التوبة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره التوبه آیه ۱۱- ۱

۹- سوره التوبه- مدنیه

۱- النوبه الاولى‏

(۹/ ۱۱- ۱)

قوله تعالى: بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ این بیزارى است از خدا و رسول او، إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱) بایشان که پیمان بستید با ایشان از مشرکان.

فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ [شمار را زینهار دادم تا] میروید در زمین چهار ماه، وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ‏ و بدانید که شما خداى را در خود عاجز نیارید، وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ (۲) و بدانید که خداى خجل کننده و کم آورنده و رسوا کننده مشرکان است.

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ‏ و این آگاهى در ایشان است از خدا و از رسول وى بمردمان، یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ روز حج مهین، أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏ که خداى بیزار است از مشرکان، وَ رَسُولِهِ‏ و رسول او از ایشان بیزار، فَإِنْ تُبْتُمْ‏ اگر باز گردید از شرک، فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏ آن به شما را، وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ و اگر برگردید، فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ‏ بدانید که شما نه آنید که عاجز آرید خداى را از خویشتن یا از وى پیش شید، وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا و بشارت ده ایشان را که کافر شدند، بِعَذابٍ أَلِیمٍ. (۳) بعذابى دردنماى.

إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏ مگر آن گروهان از مشرکان که با ایشان پیمان بسته‏ اید [به حدیبیه] ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً و از شرطها که در عهد با شما کردند چیزى بنکاسته ‏اند، وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً و هیچ دشمن را از آن شما، شما را یارى نداده‏ اند، فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ‏؟ برید ایشان را پیمان که با ایشان کردید، إِلى‏ مُدَّتِهِمْ‏ تا بآن درنگ که ایشان را نامزد کرده‏اند، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ. (۴) که خداى دوست دارد پرهیزکاران از بد عهدى.

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ‏ که ماههاى حرام بگذرد، فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ‏ مشرکان را میکشید از آن گاه، حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‏ هر جاى که یابید ایشان را، وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ‏ و مى‏گیرید و مى‏ پناوید، وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ و ایشان را مى‏ نشینید بهر دیده‏اى و مى ‏جوئید، فَإِنْ تابُوا اگر باز گردند از شرک خویش، وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و نماز را بپاى دارند، وَ آتَوُا الزَّکاهَ و زکاه دهند، فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ‏ ایشان را ایمن دارید و راه ایشان باز دهید، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۵) که خداى آمرزگار است و بخشاینده.

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ‏ و اگر کسى از مشرکان زینهار جوید ازین که تا در مسجد آید تا نزدیک تو آید، فَأَجِرْهُ‏ زینهار ده وى را، حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ تا بشنود سخن خداى، ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ‏ آن گه او را بجاى بى‏ بیمى وى رسان، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ. (۶) از بهر آنکه ایشان قومى‏ اند که نمیدانند تا بشنوند.

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ انباز گیرندگان با خداى چه عهد بود و چه زینهار، عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ‏ بنزدیک خداى و نزدیک رسول او، إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ مگر ایشان که با ایشان پیمان بسته‏ اید بنزدیک مکه روز حدیبیه، فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ‏ تا شما را بر وفا و شرط مى‏پایند، فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ‏ شما ایشان را بر زینهار مى‏پائید، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ. (۷) که خدا دوست دارد باز پرهیزندگان از غدر.

کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ‏ کى بود ایشان را پیمان و ایشان آنند که اگر بر شما قادر شوند و دست یاوند، لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّهً هرگز بر شما نه آزرم خویشاوندى دارند و نه سوگند و نه زینهار، یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ‏ شما را بسخن خویش خشنود کنند، وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ‏ و دلهاى ایشان مى‏ سرباز زند، وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ. (۸) و بیشتر آنند از ایشان که در علم من فاسقان‏اند که مسلمانى را هرگز نیستند.

اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا بسخنان خداى بهاى اندک میخرند ازین جهان، فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ‏ تا از راه وى بر میگردند و میگردانند، إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (۹) بدکار که ایشان مى‏ کنند.

لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّهً در هیچ مؤمن نه آزرم خداى کوشند و نه زینهار و نه پیمان که نهادند، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ. (۱۰) و ایشان‏اند که اندازه درگذارانند و پیمان شکنان.

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و اگر باز گردند و نماز بپاى دارند، وَ آتَوُا الزَّکاهَ و زکاه دهند، فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ‏ آن گه برادران شما اند در دین، وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏ و گشاده مى‏ فرستیم و مى ‏رسانیم سخنان خویش، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. (۱۱) ایشان را که بدانند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى:- بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏. این سوره را شش نام است:

سوره التّوبه و المبعثره و المنقره و المثیره و البحوث. صد و بیست و نه آیت است و چهار هزار و نود و هشت کلمت و ده هزار و چهار صد و هشتاد و هشت حرف است، و پسین سوره که از آسمان بزمین آمد در مدینه بیکبار تمام این سوره است.

روت عائشه، قالت: قال رسول اللَّه ص: ما نزل علىّ القرآن الّا آیه آیه و حرفا حرفا ما خلا سوره برائه، و قل هو اللَّه احد، فانهما انزلتا علىّ و معهما سبعون الف صف من الملائکه.

و گفته‏ اند میان روز حدیبیه و فتح مکه فرود آمد. رسول خدا ابو بکر را به حج فرستاد در آن سال بامیرى بر حاج و على بن ابى طالب (ع) را بر پى وى بفرستاد، تا این سوره به منا روز نحر بر خلق خواند و بچهار سخن ندا کرد:

لا یدخل الجنه الا نفس مسلمه و لا یحج بعد العام مشرک و لا یطوف بالبیت عریان و من کان بینه و بین رسول اللَّه عهد فعهده الى مدته.

در ابتداء این سوره بِسْمِ اللَّهِ‏ ننوشتند، از بهر آنکه بنزدیک عثمان چنان بود که انفال و برائت یک سوره است و فصل در میانه آن را کرده است که قومى از صحابه بر آن بودند که دو سوره است تا میان هر دو قول جمع کرده آید، و صحابه این را بپسندیدند و هر دو سوره را قرینتین نام نهادند. ابىّ کعب را پرسیدند که چرا در سر این سوره بِسْمِ اللَّهِ‏ ننوشتند، گفت: لانها نزلت فى آخر القرآن و کان رسول اللَّه یأمرنى اوّل کلّ سوره ب: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ و لم یأمرنى فى سوره برائه، بذلک فضمّت الى سوره الانفال لشبهها بها. یعنى- امر العهود مذکور فى الانفال و هذه نزلت بنقض العهود و کانت ملتبسه بالانفال بالشّبه فضمّت الیها و کتب فى السّبع الطول.

و گفته ‏اند که‏ بِسْمِ اللَّهِ‏ زینهار است و افتتاح خیر و اوّل این سوره و عید است و نقض عهد و برداشت زینهار، ازین سبب این ننوشتند. و درین سوره نه آیت منسوخ است چنان که بآن رسیم، بیان کنیم ان شاء اللَّه تعالى و تقدّس.

قوله: بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏. این آیت بآن آمد که مشرکان عهدى که با رسول خدا و با مؤمنان کرده بودند و پیمانى که بسته بودند، آن را نقض کرده بودند.

