آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۷-۹

 النوبه الاولى‏

(۳/ ۹- ۷)

قوله تعالى: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ‏. او آنست که فرو فرستاد بر تو این نامه، مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ‏ ازوست آیتهاى استوار داشته و تمام کرده- هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ‏ معظم قرآن و مایه دین داران و علم جویان آنست. وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ‏ و آیتهاى دیگر است که بهم مانند در ظاهر، و جز از یکدیگرند در حقیقت‏ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ‏ اما ایشان که در دل ایشان کژى و چفتگى‏[۱] است‏

فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ‏ بر پى آن متشابه ایستاده‏اند از این کتاب- «ابتغاء الفتنه» جستن شور دل را و آشفتگى دین را، وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ‏ و جستن تأویل آن، که تا حقیقت مراد خداى از آن چیز بدانند- وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ‏ و نداند تأویل آن مگر خداى- وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ، یَقُولُونَ‏ و تمام دانشان که در علم پاى بر استوارى دادند مى‏گویند آمَنَّا بِهِ‏ بگرویدیم بآنچ خداى فرو فرستاد- کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا همه از نزدیک خداى ماست … وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏ (۷) و حق در نیابد و پند نپذیرد مگر خداوندان مغز.

رَبَّنا خداوند ما! لا تُزِغْ قُلُوبَنا مجسبان‏[۲] دلهاى ما را- بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا پس آنکه راه نمودى ما را- وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً و ما را از نزدیک خود رحمتى بخش- إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‏ (۸) تویى که تویى خداوند فراح بخش نیکو دار.

رَبَّنا! خداوند ما، إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ‏ تویى فراهم آرنده مردمان- لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ‏ روزى را که در بودن آن روز گمان نیست، إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (۹) که خداى خلاف نکند هنگامى که نامزد کند یا وعده که دهد.

 

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى‏ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ‏ یعنى: القرآن‏ مِنْهُ‏ اى من القرآن‏ آیاتٌ مُحْکَماتٌ‏ اى متقنات مبینات مفصّلات لا اشکال فى لفظهن و ظاهرهن، یعمل بهنّ- میگوید: این قرآن بعضى محکمات است و بعضى متشابهات.

محکمات آنست که در لفظ و معنى آن هیچ اشکال نبود، نسخ از آن باز گرفته‏اند و معارضه از آن باز گردانیده، و اختلاف را در آن حاجت بتکلف نظر نباشد، از آنک روشن و پیدا و ظاهر بود- و آن فرائض و حدود است، امر و نهى، و حلال و حرام. و معظم قرآن و اصل قرآن آنست، چنان که گفت‏ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ‏ أمّ هر چیز معظم آنست که قوام آن چیز بدانست- و از سر جانور أمّ آنست که زندگانى آدمى در بقاء آنست- و گفته‏ اند: هنّ أمّ الکتاب- اى: أم کل کتاب أنزله اللَّه على کل نبی فیهن کل ما احل و کل ما حرم میگوید- این آیات محکمات که درین قرآن بتو فرو فرستادیم اصل همه کتاب خداى‏اند که پیغامبران را داد، یعنى که همه را بیان حلال و حرام و فروض و حدود کردیم و روشن گفتیم.

ابن عباس گفت:- آنست که در سوره الانعام بسه آیت بیان کرد: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ‏ الى آخر الآیات الثلاث- و نظیر آن در سوره بنى اسرائیل است‏ وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ‏ الآیات- وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ‏ أخر جمع أخرى است- میگوید: متشابهات است درین قرآن.

و متشابهات آنست که بچیزى ماند در ظاهر و که جز از آن باشد در حقیقت، چنان که میگوید وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها (فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ) فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً. و در آیتى دیگر گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ ظاهر این هر دو بدان ماند که آن جا بفسق مى‏فرماید و این جا نهى از آن مى‏کند، تا آن گه که عالم بیان کند و گوید معنى آیت آنست که: امرناهم بالطاعه فخالفوا و فسقوا.

