المعارج - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره المعارج

۷۰- سوره المعارج- مکیه

النوبه الاولى‏

(۷۰/ ۴۴- ۱)

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگى، دوست بخشاى بمهربانى.

سَأَلَ سائِلٌ‏ پرسید پرسنده‏اى‏ بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابى که بودنى است و افتادنى.

لِلْکافِرینَ‏ ناگرویدگان را لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲).

مِنَ اللَّهِ‏ آن را باز دارنده‏اى و باز پس برنده‏اى نیست از خداى عزّ و جلّ‏ ذِی الْمَعارِجِ (۳) آن خداوند صفتهاى بلند و عطاهاى بشکوه.

تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ‏ بسوى او بر مى‏شود فریشتگان و جبرئیل‏ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ (۴) در روزى که اندازه آن پنجاه هزار سال بود.

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا (۵) تو شکیبایى کن شکیبایى کردن نیکو.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (۶) ایشان آن روز را نابودنى مى‏بینند.

وَ نَراهُ قَرِیباً (۷) و ما آن را بودنى مى‏بینیم، ایشان آن روز را دور مى‏بینند و دیر و ما آن را نزدیک مى‏بینیم و زود.

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (۸) آن روز که آسمان از بیم چون دردى زیت گردد، یا چون مس گداخته.

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (۹) و کوه‏ها چون پشم رنگ کرده بود از رنگ رنگ.

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (۱۰) و آن روز هیچکس خویش را و دوست را نپرسد.

یُبَصَّرُونَهُمْ‏ بر دیدار چشم او میدارند مى‏بیند و نپرسد از بیم. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ‏ دوست دارد و خواهد کافر، لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ که خویشتن را باز خرد از عذاب آن روز بِبَنِیهِ (۱۱).

وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (۱۲) بپسران خویش و برادر خویش.

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (۱۳) و خاندان او که او را مى‏داشتند.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است همه‏ ثُمَّ یُنْجِیهِ (۱۴) تا آن وقت که آن را خرید او را برهانید.

کَلَّا نیست آن او را و نبود نه‏ إِنَّها لَظى‏ (۱۵) آن آتشى است زبانه زن.

نَزَّاعَهً لِلشَّوى‏ (۱۶) که پوست از سر درکشد.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (۱۷) میخواهد هر کس را که پشت بر حق گردانید درین جهان و از فرمانبردارى برگشت.

وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ (۱۸) و مال گرد کرد و ببست و بنهاد.

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹) مردم را ناشکیبا و تنگ دل آفریدند و حریص.

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰) چون بدو درویشى رسد، بدو زارنده بود ناشکیبا.

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (۲۱) و چون نیکى مال بدو رسد. باز دارنده و دریغ دارنده بود.

إِلَّا الْمُصَلِّینَ (۲۲) الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳) مگر ایشان‏

که بر نماز خود پایندگان‏اند همیشه.

وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴) و ایشان که در مالهاى خویش حقّى مى‏بینند.

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵) خواهنده را و درمانده را.

وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (۲۶) و ایشان که بروز رستاخیز میگروند و استوار میدارند.

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷) و ایشان که از عذاب خداوند خویش مى‏ترسند.

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۱۰، ص: ۲۲۲

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (۲۸) که عذاب خداوند ایشان نه آنست که از آن ایمن باشند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹) و ایشان که فرجهاى خویش را گوشوانان‏اند.

إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ‏ مگر از زنان خویش. أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ‏ یا از کنیزکان خویش‏ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۳۰) که ایشان بر زنان و کنیزکان خویش بجاى سرزنش نیستند.

فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ‏ هر که افزون از آن جوید فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۳۱) ایشان آنند که اندازه درگذارندگانند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲) و ایشان که امانت خویش را و پیمان خویش را کوشندگانند.

وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳) و ایشان که گواهى خویش را بپاى دارندگان‏اند.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (۳۴) و ایشان که بر نمازهاى خویش هنگام کوشندگانند.

أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (۳۵) ایشان فردا در بهشتهاى‏اند نواختگان.

