القصص - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره القصص آیه ۴۴ – ۷۵

۳- النوبه الاولى‏

(۲۸/ ۷۵- ۴۴)

قوله تعالى:

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِ‏ و تو نبودى [یا محمد] بطور سوى فرو شدن آفتاب

‏ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ که ما فرمان خویش بموسى میگزاردیم،

وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ‏ (۴۴) تو نبودى از حاضران [آن روز]،

وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً لکن ما بر آن بودیم که گروهانى آفرینیم [میان موسى و میان تو]

فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ [تا بیافرینیم ایشان را] دراز شد بر ایشان [میان تو و میان موسى‏] زندگانیها،

وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ‏ و نبودى در میان مدین [و در شهر ایشان‏] بنشست

‏ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان خواندى تو سخنان ما

وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏ (۴۵) لکن ما [موسى را] فرستادیم [تا از طور با مدین آمد و سخنان ما بر ایشان خواند].

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ و تو نبودى بان یک سوى طور

إِذْ نادَیْنا آن گه که آواز دادیم ما

وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ‏ لکن از رحمت خداوند تو بود [که ترا ایدر پیغام داد]

لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنى و بترسانى گروهى را

ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ‏ که بایشان پیش از تو هیچ آگاه کننده‏اى نیامد

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏ (۴۶) تا مگر پند پذیرند.

وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ و گرنه آن بودى که اگر به ایشان رسیدى عذابى‏

بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ‏ بآنچه پیش خویش فرستاده بودند از کرد بد

فَیَقُولُوا رَبَّنا گفتندى خداوند ما

لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا چرا نفرستادى بما فرستاده‏اى‏

فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ‏ تا ما بر پى پیغامهاى تو رفتیمى،

وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ (۴۷) و از گرویدگان بودیمى [اگر نه این معنى بودى ما ایشان را عذاب کردیمى پیش از آمدن تو]

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد فرستاده راست‏گوى با پیغام راست از نزدیک ما

قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ گفتند چرا [محمد را] نامه‏اى نه چنان دادند که موسى را دادند [بیک بار]

أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ‏ آن قوم که موسى تورات بیک بار بایشان آورد کافر شدندبآن؟

قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا گفتند دو جادوى‏اند هم‏پشت شده‏

وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ‏ (۴۸) [قریش‏] گفتند ما هم بتورات موسى کافریم هم بقرآن محمد (ص)

قُلْ‏ [پیغامبر من‏] گوى‏

فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ شما نامه‏اى بیارید از نزدیک اللَّه‏

هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما راست‏تر و راه‏نماینده‏تر از قرآن و تورات‏

أَتَّبِعْهُ‏ تا من بر پى آن ایستم‏

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ (۴۹) اگر مى‏راست گوئید [که نامه‏اى تواند بود راست‏تر از تورات و قرآن‏].

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ‏ اگر ترا جوابى ندهند و نامه‏اى نیارند

فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ‏ بدانکه ایشان بر پى خوش‏آمد خویش مى‏روند و فراز آمده خویش‏

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ‏ و آن کیست گم‏راه‏تر از آن کس که مى پى برد ببایسته خویش‏

بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ‏ بى‏نشانى و بى‏راه نمونى و پیغامى از خداى

‏ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏ (۵۰) اللَّه راه نماینده قوم ستمکاران نیست.

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ‏ سخن در سخن پیوستیم ایشان را [گاه وعد و و گاه وعید گاه مثل گاه قصّه‏] لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏ (۵۱) تا مگر عبرت گیرند و پند پذیرند.

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ‏ ایشان که ایشان را تورات دادیم پیش از قرآن‏

هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ‏ (۵۲) ایشان باین قرآن میگروند.

وَ إِذا یُتْلى‏- عَلَیْهِمْ‏ آن گه که بر ایشان خوانند قرآن‏

قالُوا آمَنَّا بِهِ‏ گویند ما بگرویدیم باین

‏ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا این راست است از خداوند ما

إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ‏ (۵۳) که ما پیش از قرآن مسلمانان بودیم [بپذیرفتن تورات و استوار داشتن موسى‏].

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ‏ ایشان را مزد دهند فردا دوباره‏

بِما صَبَرُوا بآن شکیبایى که کردند وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ و سفه سفیهان ببردبارى‏ از خود باز مى‏برند مى‏باز دهند

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏ (۵۴) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند [بر درویشان‏].

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ‏ و چون سخن نابکار و ناپسندیده شنوند [ببردبارى و شکیبایى‏] از آن روى گردانند و ناشنیده انگارند

وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ‏ و گویند کرد ما [و دین ما] ما را و کرد شما [و دین شما] شما را نه شما بکرد ما گرفتارید نه ما بکرد شما سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ‏ (۵۵) بیزارى از شما نه نادانان را جویاییم نه پاسخ ایشان را.

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ‏ تو راه ننمایى آن کس را که دوست دارى‏

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لکن اللَّه راه مى‏نماید آن را که میخواهد

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‏ (۵۶) و او راست‏تر دانایى است بایشان که راست راهان‏اند و راه راست را که شایند.

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ‏ و گفتند اگر ما [بپذیریم این پیغام که آوردى و] برین راه نمونى تو پى بریم و در دین تو آئیم با تو

نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا ما را ازین زمین بربایند

أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ‏ نه ایشان را جاى ساختیم‏

حَرَماً آمِناً حرمى با آزرم و بى‏بیم‏

یُجْبى‏- إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ با آن میکشند برها و میوه‏هاى هر چیز

رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا روزى از نزدیک ما

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ (۵۷) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ و بس که هلاک کردیم و تباه و نیست از مردمان شهر

بَطِرَتْ مَعِیشَتَها که ایشان را بطر گرفت در زندگانى‏ خویش‏

فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ‏ آنک نشست گاههاى ایشان [در زمین‏]

لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا نه نشستند در آن پس ایشان مگر اندکى‏

وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ‏ (۵۸) از ایشان باز ماند جهان و میراث بما شد.

وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ خداوند تو هلاک‏کننده مردمان شهرها نیست‏

حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا تا آن گه که بفرستد در ما در شهرها پیغامبرى

‏ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان میخواند سخنان ما

وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ و ما هلاک‏کننده مردمان شهرها نیستیم

‏ إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ‏ (۵۹) مگر که اهل آن ستمکاران باشند [و ایشان را گناه بود].

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ و هر چه شما را دادند از چیز [این جهانى‏]

فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها آن چیزیست برسیدنى در زندگانى این جهان و آرایش در این جهان‏

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ و آنچه نزدیک خدایست بهترست و پاینده‏تر

أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏ (۶۰) سخن در نمى‏یابید؟

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً کسى که او را ما وعده نیکو دادیم [بآن راه نیکو که او در آنست و فعل نیکو که با آنست‏]

فَهُوَ لاقِیهِ‏ و روزى آن وعده را خواهد دید

کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاهِ الدُّنْیا او چنان کس است که وى را چیزى گذرنده و ناپاینده دادیم ازین جهان؟

ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ‏ (۶۱) پس آن گه روز رستاخیز او از حاضرکردگان است در آتش.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ‏ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را

فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ (۶۲) و گوید این انبازان من که بدروغ میگفتید کجااند؟

قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏ ایشان گویند که وعید اللَّه بر ایشان واجب شد

رَبَّنا خداوند ما

هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا این آن مردمان‏اند که ما ایشان را بى‏راه کردیم‏

أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا ایشان را بآن بى‏راه کردیم که خود بى‏راه بودیم‏

تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ‏ از پرستگارى ایشان به بیزارى مى با تو کردیم‏

ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ‏ (۶۳) ایشان ما را هرگز نپرستیدند.

وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ‏ و ایشان را گویند این انباز گرفتگان خویش خوانید [تا شما را امروز فریاد رسند]

فَدَعَوْهُمْ‏ خوانند ایشان را

فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ‏ و پاسخ نکنند ایشان را

وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ‏ (۶۴) و چون عذاب بینند دوست داشتندى که راه یافتگان بودندى.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ‏ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را

فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ‏ (۶۵) و گوید پاسخ چه کردید فرستادگان مرا.

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ پوشیده ماند و فراموش بر ایشان خبرهاى [این جهانى‏] آن روز

فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ‏ (۶۶) و یکدیگر را نپرسند [از بهر آن که مسئول نداند هم چنان که سائل نداند].

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ‏ امّا آن کس که به اقرار با پذیرفتگارى آمد و بگروید وَ عَمِلَ صالِحاً و کردار نیک کرد

فَعَسى‏ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ‏ (۶۷) واجب است و لا بدّ که از نیک آمدگان بود او [جاوید].

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ و خداوند تو مى‏آفریند آنچه خواهد وَ یَخْتارُ و مى‏گزیند [از آنچه مى‏آفریند آنچه خواهد]

ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ ایشان را گزین نیست [که چیزى کنند یا پسندند]

سُبْحانَ اللَّهِ‏ پاکى اللَّه را وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ (۶۸) و چون برتر است از آن انبازى که با او میجویند [دشمنان از دعوى در اختیار].

وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ‏ و خداوند تو میداند آنچه دلهاى ایشان پوشیده میدارد

وَ ما یُعْلِنُونَ‏ (۶۹) و آنچه آشکارا میکنند.

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و او خداوند است نیست خدایى جز او

هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَهِ او راست سزاوارى و هو نامى بخدایى درین جهان و در آن جهان‏

وَ لَهُ الْحُکْمُ‏ و او راست کار برگزاردن و نهاد نهادن و کار راندن‏

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ (۷۰) و همه را مى با او خواهند برد.

قُلْ‏ [پیغامبر من‏] گوى‏

أَ رَأَیْتُمْ‏ چه بینید

إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً اگر اللَّه شب تاریک بر شما پاینده کند همیشه

‏ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ تا روز رستاخیز

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ‏ کیست آن خداى جز اللَّه‏

یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ که در روشنایى روز آرد بشما

أَ فَلا تَسْمَعُونَ‏ (۷۱) بنه مى‏شنوید؟

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ‏ گوى چه بینید

إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اگر اللَّه روز بر شما پاینده کند همیشه

‏ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ تا روز رستاخیز

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ‏ کیست خدایى جذز اللَّه

‏ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ‏ که شب تاریک آرد بشما

تَسْکُنُونَ فِیهِ‏ تا درو آرام گیرند

أَ فَلا تُبْصِرُونَ‏ (۷۲) بنه مى‏بینند.

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ از مهربانى اوست که شما را شب تاریک آفرید و روز روشن‏

لِتَسْکُنُوا فِیهِ‏ تا آرام گیرید در شب

‏ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏ و تا روزى و فضل او جویید بروز

وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏ (۷۳) تا مگر برین دو نعمت شکر کنید.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ‏ و آن روز که خواند ایشان را و گوید

أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ (۷۴) کجاست این انبازان من که بدروغ میگفتید.

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً و از هر امّتى گواهى بیرون آورده‏ایم‏

فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ‏ و گوئیم بیارید برهان و حجّت خویش، بیارید حجّت که دارید این انبازان را

فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ‏ بدانند که حقّ خدایى خدایراست تنها یگانه‏

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ‏ (۷۵) و گم گردد از ایشان آنچه بدروغ مى انبازان خوانند.

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى‏ وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِ‏ یعنى بجانب الوادى الغربى، و کان مقام موسى بالطور، اذ اللَّه عزّ و جلّ یکلّمه بجانب الغربى حیث تغرب الشّمس و القمر و النّجوم، موسى (ع) در وادى مقدس بر کوه بود که اللَّه تعالى با وى سخن گفت بجانب غرب ایستاده یعنى که آن کوه از آن وادى بجانب مغرب بود. آنجا که فروشدن آفتاب و ماه و ستارگان بود و آن کوه را غربى الجبل میگفتند. و روا باشد که غربى صفت وادى باشد یعنى که آن وادى سوى مغرب بود. إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى- کلّمنا موسى و فرغنا الیه ممّا اردنا تعریفه و ایصاه: مقاتل گفت:

إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى اذ- عهدنا الى موسى الرّساله لیله الجمعه الى فرعون و قومه. باین قول جانب غربى قدم‏گاه موسى است لیله النّار، آن شب که آتش دید و رسالت و نبوّت یافت. و قیل: إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى- قضینا هلاک فرعون فى الماء، باین قول جانب غربى دریا است یعنى- ما کنت بجانب الغربىّ من البحر. و گفته‏اند قضا اینجا بمعنى وصایت است چنان که در سوره بنى اسرائیل گفت:وَ قَضى‏ رَبُّکَ‏ اى- وصىّ ربک‏ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ‏-، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ‏ اى- من الحاضرین، فى ذلک المکان و من الشّاهدین لتلک الحاله، فاخبرناک به لیکون ذلک معجزه لک.

وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً اى- بعد موسى‏ فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ و فترت النّبوه و کاد یلحق تلک الاخبار وهن و لحق کثیرا منها التّحریف، و تمام الکلام مضمر،تقدیره: فارسلناک مجدّدا لتلک الاخبار و ممیّزا للحقّ ممّا اختلف فیه رحمه منّا لقومک.

و قیل معناه‏ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ‏ فى ذلک الزّمان و کان بینک و بین موسى قرون تطاولت اعمارهم و انت تخبر الآن عن تلک الاحوال اخبار مشاهده و عیان بایحائنا الیک معجزه لک. و قیل ما کنت هناک یا محمد حین ناظرنا موسى فى امرک و کلّمناه فى معناک حتّى قال اجعلنى من امّته لثنائنا علیک. … وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ‏ اى- مقیما فیهم‏ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏ ارسلناک فى آخر الزّمان الى الخلق اجمعین.

یا محمد تو در اهل مدین مقیم نبودى تا آیات ما بر ایشان خواندى لیکن ترا بآخر الزّمان بخلق فرستادیم تا عالمیان همه امّت تو باشند. قال مقاتل معناه لم تشهد اهل مدین فتقرأه على اهل مکه امرهم‏ وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏ اى- ارسلناک الى اهل مکه لتخبرهم بأمر مدین فیکون ذلک معجزه لک. یا محمد تو اهل مدین را برأى العین ندیدى تا قصّه ایشان از عیان خبر دهى اهل مکه را، لکن ترا برسالت باهل مکه فرستادیم تا از وحى ما قصّه ایشان گویى و ترا آن معجزه باشد.

