کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاعراف آیه ۱۲۶ ـ۱۰۹
۱۱- النوبه الاولى
(۷/ ۱۲۶- ۱۰۹)
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ سالاران قوم فرعون گفتند: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (۱۰۹) اینست بدرستى جادویى دانا استاد.
یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ میخواهد که بیرون کند شما را از زمین شما فَما ذا تَأْمُرُونَ (۱۱۰) [فرعون گفت ایشان را:] چه چیز فرمائید؟
قالُوا ایشان گفتند فرعون را: أَرْجِهْ وَ أَخاهُ باز دار وى را و برادر وى را وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ و بفرست در شهرهاى زمین مصر حاشِرِینَ (۱۱۱) فراهم کنندگان و جادو جویندگان.
یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ (۱۱۲) تا بتو آرند هر جادویى دانا که هست.
وَ جاءَ السَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ جادوان آمدند بفرعون، قالُوا گفتند او را: قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً ما را برین جادویى که میخواهى مزدى هست؟ إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (۱۱۳) اگر ما موسى را و برادر وى را غلبه کنندگانیم باز مالندگان و کم آورندگان.
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۱۱۴) گفت: آرى، و شما پس از آن از نزدیک کردگان اید بمن.
قالُوا یا مُوسى جادوان گفتند [آن وقت که روى بروى آوردند]. اى موسى! إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ تو عصاى خویش بیوکنى پیش وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ (۱۱۵) یا ما آن خود بیفکنیم؟
قالَ أَلْقُوا گفت: شما پیش بیفکنید فَلَمَّا أَلْقَوْا چون بیفکندند سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ چشم مردمان بر بستند و فرا دیدار چشم مردمان جادویى نمودند وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ و مردمان را بترسانیدند وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (۱۱۶) و جادویى آوردند بزرگ.
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى و پیغام فرستادیم بموسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ که عصاى خود بیفکن فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (۱۱۷) که آن عصا فرو برد هر چه ایشان بدروغ ساخته اند و بجادویى نموده.
فَوَقَعَ الْحَقُ حق آشکارا شد و هست وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۱۸) و آنچه ایشان میکردند تباه گشت و نیست.
فَغُلِبُوا هُنالِکَ ایشان را باز شکستند آنجا وَ انْقَلَبُوا و باز گشتند [جادوان] صاغِرِینَ (۱۱۹) خوار مانده و کم آمده.
وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ (۱۲۰) و جادوان را بسجود افکندند.
قالُوا گفتند همه: آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۱۲۱) بگرویدیم بخداوند جهانیان.
رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (۱۲۲) خداوند موسى و هارون.
قالَ فِرْعَوْنُ فرعون جادوان را گفت: آمَنْتُمْ بِهِ بگرویدید باو قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ پیش از آنکه دستورى دادم شما را إِنَّ هذا لَمَکْرٌ شما در نهان با موسى سازى ساخته اید مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَهِ و این ساز نهانى بهم کرده اید درین شارستان لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها تا اهل آن از آن بدر بیرون کنید فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۱۲۳) آرى آگاه شید.
لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ ببرم و پاره پاره کنم دستها و پایهاى شما مِنْ خِلافٍ از یکى چپ و از یکى راست ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (۱۲۴) و آن گه شما را دست و پاى زده بیاویزم همگان.
قالُوا جواب دادند جادوان إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (۱۲۵) ما با خداى خویش گشتیم.
وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا نیست چیزى که از ما نپسندى إِلَّا أَنْ آمَنَّا مگر آنکه ما بگرویدیم بِآیاتِ رَبِّنا پیغامهاى خداوند خویش و نشانه هاى او لَمَّا جاءَتْنا آن گه که بما آمد. رَبِّنا خداوند ما! أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً فرو ریز بر ما شکیبایى فراخ وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ (۱۲۶) و ما را بر مسلمانى بمیران.
النوبه الثانیه
قوله تعالى: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ- چون موسى (ع) بیّنت خویش آشکارا کرد، و حجت خود بنمود ازید بیضا و عصا، و فرعون را گفت: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ، فرعون در آن کار فرو ماند. همت قتل موسى کرد. سالاران و مهتران قوم وى را گفتند: کشتن را روى نیست که باین معنى شبهتى در مردم آرى. پندارند که وى راستگوى بود چون او را بکشتى، بگذار تا کذب وى و سحر وى آشکارا شود و مردم بدانند که این مرد جادو است جادوى دانا حاذق. میخواهد که باین جادویى و استادى خویش شما را یعنى فرعون و قبطیان از زمین مصر بیرون کند و ملک شما را زیر زبر گرداند، یعنى که چون میخواهد که بنى اسرائیل را بیرون برد، آن بیرون کردن شما است، که معاش شما از خراج و جزیت ایشان است، و نیز دشمنان شمااند. چون معاش شما بریده گردد و دشمن دست یابد ناچار شما را بیرون کرده باشند. پس فرعون گفت: فَما ذا تَأْمُرُونَ- اینجا اضمار است، یعنى: قال فرعون: فَما ذا تَأْمُرُونَ؟ معنى تأمرون تشیرون است، که فرعون ملأ خود را بر خود امر ندیدید. اکنون شما چه اشارت کنید چه بینید و رأى شما در این کار چیست؟ قالُوا أَرْجِهْ- بهمزه قراءت مکى و بصرى و شامى و یحیى، اما «هاء» مکى باشباع ضمّه خواند متّصل بواو چنان که اصل اوست.