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ‏ چه رسیدست این ناگرویدگان را گرد بر گرد تو؟

مُهْطِعِینَ (۳۶) چشمها نهاده در تو.

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷) از راست و از چپ تو جوق جوق‏[۱]

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‏ مى‏بیوسد هر یکى از ایشان‏ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ (۳۸) که دارند او را در بهشت پر ناز.

کَلَّا نیست ایشان را آن نیاوند إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ‏ ما بیافریدیم ایشان را از آنچه میدانند.

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ‏ سوگند میخورم بخداوند دو سوى‏ جهان آن سوى که روز برآید و شب و آن سوى که روز فرو شود و شب. إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰) که ما تواناییم.

عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ‏ که ازیشان بهترى آریم، یا ایشان را به از آن از سر فا بیافرینیم. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱) و ما در هیچ کار درنمانیم و از هیچکس باز پس نمانیم.

فَذَرْهُمْ‏ گذار ایشان را یَخُوضُوا که هم در آن نابکار گفتن مى‏باشند وَ یَلْعَبُوا و هم آن بازى میکنند حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ‏ تا آن روز که روز خویش بینند الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲) آن روز که ایشان را وعده میدهند[۲].

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ‏ آن روز که بیرون مى‏آیند از گورها سِراعاً زودازود [مى‏شتاوند بسوى دمنده در صور] کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳) گویى که ایشان بعلمى همى شتاوند.

خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ‏ فروشده و فرو مانده چشمهاى ایشان از بیم‏ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ خوارى بر ایشان نشسته. ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴) این آن روز است که درین گیتى ایشان را وعده میدادند.

النوبه الثانیه

این سوره چهل و چهار آیتست، دویست و شانزده کلمت، هزار و صد و شصت و یک حرف؛ جمله به مکه فروآمده باجماع مفسّران، و درین سورت دو آیت منسوخ است یکى: فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا دیگر: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا این هر دو آیت منسوخ‏اند بآیت سیف. و

فی روایه ابى بن کعب عن النّبی (ص) قال: «من قرأ سوره: سأل سائل، اعطاه اللَّه ثواب الّذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون».

سَأَلَ سائِلٌ‏ علماء تفسیر مختلف‏اند در سبب نزول این آیات، قومى گفتند در شأن النّضر بن الحارث فرو آمد، آن گه که گفت:إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ.

قومى گفتند: در شأن بو جهل فرو آمد که گفت:«فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ». و گفته‏اند: در شأن جماعتى کفّار قریش آمد که بر طریق استهزاء گفتند: «عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ». و گفته ‏اند: سائل اینجا مصطفى (ص) است که کافران او را اذى مینمودند تا بر ایشان عذاب خواست بتعجیل. و گفته‏ اند: مراد باین نوح است (ع) که بر قوم خویش دعاى بد کرد و عذاب خواست.

قوله: سَأَلَ سائِلٌ‏ قرأ نافع و ابن عامر سأل سایل بغیر همز و له وجهان:احدهما انّه بالهمز و بغیر الهمز فی المعنى واحد. یقال سالت اسأل و سلت اسأل. و الوجه الثّانی انّه من السّیل یقال: سال یسیل سیلا، و قیل: السائل واد فی جهنّم، و المعنى: سال الوادى بالعذاب واقع للکافرین یقع لهم و ینزل بهم. و قیل: اللّام بمعنى على، اى یقع علیهم و یحلّ بهم. قرأ الآخرون بالهمز من السؤال لا غیر، و له وجهان: احدهما ان یکون الباء فی قوله‏ بِعَذابٍ‏ بمعنى عن عذاب کقوله: «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً» اى- عنه. و قال الشّاعر:

فان تسألونى بالنّساء فانّنى‏ بصیر بادواء النّساء طبیب.

اى- عن النّساء. و معنى الآیه: سأل سائل عن عذاب‏ واقِعٍ‏ نازل کاین على من ینزل و لمن هو فقال تعالى مجیبا له.