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ اى- بناحیه من الجبل الّذى‏ کَلَّمَ اللَّهُ‏ علیه‏ مُوسى‏ تَکْلِیماً. إِذْ نادَیْنا موسى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ و قیل اذ نادینا موسى ثانیا حین اختار قومه سبعین رجلا لمیقاتنا. و قیل اذ نادینا موسى بقولنا رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ الى قوله: الْمُفْلِحُونَ‏.

و قیل اذ نادیناه یعنى امّه احمد و ذلک حین سأله موسى ان یسمعه اصواتهم اشتاق موسى الیهم و ودّ ان یقف على کثرتهم فاجابوه عزّ و جلّ ملبّین. قال وهب قال موسى یا ربّ ارنى محمدا قال انّک لن تصل الى ذلک و ان شئت نادیت امّته فاسمعک اصواتهم. قال بلى یا ربّ. فقال اللَّه تعالى: یا امه احمد قد اجبتکم من قبل ان تدعونى و اعطیتکم قبل ان تسألونى.

وروى عن النّبی (ص) فى قول اللَّه عزّ و جل: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا قال کتب اللَّه عزّ و جل کتابا قبل ان‏ یخلق الخلق بالفى عام فى ورقه آس. ثمّ وضعها على العرش ثمّ نادى یا امّه محمد انّ رحمتى سبقت غضبى اعطیتکم قبل ان تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى من لقینى منکم یشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمدا عبدى و رسولى ادخلته الجنّه

وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ‏ اى لکن ارسالنا ایّاک فى هذه الامّه کان رحمه من ربّک لتنذر قوما لم یأتهم رسول من قبلک لکى یتذکّروا فیهتدوا بهذا القران الى طریق رشدهم‏ وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ این کنایت از کفره قریش است و مصیبت آنجا عذاب و نقمت است و جواب این سخن محذوف است چنان که در نوبت اوّل گفتیم معناه- وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ لارسلنا علیهم العذاب قبل ان تأتیهم.

و قیل معناه- لو لا انّه اذا اصابتهم مصیبه فى الآخره فیقولون ربّنا هلّا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ ما ارسلناک الیهم رسولا و لکنّا بعثناک الیهم مبالغه فى الزام الحجّه و قطع المعذره لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بعد الرّسل.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا حق اینجا قرآن است چنان که در سوره الزخرف گفت: حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ‏، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ و در سوره ق گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ‏ و در سوره الانعام گفت: فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ‏ اى- بالقران لما جاءهم، و قیل الحقّ هاهنا محمد من عندنا اى- بامرنا و وحینا. قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ چون شبهتى نمى‏دیدند در قرآن همین توانستند گفت که هلّا انزل علیه القرآن جمله کما انزلت التوراه على موسى جمله.

و قیل‏ لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ اى هلا انزل علیه الآیات الظاهره کالید و العصا مثل ما اعطى موسى چرا آیات و معجزات ظاهر بمحمد ندادند چنان که موسى را عصا و ید بیضا دادند. این مقالت یهود است و روا باشد که مقالت قریش بود بتعلیم یهود رب العالمین گفت بجواب ایشان: قل یا محمد لقریش‏ أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوایعنى- الیهود الّذین علّموکم هذه الحجّه بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا یعنى موسى و هارون بر قرائت اهل کوفه قالوا سحران تظاهرا ارادوا التوراه و القرآن. و قیل سحر ان تظاهرا یعنى- العصا و الید البیضاء.

قوم موسى گفتند یا موسى که دو جادویى است یکى جادویى تورات و دیگر جادویى قرآن با یکدیگر راست شده و بقولى عصا و ید بیضا دو جادوى‏اند بهم راست شده. کلبى گفت: مشرکان قریش جماعتى را فرستادند بمدینه و از علماء یهود خبر و نعت مصطفى (ص) پرسیدند.

ایشان نعت و صفت وى چنان که در تورات بود گفتند و بیان کردند. جماعت با مکه آمدند و آنچه از علماء یهود شنیده بودند با قریش گفتند. قریش جواب دادند که محمد و موسى ساحران تظاهرا، اى- تعاونا محمد و موسى دو جادواند هام پشت شده‏اند سحران تظاهرا قرآن و تورات دو جادویى است با یکدیگر راست شده. وَ قالُوا یعنى- کفّار قریش‏ إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ‏ اى- بکل الانبیاء و بکتبهم کافرون.

قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ‏ اى- قل یا محمد لهؤلاء الکفّار، الّذین یقولون هذا القول‏ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ من التوراه و القرآن لطریق الحق‏ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ فى زعمکم انّ هذین الکتابین سحران.

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ‏ و لا یستجیبون هذا کقوله: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا و العرب تضع هذا الکلام موضع الایاس اذ لیس فى هذا الکلام سبیل الى انّهم یستطیعون ان یستجیبوا بحال‏ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ‏ اى- بغیر حجه و بیّنه و برهان‏ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏ در قرآن بسیار بیاید مثل این که: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏ و همه مفسرانست آنجا که گفت: فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُ‏. اللَّه راه ننماید کسى را که هم اللَّه او را بى‏راه کند. و قیل معناه انّ اللَّه لا یهدى الّذین سبقت لهم من اللَّه الشّقوه فى علمه السّابق.

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ‏. قیل القول هاهنا هو القرآن، و المعنى- انزلناه شیئا شیئا لیکونوا اوعى له، کقوله: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ‏ الایه و قیل القول تکرار الوعظ و متابعه الاحتجاج اى- تابعنا لهم المواعظ و الزّواجر و بیّنا لهم ما اهلکنا من القرون قرنا بعد قرن، فاخبرنا هم انّا اهلکنا قوم نوح بکذا و قوم هود بکذا و قوم صالح بکذا لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏ فیخافوا ان ینزل بهم ما نزل بمن قبلهم. و قیل وصّلنا لهم الحجنه بالحجّه و البشرى بالنّذاره و التّرغیب بالتّرهیب لکى یتفکّروها و یعتبروا.

و قیل‏ وَصَّلْنا لَهُمُ‏ خبر الدّنیا بخبر الآخره حتّى کأنهم عاینوا الآخره فى الدّنیا، وصّلنا- مبالغه الوصل، و حقیقه الوصل- رفع الحائل بین الشیئین.

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ‏ هذه الآیات الاربع عوارض فى قصّه قریش الى قوله‏ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ‏ ثمّ یرجع الکلام الیه‏ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ‏ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه من مسلمه اهل الکتاب. و قیل هم اهل الانجیل قدموا على رسول اللَّه (ص) ثلاثه و ثلاثون من الحبشه و سبعه من الشام. مِنْ قَبْلِهِ‏ اى- من قبل القرآن لتقدّم ذکره. و قیل من قبل محمد هُمْ بِهِ‏ اى- بمحمد و القرآن یؤمنون یصدّقون.

وَ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اى نشهد انّه الحق الذى اخبرنا به ربّنا فى کتبه. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ‏ اى من قبل مجى‏ء محمد و نزول القرآن‏ مُسْلِمِینَ‏ داخلین فى دین الاسلام.

