الانفال - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانفال آیه۵۰–۶۳

۶- النوبه الاولى‏

(۸/ ۶۳- ۵۰)

قوله تعالى:

 

«وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا »و اگر تو دیدید آن گه که میرانند کافران را،

«الْمَلائِکَهُ» فریشتگان،

«یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ‏ میزدند ایشان را بر رویها و پشتها،

«وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ‏. (۵۰) [میگفتند ایشان را که‏] میچشید عذاب آتش.

«ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ‏» این [زخم و عذاب‏] بآنست که دست شما پیش فرا فرستاد شما [از کرد بد،]

«وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. (۵۱) و خداى ستمکار نیست بندگان را.

«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ»‏ بمشرکان قریش همان بود که بآل فرعون بود [از عاقبت کرد بد ایشان،]

«وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏» و ایشان که پیش از ایشان بودند،

«کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ‏ »کافر شدند به پیغامهاى خداوند و نشانهاى او،

«فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ‏ »تا فرا گرفت خداى ایشان را بگناه ایشان،

«إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌ‏ »که خداى سخت‏گیر است [دشمنان خویش را،]

«شَدِیدُ الْعِقابِ‏.» (۵۲) سخت سرانجام نمودن ایشان را.

«ذلِکَ»‏ این بآنست،

«بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً» که خداى نبود آن را که بگرداند و تغییر کند،

«نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ‏» نیکویى را و نعمتى را که بآن نیکویى کرد بر قومى،

«حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏ »تا آن گه که ایشان آن را تغییر کردند و بگردانیدند بخویشتن خویش،

«وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏. »(۵۳) و خداى شنوایى است دانا.

«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ‏» هم چنان راست که آل فرعون را رفت [از سرانجام کار و رفت روزگار،]

«وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏» و ایشان که پیش از ایشان بودند،

«کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ‏»دروغ زن گرفتند پیغامها و نشانهاى خداوند خویش،

«فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ‏» تا هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان،

«وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ»‏ و بآب بکشتیم کسان فرعون را

«وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ‏.» (۵۴) و همه که بودند ستمکاران بودند بر خویشتن.

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ‏ »بترین همه جنبندگان بنزدیک خدا،

«الَّذِینَ کَفَرُوا» ایشانند که کافر شدند بیکتایى خداوند خویش،

«فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.» (۵۵) بنمى گروند [باو که یکى است.]

«الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ‏ »ایشان که پیمان بستى با ایشان.

«ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ »آن گه پیمان خود مى‏شکنند در هر بارى،

«وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ.» (۵۶) و از غدر نمى‏پرهیزند،

«نفَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ‏» هر گه که ایشان را دریابى و بر ایشان دست‏یابى‏

«فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ‏ »نکالى کن بر ایشان که هر که از پس ایشان در فراز رسد حذر کند و برمد،

«لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. »(۵۷) تا مگر بپذیرند.

«وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً» اگر ترسى از قومى که عهد شکنند

«فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ‏» اگاهى افکن بایشان [که تو پیمان ایشان بشکستى یا خواهى شکست،]

«عَلى‏ سَواءٍ» تا ایشان و تو یکسان باشید [در آگاهى از شکستن پیمان،]

«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ.» (۵۸) که خداى کژان را و کژ پیمانان را دوست ندارد.

«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا» و مپندار که کافران از پیش شدند

«إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ» (۵۹). که ایشان خداى را در خود عاجز نیارند [و با پس نکنند و از پیش نشوند.]

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ‏» و میسازید ایشان را

«مَا اسْتَطَعْتُمْ»‏ هر چه توانید،

«مِنْ قُوَّهٍ از تیر انداختن، وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ‏ »و از این اسبان ساخته و بر آخر بسته در تغرها،

«تُرْهِبُونَ بِهِ‏» تا مى‏ترسانید بآن،

«عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ‏ »دشمن خداى را و دشمن خویش را،

«وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ‏ »و کسانى را که فرود از ایشان‏اند،

«لا تَعْلَمُونَهُمُ‏ »که ایشان را ندانید،

«اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ‏» داند ایشان را خداى،

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏» و هر چه نفقه کنید از چیزى از بهر خدا [و در سبیل باز کوشیدن با دشمنان وى‏]،

«یُوَفَّ إِلَیْکُمْ‏ »گزارده آید بشما پاداش آن،

«وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ. »(۶۰) و از شما چیزى کاسته نیاید.