ابن عامر باختلاس کسره، بصرى و یحیى باختلاس ضمه، باقى ارجه بى همزه خوانند، امّا «هاء» باین قراءت حمزه و حماد و حفص بسکون خوانند، و قالون باختلاس کسره، ورش و کسایى و اسماعیل باشباع کسره. و در هر دو قراءت بهمز و بى همز معنى آن تأخیر است، تقول: ارجیت الامر و أرجأته، اذا اخّرته. و الامر من «ارجى» «ارج» و من «ارجأ» «ارجأ». معنى آنست که اخّره و لا تعجل. و قیل: معناه احبسه و لا تقتله، وَ أَخاهُ یعنى هارون، اى اخّر امره و امر اخیه حتى یظهر کذبهما. و گفته اند: ارجه بى همزه از رجاء است یعنى اطمعه. میگوید: او را طامع کن و وعده مى ده تا فرو ایستد.
وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ اى فى مدائن ملکتک حاشرین، اى الشرط الّذین یجمعون السحره.
و الحشر الجمع، و منه یوم الحشر.
گفته اند که: در ممالک وى و نواحى مصر مدینه هایى بود که جادوان در آن مسکن داشتند. هر که وى را حادثه اى رسیدى و کارى صعب پیش آمدى کس فرستادى بجادوان، و ایشان را جمع کردى، تا ایشان تدبیر کارها و مکرها ساختندى. یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ- حمزه و کسایى ساحر علیم خوانند، و سحار بناء مبالغت است یعنى ازین هر جادوى حاذق پر حیل بجادوى مشهور و معروف، و قیل: الساحر الّذى یعلم و لا یعلّم، و السّحّار الذى یعلم و یعلّم.
خلاف است میان علماء تفسیر که عدد جادوان چند بود. مقاتل گفت: هفتاد و دو کس بودند، دو کس سران و مهتران ایشان بودند از قبط و هفتاد از بنى اسرائیل.
کعب گفت: دوازده هزار بودند. سدى گفت سى و اند هزار مرد بودند. عکرمه گفت:
هفتاد هزار. ابن المنذر گفت: هشتاد هزار. با هر یکى از ایشان حبلى و عصائى بود، و نام مهتر ایشان شمعون. آمدند این جادوان بحضره فرعون، چنان که رب العالمین گفت:
وَ جاءَ السَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ، و گفتند إِنَّ لَنا لَأَجْراً بیک همزه قراءت مکى و مدنى و حفص است بر معنى خبر، یعنى: ما را لا بد برین جادوى مزدى است. باقى بدو همزه خوانند بر طریق استفهام بمعنى تقریر. چون ایشان جعل و مزد خود را بر وى تقریر کردند، فرعون گفت: نعم، آرى، چنان است که مىگویید، و شما را آنست که میخواهید، وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ اى: و لکم من الاجر المنزله الرفیعه عندى.
کلبى گفت: یعنى انتم اول من یدخل علىّ و آخر من یخرج.
قالُوا یا مُوسى- اینجا اختصارى است عظیم که: آن گه ترتیب بدادند و آن را موعدى ساختند چنان که اللَّه گفت: مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ. این روز زینت روز عید ایشان بود، و گفته اند: روز نوروز موافق روز عاشورا، همانست که رب العزه گفت:
فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ. میگوید: فراهم آوردند جادوان را هنگام روزى را دانسته و نامزد کرده.
جاى دیگر گفت: فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا، فرعون گفت ایشان را:
همه هام سخن و هام دل و هام آهنگ باشید در ساز خویش. پس همه بهم بهامون آئید بیکبار برگتار. همه بیامدند و گفتند: یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ یعنى عصاک وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ لعصیّنا و حبالنا. چون روى بروى آوردند، بموسى[۳] گفتند: یا موسى تو پیشتر عصاى خود بیفکنى یا ما پیشتر بیفکنیم آنچه با ما است؟
موسى گفت: أَلْقُوا ان کنتم محقّین. القوا ما یصح و یجوز. بیفکنید.