قتاده و ربیع و ضحاک و سدى گفتند: محکمات ناسخات است که موجب عمل است، و متشابهات منسوخات است که ایمان آوردن بدان واجب است، اما عمل بدان نیست. ابن زید گفت: محکمات قصص انبیاء است، که رب العالمین آن را مفصل و مبین کرده در قرآن، قصه نوح در بیست و چهار آیت، قصه هود در ده آیت، قصه صالح در هشت آیت، قصه لوط در هشت آیت، قصه شعیب در سیزده آیت، قصه موسى در آیات فراوان، و ذکر پیغامبر ما (ص) در بیست و چهار آیت باز گفته، و فضل‏ و شرف وى در آن مبین کرده. و متشابهات آنست که درین قصه ‏ها مکرر مى‏ شود.

چنان که در قصه نوح گفت‏ قُلْنَا احْمِلْ‏ جاى دیگر گفت‏ فَاسْلُکْ فِیها و عصاء موسى را گفت‏ فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعى‏ جاى دیگر گفت‏ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ‏.

و گفته‏ اند که محکمات آنست که علما را دریافت معنى آن هست و بر تأویل آن رسند، و متشابهات آنست که علم آن جز اللَّه نداند، چنان که وقت خروج دجال و نزول عیسى، و آفتاب از مغرب برآمدن، و قیامت برخواستن، و مانند این که اللَّه بدانستن آن متأثر است، و خلق را بران اطلاع نه، و جز ایمان آوردن بدان کس را در آن نصیب نه.

و بروایتى دیگر از ابن عباس متشابهات آنست که تشابهت على الیهود، و هى حروف التهجى فى اوائل السّور. و اصل این قصه آنست که قومى جهودان چون کعب اشرف و حیى اخطب و همسران ایشان آمدند بنزدیک رسول ص و گفتند «بما رسید که در جمله آن چه بر تو فرو فرستادند الم‏ است، و اگر این حق است پس ما مدت ملک امت تو مى‏دانیم که چند خواهد بود و تا کى خواهد بود، بیش از هفتاد و یک سال نخواهد بود»- و این تأویل که نهادند از شمار جمل بر- گرفتند، یعنى که الف یکى، لام سى، و میم چهل. مصطفى ص گفت پس ازین بیشتر هست‏ المص‏. ایشان گفتند «ص» نود باشد پس صد و شصت و یک سال خواهد بود. ایشان گفتند: مانند این دیگر هست؟ مصطفى ص گفت: الر.

ایشان گفتند: اکنون دویست و سى و یکسان خواهد بود مصطفى گفت ازین بیشتر هست‏ المر. ایشان گفتند: این بسیار بیفزود دویست و هفتاد و یکى باشد و این بر ما مشتبه شد ندانیم آن بیشتر گیریم یا کمتر؟ ما خود بتو ایمان نخواهیم آوردن. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ‏ یعنى اشتبه على الیهود بما أولو الحروف‏ على حساب الجمل.

اگر کسى گوید چه فایدت راست متشابه در قرآن آوردن و چه حکمت است در آن که همه محکمات نبود؟ جواب آنست- که تشریف و تخصیص علما را، تا بمنقاش فهم معانى دقیق از آیات استخراج میکنند، و بدان معنى از عامه خلق متمیز میشوند، و نیز مستحق ثواب اخروى میگردند، بآن که در آن استنباط خاطر و فکرت خویش را مى‏رنجانند، و اگر همه محکمات بودى حاجت بتکلف نظر و اتعاب فکرت نبودى، و آن ثواب حاصل نیامدى. معنى دیگر آنست که دانایان چون در متشابهات تأمل کنند و از دریافت معانى آن عاجز شوند نقص خویش ببینند و عجز خویش بشناسند و آن گه در راه بندگى راست‏تر روند، که بندگى عجز خود شناختن است و بدرماندگى خود اقرار کردن.

