درخواست قوم بنی اسرائیل از حضرت موسی (ع) برای دیدن الله
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ- مفسران گفته اند آن گه که موسى از طور باز آمد خشمناک شد بر قوم خویش به پرستیدن گوساله، و از خشم لوحها که در آن تورات نبشته بود بیوکند، و با برادر و با سامرى سخن درشت گفت، آن گه گوساله را بسوخت و بر روى آب به پراکند، و قصه چنانک رفت تا بآخر، پس موسى بیارمید و خشم وى باز نشست.
چنانک رب العالمین گفت وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ- موسى آن لوحها برداشت و راهنمونى و بخشایش حق که در آن بود ایشان را بیان کرد و گفت من با اللَّه سخن گفتم و از وى سخن شنیدم ایشان گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- فیکلّمنا جهارا و یشهد لک بتکلیمه ایّاک- استوار نداریم ترا که اللَّه سخن گفت با تو، تا آن گه که اللَّه را به بینیم تا گواهى دهد ترا بدانک مىگویى موسى ازیشان بحق نالید گفت- خداوندا تو خود داناترى که چه میگویند.
رب العالمین گفت ادعهم الى الطور ایشان را بطور خواند،- فاختار موسى منهم سبعین رجلا- موسى هفتاد مرد را برگزید ازیشان و ایشان را روزه و طهارت و غسل فرمود و پاکى جامه، پس ایشان را بطور برد. گفتند- یا موسى نرید ان نسمع کلام ربنا خواهیم تا سخن خداوند خویش بشنویم.
موسى گفت بر جاى خود مى باشید تا میغ در کوه گیرد و نداء حق شنوید آن گه نزدیک شوید و بسجود در افتید، پس موسى بکوه برآمد و حجابى پیدا شد میان ایشان و میان موسى تا موسى را نه بینند، که موسى هر آن گه که با حق سخن گفتى نورى بر وى تافتى که هیچکس از آدمیان طاقت نداشتى که در وى نگرستى، چون خداوند عز و جل با موسى سخن در گرفت ایشان بسجود افتادند، و کلام حق بشنودند و امر و نهى بدانستند، و از حق شنیدند که گفت «انا اللَّه ربکم لا اله الا انا الحى القیوم لا اله الا انا ذو بکه اخرجتکم من ارض مصر، فاعبدونى و لا تعبدوا غیرى»
و یروى عن مقاتل- انه قال فسمعوا من السحابه صوتا مثل صوت السنّور- پس چون موسى از مناجات فارغ شد و با نزدیک ایشان آمد، ایشان گفتند- یا موسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- تا خداى را عز و جل معاینه نه بینیم بتو ایمان نیاریم، در آن حال بگرفت ایشان را صاعقه، چنانک اللَّه گفت: فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ گفته اند صاعقه درین آیت بانگ جبرئیل بود که بریشان زد بفرمان حق زلزله در زمین افتاد و ایشان از آن فزع جان بدادند.
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ- مفسران گفته اند آن گه که موسى از طور باز آمد خشمناک شد بر قوم خویش به پرستیدن گوساله، و از خشم لوحها که در آن تورات نبشته بود بیوکند، و با برادر و با سامرى سخن درشت گفت، آن گه گوساله را بسوخت و بر روى آب به پراکند، و قصه چنانک رفت تا بآخر، پس موسى بیارمید و خشم وى باز نشست.
چنانک رب العالمین گفت وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ- موسى آن لوحها برداشت و راهنمونى و بخشایش حق که در آن بود ایشان را بیان کرد و گفت من با اللَّه سخن گفتم و از وى سخن شنیدم ایشان گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- فیکلّمنا جهارا و یشهد لک بتکلیمه ایّاک- استوار نداریم ترا که اللَّه سخن گفت با تو، تا آن گه که اللَّه را به بینیم تا گواهى دهد ترا بدانک مىگویى موسى ازیشان بحق نالید گفت- خداوندا تو خود داناترى که چه میگویند.
رب العالمین گفت ادعهم الى الطور ایشان را بطور خواند،- فاختار موسى منهم سبعین رجلا- موسى هفتاد مرد را برگزید ازیشان و ایشان را روزه و طهارت و غسل فرمود و پاکى جامه، پس ایشان را بطور برد. گفتند- یا موسى نرید ان نسمع کلام ربنا خواهیم تا سخن خداوند خویش بشنویم.
موسى گفت بر جاى خود مى باشید تا میغ در کوه گیرد و نداء حق شنوید آن گه نزدیک شوید و بسجود در افتید، پس موسى بکوه برآمد و حجابى پیدا شد میان ایشان و میان موسى تا موسى را نه بینند، که موسى هر آن گه که با حق سخن گفتى نورى بر وى تافتى که هیچکس از آدمیان طاقت نداشتى که در وى نگرستى، چون خداوند عز و جل با موسى سخن در گرفت ایشان بسجود افتادند، و کلام حق بشنودند و امر و نهى بدانستند، و از حق شنیدند که گفت «انا اللَّه ربکم لا اله الا انا الحى القیوم لا اله الا انا ذو بکه اخرجتکم من ارض مصر، فاعبدونى و لا تعبدوا غیرى»
و یروى عن مقاتل- انه قال فسمعوا من السحابه صوتا مثل صوت السنّور- پس چون موسى از مناجات فارغ شد و با نزدیک ایشان آمد، ایشان گفتند- یا موسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- تا خداى را عز و جل معاینه نه بینیم بتو ایمان نیاریم، در آن حال بگرفت ایشان را صاعقه، چنانک اللَّه گفت: فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ گفته اند صاعقه درین آیت بانگ جبرئیل بود که بریشان زد بفرمان حق زلزله در زمین افتاد و ایشان از آن فزع جان بدادند.
کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۴۹-۵۶