قومى اهل کتاب بودند که در دین اسلام آمدند و بو جهل ایشان را سرزنش کرد و ایشان بجواب بو جهل گفتند این قرآن حقّ است و راست از خداوند ما، و ما پیش از قرآن خود مسلمان بودیم که موسى را تصدیق کردیم و تورات بپذیرفتیم و صفت و نعت محمد که در تورات خوانده بودیم براست داشتیم و بوى ایمان آوردیم.

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ‏ یعنى هؤلاء القوم هم الّذین یؤتیهم اللَّه ثوابهم فى الآخره مرّتین: مرّه بایمانهم بالکتاب الّذى انزل قبل محمد (ص)، و مرّه بالایمان‏ بمحمد و القرآن؛ و هذافى حدیث صحیح رواه ابو موسى عن رسول اللَّه‏ ثلاثه یؤتون اجرهم مرّتین: رجل کانت له جاریه فعلّمها فاحسن تعلیمها و ادبها فاحسن تأدیبها ثمّ تزوّجها فله اجره مرتین؛ و عبد ادّى حق اللَّه و حق موالیه، و رجل آمن بالکتاب الاوّل ثمّ آمن بالقرآن فله اجره مرتین‏ بِما صَبَرُوا یعنى صبروا على تسفّه الیهود علیهم حین اسلموا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ اى یدفعون ما یلحقهم من الاذیه بالحلم و الاحتمال وعن انس قال قال النبى (ص) ثلاث من لم یکن فیه فلا یعتدّ بعمله: حلم یردّ به جهل جاهل؛ و ورع یحجزه عن معاصى اللَّه؛ و حسن خلق یعیش به فى النّاس.

قوله‏ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏ اى- یتصدّقون على الفقراء وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ‏ هذا اللغو قول الیهود لعبد اللَّه بن سلام حین اسلم هو شرّنا و ابن شرّنا بعد ما کانوا یقولون هو خیرنا و ابن خیرنا. لغو اینجا باطل است و سخن بیهوده چنان که در سوره المؤمنون گفت: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ اى- عن الباطل معرضون و در حم السجده گفت حکایه عن قول الکفّار لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ‏ اى تکلّموا فیه بالباطل و الاشعار.

و در قرآن لغو است بمعنى سوگند بدروغ که سوگند خواره پندارد که در آن راست‏گوى است و او را در آن کفّارت و اثم نه. و ذلک قوله: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ‏ و آنجا که در صفت اهل بهشت گفت:یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها، لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً یعنى- لا یسمعون فى الجنّه لغوا اى الحلف عند شرب الخمر کفعل اهل الدّنیا اذا شربوا الخمر.

وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ‏ هذا کما قال لرسوله:فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ‏ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ‏،- سَلامٌ عَلَیْکُمْ‏ هذا السّلام ها هنا لیس بتحیّه انّما هو براءه و مفارقه کقوله عزّ و جلّ: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً و کقوله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ، این سلام انبازى باز کردن است نه ورود دادن. ازینجا است که دبیر سخن تمام کند بنویسد: و السلام.

قیل معناه‏ بیننا و بینکم المتارکه و قوله‏ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ‏ یعنى لا نبتغى جواب الجاهلین و جهلهم.

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ‏ اى- انّک لا تقدر على هدایه من تحبّ هدایته لکنّ اللَّه یقدر على هدایه مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‏ اى- بمن قضى له ان یهتدى.

اجمع المفسرون على انّها نزلت فى ابى طالب و فى الصحیحین انّ سبب نزول الایه انّ ابا طالب لما حضرته الوفاه جاءه رسول اللَّه (ص) فوجد عنده ابا جهل و عبد اللَّه بن ابى امیه، فقال رسول اللَّه یا عمّ قل لا الا اله الّا اللَّه کلمه احاجّ لک بها عند اللَّه. قال ابو جهل و عبد اللَّه بن ابى امیه: ا ترغب عن ملّه بن عبد المطّلب؟ فلم یزل رسول اللَّه یعرضها و یعاودانه بتلک المقاله حتّى قال ابو طالب آخر ما کلّمهم به انا على ملّه عبد المطّلب و ابى ان یقول لا اله الّا اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص): لاستغفر لک ما لم انه عنک فانزل اللَّه‏ ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ‏ الآیه

و انزل فى ابى طالب انّک لا تهدى من احببت و

روى ابو هریره قال قال رسول اللَّه (ص) لعمّه قل لا اله الّا اللَّه اشهد لک بها یوم القیامه قال: لو لا ان تعیّرنى نساء قریش یقلن حمله على ذلک الجزع لاقررت بها عینک. فانزل اللَّه: انّک لا تهدى من احببت»یعنى ابا طالب‏ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ یعنى العباس.

وروى‏ انّ ابا طالب قال لقریش صدّقوا ابن اخى و آمنوا به ترشدوا و تفلحوا فقال له النّبی (ص) تامرهم بالنّصیحه لانفسهم و تترکها لنفسک؟ و هذا لقوله: و هم ینهون عنه و یناون عنه یعنى ابا طالب ینهى النّاس عن اذاه و یتباعد عنه. فقال ابو طالب للنبى فما ترید؟ فقال: ارید ان تشهد شهاده الحقّ اشفع لک عند اللَّه فقال:انّى لاعلم انّک صادق و لکنى اموت على ملّه اشیاخى و عبد المطلب و هاشم و عبد مناف و قصى.

و عن الزهرىّ عن محمد بن جبیر عن ابیه قال لم یسمع احد الوحى یلقى على‏ رسول اللَّه الّا ابو بکر الصدیق فانّه اتى النبىّ فوجده یوحى الیه، فسمع: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‏ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ‏ الهدى هاهنا هو التّوحید کقوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ یعنى- بالتوحید.

و قیل هو القرآن کقوله فى النجم: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ اى- القرآن و کقوله فى بنى اسرائیل: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ یعنى- القرآن فیه بیان کلّ شى‏ء إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا. وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ‏ نزلت فى الحارث بن عثمان بن نوفل بن عبد مناف.

این حارث پیش مصطفى آمد و گفت ما میدانیم که تو؛ پیغامبر راست گویى و آنچه مى‏گویى و آورده راست است و درست و اگر ما اتّباع تو کنیم و بر پى قرآن و توحید رویم چنان که تو رفتى عرب ما را ازین زمین مکّه بربایند بقهر و قتل و غارت که انگه ما مخالف ایشان باشیم در دین و با ما محابا نکنند و بر جاى بنگذارند، ربّ العالمین آن حجّت ایشان بر ایشان شکست و بجواب ایشان گفت: أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً نه ما ایشان را جایى ساختیم و ممکن کردیم در حرمى با آزرم بى بیم که امن آن حرم در همه طباع سرشته مرغ با مردم آشنا و از ایشان ایمن و آهو از سک ایمن و هر ترسنده که در حرم شد ایمن گشت عرب چون این میدانند از کجا روا دارند قتل و قتال و غارت در حرم.

