ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره ص ۶۲ الی ۷۰
[سوره ص (۳۸): آیات ۶۲ تا ۷۰]
وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (۶۲)
أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (۶۳)
إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (۶۴)
قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۶۵)
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۶۶)
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (۶۷)
أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (۶۸)
ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۶۹)
إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۷۰)
ترجمه:
و گویند چیست ما را که نمى بینیم مردانى را که مى شمردیم آنان را از اشرار.
آیا ایشان را به مسخره گرفتیم یاد گردید از ایشان دیدهها.
همانا این حق است که دشمنى مى کنند اهل آتش.
بگو همانا من بیم دهنده ام و نیست از الهى مگر اللَّه که یکتا و قهار است.
پروردگار آسمانها و زمین و آن چه میان آن دو است که عزیز و بسیار آمرزنده است.
بگو آن خبریست بزرگ.
که شما از آن رو گردانندگانید.
نیست براى من دانشى به گروه برتران هنگامى که گفتگو مى کنند.
وحى به من نمى شود مگر این که همانا ترساننده آشکارم.
قرائت
اتخذناهم سخریا- اهل عراق غیر از «عاصم» کلمه (اتخذناهم) را به وصل همزه و دیگران به قطع همزه قرائت کرده اند.
«ابو على» گوید: اتصال همزه استفهام به کلمه (اتخذناهم) مقدارى بعید به نظر مى رسد زیرا که ایشان مى دانستند که آنان را به مسخره گرفتهاند پس جاى سؤال و استفهام نمىباشد و این نظر تأیید مىشود به قول خداوند که مى فرماید: (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی)، «پس ایشان را به مسخره گرفتید تا از ذکر من فراموش گردانید شما را- مؤمنون- ۱۱۲»، اما وجه قرائت فتح همزه این است که استفهام در اینجا به معنى تقریر و تثبیت است زیرا که به لفظ (ام) که براى استفهام است عدول شده است چنان که در این آیه به (ام) عدول شده که مى فرماید:
(سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ)، «یکسان است بر ایشان استغفار کنى یا استغفار نکنى هرگز خدا ایشان را نمىآمرزد- منافقون- ۷»، اگر چه از این آیه معنى استفهام استفاده نشود. اگر اشکال شود که در قرائت (کسر همزه) لفظ (ام) با چیزى نمىتواند معادل شود گوئیم که معادل آن در تقدیر است که مقصود چنین است: (أ تراهم ام زاغت عنهم الأبصار) که در قرآن در چندین مورد اینگونه استفاده مىشود مانند قول خداوند (ام هو من الغائبین) که تقدیرش این است (أ هو حاضر) و یا (ام من هو قانت) که تقدیرش این است (ء اصحاب النار خیر ام من هو قانت).
سِخْریّاً- اهل مدینه و کوفه غیر از «عاصم» به ضم سین و دیگران به کسر سین قرائت کردهاند.
«ابو عمرو» گوید: آن چه از مثل عبادت است (سخریا) به ضم بوده و آن چه از مثل مسخره و استهزاء است (سخریا) به کسر مى باشد.
انما انا نذیر مبین- «ابن جنّى» گوید: قرائت کسر (انما) بناء بر حکایت است.
تفسیر:
و نیز خداوند از اهل آتش سخن گفته و مىفرماید:
وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (چیست ما را که نمى- بینیم مردانى را که بودیم مىشمردیم آنان را از اشرار) یعنى، این سخن را هنگامى مىگویند که به دوزخ نگاه کرده و از مخالفان خود که مؤمنان مىباشند کسى را نمىبینند. و این نظر «کلبى» است.
برخى گفتهاند: این آیه درباره «ابو جهل» و «ولید بن مغیره» و دوستانشان نازل شده است که خواهند گفت: چیست ما را که «خبّاب» و «عمار» و «صهیب» و «بلال» را نمىبینیم که گمان مىکردیم آنان در دنیا از افرادى هستند که مرتکب کارهاى زشت و قبیح شده و کار نیکویى انجام نمىدهند و این سخن را «مجاهد» گفته است.
«عیاشى» به اسناد خود از «حضرت صادق» (ع) نقل کرده که فرمود:
اهل دوزخ خواهند گفت چیست ما را که نمى بینیم مردانى را که میشمردیم ایشان را از اشرار و منظور آنان شما هستید، که به خدا سوگند یک نفر از شما را در آتش نخواهند دید.
أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (آنان را به سخریه گرفته بودیم یا چشمها از آنان برگشته بود) یعنى چون مخالفان خود را نمىبینند که در آتش باشند، گویند آیا ما ایشان را در دنیا به مسخره گرفته بوده پس خطا میکردیم یا چشمهاى ما از ایشان برگشته که آنان را با خود در آتش نمى بینیم؟!.
إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌ (همانا این، حق است) یعنى آنچه در پیش گفته شد ناچار و حتما تحقق یافته، سپس به بیان آن پرداخته و مى گوید:
تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (که گفتگوى اهل آتش باشد) یعنى مخاصمه و گفتگوى پیشوایان و پیروان در آتش که برخى با برخى مجادله مىکنند حق و مسلّم است سپس خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داده و مىفرماید:
قُلْ (بگو) اى محمد.
إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ (همانا من بیم دهنده هستم) یعنى ترسانندهام از معاصى خداوند و بر حذر و هشدار دهنده هستم از عقاب او.
وَ ما مِنْ إِلهٍ (و نیست از الهى) که سزاوار عبادت باشد.
إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (مگر خداوند یگانه قهار) که بر همه مخلوقات قهار و توانگر است و چون به کسى اراده عقاب و شکنجه کند نمىتواند از عقاب او خلاص گردد.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا (پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است) از انسان و جنّ و کلیه مخلوقات.
الْعَزِیزُ (عزیز است) که هیچ کس بر او غلبه نتواند بکند و هیچ کس نمیتواند مانع او گردد.
الْغَفَّارُ (بسیار آمرزنده است) گناهان بندگان خود را با این که قدرت بر عقاب آنان را دارد.
قُلْ (بگو) اى محمد.
هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (آن، خبر بزرگ است) درباره لفظ (نبأ) اختلاف شده که برخى گفته مراد (قرآن) است یعنى قرآن حدیث بزرگ است چه اینکه کلام معجز آساى خداوند بوده و در آن اخبار پیشینیان مىباشد.
أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (شما از آن اعراض کننده هستید) یعنى از عمل و تدبر در آن اعراض مىکنید، که «ابن عباس و قتاده و مجاهد و سدى» این چنین تفسیر کردهاند، ولى «حسن» گفته است مراد از (خبر بزرگ) قیامت است که شما از آمادگى براى آن اعراض کرده و غافل شده و آن را تکذیب کردهاید.
«زجاج» گفته است: خبر بزرگى که شما را از آن آگاه ساختم خبرى است که از خداوند مى باشد، یعنى خبرى که بر ایشان گفتم شامل سرگذشت پیامبران بوده که در آن اندیشه نکردند تا به صدق نبوت من اعتراف کنند و دلالت مىکند بر این، قول خداوند که مىفرماید:
ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى (نمى باشد براى من دانشى به گروه برتران) که فرشتگان باشند.
إِذْ یَخْتَصِمُونَ (زمانى که گفتگو مىکنند) یعنى چون خداوند به ایشان گفت که من قرار مىدهم در روى زمین براى خود خلیفه و جانشین، فرشتگان گفتگو کرده و عرض کردند: (أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ)، «آیا قرار میدهى در زمین کسى را که فساد کرده و خونریزى کند- بقره- ۳۰» و این گفتگوى فرشتگان و (ملاء اعلى) مىباشد که از «ابن عباس و قتاده و سدى» نقل شده است پس مقصود چنین مىشود که: من آنچه از گفتگوى فرشتگان فهمیدم، از طریق وحى مى باشد.
«ابن عباس» از رسول خدا (ص) روایت کرده که به من فرمود: آیا مىدانى مخاصمه و گفتگوى فرشتگان چه بوده است؟ گفتم نمىدانم، فرمود: درباره کفارات و درجات گفتگو مىکردند، که کفارات عبارت است از رنگین کردن وضو در بامدادان سرد و برداشتن گامها براى حاضر شدن در جماعات و انتظار نماز پس از نماز و اما درجات عبارت است از آشکار گفتن سلام و اطعام طعام و خواندن نماز در شب هنگامى که مردم در خوابند.
إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (وحى نشود بر من مگر این که باشم ترساننده آشکار) یعنى مرا علمى به گفتگوى فرشتگان نبود و ممکن نبود که شما را از اخبار ایشان آگاه گردانم اگر خداوند مرا آگاه از اخبار ایشان نمىگردانید، ولى وحى نشده بر من مگر بیم دادن و ترساندن واضح و آشکار، و یا مقصود چنین است که وحى نشدهام مگر این که هستم بیم دهنده آشکار و ترسانندهاى که ظاهر کننده حق باشم
.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۱