ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۴۹ – ۶۱
[سوره البقره (۲): آیات ۴۹ تا ۵۰]
وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (۴۹) وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۵۰)
[ترجمه]
(بیاد آورید) هنگامى که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که سختترین شکنجه ها را بشما، روا میداشتند پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده نگاه می داشتند و در این همه سختى و بلاء آزمایشى بزرگ بود از طرف پروردگار شما. (۴۹) و هنگامى که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات داده ولى فرعونیان را غرق کردیم در حالى که شما میدیدید (۵۰).
شرح لغات
نجیناکم– نجات دادیم شما را، از نتیجه (نجات دادن) است و کلمات: «انجاء» و «تخلیص» بهمین معنا است و بمکان بلند هم که «نجوه» میگویند بهمین مناسبت است که اگر کسى بالاى آن رود از بسیارى ضررها مصون و محفوظ میماند.
بعضى بین دو کلمه: «تنجیه» و «انجاء» فرق گذارده اند به اینکه «انجاء» نجات دادن کسى است قبل از افتادن در هلاکت و «تنجیه» نجات دادن پس از افتادن است آل- بعضى گفتهاند کلمات آل و اهل در معنا و ریشه یکى هستند و شاهد آن اینست که مصغّر آل «اهیل» است.
ولى برخى دیگر کلمه آل را مستقل دانسته و فرقش را با کلمه «اهل» در این میدانند که «اهل» اعم است زیرا اهل شهر گفته میشود ولى آل شهر گفته نمیشود.
آل مرد: قوم و خویش و کسانىاند که بسبب خویشاوندى و قرابت بدو نسبت پیدا کرده و بیک اصل باز میگردند و اصل آن «اول» بمعناى بازگشت و رجوع میباشد.
فرعون- نام عمومى پادشاهان مصر بوده است چنان که پادشاهان روم را «قیصر» و پادشاهان ایران را «کسرى» و پادشاهان ترک را «خاقان» و پادشاهى یمن را «تبّع» مینامیدند.
گویند نام فرعون مصر در زمان موسى «مصعب بن ریّان» بوده است.
یسومونکم- شما را بکارهاى دشوار وامیداشتند و خوارتان میکردند از فعل سام که بطور لازم بمعناى بیرون رفتن چارپا بچراگاه است و بطور متعدى بمعناى وادار کردن و واداشتن بکار سخت میباشد.
سوء العذاب– عذابى سخت و دردناک.
یستحیون- زنده میگذاشتند.
بلاء– آزمایش است که گاهى از راه نعمت دادن و زمانى بوسیله عذاب و بدبختى میباشد.
فرقنا– شکافتیم از «فرق» که جدا کردن دو چیز است.
تفسیر
اینک قرآن نعمتهاى خدا را بر بنى اسرائیل بطور مشروح بیان می کند و می فرماید: بیاد آرید وقتى که شما را از قوم فرعون و پیروانش نجات دادیم که شما را به کارهاى سخت وامی داشتند، و در اینکه آنان دچار چه نوع شکنجه و عذابى بودند که خدا نجاتشان داد وجوهى بیان شده است.
۱- همانطور که خود آیه بیان میکند از کشتن فرزندان و زنده نگاهداشتن زنان آنان.
۲- اعمال شاقّه اى که بدانان تکلیف می کردند و از آن جمله آنان را صنف، صنف کردند و هر صنف را بکارى وامی داشتند یک صنف خدمتگزار، صنفى کشت کار و همین طور و اگر افرادى توانایى و صلاحیت کار نداشتند بر آنان جزیه قرار میدادند و علاوه بر آن فرزندانشان را می کشتند و زنانشان را زنده نگاه می داشتند و لذا در سوره ابراهیم جمله «یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ» (فرزندانتان را میکشتند) بما قبل خود که «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ» باشد با «واو»، عطف شده است. و این عطف نشان میدهد که آن دو یکى نبود یعنى هم شکنجه و اعمال شاقّه و هم کشتن فرزندان هر دو بوده است.
یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ ..– فرزندانتان را کشته و زنانتان را نگاه میداشتند تا خدمتگزارى آنان کنند و کنیز باشند و منظور از «نساء» (زنان) اعمّ از دختر و زن میباشند زیرا فرعونیان هر دو دسته را زنده نگاه میداشتند و کلمه «نساء» بر دختران «حقیقه» یا از باب «غلبه» اطلاق شده است.
وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ ..- در این شکنجه و فرزند کشتن آزمایش بزرگى براى شما بود که خدا به آنان توانایى و امکان چنین شکنجه ها را نسبت به شما داد.
بعضى گفته اند یعنى اینکه خدا شما را از شرّ فرعون و یارانش نجات داد نعمت بزرگى بود.
بیان داستان
علت اینکه فرعونیان فرزندان را می کشتند این بود که فرعون در خواب دیده بود گویا آتشى از طرف بیت المقدس آمد تا تمام خانه هاى مصر را فرا گرفت و سوزاند و قبطیان را نیز هلاک نمود و تنها بنى اسرائیل مصون و محفوظ ماندند.
فرعون از دیدن این خواب نگران شد و ساحران و کاهنان را طلبید و از آنان در باره این خواب پرسید. آنان گفتند در میان بنى اسرائیل پسرى بدنیا میآید که نابودى تو و سلطنت و همچنین تغییر دین تو بدست او خواهد بود.
پس فرعون فرمان داد تا هر پسرى که در بنى اسرائیل بدنیا آمد بکشند و براى این منظور همه قابله هاى مملکت را جمع کرد و به آنان تأکید نمود که هر پسرى از بنى اسرائیل بدست شما بدنیا آید باید فورى کشته شود و اگر دختر بود زنده بماند.
آنان نیز همین کار را کردند و در نتیجه، بنى اسرائیل رو به انقراض میرفتند و مرگ بزرگان و کشته شدن فرزندان همه آنان را تهدید به نیستى میکرد و عدّهاى از بزرگان قبط بر فرعون وارد شده گفتند مرگ در بنى اسرائیل افتاده است فرزندانشان کشته می شوند و بزرگانشان میمیرند نزدیک است که از نبود کارگر در میان ما، خود ما بکار وادار شویم.
فرعون دستور داد که یک سال بکشند و یک سال رها کنند هارون در آن سالى که نمى کشتند و موسى در سالى که می کشتند بدنیا آمدند.
«وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ …» خداوند نعمت دیگر خود را بر بنى اسرائیل بیان میکند: بیاد آرید وقتى که دریا را براى شما شکافتیم و آبها را از هم جدا کردیم تا شما از وسط آن گذشتید پس شما را از دریا و غرق، نجات داده و آل فرعون را غرق کردیم.
در اینجا اگر ذکرى از خود فرعون بمیان نیامده از نظر روشن بودن آن است زیرا هدف، هلاک و نابودى فرعون و یاران است و طبعاً خود او در درجه اول باید نابود گردد و در آیات دیگر غرق خود فرعون بیان شده است مانند آیه کریمه:«فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً»[۱] (او و کسانى که با او بودند همه را غرق کردیم) و نیز امکان دارد که منظور از آل فرعون خود او باشد مانند آیه کریمه: «مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ»[۲] (باقیمانده اى از آنچه موسى و هارون واگذاشتند) که در این آیه مقصود از آل موسى و هارون، خود آنها هستند.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ …– در حالى که شما ناظر بودید که آنان غرق می شدند که خود سبب شماتت بیشتر و ناراحتى زیادتر براى فرعونیان و اظهار قدرت و معجزه براى موسى است.
بعضى گفتهاند: مقصود این است که اگر مىخواستند میتوانستند غرق شدن آنان را ببینند نه اینکه دیدند زیرا یاران موسى سرگرم وضع خود بودند ولى قول اول صحیحتر است زیرا اولًا بنى اسرائیل کارى نداشتند تا بدان سرگرم شوند و ثانیاً همه مفسران بر آنند که یاران موسى شکافتن دریا و برخورد امواج آن را بفرعونیان دیدند تا آنان غرق شدند.