و آن خداوند که شما را در حال کفر و شرک ایمن نشاند درین بقعت در حال ایمان و توحید اولى ‏تر که ایمن نشاند و دشمن از شما بازدارد. انگه صفت حرم کرد و کثرت نعمت در وى: یُجْبى‏ إِلَیْهِ‏ قرأ نافع و یعقوب تحیى الیه بالتّاء لاجل الثمرات، اى- تجلب الیه من الاماکن ثمرات الارضین رزقا من لدنّا لا ترى شرقى الفواکه و غربیّها مجتمعه الّا بمکه لدعاء ابراهیم (ع) حیث قال: و ارزقهم من الثمرات و لکن اکثرهم لا یعلمون لا یتدبّرون انّ الّذى فعل ذلک بهم و هم کافرون قادر على ان یفعل بهم و هم مؤمنون و قیل انّ‏ أَکْثَرَهُمْ‏ لا یَعْلَمُونَ‏ انّ ذلک من انعام اللَّه علیهم فهم یاکلون رزقه و یعبدون غیره.

ثمّ خوّفهم فقال: وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ یعنى من اهل قریه بَطِرَتْ مَعِیشَتَها یعنى- بطر اهلها فى معیشتهم فحذف فى فانتصب على نزع الخافض. و قیل هو نصب على التّمیز و البطر و الاشر و احد و هو سوء احتمال النعمه و مقابلتها بضدّ ما یجب مقابلتها به. فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ‏ خراب ترونها فى مجیئکم و ذهابکم‏ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ‏ اى- من بعد هلاک اهلها إِلَّا قَلِیلًا لم تخرب و قیل الّا قلیلا منها سکنت و قیل سکنها الهام و البوم، و قیل لم یسکنها الّا المسافرون ینزلونها ساعه ثم یرتحلون‏ وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ‏ لم یبق لها مالک الّا اللَّه و هذا وعید للمخاطبین.

وَ ما کانَ رَبُّکَ‏ یا محمد مُهْلِکَ الْقُرى‏ اى- البلدان الّتى حوالى مکه فى عصرک و زمانک‏ حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها یعنى مکه و هى ام القرى لانّ الارض دحیت من تحتها یبعث الرّسول ابلائا للعذر و الزاما للحجّه: یرید به محمدا (ص) یَتْلُوا عَلَیْهِمْ‏ آیات اللَّه و یبیّن لهم دعوته‏ وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ اى و ما عذّب اللَّه اهل بلده من البلاد الّا و هم به کافرون، و لتوحیده جاحدون و لحجته معاندون و الظالمون هم الذین ظلموا انفسهم بالکفر و الشّرک و قیل هم الذین یظلم بعضهم بعضا.

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا زائله مضمحله، سمّاها متاعا لانّها تفنى و لا تبقى کمتاع البیت. و ما عند اللَّه من الثواب افضل و ادوم. أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏ ا فلا تفهمون فتمیّزوا بین المضمحلّ الذاهب و بین الباقى الدائم. و قرأ ابو عمرو: ا فلا یعقلون بالیاء، و وجهه ظاهر.

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً یعنى علیا و حمزه و الوعد الحسن الجنه و نعیمها فهو لاقیه اى: مدرکه و مصیبه لا محاله اذ لا خلف لوعدنا کمن متّعناه متاع الحیاه الدنیا الّذى هو مشوب بالتنغیص و التکدیر زائل عن قریب و هو ابو جهل. و قیل فى النبىّ (ص) وابى جهل، و قیل نزلت فى عمار و الولید بن المغیره، ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ‏ فى النّار نظیره: وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ‏ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ یروى فى الحدیث مطیّه الکذب زعموا و هو قوله عزّ و جلّ بزعمهم اى- بکذبهم و العامل فى‏ یَوْمَ یُنادِیهِمْ‏.

قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏، اى- اذا احشروا و احضروا للعقاب یقال لهم:

أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ و سؤالهم عن ذلک ضرب من ضروب العذاب لانّه لا جواب لهم الّا ما فیه فضیحتهم و اعترافهم بجهل انفسهم. قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏ و هم کفره الجنّ و الشیاطین‏ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ‏ کلمه العذاب الدّاخلین تحت قوله تعالى لا بلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ‏، ربّنا هؤلاء کفار بنى آدم الّذین اضللناهم باستدعائنا ایّاهم الى الکفر بوسوستنا لهم و تزییننا لهم بالقول و الشبّه‏ أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا اى- اضللناهم عن الطّریق فضلّوا باتّباعهم ایّانا مقلّدین بغیر حجّه کما ضللنا نحن باتّباعنا اسلافنا مقلّدین بغیر حجّه تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ‏ منهم‏ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ‏ یطیعونى بامرنا و اکراه من جهتنا بل کانوا یتّبعون اهواءهم و قیل ما کانوا ایّانا یعبدون بسلطان و حجه من قوله تعالى. وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ‏ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی‏ و قیل‏ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏ هم الدّعاه الى الشّرک و یکون الشّرکاء غیرهم فیقولون خوفا على انفسهم و اشفاقا من ان یزاد فى عذابهم بسبب اغوائهم ایّاهم ربّنا انّما اغویناهم لانّا امرنا هم بعبادتنا.

حاصل معنى آنست که فردا چون ربّ العزه گوید با مشرکان بر سبیل تقریع و توبیخ: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ فى الدّنیا انّهم شرکائى فى الالهیه و کنتم تعبدونها و تدعون انّها تنفعکم فاینهم؟ کجااند آنان که شما دعوى کردید که انبازان من‏اند و شما را از ایشان نفع است؟ چون این خطاب با عابدان رود معبودان باطل که شیاطین‏اند گویند، که خداوند اما وسوسه و شبهتى در دل ایشان‏ افکندیم و بسبب آن که خود بى‏ راه و کافر بودیم و کفر و شرک بر ایشان آراستیم بى حجّتى و برهانى ایشان به هواى نفس خویش بر پى ما برفتند و گمراهى گزیدند بتقلید بى‏حجّت. نه ما ایشان را بعبادت خود فرمودیم و نه باکراه بر آن داشتیم.

بیزاریم ما از پرستش ایشان و از آن که ما را به هواى نفس خود پرستیدند نه بأمر ما.

باین معنى «ما» مصدرى است نه ماء نفى. یعنى- تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ‏ مما کانوا ایانا یعبدون فحذف من، و اگر ماء نفى گوئیم‏ تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ‏ وقف تمام است، آن گه گوى‏ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ‏ بسلطان منّا و بامرنا لکنّا دعوناهم فاستجابوا لنا.

قول دیگر آنست که‏ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏ داعیان ضلالت‏اند نه معبودان، چون این خطاب آید که: أَیْنَ شُرَکائِیَ‏ ایشان از بیم آن که در عذاب بیفزایند بسبب اغواء ایشان گویند: ربّنا انّما اغویناهم لا انّا امرناهم بعبادتنا.