پس رب العالمین مصطفى ص را و مؤمنانرا فرمود که چون ایشان پیمان بشکستند و بحرب شما بیرون آمدند، شما نیز عهدها که با ایشان کرده ‏اید نقض کنید و زینهار بردارید و باین معنى آیت فرو فرستاد که‏ بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ اى- قد برأ اللَّه و رسوله من اعطائهم العهود و الوفاء اذ نکثوا. و برائه رفع لانه خبر ابتداء محذوف، اى- هذه الآیات برائه، و قیل- رفع لانه ابتداء و خبره‏ إِلَى الَّذِینَ‏. و معنى- برائه انقطاع عصمت است. میگوید: ایشان را عصمت نماند و عهدى و زینهارى که داشتند تا امروز منقطع گشت. آن گه سخن با معاهدان گردانید، ایشان را گفت: فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ چهار ماه در زمین مى‏ آئید و میروید، چنانک خواهید از اوّل شوال تا آخر محرم، و گفته‏ اند از روز عرفه تا دهم ربیع الآخر. و این معاهدان دو قوم بودند، قومى عهد داشتند از مصطفى ص کم از چهارماه، رب العزه درین آیت بچهار ماه برد، و قومى عهد داشتند بیش از چهارماه، رب العالمین فرمود، تا آن مدت بسر بردند، چنان که گفت: فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ‏. و گفته‏اند دو گروه بودند آن معاهدان، گروهى کم از چهارماه عهد داشتند و گروهى عهد داشتند امّا مدتى نامزد نکرده بودند. رب العالمین مدّت عهد هر دو گروه بچهار ماه باز آورد. و بقول بعضى مفسران، این تأجیل ایشانراست که نقض کردند، میگوید: این چهار ماه دیگر ایشان را زمان دهید و پس از آن ایشان را عهد نیست، میکشید ایشان را و مى‏گیرید، و هر که نقض‏ عهد نکرد بر سر عهد خویش است و هر که خود عهد نداشت، از مشرکان پنجاه روز وى را زمانست، یعنى از دهم ذى الحجه تا آخر محرم، و گفته‏اند ابتداء چهار ماه بیستم ذى القعده بود و در این سال درین روز حج نبود بحکم جاهلیّت و دیگر سال حجه الوداع بود هم ذى الحجه چنان که امروز است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ‏ اى- و ان اجّلتم هذه الاربعه الاشهر فلن تفوتوا اللَّه، وَ أَنَّ اللَّهَ‏ اى- و اعلموا ان اللَّه مخزى الکافرین مذلهم بالقتل و الاسر.

زجاج گفت: که این از خداى تعالى ضمان است که مؤمنانرا بر کافران نصرت دهد.

وَ أَذانٌ‏، این عطف بر برائه است، اى- و اعلام‏ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ‏ یعنى- الى العرب، یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ روز عید نحر است، بقول جماعتى صحابه چون عمر و على و ابن عباس و ابو هریره و خلقى از تابعین، و بقول بعضى روز عرفه است. و حج اکبر وقوف است بعرفه و حج اصغر عمره و اجماع است که هر که وقوف بعرفه ازو فائت شد حج از وى فائت شد، و قیل- الحج الاکبر القران و الاصغر الافراد. قومى گفتند: آن روز را حج اکبر نام کردند از بهر آن که عیدهاى اهل ملک ترسایان و جهودان و گبران در آن روز همه بهم آمده بود و این قول پسندیده نیست که در آن تعظیم و آئین کفر و کافران است و این روا نیست و از حج اکبر درین هیچ چیز نیست. قومى گفتند حج اکبر آن روز بود و بس، یعنى- اکبر من سائر الحج لما جرى فیه ما هو اعزاز للاسلام و اذلال من الشّرک. و قیل- یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ اى- حین الحج ایامه کلّها کما یقال: یوم الجمل و یوم صفّین و یوم بغاث یراد به الحین و الزمان لان کلّ حرب من هذه الحروب دامت ایّاما کثیره.

أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏ اى- من عهودهم، وَ رَسُولِهِ‏ اى- هو و رسوله.