«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‏ »و اگر بصلح گرایند دشمنان و صلح جویند،

«فَاجْنَحْ لَها »بآن گراى و صلح جوى،

«وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ »و پشت بخدا باز کن،

«إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» (۶۱) که او شنوائیست دانا.

«وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ‏» و اگر خواهند که بفریبند ترا [بصلح ترا از خویشتن مشغول دارند تا سازى سازند]،

«فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ‏ »پسنده تو است خداى ترا پسنده،

«هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ‏ »او است که ترا نیروى داد بیارى خود،

«وَ بِالْمُؤْمِنِینَ.» (۶۲) و مؤمنان،

«وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ‏ »و مؤمنانرا و یاران ترا هم دل کرد و نزدیکى داد دلهاى ایشان را با یکدیگر،

«لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» اگر نفقه کردى تو هر چه در زمین است،

«ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»‏ ایشان را هم دل نکردید و در دلهاشان الفت ننهادید،

«وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ‏» لکن خداى میان ایشان الفت نهاد [به دین اسلام‏]،

«إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.» (۶۳) که او تواناییست دانا.

 

 

 

النوبه الثانیه

 

 

 

قوله تعالى:- وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا، جماعتى مفسران گفتند:

این آیت در شأن کشتگان روز بدر آمده است که چون روى به مسلمانان نهادند بوقت جنگ، فریشتگان بر پشتهاى ایشان میزدند. مردى گفت یا رسول اللَّه! رأیت بظهر ابى جهل مثل الشراک. بر پشت بو جهل نشان ضربتها دیدم هم چون دوال. فقال: ذاک ضرب الملائکه، رسول خدا گفت: آن ضرب فریشتگان بوده.

وعن انس بن مالک قال: وقف رسول اللَّه ص یوم بدر على القلیب، فقال: اى ابا جهل بن هشام و اى عتبه بن ربیعه و اى ولید بن عتبه و اى فلان بن فلان، بئس عشیره النّبی کنتم، و بئس بنو عم النبى کنتم، هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً. فقال عمر: بابى انت و امى یا رسول اللَّه! هل یسمعون کلامک الساعه و قد جیّفوا؟ قال: و الّذى بعثنى بالحقّ، انّهم یسمعون کما تسمع، و لکن لا یقدرون ان یجیبوا.

این خبر دلیل است که مرده در گور سخن زندگان شنود و از احوال ایشان خبر دارد. و ممّا یدلّ علیه ما روى عن ابى هریره قال: ان اعمالکم تعرض على اقربائکم من قرنائکم فان رأوا خیراً فرحوا به و ان راوا شرا کرهوا، و انّهم لیستجیرون المیت اذا اتاهم حتى ان الرجل لیسأل عن امراته تزوجت ام لا؟

وروى‏ ان عادا لما اهلکها اللَّه، قام فیهم نبیهم علیه السلام فقال: اى عاد! هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ هل زلزلت اقدامکم و رجفت قلوبکم و سقت الاحقاف علیکم؟ و الذى نفسى بیده انهم لیسمعون مقالتى.

و گفته ‏اند این آیت عام است همه کافران را خواهد که بوقت قبض روح فریشتگان ایشان را زنند.

یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ‏ ما اقبل منهم، وَ أَدْبارَهُمْ‏ ما ادبر منهم، یضربون اجسادهم کلها. ابراهیم بر ملک الموت رسید گفت: یا ملک الموت! خواهم که ترا بینم بآن صورت که قبض روح کافران کنى. گفت یا ابراهیم: طاقت ندارى. گفت لا بد است.