لِلْکافِرینَ‏ و هذا قول الحسن و قتاده قالا: کان هذا بمکّه لمّا بعث اللَّه سبحانه محمدا (ص) و خوّفهم بالعذاب، قال المشرکون بعضهم لبعض من اهل هذا العذاب سلوا محمدا لمن هو و على من ینزل و لمن یقع؟ فبیّن اللَّه تعالى. و انزل: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏ لِلْکافِرینَ‏ اى- هو للکافرین. و الوجه الآخر ان یکون الباء صله و معنى الآیه دعا داع سأل سائل عذابا واقعا. لِلْکافِرینَ‏ اى- على الکافرین و هو النّضر بن الحارث حیث دعا على نفسه و سأل العذاب فقالوا: اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک الآیه …. فنزل به ما سأل یوم بدر فقتل صبرا و هذا قول ابن عباس و مجاهد.

لَیْسَ لَهُ‏ اى- لذلک العذاب‏ دافِعٌ‏ مانع‏ مِنَ اللَّهِ‏. اى- ذلک العذاب واقع من قبل اللَّه سبحانه بالکافرین لا یدفعه عن الکافرین احد.

و قوله: ذِی الْمَعارِجِ‏ صفه للَّه و له معنیان: احدهما ذو المصاعد الّتى تصعد فیها الملائکه و الرّوح و هی السّماوات. و الثّانی‏ الْمَعارِجِ‏ الفواضل و هی هباته السّنیّه و عطایاه الهنیّه. و قیل: المعارج تعالى الدّرجات و هی الّتى یعطیها اللَّه اولیاه فی الجنّه.

و العروج: الصّعود و المعرج المصعد و الجمع المعارج و ذکر المعارج هاهنا تنبیها لهم انّ من قدر على خلق هذه المعارج للملائکه و هذا الرّتب للعباد قدر على ارسال العذاب على الکافرین.

قوله: تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ‏ یعنى جبرئیل (ع) خصّ بالذّکر بعد العموم تشریفا له. و قیل: عنى بالرّوح ارواح المؤمنین عند الموت.

و قیل: هم قوم موکّلون على الملائکه قوله: إِلَیْهِ‏ یعنى الى اللَّه، فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ اراد به یوم القیامه و فیه تقدیم و تأخیر اى- لیس للعذاب دافع من الکفّار فی یوم القیامه الّذى کان مقداره خمسین الف سنه من سنى الدّنیا لو صعد غیر الملائکه و ذلک انّهم تصعد من اسفل الارض السّابعه الى ما فوق السّماء السّابعه الى العرش مقدار خمسین الف سنه.

و امّا قوله: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» انّما هو قدر مسیرهم من السّماء الدّنیا الى وجه الارض مسیره خمس مائه سنه هبوطا و مثله صعودا و قیل: هواء الدّنیا مسیره خمس مائه عام و بصر السّماء مسیره خمسمائه عام.

و قیل: موقفهم فی الحساب حتّى یفصل بین النّاس خمسون الف سنه ثمّ لا ینتهى الیوم الى لیل یردّ النّهار الى اهل الجنّه مخلّدا و اللّیل الى اهل النّار مخلّدا و قیل: یوم القیامه فیه خمسون موقعا کلّ موقف الف سنه و قیل: انّ الیوم فی الآیه عباره عن اوّل ایام الدّنیا الى انقضائها و انّها خمسون الف سنه لا یدرى احدکم کم مضى و کم بقى الّا اللَّه عزّ و جلّ. و روى عن ابن عباس انّه قال: هو یوم القیامه یکون على الکافرین مقدار خمسین الف سنه.