رب العالمین درین آیت مصطفى را فرمود تا مشرکان عرب را خبر دهد در روز حج اکبر که خداى از ایشان بیزار است و رسول وى، و این آن بود که على ع را بفرستاد بموسم سنه تسع، تا از اول سوره برائه ده آیت و بقولى هشده و بقولى چهل و بقولى همه سوره بر ایشان خواند، و مصطفى ص گفت:

«لا یبلغ عنّى الّا رجل منى»

و صاحب موسم آن سال ابو بکر بود. چون على ع در رسید، گفت:

امیرا جئت ام مامورا.

فقال على ع: بل مأمورا، و وقص علیه القصه، و کان ابو هریره مع على ع.

قال الزجاج:

السبب فى تولیه على (ع) تلاوه البراءه انّ العرب جرت عادتهاى فى عقد عقدها و نقضها ان یتولّى ذلک على القبیله رجل منها و کان جائز أن تقول العرب اذا تلا علیها نقض العهد من الرّسول من هو من غیر رهطه هذا خلاف ما یعرف فینا فى نقض العهود فازاح النّبیّ ص العلّه فى ذلک، و

قوله ص: لا یبلغ عنى الا رجل منى لیس بتفضیل منه لعلى على غیره و لکن عامل العرب على مثل ما کان بعضهم یتعارفه من بعضهم کعادتهم فى عقد الحلف و حلّ العقد کان لا یتولّى ذلک الّا رجل منهم.

فَإِنْ تُبْتُمْ‏ اى- رجعتم عن الکفر و اخلصتم التّوحید، فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏ من الاقامه على الکفر وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ عن الایمان، فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ‏ اى- لا تعجزونه هربا. آن گه ایشان را بعذاب آخرت بیم داد گفت: وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏ آن گه قومى را از برائه عقود مستثنى کرد، اى- وقعت البراءه من المعاهدین النّاقضین للعهود.

إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ‏، این استثنا پیوسته بآنست که‏ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ‏، إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ‏ من شرط العهود شَیْئاً مگر آن گروهان از مشرکان که با ایشان پیمان بسته‏اید به حدیبیه، و از آن شرطها که در عهد با شما کردند، از آن چیزى بنه کاسته‏اند و هیچ دشمن را از آن شما بر شما یارى نداده‏اند و ایشان بنو ضمره و بنو کنانه‏اند و نه ماه از مدّت عهد ایشان را مانده بود، رب العالمین گفت: فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ‏ الّذین یتّقون نقض العهد.

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ‏ و هى رجب و ذو القعده و ذو الحجّه و المحرّم، و قیل- هى الاربعه الاشهر الّتى هى مدّه التّأجیل. میگوید: چون مدّت تأجیل بسر آید مشرکان را بکشید هر جاى که بر ایشان دست یابید در حلّ و در حرم، وَ خُذُوهُمْ‏ بالاسر، وَ احْصُرُوهُمْ‏ ان تحصنوا، وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ اى- على کلّ مرصد، یعنى- خذوا علیهم الطّرق. علما را در نسخ این آیت سه قول است، بیک قول منسوخ است بآن آیت که خداى گفت: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً و لا یحلّ قتل اسیر صبرا، و بیک قول‏ منسوخ نیست، بل که ناسخ است این آیت را که گفت: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، فلا یؤخذ من الاسیر الفداء و لا یمنّ علیهم انما هو السیف او الایمان. و همچنین در قرآن صد و بیست و چهار آیت باین آیت منسوخ شده. قول سوم آنست که هر دو آیت محکم‏ اند، همان که گفت: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ‏، و همان که‏ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً و الامر فى ذلک الى الایمان، فَإِنْ تابُوا عن الشّرک، وَ أَقامُوا الصَّلاهَ!! المفروضه، وَ آتَوُا الزَّکاهَ الواجبه من العین و الثّمار و المواشى، فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ‏ دعوهم و ما شاؤا و لا تتعرّضوا لقتلهم و اسرهم و حصرهم، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ لمن تاب و آمن.