پس خویشتن را بآن صورت فراوى نمود. شخصى را دید سیاه و تاریک بوى ناخوش از وى میدمد و مویهاى اندام وى بر پاى شده و جامه سیاه ناخوش پوشیده و دود و آتش از بینى و دهان وى بیرون مى‏آید. ابراهیم چون وى را دید وى را غشى رسید، چون بهوش باز آمد. ملک الموت با صورت خویشتن شده بود. گفت: یا ملک الموت آن بدبخت را اگر خود دیدن صورت تو عذاب وى بودى تمام بودى!

و در خبر است که دو جانور بر کافر مسلط کنند بعد از مرگ، هر دو کر و نابینا و در دست هر یک عمودى از آهن گرم و او را بآن مى‏زنند تا بقیامت، نه چشم دارند که وى را بینند تا رحمه کنند و نه گوش دارند که آواز ناله وى بشنوند. و روا باشد که یتوفى فعل اللَّه باشد که خداى بحقیقت خلق را میراند، چنان که گفت: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها. و آنکه‏ الْمَلائِکَهُ ابتدا باشد و یَضْرِبُونَ‏ خبر ابتدا. و قول او ظاهرتر است بدلیل قراءت شامى که «تتوفى» خواند بدو تا.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ‏. قول اینجا مضمر است. اى- و یقولون: وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ‏. و عرب قول اضمار فراوان کند از بهر ظهور دلالت بر آن در سخن، و این در قرآن فراوان است، منها قوله: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ‏ الى قوله: رَبَّنا اى- یقولان ربنا. وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا اى- و یقولون ربنا. و گفته‏اند: این عذاب حریق- عذاب دوزخ- است. چنان که در آن آیت گفت: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ … الآیه.

ذلِکَ‏ اى- هذا العذاب، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ‏ بما کسبتم و جئتم، وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فیاخذهم بغیر ذنب.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ‏، فرعون درین آل داخل است. چنان که مصطفى ص در صلوات گفت:کما بارکت على ابراهیم.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ‏ اى- کصنیع آل فرعون. و قیل- محلّه نصب، اى- یفعل اللَّه بهم من الاهلاک و العذاب، کما فعل بآل فرعون. وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏، الضمیر یعود الى فرعون، و یحتمل ان یعود الى کفار قریش، و یجوز ان یرتفع بالابتداء و- کفروا- خبره. میگوید: و ایشان که پیش از ایشان بودند، چون قوم نوح و هود و صالح، کافر شدند بآیات خدا و معجزات انبیا. فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ‏ عاقبهم علیها، إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ‏ لا یغلبه شى‏ء.

ذلِکَ‏ اى- هذا الاخذ بسبب‏ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً مبدلا نعمه انعمها على قوم‏ حَتَّى یُغَیِّرُوا یبدّلوا، ما بِأَنْفُسِهِمْ‏. این اهل مکه‏اند که خداى ایشان را نعمت داد، چنان که گفت: أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ‏، و مصطفى را هم از ایشان بایشان فرستاد به پیغامبرى. چنان که گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ.

ایشان آن نعمت بخویشتن بگردانیدند، بجاى شکر کفر نهادند، و شرک آوردند، تا رب العزه آن نعمت از ایشان بستد و بانصار داد، و امن ایشان بخوف بدل کرد تا روز بدر بایشان آن رفت که رفت. لَمْ یَکُ‏ اصله- یکون- فحذفت الحرکه للجزم و حذف الواو لالتقاء الساکنین، و حذف النّون لشبهه بحرف المدّ و اللین، لان کلمه الکون یکثر دورها لانه عام فى کل الاشیاء، وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ من کفار الامم، کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ،فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ‏ بعضا بالرجفه، و بعضا بالخسف، و بعضا بالمسخ، و بعضا بالرّیح و بعضا بالماء. یحتمل ان الفعل فى قوله: کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ‏ لکفار قریش و کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ‏ لآل فرعون. وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ فاعاد ذکرهم لما حیل بینهم و بین افعالهم بافعال غیرهم. وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ‏ اى- کلّ قوم منهم کانوا کافرین.