دنباله داستان ابن عباس خلاصه داستان فرعون را با بنى اسرائیل در دریا چنین بیان میکند که خداوند به موسى وحى کرد که بنى اسرائیل را از مصر حرکت دهد موسى آنان را شبانه حرکت داد و فرعون نیز بدنبال آنان با هزار هزار اسب سوار حرکت کرد همراهان موسى ۶۲۰ هزار نفر بودند وقتى فرعون آنان را دید گفت اینان گروهى اندکاند که موجب خشم ما هستند و ما همگى آماده کاریم[۳].
موسى بنى اسرائیل را حرکت داد تا بدریا رسیدند ناگاه توجهشان بفرعون افتاد دیدند در نزدیکى آنان است بنى اسرائیل بموسى گفتند: «پیش از آنکه تو بسوى ما بیایى و پس از آنکه آمدى ما آزار دیده و مىبینیم»[۴].هم اکنون در جلو ما دریا و بدنبال ما فرعون و یارانش هستند.
موسى گفت شاید پروردگارتان دشمنانتان را هلاک کند و شما را در این سرزمین جانشین آنها نماید و بنگرد چگونه عمل میکنند[۵].
یوشع بن نون بموسى گفت: فرمان خدا چیست؟
موسى گفت فرمان، آن است که با این عصایم بدریا بزنم گفت بزن و خدا بدریا وحى کرد که در اطاعت موسى باشد و دریا را چنان لرزشى گرفت که موسى نمیدانست بکدام قسمت بزند.
موسى با عصایش بدریا زد و دریا از هم شکافته شد و دو راه پدید آمد و براى هر سبطى یک راه که بروند بنى اسرائیل گفتند این راه تر است و ما مىترسیم غرق شویم خدا باد صبا را فرستاد تا آن راهها خشک شد همانطور که قرآن میگوید:
«فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً»[۶] (و براى آنها راهى خشک از میان دریا پدید آر) پس از آنکه براه افتادند بعضى گفتند ما یاران و رفقاى خود را نمى بینیم و از موسى یاران خود را جویا شدند موسى گفت آنان نیز مانند شما در راهند گفتند ما اطمینان پیدا نمى کنیم جز اینکه آنها را ببینیم.
موسى از خدا خواست که او را بر این مردم (بهانه جو) کمک کند به او وحى شد که عصایت را بسمت راست و چپ بگردان و موسى با عصا بر است و چپ اشاره کرد و و مانند پنجرههایى پدید آمد که هر دسته، دسته دیگر را میدیدند.
وقتى فرعون به کنار دریا رسید در حالى که بر اسبى سیاه رنگ نشسته بود از وارد شدن در آب ترسید ولى در هر حال خود را به آب زد و یارانش بدنبال او وارد دریا شدند پس از آنکه آخرین نفر یاران موسى از دریا خارج، و آخرین یاران فرعون وارد دریا شدند دریا متلاطم شده همه آنها را غرق کرد و موسى و یارانش نجات یافتند.
سؤال در اینجا سؤالى پیش مىآید که چطور خداوند این همه آیات روشن و معجزات که بموسى داد به سایر پیامبران عطا نفرمود تا براى امّت آنان نیز حجّت و دلیل آشکار و شبهه ها و اشکالها دور گردد.
جواب خداوند همیشه براى هدایت مردم و پاک شدن روح آنان، معجزاتى را بدست پیامبران ظاهر میکند بنا بر این، معجزات در مردم به اختلاف فکر و درجه عقل آنان متفاوت میباشد و چون قوم موسى و بنى اسرائیل از نظر ناتوانى فکرى و ضعف روحى در درجه اى بودند که تنها استدلال به آیات حقیقى و بکار انداختن نیروى عقل و فکر، براى آنان فائده اى نداشت ناچار باید معجزات فراوانى بدست موسى انجام یابد تا مگر براه آیند.
مثلًا در تاریخ این قوم مى بینیم که وقتى از دریا گذشتند و به مردمى بت پرست رسیدند با آن همه معجزات که دیده بودند باز بموسى میگویند: «براى ما خدایى چون خداى اینان بساز!!»[۷] موسى گفت شما مردمى نادان هستید[۸].
اما در عرب و امّت اسلام قدرت فکر و تیز هوشى در آن حدّ بود که مىتوانست استدلالهاى عقلى جاى معجزات را بگیرد و روح آنان را از راه صحیح فکرى، رهبرى و هدایت کند لذا مطابق روحیّات آنان آیات الهى و حجّتهاى آشکار نمایان شد تا از آن راه، شکّ و تردید بینندگان بر طرف شده و به فضاى وسیع علم و یقین برسند و راه رستگارى را به پیمایند.
[سوره البقره (۲): آیات ۵۱ تا ۵۲]
وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (۵۱) ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۵۲)
[ترجمه]
آن گاه که با موسى چهل شب وعده کردیم بس (در نبود او) شما گوساله پرستى اختیار کرده ستمکار و بیدادگر شدید (۵۱).
آن گاه از شما در گذشتیم شاید سپاسگزار (۵۲)
شرح لغات
واعدنا …– قرار گذاردیم از ماده «وعد» و میعاد بمعناى محل قرارداد و «وعد» بمعناى خبر دادن از امرى نیکو و خوب که میرسد و «وعید» که خبر دادن از شر و بدیست، همه، از همین ماده مشتقاند.
موسى از دو کلمه قبطى: مو (آب) و سى (درخت) ترکیب شده است چون جعبهاى که موسى در آن بود در آب نزدیک درخت بدست آمد بدین اسم نامیده شد.
لیله– شب، و چهل شب یعنى چهل شبانه روز و چون حساب ایام نزد عرب با ماه است و ماه، از شب آغاز میشود لذا شب، پایه حساب شده است.
عجل- گوساله، از ماده عجله بعضى گویند چون بنى اسرائیل عجله کردند و پیش از آمدن موسى گوساله را خدا خواندند لذا باین اسم گفته شد.
عفو ...- بخشیدن و با کلمات: «صفح» «مغفرت» و «تجاوز» هم معنى است و اصل آن از: «عفت الریح الاثر» یعنى باد اثر را نابود کرد میباشد و چون با بخشش خدا، آثار و لوازم گناه از بین میرود بآن «عفو» گفته اند.
بعضى میگویند: معناى عفو در اصل «ترک» است همانطور که در آیه کریمه:
«فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ»[۹] (کسى که براى او از برادرش چیزى مانده باشد) بهمین معنا است.
تفسیر
یاد آورید وقتى را که بموسى وعده کردیم که در سر چهل شب یا پس از سر آمدن چهل شب باو الواحى دهیم که در آن الواح، تورات که شفاء و بیان براى مردم است باشد و این چهل شب همان است که خداوند در سوره اعراف بیان میکند «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»[۱۰] (وقتى که بموسى سى شب وعده کردیم و آن را بده شب دیگر، کامل کردیم) و گویند این چهل شب تمام ماه ذیقعده و ده شب اول از ذیحجّه بوده است.
مفسّران میگویند پس از نجات بنى اسرائیل از دریا و نابودى فرعونیان وقتى بمصر بازگشتند خدا بدانان وعده نازل کردن تورات و قوانین داد پس موسى یارانش را واگذارد و هارون را نماینده خود بر آنان قرار داد و به طور رفت و در آنجا چهل شب ماند و تورات بر الواحى بر او نازل شد.
ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ …– منظور این است که گوساله را خداى خود قرار دادید نه آنکه شکل آن را کشیدید زیرا کشیدن شکل حیوانات گناه نبوده و سبب چنین عذاب نبود.
و امّا روایتى که از رسول اکرم وارد شده است که آن حضرت «مصوّران» را لعن فرموده منظور از «مصوّران» کسانیند که خدا را بمخلوقات تشبیه نمایند و یا معتقد گردند که خدا صورتى از صورتها است.
مِنْ بَعْدِهِ …– پس از غیبت موسى و خارج شدنش یا پس از آنکه خدا بشما وعده تورات داد یا بعد از غرق فرعون و آیات و نشانههاى روشنى که دیدید.
وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ …– شما بخود ستم کردید زیرا با این گناه بزرگ و پرستش گوساله مستحق عذاب الهى شدید.