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ‏ معنى زیغ آنست که از راه استقامت با یک سویى چسبد[۳]. یقال «زاغ القلب، و زاغت الشمس من کبد السّماء» و منه قوله: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ». میگوید ایشان که در دل زیغ دارند همواره بر پى متشابهات باشند، یعنى کافران و منافقان و جهودان که طلب مدت ملک این امت از حساب جمل استخراج میکنند.

و جماعتى از مفسران گفتند مراد باین همه مبتدعان‏اند که عائشه گفت: رسول خدا هر گه که این آیت برخواندى گفتى:«اذا رأیتم الذین یجادلون فیه فهم الذین عنى اللَّه عز و جل فاحذروهم و لا تجالسوهم.»

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ‏ اى تشابه لفظه، و اشکل معناه و هو صحیح فى نظمه و تألیفه. پس خبر داد که چه معنى را بر پى متشابه باشند

و گفت: ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ اى ابتغاء التکذیب- و قیل ابتغاء ابتغاء الشّبهات و اللبس لیضلّوا بها جهالهم. میگوید آن را متشابه جویند تا بدروغ دارند، یا جهال را اندران در شبهت افکنند، و دین بر ضعیفان بشورانند.

وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ‏ و تأویلى بر آن متشابه نهند تا حقیقت و مراد اللَّه از ان بدانند، و هرگز ندانند که اللَّه گفت: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ. تأویل بر لفظ تفعیل است، و مراد بآن متأوّل است، هم چنان که تنزیل در صدر سوره الزمر مراد بآن منزّل است- نه بینى که جاى دیگر گفت‏ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ‏ اى یأتى متأوّله و مآله یعنى آنچ عاقبت معنى در آخر با آن آید.

و فرق میان تفسیر و تأویل آنست که تفسیر علم نزول و شأن و قصه آیت است- و این جز بتوقیف و سماع درست نیاید، و نتوان گفت الّا بنقل و اثر و تأویل حمل آیت است بر معنى که احتمال کند، و استنباط این معنى بر علما محظور نیست بعد از آن که موافق کتاب و سنت باشد.

استعمال تفسیر یا در الفاظ غریب باشد چنان که- بحیره و سائبه و وصیله، یا در سخن موجز باشد که حاجت بشرح دارد چون‏ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ یا سخنى که قصه در آن تعبیه باشد و تا آن قصه بندانند آن سخن متصور نشوند- چنان که گفت: إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ.

اما استعمال «تأویل» گاه بر سبیل عموم بود، گاه بر سبیل خصوص. چنان که «کفر» گاه در جحود مطلق کار فرمایند و گاه در جحود بارى جل ثنائه على- الخصوص، و چون «ایمان» که گاه در تصدیق مطلق کار فرمایند و گاه در تصدیق دین حق على الخصوص.

و هم از تأویل است لفظى مشترک میان معنیهاى مختلف، چنان که لفظ «وجد» کار فرمایند هم در «جده» و هم در «وجد» و هم در «وجود». هم از تأویل است آنچه رب العالمین گفت: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ میان علما اختلاف است که این‏ بصر عین است یا بصر قلب.

وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‏. این ابتداء سخن است، که بر إِلَّا اللَّهُ‏ وقفى تمام است. میگوید که راسخان در علم از دانش تأویل نومیدند. و دلیل بر آن قرائت ابى کعب است- و در مصحف انس و بو صالح. و ابتغاء تأویله- و ما لهم بتأویله من علم إن تاویله إلا عند اللَّه. عمر عبد العزیز هر گاه که این آیت بر- خواندى گفتى: انتهى علم الراسخین فى الغلم بتأویل القرآن الى ان قالوا «آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا».