آن گه کفّار بنى آدم را گویند: ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ‏ خوانید این انباز گرفتگان خویش را. اضاف الیهم لادّعائهم انّها شرکاء اللَّه. اى- ادعوهم لیخلصوکم. خوانید ایشان را تا شما را فریاد رسند و از عذاب برهانند، فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ‏. همانست که جایى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً و قال فى موضع آخر: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ … الآیه. وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ‏ اینجا مضمریست: یعنى- رَأَوُا الْعَذابَ‏ فودّوا لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ‏.و قیل معناه لو انّهم مهتدون فى الدّنیا ما رأوا العذاب فى الآخره.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ‏ اى- اذکر یوم ینادى اللَّه الکفّار نداء تقریع و توبیخ، فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ‏ الّذین ارسلتهم الیکم حین دعوکم الى توحیدى و عبادتى.فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ اى- خفیت علیهم الاخبار و التبست علیهم الحجج‏ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ‏ لا یسأل بعضهم بعضا عن العذر و الحجّه رجاء ان یکون عنده عذرا و حجّه لانّ اللَّه ادحض حجّتهم. و قیل لا یسأل بعضهم بعضا ان یحمل عنه شیئا من ذنوبه.و قیل لا یتساءلون بالانساب و القرابات لشغل کلّ واحد منهم بنفسه.

فَأَمَّا مَنْ تابَ‏ اى شهد و اقرّ و آمن، اى- قبل و صدّق و عمل صالحا، یعنى- عمل الدین کلّه، فَعَسى‏ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ‏، عسى من اللَّه واجب، و انّما قال‏ فَعَسى‏ یعنى ان- دام على التّوبه و العمل الصّالح.وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ اى- له الامر و المشیّه فیخلق ما یشاء و یحکم ما یرید.

این آیت را دو تأویل گفته‏اند: یکى آنست که‏ وَ یَخْتارُ وقف کنى یعنى- یخلق ما یشاء و یختار مما یخلق ما یشاء، خداوند تو مى‏آفریند آنچه خواهد، و از آنچه آفریند آنچه خواهد گزیند. آن گه گفت: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ ما نفى است.

یعنى- که ایشان را گزین نیست که چیزى گزینند یا چیزى پسندند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ‏. و انشدوا فى معناه:

العبد ذو ضجر و الرّبّ ذو قدر و الدّهر ذو دول و الرزق مقسوم‏
و الخیر اجمع فیما اختار خالقنا و فى اختیار سواه اللّؤم و الشوم‏

وجه دیگر ما بمعنى الّذى است و لهم الخیره وقف است؛ اى- یخلق ما یشاء و یختار الّذى کان لهم فیه الخیره. یعنى- یختار ما هو الاصلح لهم. این آیت جواب قول ولید مغیره است که گفت: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‏، یعنى نفسه و ابا مسعود الثقفى. چرا نه قرآن که مى‏فرستادند و نبوّت که مى‏دادند بیکى ازین دو مرد دادندى که عظیم دو شهراند.

ربّ العالمین گفت: یا محمد خداوند تو است که اختیار کند؛ و او را رسد که گزیند نبوّت را آن کس که خواهد نه ایشان را. همانست که گفت: اللَّه اعلم حیث یجعل رسالاته‏ اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ‏ و گفته‏اند جواب اشراف قریش است که میگفتند:انّما یصحب محمدا الفقراء و اراذل النّاس و لو لا ذلک لآمنّا. قومى درویشان و گدایان و ناکسان مردم بصحبت محمد افتاده‏اند و اگر نه ایشان بودندى ما ایمان آوردیمى.

ربّ العالمین گفت: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ لصحبه رسوله و نصره دینه من یشاء و هم الصّحابه رضوان اللَّه علیهم اجمعین. و فى ذلک ما

روى عن جابر بن عبد اللَّه عن النبىّ (ص) قال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ اختار اصحابى على جمع العالمین سوى النبیّین و المرسلین و اختار لى من اصحابى اربعه: ابا بکر و عمر و عثمان و علیا رضى اللَّه عنهم.

فجعلهم خیر اصحابى و فى کلّ اصحابى خیر و اختار امّتى على سائر الامم، و اختار لى من امّتى اربعه قرون بعد اصحابى: القرن الاوّل و الثانى و الثالث تترى و الرّابع فردا.»

و عن عمرو بن دینار عن وهب عن اخیه فى قوله: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ قال اختار من الغنم الضّان و من الطّیر الحمام.الخیره اسم بمعنى المختار، تقول محمد خیره اللَّه من خلقه و هو فى الاصل مصدر کالطّیره. و الخیره- المصدر- من اختار کالرّیبه من ارتاب. سُبْحانَ اللَّهِ‏ تنزیها له عن ان یکون لاحد علیه اختیار، وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ اى- تعظّم عن ان یکون له شریک. و قیل معنى الایه یختار للشفاعه من یشاء فیأذن له فیها ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ فیختاروا الاصنام لتکون لهم شفعاء.

وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ‏ یقال اکننت الشّى‏ء اذا اخفیته فى نفسک، فاذا صنته قلت کننته. و المعنى- و ربّک یعلم ما تضمر صدورهم و یستتر وَ ما یُعْلِنُونَ‏ اى- یبدون بالسنتهم و جوارحهم. بیّن اللَّه تعالى انّ اختیاره من یختار منهم للایمان على علم منه بسرائر امورهم و بوادیها و انّه تعالى یختار للخیر اهله فیوفقهم و یولّى الشّرّ اهله و یخلّیهم و ایّاه.

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى- و ربّک هو الاله على التحقیق الّذى یستحقّ الالهیّه لیس فى السماوات و الارض اله غیره، هو المحمود على الحقیقه فى الدّنیا و الآخره لانّه هو المنعم فیهما فله الحمد فیهما. و قیل‏ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَهِ یحمده الانبیاء و المرسلون، و المؤمنون فى الدّنیا و الآخره وَ لَهُ الْحُکْمُ‏ النّافذ فى الدّنیا و الآخره لا معقّب لحکمه و له الخلق و الامر، لا یسئل عما یفعل و مصیر الخلق کلّهم فى عواقب امورهم الى حکمه فى الآخره. و قیل حکمه فى الدّنیا انّه لا یجوز لاحد ان یتجاوز حدّا من حدوده و حکمه فى الآخره انّ احدا لا یملک فیها حکما.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ‏ یا معشر الکفّار إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً ابدا دائما إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیره یقدر على کشف اللّیل عنکم و اتیانکم بضیاء اى نهار مضی‏ء یتصرفون فیه فى معاشکم و تصلون الى منافعکم و کسبکم. أَ فَلا تَسْمَعُونَ‏ هذه الحجّه. فتدبّروا بموجبها اذ کانت بمنزله النّاطقه.

و قیل‏ أَ فَلا تَسْمَعُونَ‏ اى- أ فلا تقبلون، کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى- قبل اللَّه حمد من حمده.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ‏ هذا النَّهارَ المضی‏ء بضیائه‏ سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیر اللَّه یقدر على ایراد لیل مظلم علیکم لکى تسکنوا فیه عن حرکاتکم و تریحوا فیه انفسکم عمّا نالها من النّصب و التّعب‏ أَ فَلا تُبْصِرُونَ‏ اللّیل و النّهار و ما فیهما من اسباب البقاء و المعاش. و قیل‏ أَ فَلا تُبْصِرُونَ‏ اختلاف اللّیل و النّهار فتعلموا بذلک انّ العباده لا تصلح الّا لمن انعم علیکم بذلک دون غیره.