میگوید هر که را هلاک کردیم، بستمکارى ایشان هلاک کردیم و ما از ستم پاکیم.إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا. این آیت در شأن بنى عبد الدار آمد که در کفر و عداوت رسول خدا مصرّ بودند و سخت خصومت. رب العالمین گفت: فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ اى- لا یؤمنون ابدا. هم چنان که قوم نوح را گفت: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ‏. و گفته‏اند: در شأن یهود بنى قریظه آمد که عهدى با رسول خدا داشتند، نقض کردند و مشرکان مکه را بسلاح یارى دادند بر قتال، مصطفى ص و یاران، پس پشیمان شدند و عذر خواستند و گفتند: نسینا و اخطأنا، و دیگر باره با مصطفى عهد کردند و روز خندق باز پیمان بشکستند، دیگر بار نقض عهد کردند.

و کعب اشرف با جمعى یهود قریظه به مکه شدند و موافقت ایشان کردند بر مخالفت رسول خدا. اینست که گفت: الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ‏ اى- معهم، ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ‏ لا یخافون اللَّه فى نقض العهد.

رب العالمین گفت: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ‏ اى- تظفر بهم و تجدهم. این در آیت اول پیوسته است. میگوید: اکنون که ایشان نقض عهد کردند، هر گه که دست‏یابى بر ایشان، فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ‏ اى- افعل بهم من خلفهم، اى- افعل بهم فعلا من التنکیل و العقوبه تفرّق به جمع کل ناقض عهد، فیعتبروا بما فعلت بهؤلاء و لا ینقضون العهد. فذلک قوله جل و علا: لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ‏ اى- یعتبرون.

وَ إِمَّا تَخافَنَ‏ جالب این نون مشدّد ماء زایده است، تقدیره و ان تخف. این خوف بمعنى علم است. یعنى- و ان تعلمنّ‏ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً نقضا للعهد بدلیل یظهر لک کما ظهر من قریظه و النضیر، فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ‏ یعنى انبذ الیهم اعلاماً انک ناقض عهدهم، اذ همّوا به، حتّى تکون انت و هم سواء فى العلم بالنقض فلا یتوهّموا بک الغدر، یعنى- افعل بهم ما یفعلون.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ‏ النّاقضین للعهود. وفى الخبر لا دین لمن لا عهد له.وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا اى- لا تحسبنّ یا محمد، الّذین کفروا فاتوا فانهم فى القبضه و ان طالت المدّه. این در شأن قومى آمد از کافران که از حرب بدر بجسته بودند و به مکه باز شده، ترسیدند که ایشان را هلاک و عذاب رسد، پس چون ایشان را وقتى عذاب نرسید طاغى و یاغى گشتند.

رب العالمین گفت:یا محمد لا تحسبنّهم سبقوا بسلامتهم الآن، فانّهم لا یعجزوننا و لا یفوتوننا فیما یستقبل من الاوقات.شامى و حمزه و حفص، لا یحسبن بیا خوانند، یعنى- لا یحسبنّ الّذین کفروا انفسهم سابقین فایتین من عذابنا، و فیه وجه آخر، لا یحسبن، قیل- المؤمنین الّذین کفروا سبقوا.

پس گفت: إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ‏. قراءه عامه- یعجزون- بفتح نون است و اختیار آنست و در شواذ خوانده‏اند بکسر نون، فیکون المعنى- انهم لا یعجزوننى، فحذفت النّون الاولى لاجتماع النّونین. و همچنین قراءت عامّه قرّاء- انهم- بکسر الف است بر معنى ابتدا، اى- انهم لا یعجزونى. ایشان مرا عاجز نیارند، و الاعجاز سلب القدره، مگر شامى که وى- انهم- بفتح الف خواند و بدین قراءت- لا- صله است و تقدیره و لا یحسبن الذین کفروا ان سبقوا انهم لا یعجزون.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ‏ اى- اعدّوا ایّها المؤمنون لهم، اى- لنا قضى العهد و لجمیع الکفّار، مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ ما سهل علیکم تحصیله، مِنْ قُوَّهٍ و هى ما یتقوّى به فى الحرب من السّلاح و الخیل و النّفقه. و قال عکرمه هى الحصون. وعن عقبه بن عمران، ان النبى ص قال على المنبر:- الا انّ القوه الرّمى، قالها ثلاثا،

وقال ص‏ ان اللَّه یدخل بالسّهم الواحد ثلاثه نفر الجنّه:- صانعه محتسبا فى صنعه الخیر، و الرّامى به، و منبّله.

