ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره نساء آیه ۱۳ -۲۸
[سوره النساء (۴): آیات ۱۳ تا ۱۴]
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۳) وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ (۱۴)
ترجمه
این است حدود خدا و کسى که خدا و رسولش را اطاعت کند، خداوند او را داخل بهشتهایى مىکند که از زیر آن نهرها جریان دارد و در آنجا جاودانى هستند و این رستگارى بزرگى است.
و کسى که خدا و رسولش را معصیت کند و از حدود او تجاوز کند، خداوند او را براى همیشه داخل جهنم مىکند و براى او عذابى اهانت آور است.
بیان آیه ۱۳- ۱۴
قرائت
نافع و ابن عامر- ندخله- به نون و دیگران- یدخله- به یاء خواندهاند. اگر به نون بخوانیم: عدول از لفظ غیبت تکلم شده است تا کبریا و جلال خداوندى را ظاهر سازد مثل:- بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ … سَنُلْقِی- (سوره آل عمران آیه ۱۵۱) یعنى بلکه خداوند مولاى شماست … بزودى مىافکنیم … و اگر بیاء بخوانیم فعل بلفظ غیبت و فاعل آن- اللَّه- است.
لغت
حدود: جمع حد، فاصله میان دو چیز. اصل این کلمه از منع و فصل است.
حدود خانه، باین ملاحظه گفته مىشود که خانه را از اطراف خود جدا مىکند و فصل مىدهد.
فوز: فلاح، رستگارى
اعراب
خالِدِینَ فِیها: منصوب است و حال، زجاج گوید:- یدخلهم مقدرین الخلود فیها- یعنى آنها را داخل مىسازد در حالى که تقدیر آنها جاودانى بودن در آن است. حال گاهى براى زمان آینده مىآید مثل:- مررت برجل معه باز صائدا به غداً- یعنى بمردى گذشتم که با او بازى بود که مىخواست فردا با آن شکار کند.
خالِداً فِیها. یا منصوب است و حال، نظیر آنچه در بالا ذکر شد. یا صفت است براى- نار- نظیر این مثال.- زید مررت بدار ساکن فیها- یعنى گذشتم به خانهاى که زید در آن ساکن بود و ضمیر حذف شده است یعنى. ساکن هو فیها و در آیه یعنى خالدا هو فیها چه اسم فاعل هر گاه صفت براى چیزى و ضمیر آن عائد به چیزى دیگر باشد، دیگر ضمیر در آن مستتر نمىشود بر خلاف فعل که اگر گفته شود زید مررت بدار یسکن فیها ضمیر در فعل مستتر مىشود.
مقصود
پس از آن که خداوند قانون ارث را تعیین کرد، بدنبال آن به کسانى که اطاعت کنند وعده ثواب و به کسانى که سرپیچى کنند. بیم عقاب داد و فرمود.
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ. این دستورهایى که در باره ارث و یتیمان بیان کردم حدود- خداوند و مرزهایى است که نباید از آنها گذشت. این معنى از زجاج است. در باره معناى حدود، اقوالى است.
۱- شرطها، یعنى این است شرطهاى خدا، این قول از سدى است.
۲- ابن عباس گوید. یعنى این است طاعت خداوند.
۳- این است تفصیلات خداوند در باره ارث. این معنى بنظر محکمتر است.
پس مراد این است که: تقسیمى که خدا کرده و فریضههایى که تعیین کرده و حق زندگان را از مردگان بیان فرموده، میان طاعت و معصیت او جدایى مىافکند زیرا معناى حدود خدا، همان حدود طاعت خداست که بخاطر وضوح، اختصار شده است.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: کسى که خدا و رسول را در اوامر ایشان و بقولى در مقررات ارث، اطاعت کند …
یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: خداوند او را به بهشتهایى داخل مىکند که از زیر درختان و بناهاى آنها آب نهرها جریان دارد. در اینجا دو مضاف حذف شده و مضاف الیهها باقى مانده است یعنى: «من تحت اشجارها و ابنیتها ماء الانهار» خالِدِینَ فِیها: دائم در آنجا هستند.
وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ: رستگارى بزرگ همین است. در اینجا رستگارى را توصیف به بزرگى کرده ولى بیان نکرده است که این رستگارى نسبت به چیست؟. و مراد این است که رستگارى اخروى نسبت بمنفعت حیازت ترکه میت، بزرگ است، چه امر دنیا نسبت بامر آخرت، حقیر است.
علت این که طاعت خدا را در مورد تقسیم میراث، آورده، در حالى که طاعت خدا در همه جا پسندیده است، این است که موقعیت طاعت خدا را در زمینه تقسیم ارث نشان بدهد و مردم را ترغیب به آن کند و از مخالفت آن بترساند.
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ و رسوله: کسى خداوند را در احکام ارث و غیر آن معصیت کند.
وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ: و از طاعاتى که معین کرده است تجاوز کند.
یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها: خداوند او را براى همیشه داخل جهنم مىکند وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ: و براى او عذابى اهانت آور است. عذاب را «مهین» (اهانت کننده) نامیده است، بخاطر اینکه خداوند بطور اهانت آمیزى، شخص عاصى را کیفر مىدهد، همانطورى که مؤمن را بوجه کرامت و احترام پاداش مىدهد.
برخى به این آیه استدلال کردهاند که نمازگزارانى که مرتکب گناه کبیره مىشوند، در آتش جهنم مخلد خواهند بود. لکن این مطلب بعید است زیرا «یَتَعَدَّ حُدُودَهُ» دلالت دارد بر اینکه انسان همه حدود الهى را مورد تجاوز قرار دهد و چنین انسانى کافر خواهد بود و بدون خلاف، کسى که مرتکب گناه صغیره مىشود، از عموم آیه خارج است، اگر چه وى عاصى است و حدى از حدود خدا را مورد تجاوز قرار داده است و اگر جایز باشد که مرتکب گناه صغیره را بدلیلى، از عموم آیه خارج کنیم، جایز است که مرتکب گناه کبیرهاى که اهل نماز باشد نیز از عموم آیه خارج بدانیم و بدلیل شفاعت و تفضل و عفو الهى او را مخلد در آتش جهنم ندانیم.
وانگهى ما ناگزیریم که شخص تائب را از عموم آیه خارج بدانیم، چه دلایلى موجود است که خداوند توبه گناهکاران را مىپذیرد. بدین ترتیب کسانى که در پرتو تفضل الهى مورد عفو قرار مىگیرند، از آیه خارجند و دلایلى داریم که کسانى که مشمول عنایات و الطاف خداوند شدهاند، کم نیستند. پس اگر بگویند خداوند گنهکارى را عفو نمىکند و این را از دلالت آیه استفاده کنند، باید بگویند عاصى هم اختیار توبه نمىکند و این را هم مستفاد از آیه بدانند. علاوه بر این، در میان مفسران کسانى هستند که آیه را حمل کردهاند بر موردى که شخص از حدود خداوند تجاوز و او را معصیت کند و رفتار خود را حلال و پسندیده شمارد بدیهى است که چنین کسى جز کافر، نمىتواند باشد
[سوره النساء (۴): آیات ۱۵ تا ۱۶]
وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (۱۵) وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً (۱۶)
ترجمه
آن زنان شما که مرتکب زنا مىشوند، از خودتان برایشان چهار شاهد بگیرید پس اگر شاهدان شهادت دادند، آنها را در خانهها زندانى کنید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند راهى برایشان قرار دهد.
و کسانى از شما که مرتکب زنا مىشوند، آنها را اذیت کنید و اگر توبه کردند رفتار خود را اصلاح کردند، از آنها درگذرید که خداوند توبه پذیر و رحیم است.
بیان آیه ۱۵ و ۱۶
قرائت
ابن کثیر و اللذان به تشدید نون خوانده است و دیگران به تخفیف نون خواندهاند. این اختلاف در مورد کلمات دیگر قرآنى نظیر فذانک، هذان و هاتین نیز وجود دارد فقط ابو عمرو تنها کلمه فذانک را به تشدید نون و بقیه را به تخفیف نون خوانده است.
ابو على مىگوید. وجه تشدید نون این است که عوض از حذفى است که بکلمه ملحق شده است. چه از «ذا» الف و از «الذى» یاء حذف شده است. دو کلمه.
«اللذان و هذان» در تعویض تشدید از حذف متفقند، چنان که در تصغیر نیز در فتح حرف اول متفقند اگر چه قاعده این است که در تصغیر اول کلمه ضمه داشته باشد مثل.
«اللذیا و اللتیا و ذیا و تیا»
لغت
اللاتى. جمع التی، زنانى که … شاعر گوید.
من اللواتى و التی و اللاتى | زعمن انى کبرت لذاتى | |
یعنى: از آن زنانى و آن زن و آن زنانى که گمان کردند همزادان من بزرگ شدهاند.
گاهى حرف تاء از «اللاتى» حذف مىشود مثل:
من اللائى لم یحججن یبغین حسبه | و لکن لیقتلن البرى المغفلا | |
یعنى: از زنانى که براى خدا و پاداش او حج نکردند، بلکه براى کشتن آن بىگناه بىخبر، حج کردند.
مقصود
بعد از آن که خداوند حکم زنان و مردان را از لحاظ نکاح و میراث بیان کرد، کیفر آنهایى که مرتکب حرام شوند شرح مىدهد و مىفرماید:
وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ: زنان آزادى که مرتکب زنا مىشوند.
فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ: چهار نفر از مسلمانان بر ایشان گواه بگیرید.
این خطاب، متوجه حاکمان و زمامداران است که هر گاه خود زناکار، بگناه خود اقرار نکند، وظیفه ایشان است که چهار شاهد بخواهند تا بر زناى او گواهى دهند.
بقولى این خطاب، متوجه شوهران است و آنها را موظف مىکند که بر همسران زناکار خود چهار نفر شاهد بگیرند. ابو مسلم گوید: مقصود از فاحشه، در این آیه این است که زنى با زنى براى انجام نوعى از اعمال جنسى که میان زنان معمول است، خلوت کند لکن این قول بر خلاف اجماع و مخالف عقیده تمام مفسران است، چه آنان فاحشه را بزنا تفسیر کردهاند.
فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ: اگر چهار شاهد گواهى دادند، آنها را در خانهها حبس کنید. تا مرگشان فرا رسد. در آغاز اسلام، هر گاه زنى زنا مىکرد و چهار گواه، بر زناى او شهادت مىدادند، او را در خانه حبس مىکردند تا جان مىسپرد. سپس این حکم نسخ شد و دستور داده شد که اشخاصى را که مرتکب زناى محصنه مىشوند سنگسار کنند و کسانى که مرتکب زناى غیر محصنه مىشوند حد بزنند.
أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا: یا خداوند براى آنها راهى قرار دهد. گفتهاند: وقتى آیه، «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ …» (سوره نور آیه ۲) نازل شد، پیامبر گرامى فرمود: بگیرید از من. بگیرید از من. خداوند راه را براى آنها تعیین کرد، هر گاه دو بکر با یکدیگر زنا کنند، هر کدام صد ضربه شلاق بزنید و هر گاه دو بیوه با هم زنا کنند، آنها را صد ضربه شلاق بزنید و سنگسار کنید.
برخى از اصحاب ما گفتهاند: کسى که باید سنگسار شود، نخست او را تازیانه مىزنند سپس سنگسارش مىکنند. حسن و قتاده و جمعى از فقها بر همین عقیده اند.
