الروم - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الرّوم آیه۳۸ –۶۰

۳- النوبه الاولى‏

(۳۰/ ۶۰- ۳۸)

قوله تعالى:

فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏ حق خویشاوند [از مال خود] او را ده‏

وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ‏ و درویش را و راه‏گذرى را

ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ‏ آن به است ایشان را که خداى را میخواهند و پاداش او میجویند

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا

لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ‏ تا بیفزاید در مال مردمان‏

فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ‏ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما

آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاه

تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ‏ که بآن خداى را خواهید و پاداش او

فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ‏ (۳۹) ایشان‏اند که بیکى‏اند باو نایند.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ اللَّه اوست که بیافرید شما را

ثُمَّ رَزَقَکُمْ‏ و پس روزى داد شما را

ثُمَّ یُمِیتُکُمْ‏ و پس میراند شما را

ثُمَّ یُحْیِیکُمْ‏ و پس زنده کند شما را

هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ‏ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟

مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ که ازین هیچ چیز کند

سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ (۴۰) پاکى و بى‏عیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما

کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ‏ ببد کرد دستهاى مردمان‏

لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏ (۴۱) تا مگر بازگردند.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ گوى بروید در زمین‏

فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ‏ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند

کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ‏ (۴۲) که باللّه مى‏انبازان گرفتند.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ‏ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ‏ این دین درست راست پاینده را

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ‏ پیش از آن که روزى آید،

لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ‏ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد

یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ‏ (۴۳) آن روز مى‏باز پراکنند در دو راه.

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ‏ هر که کافر شود گزند کفر او برو

وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند

فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ‏ (۴۴) خویشتن را مى ‏نشست گاه سازد و مى بساط گستراند.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند

مِنْ فَضْلِهِ‏ از بخشیده خویش‏

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.

وَ مِنْ آیاتِهِ‏ و از نشانهاى [توانایى‏] اوست

‏ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ‏ که می فروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده‏

وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش

‏ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ‏ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏ و بآن [باران‏] بجوئید روزى او

وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏ (۴۶)تا مگر شکر کنید.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ‏ و فرستادیم پیش از تو

رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ‏ فرستادگانى بقوم ایشان‏

فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ بایشان آوردند پیغامهاى روشن‏

فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند

وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود [و از گفت ما بر ما واجب و سزا]

نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ‏ اللَّه اوست که فرو مى‏گشاید بادها

فَتُثِیرُ سَحاباً تا مى ‏انگیزاند و فراهم می آرد میغ‏

فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مى‏گستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و

وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق می کند،

فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ‏ تا باران بینى رگها که مى ‏بیرون آید از رشحه‏ هاى آن

‏ فَإِذا أَصابَ بِهِ‏ چون رساند آن را،

مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ بآن که خواهد از بندگان خویش،

إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ (۴۸) ایشان بآن رامش مى ‏برند و شاد مى ‏باشند.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ‏ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران‏

مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ‏ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه.

کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن‏

إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ او که آن میفرستد [امروز] زنده کننده مردگان است [فردا]

وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم‏

فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن [بر]را [بآن باد گرم‏] زرد گشته بینند

لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ‏ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى،

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى [آواز خواننده‏]

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‏ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ‏ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى

‏ عَنْ ضَلالَتِهِمْ‏ تا ایشان را از گمراهى بازدارى‏

إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما

فَهُمْ مُسْلِمُونَ‏ (۵۳) ایشان‏اند که گردن نهاد- گان‏اند ما را.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ‏ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست‏

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد

یَخْلُقُ ما یَشاءُ مى‏آفریند چنان که خواهد

وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود

یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ‏ سوگند خورند ناگرویدگان‏

ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ [که در گور] جز از ساعتى نبودند

کَذلِکَ‏ هم چنان [که فردا دروغ میگویند و سوگند بدروغ میخورند]

کانُوا یُؤْفَکُونَ‏ (۵۵) [ایشان را هم چنان در دار دنیا راستى برمى ‏گردانیدند و] در دروغ مى ‏افکندند.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ‏ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان،

لَقَدْ لَبِثْتُمْ‏ بودید در درنگ خویش‏

فِی کِتابِ اللَّهِ‏ در حکم و دانش و خواست خداى‏

إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ‏ تا روز انگیخت‏

فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ‏ اینک امروز روز انگیخت‏

وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.

فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند

مَعْذِرَتُهُمْ‏ عذر گفتن ایشان

‏ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ‏ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى‏

وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى [که در خواهند از تو]،

لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ‏ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغ‏سازان.