وقال: ارموا و ارکبوا و ان ترموا احبّ الىّ من ان ترکبوا کلّ شى‏ء یلهوا به الرّجل باطل الّا رمیه بقوسه و تادیبه فرسه و ملاعبته امراته فانّهن من الحقّ، و من ترک الرّمى بعد ما علمه رغبه عنه فانه نعمه ترکها، و قال کفرها.

وعن سلمه بن الاکوع قال: خرج رسول اللَّه ص على قوم من اسلم یتناضلون، فقال: ارموا بنى اسماعیل فان اباکم کان رامیا، و انا مع بنى فلان لاحد الفریقین، فامسکوا بایدیهم، فقال، ما لهم، قالوا: و کیف‏ نرمى و انت مع بنى فلان، قال: ارموا و انا معکم کلکم،

وقال ص: من علم الرّمى ثمّ ترکه فلیس منّا او قد عصى.

وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ‏ رباط مصدر است، تقول ربط یربط ربطا و رباطا و رابط یرابط مرابطا، و رباطا، و هو شدّ الخیل [و امساکه و الخیل] عام فى الذّکور و الاناث.

قال النبى: من احتبس فرسا فى سبیل اللَّه ایمانا باللّه و تصدیقا بوعده فان شبعه و ریّه و روثه و بوله فى میزانه یوم القیمه.

وعن جریر بن عبد اللَّه قال: رأیت رسول اللَّه ص یلوى ناصیه فرس باصبعه بیده و هو یقول: الخیل معقود بنواصیها الخیر الى یوم القیمه الاجر و الغنیمه.

تُرْهِبُونَ‏ اى- تخوّفون غایه التخویف به، اى- بالاعداد. یعقوب ترهّبون بتشدید خواند. میگوید: باین ساختن سلاح و آلات جنگ دشمن خداى را و دشمنان خود را مى‏ترسانید، آن دشمنان که ایشان را مى‏شناسید و میدانید از مشرکان قریش و کفّار عرب و یهود قریظه، وَ آخَرِینَ‏ اى- و ترهبون‏ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ‏ لا تعلمونهم و قومى دیگر از دشمنان که شما ایشان را مى‏ندانید و خدا ایشان را میداند و میشناسد. هم چنان که جایى دیگر گفت: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ‏.

ابن زید گفت: منافقان‏اند که با مسلمانان غزو میکردند و کلمت شهادت میگفتند و مسلمانان ایشان را نمیدانستند و از عداوت که در دل داشتند بى‏خبر بودند. ابن جریر گفت: هم الجنّ لان قوله: عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ‏ یشتمل جمیع الاعداء من الآدمیّین.

قومى گفتند: چنان نیکوتر که بیان آن نکنند بعد ازان که خداى گفت: لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ‏.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ من آله و سلاح صفراء و بیضاء، فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏، اى- طاعه، یُوَفَّ إِلَیْکُمْ‏ یخلف لکم فى العاجل و یوفّر لکم اجره فى الآخره، وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ‏- لا تنقصون من الثواب.

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‏ بفتح سین قراءت عامه است و بکسر سین قراءت بو بکر تنها، و بمعنى هر دو یکسان است. الجنوح- المیل الى الشی‏ء، و الجنح الجزء من اللیل.