داستان
از ابن عباس نقل شده است که «سامرى» مردى بنام «میخا» و یا «موسى» و گاو پرست بود او اگر چه در ظاهر بموسى ایمان آورده بود ولى در دلش هم چنان علاقه به گاو پرستى داشت.
تا وقتى موسى به طور رفت و هارون باقیماند هارون بمردم گفت شما مقدارى آلات زینت و آرایش را از فرعونیان با خود آورده و گناه آن را بر خود قرار داده اید هم اکنون خود را پاک کنید (آنان که این آلات زینت را از قبطیان عاریه گرفته بودند ولى باز نگردانده و از خود میدانستند).
هارون دستور داد آتشى برافروختند و گفت هر چه دارید در آن بیفکنید بنى- اسرائیل نیز زینت آلات را که داشتند آورده و در آن مى انداختند.
ابو على جبائى میگوید سامرى گوساله اى ساخت و در آن بطورى خاصّ منافذ و سوراخها قرار داد بطورى که باد داخل آنها میشد و صدایى شبیه صداى گاو میداد و سپس مردم را به پرستش آن دعوت کرد آنان نیز پذیرفتند و آن را خداى خود پنداشتند.
ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ …- ما با پذیرش توبه شما، عقاب و عذابى که با پرستش گوساله، مستحقّ آن شده بودید بر داشتیم و یا بقول بعضى، پس از گوساله پرستى شما، مادر عذابتان شتاب نکردیم.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ …– شاید خدا را بر این عفو و گذشت و نعمتهاى دیگرش سپاسگزارى کنید و یا شما را در معرض شکر قرار دادیم.
این آیه بر وجوب شکر نعمت دهنده و نیز به این جهت که بخشش و عفو خدا از گناه پس از توبه، خود نعمتى است دلالت دارد، بمناسبت بحث در کلمه شکر بد نیست که به این سه مطلب توجه کنیم.
۱- اینکه در باره پروردگار گفته میشود او «غفور و شکور» است منظور از «شکور» این است که بندگان را بر طاعات و عباداتشان پاداش میدهد بدون آنکه چیزى کم بگذارد و این پاداش دادن را «شکر» گفته است.
۲- انسان نمىتوان شکرگزار خودش باشد زیرا شکر، در برابر نعمت دهنده است و نعمت دهنده و نعمت گیرنده باید دو نفر باشند آرى خوبى کردن انسان بخود مانند بد کردنش تصور دارد مانند کار نیکى که انجام دهد و از آن خود بهرهمند گردد یا جنایتى که مرتکب شود و زیانش باو برسد.
۳- کافر در برابر نیکىها و خدماتش تنها استحقاق مکافات و پاداش دارد نه شکر همانطور که باید طلبش را پرداخت و فرق بین پاداش و شکر این است که در شکر، تعظیم و بزرگداشت طرف است و باضافه، پاداش و مکافات باید با خود نعمت و نیکى، برابر باشد ولى در شکر، این جهت اعتبار ندارد و ممکن است گاهى شکر کمتر از نعمت باشد در این صورت اگر چه بر نعمت گیرنده بیش از آن، واجب نیست ولى هر چه بیشتر شکر کند بهتر است هر چند واجب نیست چون واجب باید داراى حدّى باشد و گاهى نعمت بقدرى زیاد است مانند نعمت خدا بر انسان که هر چه انسان شکر کند باز کم کرده و سزاوار است که بیشتر کند تا بى نهایت. و اگر واجب باشد باید بى نهایت شکر کند و بدیهى است که این تکلیف محال خواهد بود.
[سوره البقره (۲): آیات ۵۳ تا ۵۴]
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۵۳) وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۵۴)
[ترجمه]
آن گاه که بموسى کتاب و فرقان دادیم شاید هدایت یابند.
و آن گاه که موسى بقوم خود گفت اى قوم شما با گوساله پرستى بخویش ستم کردید اکنون بسوى آفریننده خود باز آئید و خودتان را بکشید این، نزد خالقتان براى شما بهتر است پس توبه شما را پذیرفت چه او خداى توبه پذیر مهربان است.
شرح لغات
فرقان …– جدایى و هر چه دو چیز را از هم جدا کند «فرقان» مىنامند و چون کتاب خدا فاصله بین حق و باطل است و آن دو را از هم جدا میکند به آنان فرقان گفتهاند.
و در آیه کریمه: «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» (یعنى بین شما و گناهانتان جدایى مىاندازد)[۱۱].
بارء …– آفریننده و فرق آن با خالق این است که بارء به کسى گفته میشود که موجودات را از نیستى به هستى آورده در حالى که خالق کسى است که آنها را از حالى به حال دیگر در مىآورد، و نیز به مریضى که از بیمارى و نقص بیرون آید «بارء» میگویند.
فاقتلوا …– پس بکشید.
تفسیر
بیاد آورید وقتى را که بموسى کتاب دادیم که همان تورات است و در باره کلمه فرقان که در این آیه به کتاب عطف شده چهار قول از مفسّران نقل شده است.
۱- ابن عباس میگوید: مراد از فرقان همان تورات است و تفاوت آن با کتاب فقط از نظر لفظ است.
۲- منظور از کتاب، تورات است و فرقان شکافته شدن دریا است که هر دو نعمتى براى موسى بودند.
۳- فرقان، همان جدا کردن حلال از حرام و فرق بین موسى و یارانش با فرعون و درباریانش است به چیزهایى مانند نجات دادن اینان و هلاک و غرق فرعونیان.
۴- منظور از فرقان قرآن است و تقدیر آیه بنا بر این قول، چنین است که:
بموسى، کتاب و بمحمّد، قرآن دادیم.
ولى قول چهارم را دانشمندان، ضعیف دانسته اند زیرا آیه میگوید: ما بموسى فرقان دادیم و در آیه دیگر نیز مىفرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ» ما بموسى و هارون فرقان دادیم.
لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ …– شاید شما از آنچه در تورات است از آن جمله بشارت بآمدن محمّد هدایت شوید.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ ….– بیاد آورید وقتى موسى پس از بازگشت به بنى اسرائیل که گوساله پرستیده بودند گفت: شما بخود ستم کردید «یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ» با پرستش گوساله و خدا دانستن آن بخود ضرر زدید و عبادت را در غیر محلّش قرار دادید ستم آنان بخود، از این جهت بود که با این عمل ناشایست استحقاق عقاب و عذاب پیدا کردند و هر که چنین کند بى شک بخود ستم کرده است.
فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ …– شما به آفریننده و خداى خود با عبادت و اعتقاد به یگانگیش. باز گردید در اینجا اقوالى در تقدیر است که ما چگونه توبه کنیم.
قرآن خود کیفیّت توبه و بازگشت را بیان میکند «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» (شما همدیگر را بکشید).
ابن عباس میگوید: یعنى بىگناهان گناهکاران را بکشند مانند آیه کریمه:
«فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ»[۱۲] (چون بخانهاى در آمدید خویشتن را سلامى گوئید) یعنى بعضى از شما به بعضى دیگر سلام گوید.
جبائى و ابن اسحاق میگویند: معناى آیه این است که همه آماده کشته شدن شوید و این آمادگى گویى کشتن خود آنها است.
چه کسى مأمور قتل شد؟
در اینکه چه کسى مأمور شد آنان را بکشد اختلاف است.
بعضى میگویند: موسى فرمان داد که همه غسل کنند و کفن بپوشند و در صفّ تشکیل داده بایستند و هارون با ۱۲ هزار افرادى که بگوساله پرستى نگرائیده بودند آمد و آنان در حالى که شمشیرهاى لب تیز در دست داشتند شروع بکشتن کردند تا هفتاد هزار تن کشته شد و خدا از گناه بقیّه گذشت.
بعضى گفتهاند: آنان دو صف شده و هر کدام دیگرى را میزدند تا هفتاد هزار کشته شد.
قول سوّم آن است که آنان را تاریکى شدید فرا گرفت و شروع بکشتن همدیگر کردند تا وقتى هوا روشن شد و معلوم گردید که هفتاد هزار نفر کشته شده است.