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ‏ اى- ان طلب واحد ممّن امرت بقتلهم ان یکون فى جوارک، فاجره، اى- آمنه. حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ فیتبیّن له دین اللَّه و یقوم علیه حجّه اللَّه و یعرف صدقک، ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ‏ اى- فان ابى ان یسلم فردّه الى موضع امنه، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ‏ اى- یفعل کلّ هذا لانهم جهله لا یعلمون دین اللَّه و توحیده.

این آیت حجّت روشن است و دلیلى قاطع بر لفظیان که گویند: الفاظنا بالقرآن مخلوقه، و معلوم است که آن مستجیر که قرآن مى‏ شنید از لفظ رسول مى‏ شنید یا از لفظ صحابى و قرائت و لفظ وى سماع کرد و بجز از لفظ وى شنیدن سماع قرآن وى را ممکن نبودى، اگر آن لفظ و قرائت که مى‏شنید مخلوق است پس‏ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ معنى ندارد، چون خداى سماع وى کلام خود را تحقیق کرد روشن شد و معلوم گشت که لفظ خواننده بقرآن مخلوق نیست.

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ این پیوسته است باوّل سورت و قوله:

بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏، کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ اى- کیف لهم عهد، مع اضمارهم الغدر و نقضهم العهد. إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ و هم الّذین استثناهم اللَّه من البراءه و هم بنو ضمره بن بکر و بنو کنانه. و گفته‏ اند: این استثناء منقطع است، اى- لکن من عاهدتموهم عند المسجد الحرام‏ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ‏ على وفاء العهد. فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ‏ على الوفاء. قتاده گفت این عهد روز حدیبیه است، و مشرکان نقض آن عهد کردند و بنى بکر را بر خزاعه که خلفاء رسول خدا بودند یارى دادند. رب العالمین گفت تا ایشان بر وفاى عهد باشند، شما نیز بر وفاى عهد باشید چون ایشان نقض کردند و پیمان شکستند؛ قتال و حرب با ایشان حلال است. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ‏ الّذین یتّقون الغدر.

کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ‏ اى- کیف لا تقتلونهم و کیف یکون لهم عهد و هم ان یظفروا بکم و یقدروا علیکم، لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ‏ اى- لا یحفظوا فیکم، إِلًّا وَ لا ذِمَّهً.

الّ بنزدیک عرب قرابت است و سوگند است و عهد است، و گفته‏ اند نامى است از نامهاى خداوند جلّ جلاله، و لمّا قرئ على ابو بکر الصدّیق قرآن مسیلمه بن حبیب الحنفى الکذاب، قال ابو بکر: و یحک ما خرج هذا الکلام من الّ قط فاین ذهب بکم. و فى اشتقاقه قولان: احدهما الّک الشی‏ء اذا حدّده و الثّانی من الّ البرق اذ المع.

و ذمّه عهد است و پیمان و اصله من الذّم، اى- ما یخاف الذّم و العیب فیه. لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّهً، معنى- آنست که اگر ایشان بشما دست یابند هیچ ابقا نکنند، نه حقّ قرابت خویش بجاى آرند، نه بوفاى عهد و پیمان باز آیند.

یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ‏ بالوعد بالایمان و الطّاعه و الوفاء بالعهد، وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ‏ الّا الکفر و العصیان و الغدر، وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ‏ خارجون عن العهد متمردون بالکفر اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا اى- استبدلوا بالقرآن عرضا یسیرا و استبدلوا الدّنیا بالآخره و هم الّذین جمعهم ابو سفیان على طعامه، و قیل- هم الیهود و آیات اللَّه التوریه و هم قوم منهم دخلوا فى العهد ثمّ رجعوا عنه، فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ‏ اى- اعرضوا عن دینه و طاعته، إِنَّهُمْ ساءَ ما اى- بئس‏ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ من اشترائهم الکفر بالایمان.

لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّهً. این مشرکان‏اند که نقض عهد کردند، و گفته‏ اند جهودان‏ اند. پس الّ اینجا بمعنى قرابت نتوان بود که میان عرب و جهود قرابت نیست. پس الّ اینجا خدا است جلّ جلاله و الایل هو اللَّه عزّ و جلّ. قال محمد بن الفضل: حرمه المؤمن افضل الحرمات و تعظیمه اجلّ الطّاعات، یقول اللَّه عزّ و جلّ.

لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّهً، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ‏ المجاوزون للحلال الى الحرام بنقض العهد.

فَإِنْ تابُوا [اى- اسلموا] وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَإِخْوانُکُمْ‏ اى- فهم اخوانکم‏ فِی الدِّینِ‏ لا فى النّسب. دین اسمى است ملّت حنیفى را از روى شرع، امّا از روى لغت آن را چند معنى است: یکى جزا است و قصاص، چنان که گفت: مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏ اى- یوم الجزاء و القصاص، یقال- دنته بما صنع، اى- جزیته و کما تدین تدان. الدّین الملکه و السلطان، یقال- دنت القوم ادنیهم، اى- قهرتهم و اذللتهم فدانوا، اى- ذلّوا و خضعوا، و الدّین للَّه انما هو من هذا. منه قوله: وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ‏.

و الدّین الحساب منه قوله تعالى: مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏ و منه قوله تعالى:

یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَ‏ اى- حسابهم.

وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏ اى- نبیّن آیات القرآن، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‏ انّها من عند اللَّه.

قال ابن عباس: حرّمت هذه الایه دماء اهل القبله.

النوبه الثالثه

قوله تعالى:- بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏. و عید کافران است و تهدید بیگانگان، و سرانجام کفر ایشان فراق جاویدان و حسرت بیکران، درخت نومیدى ببر آمده و اشخاص بیزارى بدر آمده، چه سود دارد اکنون زارى، که خداى حکم کرد به بیزارى، اینست فضیحت و رسوایى، ماتم بیگانگى و مصیبت جدایى، امروز خسته زخم قطیعت، فردا سوخته آتش عقوبت، امروز عذاب و خزى، وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ‏ و فردا حسرت، اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ‏، امروز سیاست، فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ‏، و فردا زقوم و حمیم و غسلین. مسکین آدمى که پیوسته در غفلت است یا در طاعت یا فترت است، نداند که سرانجام کار وى چیست. آشنایى است یا بیگانگى در غفلت و معصیت مى ‏زید، و این نشان بدبختى است، حرام میخورد و بخسران دین رضا میدهد، و این نشان بیزارى است، در فرمان شرع سستى و با نهى حقّ ناپاکى، و این نشان شوخى است. بیچاره آدمى بیدار آن گه شود که نبود هر چه بودنى است، پند آن گه پذیرد که باو رسد هر چه رسیدنى است، نمیداند که هر چه کشت رستنى است، و هر چه رست درودنى است، یموت الرّجل على ما عاش علیه و یحشر على ما مات علیه.

قوله: فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ‏. درین آیت اسباب قهر دشمن و انواع معالجه قتال بر شمرد، یکى اقتلوهم، دوم خذوهم، سوم احصروهم چهارم‏ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ.