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ‏ هم چنین مهر بر نهد اللَّه‏

عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه [ترا] راست است‏

وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ‏ و تراست خرد و نادان نیابند

الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ‏ (۶۰) ایشان که ناگرویدگان‏اند و بر پى گمانى نمى‏افتند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏، القربى- القرابه، و ابن السبیل الضّیف، یقال حق الاقرباء منسوخ بآیات المواریث و البرّ الى المسکین و ابن السبیل محکم.

عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیله و الضیافه ثلاثه ایام فما بعد ذلک فهو صدقه. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه،

وقال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»،

و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمه و الفى‏ء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ جواب و جزاء لما قبله، اى- سعه الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى.

ثم قال: ذلِکَ‏ اى- اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعه، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ فى الآخره. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکه فى ماله لانّ اخراج الزکاه یزید فى المال و فى الآخره یصیر بطاعه ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّه.وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا- الزیاده- و منه یقال للتلّ و البقاع رابیه.

و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّه و سبق شرحه فى سوره البقره. و على قول السدى نزلت هذه الایه فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک‏ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ‏ اى- فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّه و یهدى الهدیّه لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامه و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ‏ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایه على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک.

قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباًمقصورا، اى- فعلتم. و قرأ الآخرون‏ آتَیْتُمْ‏ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى- لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیاده من اموال الناس و قرأ الآخرون‏ لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ‏ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ. قیل هى الزکاه المفروضه، و قال ابن عباس هى الصدقه سمّیت زکاه لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ‏ ثوابه و رضاه‏ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ‏ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنه عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى- صاحب قوّه و موسر، اى- صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ‏ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ‏ فى حیاتکم الاموال و النعم‏ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ‏ عند انقضاء آجالکم‏ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ‏ للثواب و العقاب‏ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ‏ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه‏ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ‏ الخلق و الرزق و الاماته و الاحیاء مِنْ شَیْ‏ءٍ یعنى- شیئا و من صله سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعه اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبه و الاستیلاء. و معنى الایه: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریه.

قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریه و المدینه بحره. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینه القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف‏ فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا.

و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمه: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّه المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا.

و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینه. قال الضحاک: کانت الارض خضره مونقه لا یأتى ابن آدم شجره الّا وجد علیها ثمره و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ‏ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر.

و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى،لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال‏ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنه و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیه الى الطاعه.

«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش‏ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائره الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ‏ اى- اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم- المستقیم و هو دین الاسلام‏ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ‏ یعنى- یوم الموت. و قیل یوم القیامه لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ‏، اى- اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره- یوم من اللَّه، اى- یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ‏، اى- یتفرقون‏ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع- الشقّ و الصدیع- الصبح- لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقه صدعه.

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ‏. اى- و بال کفره‏ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ‏، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخره لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد- اصلاح المضجع للصّبىّ- ثم استعیر لغیره.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ‏ هذه الایه منتظمه بقوله:یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ‏ و المعنى- انّ اهل الموقف یوم القیامه بعد محاسبه اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحه فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّى‏ء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلاله المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلاله جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین‏ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ‏، اى- و من آیات قدرته‏ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ‏ یعنى الجنائب‏ مُبَشِّراتٍ‏، بالمطر.

و قیل تبشّر بصحه الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمه. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ماورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمه و تأتى‏ بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.

و قیل‏ مُبَشِّراتٍ‏ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجى‏ء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ عطف على‏ مُبَشِّراتٍ‏- یعنى- لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمه، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ‏ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ‏ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریه بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏. اى- لتطلبوا الریح من التجاره فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏ هذا النعم.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک، فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى- انتصرنا من الذین آتوا بالجرم- بتکذیب الانبیاء وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى- انا افعله.

و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏- إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏- ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ‏ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبه و النصر على الاعداءعن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامه»، ثم تلا هذه الایه:وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏.

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ‏ قرأ ابن کثیر و حمزه و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح- بالجمع- فَتُثِیرُ اى- تهیج‏ سَحاباً جمع سحابه، یعنى- فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه‏ «فَیَبْسُطُهُ»، اى- یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیره یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیه الجنوب او ناحیه الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنه السین‏ فَتَرَى الْوَدْقَ‏ اى- المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ‏-وسطه. و قیل خلال الشی‏ء مفاتحه المؤدیه الى داخله، یعنى- فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.

روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ‏، اى- بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ بمجى‏ء الخصب و زوال القحط.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ‏ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ‏ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل‏ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ‏ یعنى- و ما کانوا من قبله الّا مبلسین.

و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصره و ابو بکر، و قرأ الآخرون‏ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ على الجمع و اراد برحمه اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب- و ان توجه نحو النبى- فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى- فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامه، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً بارده مضرّه فافسدت الزّرع‏ فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى- رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضره لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ‏ اى- من بعد اصفرار الزرع‏ یَکْفُرُونَ‏ یجحدون ما سلف من النعمه. و المعنى- انّهم لا ثقه لهم بربّهم‏ فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شى‏ء یکرهونه، جزعوا و کفروا.

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏، اى- من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‏ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حاله الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشاره بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشاره و لا سبیل الى افهامه.

و فى الآیه دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعه الحیاه فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقه لکنّهم لما لم یکن لهم منفعه الحیاه سمّاهم موتى، وقال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقوده و آثارهم بین الورى موجوده».

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ‏ قرأ حمزه تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى- و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏- و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ‏ خاضعون للَّه بالطّاعه.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ‏ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزه و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفه، یرید من ذى ضعف، اى- من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ‏. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً اى- من بعد ضعف الطفولیه شبابا، و هو وقت القوه ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّه و الشباب و الشیبه وَ هُوَ الْعَلِیمُ‏ بتدبیر خلقه‏ الْقَدِیرُ على ما یشاء.

روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟

فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا.

وفى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبه المسلم و حامل القرآن‏

وقال (ص) ثلاثه لا یستخف بهم الّا منافق:امام مقسط؛ و ذو شیب فى الاسلام؛ و ذو علم.

وقال (ص): من شاب شیبه فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامه ما لم یخضبها او ینتفها.

و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على‏ حدیث حدثنى ابو معاویه الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبه بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.

وعن واثله بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».

وقال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئده الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ‏ یحلف الکافرون‏ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعه واحده، و ذلک لاستقلالهم مده الدنیا و مده البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى:کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ‏ اى- یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک.

و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ‏، المعنى- انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم‏ فحلفوا على شى‏ء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل

قوله: یُؤْفَکُونَ‏ اى- یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال:وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ‏ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین- و قیل الملائکه مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ‏ اى- فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ‏ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله:فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ‏ اى- عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى‏ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ‏، اى- لا یطلب منهم الاعتاب.

و الاعتاب- الخروج ممّا یوجب العتب- یرید انّه لا یقبل منهم توبه و یسألون الرجعه الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفه:لا یَنْفَعُ‏ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏، یعنى- بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابه امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ‏ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیه ایضا و لم یعرفوا بها صحه دینک و حقیقه امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ اى- کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى- یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقه الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏ اى- اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک‏ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان.

وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ‏، اى- لا یستحملنّک، معناه- لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ‏ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفه و عجله لشدّه غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.

روى عن على بن ربیعه قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاه الفجر- فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ فاجابه علىّ و هو فى الصلاه: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ‏ الیقین- اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏ قرابت دو قسم است: قرابت نسب و قرابت دین و قرابه الدین امسّ و بالمواساه احق، قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد، زیرا که قرابت نسب بریده گردد، و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد.

اینست که مصطفى (ص) گفت:«کلّ نسب و سبب ینقطع الّا نسبى و سببى»، قرابت دین است که سیّد (ص) اضافت با خود کرد، و دین‏داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد، بحکم این آیت ورد هر که روى بعبادت اللَّه آرد و بر وظائف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند، کما قال تعالى: لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ‏ او را بر مسلمانان حق مواساه واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وى از ضرورت قوت فارغ دارند.

چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفّه: قومى درویشان بودند که در صفّه پیغامبر وطن داشتند و صفّه پیغامبر جایى است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است. رسول خدا روزى ما حضرى در پیش داشت و بعضى اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفّه تطوى بطونهم من الجوع، این اصحاب صفّه چهل تن بودند، از دنیا یکبارکى اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته، و عبادت و ذکر اللَّه پرداخته، و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده.

چون وقت نماز بودى آن گروه که جامه داشتند نماز کردندى، آن گه جامه بدیگران دادندى و اهل مذهب تصوّف از طریقت ایشان گرفته ‏اند، از دنیا اعراض کردن و از راه خصومت برخاستن و بر توکّل زیستن و بیافته قناعت کردن و آز و حرص و شره بگذاشتن.