بیشتر اصحاب ما گویند: حکم سنگسار و زدن تازیانه بزن و مرد پیر اختصاص دارد، اما غیر از زن و مرد پیر، فقط سنگسار مىشوند و تازیانه نمىخورند.
حکم این آیه بعقیده همه مفسران، نسخ شده است. از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) هم منقول است. برخى هم معتقدند که آیه نسخ نشده است، زیرا حبس زنان زناکار، همیشگى نیست بلکه موکول است بزمانى که خداوند براى آنها راهى معین کند و آیه «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا …» همان راه را معین کرده و پایان زندان آنها را اعلام داشته و چنین بیانى نمىتواند نسخ حکم سابق باشد. مثلا اگر بگویند: «تا آخر ماه اینکار را بکنید» معناى آن این است که دستور انجام کار تا یک ماه بیشتر نیست و ادامه ندارد. آیه نیز حکم زندان زنان را تا وقتى که خداوند تکلیف آنها را روشن نکرده است، قطعى اعلام مىکند. بدیهى است که پس از تعیین تکلیف، دیگر زمان حکم حبس، سپرى شده است.
وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ: آن دو تنى که مرتکب زنا مىشوند. در این باره سه قول است: ۱- حسن و عطا گویند: مقصود زن و مرد است ۲- سدى و ابن زید گویند: مقصود زن و مرد بکر است ۳- مجاهد گوید: منظور دو مردى است که زنا کردهاند. لکن این قول صحیح نیست چه اگر منظور مرد بود، نباید کلمه مثنى بکار برد. زیرا در موقع وعد و وعید، یا لفظ جمع بکار مىبرند یا لفظ مفرد، تا بر جنس دلالت کند و آوردن مثنى بى فایده است ابو مسلم گوید: منظور دو مردى است که مرتکب لواط مىشوند. کلمه فاحشه در آیه قبل عمل «مساحقه» زنان و در آیه بعد عمل لواط مردان را افاده مىکند. از این رو حکم این دو آیه به نظر او نسخ نشده است. عراقیان نیز این تاویل را پذیرفتهاند و در نتیجه براى مساحقه و لواط، حدى قائل نیستند ولى جمهور مفسران معتقدند که منظور از فاحشه زناست و حکم این آیه بوسیله حکم آیه سوره نور، نسخ شده است.
حسن، مجاهد، قتاده، سدى، ضحاک و … و بلخى و جبائى و طبرى بر همین عقیدهاند.
برخى گفتهاند: نسخ این حکم بوسیله حد رجم یا حد تازیانه است.
فَآذُوهُما: آنها را اذیت کنید. در معناى اذیت، دو قول است:
۱- ابن عباس گوید: آنها را سرزنش کنید و با کفش بزنید.
۲- قتاده و سدى و مجاهد گفتهاند: منظور توبیخ و سرزنش است. در باره اذیت و حبس اختلاف کردهاند که چگونه بوده است. حسن گوید: اذیت مقدم بود، حبس مؤخر.
ترتیب نزول این دو آیه نیز مقدم و مؤخر است و آیه آخر، ابتدا نازل گردید، بنا بر این کیفر زناکار به این ترتیب است: اذیت، حبس، تازیانه یا سنگسار. سدى مىگوید: زن و مرد غیر بکر را باید زندان کرد و زن و مرد بکر را اذیت کرد. برخى گفتهاند: حبس براى زنان و اذیت براى مردان بود. فراء گوید: آیه اخیر آیه قبل را نسخ کرده است.
فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما: اگر توبه کنند و عمل خود را اصلاح کنند آنها را عفو کنید و از اذیتشان خوددارى کنید.
إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً: خداوند توبه بندگان را قبول و به آنها رحم مىکند.
جبائى گوید: در این آیه دلالت است بر اینکه قرآن با سنت نسخ مىشود زیرا حکم این آیه بوسیله حکم رجم یا حکم رجم و تازیانه نسخ شده است و رجم حکمى است که از سنت استفاده شده است. کسى که نسخ قرآن را به سنت جایز نمىداند، مىگوید این آیه با حکم تازیانه زدن نسخ شده و رجم چیزى است که بر تازیانه اضافه شد. اما حکم اذیت منسوخ نیست، چه زناکار را اذیت و ملامت مىکنند، لکن تنها باذیت و ملامتش اکتفاء نمىکنند، بلکه او را تازیانه مىزنند یا سنگسار مىکنند.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۷ تا ۱۸]
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (۱۷) وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (۱۸)
ترجمه
تنها توبه براى کسانى است که بنادانى کار زشتى مرتکب شوند و بزودى توبه کنند. خداوند توبه آنان را مىپذیرد و خداوند دانا و حکیم است.
و کسانى که مرتکب گناهان مىشوند و چون مرگ آنها فرا رسید توبه مىکنند و آنهایى که در حال کفر مىمیرند توبه مقبول ندارند و براى آنها عذابى دردناک، فراهم کردهایم.
بیان آیه ۱۷ و ۱۸
لغت
توبه: اصل توبه بازگشت و حقیقت آن پشیمانى از کار زشت و عزم بر ترک آن است.
اعتدنا: گفته شده است در اصل «اعددنا» بوده و تاء عوض از دال است یعنى آماده کردهایم و برخى هم تاء آن را اصلى و از عتاد دانستهاند. عدى بن رفاع گوید:
تاتیه اسلاب الاعزه عنوه | قمراً و یجمع للحروب عتادها | |
یعنى: ساز و برگهاى جنگى و لباسهاى عزیزان مقتول بدست او مىآیند و سلاحهاى جنگى را براى جنگها گرد مىآورد. وقتى مىگویند: «عَتَدَ و عَتِدَ» منظور اسبى است که مهیاى جنگ است.
اعراب
الَّذِینَ یَمُوتُونَ: محلا مجرور و عطف بر «لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ» است.
مقصود
چون خداوند در آیه پیش خود را بصفت توبه پذیرى و رحم، توصیف کرد، اکنون در باره شرایط توبه سخن مىگوید.
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ: تنها توبهاى پیش خداوند مقبول است که از طرف اشخاصى باشد که از راه جهالت کار زشتى کنند و بزودى در صدد توبه برآیند. کلمه «انما» هم داراى معنى نفى و هم داراى معنى اثبات است. یعنى توبهاى نیست مگر بر کسانى که …
لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ «بجهاله ثم یتوبون من قریب: در معناى جهالت، وجوهى ذکر شده است:
۱- هر معصیتى که از انسان سر زند، از راه جهالت است، اگر چه از روى عمد باشد زیرا این جهل است که انسان را به معصیت دعوت مىکند و معصیت را در نظر او آرایش مىدهد. ابن عباس و عطا و مجاهد و قتاده این وجه را پذیرفتهاند.
امام صادق (ع) فرمود: هر گناهى که انسان مرتکب شود، اگر چه عالم باشد، هنگامى که معصیت پروردگار در دلش خطور مىکند، جاهل است. خداوند از قول یوسف نقل کرده است که:
«هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» (سوره یوسف آیه ۸۹) یعنى آیا دانستید هنگامى که جاهل بودید با یوسف و برادرش چه کردید. در اینجا به برادران یوسف بواسطه اینکه خواستند معصیت خدا کنند، نسبت جهل داده شده است.
۲- معناى جهالت این است که آنها بکنه کیفرى که در عمل زشت است، پى نبردهاند. این وجه از فراء است.
۳- جبائى گوید: مقصود این است که آنها جاهلند که عملشان گناه است، از این رو گناه را مرتکب مىشوند ولى دلیلى اقامه مىکنند که آن عمل را از صورت گناه خارج مىسازد یا از میزان قبح آن مىکاهد. رمانى این وجه را ضعیف شمرده است. زیرا با عقیده مفسران مخالف و مستلزم این است که اگر کسى با علم بگناه، مرتکب گناه شود توبهاش قبول نشود چه جمله: «إِنَّمَا التَّوْبَهُ …» مفید این است که توبه اختصاص بآنهایى دارد که در آیه بیان شده است. ابو العالیه و قتاده گویند: صحابه اجتماع کردهاند بر اینکه: هر گناهى که انسان مرتکب شود از روى جهالت است. زجاج گوید: گناه، جهالت است بواسطه اینکه انسان لذت فانى را بر لذت جاودانى ترجیح مىدهد. بنا بر این آنها در انتخابشان جاهلند. مقصود از این که بزودى توبه مىکنند (ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ) این است که پیش از مرگ توبه مىکنند چه میان انسان و مرگ، قرب است پس توبه وقتى قبول مىشود که پیش از یقین بمرگ باشد. حسن و ضحاک و ابن عمر مىگویند:
مقصود این است که پیش از مشاهده مرگ توبه کنند. سدى گوید: مقصود این است که در حال صحت و پیش از بیمارى و مرگ توبه کنند. از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است که: پرسیدند اگر چند بار توبه کند و توبه را بشکند، چطور؟ فرمود: خدا او را مىآمرزد. پرسیدند تا کى؟ فرمود: تا وقتى که شیطان حسرت بخورد. در کتاب «من لا یحضره الفقیه» است که پیامبر گرامى در آخر یک خطبه فرمود: «کسى که یک سال پیش از مرگ توبه کند خدا او را مىآمرزد» سپس فرمود: «یک سال زیاد است، کسى که یک ماه پیش از مرگ توبه کند، خدا توبهاش را مىپذیرد» سپس فرمود: «یک ماه زیاد است، اگر کسى یک روز پیش از مرگ توبه کند خدا او را مىآمرزد» سپس فرمود:
«یک روز زیاد است اگر کسى یک ساعت پیش از مرگ توبه کند خدا توبهاش را مىپذیرد» سپس فرمود: «یک ساعت زیاد است اگر کسى توبه کند در حالى که آخرین نفس او فرا رسیده است، خداوند توبهاش را مىپذیرد» ثعلبى باسناد خود از عباده بن صامت، از پیامبر گرامى همین خبر را عیناً نقل کرده است، جز این که در آخر آن گفته است: «یک ساعت بسیار است، اگر کسى توبه کند پیش از لحظه مرگ» و نیز باسناد خود از حسن روایت کرده است که: «چون شیطان از آسمان طرد شد بخداوند عرض کرد: بعزت و جلالت سوگند که از فرزندم آدم جدا نمىشوم تا وقتى که روحش از کالبدش جدا شود فرمود:
بعزت و جلالم سوگند. توبه را تا دم مرگ از بندگانم جدا نمىکنم.
فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ: خدا توبه ایشان را قبول مىکند.
وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً: خداوند بمصالح بندگان دانا و در معامله خود با ایشان حکیم است.
وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ: توبه کسانى که گناه مىکنند و توبه را تا دم مرگ به تاخیر مىاندازند، قبول نیست.
حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ: تا وقتى که اسباب موت از قبیل دیدن ملک الموت و قطع امید از زندگى و پیدا شدن حالت یأسى که فقط خود شخص محتضر از آن آگاه است، فراهم گردد، بفکر توبه مىافتد و از کردار گذشته خود نادم مىشود.
قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ: مىگوید: اکنون توبه مىکنم در حالى که دیگر وقت توبه گذشته است. اهل تاویل متفقند که این آیه شامل گنهکاران مسلمان است، تنها ربیع معتقد است که در باره منافقین است و اعتقادش نادرست است زیرا منافقین از جمله کفارند و در باره کفار در جمله بعد مىفرماید:
وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ: آنهایى که در حال کفر مىمیرند و پس از مرگ پشیمان مىشوند، توبه ندارند.
أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً: براى آنان عذابى دردناک فراهم کرده ایم.
علت اینکه خداوند توبه انسان را در حال بیمارى و یأس از زندگى نمىپذیرد، این است که در این حالت براى ترک زشتىها و انجام کارهاى نیکو مجبور است و شخص مجبور تکلیف ندارد و بر کار نیک و بد خود مستحق مدح یا ذم نیست و کسى که تکلیف از او برداشته شده است، توبهاش صحیح نیست. بهمین جهت است که اهل آخرت تکلیفى ندارند و توبهشان مقبول نیست.
برخى بظاهر «أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً» استدلال کردهاند بر این که: عقاب مؤمنانى که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه مردهاند حتمى است. لکن آنچه از آیه استنباط مىشود، این است که معناى مهیا کردن عذاب براى ایشان، آفرینش آتشى است که در آن گرفتار خواهند شد. این مطلب مسلم است و ظاهر آیه مقتضى این است که آنان مستوجب دخول آتش هستند ولى مقتضى این نیست که حتماً بر طبق استحقاق ایشان عمل خواهد شد (چه بسا عفو خدا یا شفاعت شفاعت کنندگان شامل حالشان شود) این احتمال هم مىتوان داد که: «اولئک» اشاره به آنهایى باشد که با کفر مىمیرند و بنا بر این عذاب، براى کسانى مهیا شده است که اینطور بمیرند، نه گنهکارانى که بى توبه بمیرند یا دم مرگ توبه کنند، چه در این صورت، مشار الیه دور خواهد بود و با بودن مشار الیه نزدیک، احتیاجى به اینکه مشار الیه دور را قصد کنیم نداریم.
احتمال دیگرى که ممکن است داد، این است که: خداوند براى آنان عذاب آماده کرده است و اگر بخواهد عادلانه با آنها رفتار کند مستحق عذابند ولى اگر مشیتش به عفو تعلق گیرد، از عذاب نجات مىیابند. فایده این بیان این است که به آنها اعلام شود که بر اثر چنین اعمالى مستحق عقاب مىشوند و موظفند که خود را از آن ایمن ندانند شاید این احتمال این است که خداوند مىفرماید: «وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» (سوره نساء آیه ۴۸) یعنى گناهان پایینتر از شرک را براى کسانى که بخواهد مىآمرزد.
چنین کسانى غیر از مؤمنانى که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه مردهاند، نیستند زیرا مؤمن مطیع و گنهکارى که توبه کرده، از این جمله، خارجند و خلافى نیست که خداوند مومنانى را که اهل طاعتند و معصیت کارانى که توبه کردهاند، عذاب نمىکند، همچنین شخص کافر هم مشیت خداوند شامل حالش نمىشود و از آمرزش او محروم است زیرا خداوند خبر داده است که اهل کفر را نمىآمرزد. پس این مشیت فقط شامل حال مؤمنانى مىشود که مرتکب گناه کبیره شده و بدون توبه مردهاند.
ربیع مىگوید: این آیه بوسیله: «وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» نسخ شده است چه خداوند حکم کرده است که براى گنهکاران عذابى دردناک مهیا کرده است و همان طورى که نسخ در امر و نهى جایز است در چنین احکامى هم جایز است ولى نسخ در خبر جایز نیست. مثل این که: بگوید: «چنین و چنان بود» و بعد آن را نسخ کند و بگوید: «خیر چنین و چنان نبود» بدیهى است که نظریه ربیع نادرست است. زیرا «اعتدنا …» بمنزله خبر است و همانطورى که نسخ در خبر جایز نیست در چیزى که بمنزله خبر است نیز روا نیست.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۹]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (۱۹)
ترجمه
اى مردم مؤمن، براى شما حلال نیست که زنان را بدون میلشان بارث برید و آنها را حبس مکنید که بعضى از آنچه بایشان دادهاید از ایشان بگیرید. مگر این که گناهى آشکار مرتکب شوند و با آنها به نیکى معاشرت کنید که شاید چیزى را مکروه بدارید و خداوند خیر بسیارى در آن قرار دهد.
بیان آیه ۱۹
قرائت
حمزه و کسایى «کره» بضم کاف (همچنین در سوره توبه و احقاف) قرائت کردهاند و عاصم و ابن عامر و یعقوب در سوره احقاف با آنها موافقت کردهاند. دیگران بفتح کاف خواندهاند. ابن کثیر و ابو بکر عاصم «مبینه» بفتح یاء خواندهاند و دیگران بکسر یاء قرائت کردهاند. بروایت شواذ از ابن عباس بکسر یاء بدون تشدید، قرائت شده است.
کره (بفتح کاف) و کره (بضم کاف) دو لغتند مثل ضعف و ضعف و فقر و فقر و دف و دف.
لغت
عضل: تضییق و منع از تزویج، اصل این کلمه از امتناع است مثل:
«عضلت الدجاجه ببیضتها» یعنى تخمگذارى براى مرغ دشوار شد و «عضل الفضاء بالجیش الکثیر» یعنى بر اثر زیادى لشکر فضا تنگ شد.
«داء عضال» یعنى دردى که خوب نمىشود.
فاحشه: زشتى، این کلمه مثل عاقبت و عافیت مصدر است. ابو عبیده گوید:
فاحشه «ننگ و فحش «قبیح» است.
معاشرت: مصاحبت.
اعراب
أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ: محلا مرفوع و فاعل «لا یحل» است. کرهاً: مصدرى است که جانشین حال شده است. لا تعضلو: ممکن است منصوب و عطف بر «أَنْ تَرِثُوا» بمعنى «و لا ان تعضلو» باشد و ممکن است مجزوم و فعل نهى باشد.
شان نزول
۱- گفتهاند: ابو قیس اسلت بمرد و پسرش محصن لباس خود را بر همسرش کبشیه دختر معن افکند و نکاح او را تیول خود ساخت و او را ترک کرد و از دادن نفقه او خود دارى نمود. زن خدمت پیامبر گرامى آمد و عرض کرد: نه از شوهرم ارثى بردم و نه آزادم گذاردهاند که همسرى اختیار کنم، از این رو آیه شریفه نازل گردید. این مطلب از مقاتل است و از امام باقر (ع) نیز روایت شده.
۲- برخى گفتهاند: رسم مردم جاهلیت این بود که هر گاه مردى مىمرد. پسر (از زن دیگرش) یا ولیش لباسى بر زنش مىافکندند و مثل اموال میت، زن را ارث قرار مىداد. سپس یا خودش با او ازدواج مىکرد، بدون اینکه مهرى باو بدهد یا او را بدیگرى مىداد و مهرش را مىگرفت. این آیه براى نهى از این کار نازل شد. حسن و مجاهد چنین گفتهاند و ابو الجارود روایتى بهمین مضمون از امام باقر «ع» نقل کرده است.
۳- ابن عباس گوید: آیه در باره مردى نازل شده است که داراى زنى بود و او را دوست نمىداشت و بر او سخت مىگرفت که مهر خود را ببخشد و خدا او را از این کار نهى کرد.
۴- زهرى گوید: در باره مردى نازل شد که زن را پیش خود زندانى کرده بود و بدون اینکه حاجتى باو داشته باشد، منتظر مرگش بود تا مالش را بارث ببرد. این مطلب نیز از امام باقر (ع) روایت شده است.
مقصود
خداوند از عادات مردم جاهلیت، در باره یتیمان و اموال، در گذشته نهى کرد.
اکنون در صدد نهى از سنتهایى است که عرب در باره زنان داشت.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى مردم مؤمن لا یَحِلُّ لَکُمْ: در دین شما روا نیست أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً: که زنان را بارث برید و با عدم رضایتشان با آنها نکاح کنید. گفته شده است: یعنى حق ندارید آنها را زندانى کنید بخاطر طمعى که در میراث آنان دارید. و نیز گفته شده است: یعنى حق ندارید با آنها بد رفتارى کنید که مالشان را به شما دهند، یا مهرشان را به شما ببخشند، یا بمیرند و از آنها ارث ببرید.
وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ: آنها را حبس مکنید و گفته شده است: یعنى آنها را از ازدواج منع مکنید.
لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَ: که بعضى از آنچه به ایشان دادهاید، بدست آورید.
در باره این نهى چهار قول است:
۱- ابن عباس و قتاده و سدى و ضحاک گویند: نهى متوجه شوهر است که باید اگر احتیاجى بزن ندارد او را رها کند و او را نگه ندارد که ناچار شود قسمتى از مال خود را ببخشد. روایتى از امام صادق (ع) بهمین مضمون وارد شده است.
۲- حسن گوید: منظور وارث است که نباید مثل مردم جاهلیت، زن را از ازدواج منع کند.
۳- ابن زید گوید: منظور کسى است که زن خود را طلاق داده است. او نباید مثل قریش در جاهلیت، رفتار کند که زن شرافتمندى را نکاح مىکردند و اگر زن با آنها موافقت نمىکرد، از او جدا مىشدند به این شرط که جز باذن ایشان با مردى ازدواج نکند و بر این شرط گواه مىگرفتند و یادداشتى مىنوشتند. هر گاه کسى بخواستگارى زن مىآمد، اگر شوهر اولى را راضى مىکرد، اجازهاش مىداد و اگر راضى نمىکرد، او را از ازدواج منع مىکرد. خداوند از این کار منع فرمود.
۴- مجاهد گوید: منظور ولى است که باید زن را از ازدواج منع نکند. قول نخست، صحیحتر است.
إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ: جز اینکه فاحشه آشکارى مرتکب شوند. در این باره دو قول است:
۱- حسن و ابو قلابه و سدى گفتهاند: یعنى مگر این که زنا کنند پس اگر شوهر اطلاع یافت که زنش زنا کرده، مىتواند از او درخواست پول کند.
۲- ابن عباس گوید: فاحشه یعنى نشوز و خوددارى زن از اداى وظائف همسرى.
بهتر این است که آیه را حمل کنیم بر هر معصیتى. چنان که از امام باقر (ع) نیزروایت شده و مختار طبرى نیز همین است.
در باره این که این استثناء از چیست، اختلاف کردهاند: مفسران گویند استثناء از اخذ مال است. اصم گوید: پیش از آنى که براى زنان حدى تعیین شود، کیفر زناکارى آنان دادن پول بود، سپس نسخ شد. ابو على جبایى و ابو مسلم گویند: استثناء از حبس و امساک است جز این که ابو على آیه را منسوخ مىداند.
وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: با آنها درآمیزید به نیکى: اداء حقوق ایشان، اعم از انصاف در قسمت، نفقه و خوبى سخن و رفتار. گفتهاند: معروف این است که او را نزند و سخن بد باو نگوید و با او گشادهرو باشد و گفتهاند مقصود این است که هر طور او رفتار مىکند مرد هم همانطور رفتار کند.
فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَ: اگر از صحبت و نگاهدارى ایشان کراهت دارید.
فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً: ممکن است چیزى را مکروه شمارید و خداوند براى شما در آن خیر بسیارى قرار بدهد مثل اینکه فرزندى به شما دهد یا محبت او را در دل شما قرار دهد. ابن عباس و مجاهد چنین گفتهاند. پس مقصود این است که: در طلاق آنها عجله مکنید، شاید خداوند خیر بسیارى براى شما در ایشان قرار دهد. در این آیه مردان تشویق شدهاند که نسبت بزنانى که بآنها بى علاقه هستند، شکیبا باشند و با اینکه از مصاحبت ایشان کراهت دارند، در صورتى که ضرر بدنى یا دینى یا مالى متوجهشان نباشد، آنها را نگهدارى کنند.