روى ابو سعید الخدرى قال: قیل لرسول اللَّه (ص): یوم کان مقداره خمسین الف سنه فما اطول هذا الیوم! فقال (ص): «و الّذى نفسى بیده انّه لیخفّف على المؤمن حتّى یکون اخفّ‏ علیه من صلاه مکتوبه یصلّیها فی الدّنیا»

و قیل: معناه لو ولى محاسبه العباد فی ذلک الیوم غیر اللَّه لم یفرغ منه فی خمسین الف سنه و یفرغ اللَّه فی مقدار نصف یوم من ایّام الدّنیا قوله: فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا اى- فاصبر یا محمّد على تکذیبهم ایّاک صبرا جمیلا لا شکوى فیه و لا جزع و هذا قبل ان امر بالقتال فنسخ.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً اى- انّ الکفّار یرون العذاب و الیوم المذکور بعیدا مستحیلا غیر ممکن.

وَ نَراهُ قَرِیباً من الفهوم ممکنا. و الرّؤیه هاهنا بمعنى العلم، و قیل: انّهم یرونه بعیدا اى- بطیئا وقوعه و نراه قریبا اى- سریعا وقوعه لانّ ما هو آت قریب، هذا کقوله‏ «وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ».

ثمّ وصف الیوم فقال:یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ‏ المهل على معان منها ما یسیل من القرح من صدید او قیح و هو فی قول ابى بکر الصدیق حین اتى بحبرتین و قد احتضر قال: ادفنونى فی ثوبىّ هذین انّما هما للمهل و ردّ الحبرتین و قال: الحىّ اولى بالجدید من المیّت و المهل المذاب من فضّه او نحاس او صفر و ما اشبهها و المهل دردىّ الزّیت و عکره سمّى بذلک لانّه یسیل العکر لثخانته على مهل و على المعنیین الاخیرین تأویل الآیه فالسّماء الیوم خضراء و هی تتلوّن یوم القیامه فتکون ورده کالدّهان فتکون الوانا من الفزع کتلوّن الانسان للفزع ثمّ تشقّق و تنفطر و تمور مورا و تسیر سیرا.

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ‏ و هو الصّوف المصبوغ الوانا و اوّل ما یتغیّر الجبال تصیر رملا مهبلا ثمّ عهنا منفوشا ثمّ تصیر هباء منثورا.

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً اى- لا یسأل قریب عن حال قریبه لاشتغاله بنفسه و قیل: لا یسأله لیحمل عنه من اوزاره شیئا لیأسه عن نصرته. قرأ البزى عن ابن کثیر لا یسأل بضمّ الیاء اى- لا یسأل حمیم عن حمیم لا یقال لحمیم این حمیمک.

و قیل:لا یسأل لانقطاع ما بینهم من العصم.

یُبَصَّرُونَهُمْ‏ اى- یعرفون اقاربهم، فیقال لهم: هذا فلان و هذا فلان زیاده فی فضیحتهم. و قیل: یعرّفونهم اى- یعرّفون الملائکه حتّى یعرفوهم بسیماهم فیعذّبوهم‏ بالوان العذاب. و قیل: یبصّر المؤمنون الکافرین حتّى یعرفوا الکفّار بسیماهم فیزدادوا شکرا و یزداد الکفّار حسره و اسفا، و قیل: یعرف المؤمن ببیاض وجهه و الکافر بسواد وجهه،

و قیل: لیس فی القیامه مخلوق الّا و هو نصب عین صاحبه فیبصر الرّجل اباه و اخاه و اقرباه و عشیرته لا یسأله و لا یکلّمه لاشتغاله بما هو فیه. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ‏ اى- یتمنّى المشرک. لَوْ یَفْتَدِی‏ اى- یفادى نفسه ببنیه و هم اعزّ الخلق الیه‏ وَ صاحِبَتِهِ‏: زوجته و سکنه‏ وَ أَخِیهِ‏ الّذى کان ناصرا له و معینا.

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ‏ اى- قبیلته الّتى تضمّه لقرابته و یأوى الیها عند الخوف.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً من الانس اى- یودّ لو یفتدى بهم جمیعا ثُمَّ یُنْجِیهِ‏ ذلک الافتداء من عذاب ذلک الیوم.

کَلَّا اى- لیس کذلک لا ینجیه من عذاب اللَّه شی‏ء ثمّ ابتدا فقال: إِنَّها لَظى‏ هى اسم من اسماء جهنّم. قیل: هى الدّرکه الثّانیه سمّیت بذلک لانّها تتلظّى اى- تتلهّب.