ابن عباس گفت رسوخ ایشان و ثبوت ایشان در علم آنست که گفتند آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا- همانست که عائشه گفت «من رسوخ علمهم الایمان بمحکمه و متشابهه و ان لم یعلموا تأویله»- از مصطفى (ص) پرسیدند که راسخان در علم کدام‏اند؟ گفت‏ «من برّت یمینه و صدق لسانه، و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه، فذلک الراسخ فى العلم».

و گفته‏اند تقوى باید با حق و تواضع با خلق، و زهد با دنیا، و مجاهدت با نفس تا از راسخان در علم باشى. این راسخان درین آیت هم ایشان‏اند که در آن آیت گفت: لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ‏. پس معنى هر دو آیت آنست که راسخان در علم میگویند: ما بگرویدیم بآنچه اللَّه فرو فرستاد، کلّ من عند ربنا دریافته و نادریافته ما، همه پاکست و راست، و از نزدیک خداوند ما جلّ جلاله.

مذهب اهل سنت و تسلیم، و راسخان در علم، و ثابتان در ایمان، و جمهور اهل اثبات و جماعت آنست که نامعقول قبول کردن بتسلیم درست آید- و اهل تکلف و کلام میگویند که معقول بقبول درست آید.وَ ما یَذَّکَّرُ اى و ما یتذکر و ما یتعظ بالقرآن الّا اولو اللّبّ و الحجى.میگوید جز خردمندان پند نپذیرند باین قرآن.

آن گه درآموخت رهیگان خود را تا گویند رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا- این‏ آیت رد قدریانست. و وجه دلیل اهل سنت و ردّ ایشان در آن روشنست و ظاهر، که اضافت ازاغت و هدایت بکلیت با خداست، و خلق در آن مجبورند و مقهور. میگوید خداوند ما! دلهاى ما از دین حق، و راه استقامت، و سنن صواب بمگردان، چنان که دل جهودان، و ترسایان، و مبتدعان که در دل زیغ دارند بگردانیدى.

مصطفى (ص) این دعا بسیار کردى که:«یا مقلّب القلوب! ثبت قلبى على دینک»

– یاران گفتند یا رسول اللَّه- مى‏ بترسى بر ما و بر دین ما؟ پس از آنکه ایمان آوردیم بتو، و ترا استوار گرفتیم بدانچه گفتى و رسانیدى از کتاب و دین و شریعت؟ مصطفى ایشان را جواب داد که «إنّ قلوب بنى آدم کلها بین اصبعین من اصابع الرحمن، یقیمه إن شاء و یزیغه إن شاء، و المیزان بید الرحمن یرفع أقواما و یضع آخرین الى یوم القیامه».

و روى انه قال (ص):« انّ قلب ابن آدم مثل العصفور یتقلب فى الیوم سبع مرات- و عن ابى موسى قال: إنّما سمّی القلب لتقلبه، و انما مثل القلب مثل ریشه بفلاه من الارض»

و گفته ‏اند در معنى‏ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا اى لا تفعل بنا من الاکرام ما یودى إلى الزیغ- فکان الازاغه اعطاء الخیرات الدنیویّه المثبطه عن الخیرات الأخرویه المشار الیه بقوله: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ‏. و لهذا

قال على علیه السلام: «من وسّع علیه دنیاه و لم یعلم انّه مکر به فهو مخدوع عن عقله»

وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً: رحمت ایدر ثباتست بر صواب، و عصمت از ریبت. و فائده‏ مِنْ لَدُنْکَ‏ آنست که عطاء بر دو قسم است- یکى عوض طاعات و اعمال، و یکى بى عوض بتبرع و تفضّل. این کلمه تنبیه است مر بنده را تا بداند که عطاء إلهى نه بر سبیل جزا و عوض اعمال است، بلکه همه فضل و رحمت اوست مصطفى (ص) گفت:«سدّدوا و قاربوا و ابشروا فإنّه لن یدخل الجنّه احدا عمله» قالوا و لا انت؟ یا رسول اللَّه؟ قال «و لا أنا إلّا أن یتغمّدنى اللَّه منه برحمته»

– روایت است از عائشه که گفت مصطفى (ص) هر گه که از خواب بیدار شدى در شب این چند کلمه بگفتى:«لا إله إلا أنت إنّى استغفرک لذنبى، و اسألک رحمتک، اللّهمّ فزدنى علما، و لا تزغ قلبى بعد إذ هدیتنى، و هب لى من لدنک رحمه، انّک انت الوهاب».

رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ‏ یعنى یوم القیامه بحشرهم و نشرهم و حسابهم و جزائهم- جامع نامیست از نامهاى خداوند عز و جل، این جا بمعنى حشر و تشر و قیامت است- یعنى که آن روز خلق را با هم آرد، و حساب کند، و جزاء کردار دهد این معنى را فریشته گفت ببعضى آدمیان: «خلقتم لأمر عظیم» این آفرینش شما مردمان نه از گزاف و بازى است- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ بلکه کارى عظیم راست، و آن حشر و نشر و ثواب و عقاب است- و این وعده حق راست است و بودنى- چنان که گفت عز و جل: إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً، وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا و ازان گفته و وعده که داده باز پس نیاید و خلاف نکند که گفت‏ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ.

 

النوبه الثالثه

«قوله- هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ‏. هو نه نام است نه صفت- اما اشارتست فرا هست، یعنى که خداوند ما هست و بودنى و بوده، بر مکان عالى و در صفات متعالى، شریح عابد گفت: درویشى را دیدم در مسجد حرام که خداى را عز و جل مى‏خواند که «یا من هو هو! یا من لا هو إلّا هو! اغفر لى» گفتا: هاتفى آواز داد که اى درویش بآن یک بار که نخست گفتى ترا چندان ثوابست که فریشتگان تا بقیامت مى‏نویسند.

هو دو حرف است «ها» و «واو» و مخرج «ها» آخر حلق است- و مخرج «واو» اول حلق. اشارت میکند که در آمد این حروف باول از اوست! وبازگشت آن در آخر باوست! منه بدأ و الیه یعود. و گفته‏اند که اشارت بمخلوقات و مکونات است، که در آمد هر چیز در بدایت از قدرت اوست، و بازگشت همه در نهایت با حکم اوست.

درویشى را در حال وله پرسیدند که «ما اسمک؟» جواب داد که «هو»- گفتند از کجا مى‏آیى؟- گفت «هو»- گفتند چه مى‏خواهى؟ گفت «هو»- گفتند لعلک ترید اللَّه؟ مگر بآنچه مى‏گویى اللَّه را میخواهى؟ درویش که نام اللَّه شنید جان خویش نثار این نام کرد، و از دنیا بیرون شد.

نام تو بصد معنى نقّاش نگارند بر یاد تو و نام تو مى جان بسپارند
بر بوى وصال تو همى جان بفشانند وز وصف تو در دست بجز عجز ندارند

قوله تعالى. مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ‏ دو قسم عظیم است از اقسام قرآن: یکى ظاهر روشن، یکى غامض مشکل، آن ظاهر، جلال شریعت راست، و این مشکل جمال حقیقت راست، آن ظاهر بآنست تا عامه خلق بدریافت آن و عمل بدان بناز و نعمت رسند.

و این مشکل بآنست تا خواص خلق بتسلیم آن و اقرار بآن براز ولى نعمت رسند. و از آنجا که نعمت و ناز است تا آنجا که انس و راز است بسا نشیب و فراز است، و از عزت آن حال و شرف آن کار پرده غموض و تشابه از آن برنگرفت، تا هر نامحرمى درین کوى قدم ننهد، که نه هر کسى شایسته دانستن اسرار ملوک بود.