ممکن است ضمیر «فیه» به آنچه مکروه است برگردد یعنى: شاید خداوند در آنچه مکروه مىشمارید خیر بسیارى قرار دهد و این معنى با معناى اول فرقى ندارد.
اصم گوید: یعنى خداوند در فراق شما از ایشان خیر بسیارى قرار مىدهد.
گفته است نظیر آن: «وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ» است (سوره نساء آیه ۱۳۰) یعنى اگر جدا شوند خداوند از گشایش خود هر کدام را بىنیاز مىسازد. قاضى گوید:
این مطلب بعید است. زیرا خداوند تشویق کرده است که مردان مصاحبت خود را با زنها ادامه دهند. چگونه آنها را بر مفارقت تشویق مىکند؟!
[سوره النساء (۴): آیات ۲۰ تا ۲۱]
وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (۲۰) وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُکُمْ إِلى بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (۲۱)
ترجمه
و اگر خواستید همسران خود را تبدیل کنید و یکى از ایشان را مال بسیارى دادهاید، چیزى از وى مگیرید. آیا مال را مىگیرید، حال آنکه بهتان و گناهى آشکار است؟
و چگونه مال را از ایشان مىگیرید در حالى که با یکدیگر تماس گرفته و خلوت کردهاید و از شما عهد و پیمانى محکم گرفتهاند؟
بیان آیه ۲۰ و ۲۱
لغت
قنطار: مال بسیار، این کلمه از قنطره بمعنى، پل گرفته شده. قنطر بمعنى داهیه نیز از همان است زیرا در بزرگى به پل شبیه است مىگویند: «قنطر فى الامر» یعنى بدون اینکه حاجتى باشد او را در کلام بزرگ ساخت.
بهتان: دروغ و نسبت ناروا، اصل این کلمه از تحیر است مثل: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ (سوره بقره ۲۵۸) یعنى شخص کافر بواسطه نداشتن دلیل متحیر شد. بنا بر این بهتان، آن دروغى است که صاحب خود را بواسطه بزرگى خود حیران مىسازد.
افضاء: رسیدن دو چیز به یکدیگر بطورى که یکدیگر را لمس کنند. اصل این کلمه از فضاست که بمعناى گشادى است.
اعراب
بهتانا: مصدرى است که جاى حال نشسته. و اثما: نیز همین حالت را دارد یعنى: «ا تأخذونه مباهتین و آثمین»
مقصود
خداوند در آیه پیش مردم را تشویق کرد که زنان خود را با حسن معاشرت نگهدارى کنند. اکنون بمردانى که مىخواهند زنان را طلاق گفته و همسران دیگر اختیار کنند. مىفرماید:
وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ: و اگر خواستید زنى را بجاى زنى دیگر قرار دهید.
وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً: و زنى را که طلاق مىدهید، مال بسیارى داده اید.
بنا بر آنچه که در باره کلمه قنطار گفته شده: قنطار، پوست گاوى است که پر از طلا کرده باشند یا دیه خون انسان است یا … در این باره در اوایل سوره آل عمران بحث کرده ایم.
فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً: از آنچه به او دادهاید، چیزى پس مگیرید.
أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً: این استفهام انکارى است یعنى: آنچه از آنها مىگیرید، باطل و ظلم و گناهى واضح است. بقولى معناى آن این است که: آیا با انکار اینکه زن مالک آن مال است، مال را از او میگیرید؟ این انکار، بهتان شمرده مىشود، زیرا شوهر وقتى که بناحق، منکر، مالکیت زن مىشود، در حقیقت دروغ و تهمت بسته است.
برخى گفتهاند: با این که گرفتن مال زن در هر حال نارواست، خواه مرد بخواهد او را طلاق دهد و همسرى دیگر اختیار کند و خواه نخواهد. چرا در صورت طلاق، گرفتن آنچه به زن داده شده، مورد نهى قرار گرفته است؟
جواب این است که: در موقع تغییر همسران این توهم پیش مىآید که مىتوانند آنچه به اولى داده شده، از او بگیرند و به دومى بدهند. خداوند بیان فرمود که این کار روا نیست و اشکال را بر طرف ساخت و مقصود این است که اگر خواستید از همسرتان جدا بشوید، چه بجاى او دیگرى قرار دهید، باید آنچه باو داده اید از او نگیرید.
وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُکُمْ إِلى بَعْضٍ: چگونه مال را از ایشان مىگیرید در حالى که با یکدیگر تماس گرفته و خلوت کردهاید؟ کلمه افضاء کنایه از مجامعت است چنان که ابن عباس و مجاهد و سدى گفتهاند و برخى گفتهاند منظور از افضا خلوت صحیح است: اگر چه مجامعتى صورت نگیرد. علت این که خلوت را افضاء نامیده، این است که در موقع خلوت، براى مجامعت مانعى وجود ندارد. اصحاب ما هر دو قول را روایت کردهاند.
در تفسیر کلبى از ابن عباس است که: افضاء، این است که زن و مرد در یک بستر جمع شوند، اعم از اینکه مجامعت کنند یا نکنند. در هر دو حالت مهر بر شوهر واجب مىشود.
وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً: و آنها از شما پیمانى درشت گرفتهاند. در این اقوالى است.
۱- منظور از میثاق غلیظ آن عهدى است که در موقع ازدواج، مرد مىبندد که زن را به نیکى نگهدارى کند و به نیکى رهایش سازد. حسن: ابن سیرین، ضحاک، قتاده سدى چنین گفتهاند و روایتى هم از امام باقر (ع) بهمین مضمون نقل شده است.
۲- مجاهد و زید گفتهاند: مقصود «از میثاق غلیظ» همان نکاحى است که زن را بر مرد حلال ساخته است.
۳- پیامبر گرامى فرمود: یعنى ایشان را بعنوان امانت الهى گرفتید و با کلمه خدا بر خویش حلال ساختید.
در باره این دو آیه سه قول است:
۱- این دو آیه نسخ نشدهاند و بنا بر این شوهر نمىتواند چیزى از زن مطالبه کند. در طلاق خلعى این مطالبه مانعى ندارد زیرا در این مورد، کراهت از جانب زن است و شوهر ناگزیر است که وى را طلاق دهد و زن دیگرى اختیار کند. پس حکم این دو آیه، با حکم طلاق خلع ناسازگار نیست و حکم این دو آیه با حکم آیه خلع، نسخ نشده است. عقیده بیشتر مفسران همین است.
۲- بکیر بن بکر بن عبد اللَّه مزنى گوید: این دو آیه نسخ نشدهاند و مرد نمى تواند چیزى از زن مطالبه کند حتى در مورد طلاق خلع.
۳- این دو آیه بوسیله: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ …» اگر ترسیدید که زن و شوهر اقامه حدود خدا را نکنند، گناهى بر آن دو نیست که در مقابل مالى که زن مىدهد، طلاق بگیرد.
عقیده حسن همین است.
سوره بقره ۲۲۹ یعنى نسخ شدهاند.
[سوره النساء (۴): آیه ۲۲]
وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (۲۲)
ترجمه
و با زنانى که در نکاح پدرانتان بودهاند نکاح نکنید مگر آنچه گذشته است.
این کار، زنا و موجب خشم خدا و بد راهى است.
بیان آیه ۲۲
لغت
نکاح: عقد زناشویى، وطى. به هر دو معنى در قرآن استعمال شده است مثل:
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ» (سوره نور ۳۲ یعنى عزبانتان را همسر دهید) «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً» (سوره نور ۳ یعنى زناکار جز با زنى که زناکار یا مشرک باشد، همبسترى نمیکند) در حدیث است که:«ملعون من نکح یده و ملعون من نکح بهیمه»
یعنى ملعون است کسى که استمنا کند یا به حیوانى نزدیک شود. شاعر گوید:
کبکر تشهى لذیذ النکاح | و تفزع من صوله الناکح | |
یعنى مانند دوشیزهاى که از آمیزش، لذت مىبرد و از صولت مردى که با او در آمیخته، مىنالد.
اصل کلمه نکاح، جمع شدن است. چنان که گفتهاند: «انکحنا الفرا فسنرى» یعنى الاغهاى وحشى را جمع ساختیم و بزودى مىبینیم.
مقت: خشم گرفتن از کار زشتى که شخص مرتکب مىشود.
اعراب
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: استثناى منقطع است چه استثناى ماضى از مستقبل صحیح نیست مثل: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُولى» یعنى در آنجا مرگ نمىچشند جز مرگ اول (سوره دخان ۵۶) یعنى «لکن ما قد سلف فلا جناح علیکم» لکن آنچه گذشته، گناهى بر شما نیست.
کان: مبرد گوید جایز است که زایده باشد یعنى: «انه فاحشه» (این کار فاحشه است) وى به این شعر، استشهاد کرده است:
فکیف اذا حللت بدار قوم | و جیران لنا کانوا کرام | |
یعنى چگونه است هنگامى که وارد شوم در خانه قوم و همسایگان کریممان (کانوا زاید است) زجاج گوید: این مطلب غلط است چه اگر «کان» زایده بود، خبر آن منصوب نمىشد، بدلیل همان بیتى که بدان استناد جسته است.
على بن عیسى گوید: «کان» براى این آمده است که دلالت کند بر اینکه نکاح با همسر پدر، قبلا هم فاحشه بوده است.
و ساء سبیلا: «سبیلا» تمیز است و فاعل «ساء» ضمیر مستتر و مفسر آن «سبیل» است و مخصوص بضم حذف شده است. یعنى: این راه، بد راهى است.
شان نزول
ابن عباس و قتاده و عکرمه و عطا گفتهاند: این آیه در باره روش مردم جاهلیت نازل شده است که با همسر پدر ازدواج مىکردند. گفتهاند: صنوان بن امیه با همسر پدر، فاخته دختر اسود بن مطلب و منظور بن ریان بن مطلب با همسر پدرش ملیکه دختر خارجه ازدواج کرد.
اشعث بن سوار مىگوید، ابو قیس که یکى از انصار و مردى صالح بود درگذشت و پسرش قیس از همسرش خواستگارى کرد. وى گفت: من ترا فرزند خویش مىشمارم و تو در میان قوم خود مردى صالح هستى. من خدمت پیامبر گرامى مىروم و کسب تکلیف مىکنم. سپس نزد پیامبر رفت و ماجرا را شرح داد. پیامبر فرمود: بخانهات بازگرد و این آیه نازل گردید.
مقصود
قبلا در باره شرائط نکاح، دستوراتى داده شد. اکنون به بیان کسانى که ازدواج با آنها صحیح است یا صحیح نیست پرداخته، مىفرماید:
وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ: با کسانى که پدران شما آنها را بهمسرى گرفتهاند ازدواج مکنید. برخى گفتهاند: منظور این است که با زنانى که پدرانتان با آنها آمیزش کرده اند، ازدواج مکنید. بر شما حرام است آنچه که مردم جاهلیت مرتکب مىشدند و با همسر پدر ازدواج مىکردند. این قول از ابن عباس و قتاده و عطا و عکرمه است.