آدم صفى با تمکن او در بهشت بیکبار که متابعت آز و شره خویش کرد مهجور بهشت گشت، تو اى مرد غافل شبانروزى در متابعت حرص و شره خویش هزار بار خاک جفا در روى دین خویش پاشى و آن گه گمان برى که فردا وا اهل قناعت در بهشت هم‏زانو بنشینى این آن گه نبود و این آن گه نباشد، امروز درین پندار روزى فرا شب مى‏آر، اما فردا که ارباب قناعت را بر تخت عزّ نشانند، اگر خواهى که قائمه تخت ایشان ببوسى راهت ندهند.

در خبر است که:انّ الجنّه لیرون اهل علیّین کما ترون الکوکب الدرّى فى افق السماء و انّ أبا بکر و عمر منهم و انعما-اهل بهشت اهل علّیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان، و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت‏اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین‏اند و فراتر؛ زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود، که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند، ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ‏ المرید هو الذى یؤثر حق اللَّه على حظّ نفسه. میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظّ خویش دارند.

شاه طریقت جنید قدّس سرّه مریدى را وصیت میکرد گفت: چنان کن که خلق را رحمت باشى و خود را بلا که مؤمنان و دوستان اللَّه از اللَّه بر خلق رحمت‏اند و چنان کن که در سایه صفات خود ننشینى تا دیگران در سایه تو بیاسایند.

ذو النون مصرى را پرسیدند که مرید کیست و مراد کیست؟ گفت: المرید یطلب و المراد یهرب- مرید میطلبد بآز و صد هزار نیاز، و مراد مى‏گریزد و او را صد هزار ناز. مرید با دلى سوزان، مراد با مقصود بر بساط خندان، مرید را شب و روز گوش بر آوازى، مراد بستاخ‏وار با مقصود در رازى، مرید در خبر آویخته، مراد در عیان آمیخته.

پیر طریقت گفت: بخبر کفایت چون کند او که گرفتار عیان است. بامید قناعت چون کند او که نقد را جویان است.

پیرى را پرسیدند که مرید مه یا مراد؟ از حقیقت تفرید جواب داد که: لا مرید و لا مراد و لا خبر و لا استخبار و لا حدّ و لا رسم و هو الکلّ بالکلّ. این چنانست که گویند:

این جاى نه عشق است و نه معشوق و نه یار خود جمله تویى خصومت از ره بردار

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ‏ اللَّه آن خداوند است که خلقت تو تمام کرد و روزى تو مقدّر کرد، چنان که تغیر خلقت در مکنت تو نیست، تغییر روزى بکم و بیش در دست تو نیست. آن گه یکى را روزى وجود ارفاق است، یکى را روزى شهود رزاق است. عامه خلق همه در بند روزى معده‏اند، طعام و شراب میخواهند، و اهل خصوص روزى دل خواهند. توفیق طاعات و اخلاص عبادات، دون همت کسى باشد که همت وى همه تایى نان بود و شربتى آب. من کانت همّته ما یأکل فقیمته ما یخرج منه.

نیکو سخنى که آن جوانمرد گفته:

اى توانگر بگنج خرسندى‏ زین بخیلان کناره‏گیر کنار
کین نجیبان عهد ما همه باز راح خوارند و مستراح انبار

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، الاشاره من البرّ الى النفس و من البحر الى القلب. و فساد البرّ باکل الحرام و ارتکاب المحظورات، و فساد البحر من الغفله و الاصرار على المخالفات. تباهى نفس در حرام خوردن است و بحرام رفتن و تباهى دل در اندیشه معصیت و دوام غفلت.

مصطفى (ص) گفت: خبر دهم شما را که درد شما چیست و داروى شما چیست؟

گفتند بلى یا رسول اللَّه: گفت:

ان داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار

درد شما گناه است و دارو استغفار.

هر بیمار که امید بشفا دارد قول طبیب بشنود. آن خورد که طبیب فرماید.

و آن کند که طبیب گوید. و آن کس که او را امید شفا نبود قول طبیب نشنود تا بآن درد فرو شود. گفته‏اند عجب نه آنست که کسى از طعام حلال پرهیز کند از بیم درد و بیمارى، عجب آنست که از حرام و شبهت پرهیز نکند از بیم قطیعت و بیزارى.