در جنگ کهین با کمینه دشمن معالجت باید تا مغلوب و مقهور شود. از روى اشارت میگوید: در جهاد مهین با مهینه دشمن و هى النّفس الامّاره، انواع ریاضات و فنون مجاهدات باید تا مقهور گردد، و درین باب هیچ مجاهده بآن نرسد که نفس را از شهوات و مألوفات بازدارد، و برخصها و تأویلات سر فرونیارد و آنچه بر وى دشخوارتر و صعبتر بر دست گیرد تا مقهور شود. ابو سعید خرّاز گفت: ما در قهر نفس خویش چندان برفتیم که هر مجاهدت و ریاضت که در وسع آدمى آید، و شنیدم که کسى کرد، من آن کردم و بجاى آوردم تا آن حدّ که شنیدم که خداى را فریشتگان‏اند که عبادت ایشان بر درگاه عزّت آنست که سرهاى خویش بزیر کنند و پایها ببالا، روزگارى آن کردیم، این چنین مجاهدات و ریاضات با نفس خود بر دست گرفتیم و هنوز از شرّ وى ایمن نشدیم. حسن بصرى گفت: عیسى ع پلاس درشت پوشیدى و برگ و پوست درختان و گیاه زمین خوردى و هر کجا شب در آمدى هم آنجا بخفتى که خود را وطنى نساخته بود، تا مى‏ آید که شبى باران مى‏ آمد و رعد و برق و صواعق و باد سرد و سرماى سخت بود، و وى در میان بیابان در آن صواعق بماند، از دور غارى بدید، قصد آن غار کرد تا آن را پناه خودسازد، چون بدر غار رسید، دد بیابانى در آن غار خفته بود و وى را در آن جاى نبود، از آنجا برگشت و گفت: ان لابن آوى ماوى، و لیس لابن مریم مأوى، دد بیابانى را مأوى است و پسر مریم را مأوى نیست. از حضرت عزت ندا آمد که:

انا مأوى من لا مأوى له.

در همه جهان وى را خود قصعه‏ اى معلوم بود که از آن آب خوردى روزى یکى را دید که بدست آب همى ‏خورد، زان پس قصعه بگذاشت، و نیز بر نداشت و گفت: خداى مرا خود قصعه داد که بوى آب خورم و من ندانسته بودم. در خبر میآید که روز قیامت درویشان را بیارند و حقّ خدا از ایشان طلب کنند، ایشان گویند: ما را درویش و بیمال آفریدى و از درویشى بحقّ تو نپرداختیم، عیسى را بیارند و بر ایشان حجّت کنند که وى در دنیا آمد و بیرون شد و در دنیا وى را ملک و مال نبود و در گزارد حق خداى تقصیر نکرد. همچنین لقمان را بر بردگان حجّت کنند، و یوسف صدیق را بر نیکو رویان حجّت کنند، و سلیمان بن داود را بر ملوک و توانگران حجّت کنند.

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ … الآیه. حقیقت توبه پشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که از درون سینه سر برزند، آتش خجل در دل وى افتد، آب حسرت از دیده فرو ریزد، نه بینى شاخى که در یک سر آن آتش زنى، از آن دیگر سر، آب قطره قطره میچکد. مصطفى ص گفت:

من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبه.

فضیل عیّاض براهزنى معروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود، شبى بر سر سنگى نماز میکرد، ناگاه از کمین‏گاه غیب این تیر قهر که‏ أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏؟ بر جان و دل او زدند. فضیل را چنان اسیر کرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد، کارش بجایى رسید که پیر عالمى گشت.

اى جوانمرد، صد هزاران ماهرویان فردوس از راه نظاره در بازار کرم منتظر ایستاده ‏اند مگر عاصیى از پرده عصیان بیرون آید و قدم بر بساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم وى بر افشانند و بشارت بسمع وى رسانند، که: وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏.

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ … الایه، اذا استجارک المشرک الیوم لا ترد حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ فاذا استعاذ المؤمن طول عمره من الفراق متى یمنع من سماع کلام اللَّه و کیف یکون فى زمره من یقول لهم: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ‏، و اذا قال الیوم لاعدائه‏ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ فان لم یؤمن بعد سماع کلامه نهى عن تعرّضه.

فقال: ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ‏ ترى انّه لا یؤمن اولیائه غدا من فراقه و قد عاشوا الیوم على ایمانه و وفاقه کلا ان یمتحنهم بذلک، قال اللَّه تعالى: لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ.

ثمّ قال: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ‏ فاذا کان هذا امره فیمن لا یعلم فکیف برّه مع من یعلم.

و متى نضیّع من ینیخ ببابنا   و المعرضون لهم نعیم وافر
 

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=