طبرى مىگوید: تقدیر این است: «لا تنکحوا نکاح آبائکم» یعنى مثل پدرانتان نکاح مکنید. بنا بر این «ما نکح» تاویل بمصدر برده مىشود و منظور این است که باید از نکاح با حلیله پدران و هر نکاح فاسدى خوددارى کرد. در معناى اول «ما» موصول و احتیاج دارد به اینکه از جمله صله، عائدى بآن بازگردد ولى طبرى مىگوید: بهتر این است که «ما» مصدرى باشد چه اگر مراد نهى از ازدواج با حلیله پدران بوده باید بگوید: «لا تنکحوا من نکح آبائکم» یعنى با کسانى که پدرانتان با آنها نکاح کردهاند، نکاح مکنید.
از این مطلب چنین پاسخ دادهاند که «ما» کنایه از جنس است و «من النساء» مفسر آن است[۲]. مثل: «لا تاخذ ما اخذ ابوک من الاماء» یعنى کنیزانى را که پدرت گرفته مگیر.
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: مىفرماید ازدواجهایى که در گذشته با همسران پدران کردهاید مؤاخذه ندارد. برخى گفتهاند، یعنى آنچه گذشته، بحال خود باقى گذارید و رها مکنید که براى شما جایز است. بلخى مىگوید: این قول خلاف اجماع و دین اسلام است برخى گفتهاند: یعنى گذشته را اجتناب و ترک کنید. این معنى از قطرب است. برخى گفتهاند: استثناى آنچه گذشته، به این ملاحظه است که معلوم باشد که قبلا هم این کار براى ایشان مباح نبوده است:
إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ مَقْتاً: این کار زناست و موجب بغض پروردگار مىشود. هاء «انه» ممکن است به نکاحى که از آن نهى شده است برگردد. یعنى: نکاح با همسر پدر زنا و … است و ممکن است به نکاحى که از جاهلیت، انجام مىگرفت، برگردد، یعنى کارى که مردم جاهلیت مىکردند، زنا و موجب خشم پروردگار بود و پیامبران پیشین حرمت آن را به شما ابلاغ کرده بودند و شما از حرمت آن با خبر بودید. البته معناى اول قوىتر است و جبایى نیز همین را اختیار کرده و گفته است: سلامت از آنچه گذشته این است که توبه کنند و از زن پدر خود جدا گردند.
بلخى مىگوید: هر نکاح محرمى زنا نیست، زیرا زنا فعل مخصوصى است که از یک طریقه و سنت معینى پیروى نمىکند و تابع آداب و سنن زندگى انسانهاست، لذا بمردم مشرکى که در جاهلیت، بدنیا آمدهاند، زنا زاده نمىگویند و همچنین فرزندان اهل ذمه (یعنى اهل کتاب) و کسانى که با مسلمانان عهد و پیمانى دارند، زنازاده نیستند چه آنها نیز در میان خود عقد مخصوصى دارند که بر طبق آن با یکدیگر ازدواج مىکنند
وَ ساءَ سَبِیلًا: این ازدواج فاسد، راه بدى است.
از این آیه استنباط مىشود که زنى که در ازدواج پدر انسان بوده است، نمىتوان با او ازدواج کرد. خواه پدر با او آمیزش کرده باشد یا نکرده باشد. این مطلب اتفاقى است.
اختلاف در این است که اگر مردى با زنى زنا کرد، آیا آن زن بر پسر او حرام مىشود یا نه؟ از عموم آیه مىتوان استفاده کرد که در این فرض هم حرام است زیرا کلمه نکاح بمعنى وطى هم بکار رفته است و اصل در معناى نکاح همین است و استعمال نکاح در عقد فرع است، بنا بر این سزاوار است که کلمه «نکاح» را در آیه شریفه، بر هر دو معنى حمل کنیم.
نکته دیگر این است که: همانطورى زن پدر بر پسر حرام است، زن پدر پدر و …
بر پسر و پسر پسر و … حرام است و در این مساله خلافى نیست.
[سوره النساء (۴): آیه ۲۳]
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَهِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۲۳)
ترجمه
حرام است بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمههایتان و خالههایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرانتان که شیرتان دادهاند و خواهرانتان که با هم از یک پستان شیر خوردهاید و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که در تربیت شما هستند و با مادرانشان آمیزش کردهاید و اگر آمیزش نکردهاید، گناهى بر شما نیست و همسران فرزندانى که از پشت شما هستند و جمع کردن میان دو خواهر، مگر آنچه که گذشته است. خداوند آمرزنده و رحیم است.
بیان آیه ۲۳
لغت
ربائب: جمع ربیبه، دختر همسر از شوهرى دیگر. علت اینکه او را ربیبه نامیدهاند این است که شخص او را تربیت مىکند. پس ربیبه بمعنى مربوبه (تربیت شده) است. مثل قتیله بمعنى مقتوله (کشته) چنین دخترى را ربیبه مىنامند، خواه شخص او را تربیت کرده باشد یا نکرده باشد زیرا وقتى که با مادرش ازدواج مىکند، مادر از لحاظ تربیت تابع اوست و دختر تابع مادر. بنا بر این ربیبه وى شمرده مىشود.
عرب اسم فاعل و مفعول را بر آنکه الان متصف به صفتى است یا مجداً متصف مىشود، اطلاق مىکند مثلا به کسى که هنوز کشته نشده مىگویند: «مقتول» در صورتى که در معرض قتل باشد و مىگویند: «هذا اضحیه» یعنى این قربانى است در صورتى که براى قربانى کردن آماده شده باشد. گاهى به شوهر زن گفته مىشود ربیب پسر زن، در این صورت، ربیب بمعناى فاعل یعنى تربیت کننده پسر زن.
حلائل: جمع حلیله، این کلمه از حلال مشتق است یعنى زنى که آمیزش با او حلال است. اما مذکر آن «حلیل» و جمع آن «احله» مىشود مثل «عزیز» و «اعزه» زن و مرد را حلیل و حلیله مىنامند بخاطر اینکه آمیزش آنها با یکدیگر حلال است. برخى گفتهاند: کلمه از حلول بمعناى ورود، مشتق است بملاحظه اینکه هر کدام در بستر، بر یکدیگر وارد مىشوند.
مقصود
اکنون خداوند به بیان زنانى که نمىتوان با آنها ازدواج کرد، مىپردازد و مىفرماید:حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ: حتماً در اینجا چیزى حذف شده است چه حرمت، به ذات شیء تعلق نمىگیرد پس اگر بگویند حرام است بر شما مادرانتان، یعنى حرام است ازدواج شما با مادرانتان. چنان که در آیه: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ» (سوره مائده ۳) مىگوید حرام است بر شما مردار و خون، یعنى حرام است بر شما خوردن مردار و خون. هر زنى که نسبت انسان از راه ولادت به او منتهى شود، خواه بلا واسطه خواه با واسطه پدر و مادر و … مادر شمرده مىشود.
وَ بَناتُکُمْ: نکاح با دخترانتان، خواه دختر خود شما باشد یا دختر دختر یا دختر پسرتان، حرام است.
وَ أَخَواتُکُمْ: اخوات جمع اخت است، هر زنى که با انسان از یک پدر یا از یک مادر یا از یک پدر و مادر باشد، ازدواج با او حرام است.
وَ عَمَّاتُکُمْ: عمات، جمع عمه است، هر زنى که عمه خود انسان یا عمه پدر یا عمه مادر یا … باشد، ازدواج با او حرام است.
وَ خالاتُکُمْ: خالات جمع خاله است، هر زنى که خاله خود انسان یا خاله پدر یا خاله مادر باشد، ازدواج با او حرام است.
خداوند متعال در این آیه مردم را بلفظ جمع خطاب کرده و زنانى که ازدواج با آنها حرام است به آنها اضافه کرده و فرموده: مادرانتان، خواهرانتان و … از این رو افراد در مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و مقصود این است که هر فردى موظف است با مادر خود، خواهر خود و … ازدواج نکند.
وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ: دختران برادر و خواهر نیز بهمان بیانى که گذشت، حرامند.
این هفت گروه: مادران، دختران، خواهران، عمهها، خالهها، دختران برادر و دختران خواهر، حرمتشان به خویشاوندى است. ابن عباس مىگفت: خداوند هفت گروه از زنان را به نسب و هفت گروه را به سبب حرام کرده است و همین آیه را مىخواند. سپس مىگفت هفتم این است: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ» (آیه ۲۲)پس از ذکر محرمات نسبى به ذکر محرمات سببى مىپردازد و مىفرماید:
وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ: زنانى که انسان از پستانشان شیر خورده است، مادر مىنامند بخاطر اینکه ازدواج با ایشان حرام است، خواه مادر رضاعى خود انسان یا مادر رضاعى پدر یا مادر یا … باشند و همچنین مادر رضاعى زنى که به انسان شیر داده و مادر رضاعى مردى که پدر رضاعى انسان است، داخل در همین حکم است.
وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَهِ: یعنى خواهران رضاعى شما و دختران زنى که بانسان شیر داده است. اینها بر سه دستهاند: ۱- دخترى که از پستان مادر نسبى شخص شیر خورده، لکن شیر متعلق بپدر او نبوده بلکه متعلق به شوهر مادر بوده است. ۳- دخترى که از پستان زن پدر- نه مادر- شخص شیر خورده است.
مادر و خواهر رضاعى بواسطه شیر حرام مىشوند و اگر شیر نباشد، حرمتى نیست و تمام کسانى که از راه نسب بر انسان حرام مىشوند، مثل آنها از راه شیر حرام مىشوند.
زیرا پیامبر گرامى فرمود: «خداوند از راه شیرخوارگى چیزهایى را که از راه خویشاوندى، تحریم کرده، حرام شمرده است» بنا بر این آن هفت گروهى که از راه خویشاوندى حرام شمرده شدهاند، از راه شیرخوارگى نیز حرام شمرده مىشوند یعنى: مادر رضاعى، خواهر رضاعى، دختر رضاعى، عمه رضاعى، خاله رضاعى، دختر برادر رضاعى و دختر خواهر رضاعى.
در مبحث رضاع باید در سه قسمت بحث کرد:
۱- در باره مدت رضاع، که مورد اختلاف است. اگر علما مىگویند: رضاع در صورتى مؤثر است که در ظرف مدت دو سال شیر خوردن طفل انجام شود و مذهب اصحاب ما نیز همین است. چنان که شافعى و ابو یوسف و محمد نیز بر همین عقیدهاند. ابو حنیفه گوید: مدت رضاع دو سال و نیم است. مالک گوید: مدت آن دو سال و یک ماه است و اتفاق کردهاند که شیر دادن بچه بزرگ، بى اثر است.
۲- در باره مقدار رضاع، که نیز مورد اختلاف است. ابو حنیفه گوید: کم و زیاد آن موجب حرمت مىشود. از ابن عمر و ابن عباس نیز روایت شده است و مذهب مالک و اوزاعى نیز همین است. شافعى مىگوید: پنج مرتبه شیر دادن، موجب حرمت مىشود. عایشه و سعید بن جبیر نیز چنین گفتهاند. اصحاب ما گویند: آن رضاعى موجب حرمت مىشود که گوشت را برویاند و استخوان را محکم کند و این امر در صورتى تحقق مىیابد که طفل یک شبانهروز از پستان زنى شیر بنوشد بدون اینکه در این مدت از پستان زن دیگرى شیر بخورد یا پانزده مرتبه پیاپى از پستان زنى شیر بنوشد بدون اینکه در این مدت زن دیگرى به او شیر بدهد. بعقیده بعضى از اصحاب ما ده مرتبه پى در پى براى ایجاد حرمت، کافى است.