درین آیت شرط نهاد که آن گه که دشمن صلح جوید تو صلح جوى. جاى دیگرتفسیر کرد گفت: فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ‏ تو دشمن با صلح مخوان، اگر دشمن صلح جوید با صلح آى. قتاده گفت: این در ابتداء اسلام بود پس منسوخ گشت بآیت سیف. و قیل- هى ثابته لانّها فى موادعه اهل الکتاب. فَاجْنَحْ لَها، گفت: از بهر آنکه سلم مؤنث است و معنى السلم المصالحه، وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ اى- فوّض امرک الیه و اتخذه وکیلا، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏.

وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ‏ اى- ان ارادوا باظهار الصلح خدیعتک، فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ‏ اى- الّذى یتولّى کفایتک اللَّه، هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ‏ یوم بدر، وَ بِالْمُؤْمِنِینَ‏ یعنى- الانصار. وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ‏ اى- بین قلوب الاوس و الخزرج و هم الانصار جمعهم اللَّه على الایمان و الموده بعد ان کانوا اشتاتا و جعلهم اخوانا بعد ان کانوا اعداء.

لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً نصب على الحال، اى- بلغ عداوتهم نهایه، لو انفق منفق فى اصلاح ذات بینهم ما فى الارض من الاموال لم یقدر على الاصلاح و الالفه و رفع الاحنه، وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ‏ لان قلوبهم بیده یؤلّفها کیف یشاء. معنى آنست که اگر هر چه در روى زمین مالست و نعمت تو هزینه کنى و بذل کنى تا میان اوس و خزرج و جز از آن از قبائل متعادى با یکدیگر از عرب که میان ایشان کارهاى عظیم قدیم بود از ثرات و احن، میگوید: اگر آن همه خرج کنى تا میان ایشان صلح دهى آن کینه و عداوت برگیرى نتوانى، و اسلام آن را همه بسترد و برگرفت، و ایشان را همه برادران کرد، تا میان ایشان نه عداوت ماند نه تنافر. رب العالمین خبر داد درین آیت که، آن همه من کردم بفضل و رحمت خویش.إِنَّهُ عَزِیزٌ لا یمتنع علیه شى‏ء حَکِیمٌ‏ علیم بما فعله.

 

 

 

النوبه الثالثه

 

 

 

قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا … الایه. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفه و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است،حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا ….

جایى دیگر گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ‏. یا سید، اگر بینى تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوى ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء- لا بشرى- آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وى بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت.

اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوى فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده؛ از دیگر سوى فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصى بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت!

فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وى عرضه کنند، طاعت اندک، بى‏حرمتى گزاف، کارى فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وى طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وى اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ‏. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشرى و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بى‏نهایت بشارت میدهند، که‏ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏. و مصطفى ص گفت‏:تحفه المؤمن الموت.

عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطاى و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.

از این مرگ صورت فکن تا نترسى‏ از این زندگى ترس کاکنون در آنى‏

از این زندگى زندگانى نخیزد که گرگست و ناید ز گرگان شبانى‏

بشر حارث گفت: شتّان بین قوم و بین قوم، قوم موتى و یحیى القلوب بذکرهم و قوم احیاء قسمت القلوب برؤیتهم. گویند درویشى این آیت از کسى بشنید که‏ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ‏ وقتش خوش گشت سماعش افتاد نعره بزد و گفت آه کى بود که این روز آید و این درویش از بند بر آید، گفتند ترا چه روى نمود از این؟

گفت: دنیا حجابست و قیامت وقت مشاهدت و دوستان را حجاب بلاست و مشاهدت عطا، کى باشد که از این حجاب بار رهیم و بدولت و مواصلت رسیم.

کى باشد کین قفس بپردازم‏ در باغ الهى آشیان سازم‏

چهارم مرگ مشاهدت است، اکرام و اعزاز پیغامبران و نواخت ایشان بنداء لطف بى‏واسطه از حضرت عزت روان که‏ یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ، ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً.

عبد اللَّه مسعود گفت: جماعتى مهاجر و انصار بخانه عایشه گرد آمدیم.

رسول خدا بما در نگرست چشمش پر آب شد. گفت:مرحبا بکم حیاکم اللَّه جمعکم اللَّه نصرکم اللَّه هداکم اللَّه سلمکم اللَّه وفّقکم اللَّه قبلکم اللَّه اوصیکم بتقوى اللَّه و اوصى اللَّه بکم و استخلفه علیکم.