نَزَّاعَهً لِلشَّوى‏ قرأ حفص عن عاصم‏ نَزَّاعَهً نصب على الحال و القطع فیه.

و قرأ الآخرون بالرّفع اى- هى‏ نَزَّاعَهً لِلشَّوى‏ الشّوى الاطراف کالیدین و الرّجلین و قیل: هى جلده الرّأس، و قیل: هى محاسن الوجه قال الضحاک تنزع النّار الجلد و اللّحم عن العظم و قیل: تفصّل الاعضاء بعضها من بعض ثمّ یعود الى ما کان.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى‏ اى- تدعو النّار الکافر و المنافق فتقول الىّ الىّ ایّها الکافر ایّها المنافق. قال ابن عباس تدعوهم باسمائهم بلسان فصیح ثمّ تلتقطهم کما یلتقط الطّیر الحبّ تدعو من اعرض عن الدّین و تولّى عن الایمان و الطّاعه.

وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ اى- جمع المال فاوعاه فی الظّروف و لم یؤدّ زکاته و لم ینفقه فی سبیل اللَّه. و

فی الخبر یجاء بابن آدم یوم القیامه کانّه بذج فیتوقّف بین یدى اللَّه عزّ و جلّ فیقول له: اعطیتک و خولتک و انعمت علیک فما صنعت؟- فیقول: ربّ جمعته و ثمّرته و ترکته اکثر ما کان، فارجعنى آتک به کلّه فاذا عبد لم یقدّم خیرا فیمضى به الى النّار.

قوله: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً قال ابن عباس: الهلوع الحریص على ما لا یحلّ له. و الهلع شدّه الحرص و قلّه الصّبر، و قیل: هلوعا اى- نسّاء عند النّعمه دعّاء عند المحنه، و قیل: معنى الهلوع ما فسّره اللَّه تعالى بعده و هو قوله:إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ اى- الضّرّ و الفقر جزع و لم یصبر.

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ اى- السّعه و الغنى و المال منع حقّ الفقراء و لم ینفق فی الخیر شرّ ما اعطى العبد شحّ هالع و حین خالع. فالهالع المحزن و الخالع الّذى یخلع قلبه.

قال مقاتل: الهلوع دابّه من وراء جبل قاف تأکل کلّ یوم سبع صحار من الحشیش و تشرب سبع بحار من ماء لا تصبر مع الحرّ و لا مع البرد، تتفکّر کلّ لیله ما ذا تأکل غدا فشبّه اللَّه الانسان بها.

إِلَّا الْمُصَلِّینَ‏ لیس هذا استثناء من الکلام الاوّل و معناه: و لکنّ المصلّین، و قیل: استثنى المصلّین من الانسان لانّ الانسان فی معنى الجمع کقوله تعالى:إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا. قوله‏ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ‏ اى- یقیمون الفرائض فی اوقاتها، و قیل: دائمون اى- خاشعون لا یزیلون وجوههم عن سمت القبله.

وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ‏ معیّن یعنى الزّکاه، و قیل: سائر ابواب البرّ من صله الرّحم و تعهّد المساکین و غیر ذلک.

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏ السَّائِلَ‏ الطّواف الّذى یسأل النّاس و الْمَحْرُومِ‏ الّذى لا سهم له فی الاسلام و لیس یهتدى الى کسب و لا یسأل.

وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ‏ اى- بیوم الجزاء و الحساب. و قیل:یصدّقون الانبیاء بسبب ایمانهم بیوم الدّین.

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ‏ خائفون، قال الحسن: یشفق المؤمن ان لا تقبل حسناته.

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ‏ و لا یؤمن وقوعه لانّه لا یعلم احد عاقبته و وقته فالواجب على کلّ مسلم ان لا یأمن عقوبته و لا یأمن مکره.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ. إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ‏ الى قوله‏ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ‏ مضى تفسیر هذه الآیات فی سوره المؤمنین.

وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ‏ قرأ حفص عن عاصم و یعقوب بشهاداتهم على الجمع، اى- یقومون فیها بالحقّ فلا یکتمونها و لا یغیّرونها.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ‏ یعنى الصّلوات الخمس.

أُولئِکَ‏ اى- اهل هذه الصّفات‏ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ‏ بجمیل ثواب اللَّه ایّاهم.

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا اى- فما بال الّذین کفروا. قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ‏ مسرعین مقبلین الیک متطلّعین نحوک، انزلت فی جماعه من الکفّار کانوا یجتمعون حول النّبی (ص) یستمعون کلامه و یستهزءون به و یکذّبونه فقال اللَّه: ما لهم ینظرون الیک نظر عداوه و یجلسون عندک و هم لا ینتفعون بما یسمعون.

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ‏ اى- حلقا حلقا و جماعه جماعه عن یمین النّبی (ص) و عن شماله. و عِزِینَ‏ جمع عزه مثل کره و کرین، و انّما انکر علیهم الاسراع الیه لانّهم اسرعوا الیه لطلب العیب به،

و قیل: انّها نزلت فی نفر من الکفّار قبلت نفوسهم صدق النّبی و کانوا یسرعون نحوه و یقصدون مجلسه و یتحلقون حوالیه و لا یؤمنون به امّا حیاء عن الرّجوع عن دین آبائهم و امّا مساعده لعشائرهم و کانوا یطمعون فی دخول الجنّه بالقدر الّذى کان منهم فانزل اللَّه تعالى:أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ‏. کَلَّا اى- لا یدخلونها و قیل: کانوا یقولون لئن دخل هؤلاء الجنّه کما یقول محمد لندخلنّها قبلهم فنحن افضل منها حظّا منهم کما لنا الفضل علیهم فی الدّنیا، فنزلت هذه الآیه جوابا لهم.

کَلَّا ردع و زجر عن قولهم، اى- لا یکون کذلک و لیس الامر کما قالوا: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ‏ من نطفه و علقه و اصلهم من تراب فانّى یستحقّون على اللَّه الثّواب و دخول الجنّه من خساسه اصلهم و امّا المؤمنون فانّه لا تتوجّه علیهم هذه الآیه اذا امّلوا دخول الجنّه لانّهم یرجونها من فضل اللَّه و لا یرون ذلک مستحقّا لهم على اللَّه لفضیلتهم

و فی الخبر عن بسر بن جحاش قال: قال رسول اللَّه (ص): «و بصق یوما فی کفّه و وضع‏ علیها اصبعه فقال: یقول اللَّه عزّ و جلّ بنىّ آدم انّى تعجزنى و قد خلقتک من مثل هذه؟

حتّى اذا سوّیتک و عدّلتک مشیت بین بر دین و للارض منک وئید فجمعت و منعت حتّى اذا بلغت التّراقى قلت اتّصدّق و انّى اوان الصّدقه

و قیل: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ‏ اى- من اجل ما یعلمون و هو الامر و النّهى و الثّواب و العقاب فحذف اجل فلا اقسم لا صله دخلت للتّأکید.

بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ‏ یعنى: مشرق کلّ یوم من السّنه و مغربه‏ إِنَّا لَقادِرُونَ‏.

عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ‏ اى- على ان نخلق امثل منهم و اطوع للَّه و اشکر له و اعمل بطاعته. و قیل: إِنَّا لَقادِرُونَ‏ على ان نبدّل محمدا خیرا منهم و هم اهل المدینه و قد فعل. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ‏ اى- بمغلوبین ان اردنا ذلک و قیل: وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ‏ اى- عاجزین لانّ من سبق الى شی‏ء عجز.

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا امر تهدید لهم و توبیخ کقوله: «اعملوا ما شئتم:حَتَّى یُلاقُوا اى- یعاینوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ‏ یعنى: وم القیامه،

و قیل:نسختها آیه القتال.

