البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۵۸-۱۶۲

 

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏۱۵۸- صفا و مروه از نشانهاى ملت اللَّه است، فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ‏ هر که قصد و آهنگ خانه کند أَوِ اعْتَمَرَ یا بزیارت خانه شود، فَلا جُناحَ عَلَیْهِ‏ برو تنگى نیست، أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما که طواف کند میان آن هر دو، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً و هر که از طوع و خواست دل خویش کارى کند فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ‏ اللَّه سپاس دارست و پاداش ده بکردار خلق، دانا

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ‏- ایشان که پنهان میدارند ما أَنْزَلْنا آنچه ما فرو فرستادیم‏ مِنَ الْبَیِّناتِ‏ از پیغامهاى روشن و نشانهاى پیدا وَ الْهُدى‏ و راه نمونى، مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ‏ پس آنک ما آن را پیدا کردیم مردمان را، فِی الْکِتابِ‏ در نامه خویش‏ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ‏ ایشان آنند که اللَّه لعنت میکند بریشان‏ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ‏ و بایشان میرسد لعنت لعنت گران.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا- مگر اینان که توبت کردند، وَ أَصْلَحُوا و تباه کرده راست کردند، وَ بَیَّنُوا و پنهان کرده پیدا کردند، فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ‏ ایشان آنند که ازیشان توبه پذیرم، وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‏ و منم خداوند توبه‏ پذیر بخشاینده مهربان.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا- ایشان که کافر شدند بخداى خویش‏ وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ و بمردند و ایشان بر کفر خویش بودند، أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ‏ ایشانند که بریشانست لعنت خدا وَ الْمَلائِکَهِ و لعنت فریشتگان وى‏ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ‏ و لعنت راه راستان مردمان همه،

خالِدِینَ فِیها- جاویدان در آتش ایشانند لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ‏ سبک نکنند ازیشان عذاب هرگز وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ‏۱۶۲ و نه در ایشان نگرند.

 

النوبه الثانیه

– قوله تعالى:- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ- صفا سنک سپید سخت باشد یعنى صافى که در آن هیچ خلطى نبود از خاک و گل و غیر آن، و مروه سنگى باشد سیاه و سست و نرم که زود شکسته شود. و گفته‏اند آدم و حوا چون آنجا رسیدند آدم بکوه صفا فرو آمد و حوا بکوه مروه پس هر دو کوه را بنام ایشان باز خواندند، صفا از آن خواندند که آدم صفى آنجا فرو آمد، و مروه از آن گفت که مرأه یعنى جفت آدم آنجا فرو آمد. مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏ اى متعبّداته التی اشعرها اللَّه، اى جعلها اعلاما لنا. شعائر اللَّه اعلام دین حق باشد و نشانهاى ملت حنیفى، امّا اینجا مناسک حج میخواهد، فکانه قال- «انّ الطواف بالصفا و المروه من اعلام دین اللَّه و مناسک حجّه» طواف کردن میان صفا و مروه از مناسک حج است و از ارکان آن، و این طواف آنست که علما آن را- سعى- خوانند،

مصطفى ع گفت«انّ اللَّه کتب علیکم السعى کما کتب علیکم الحج»

و قالت عائشه- «لعمرى ما حجّ من لم یسع بین الصفا و المروه» لان اللَّه سبحانه یقول‏ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏- و مصطفى ع چون برابر صفا رسید این آیت برخواند- آن گه گفت‏

ابدأ بما بدأ اللَّه به- فبدأ بالصفا و رقى علیه، حتى اذا رأى البیت مشى، حتى اذا تصوبت قدماه فى الوادى سعى.

ابن عباس قومى را دید که میان صفا و مروه طواف میکردند، گفت این سنت مادر اسماعیل است که چون اسماعیل گرسنه و تشنه شد و وى تنها بود و کس از آدمیان حاضر نه، و طعام و شراب نه، برخاست و بکوه صفا بر شد و روى در وادى کرد، تا خود هیچکس را بیند، هیچکس را ندید فرو آمد، چون بوادى رسید گوشه درع بر گرفت و بشتافت، و گرم برفت تا بر مروه رفت، در نگرست کس را ندید، دیگر باره فرو آمد قصد صفا کرد، تا هفت بار چنین بگشت، پس رب العالمین برکات قدم وى را و متابعت سنت وى را آن طواف بر جهانیان فرض کرد تا بقیامت.

فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ …- معنى حج و عمره زیارت کردن خانه کعبه را، و قصد آن داشتن. میگوید هر که حج کند یا عمره‏ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما بر وى تنگى نیست که میان صفا و مروه سعى کند. تشدید در طاء از اخفاء تاء است در طاء، اصل آن- یتطوف- است. و اصل قصه آنست که در زمان جاهلیت مردى و زنى در کعبه شدند بفاحشه‏اى، و نام مرد اساف بن یعلى بود و نام زن- نائله بنت الدیک، هر دو را مسخ کردند، پس عرب ایشان را بیرون آوردند، و عبرت را یکى بر صفا نهادند و یکى را بر مروه، تا خلق از اطراف میآمدند و ایشان را میدیدند. روزگار بریشان دراز شد، و پسینیان با ایشان الف گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد، شیطان بایشان آمد و گفت که پدران شما اینان را مى‏پرستیدند، و ایشان را بر پرستش آنان داشت. روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت، پس چون اللَّه تعالى رسول خود را به پیغام بنواخت، و اسلام در میان خلق پیدا شد، قومى از مسلمانان که در جاهلیت دیده بودند که آن دو بت را مى‏پرستیدند، تحرّج کردند از سعى کردن میان صفا و مروه، ترسیدند که در چیزى افتند از آنکه در زمان جاهلیت در آن بودند.اللَّه تعالى این آیت فرستاد که سعى کنید، و آن حرج که ایشان میدیدند از ایشان بنهاد.

اگر کسى گوید که چون فرمود- که حجّ و عمره از شعائر اللَّه، دیگر فرمود فلا جناح علیه ان یطوّف بهما؟ مى‏گوییم- که بر صفا اساف بود و بر مروه نائله- و آن دو بت بود،و بعضى گفته‏اند که دو کس بودند مردى و زنى زانیان و اکنون از چهار رکن حج یکى- سعى- است، بمذهب شافعى و مالک و احمد، و ترک آن روا نیست و هیچ چیز بجاى آن نایستد. اما بمذهب بو حنیفه- سعى از واجبات حج است نه از ارکان آن، و قربان بجاى آن بیستد. و دلیل شافعى خبرى است که مصطفى ع گفت‏«اسعوا فانّ اللَّه کتب علیکم السعى».

«و من یطوع خیرا»- قراءه حمزه و کسایى «من یطوع» بیا و جزم است اصل آن- یتطوّع- میگوید- هر که بیرون از فرائض عملى کند و طاعتى آرد و تقربى نماید بطواف کردن گرد خانه کعبه یا بنماز نوافل، خداى عز و جل از وى بپسندد و سپاس دارى کند و بدان پاداش دهد.

فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ‏- شاکر نامى است از نامهاى خداوند عز و جل، و معنى این نام آنست که از بنده طاعت خرد پذیرد و آن را بزرگ کند و عطاء خود بسیار دهد و آن را اندک شمرد. ازینجا گفته‏اند- دابّه شکور- چارپایى که علف اندک خورد و زود فربه شود، نه بینى که خداى عز و جل این همه نعمت راحت و انواع لذات و شهوات در دنیا بر بندگان خود ریخت، آن گه آن را چیزى اندک خواند و گفت- «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» و در عقبى آن همه کرامت و نواخت که در بهشت دوستان را داد آن را غرفه خواند و گفت- أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا- و طاعات بنده و اعمال وى چون باز گفت اگر چه اندک است و ناچیز آن را بسیار خواند و بر وى ثنا کرد و گفت- و الذاکرون اللَّه کثیرا و الذاکرات- اینست معنى شاکر در نامهاى خداوند عز و جل- گناه بزرگ از بنده در گذارد، و طاعت خرد بزرگ کند، و عطاء بزرگ خود اندک شمرد سبحانه ما اکرمه بعباده و الطفه! إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا … الآیه … عموم این آیت دلیل است که هر آن کس که علم پنهان کند و از اهل خویش باز گیرد مستوجب عقوبت گردد.