۳- کیفیت رضاع، اصحاب ما مىگویند آن رضاعى موجب حرمت مىشود که طفل مستقیماً از پستان، شیر را بنوشد آنهم از راه دهان، اما از راههاى دیگر شیر را به معده او برسانند موجب حرمت نمىشود. همچنین شیر میت، تاثیرى در حرمت ندارد. البته همه این مسائل خلافى است.
وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ: یعنى نکاح، مادر زن نیز حرام است. اعم از اینکه، مادر خود زن یا مادر مادرش یا مادر پدرش باشد و اعم از اینکه مادر نسبى یا مادر رضاعى او باشد.
مادر زن با خود عقد حرام مىشود اعم از اینکه این عقد آمیزشى بدنبال داشته باشد یا نداشته باشد. زیرا خداوند حرمت مادر زن را مقید به آمیزش نکرده است.
وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ: دختران همسرانتان که از شوهران دیگر هستند و در ضمان شما و تربیت شما هستند، بر شما حرام هستند. بدون هیچ اختلافى، بودن دختر زن در تربیت و ضمان شوهر، شرط حرمت نیست و علت اینکه در اینجا ذکر شده این است که غالباً دختر زن، تحت تربیت و سرپرستى شوهر زن مىباشد. بنا بر این دختر زن و دختر پسر زن و دختر دختر زن و … بر شوهر حرامند. چه همه اینها را ربیبه مىنامند.
مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَ: این جمله صفت است براى مادران ربیبهها، بنا بر این ربیبه موقعى حرام است که شخص با مادر او آمیزش کرده باشد و اگر آمیزش نکرده باشد، حرام نیست و این مساله اجماعى است.
برخى گفتهاند، این جمله صفت است براى: «أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ» بنا بر این مقصود این است که مادران زنانى که با آنها آمیزش کردهاید، بر شما حرامند و ربیبه ها اعم از اینکه مادرانشان مدخوله باشند یا نباشند بمجرد عقد حرام مىشوند.
عیاشى در تفسیر خود روایت کرده است که عیسى (ع) فرمود: «ربیبه هایى که با مادرانشان آمیزش کردهاید، بر شما حرامند، خواه در تربیت شما باشند یا نباشند.
در مورد مادران زنان، مبهم گذارده شده و معلوم نیست که باید با دخترانشان آمیزش شده باشد یا نه. بنا بر این آنچه خداوند حرام کرده است، حرام بشمارید و آنچه مبهم گذارده است، مبهم بگذارید.» در باره معناى «دخول» (که ما آن را آمیزش ترجمه کردیم) دو قول است:
۱- ابن عباس گوید، بمعناى جماع است ۲- عطا مىگوید: دخول بمعناى جماع و کارهایى که بمنزله جماع است مىباشد. مثل عریان کردن و … مذهب ما هم همین است. و فقها در این مساله اختلاف کردهاند.
فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ: یعنى اگر با مادر ربیبه آمیزش نکردهاید، هر گاه مادر را طلاق دهید یا بمیرد مىتوانید با دخترش ازدواج کنید.
وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ: یعنى همسر فرزندان صلبى شما بر شما حرامند، لکن همسر کسانى که پسر خوانده شما هستند حرام نیستند. از عطا روایت شده که این آیه وقتى نازل شد که پیامبر گرامى با همسر مطلقه زید بن حارثه که پسر خوانده او بود ازدواج کرد و مشرکین زبان به انتقاد گشودند، همچنین آیه:
«وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ» (سوره احزاب ۴) یعنى خداوند فرزند خواندهها را فرزند قرار نداده است) و آیه: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ» (سوره احزاب ۴ یعنى محمد، پدر هیچیک از مردان شما نیست) بهمین مناسبت نازل شدهاند. لکن همسر فرزند رضاعى حرام است زیرا پیامبر گرامى فرمود: خداوند هر چه به نسبت حرام کرده، برضاع هم حرام کرده است.
وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ: یکى از محرمات، جمع میان دو خواهر است، کلمه «ان» با ما بعد خود در حکم مصدر است یعنى «الجمع بین الاختین» بمقتضاى این بیان، نمىتوان دو خواهر را در عقد ازدواج با هم جمع کرد، همچنین شخص نمىتواند دو کنیزى که با یکدیگر خواهرند مورد تمتع و آمیزش قرار دهد و هر گاه با یکى از آنها درآمیخت، نمىتواند با دیگرى آمیزش کند. مگر اینکه کنیز مدخوله از ملکش خارج گردد.
عقیده حسن و اکثر مفسرین و فقها همین است.
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: این استثنا منقطع است، یعنى: لکن خداوند شما را بر آنچه گذشته است، مؤاخذه نمىکند. مقصود این نیست که آنچه پیش از نهى انجام دادهاید مانعى ندارد و ادامه دهید و در این مطلب خلافى نیست. عطا و سدى گفتهاند: منظور از آنچه گذشته.
این است که یعقوب با دو خواهر: لیا مادر یهوذا و راحیل مادر یوسف، ازدواج کرده بود، إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً: خداوند شما را بر کارهایى که قبل از این دستور انجام دادهاید، مؤاخذه نمىکند. آنچه در این آیه حرام شمرده شده، همیشگى است خواه شخص بخواهد میان آنها را جمع کند یا با یکى به تنهایى ازدواج کند مثلا مادر زن، حرام است خواه با خود زن جمع شود یا جمع نشود. تنها خواهر زن با دیگران فرق مىکند، چه ازدواج با خواهر زن در صورتى جایز نیست که شخص خواهر او را داشته باشد، اما اگر بمیرد یا طلاق بگیرد، مىتوان با خواهرش ازدواج کرد.
ممکن است به این آیه استدلال کنیم که این عدهاى که از راه خویشاوندى ازدواج با ایشان حرام است، مالک شدن ایشان نیز صحیح نیست و نمىتوان آنها را به بردگى گرفت، زیرا تحریم، عمومیت دارد.
اصطلاحاً زنانى که ازدواج با آنها براى همیشه، ممنوع است «مبهمات» مىنامند.
این کلمه از «بهیم» گرفته شده و منظور حیوانى است که به یک رنگ باشد و رنگهاى دیگرى با رنگ او نیامیخته باشد و علت اینکه این زنان را «مبهمات» گویند، این است که ازدواج با آنها از هر جهت و در هر زمانى حرام است و نقطهاى براى حلیت ازدواج در مورد آنها وجود ندارد.
[سوره النساء (۴): آیه ۲۴]
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (۲۴)
ترجمه
و حرام است زنان شوهر دار مگر آنان که ملک شما باشند، خداوند حکم خود را براى شما مکتوب داشته است. و جز آنچه گذشت، بر شما حلال شد که بوسیله اموالتان طلب کنید و با آنها ازدواج کنید و زنا نکنید. و هر گاه آنها را به عقد متعه خود درآورید، اجرتشان را که فریضه است بدهید و گناهى بر شما نیست در آنچه بعد از فریضه با یکدیگر توافق کنید. خداوند دانا و حکیم است.
بیان آیه ۲۴
قرائت
کسایى کلمه «المحصنات» و «محصنات» را در همه جاى قرآن بکسر صاد و در این آیه بفتح صاد خوانده است و دیگران در همه جا بفتح صاد قرائت کردهاند.
کوفیان باستثناى ابو بکر و ابو جعفر «احل» بضم همزه و کسر حاء و سایرین بفتح همزه و حاء خواندهاند. و گفتهاند معنى آن: «و اللَّه احل لکم» مىباشد. اما در کلمه «المحصنات» چنان که گذشت اختلافى وجود ندارد.
لغت
المحصنات: زنانى که شوهردار هستند، از مصدر احصان بمعناى تزویج. البته در قرآن کریم بمعناى دیگرى هم استعمال شده است. از آن جمله است: «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ …» یعنى کسانى که نسبت ناروا به زنان آزاد مىدهند، باید هشتاد تازیانه بخورند (سوره نور ۴) «وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها» (سوره تحریم ۱۲) یعنى مریم دختر عمران عفت و پاکدامنى خود را حفظ کرد. «فَإِذا أُحْصِنَّ» (سوره نسا ۲۵) یعنى هر گاه اسلام آورند (البته در صورتى که به صیغه معلوم قرائت شود نه مجهول.) محصن: مردى که تزویج کرده است.
سفاح: زنا، زجاج گوید: مسافحه و سفاح بعمل زانیانى گفته مىشود که از زناى با هر کسى دریغ ندارد و اگر فقط با یکى زنا کند. «ذات خدن» یعنى صاحب رفیق گفته شوند.
اعراب
کِتابَ اللَّهِ: مصدر منصوب است از فعل محذوف یعنى: کتب اللَّه کتاباً علیکم.
سپس فعل به قرینه: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ» حذف شده چه دلالت دارد بر اینکه هر چه ذکر شده مکتوب است. سپس مصدر بفاعل فعل اضافه شده و بصورت: «کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» در آمده است. زجاج گوید: نصب آن ممکن است به تقدیر فعل امر باشد یعنى، «الزموا کتاب اللَّه» ولى نصب آن «علیکم» جایز نیست چه مفعول «علیکم» مقدم نمىشود.
ما وراء ذلکم: ما موصوله و مفعول «احل» بنا بر اینکه بصیغه معلوم قرائت شود و نایب فاعل آن بنا بر اینکه بصیغه مجهول قرائت شود.
أَنْ تَبْتَغُوا: یا محلا منصوب است یا مرفوع و بدل از «ما» است و ممکن است لام جاره از آن حذف شده باشد و مفعول لاجله باشد.
محصنین: حال است از «واو تبتغوا».
غَیْرَ مُسافِحِینَ: صفت محصنین.
فریضه: مصدر است و منصوب. ممکن است حال باشد به تاویل مفروضه.
مقصود
در آیه قبل عدهاى از زنان که ازدواج با آنها حرام است، ذکر شدند، اکنون اضافه مىکند که: ازدواج با زنان شوهر دار نیز حرام است بنا بر این «و المحصنات» عطف است بر مواردى که در آیه قبل ذکر شده است.
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ: نکاح با زنان شوهر دار حرام است مگر اینکه کنیز شما باشند. در باره این مطلب، اقوالى ذکر کردهاند:
۱- مقصود این است که نمىتوان با زنان شوهردار ازدواج کرد مگر زنان شوهر- دارى که اسیر شده باشند. این قول از على (ع) و ابن مسعود و ابن عباس و مکحول و زهرى است. برخى بر این قول به روایت ابو سعید خدرى استدلال کردهاند که: آیه در باره اسیران اوطاس نازل شد و مسلمانان با زنان مشرکین نزدیکى کردند در حالى که آنها در دار الحرب شوهر داشتند. چون آیه نازل شد، منادى پیامبر اعلام کرد که با زنان باردار قبل از وضع حمل و با زنان غیر باردار قبل از استبراء و گذراندن یک حیض ازدواج نکنند. لکن کسانى که با این قول مخالفند، مىگویند: این خبر ضعیف است، زیرا اسیران اوطاس بت پرست بودند و ازدواج با بت پرست صحیح نیست، ولى پاسخ دادهاند که نکاح، بعد از اسلام اسیران بوده است.
۲- مقصود این است که نمىتوان با زنان شوهر دار نکاح کرد، مگر اینکه با کنیزانى که شوهر دارند، چه خریدن آنها بمنزله طلاق آنهاست. ابى بن کعب و جابر بن عبد اللَّه و انس و ابن مسیب و حسن بر این قولند.