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ‏ اى- من القبور سِراعاً اى- مسرعین الى اجابه الدّاعى. کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ‏ اى- الى علم منصوب‏ یُوفِضُونَ‏ یسرعون و ذلک حین یسمعون الصّیحه الآخره قرأ ابن عامر و حفص الى نصب‏ یُوفِضُونَ‏ بضمّ النّون و الصّاد قال مقاتل و الکسائى یعنى: الى اوثانهم الّتى کانوا یعبدونها من دون اللَّه کقوله تعالى‏ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ‏ و قال الحسن یسرعون الیها ایّهم یستلمهم اوّلا و قیل: هى جمع نصب کرهن و رهن.

خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ‏ محزونین متفکّرین فیما دهاهم قوله: تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ اى- یغشاهم و یعلوهم هو ان و ذلّ‏ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ‏ وعدهم اللَّه ذلک على السنه رسله فی الدّنیا و هم یکذّبون به، یعنى یوم القیامه و اللَّه اعلم.

النوبه الثالثه

قوله تعالى، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، «اللَّه» منوّر القلوب، «الرحمن» کاشف الکروب، «الرحیم» غافر الذّنوب، اللَّه مطّلع على الاسرار، الرّحمن بقضاء الاوطار، الرّحیم بغفران الاوزار، اللَّه لارواح السّابقین الرّحمن لقلوب المقتصدین، الرّحیم لذنوب الظّالمین.

انس مالک گفت: باللّه العظیم که شنیدم از امیر المؤمنین على (ع) و على از ابو بکر (رض) همچنین با سوگند و ابو بکر از مصطفى (ص) و مصطفى از جبرئیل (ع) و جبرئیل از میکائیل و میکائیل از اسرافیل و اسرافیل علیهم السلام از حق تعالى جلّ جلاله که گفت:بعزّتى و جلالى و جودى و کرمى من قرأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ متّصله بفاتحه الکتاب مرّه واحده اشهدوا علیّ انّى قد غفرت له و قبلت منه الحسنات و تجاوزت عنه السّیئات و لا احرق لسانه بالنّار و اجیره من عذاب القبر و عذاب النّار و عذاب القیامه و الفزع الاکبر و یلقانى قبل الانبیاء و الاولیاء»

عزیزتر است این نام که کارها بدو تمام و از بر مولى ما را پیغام، خنک مر آن زبان که بدو گویاست، خنک مر آن دل که بدان شیداست. بیاد کرد و یاد داشت این نام بنده را امروز در دنیا حلاوت طاعت است، بدر مرگ فوز و سلامت است. در گور تلقین و حجّت است، در قیامت سبکبارى و راحت است، در بهشت رضا و لقا و رؤیت است.

قوله تعالى: سَأَلَ سائِلٌ‏ یک قول از اقوال مفسّران آنست که: سایل درین آیه مصطفى (ص) است که کافران و مشرکان در مکّه او را رنجه میداشتند و اذى مینمودند، مردان او را ناسزا میگفتند، نجاست بر مهر نبوّت مى‏انداختند، دندانش مى‏شکستند. زنان از بامها خاک مى‏ریختند، کودکان بر پى وى مى‏ انگیختند تا بیهوده‏ ها و ناصواب می گفتند. مؤمنان صحابه را یکان یکان مى‏ گرفتند و معذّب همى ‏داشتند. رسول خدا از سر آن ضجرت و حیرت دعا کرد و از اللَّه تعالى بر ایشان عذاب خواست. ربّ العالمین از آن سؤال و دعاى وى حکایت باز میکند که:

