حکایات كشف الأسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرارمطالب برگزیده كشف الأسرار و عدة الأبرار

حکایت قرآن خواندن حضرت رسول صل الله علیه وآله برای جنیان کشف الأسرار و عده الأبرار

اینست که رب العالمین فرمود: فَلَمَّا قُضِیَ‏ اى- فرغ النّبی من القراءه، وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ‏. انصرفوا الیهم مخوّفین داعین بامر رسول اللَّه (ص).
فکانوا رسل رسول اللَّه و قیل لم یکونوا رسلا بل کانوا منذرین. و یجوز ان یکون الرجل نذیرا و لا یکون نبیا، النذاره فى الجن من غیر نبوه. و گفته ‏اند- رسول خدا در بطن نخله ایشان را وعده داد که بر شما قرآن خوانم و آداب دین در شما آموزم و بعد از آن قصه لیله الجن رفت در شعب حجون.

عبد اللَّه مسعود روایت کند که- رسول خدا روزى گفت:انّى امرت ان اقرء على الجن اللیله، فایکم یتبعنى.

مرا فرمودند که امشب قرآن خوانم بر جن. کیست از شما که امشب متابعت من کند و بموافقت من بیاید. عبد اللَّه مسعود گفت: من با وى برفتم و دیگر هیچ کس با ما نبود چون بشعب حجون رسیدیم وادى‏ اى است‏ بالاء مکه، رسول خدا خطى کشید و مرا گفت در میان این خط نشین و نگر که قدم از این خط بیرون نه نهى تا من بتو باز آیم.

رسول خدا رفت و در آن موضعى بیستاد و قرآن خواندن گرفت و پریان را دیدم بر مثال مرغان کرکس که از بالا در زیر میپریدند و خلقى را دیدم سیاهان با جامه‏ هاى سفید که فراوى مییازیدند و لغطى و شغبى از ایشان بسمع من رسید تا آن حد که بر پیغامبر بترسیدم و چندان آواز و شغب ایشان بود که نیز آواز پیغمبر نشنیدم و از آن سیاهان که گرد وى برآمده بودند پیغامبر را نمى‏ دیدم و پیغامبر ایشان را بعصا میزد که اجلسوا، همه شب برین صفت گذشت و من اندیشمند تا شب بآخر رسید و ایشان از پیغامبر باز بریده میشدند چنانک پاره ‏هاى میغ که از هم گسسته میشود.

پس پیغامبر از ایشان فارغ شد و بنزدیک من باز آمد و فرمود یا عبد اللَّه هیچ خفتى امشب؟ گفتم لا و اللَّه یا رسول اللَّه، از بیم و اندیشه بارها همت کردم که فریاد خوانم و بگریزم اما قول تو مرا بر جاى میداشت که گفته بودى قدم از این خط بیرون منه. رسول (ص) فرمود لو ذهبت ما التقینا الى یوم القیمه،اگر تو از این موضع که من نشان کردم برفتید ملاقات ما جز بقیامت نبودید.

گفتم یا رسول اللَّه آن سیاهان با جامه‏ هاى سپید که بودند؟، گفت- جن نصیبین بودند که از من متاع و زاد مى‏خواستند،فمتعتهم بکل عظم حائل‏ «۱» و روثه و بعره فقالوا- یا رسول اللَّه یقذرها الناس علینا فنهى النبى (ص) ان- یستنجى بالعظم و الروث.

قال: فقلت- یا رسول اللَّه و ما یغنى ذلک عنهم قال انهم لا یجدون عظما الا وجدوا علیه لحمه یوم اکل و لا روثه الا وجدوا فیها حبها یوم اکلت.

گفتم- یا رسول اللَّه آنچه آشوب و شغب بود که از ایشان بسمع من میرسید.
گفت یکى را کشته بودند از قوم خویش و داورى از من درخواستند، من ایشان را داورى بریدم و براستى حکم کردم. آن گه رسول خواست که وضو کند.

گفت‏ هل معک ماء قلت یا رسول اللَّه معى اداوه فیها شی‏ء من نبیذ التمر فاستدعاه فصببت على یده فتوضأ و قال تمره طیبه و ماء طهور.

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاحقاف‏‏‏ آیه ۲۰-۳۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=