ابن عباس گوید: طلاق کنیز به شش چیز است: اسیرى، خریدن، آزاد شدن، بخشیدن، بارث بردن و طلاق همسرش. از روایات اصحاب ما نیز همین مطلب استفاده مىشود.
عمر بن خطاب و عبد الرحمن بن عوف گویند: خریدن کنیز طلاقش نیست بلکه طلاق او مثل طلاق زن آزاد است، تنها در مورد اسیران احتیاجى بطلاق از شوهرانشان نیست. زیرا پیامبر گرامى پس از آنکه عایشه بریره را آزاد کرد، وى را مخیر کرد که بر همسرى شوهرش بماند یا نماند و اگر با آزاد شدن، از شوهرش جدا مىشد، احتیاجى به این تخیر نبود. در پاسخ عمر و عبد الرحمن گفتهاند: همسر بریره عبد بود و اگر آزاد بود پیامبر او را مخیر نمىکرد.
۳- مقصود از محصنات، زنان عفیفه است. یعنى زنان عفیفه بر شما حرامند، مگر آنانى که به نکاح یا خریدارى، حق تمتع از آنها داشته باشید. این وجه از ابو العالیه و سعید بن جبیر و عطا و سدى است.
کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ: یعنى آنچه بر شما حلال و آنچه بر شما حرام است، خداوند براى شما معین و مکتوب ساخته، پس مخالفت نکنید و به آن عمل کنید.
وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ: در معناى این جمله، چهار وجه است:
۱- عطا گوید: غیر از خویشاوندهایى که محرم شما هستند، سایرین براى شما حلالند.
۲- سدى گوید: براى شما حلال است که بوسیله اموالتان تا چهار زن بدست آورید.
۳- قتاده گوید: غیر از آنچه گذشت، از کنیزان براى شما حلال است.
۴- غیر از آنهایى که محرم هستند، تا بوسیله اموالتان مىتوانید تا چهار زن آزاد به عقد خود درآورید و هر تعدادى که بخواهید کنیز خریدارى کنید، این وجه از سایر وجوه بهتر است و در عین حال میان آنها منافاتى نیست. معناى «أَنْ تَبْتَغُوا» این است که طلب کنید یا بخواهید بوسیله اموالتان به اینکه قیمت بدهید یا مهر بپردازید. چنان که ابن عباس گفته است.
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً: گفتهاند مقصود از استمتاع، در آمیختن و کسب لذت است، بنا بر این معناى جمله این است که: هر گاه از زنان کسب لذت کردید، مهرشان را بدهید، این قول از حسن، مجاهد، ابن زید و سدى است.
ابن عباس، سدى و ابن سعید و گروهى از تابعان و اصحاب امامیه گویند: منظور عقد منقطع است. این مطلب واضح است، زیرا «استمتاع و تمتع» اگر چه در اصل بمعناى انتفاع و کسب لذت است ولى در عرف شرع، بچنین عقدى اختصاص دارد.
بخصوص هنگامى که اضافه به «زنان» شود. بنا بر این معناى جمله این است: «هر گاه آنها را بعقد متعه درآوردید، اجرتشان را بپردازید» شاهد این است که وجوب اداى مهر، بخود استمتاع، تعلق یافته است و مقتضاى آن این است که خود عقد متعه، موجب مهر مىشود نه آمیزش و کسب لذت جنسى.
از جماعتى از صحابه که از آنهایند: ابى بن کعب، عبد اله بن عباس و عبد اله بن مسعود نقل شده است که ایشان قرائت کردهاند: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى فآتوهن اجورهن» یعنى هر وقت «براى مدت معینى» بخواهید از آنها تمتع برید، اجرتشان را بدهید و این صراحت در عقد متعه دارد.
ثعلبى در تفسیر خود آورده است که حبیب بن ابى ثابت گفت: ابن عباس، مصحفى بمن داد و گفت این قرآن بر طبق قرائت پدرم هست در آنجا نوشته بود: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى» و به اسناد خود از ابى نصره نقل کرده است که: در باره متعه از ابن عباس سؤال کردم. گفت: مگر سوره نساء را نخواندهاى؟ گفتم: آرى گفت: نخواندهاى «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى»؟ گفتم: اینطور قرائت نمىکنم. گفت: بخدا، این آیه سه بار اینطور نازل شده است.
و به اسناد خود از سعید بن جبیر نقل کرده است که او قرائت مىکرد: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى» و به اسناد خود از شعبه از حکم بن عتیبه نقل کرده است که گفت در باره این آیه از وى سؤال کردم که آیا نسخ شده است؟ حکم گفت: على بن ابى طالب (ع) فرمود:
اگر عمر نهى از متعه نمىکرد، جز آدم شقى کسى مرتکب زنا نمىشد و به اسناد خود از عمران بن حصین نقل کرده است که وى گفت: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد و پس از آن آیهاى که آن را نسخ کند، نازل نشد و پیامبر گرامى ما را به انجام آن امر کرده و با او متعه کردیم و چون از دنیا رفت ما را از این کار نهى نکرد. پس از پیامبر، مردى خودسرانه هر چه دلش خواست، گفت. مسلم بن حجاج در روایت صحیح آورده است که عطا گفت: جابر بن عبد اللَّه از عمره حج بازگشته بود ما به دیدنش آمدیم.
مردم از چند چیز و از جمله «متعه» از او سؤال کردند. گفت: آرى، ما در عهد پیامبر و ابو بکر و عمر متعه را انجام داده ایم.
یکى از دلایلى که لفظ «استمتاع» در آیه، بمعناى جماع و انتفاع نیست این است که اگر چنین بود، لازم بود که اگر کسى از زن انتفاعى نبرد، مهرى بر ذمهاش نباشد. با اینکه مىدانیم که اگر پیش از آمیزش طلاقش دهد، نصف مهر را باید بپردازد و اگر مقصود «نکاح دائم» باشد بحکم همین آیه، مرد باید با اجراى صیغه عقد، همه مهر را بپردازد. در حالى که خلافى در این مطلب نیست، که به خود عقد، همه مهر واجب نمىشود ولى در متعه، با جارى شدن صیغه عقد، همه مهر واجب مىشود، چنان که از جمله «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» برمىآید.
شاهد دیگر مساله، همان روایتى است که از عمر بن خطاب نقل شده است. وى گفت: «دو متعه در عهد پیامبر خدا حلال بودند و من از آنها نهى مىکنم و در برابر آنها عقاب مىکنم» بنا بر این عمر اقرار کرده است که متعه در عهد پیامبر روا بود و او منع مىکند و از خود راى مىدهد. اگر پیامبر خدا این حکم را نسخ کرده یا از آن نهى کرده بود یا زمانى اجازه داده و زمانى مانع شده بود، عمر، تحریم را به پیامبر نسبت مىداد نه بخودش. وانگهى او میان «متعه زنان «و متعه حج» جمع کرده است و خلافى نیست که «متعه حج» نسخ نشده و حرام نیست. بنا بر این «متعه زنان» نیز باید چنین باشد.
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَهِ: کسانى که «استمتاع» را در جمله پیش بمعناى جماع گرفتهاند، مىگویند: مقصود این است که در زیادى یا کمى یا بخشش یا تاخیر مهر که با یکدیگر توافق کرده باشید، گناهى بر شما نیست.
سدى گوید: منظور این است که اگر بعد از پایان مدت «عقد متعه» با یکدیگر توافق کنید که عقد را تجدید کنید، گناهى بر شما نیست. عقیده امامیه همین است و روایات بسیارى از ائمه در این خصوص نقل شده است.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً: خداوند به اصلاح امر مردم داناست و از روى حکمت و مصلحت، عقد نکاحى بر ایشان واجب کرده است که حافظ اموال و نسبهاست.
[سوره النساء (۴): آیه ۲۵]
وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَهٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۵)
ترجمه
و کسى که از نظر مالى توانایى ازدواج با زنان آزاد و با ایمان ندارد، مىتواند با کنیزان با ایمان شما ازدواج کند و خداوند به ایمان شما داناتر است، شما همه یکسانید و تفاوتى با هم ندارید. پس با آنها به اذن صاحبانشان ازدواج کنید و مهر ایشان را بدهید در حالى که پاکدامن هستند و زنا نمىکنند و مخفیانه رفیق نمىگیرند و هنگامى که به ازدواج شما درآمدند، اگر زنا کردند، نصف حدى که بر زنان آزاد جارى مىشود بر ایشان است. چنین ازدواجى براى کسى است که از مشقت و گرفتارى زنا و گناه بترسد و صبر براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده و رحیم است.
بیان آیه ۲۵
قرائت
اهل کوفه «فاذا احصن» بفتح همزه و دیگران بضم همزه و کسر صاد قرائت کردهاند.
لغت
طول: غناء، بىنیازى، اصل این کلمه از «طول» بمعنى بلندى است زیرا شخص بوسیله بىنیازى بمقامات عالى مىرسد. تطول، یعنى بخشیدن مال و تطاول بر مردم یعنى تفضل بر ایشان همچنین است استطاله «طالت طولک و طیلک» یعنى مدتت دراز شد، چنان که شاعر گوید:
انا محیوک فاسلم ایها الطلل | و ان بلیت و ان طالت بک الطیل | |
یعنى: ما ترا تحیت مىگوییم، پس سالم باش، اى شخص با طراوت، اگر چه زمان تو طولانى باشد.
طول بمعنى ریسمان است، شاعر گوید:
لعمرک ان الموت ما اخطا الفتى | لکالطول المرخى و ثنیاه بالید | |
یعنى: بجان تو سوگند که مرگ در باره هیچکس بخطا نمىافتد، مردم مثل حیوانى که در چراگاه با ریسمان بلند، او را بستهاند که بچرد و نمىتواند فرار کند، در دام مرگ گرفتارند.
فتى: مرد جوان. فتاه: زن جوان، کنیز اگر چه پیر هم باشد چه مثل پیران دیگر نیست و احترام پیران را ندارد. بطور کلى فتوه بمعنى حالت حداثت و نو ظهورى است و فتیا نیز از همین جاست و عبارت از حکم فقیه در مساله تازه است. فتیات جمع فتاه.
خدن: دوست، جمع اخدان. در این کلمه مذکر و مؤنث یکسان است و بهمان معنى است: خدین.
عنت: سختى، مبرد گوید: عنت یعنى هلاک.
مقصود
خداوند در این آیه، در باره ازدواج با کنیزان سخن گفته، مىفرماید:
وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ: ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و سدى گویند: یعنى ثروتى ندارد که بتواند با زنان آزاد و با ایمان ازدواج کند و مهر و نفقه ایشان را بدهد.
فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ: چنین کسى مىتواند با کنیزان با ایمان ازدواج کند زیرا مهر کنیزان کمتر و مخارج آنها عاده سبکتر است. منظور این است که با کنیز غیر ازدواج کنند و گرنه اجماعى است که انسان با کنیز خود نمىتواند ازدواج کند. روایتى بهمین منظور از امام باقر (ع) نقل شده جابر و عطا و ابراهیم و ربیعه گویند: شخص اگر چه توانایى مالى هم داشته باشد، مىتواند با کنیزان ازدواج کند. لکن قول اول صحیح است و نظر اکثر فقها همان است.