اگر شما بر حق اید آنچه راست است و درست و روا. ایشان آن چوبها و رسنهاى فراوان بیفکندند در آن هامون، مى نمودند بموسى از جادوى ایشان که آن همه مارهااند زنده، که نهیب مى بردند بموسى و درو مى یازیدند.
و معنى سحر چیزى نمودن است که آن چیز نبود، و آن گه آن را مثل سازند چیزى را که آن در شگفتى بغایت بود، چنان که مصطفى (ص) گفت:
«انّ من البیان لسحرا».
فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ- این سین زیاده است، یعنى:
ارهبوهم و افزعوهم. وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ- میگوید: جادویى آوردند عظیم، یعنى در چشم آن کس که مى دید عظیم مى نمود، که آن دشت و صحرا همه مار مى نمودند از زمین خیزان، بموسى یازان.
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى- القینا فى قلبه، و قیل جاءه جبرئیل. جبرئیل گفت: اى موسى عصا بیفکن. أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ- اصله تتلقف اى تبتلع، و قراءت حفص بسکون لام است، فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ اى: تبلغ ما یأفکون اى یکذبون فیه. میگوید: آن عصا فرو برد هر چه ایشان بدروغ ساخته بودند و بجادویى نموده. میگویند: چهل شتر وار بود آنجا بیفکنده. و عصاى موسى آن همه بیکبار فرو برد. «افک» برگردانیدن است در لغت عرب. و دروغ را از بهر آن افک گویند که از راستى برگردانیده باشند، یعنى که ایشان گفتند: این چوبها و رسنها ماران اند، و دروغ میگفتند، که مار نبودند. پس موسى عصا برگرفت و بحال خود باز شد، چوب گشت.
فَوَقَعَ الْحَقُ- اى ظهر الحقّ بأنه لیس بسحر، و قیل: علا و غلب. کار موسى بالا گرفت و غلبه کرد بر ایشان، و پیدا شد بدرستى و راستى که آنچه موسى کرد نه سحر است و موسى نه ساحر، بلکه کار الهى است، و عصاى موسى که مار گشت بحقیقت مار گشت بفرمان حق و اظهار معجزه موسى، وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و آنچه ایشان کرده بودند باطل بود و بى حاصل. سحره فرعون که آن حال چنان دیدند گفتند: اگر فعل موسى سحر بودى آن چوبها و رسنهاى ما بحال خود باز شدى، و اصل آن بنماندى، اکنون که از آن هیچ نماند، و در عصاى موسى پیدا نگشت، جز او حق و راستى نیست و کار وى سحر نیست.
فَغُلِبُوا هُنالِکَ- اى: عند ذلک. وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ- اى: رجعوا الى منازلهم بالذّلّ قد فضحهم اللَّه و ادحض حجتهم. صاغر و داخر نامى است بنزدیک عرب کم آمده را از کسى دیگر.
وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ- این القاء ایدر نامى است هدایت و توفیق را ساجِدِینَ اى:
خرّوا للَّه عابدین سامعین مطیعین.
گفته اند که: چون حق ظاهر گشت و باطل نیست شد، و موسى غلبه کرد بر ایشان، موسى و هارون هر دو خداى را سجود شکر کردند، و سحره بموافقت موسى سجود کردند، آن گه گفتند:
آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ- فرعون گفت: ایّاى تعنون؟ انا ربّ العالمین. چون فرعون این ظن خطا برد، ایشان گفتند: رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ. قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ- بر خبر بى استفهام قراءت حفص است، و بدو همزه بمعنى استفهام قراءت حمزه و کسایى و بو بکر. باقى بمد تمام خوانند، یعنى که فرعون ایشان را توبیخ کرد و انکار نمود بتصدیق موسى و ایمان ایشان بى دستورى و بى فرمان فرعون، و گفت: ایمان آوردید بموسى پیش از آنکه شما را دستورى دادم.
مقاتل گفت: موسى بمهتر جادوان شمعون گفت: تؤمن بى ان غلبتک؟ اگر من بر تو غلبه کنم و تراکم آرم بمن ایمان آرى؟ شمعون گفت: من جادویى بیارم که هیچ جادوى بآن نرسد و غلبه نکند، پس اگر تو غلبه کنى ناچار ایمان آرم، که آن نه سحر باشد که بر سحر ما غلبه کند، و فرعون در ایشان مى نگرست که ایشان این سخن میگفتند، از این جهت گفت: إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَهِ اى صنیع و خدیعه صنعتموه فیما بینکم و بین موسى فى مصر قبل خروجکم الى هذا الموضع، لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها اى: لتستولوا على مصر فتخرجوا منها اهلها، و تتغلبوا علیها بسحرکم. آن گه ایشان را تهدید کرد: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ما افعل بکم.
لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ- على مخالفه و هو أن یقطع من کل شقّ طرف و هو اوّل من فعل هذا. و احتمال کند که معنى آنست: مِنْ خِلافٍ اى من اجل خلاف ظهر منکم. ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ- اى: اعلّقکم على خشب منصوب.