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏ تقدیره- جعل لکم اللّیل لتسکنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله‏ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏ لکى تشکروا اللَّه على نعمه.وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ کرّر النّداء؛ أَیْنَ‏ شُرَکائِیَ‏ لانّ النّداء الاوّل التّقریر بالاقرار على النّفس بالغى الّذى کانوا علیه و دعوا الیه و الثّانی التّعجیز عن اقامه البرهان لما طولبوا به بحضره الاشهاد مع انّه تقریع بالاشراک بعد تقریع.

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً یعنى- اخرجنا و احضرنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ یعنى- رسولهم الّذى ارسل الیهم. نظیره: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ، وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً، یشهد علیها بما اجابت به فیما دعیت الیه من التّوحید و انّه قد بلغهم رساله ربّه. و قیل یشهد علیهم بجمیع اعمالهم. و قال بعضهم عنى بالشّهید- العدول من کلّ امّه- و ذلک انّه سبحانه لم یخلّ عصرا من الاعصار عن عدول یرجع الیهم فى امر الدین و یکونون حجه اللَّه على النّاس یدعونهم الى الدین فیشهدون على النّاس یوم القیامه بما عملوا من العصیان.

وقد روى عن النّبی (ص) انّه قال: ان اللَّه نظر الى اهل الارض عربهم و عجمهم برهم و فاجرهم، فمقتهم جمیعا غیر طایفه من اهل الکتاب:ثم اختلفوا فى کیفیّه الشّهاده فقال بعضهم یشهدون على اهل عصرهم و زمانهم کما قال اللَّه تعالى مخبرا عن عیسى (ع): وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ‏. و قیل یشهدون علیهم و على من بعدهم، کماجاء فى الحدیث: ان اعمال الامه تعرض على النبى (ص) لیله الاثنین و الخمیس.

فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ‏ اى- قلنا للمشهود علیهم‏ هاتُوا بُرْهانَکُمْ‏ و حجّتکم على صحّه ما کنتم تدینون به لیکون لکم تخلص عمّا شهدوا علیکم، فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ‏ یعنى فبهتوا و تحیّروا و علموا یقینا انّ الحجّه البالغه للَّه علیهم و انّه لا حجّه لاحد منهم على اللَّه. و قیل فعلموا انّ الحقّ ما اتاه الرّسل به‏ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ‏ اى- ذهب عنهم‏ ما کانُوا یرجونه من معبودیهم ذهابا لا یظهر له اثر.

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ … الآیه، اى سیّد عالم، اى مهتر ذرّیت آدم، اى در زمین مقدّم و در آسمان محترم، اى ناظم قلاده نبوّت اى ناشر اعلام رسالت، اى مؤیّد ارکان هدایت اى کاشف اسرار ولایت، اى واضع منهاج شریعت، تو نبودى در آن جانب غربى بر کوه طور سینا که ما با موسى سخن گفتیم و حدیث تو کردیم و کمال عزّ تو و جاه و شرف تو و امت تو وا او نمودیم، گفتیم یا موسى اگر میخواهى که بنزدیک ما رفعت و قربت یابى پیغامبر آخر الزّمان را درود بسیار ده و نام و ذکر او بسیار گوى که وى برگزیده ماست نواخته لطف و برکشیده عطف ما است، عارف بتعریف ما و نازنده بوصال ما. نرگس روضه جود است و سرو باغ وجود. حقّه درّ حکمت است و نور حدقه عالم قدرت، مایه حسن جهان و مقصود از آفرینش عالم و عالمیان.

یا موسى لولاه ما خلقت الافلاک.

اگر نه جمال و کمال وى را بودى نه عالم بودى نه آدم.

… اى درّ خوشاب‏ آدم نزدى دمى درین کوى خراب‏

یا محمد چه زیان داشت ترا که در آن مشهد طور حاضر نبودى من حاضر بودم و ترا نیابت داشتم و حضور من ترا به از حضور تو خود را.

پیر طریقت اینجا سخنى نغز گفته: الهى از کجا باز یابم من آن روز که تو مرا بودى و من نبودم، تا باز بدان روز نرسم میان آتش و دودم، اگر بدو گیتى آن روز من یابم پرسودم، ور بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم.

قوله: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد تو نبودى بر جانب طورکه ما امّت ترا برخواندیم از اصلاب پدران و سبب آن بود که موسى گفت بار خدایا من در تورات میخوانم صفت و سیرت امّتى سخت آراسته و پیراسته و بخصال حمیده ستوده، ایشان امّت کدام پیغامبراند؟ یکى از علماء طریقت صفت و سیرت این امّت گفته که در میان ایشان جوانمردانى ‏اند که دنیا و آخرت در بادیه وقت ایشان دو میل است.

بهشت و دوزخ بر راه درد ایشان دو منزل است و هر چه دون حقّ بنزدیک ایشان باطل است. بروز در منزل رازاند بشب در محمل ناز، بروز در صنایع نظراند بشب در مشاهده صنع. بروز با خلق در خلق بشب با حق بر قدم صدق بروز راه جویند بشب راز گویند. مفلسان‏اند از روى نعمت، لکن توانگران‏اند از روى صحبت. دنیا که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را دانند. عقبى که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را بینند.

او جلّ جلاله بهشت که آراید بدوستان خود آراید و دوستان را بدل آراید و دل را بنور جلال خود آراید. آن ماه رویان فردوس از هزاران سال باز در آن بازار گرم در انتظاراند تا کى بود که رکاب دولت این جوانمردان با على علّیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که: فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ‏.

… رجعنا الى القصّه. موسى (ع) صفت این امّت در تورات بسیار مى‏دید، گفت:

بار خدایا اینان امّت کدام پیغامبراند؟ گفت امّت احمد. موسى گفت: بار خدایا میخواهم که ایشان را ببینم. فرمان آمد که: یا موسى لیس الیوم وقت ظهورهم، امروز روز زمان ایشان نیست ور خواهى آواز ایشان ترا بشنوانم.

فنادى یا امّه احمد، ربّ العالمین بجلال عزّ خود و بکمال لطف خود امّت احمد را برخواند و ایشان از اصلاب پدران همه جواب دادند تا موسى سخن ایشان بشنید. آن گه روا نداشت که ایشان را بى‏ تحفه‏اى بازگرداند، گفت: اعطیتکم قبل اى تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى.