از آیه برمىآید که ازدواج با کنیز کتابى صحیح نیست، زیرا جواز ازدواج، مقید به ایمان شده است و مذهب شافعى و مالک هم همین است.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ: خداوند بایمان شما داناتر است. یعنى وظیفه شما این است که در این حکم بظاهر اشخاص نگاه کنید چه پى بردن به باطن اشخاص ممکن نیست، تنها خداوند، عالم بباطن و مطلع از ضمیر مردم است.
بعضکم من بعض: در باره این جمله دو قول است:
۱- مقصود این است که همه شما اهل ایمان و تابع یک دین هستید، بنا بر این نباید بعادت اهل جاهلیت، کنیزان را مورد طعن و سرزنش قرار دهید.
فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: با کنیزان با ایمان، با اجازه صاحبانشان ازدواج کنید و مهرشان را آن طورى که توافق کردهاید و عقد را بر آن اجرا کردهاید بپردازید. از این جمله چنین استفاده مىشود که ازدواج کنیزان بدون اجازه مالکانشان صحیح نیست. برخى گفتهاند: «بالمعروف» یعنى بدون اینکه ضرر و زیانى وارد سازید.
مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ: با آنها که پاکدامن بوده، اهل زنا نیستند، ازدواج کنید برخى گفتهاند: یعنى زنان شوهر دارى که زنا نمىکنند. این کلمه «محصنات» بفتح صاد و کسر آن هر دو قرائت شده است.
وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ: و همچنین بطور مخفیانه رفیقى براى خود انتخاب نکردهاند چه برخى از مردان بطور مخفیانه با زنى دوست مىشدند و زنا مىکردند و همچنین زنان.
ابن عباس گوید: مردمى در جاهلیت بودند که زناى آشکار را حرام مىشمردند ولى زناى پنهان را جایز مىدانستند. خداوند از زناى آشکار و پنهان هر دو منع فرمود بنا بر این: غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ یعنى آن زنانى که از زناى آشکار و پنهان خوددارى مىکنند.
فَإِذا أُحْصِنَ: کسى که بضم همزه و کسر صاد قرائت کرده، این طور معنى مىکند:
هنگامى که کنیزان تزویج کنند و شوهرانشان آنها را در حیطه همسرى خود قرار دهند این عقیده از ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده است. و کسى که بفتح همزه و صاد قرائت کرده است چنین معنى مىکند: هنگامى که اسلام بیاورند. این عقیده از عمر بن الخطاب و ابن مسعود و ابراهیم و شعبى و سدى است، حسن گوید: یعنى اسلام و شوهر، او را در حصار مىگیرند.
فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَهٍ: اگر زنا کنند.
فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ: باید نصف حد زنان آزاد بر آنها جارى کرد و آنها را پنجاه تازیانه زد.
ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ: نکاح با کنیزان براى کسانى است که بترسند گرفتار معصیت و زنا شوند و کیفر دنیوى و اخروى زنا دامنگیرشان شود. اکثر مفسران بر همین عقیدهاند.
برخى گفتهاند: منظور این است که شخص بترسد از اینکه به کنیز دلبستگى پیدا کند و گرفتار زنا شود.
برخى نیز گفتهاند: عنت بمعنى ضرر شدید دینى یا دنیوى است که بواسطه غلبه شهوت، براى انسان پیش مىآید. معناى اول صحیحتر است.
وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ: صبر شما از ازدواج با کنیزان و ارتکاب زنا، برایتان بهتر است. «ان تصبروا» مبتدا و «خیر» خبر آن است.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ: خداوند، آمرزنده گناه بندگان و به ایشان رحیم است. نتیجه این است که اگر کسى صبر نکرد و کارى خلافى مرتکب شد و توبه کرد، خداوند توبهاش را مىپذیرد و رحمتش را شامل حال او مىسازد.
خوارج به این آیه استدلال کردهاند که سنگسار کردن جایز نیست. چه سنگسار را که براى زنان آزاد و شوهر دار تعین کردهاند نمىتوان تقسیم کرد و چون در این آیه براى کنیزان شوهر دار تعیین شده است، معلوم مىشود که سنگسار کردن اصلى ندارد و فقط تازیانه زدن، ملاک است.
جواب این است که: اگر «محصنات» را بمعناى زن آزاد بدانیم- نه بمعنى زن شوهر دار- این استدلال از درجه اعتبار ساقط مىشود. شاید آن این است که کلمه «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» که در اول آیه بکار رفته، بدون شک معناى آن آزاد زنان با ایمان و با عفت است زیرا با زن شوهر دار نمىتوان ازدواج کرد. وانگهى برخى گفتهاند: مقصود از «المحصنات» زنان آزاد است نه زنان پاکدامن. زیرا اگر مقصود زنان پاکدامن باشد، ازدواج با غیر از آنها جایز نخواهد بود و شکى نیست که ازدواج با آنها نیز جایز است. سنگسار هم اجماعى امت اسلام است و مسلمانان به تواتر نقل کردهاند که پیامبر گرامى ماعز بن مالک اسلمى و یک زن و مرد یهودى را سنگسار کرد و فقهاء از عهد صحابه تا امروز در باره آن اختلاف نکردهاند. بنا بر این گفتار خوارج، خلاف اجماع است و قابل اعتبار نیست.
[سوره النساء (۴): آیات ۲۶ تا ۲۸]
یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۲۶) وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً (۲۷) یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً (۲۸)
ترجمه
اراده خداوند است که براى شما وظائفتان را بیان کند و شما را به سنتهاى پیشینیان هدایت کند و توبه شما را بپذیرد و خدا دانا و حکیم است. و خداوند اراده دارد که شما را به توبه وادارد و پیروان شهوتها اراده دارند که شما را به انحرافى بزرگ بکشانند خداوند اراده دارد که بشما تخفیف بدهد و انسان ناتوان خلق شده است.
بیان آیه ۲۶ ۲۷ ۲۸
اعراب
در لام «لِیُبَیِّنَ لَکُمْ» سه قول است: ۱- یرید اللَّه لان یبین لکم و معناى «ان» استقبال است ۲- لام آمده است براى اینکه از ما بعد آن اراده مصدر شده است یعنى «لاراده البیان» ۳- یرید اللَّه لما یرید لیبین.
لکن هیچیک از اینها صحیح نیست بلکه مفعول آن محذوف است یعنى: یرید اللَّه تبصیرکم لیبین لکم و …
مقصود
پس از آن که خداوند ازدواجهاى حلال و حرام را شرح داد، مىفرماید این احکام بخاطر مصالح و منافع بندگان است.
یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ: اراده خداوند این است که احکام دین و دنیا و امور معاش و معاد شما را بیان کند.
وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ: در این باره دو قول است:
۱- خداوند مىخواهد شما را به راه گذشتگان که اهل حق بودهاند هدایت کند تا بایشان اقتدا کنید و آثار آنها را پیروى کنید که صلاح شما در آن است.
۲- خداوند مىخواهد سنت گذشتگانى که اهل حق و باطل بودهاند براى شما روشن سازد تا به روش آنها بصیرت پیدا کنید و از طریقه آنها اجتناب نمایید.
وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ: توبه شما را بپذیرد. یعنى شما را بتوبه دعوت مىکند و ترغیب مىکند که براه توبه داخل شوید. از این آیه استفاده مىشود که مسلک جبرى مذهبان باطل است، چه معناى آن این است که خداوند فقط خیر و صلاح بندگان مىخواهد وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ: تفسیر آن گذشت.
وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ: خداوند بتوبه شما از در لطف مىنگرد. برخى گفتهاند: یعنى هر اراده خداوند این است که شما را بر توبه موفق دارد و اسباب آن را براى شما فراهم سازد.
وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً: در باره کسانى که از شهوتها پیروى مىکنند، اقوالى است:
۱- منظور همه اهل باطل است زیرا اهل باطل از شهوت و هوس خویش پیروى مىکنند، این قول از ابن زید است.
۲- مجاهد گوید: مقصود، زناکاران است.
۳- سدى گوید: یهود و نصارى مقصودند.
۴- منظور یهود است که مىگویند خواهر پدرى در تورات حلال شمرده شده است قول اول به صواب نزدیکتر است. پس معناى جمله این است که: اهل باطل مىخواهند شما را از راه راست، منحرف سازند. چه راه راست، به پاداش و رستگارى از کیفر نزدیکتر است و انحراف از آن، موجب هلاک و استحقاق عذاب مىشود.
علت اینکه: (یَتُوبَ عَلَیْکُمْ) در این آیه و در آیه قبل تکرار شده، این است که:
اولا براى تاکید است و ثانیاً در آیه پیش اراده خداوند نسبت به هدایت و انابه، ذکر شد و در این آیه مىگوید اراده خداوند با اراده صاحبان هوى و هوس مخالف است.
و ثالثاً در این آیه ابهام نیست: چه مفاد آن این است که خداوند توبه را اراده مىکند
ولى در آن آیه متعلق اراده توبه نیست، بلکه چنان که گذشت متعلق آن محذوف است علت اینکه خداوند «میل» و انحراف را به عظمت توصیف کرده، این است که گنهکار با گنهکار انس مىگیرد و کوشش مىکند که او را بگمراهى بیشترى بکشاند، همانطورى که اهل طاعت با اهل طاعت، انس مىگیرند. آرى
کبوتر با کبوتر باز با باز | کند همجنس با همجنس پرواز | |
مردم عاصى کوشش مىکنند، که سایرین را در معصیت با خود شریک سازند تا از ملامت و توبیخ ایشان، آسوده گردند مثل «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (سوره قلم آیه ۹) یعنى: دوست دارند که شما ملایمت کنید تا آنها نیز ملایمت کنند) «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» (سوره نساء ۸۹ یعنى خوش دارند که شما هم مثل ایشان کافر شوید) چنان که مىگویند: «کسى که خرمنش آتش گرفت دلش مىخواهد خرمن دیگران نیز آتش بگیرد.» این است طبیعت انسانها.
یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ: خداوند مىخواهد در مورد زنها و اجازه ازدواج با کنیزان، براى شما تخفیف قائل شود. این معنى از مجاهد و طاووس است و ممکن است منظور این باشد که خداوند مىخواهد با قبول و توفیق توبه براى شما تخفیفى بدهد و ممکن است منظور این باشد که خداوند مىخواهد بطور کلى در تکالیف شما تخفیفى بدهد که نسبت بامتهاى پیشین چنین تخفیفى نداده بود.
وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً: انسان طورى آفریده شده است که در مورد زنان کم صبر است. برخى گفتهاند: منظور این است که انسان طورى آفریده شده است که در برابر هوى و شهوت، مقاومت نمىکند و با ترس و حزن بزانو در مىآید. بنا بر این، انسان مسئول اعمال بد خود نیست، همانطورى که اعمال نیکوى او نیز ارزشى ندارد.
لکن ما معتقدیم که: انسان از آزادى اراده و اختیار، برخوردار است. بنا بر این در برابر کار هاى بد خویش، مسئول و در برابر کردارهاى پسندیده خود ممدوح و ماجور است. این عقیده، ملهم از تعلیمات قرآن و پیامبر گرامى و ائمه بزرگوار است. آیه بالا یکى از دلایل متقن بر ابطال مسلک جبر است، زیرا توبه کردن، از کسى صحیح است که در کردار خود آزادى و اختیارى داشته باشد. بعلاوه، آیه مفید این است که خداوند فقط، خیر انسان را مىخواهد و کسى را به بدى و گناه، اجبار نمىکند.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص: ۱۱۳