رو گرد سراپرده اسرار مگرد کوشش چه کنى که نیستى مرد نبرد
مردى باید زهر دو عالم شده فرد کو جرعه درد دوستان داند خورد

قوله:- رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا … الایه- حین صدقوا

فى حسن الاستغاثه أمدّوا بانوار الکفایه. با دل صافى، و وقت خالى، و زبان بذکر حق جارى، تیر دعا سوى نشانه اجابت شود لا محاله، لکن کار در آنست که تا این صفا و وفا و دعا کى مجتمع شوند، و چون برهم رسند! معنى آیت این دعاست که: بار خدایا شور دل و زیغ از دلهاى ما دور دار، و ما را بر بساط خدمت بر شرط سنت پاینده‏دار. وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً و آنچه دهى خداوندا بفضل و رحمت خویش ده، نه جزاء اعمال و عوض طاعات را! که اعمال و طاعات ما شایسته حضرت جلال تو نیست! و آن را جز محو کردن و با چشم نیاوردن روى نیست.

پیرى گفت از پیران طریقت که: زهره‏هاى رهروان و اصحاب طاعات آب گشت از بیم این آیت، که: وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً. و مرا از همه قرآن با این آیت خوش افتادى هست، گفتند: این چه معنى دارد؟ گفت: تا از این اعمال ناپسندیده و طاعات ناشایسته باز رهیم، و یکبارگى دل در فضل و رحمت او بندیم.

قوله تعالى: رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ‏ جمع کننده خلق و با هم آرنده اوست، یکى امروز، یکى فردا، امروز دوستان خود را جمع مى‏کند بر بساط ولایت و معرفت، و فردا همه خلق را جمع کند بر بساط سیاست و هیبت.

امروز جمع اسرار است مکاشفه جلال و جمال را، و فردا جمع ابشارست مقاسات احوال و اهوال رستاخیز را. نص صریح بهر دو ناطق است. اما جمع اسرار را درین سراى حکم مصطفى (ص) گفت:

و جمع اشباح و ابشار در قیامت آنست که مصطفى (ص) گفت باسناد درست:

یجمع اللَّه الاولین و الآخرین لمیقات یوم معلوم اربعین سنه شاخصه ابصارهم الى السّماء و ینتظرون‏ فضل القضاء، قال: «و ینزل اللَّه تعالى فى ظل من الغمام من العرش الى الکرسى ثمّ ینادى مناد: ایها النّاس! أ لم ترضوا من ربّکم الّذی خلقکم و رزقکم و أصرکم ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا ان یولّى کلّ انسان ما کان یتولّى و یعید فى الدنیا؟ أ لیس ذلک عدلا من ربکم؟ قالوا بلى. فینطلقون فیمثل لهم أشیاء ما کانوا یعبدون، فمنهم من ینطق الى الشمس و منهم من ینطلق إلى القمر و إلى الاوثان من الحجاره، و اشباه ما کانوا یعبدون»

و یمثل لمن کان یعبد عیسى شیطان عیسى و یمثل لمن کان یعبد عزیر شیطان عزیر، و یبقى محمد و امته. قال فیمثل الرب عز و جلّ فیأتیهم، فیقول: ما لکم لا تنطلقون کما انطلق الناس؟ فیقولون: بیننا و بینه علامه فاذا رایناه عرفناه. فیقول: ما هى؟ فیقولون یکشف عن ساقه فعند ذلک یکشف عن ساقه …»

و ذکر الحدیث بطوله.

[۱] ( ۲) چفتگى:- چفسیدن یا چسبیدن بمعنى میل کردن میباشد. چون« چسبیدن تیر از نشانه»( برهان قاطع، طهران).

[۲] ( ۱) مجسبان:- از چسبیدن است یعنى: منحرف مگردان.

[۳] ( ۱) چسبیدن یا چفسیدن، بمعنى انحراف و میل کردن.( برهان قاطع- چاپ طهران ص ۶۳۶.)

____________________________

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=