و بر وفق این قصّه و بیان این معنى خبر مصطفى است (ص):روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): انّ موسى کان یمشى ذات یوم بالطّریق فناداه الجبّار: یا موسى، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا. ثمّ نودى الثانیه: یا موسى فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا و ارتعدت فرائصه ثمّ نودى الثّالثه: یا موسى بن عمران انّى انا اللَّه لا اله الّا انا، فقال لبیک فخرّ للَّه ساجدا. فقال: ارفع رأسک یا موسى بن عمران. فرفع راسه، فقال یا موسى ان احببت ان تسکن فى ظلّ عرشى یوم لا ظلّ الّا ظلّى یا موسى فکن للیتیم کالاب الرّحیم و کن للارمله کالزّوج العطوف، یا موسى ارحم ترحم، یا موسى کما تدین تدان، یا موسى انّه من لقینى و هو جاحد بمحمد ادخلته النّار و لو کان ابرهیم خلیلى و موسى کلیمى. فقال: الهى و من محمد؟

قال: یا موسى و عزّتى و جلالى ما خلقت خلقا اکرم علىّ منه، کتبت اسمه مع اسمى فى العرش، قبل ان اخلق السّماوات و الارض و الشّمس و القمر بالفى الف سنه. و عزّتى و جلالى انّ الجنّه محرّمه حتّى یدخلها محمد و امّته. قال موسى و من امّه محمد؟ قال امّته الحمّادون یحمدون صعودا و هبوطا و على کلّ حال یشدّون اوساطهم، و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنّهار رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنّه بشهاده ان لا اله الّا اللَّه. قال: الهى اجعلنى نبىّ تلک الامّه. قال نبیّها منها. قال: اجعلنى من امّه ذلک النّبی قال استقدمت و استأخروا یا موسى، و لکن سأجمع بینک و بینه فى دار الجلال.

عن وهب بن منبه قال: لمّا قرّب اللَّه موسى نجیّا قال ربّ انّى اجد فى التوریه امّه هى خیر امّه تخرج للناس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّه احمد قال یا ربّ انّى اجد فى التوریه امّه اناجیلهم فى صدورهم یؤمنون بالکتاب الاوّل و الکتاب الآخر، فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّه احمد قال: یا ربّ انّى اجد فى التوریه امّه یأکلون صدقاتهم و یقبل ذلک‏ منهم و یستجاب دعاؤهم فاجعلهم من امّتى. قال: تلک امّه احمد.

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ‏ یا محمد، الهدایه من خصائص الرّبوبیّه فلا تصلح لمن وصفه البشریّه. توفیق سعادت و تحقیق هدایت از خصائص ربوبیّت است، بشریّت را بدان راه نه و جز جلال احدیت بدین صفت سزا نه. یا محمد ترا شرف نبوّت است و منزلت رسالت و جمال سفارت مقام محمود و حوض مورود، خاتم پیغامبران و سیّد مرسلانى و شفیع مذنبانى و شمع زمین و آسمانى.

عنان مرکبت از آسمانها برگذشته و ساحت عرش مجید جاى اخمص تو ساخته، امّا هدایت بندگان و راه نمودن ایشان بایمان نه کار تو است و نه در دست تو. إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ‏ ما آن را که خواهیم در مفازه تحیّر همى رانیم و آن را که خواهیم بسلسله قهر همى کشیم. ما در ازل آزال و سبق سبق تاج سعادت بر سر اهل دولت نهادیم و این موکب فرو کوفتیم که: هؤلاء فى الجنّه و لا ابالى؛ و رقم شقاوت بر ناصیه گروهى کشیدیم و این مقرعه بر زدیم که: هؤلاء فى النّار و لا ابالى.

اى جوانمرد هیچ صفت در صفات خداى از صفت لا ابالى دردناکتر نیست.

آنچه گفت (ص): لیت رب محمد لم یخلق محمدا ناله بیم این سخن بود و آنچه صدیق اکبر گفت: لیتنى کنت شجره تعضد، آواز درد این حدیث بود.

نیکو سخنى که آن پیر طریقت گفت: کار نه آن دارد که از کسى کسل آید و از کسى عمل، کار آن دارد که ناشایسته آمد در ازل. آن مهتر مهجوران که او را ابلیس گویند چندین سال در کارگاه عمل بود. اهل ملکوت همه طبل دولت او میزدند و ندانستند که در کارگاه ازل او را جامه دیگر گون بافته‏اند ایشان در کارگاه عمل او مقراضى و دیبا همى دیدند و از کارگاه ازل او را خود گلیم سیاه آمد: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ‏.

این قصّه نه زان روى چو ماه آمده است‏ کین رنگ گلیم ما سیاه آمده است‏

اى محمد اگر سعادت هدایت باختیار تو بودى تا از ابو طالب بسر نیامدى ببلال و صهیب و سلمان نرسیدى، لکن ارادت ارادت ما است و اختیار اختیار ما: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ فما للمختار و الاختیار و ما للمملوک و الملک، و ما للعبد و التّصدر فى دست الملوک.

قال اللَّه: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏.

روى ابن- عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه خلق السّماوات سبعا فاختار العلیا منها فسکنها و اسکن سائر سماواته من شاء من خلقه، ثمّ خلق الخلق فاختار من الخلق بنى آدم، و اختار من بنى آدم العرب و اختار من العرب مضر و اختار من مضر قریشا و اختار من قریش بنى هاشم و اختارنى من بنى هاشم، فانا من خیار الى خیار فمن احبّ العرب فیحبّنى احبّهم، و من ابغضهم فیبغضنى ابغضهم.

بدان که آدمى را اختیار نیست اختیار کسى تواند که او را ملک بود و آدمى بنده است و بنده را ملک نیست، آن ملک که او را شرع اثبات کرد آن ملک مجازى است عاریتى، عن قریب ازو زائل گردد، و ملک حقیقى آنست که آن را زوال نیست و آن ملک اللَّه است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است و در ذات و نعت متعال است.

عالم بیافرید، و آنچه خواست از آن برگزید. فرشتگان را بیافرید از ایشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل برگزید، آدم و آدمیان را بیافرید از ایشان پیغامبران را برگزید. از پیغامبران خلیل و کلیم و عیسى و محمد را برگزید.

صحابه رسول را بیافرید، ازیشان بو بکر تیمى و عمر عدوى و عثمان اموى و على هاشمى (علیه السّلام) برگزید. بسیط زمین بیافرید از آن مکّه برگزید، موضع ولادت رسول (ص) مدینه برگزید، هجرت‏گاه رسول، بیت المقدس برگزید موضع مسراى رسول. روزها بیافرید و از آن روز آدینه برگزید، و هو یوم اجابه الدعوه. روز عرفه برگزید،و هو یوم المباهاه. روز عید برگزید، و هو یوم الجائزه. روز عاشورا برگزید، و هو یوم الخلعه. شبها بیافرید و از آن شب برات برگزید که حقّ جلّ جلاله بخودى خود نزول کند و بندگان را همه شب بنداء کرامت خواند و نوازد. شب قدر برگزید که فریشتگان آسمان بعدد سنگ ریز بزمین فرستد و نثار رحمت کند بر بندگان. شب عید برگزید که در رحمت و مغفرت گشاید و گناه‏کاران را آمرزد. کوه‏ها بیافرید و از ان طور برگزید که موسى در آن بمناجات حقّ رسید. جودى برگزید که نوح در ان نجات یافت، حرّا برگزید که مصطفاى عربى بر ان بعثت یافت. نفس آدمى بیافرید و از ان دل برگزید و زبان، دل محلّ نور معرفت و زبان موضع کلمه شهادت. کتابها از آسمان فرو فرستاد و از آن چهار برگزید: تورات و انجیل و زبور و قرآن. و از کلمتها چهار برگزید: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر.

قال رسول اللَّه (ص): «افضل الکلام اربع: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله الا اللَّه و اللَّه اکبر لا یضرّک بایّهن بدأت.

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=