روایت شده است در حالى که بنى اسرائیل یکدیگر را مىکشتند موسى و هارون براى آنان دعا و طلب آمرزش مى نمودند تا وحى آمد که دیگر همدیگر را نکشند و توبه باقیماندگان پذیرفته شد.
ابن جریح میگوید: علّت اینکه خدا فرمان داد بنى اسرائیل همه یکدیگر را بکشند این بود که اگر چه دسته اى از آنان گوساله نپرستیده و آن را کارى باطل و زشت دانسته بودند ولى گناه این دسته آن بود که دیگران را از گوساله پرستى نهى و منع نکردند لذا این فرمان سخت که عذاب و عقوبت شرک دستهاى و سکوت دیگران بود به آنان متوجّه شد که همدیگر را بکشند و مردمى که با دیدن آن همه آیات توحید باز بکفر و شرک گرائیدند بى شک سزاوار چنین شکنجه و عقوبتى بودند.
رمّانى میگوید: با توجه به اینکه باید این تکلیف (کشتن یکدیگر) مانند هر تکلیف دیگرى براى مردم لطفى و مصلحتى را در برداشته باشد.
رمّانى میگوید: با توجه به اینکه باید این تکلیف (کشتن یکدیگر) مانند هر تکلیف دیگرى براى مردم لطفى و مصلحتى را در برداشته باشد.
اگر سؤال شود که با این تکلیف، آنان کشته میشدند و پس از مرگ دیگر چه لطفى و چه مصلحتى خواهد بود؟ جواب آن است که وقتى آنان بکشتن یکدیگر مکلّف شدند پس تکلیف هر یک کشتن دیگرى بود و این تکلیف، لطف و مصلحت در برداشت زیرا در باره هر کدام این احتمال بود که زنده بماند و لو بمقدارى که واجبى انجام دهد. نظیر فریضه جهاد و جنگ با مشرکان که خود، لطف و نتیجه اش کشتن دشمنان و یا رسیدن به شهادت است و خداوند بدان، امر کرده و مجاهدان را ستوده است.
تاریخ نویسان نقل مىکنند که گوساله پرستان موظّف شدند که بر کشته شدن صبر و تحمّل کنند تا بعضى دیگر را بکشند و کشته شدن افراد، شهادت آنان و توبه باقیماندگان گردید.
اما بنا بقول کسانى که میگویند: آنان فقط مأمور شدند که خود را آماده کشته شدن کنند دیگر سؤال و اشکالى نخواهد بود زیرا بنا بر این آنان مأمور بکشتن خود نبودند.
تسلیم در برابر گناه!
در این فرض هم باید در نظر داشت که اگر کشته شدن آنان بدست دیگران امرى زشت و گناه باشد حاضر شدن و تسلیم در برابر گناه است و شکّى نیست که خود گناه و زشت است.
لذا در تاریخ پیامبران و مصلحان بزرگ مىبینیم که در راه انجام رسالت خود وقتى با مخالفت جبّاران زمان خود مواجه میشدند و این جبّاران که معمولًا مردمى خونخوار و جنایتکارند میخواستند آن رهبران دینى و اجتماعى را بکشند آنان هیچگاه تسلیم کشته شدن نبودند و تا حد قدرت، از خود دفاع میکردند و شهادتشان تنها در صورتى ممکن بود که قدرت دفاعى از آنها گرفته میشد.
پاسخ در پاسخ باید گفت کشتن انسان اگر چه عملى زشت و حرام است ولى گاهى از نظر پارهاى مصالح، نیکو و واجب میگردد و یک نوع مصلحت دینى و اجتماعى عنوان آن را تغییر میدهد.
در مورد بنى اسرائیل نیز چون کشتن آنان مصلحت جلوگیرى از تکرار این نوع گناه بزرگ را داشت نیکو، و حاضر شدن به آن، نیز امرى پسندیده بشمار مىآید.
ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ …– اشاره به توبه آنان به این صورت که خدا فرمان داد که اگر چه سخت و دردناک است ولى چون باعث قبولى توبه و آمرزش گناه شما است بهتر است از این زندگى چند روزهاى که بالآخره تمام میشود و پس از آن باید بعذاب همیشگى گرفتار شد ولى تلخى انجام دادن این فرمان، زود گذر و در مقابل، نعمتى ابدى و جاوید براى شما خواهد بود.
فَتابَ عَلَیْکُمْ …– در اینجا تقدیر کلام چنین است که بنى اسرائیل بهمان صورتى که خدا فرمان داد توبه کردند و خدا توبه آنان را پذیرفت.
إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.– او پذیرنده توبه است کلمه «تواب» که مبالغه درپذیرش توبه است یا از جهت تکرار گناه و توبه و یا از نظر عظمت و بزرگى گناه آمده است که او پذیرنده توبه هاى پیاپى و پذیرنده توبه از گناهان بزرگ است. و او مهربان (رحیم) است که وقتى توبه کردید شما را داخل بهشت میکند.
ضمناً از این آیه استفاده میشود که ممکن است براى قبولى توبه، علاوه بر ندامت و پشیمانى که اساس و اوّلین شرط آن است شرط دیگرى نیز باشد که در مورد توبه بنى اسرائیل، آمادگى آنان براى کشته شدن بود.
[سوره البقره (۲): آیات ۵۵ تا ۵۶]
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۵۵) ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۵۶)
[ترجمه]
(بیاد آورید) وقتى را که گفتید اى موسى تو را تصدیق نمىکنیم مگر آشکارا خدا را ببینیم پس صاعقه شما را گرفت در حالى که شما مىنگریستید (۵۵).
آن گاه شما را از پس مرگتان برانگیختیم که شاید خدا را شکر کنید.
شرح لغات
لن نؤمن …– هرگز تو را تصدیق نخواهیم کرد.
نرى …– ببینیم از رؤیت بمعناى دیدن و به معناى علم نیز بکار میرود.
جهره …– علنى و آشکارا که نسبت به دیده شده گفته میشود در برابر معاینه نسبت به بیننده.
صاعقه …– به سه معنى در قرآن آمده است.
۱- آتشى که از آسمان فرود آید مانند آیه کریمه: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ»[۱۳] (صاعقهها را میفرستد و هر که را خواهد دچار آن کند)
2- مرگ ناگهانى- مانند آیه کریمه: «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ»[۱۴] (بیهوش و هلاک شد هر که در آسمانها بود)
۳- عذاب- مانند آیه کریمه «فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ»[۱۵] (شما را از عذابى چون عذاب عاد و ثمود بیم میدهیم).
بعث …– برانگیختن از محلى و یا از خواب و مرگ و از حالت آرامش و استراحت است و روز قیامت را روز بعث گفته اند چون همه مردم از قبرها براى حساب برانگیخته میشوند و نیز بفرستادن لشگر بمحلى «بعث» میگویند.
تفسیر
وقتى شما (پدران شما) بموسى گفتید ما تو را که مىگویى فرستاده خدا هستم تصدیق نمىکنیم مگر خدا را آشکارا ببینیم و به ما بگوید که تو فرستاده اویى.
بعضى میگویند وقتى موسى الواح را براى بنى اسرائیل آورد که در آن، تورات بود آنان گفتند ما باور نمىکنیم که اینها از طرف خدا باشد جز اینکه خدا را علنى ببینیم.
بعضى دیگر میگویند کلمه «جهره» (علنى) صفت گفتار آنان است یعنى آنها این سخن را صریحاً و علناً به موسى گفتند که: تا خدا را نبینیم تو را تصدیق نمىکنیم ولى اقوى همان قول اول است.
فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ …– پس شما را مرگ فراگرفت در حالى که خود، ناظر علل و اسباب آن بودید «وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» یا به آتشى که بدان گرفتار شدید مىنگریستید.
سؤال و جواب با اینکه این درخواست از ناحیه پدران آن دسته از بنى اسرائیل که در زمان رسول اکرم بودند نسبت بموسى شد چرا خداوند آنان را مذمّت میکند.
