن با کفر است و نتیجه آن شرک.
قوله: لَیْسُوا سَواءً- استناد این سخن با مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ است. میگوید: هرگز یکسان و برابر نباشند مؤمنان با فاسقان. جاى دیگر گفت:
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ. صفت فاسقان لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذىً است، و صفت مؤمنان أُمَّهٌ قائِمَهٌ، پس چون برابر و یکسان باشند؟! ابن مسعود گفت: لیسوا سواء، هم، و امّه قائمه- یعنى امت محمد (ص). میگوید: اهل کتاب و امت محمد (ص) چون هم نهاند، نه امروز و نه فردا در قیامت. چون برابر بود کسى که در قیامت ایمن رود با کسى که ایمن نبود؟! أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ؟.
مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ- اى على الحق. میگوید: از اهل کتاب گروهى اند ایستاده بر حق، بر دین اسلام، با گفت راست، و عمل راست، و اعتقاد راست، و آن عبد اللَّه بن سلام است و یاران او. و عطا گفت چهل مرد از عرب اند، از اهل نجران، و سى و دو مرد از حبشه، و هشت مرد از روم، که بر دین عیسى (ع) بودند و به محمد (ص) ایمان آوردند، و جماعتى از انصار چون اسعد بن زراره، و براء بن معرور، و محمد بن مسلمه، و محمود بن مسلمه و ابو قیس صرفه بن انس بپیش از قدوم مصطفى (ص) توحید میگفتند و شرایع حنیفى بپاى میداشتند، تا مصطفى (ص) در رسید، او را تصدیق کردند و نصرت دادند. و آن گه صفت و سیرت ایشان گفت:
یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ- گفته اند که: مراد باین نماز خفتیدن[۱] است که پیش ازین امت کس را نبوده است. یدلّ علیه ماروى انّ النبى (ص) اخّر صلاه العشاء لیله ثم خرج الى المسجد، فاذا الناس ینتظرونه، فقال: انه لیس احد من اهل الادیان یذکر اللَّه عزّ و جلّ فى هذا الوقت غیرکم. فانزل اللَّه هذه الآیه.
و گفته اند: مراد باین نماز است میان شام و خفتن، و فى ذلک ما
قال النبى (ص): «من صلّى بعد المغرب ستّ رکعات و لم یتکلم فیما بینهنّ بسوء عدلن له بعباده اثنتی عشره سنه.»
وقال: «من صلى بعد المغرب عشرین رکعه بنى اللَّه له بیتا فى الجنه.»
قوله تعالى: یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ- یعنى بتوحید اللَّه. وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ- یعنى بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ یعنى بالایمان بمحمد (ص) وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ یعنى عن تکذیبه. وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ- یعنى فى شرائع الاسلام و الاعمال الصالحه وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ.
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ الایه … حمزه و على و حفص هر دو حرف بیا خوانند[۲]، سخن بامّه قائمه برند، و این صفت ایشان کنند. و باقى بتا خوانند. چون بتا خوانى خطاب با همه امّت بود. فَلَنْ یُکْفَرُوهُ هم چنانست که گفت: فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ. کفران در لغت عرب پاداش نیکى باز گرفتن، و سپاس نداشتن، و نعمت بازنگفتن و باز ننمودن. میگوید عزّ اسمه: بنزدیک من نیکوکاران را ناسپاسى نیست یعنى پاداش باز گرفتن نیست. جاى دیگر ازین گشادهتر گفت: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ و وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ و وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ. خبر مى دهد که عمل نیکوکاران ضایع نیست، و ازیشان ثواب بازگرفتن نیست، نظیره قوله تعالى: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا و إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. بخلاف اعمال کفار که همه حابط است، و ثواب ازیشان دریغ. و هو المشار الیه بقوله تعالى: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الآیه، و بقوله تعالى: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً الآیه وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ- اى علیم بما فى القلوب من التقوى، فقد یظهر التقوى من لیس له التقوى.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ الآیه …- مثل این آیت در اول سوره، شرح آن رفت. اما آوردن این آیت درین موضع حکمتى در آن است:
یعنى که در آیت پیش گفت هر چه کنید از نیکى و هزینه پاداش آن به نیکى یابید، پس درین آیت بیان کرد که این حکم نه هر جاى بود و نه هر کسى راست، که ایمان قرین انفاق باید تا ثواب یابد. اما اگر کفر قرین آن بود اگر هر چه دارد بدهد از اموال و فرزندان، هیچ بکار نیاید و وى را از آتش نرهاند. و هو المشار الیه بقوله تعالى:
ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ، و بقوله: ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ- این آیت از یک روى بیان شرف صحابه
مصطفى (ص) است که ارکان خلائق اند، و برهان حقائق. عنوان رضاء حق اند، و ملوک مقعد صدق. ائمه اهل سعادت اند، و انصار نبوت و رسالت، و مستوجب ترحّم امّت، و اخیار حضرت مصطفى (ص)، و بعد از انبیاء و رسل بهترین ذریّه آدم ایشانند، و بیمن اقبال ایشان دود شرک واطى ادبار خود شد، و انوار دین و شریعت از مکنونات غیب ظاهر گشت. در آیت جمال لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، و هیبت جلال مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ بغیرت ایشان در ملأ اعلى بیفروخت.