و بهذا قال النبى- «من سئل عن علم فکتمه ألجمه اللَّه بلجام من نار» و این معنى‏ منافى آن خبر نیست که مصطفى گفت«واضع العلم فى غیر اهله کالمانع اهله»

که این مخصوص است بنا اهل، که در شر استعانت بعلم کند و حق آن بنشناسد، و حرمت آن ندارد، و این علم به نزدیک اللَّه کمتر از دنیا نیست که مصطفى ع گفت«عرض حاضر یاکل منها البرّ و الفاجر»

 جز آنکه در شرع از سفیه که انفاق آن نه بر وجه خویش کند منع کنند- فذلک فى قوله تعالى‏ وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ … الآیه إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ … الآیه- مفسران گفتند اینان علما و رؤساى جهودان اند چون کعب اشرف و ابن صوریا و کعب اسید و امثال ایشان. میگوید ایشان که پنهان کردند آنچه ما از آسمان فرو فرستادیم- مِنَ الْبَیِّناتِ‏ از آنچه روشن کردیم، و در توریه بیان آن فرستادیم از حلال و حرام و حدود و فرائض و رحم.

وَ الْهُدى‏- صفت و نعت مصطفى ع، و اثبات نبوت وى. و یقال- البیّنات مشار بها الى الآیات المنزله، و الهدى الى ما یستدل به من الامارات.

مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ‏- پس از آنک بنى اسرائیل را در کتاب توریه این همه روشن کردیم ایشان پنهان میکنند. أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ‏- معنى لعنت راندن است و دور کردن از رحمت و خیر خویش، میگوید بریشان دو لعنت است- یکى لعنت حق دیگر لعنت خلق لعنت حق آنست که ایشان را براند و از رحمت خود دور کند، و لعنت خلق آنست که از خداى عز و جل خواهند تا ایشان را از بر خویش براند و از رحمت خود دور کند. و لعنت خلق آنست بآنکه گویند- اللهم العنهم و خلاف است میان علما که این لاعنان که‏اند؟ قومى گفتند- فریشتگانند، ابن عباس گفت- کلّ شى‏ء الّا الجن و الانس. حسن گفت- «عباد اللَّه اجمعون»- ضحاک گفت «ان الکافر اذا وضع فى حفرته قیل له- من ربک؟ و من نبیک؟ و ما دینک؟ فیقول- لا ادرى فیقال لا دریت ثم یضرب ضربه بمطرقه، فیصیح صیحه یسمعها کل شی‏ء الّا الثقلین فلا یسمع صوته شی‏ء الّا لعنه، فذلک قوله‏ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ‏ و قال ابن مسعود هو الرجل یلعن صاحبه فترتفع اللعنه فى السماء ثم تنحدر فلا تجد صاحبها الذى قیل له‏ اهلا لذلک و لا المتکلم بها اهلا لها، فتنطلق فتقع على الیهود.