در جواب باید گفت که آنان نیز براه پدران خود میرفتند و به رسول اکرم و آنچه او آورده بود ایمان نمىآوردند و مانند اجداد خود که گاهى به پیامبر میگفتند خدایى غیر از خداى بزرگ بر ایشان قرار دهد و گاهى گوساله مىپرستیدند و گاهى میگفتند تو را تصدیق نمىکنیم تا خدا را علنى نبینیم، آنان نیز رسول اکرم را آزار میدادند.
خدا دیدنى نیست!
ابو القاسم بلخى از این آیه استدلال میکند که خدا را نتوان دید زیرا در این آیه دو مسئله مورد مذمّت قرار گرفته است.
۱- ردّ و انکار بنى اسرائیل به پیامبران.
۲- درخواست دیدن خدا و مسئله دوم زشتتر و بدتر از اولى است همانطور که قرآن میگوید: «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً»[۱۶] (آنان از موسى بالاتر از این را درخواست کردند و گفتند خدا را آشکارا بما نشان ده) و نیز میتوان فهمید که اگر موسى گفت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ»[۱۷] (خدایا خود را نشان ده تا تو را ببینم) اظهار همان درخواست بنى اسرائیل بوده است. زیرا بین اهل تورات اختلاف نیست که موسى جز یک بار از خدا این مطلب را نخواست.
ثُمَّ بَعَثْناکُمْ …– در تفسیر این آیه حسن بصرى و قتاده میگویند: شما را پس از مرگتان زنده کردیم تا بقیه عمر خود را بگذرانید.
سدّى میگوید آنان پس از بهوش آمدن از خدا خواستند که پیامبر باشند و خدا خواسته آنان را اجابت کرد.
همه مفسران جز دسته کمى اتفاق دارند که همه قوم، هلاک شده و مردند جز موسى که فقط بیهوش شد چون در آیه کریمه: «فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»[۱۸] (چون بخود آمد گفت منزّهى تو بسوى تو باز میگردم و من نخستین مؤمن بتو أم) تعبیر به «أفاق» یعنى بهوش و بخود آمد، شده است.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ …– تا خداى را بر بازگرداندن زندگى براى شما و نعمتهاى دیگرش سپاسگزار باشید.
بیان این داستان از قرآن که مورد قبول یهود و نصاراى مخالف اسلام نیز بود خود معجزهاى دیگر از پیامبر عزیز و برهانى است بر مشرکین عرب که زنده شدن پس از مرگ را امرى محال مىپنداشتند.
کشف و شناسایى قهرى
در اینجا ممکن است اشکالى شود که مرگ سبب بالا رفتن پردهها و کشف حقیقت و شناسایى قهرى جهان غیب و خدا میگردد.
پس بنى اسرائیل که مردند خواه ناخواه حقیقت براى آنان روشن شد در حالى که بار دیگر به دار دنیا و جهان تکلیف بازگشتند و در عالم تکلیف شناسایى باید از راه فکر و استدلال باشد؟
در پاسخ میگویند: مرگ آنان مانند خواب بود که فقط روح از بدن جدا میشود ولى احوال آخرت را مشاهده نکرده شناسایى قهرى بر ایشان دست ندارد.
اشکال دیگر
ممکن است گفته شود که خود این زنده شدن آنان پس از مرگ سبب شناسایى قهرى شد؟.
در جواب میگویند اینکه غیر خدا کسى نمىتواند مرده را زنده کند خود نوعى استدلال است و معرفت و شناسایى بر پایه آن، معرفتى است کسبى و استدلالى نه قهرى.
و تنها زنده شدن پس از مرگ چون بیدار شدن از خواب و بهوش آمدن پس از بیهوشى است که سبب علم و شناسایى قهرى نمیگردد.
رجعت و بازگشت[۱۹]
بعضى باین آیات بر جواز رجعت استدلال کردهاند و قول کسانى که رجعت را مانند هر معجزهاى مخصوص پیامبران میدانند، درست نیست چون معجزات بعقیده ما منحصر به پیامبران نیست و ممکن است بدست ائمه و اولیاء نیز انجام شود پس باز گرداندن مردگان که خود، معجزهاى است اختصاص بفرمان انبیاء ندارد.
ابو القاسم بلخى میگوید: رجعت جائز نیست زیرا مردمى که میدانند بار دیگر باز میگردند و ممکن است توبه کنند بر گناه جرئت پیدا کرده و از انجام آن باک نخواهند داشت، معتقدین برجعت در جواب بلخى میگویند: چون رجعت براى همه مردم نیست بنا بر این هر کسى نمیداند که او خواهد برگشت پس سبب جرئت نخواهد شد.
[سوره البقره (۲): آیه ۵۷]
وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۵۷)
[ترجمه]
ابر را بر شما سایبان گردانیدیم و ترنجبین و مرغ بریان براى شما فرستادیم بخورید از چیزهاى پاکیزهاى که روزى شما کردیم و بر ما ستم نکردند بلکه بخودشان ستم میکردند. (۵۷)
شرح لغات
ظلّلنا …– سایه انداختیم.
غمام … ابرى که آسمان را مىپوشاند و یک تکه از آن را «غمامه» میگویند و به ابرهاى سفید نیز گفته میشود و به اندوهى که دل را مىپوشاند بهمین مناسبت «غم» میگویند.
منّ …– احسان بکسى که سزاوار آن نیست و بمعناى هر نعمت و قطع آن نیز آمده است مانند آیه کریمه: «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» (پاداش همیشگى و غیر مقطوع) و «منّه» قوت قلب است و اصل این ماده بمعناى احسان میباشد و آنچه بر بنى اسرائیل میآمد احسان الهى بود.
سلوى …– در لغت آنچه سبب آرامش خاطر میگردد و بمعناى عسل و پرندهاى مخصوص آمده است.
تفسیر
وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ …- ما ابرها را سایبان شما قرار دادیم تا شما در آن سایبان از حرارت خورشید حفظ شوید و بر شما منّ و سلوى نازل کردیم در باره «منّ» وجوهى بیان شده است.
۱- همان که روى درخت میریزد و همه میدانند.
۲- مجاهد میگوید: چیزى مانند صمغ و کتیرا که بر درختان قرار میگیرد و مزهاش مانند شهد و عسل است.
۳- وهب میگوید نانى بوده است.
۴- همه نعمتهایى که خداوند بآنان داد که زحمت و سختى در آن نبود.
از رسول اکرم نقل شده که آن حضرت فرموده قارچ کوهى از «منّ» است و آب آن شفاى چشم میباشد.
کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ …- بخورید از این طعامهاى لذیذ و یا مباح و حلال و یا مباحى که لذتبخش است که بشما روزى کردیم و آن را رزق شما قرار دادیم.
ما ظَلَمُونا …– بنى اسرائیل در برابر این همه نعمتها ناسپاسى کردند ولى ناشکرى آنان نعمتهاى ما را کم نکرد بلکه از نعمتهاى خود آنان کاست «وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».
و بعضى میگویند یعنى بما ضرر نزدند بلکه ضرر بخودشان وارد شد روى همان قانون کلى که اطاعت، و یا نافرمانى بندگان، سود و ضرر، بحال خدا ندارد بلکه نفع و ضرر آنها بسوى خودشان باز مىگردد.
داستان:
سبب فرود آمدن منّ و سلوى بر بنى اسرائیل این بود که وقتى موسى بآنان فرمان داد براى جنگ با عمالقه بجانب بیت المقدس حرکت کنند آنها در جواب گفتند اى موسى تو و خدایت بروید و جنگ کنید و ما در همین جا هستیم «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[۲۰] خداوند بکیفر این گناه، و فرار از جنگ آنان را در بیابان تیه گرفتار کرد هر مقدار که راه میرفتند بهدف نمیرسیدند و گم میشدند باین ترتیب هر صبح مقدارى راه را مىپیمودند ولى عصر در همان جاى صبح بودند تا مدت چهل سال در آن وادى بودند و موسى و هارون همان جا از دنیا رفتند و یوشع بن نون ظاهر، و مبعوث شد.