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ‏ درخواست میکند رسول ما صلّى اللَّه علیه وسلّم فرو گشاد عذاب بر این کافران، و فروگشاد عذاب بودنى است و افتادنى برین کافران هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا روز بدر ایشان را کشتند و در آن قلیب بدر بخوارى افکندند، و در آخرت ایشان را عذاب کند روزى که اندازه آن پنجاه هزار سالست: اینست که ربّ العالمین گفت: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ آن گه مصطفى را (ص) تسلّى داد و رنجورى و بر امر هم نهاد گفت: فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا یا محمد تو صبر میکن و خوش همى باش و دل بتنگ میار، اقتدا کن پیغمبران گذشته‏ فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏. انبیا همه لباس صبر پوشیدند تا بمراد و مقصود رسیدند. صبر بود که یعقوب را بدست فرج و راحت از بیت الاحزان برون آورد که‏ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ‏. صبر بود که شراب شفا بر مذاق ایوب ریخت که‏ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً. صبر بود که نداى فدا بگوش اسماعیل رسانید سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ‏. صبرست که مؤمنان را از سراى بلوى بجنّت مأوى رساند و هر چه مقصودست حاصل کند و بگوش ایشان فرو خواند که: وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‏ على الجمله شیرمردى باید، بزرگ همّتى، که در راه دین هر شربت که تلختر بود او را شیرین‏تر آید و هر راه که دورتر بود او را نزدیک‏تر آید، تا نام او در جریده صابران اثبات کنند. امروز او را منشور محبّت نویسند که: ان اللَّه‏ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ‏ و فردا او را این خلعت دهند که: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.

قوله تعالى: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً کافران آمدن رستاخیز دور و دیر مى‏دانند و آن نزدیکتر از آنست که ایشان مى‏پندارند.

مصطفى (ص) گفت:«ما الدّنیا ما مضى و ما بقى الّا کثوب شقّ باثنین و بقى خیط واحد الّا و کان ذلک الخیط قد انقطع.»

گفتا: دنیا آنچه مانده در جنب آنچه گذشته بمثل چون جامه‏اى است که درزیى استاد آن را بدرد، تا آن گه که یک رشته بماند و از وى جز آن یک رشته نماند، چه خطر دارد بریدن آن یک رشته در جنب آنچه بریده شده است. انگار که آن یک رشته بریده شد و انگار که مدّت دنیا بآخر کشیده شد؛ عالمیان همه مسافران‏اند، روى بسفر قیامت آورده، و دنیا بر مثال رباطى است‏ بر سر بادیه قیامت نهاده، عمرهاى خلق بالا و پهناى آن سفرست.- سالها چون منازل است، ماهها چون مراحل است، شب و روز بر مثال فرسنگ است، نفسها همچون گامها؛ سفر دور و درازست، و عقبه تند و دشوارست، و مسافر غافل و کاهل و بیگارست.

دنیا چون درختى با سایه و نسیم است، آن کس که دل در سایه درخت و منزلگاه بندد او مردى سلیم است:

هل الدّنیا و ما فیها جمیعا سوى ظلّ یزول مع النّهار؟

***

ما همچو مسافریم در زیر درخت‏ چون سایه برفت زود بر دارد رخت.

اینست که مصطفى (ص) گفت:«ما مثلى و مثل الدّنیا الّا کراکب، نال فی ظلّ شجره ثمّ راح و ترک»

گفتا: مثل ما با دنیا همچون مثل مردى است که در تابستان گرم از بیابانى تافته برآید درختى بیند با نسیمى خوش و سایه‏ اى تمام. زمانى با نسیم و سایه آن درخت بیاساید؛ چون برآسود، پاى در رکاب مرکب آرد و زود از آنجا رحیل کند و آن درخت را با نسیم و سایه آن بگذارد و دل در آن نبندد و آن را ندیم خود نسازد. اى مسکین کسى که مرکب او شب و روز بود، مراحل و منازل او سال و ماه بود، او را همیشه مى‏برند اگر چه نمیرود، در آن حال که در خانه نشسته یا بر بستر گرم خفته مى‏پندارد که ساکن است و این خطاست که شب و روز او را در حرکات دارد، بى خواست وى او را مى‏رانند، بى تدبیر وى او را مى‏برند، بى تاختن وى او را مى‏تازانند:

من مى‏نروم که مى‏برندم ناکام‏ با چشم پر آب یار نادیده تمام‏

***

و من عجب الایّام انّک قاعد على الارض فی الدّنیا و انت تسیر
فسیرک یا هذا کسیر سفینه بقوم قعود و القلوب تطیر.

________________________

[۱] ( ۱)- الف: جوک جوک

[۲] ( ۱)- الف: مى وعده دهند.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=