آن گه وصیتها کرد و پندهاى بلیغ داد. یاران گفتند: یا رسول اللَّه مگر روزگار عمرت بسر آمد و وقت رفتن در آمد.

مصطفى ص گفت:قد دنا الاجل و المنقلب الى اللَّه و الى السدره المنتهى و الجنه المأوى و العرش الاعلى و الکاس الاوفى و الرفیق الاعلى.

آرى مرغ حضرت سر آن دارد که باز پرد بآشیان عزت مرغى که پر او عشق پرواز او ارادت، افق او غیب منزل او درد استقبال او جلال. اتیته هروله. هر گه که این مرغ حضرتى از قفس بشرى بر افق غیب پرواز کند، کرّوبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند، و رنه برق این جمال دیدهاى ایشان بسوزد.

در وقت مرگ موسى کلیم برقى از سرادقات هیبت در هواى ولایت عشق او بتافت یک چشم عزرائیل از آن برق هیبت او بحال نیستى باز شد. گفتند یا عزرائیل چون بر دوستان ما روى نگر تا بادب باشى و بى‏ دستورى فرا پیش ایشان نروى و زبان حال مشتاق از غیرت دوستى و کمال سوز مهر ازلى همى گوید:

یا رب ار فانى کنى ما را به تیغ دوستى‏ هر فرشته مرگ را با ما نباشد هیچ کار
هر که از جام تو روزى شربت عشق تو خورد چون نماند آن شراب او داند آن رنج خمار

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ تهدید و وعید مشرکان قریش است و کفار عرب. میگوید چشم عبرت باز کنید و در عادت و سیرت رفتگان و گذشتگان نگرید و سرانجام ایشان از آن جهانداران و گردن‏کشان که بودند بنگرید که ایشان چه کردند و ما با ایشان چه کردیم و بر سر ایشان چه راندیم. وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً. اى- کفّار عرب، و اى مشرکان قریش اگر شما همان کنید که ایشان کردند، از سیاست قهر ما همان بینید که ایشان دیدند.

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً الایه. سنّت و آئین ما چنان است که بر بندگان نعمت ریزیم و معیشت فراخ در پیش نهیم، پس اگر شکر آن نگزارند و حقّ آن بر خود بنشناسند، نعمت از ایشان بگردانیم و به نقمت بدل کنیم.

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏، إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ چه امید ماند در کار ایشان و چه سود دارد اعمال ایشان، بعد از آن که در ازل عدل خود بر ایشان براند که: شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ‏ و در ابد این حکم بر ایشان برفت، فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ بر زبان تفسیر- قوه- رمى سهام غازیان است بر وى دشمن و از روى اشارت، سهام سحرگاهى است در عالم غیب بنعت خشوع و خضوع، و رمى القلب الى الحقّ معتمدا علیه و راجعا عمّا سواه. و گفته‏اند: این قوه، قوت دل است و ثقت بنصرت و تأیید الهیّت، چنان که گفت: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ‏ اى- هو الّذى بنصره افردک، و بلطفه ایّدک، و عن کلّ سؤل و نصیب طهّرک و عن رق الاشیاء حرّرک و فى جمیع الاحوال کان لک.

أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ‏. الّف بین قلوب المرسلین بالرّساله و قلوب الانبیاء بالنبوّه و قلوب الصّدّیقین بالصّدق و قلوب الشهداء بالمشاهده و قلوب الصالحین بالخدمه و قلوب عامّه المؤمنین بالهدایه، فجعل المرسلین رحمه على الانبیاء و جعل الانبیاء رحمه على‏ الصدّیقین و جعل الصدّیقین رحمه على الشهداء و جعل الشهداء رحمه للعالمین و جعل الصالحین رحمه على عامّه المؤمنین و جعل المؤمنین رحمه على الکافرین.

 

کشف الأسرار و عده الأبرار ج‏۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=