آنان وقتى باین کیفر رسیدند و در وادى تیه سرگردان ماندند از کرده خودشان پشیمان شده توبه کردند و سپس مورد لطف خدا قرار گرفتند بطورى که هر گاه از گرماى خورشید اذیت میشدند ابر بر سر آنها سایه میانداخت و بر آنان منّ و سلوى فرستاد بدین ترتیب که از طلوع فجر تا طلوع خورشید منّ فرود میآمد و هر چه براى یک روز احتیاج داشتند میگرفتند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود بر بنى اسرائیل بین الطلوعین منّ نازل میشد و هر گاه کسى از آنان خواب بود روزىاش نمىآمد و از این جهت خواب در این وقت کراهت دارد.
ابن جریر میگوید اگر منّ و سلوى را بیش از مقدار احتیاج یک روز میگرفتند خراب و فاسد میشد مگر در روز جمعه که باندازه شنبه هم میگرفتند و خراب نمیشد و آن را مانند قرصى از نان مىپختند و طعمى چون شهد مخلوط با روغن داشت و خداوند در روز براى آنها ابرهایى میفرستاد تا جلو حرارت خورشید را میگرفت و شبها نورى از آسمان نازل مینمود تا بمانند چراغ، مکانشان را روشن میکرد.
[سوره البقره (۲): آیات ۵۸ تا ۵۹]
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ (۵۸) فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۵۹)
[ترجمه]
(بیاد آرید) وقتى که گفتیم باین دهکده داخل شوید و از آن هر چه میل دارید بخورید که فراوان و بى زحمت براى شما مهیا است و از آن در سجدهکنان وارد شوید و بگوئید: خدایا ببخش ما را تا از خطاى شما درگذریم و نیکوکاران را افزایش دهیم (۵۸).
پس ستمکاران این گفتار را بگفتارى غیر از آنچه بآنها گفته شده بود، تبدیل کردند و بر آنان که ستم نمودند عذابى از آسمان نازل نمودیم بسبب کارهاى ناروایى که انجام میدادند (۵۹)
شرح لغات
ادخلوا …– وارد شوید.
قریه …– دهکده، و به شهر و قصبه نیز گفته میشود.
حطّه …– مصدر است مانند ردّه و جدّه، بمعناى بار را بر زمین نهادن و فرود آمدن از بلندى، و بمعناى فرو ریختن گناه، نیز آمده است.
نغفر …– میآمرزیم از غفران که بمعناى پوشاندن است و به آمرزش، از این نظر که گناه را در زیر پرده لطف مىپوشاند «غفران» و مغفرت گفتهاند.
و به کلاه خود که سر را مىپوشاند «مغفر» میگویند.
خطایا …– جمع خطیئه- گناه عمدى است و با معصیت و ملّت بیک معنا میباشد.
محسنین …– نیکوکاران را، از احسان که بمعناى خوبى کردن و انجام کار نیک است.
تبدیل …– تغیر و عوض کردن رجز …- بکسر راء عذاب نکبتبار، پلیدى، و بضم راء بتپرستى.
یفسقون …– از فسق بمعناى خروج از عقیده و در اصطلاح، بیرون آمدن از اطاعت و فرمان خدا است.
تفسیر:
همه مفسران اتفاق دارند که مراد از «قریه» در این آیات «بیت المقدس» است و آیه کریمه «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ» (بزمین مقدس داخل شوید) آن را تأیید میکند.
ابن زید میگوید منظور «اریحا» است که دهى بود نزدیک بیت المقدس و در آنجا باقیماندههایى از قوم عاد که همه عمالقه بودند زندگى میکردند.
قرآن میگوید بیاد آورید وقتى که بشما گفتیم داخل این قریه شوید «ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ» و هر چه خواستید بخورید «فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً» و هر چه بخواهید پس از منّ و سلوى از غذاى این محل براى شما مهیا است و گفتهاند که این تعبیر، براى اظهار مباح بودن همه غنیمتها و مالک شدن اموال براى آنها بوده است.
وَ ادْخُلُوا الْبابَ ..– در اینکه از چه درى دستور داشتند داخل شوند اقوالى است.
۱- در حطّه- از بیت المقدس که در هشتم بود (مجاهد)
2- در قبه- که موسى و بنى اسرائیل بدان سوى، نماز میخواندند.
۳- در قریهاى- که فرمان یافتند تا داخل آن شوند (جبائى) ولى دلالت آیه بر احتمال دوم که «در قبه» باشد بیشتر است از احتمال سوم (در قریه) زیرا ظاهر آیه بعد، «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» اینست که آنان پس از امر موسى، آن چنان که امر شده بود داخل نشدند و کلمه «فا» در آیه «فَبَدَّلَ الَّذِینَ» که بمعناى «پس» است ظاهر در اینست که فاصله بین امر موسى و مخالفت آنها در طرز داخل شدن نبوده است و با توجه به اینکه آنها در زمان موسى داخل آن قریه نشدند، احتمال دوم (در قبّه) تقویت میشود.
سجّداً …– گفته اند که بمعناى خمیدگى است و ابن عباس و دیگران می گویند معنایش اینست که داخل شوید در حالى که خاضع و خاشع در برابر خدائید وهب میگوید: یعنى داخل شوید و پس از آن، خدا را بشکرانه این نعمت سجده کنید.
حطّه … قتاده و حسن و بیشتر اهل تفسیر میگویند معنایش آن است که خدایا گناه ما را فرو ریز، و ما را بیامرز.
ابن عباس میگوید فرمان یافتند که بگویند: این امر حق است.
عکرمه میگوید آنان مأمور شدند که بگویند: «لا اله الا اللَّه» که خود این کلمات، گناه آنان را میریخت و چون همه اینها سبب ریجتن گناه است تعبیر به «حطّه» شده است از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: ما باب رحمت و آمرزش شمائیم[۲۱].
نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ …– مى بخشیم گناهان شما را و بر پاداش و ثواب نیکو کاران میافزائیم «وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ» و یا احسان خود را بر آنان علاوه بر فرستادن منّ و سلوى و سایبانى ابر، اضافه میکنیم و گسترش میدهیم.
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا … کسانى که ظلم و گناه کردند فرمان خدا را تغییر دادند و غیر از آن سخنى را که باید بگویند گفتند و بجاى اینکه بگویند «حطه» گفتند حنطه- (گندم) و در هر حال مقصودشان استهزاء و تمسخر بود و نیز مأمور بودند که خم شده از آن در وارد شوند براى اینکه ناچار باشند بهمین حال داخل شوند در پائین آمده بود ولى آنان باین دستور عمل نکردند و نشسته از در گذشتند.
فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا …– ما بر کسانى که ظلم کردند یعنى بدانچه مأمور بودند عمل نکردند و آن را تغییر دادند عذابى از آسمان نازل کردیم.
بِما کانُوا یَفْسُقُونَ … بدان جهت که فاسق بودند و گناه کردند.
ابن زید میگوید: با بیمارى طاعون در یک ساعت بیست و چهار هزار نفر از بزرگان و پیر مردهایشان هلاک شدند و فرزندانشان باقى ماند و در نتیجه علم و عبادت از آنان رفت و از دست دادن افاضل و دانشمندانشان عذابى براى باقیماندگان شد
[سوره البقره (۲): آیه ۶۰]
وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۶۰)
[ترجمه]
آن گاه که موسى براى قوم، بجستجوى آب بر آمد پس گفتیم عصاى خود را بر سنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشید که هر گروهى آبخورگاه خود را دانست، از روزى خدا بخورید و بیاشامید و در زمین به تبهکارى و فساد سرکشى نکنید (۶۰)
شرح لغات
استسقاء …– طلب سیراب شدن.
انفجرت …– از ماده فجر، شکافتن و کلمه «انبجاس» که بمعناى اندک اندک بیرون جستن آب است أخص از انفجار میباشد بنا بر این، اول، انبجاس است و بعد، فجار.
عین …– از الفاظ مشترکه است که در اینجا بمعناى چشمه میباشد.
لا تعثوا …– از «عثاء» شدت فساد است یعنى فساد و طغیان و سرکشى نکنید.