قال النبى (ص): «اللَّه فى اصحابى! لا تتّخذوهم من بعدى غرضا، فمن احبّهم فیحبّنى احبهم، و من ابغضهم فیبغضنى ابغضهم، و من اذاهم فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فیوشک ان یاخذه، ما من احد من اصحابى یموت بارض الّا بعث قائدا و نورا لهم یوم القیامه.
بعضى از مفسران حکم این آیت بر عموم راندند، گفتند: حقیقت این بشرف امت اتباع باز میگردد از عهد مصطفى (ص) تا بدامن قیامت. و امّت اتباع دیگراند، و امّت اجابت دیگر، و امّت دعوت دیگر. و شرح آن در سوره البقره رفت. اما امّت اتباع که این آیت در شأن ایشان است، و مشتمل بر صفت و سیرت ایشان سعداء ملت اند، و امناء درگاه عزت، و اشراف علّیّین، و اعزّه رب العالمین، حمله قرآن و اخبار، و خزنه آثار، فرقه ناجیه و امت مرضیه اهل سنت و جماعت، که ظاهر ایشان بمتابعت و قدوت مقید است، و باطن ایشان بمعرفت و فراست مؤیّد. عمر بن الخطاب گفت: فرداى قیامت که ربّ العزّت ندا کند: «این رجالنا؟» کس نیارد که سر برآرد مگر اهل سنت و جماعت گویند: «لبّیک! لبّیک! اللّهمّ لبّیک» ربّ العزّت گوید: «صدقتم عبادى! انتم احبّائى أکرمکم الیوم بما تشتهون لتمسّککم بکتابى و متابعتکم رسولى». آن ساعت بود که اهل ضلالت گویند: یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا.
قال النبى (ص): «لا یزال طائفه من امّتى امّه قائمه بامر اللَّه، لا یضرهم من خذلهم و لا من خالفهم، حتى یأتى امر اللَّه، و هم على ذلک.»
وقال (ص): «من اشدّ امتى بى حبّا، ناس یکونون بعدى یودّاحدهم لو رآنى باهله و ماله.»
قوله: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ- روایت است از ابن عباس و مجاهد که: خیریت این امت آنست که پیغامبر را بقتال فرمودند که ایشان را بکره ایشان در دین اسلام و عزّ شریعت آر، و آنچه صلاح کار و بهینه حال ایشانست ایشان را الزام کن، و آن گه رب العالمین بر ایشان منت نهاد، گفت: «و الزمهم کلمه التّقوى و کانوا احقّ بها و اهلها». میگوید: اللَّه در ایشان بست، و ایشان را الزام کرد آن کلمه شهادت، که نشان دوستى است و شرف دو جهانست، و سبب سعادت جاودانى است. و ایشان خود از در آن بودند و سزاء آن بودند. از دور آدم (ع) تا منتهاى عالم هیچ امت را این منزلت و رتبت ندادند که ایشان را بسلسله قهر از ذل کفر بعزّ اسلام آوردند، و طوق سعادت در گردن ایشان کردند، مگر این امت را چنان که امروز بسلسله قهر ایشان را در دین آوردند فردا هم ایشان را بسلسله لطف ببهشت برند. مصطفى (ص) گفت: عجب ربک من قوم یقادون الى الجنه بالسلاسل. و تا نگویى که این خیریت که ایشان را بر آمد بوسیلت اعمال و تصفیت احوال برآمد، لیکن عنایت ازلى بر ایشان اقبال کرد و بنواخت، و اختیار روز میثاق کار ایشان بساخت. این کرامت و نواخت، و این منزلت و مرتبت ایشان از آنست که امت محمد (ص) اند که مهتر عالم است، و سید ولد آدم، چون مصطفى (ص) خیر الانبیاء و الرسل بود لا جرم امت وى خیر الامم بودند.
«کز خانه بکدخداى ماند همه چیز» قوله: تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ- بزبان اهل اشارت معروف خدمت حق است، و منکر صحبت نفس، معروف روشنایى جمع است و سبب وصلت، و منکر تاریکى وقت است و مایه بدعت. آن نواختگان فضل راست و این زخم خوردگان عدل راست؛ هرگز کى برابر باشند؟ و چون بهم بسازند؟ خواندگان فضل و راندگان عدل؟ این است که رب العالمین گفت: لَیْسُوا سَواءً. چون هم نباشند و راست نیایند دانا و نادان، آشنا و بیگانه، خداپرست و هواپرست. متى استوى الضیاء و الظلمه؟ متى استوى الیقین و التهمه؟ متى استوى الوصله و الفرقه؟ هذا متصف بالولاء، و ذاک منحرف عن الوفاء. هیهات لا یلتقیان و لا یستویان.
ایّها المنکح الثریا سهیلا | عمّرک اللَّه کیف یلتقیان! | |
هى شامیه اذا ما استقلّت | و سهیل اذا استقلّ یمان | |
کسى کاندر صف مردان، بمى خوارى کمر بندد | برابر کى بود، با آن که دل در خیر و شر بندد؟ | |
[۱] ( ۱)- نسخه: خفتن
[۲] ( ۲)- یعنى و ما یفعلوا من خیر فلن یکفروه خوانده اند
ابو الفضل رشید الدین میبدى، کشف الأسرار و عده الأبرار