جاى دیگر گفت: وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ.
قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ- یعنى بالموت فیثیبنا اللَّه و لا نبالى بوعیدک.
وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا- یقال نقمت انقم و نقمت انقم لغتان اى ما تکره منّا امرا، و قیل: ما تطعن علینا، و قیل: ما تنکر منّا منکرا الا ایماننا بربّنا، و قیل: الا ان آمنّا بآیات ربّنا: ما اتى به موسى من العصا و الید. رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً- اصبب علینا الصّبر عند الصّلب و القطع حتّى لا نرجع کفّارا، وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ على دین موسى و هارون.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ الایه- اذا اراد اللَّه هو ان عبد لا یزید للمحق حجّه الّا و یزید بذلک للمبطل فیه شبهه. حجتها روشن است و معجزه پیدا و کرامت ظاهر، لکن چه سود دارد کسى را که رانده ازل گشت و خسته ابد! هر چند که موسى آیت و معجزه بیش نمود ایشان را حیرت و ضلالت بیش فزود. موسى در حق و حقیقت ید بیضا مى نمود و ایشان او را رتبت ساحرى برتر مى نهادند که: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ، اینت جادوى استاد، اینت ساحر دانا. همانست که کفّار قریش از مصطفى (ص) انشقاق قمر خواستند، چون بدیدند آن را چنان که خواستند، گفتند: هذا سحر مستمر، تا بدانى که کار نمودن دارد نه دیدن. از آن ندیدند که شان ننمودند، و از آن راه نبردند که شان بر راه نداشتند. سحره فرعون را بنمودند، لا جرم ببین که چون دیدند؟! و کجا رسیدند؟! انوار عزت دین ناگاه در دل خود بدیدند، و بمقام شهدا و صدیقان رسیدند.
عهدنامه ازل دیدند و بدولت خانه ابد رسیدند. کلید گنج اسرار دیدند و در فردوس با ابرار بجوار جبّار رسیدند. چون در آن میدان حاضر شدند و اسباب جادویى بغایت بساختند، و میمنه و میسره راست کردند، مهتر ایشان گفت: بنگرید تا عدد لشکر موسى چند برآید؟ گفتند او را لشکر نیست، مردى مى بینیم تنها، عصائى در دست. گفت: آه از آن تنهایى و یکتایى او. مرد یکتا هرگز تنها نبود گرچه تنها رود بى یار نبود. دانید چه باید کرد؟ او را حرمتى بباید داشت و خود را کارى بباید ساخت.
إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ- موسى چون از ایشان این شنید گفت: از اینان بوى آشنایى مى آید که حرمت مى شناسند. پس چون جمال ارادت بر دلهاى ایشان کمین گشاد، و جلال عزت دین برقع تعزز فرو گشاد، و جمال خود بایشان نمود خورشید دولت دین از افق عنایتشان برآمد. ماهروى معرفت ناگاه از در درآمد. پیک سعادت در رسید و از دوست خبر آمد که: خیز بیا جانا که خانه آراستهام، بسى ناز و راز که من از بهر تو ساختهام. شکر این نعمت را بسجود درافتادند و گفتند: آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ.
فرعون گفت: لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ- اکنون که سر از چنبر وفاى ما بیرون بردید و بر مخالفت قدم نهادید، ما سیاست قهر خود بر دستها و پایهاى شما مستولى کنیم. گفتند:
اى فرعون! قصّه عشق ما دراز است، و دیده فرعون در آن دقیقه نبیند: آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ.
اى فرعون! اگر سر تن را ببرى، سر دل را چه کنى؟ آن دستى که بچون تو بدبختى برداشته ایم بریده به، و آن پایى که بر بساط چون تو مدبرى نهادهایم پى آن بر کشیده به، و آن زبان که بر تعظیم شأن چون توى ثنا گفته گنگ و لال به. آن مدبر سیاست قهرخود بر وجود آن عزیزان همى راند، و نعت قدم بحکم کرم میگفت: اگر دست و پاى و زبان و سمع شما درین دعوى برفت باک مدارید که من شما را سمعى دهم به از آن و بصرى به از آن که: بى یسمع و بى یبصر، چنان که در خبر است:
«کنت له سمعا یسمع بى، و بصرا یبصر بى، و یدا یبطش بى»،
و در قرآن مجید است فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً.
روایت کنند از مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه که شب قرب و کرامت چون بآسمان چهارم رسیدم آوازى حزین بسمع ما رسید که: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ». جبرئیل گفت:
یا سیّد! این آواز امّت موسى است که در عشق این حروف فرو شده، و در این حدیث بمانده، و تا ابد هم برین صفت باشند.
کشف الأسرار و عده الأبرار، ج۳