تفسیر
خداوند نعمت دیگر خود را اضافه بر نعمتهاى قبلى بر بنى اسرائیل می شمرد، که یاد کنید وقتى را که موسى براى قومش آب خواست و چون روشن است که این درخواست از خداست لذا این قسمت که از کى خواست حذف شده است همانطور که بعد میفرماید: ما باو گفتیم عصایت را به سنگ بزن پس از آن جوشید در اینجا باز این قسمت حذف شده است که:«او عصایش را بسنگ زد» چون از خود جمله معلوم میشود.
قوم موسى همان بنى اسرائیل بودند و این آب خواستن موسى، در موقع سرگردانى آنان در وادى تیه بود که از تشنگى خود، پیش موسى شکایت کردند و او از خدا خواست و باو وحى شد که عصایت را بسنگ بزن و موسى زد در نتیجه آن، دوازده چشمه بعدد دوازده سبط بنى اسرائیل بیرون آمد که برابر هر سبطى یک چشمه[۲۲].
فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً …– در این آیات به «انفجرت» و در سوره اعراف به «انبجست»[۲۳] تعبیر شده است، بعضى میگویند این دو کلمه با هم تفاوت ندارند و برخى معتقدند همانطور که در بیان لغت گفتیم، انبجاس کمتر از انفجار است و با قبول این قول و فرق در معناى این دو کلمه در باره داستان حضرت موسى که قرآن بهر دو تعبیر بیان کرده سه وجه گفته شده است از اینقرار:
۱- اولى که موسى عصا را زد آب اندک اندک بیرون میآمد (انبجاس) و بعد، زیاد شد (انفجار) و هر تعبیر براى بیان یک قسمت است.
۲- بستگى به احتیاج و لزوم داشت اگر لازم میشد بصورت انفجار، و با شدّت و اگر نه بشکل «انبجاس» و اندک اندک آب، خارج میگشت.
۳- سنگى که از آن، آب بیرون میآمد اگر در حال حمل بود آب ریز ریز خارج میشد ولى هنگامى که آن را روى زمین قرار میدادند از آن آب زیاد میجوشید قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ …– هر دسته و سبطى از آنان محل آشامیدن خود را دانست.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا …– یعنى ما گفتیم بخورید و بیاشامید از روزى خدا «مِنْ رِزْقِ اللَّهِ» که بدون رنج و خرج بدست شما میرسد.
لا تَعْثَوْا …– در روى زمین فساد نکنید در اینجا یک سؤال ادبى بیش میآید و آن جمع بین «لا تعثوا» (فساد نکنید) با کلمه «مفسدین» (فسادگران) است که در نظر اول کلمه دوم بىفائده و زائد بنظر میآید زیرا معنایى بیش از آنچه از «لا تَعْثَوْا» فهمیده میشود بدست نمیدهد.
در پاسخ از این سؤال گفتهاند که ممکن است کارى بر حسب صورت و شکل فاسد، بنظر آید ولى در باطن مشتمل بر مصلحت و فائدهاى باشد.
قرآن میخواهد بگوید: عمل اینان هم در صورت ظاهر و هم در واقع، فاسد بود و کلمه «لا تعثوا» به ظاهر عمل آنان و کلمه «مفسدین» بروح و حقیقت آن اشاره میکند.
[سوره البقره (۲): آیه ۶۱]
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۶۱)
[ترجمه]
(یاد آورید) آن گاه که گفتید اى موسى ما دیگر بیک نوع خوراک صبر نتوانیم کرد از خدایت بخواه تا آنچه زمین میرویاند مانند سبزى و خیار و گندم و عدس و پیاز براى ما بیرون آرد موسى گفت چگونه پست را با بهتر عوض میکنید؟ بشهرى فرود آئید که هر چه خواستید مهیا است و ذلت و خوارى بر آنان (یهود) مقرر شد و بغضب خدا مبتلى شدند زیرا آیات خدا را انکار و پیامبران را بنا حق میکشند از این جهت که نافرمانى کردند و تجاوز پیش گرفتند (۶۱)
شرح لغات
طعام …– آنچه استفاده غذایى از آن میشود که مناسب و سازگار با ذائقه است و طعم بضم «طاء» بمعناى خوردن و طعم بفتح «طاء» بمعناى مزه است که با قوه چشایى احساس میگردد.
واحد …– یک جور، مبدء اعداد است که خود، قابل تجزیه نیست.
ادع …– بخوان از دعا که همان خواندن و خواستن است و فرق آن با امر از نظر شأن و مرتبه گوینده است که اگر عالى است امر و فرمان، و اگر پائینتر است «دعا» و درخواست میباشد.
تنبت …– میرویاند از إنبات که اصل آن، اظهار است و روئیدنى چون از زمین بیرون آمد و ظاهر میگردد بآن، نبات گفتهاند.
بقل …– هر سبزى که ساقه ندارد و از دانه میروید.
قثاء …– بضم و کسر قاف- خیار.
فوم …– گندم (بقول ابن عباس و قتاده و سدى و مطابق روایتى از امام باقر علیه السلام) گندم و نان (بقول فرّاء و ازهرى) حبوبى که نان میشود مثل گندم،جو، ذرت (بقول جمعى) و «سیر» که اصل آن ثوم به ثاء بوده و حرف اول آن تبدیل به ف شده است (بقول کسایى).
ادنى …– نزدیکتر- پستتر.
مصر …– در لغت بمعناى قطع و بریدن و یا فاصله بین دو چیز است و اطلاق آن بشهر روى همین مناسبت است که شهر با ساختمان، از بیابانها جدا میشود و فاصله بین آنها است.
ضربت …– قرار شد مانند ضرب خراج قرار دادن مالیات و روى این مناسبت بخود مالیات «ضریب» و «ضرائب» گفته میشود.
باؤوا …– بازگشتند بخیر یا بشر و بیشتر در مورد شرّ بکار میرود.
نبیّین …– جمع نبى- مشتق از نبأ خبر دهنده از طرف خداست.
تفسیر
وقتى خداوند نعمتهاى خود را بر بنى اسرائیل شمرد کفران و ناسپاسى آنان را در برابر آن همه نعمت بیان میکند و میفرماید وقتى گفتید «إِذْ قُلْتُمْ» (البته گذشتگان آنان گفتند) اى موسى ما بیک نوع غذا صبر نتوانیم نمود «یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ» و نمیتوانیم جان خود را در یک نوع غذا حبس کنیم.
سؤال و جواب:
با آنکه غذاى آنان متنوع بود مانند منّ و سلوى چگونه آنها از یک نواختى غذا شکایت کردند؟.
جواب آنست که خستگى بنى اسرائیل از یک نواختى غذاى روزانه بود که هر چه هر روز میخوردند در فرداى آن روز، نیز بدون تغییر همان بود مثل اینکه میگویند غذاى فلانى همیشه یک جور است و مقصود آنست که تفاوت نمیکند اگر چه غذاى روزانهاش رنگارنگ باشد.
برخى میگویند اول بر آنان همه روز نوعى غذا بنام «منّ» میرسید که شاید همان «ترنجبین» باشد آنها خسته شدند و از موسى خواستند تا متنوع شود و سپس بر آنها نوعى دیگر «سلوى» آمد.
فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ …– از خدا بخواه براى ما بیرون آورد، آنچه زمین میرویاند مانند سبزى و خیار و گندم و عدس و پیاز و سیب.
سبب این سؤال بعقیده قتاده اینست که بنى اسرائیل در بیابان بودند و ابر بر سر آنها سایه انداخت و منّ و سلوى بر ایشان نازل میشد از این یک نواختى زندگى خسته شدند و بیاد زندگى خود در مصر افتادند و از موسى خواستند که بهمان وضع باز گردند.
خداوند در جواب این خواهش آنان فرمود که بمصر فرود آئید که در آنجا آنچه میخواهید مهیا است بعضى میگویند: از اینکه همیشه غذاى آماده داشتند خسته شدند و گفتند ما را بر این بى نیازى شکیبایى نیست چه، در این وضع نمیتوانیم بهم کمک کنیم از خدا بخواه تا از روئیدنیهاى زمین بما دهد تا محتاج کمک هم باشیم و آنکه ندارد کمک توانگر شود.
قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ …– خدا، یا موسى بآنان گفت: میخواهید آنچه را که بىزحمت بدست میآوردید مانند منّ و سلوى از دست داده و چیزهایى را که باید در راه تحصیلش رنج و زحمت بکشید بدست آورید و یا آنچه قیمت کمترى دارد گرفته و نعمت گرانبها را رها کنید.
گناه نبود!
برخى میگویند این سؤال، گناه نبود زیرا آنچه داشتند مباح بود ولى آنان مباح دیگرى را خواستار شدند ولى عده اى معتقدند که گناه بود زیرا آنان بآنچه خدا برایشان اختیار کرده بود راضى نشدند و از همین جهت است که قرآن، آنان را سرزنش میکند.
اهْبِطُوا مِصْراً …- در اینکه منظور از «مصر» در این آیه، چیست؟:
حسن و ربیع میگویند، منظور، مصر فرعون است که از آن بیرون آمده بودند ابو مسلم میگوید منظور بیت المقدس است و همین مطلب از «ابن زید» نیز نقل شده است. قتاده و سدى و مجاهد میگویند مقصود، مطلق شهر است در مقابل بیابان و موسى میگوید آنچه شما میخواهید در بیابان نیست و اگر داخل شهرى بزرگ که عرض و طولى دارد شوید آنچه که خواستار آن هستید خواهید یافت.
در اینجا سخن راجع بآنان پایان یافت و سپس در باره کسانى از بنى اسرائیل که نسبت باحکام الهى در باره شنبه تجاوز کردند و پیامبران را بناحق کشتند سخن را ادامه داده میگوید: بر این مردم زشت رفتار، ذلت و خوارى حتمى و مقرر شد.
حسن و قتاده میگویند منظور از ذلّت، «جزیه» است مطابق آیه کریمه:
«حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»[۲۴] (تا بدست خود جزیه دهند و کوچک شوند).
عطا میگوید «ذلّت» همان نشان مخصوص است که یهود باید آن را میزدند.
مسکنت …– فقر و تهیدستى است که در یهود دیده میشود که حتى اگر ثروتمند هم باشد باز خود را در لباس فقر در میآورد تا مالیات ندهند.
برخى از این آیه فهمیده و استدلال کردهاند که ثروتمند بر فقر برترى و فضیلت دارد چون خداوند یهود را بر فقرشان مذمت میکند و فقر را چون کیفر و عذاب براى آنان میشمرد.
ولى با توجه به اینکه مقصود از این «مسکنت» فقر روحى است سستى و بىپایگى این استدلال واضح میگردد زیرا چه بسیار از یهود دیده میشوند که ثروت مادى دارند ولى حتى یک فرد از آنان یافت نمیشود که از نظر روحى غنیّ و شریف باشد و رسول اکرم فرموده ثروتمندى بىنیازى روح است[۲۵].
ابن زید میگوید خداوند بکیفر آنکه یهود، آیات خدا را منکر و پیامبران را کشتند عزّت آنان را بذلّت و نعمتشان را به بدبختى و خشنودى و رضاى خود را به غضب بر آنان تبدیل کرد.
وَ باؤُ بِغَضَبٍ …– بازگشتند بغضب الهى و مشمول خشم حق شدند.
غضب بقول بعضى، آن بلاء و بدبختى است که در دنیا بجاى رضا و نعمت دامنگیر شخص میگردد و بعقیده دیگران آن عذابى است که انسان در آخرت بسبب گناهان خود خواهد دید.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا …– این خشم الهى و ذلّت و خوارى آنان از این جهت است که آیات خدا یعنى دلیل و برهان و یا آیات انجیل و قرآن را انکار کردند و به غضبهاى الهى گرفتار شدند این غضبها در نتیجه انکار عیسى و انجیل و نیز قبول نکردن محمّد و قرآنش متوجه آنان شد.
وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ …- آنان پیامبران را چون زکریا و یحیى، و دیگران بدون جرم کشتند قید: «بغیر حق» معنایش آن نیست که کشتن پیامبران ممکن است گاهى بحق باشد بلکه منظور این است که اصولًا کشتن انبیاء بطور کل ناروا و بغیر حق است و این کلمه (بغیر حق) صفت خود فعل کشتن است مانند آیه کریمه: «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ»[۲۶] (هر که با خداى یکتا خداى دیگر بخواند که برهانى در مورد آن ندارد) و معناى آن این است که نمیتواند برهان داشته باشد.
ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ …– اشاره است بگناهان گذشته آنان مانند کشتن پیامبران و تجاوز در حکم خدا مربوط به روز شنبه.
بعضى گفتهاند بعضى به سبب شکستن عهد خود و کشتن انبیاء دچار این گرفتاریها شدند.
خلاصه، عذابى که از طرف خدا بر آنان نازل شد نتیجه گناهان و کارهاى زشتى بود که مرتکب میشدند.
سؤال چگونه خدا بکفّار، این امکان را میدهد که پیامبران را بکشند؟
جواب بسبب همین کشته شدن پیامبران بمقاماتى عالى و درجاتى بلند میرسند و ابداً کشته شدن سبب خوارى آنان نبود مانند امکاناتى که براى کشندگان اولیاء و مردان خدا دست میدهد که جز عزّت مقام، چیز دیگرى براى کشته شدگان پدید نمىآورد.
حسن بصرى میگوید: خدا بهیچ پیامبرى دستور جنگ نداد مبادا کشته شود و اگر پیامبرى کشته میشد در جنگ نبوده است.
مؤلّف: وقتى پیامبر هنوز رسالت خود را انجام نداده خداوند امکان کشتن او را نخواهد داد زیرا اخلال به غرض میشود و با لطف خدا در هدایت مردم ناسازگار است اما پس از انجام رسالت و بیان قوانین و احکام ممکن است و بر خدا منع آن لازم نیست.
ابو هریره از رسول اکرم نقل کرده است که آن حضرت فرموده: بنى اسرائیل پس از موسى پانصد سال اختلاف کردند تا فرزندان اسیر در میان آنان زیاد شد ولى پس از عیسى دویست سال اختلاف نمودند
______________________________________________________________
[۱] آیه ۱۰۳ از سوره اسراء.
[۲] آیه ۲۴۶ از سوره بقره.
[۳] « إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ، وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ، آیه ۵۵ از سوره شعراء( ۲۶)
[۴] « قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا»( آیه ۱۲۹ از سوره اعراف)
[۵] « قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»( آیه ۱۲۹ از سوره اعراف)
[۶] آیه ۷۷ از سوره طه.
[۷] « اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ».( آیه ۱۳۸ از سوره اعراف)( ۸)
[۸] « قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»( دنباله آیه ۱۳۸ از سوره اعراف)
[۹] آیه ۱۷۸ از سوره بقره.
[۱۰] آیه ۱۴۲ از سوره اعراف.
[۱۱] آیه ۲۹ از سوره انفال.
[۱۲] آیه ۶۱ از سوره نور.
[۱۳] آیه ۱۳ از سوره رعد.
[۱۴] آیه ۶۸ از سوره زمر.
[۱۵] آیه ۱۳ از سوره« فصلت».
[۱۶] آیه ۱۵۳ از سوره نساء.
[۱۷] آیه ۱۴۳ از سوره اعراف.
[۱۸] آیه ۱۴۳ از سوره اعراف.
[۱۹] رجعت بمعناى بازگشت است و در اصطلاح عبارت از آن است که بعضى از مردم قبل از رستاخیز عمومى بار دیگر زنده شوند و مورد اختلاف و بحث قرار گرفته است.
[۲۰] آیه ۲۴ سوره مائده.
[۲۱] نحن باب حطتکم
[۲۲] در اینجا مجمع البیان به بیان اینکه عصاى موسى از کجا آمد و چگونه بود و همچنین سنگى که آب از آن بیرون آمد چگونه بود پرداخته است که از نقل آن صرف نظر شد.
[۲۳] « فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً» آیه ۱۶۰ سوره اعراف
[۲۴] آیه ۲۹ از سوره توبه
[۲۵] الغنى غنى النفس
[۲۶] آیه ۱۱۷ از سوره مؤمنین