مردى بود در طبقات جوانمردان نام او ابو الخیر اقطع بیست سال نفس وى در آرزوى ماهى تازه بریانى همى ‏بود و از بیم شبهت آن مراد نفس نمیداد. تا روزى که بزیارت دوستى رفت از دوستان اللَّه، آن عزیز از راه فراست بدانست که شیخ را چه آرزوى است رفت و ماهى تازه بریانى آورد و قرصى چند پیش وى بنهاد، گفت: یا شیخ دست فراز کن و این طعام بکار بر که حلال است و در آن شبهتى نه.

شیخ دست فراز کرد خارى از آن ماهى در دست وى نشست دست با خود گرفت و برخاست، گفت: ناچار که درین سرّى است و تأدیبى از حق جلّ جلاله. آن گه برفت و طهارت کرد و آن دست وى از آن خار مجروح گشته و آماس کرده تا بدان غایت که طبیب گفت اگر نبرى همه تن سرایت کند و هلاک شوى. شیخ گفت اگر چنین است مجمعى سازید و خلق را جمع کنید تا آنچه گفتنى است بگویم. مردمان جمع آمدند و حجّام را فرمود تا دست از وى جدا کرد. آن گه ندا کرد که: معاشر المسلمین هذا جزاء من اکل لقمه من الحلال بشهوه فکیف جزاء من اکل الحرام بمعصیه.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ حق جل جلاله میگوید بنده من در وقت بهار دیده عقل بگشاى چشم عبرت باز کن، در صنع ما نظر کن تا اهتزاز زمین بینى و گریه آسمان، خیز درختان، خریر میاه و شوق عاشقان، مرغان چون خطیبان، آهوان چون عطّاران، هزار دستان بسان مستان در بوستان:

تأمّل فى نبات الارض و انظر الى آثار ما صنع الملیک‏
عیون من لجین فاترات‏ کانّ حداقها ذهب سبیک‏
على قضب الزمرد شاهدات‏ بانّ اللَّه لیس له شریک‏

فَانْظُرْ در نگر در زمین که حلّه مى‏پوشد، درخت عطر مى‏فروشد، بلبل بر درخت مى‏خروشد، هر مرغى در طلب یار میکوشد، آن خداوند که چنین صنع کند سزد که دعاى بنده بنیوشد و جرم عاصى بپوشد.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ درنگر در آثار رحمت او، در امارات صنع او، در دلالات وحدانیت او. خداوندى که در وقت بهار اشجار پرثمار کند آبها در انهار کند، دریاها گهربار کند، خاکها عنبر بار کند، آن خداوند که این صنع نماید سزاست که طاعت خود بندگان را شعار و دثار کند.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ‏ گفته‏اند بهار سه است: بهاریست این جهانى، آن در وقت شادکامى است و جوانى. دیگر بهاریست آن جهانى، نعیم باقى است و ملک جاودانى. سدیگر بهاریست نهانى اگر دارى خود دانى و اگر ندارى و پندارى که دارى دراز حسرتى که در آنى.

بهار زمین از سال تا سال یک ما هست، سبب باران آسمان و باد شمال است، زود فرقت و دیر وصالست، پس دل برو نهادن محالست. در سال یک بار بهار آید، از خاک گل روید، و از سنگ آب رود، و از بوى بهار جان ممتحنان بیاساید و هر بیدلى را دل رمیده باز آید. گل زرد گویى طبیبى است بیمار، شفاى عالم و او خود بتیمار. گل سرخ گویى مست است از دیدار، همه هشیار گشته و او در خمار. گل سفید گویى ستم رسیده‏ایست از دست روزگار، جوانى بباد کرده و عمر رسیده بکنار.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها یحیى النفوس بعد فترتها بصدق الارادت، و یحیى القلوب بعد غفلتها بانوار المحاضرات، و یحیى الارواح بعد حجبتها بدوام المشاهدات:

اموات اذا ذکرتک ثم احیا فکم احیا علیک و کم اموت‏

در وقت اعتدال سال دو آفتاب برآید از مطلع غیب: یکى خورشید جمال فلکى یکى خورشید جلال ملکى؛ آن یکى بر اجزاء زمین تابد، این یکى بر اسرار عاشقان.

آن یکى بر گل تابد گل شکفته گردد، این یکى بر دل تابد دل افروخته گردد؛ گل‏ چون شکفته شد بلبل برو عاشق شود. دل که افروخته شد نظر خالق درو حاضر بود.

گل به آخر بریزد، بلبل در هجر او ماتم گیرد، دل گر بماند حق او را در کنف الطاف و کرم گیرد. قلب المؤمن لا یموت ابدا:

چشمى که ترا دید شد از درد معافا جانى که ترا یافت شد از مرگ مسلّم‏

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=