و قال مجاهد- اللاعنون البهائم تلعن عصاه بنى آدم اذا اسنت السنه و امسک المطر، قالت هذا بشوم بنى آدم و انما قال «اللاعنون» لانه وصفها بصفه العقلاء- کقوله تعالى- وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ‏ إِلَّا الَّذِینَ تابُوا الآیه …- مگر قومى که توبه کنند ازین جهودان و از شرک بایمان آیند و از معصیت باطاعت گردند. وَ أَصْلَحُوا و دلهاى کژ کرده و تباه کرده راست کنند، و با راه آورند، و سرهاى خود با حق آبادان دارند وَ بَیَّنُوا و صفت و نعت مصطفى که پوشیده میداشتند آشکارا کنند، و بر خلق روشن دارند فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ‏ ایشانند که ایشان را مى‏باز پذیرم و از گناهشان در گذرم و بیامرزم، و من خداوند باز پذیرنده و مهربانم از من بخشاینده‏تر و مهربانتر کس نیست بر بندگان.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ الآیه … ایشان که کافر میرند لعنت خداى بر ایشان است و لعنت فریشتگان، و همه مردمان، اگر کسى گوید- اهل دین ایشان لعنت نکنند بر ایشان پس چرا همه مردمان گفت؟ جواب آنست که این در قیامت خواهد بود، که اول خداى عز و جل بر کافران لعنت کند پس فریشتگان پس همه مردمان، و ذلک فى قوله- یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و روا باشد که تخصیص درین عموم شود و مؤمنانرا خواهد، تا هم در دنیا لعنت کنند بر ایشان و هم در عقبى. و قال السدى- لا یتلاعن اثنان مؤمنان و لا کافران فیقول، احدهما لعن اللَّه الظالم، الا وجبت تلک اللعنه على الکافر لانه ظالم. خالِدِینَ فِیها جاوید در آن لعنت‏اند در میان آتش یعنى که همیشه از رحمت و خیر دورند و بعذاب نزدیک، که هرگز آن عذاب ازیشان برندارند و سبک نکنند، و مهلت ندهند که باز آیند عذرى خواهند، و دریشان خود ننگرند و نه خازنان سخن ایشان را جواب کنند و نه فریاد رسند.

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى‏ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏- الآیه …- اشارتست بصفوه دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارتست بمروت عارفان در راه خدمت.

میگوید آن صفوت و این مروت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهاى توانایى و دانایى و نیک خدایى اللَّه است. و الیه الاشاره بقوله تعالى- یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ پس نه عجب اگر شیر صافى از میان خون بیرون آرد، عجب آنست که این درّیتهم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگه دارد.

حکایت کنند که ذو النون مصرى مردى را دید که ظاهرى شوریده داشت گفت- دلم او را میخواست و بولایت وى گواهى میداد، اما نفس من او را مى‏ نخواست و مى ‏نپذیرفت، ساعتى درین اندیشه بودم میان خواست دل و ردّ نفس. آخر آن جوانمرد بمن نگرست یا ذو النون الدّر وراء الصدف، گفت صدف انسانیّت را چه بینى؟ آن در بین که در درون صدف است آرى چنین است و لکن میدان که نه در هر صدفى درو گوهر بود، چنانک نه در هر شاخى میوه و ثمر بود، نه در هر چاهى یوسف دلبر بود، نه بر هر کوهى موسى انور بود، نه در هر غارى احمد پیغامبر بود، نه در هر دلى یاد دوست مهربان بود، نه در هر جانى مهر جانان بود، دلى که درو یاد اللَّه بود در کنف رعایت و در خدد حمایت معصوم بود، جانى که درو مهر جانان بود در بحر عیان غرقه نور بود، اینست که آن عزیز روزگار گفت- قلوب المشتاقین منوّره بنور اللَّه، و اذا تحرک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السماء و الارض، فیعرضهم اللَّه على الملائکه، فیقول هؤلاء المشتاقون الىّ، اشهدکم انّى الیهم اشوق، و قیل من اشتاق الى اللَّه اشتاق الیه کل شى‏ء. قال بعض المشایخ- انا ادخل السّوق و الاشیاء تشتاق الىّ و انا عن جمیعها حرّ. و اعجب من هذا ما حکى عن محمد بن المبارک الصورى- قال کنت مع ابراهیم بن ادهم فى طریق بیت المقدس، فنزلنا وقت القیلوله تحت شجره رمّانه، فصلینا رکعات فسمعت صوتا من اصل الرمانه یا ابا اسحاق، اکرمنا بان تأکل منا شیئا، فطأطأ ابراهیم رأسه فقال ثلث مرّات. ثم قال- یا محمد- کن شفیعا الیه لیتناول منّا شیئا، فقلت یا ابا اسحاق لقد سمعت، فقام و اخذ رمّانتین، فاکل واحده و ناولنى الأخرى، فاکلتها و هى حامضه و کانت شجره قصیره. فلمّا رجعنا مررنا بها، فاذا هى شجره عالیه و رمانها حلو و هى‏ تثمر فى کلّ عام مرّتین، و سمّوها رمّان العابدین و یأوى الى ظلّه العابدون.

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=