حکایات_تفسیرمجمع البیان

استیضاح على (ع) ابو بکر را ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مجادله

و در تفسیر برهان حدیث مفصّلى از ابن بابویه شیخ صدوق باسنادش از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش از على علیه السلام نقل کرده که مربوط بآیه نجوى و مناقب دیگر مولایمان حضرت امیر المؤمنین (ع) است که مناسب است آن را در اینجا بنگارم:
فرمود: چون کار ابى بکر و بیعت مردم با او تمام شد و مردم نسبت بعلى ابن ابى طالب علیه السلام بیوفایى کرده و حضرت را خانهنشین کردند همواره ابو بکر بآن حضرت اظهار نشاط و خوش رویى میکرد ولى آن حضرت گرفته و ناراحت بود، پس این بر ابو بکر گران آمد و خواست تا او را دیده خلافت را از خود بیرون آورده و عذر خواهى کند که مردم بر من اجتماع کرده و منصب و پست خلافت را بر گردنم گذارده و امر امّت را واگذار بمن نمودند و حال آنکه من رغبت بآن ندارم بلکه بى میل بآن بودم، پس ناگهان بر آن حضرت وارد شده و تقاضاى خلوت و مذاکره محرمانه نمود و گفت قسم بخدا، اى ابو الحسن این کار به توطئه من و رغبت و میل من نبوده و من نسبت بآن حریص نیستم و اعتمادى بخودم در آنچه مورد نیاز مردم است ندارم و من نیروى مالى و فامیل زیاد هم ندارم و کسى هم جز من اهلیّت این کار را ندارد، پس چیست که شما در دلتان خاطره اى از من دارید و اظهار کراهت میکنید در اینکه من خلیفه شدهام و بدیده بد بمن نگاه میکنید پس على علیه السلام باو فرمود:

پس چى تو را بر آن داشت که این بارگران را بردارى اگر میلى به آن ندارى، و حریص بر آن نیستى و اعتمادى بخودت در قیام بآن و نیازمندیهاى آن ندارى.

ابو بکر گفت: حدیثى که آن را از رسول خدا شنیدم که فرمود: خدا امّت مرا بر گمراهى جمع نمیکند و من چون اجتماع امّت را دیدم حدیث پیامبر (ص) را- پیروى کردم و نخواستم که اجتماع ایشان بر خلاف هدایت باشد و من افسار اجابت را بدست ایشان دادم و اگر میدانستم که یک نفر تخلّف میکند هر آینه امتناع میکردم.

على علیه السلام فرمود: اما آنچه که از حدیث پیامبر (ص) یاد کردى که (انّ اللَّه لا یجتمع امّتى على ضلال)

خداوند اجتماع امّت مرا بر گمراهى نگذارد، آیا پس من از امّت بودم یا نبودم.

گفت: آرى شما ز امّت هستید و همین طور گروهى که پیروى از تو کردند در امتناع از بیعت مانند سلمان و عمّار و ابو ذر و مقدار و ابن عباده و افرادى که از انصار با او بودند و همگى از امّت بودند.

على علیه السلام فرمود: پس چطور استدلال و احتجاج بحدیث پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله میکنى و حال آنکه امثال این مردم تخلّف کردند از تو و در میان امّت طعنى و توبیخى نقطه ضعفى براى آنها نیست و نه در صحبت پیامبر و خیر اندیشى- از ایشان تقصیریست.

ابو بکر گفت: من نفهمیدم تخلّف آنها را مگر بعد از آنکه امر خلافت با من استوار شد و من ترسیدم اگر از خود بردارم مردم از دین مرتد بشوند و بجان هم افتاده و همدیگر را بزنند پس برگردند بحال کفر و دانستم که تو نیستى کمتر از من در باقى گذاردن ایشان بر ادیانشان.

على علیه السلام فرمود: بس کن و لکن مرا خبر بده از کسى که مستحق این امر است بچه چیز مستحق میشود؟

ابو بکر گفت: بنصیحت و وفاء و رفع سهل انگارى و خوش سلوکى و اظهار عدالت و علم بکتاب و سنّت و فصل خطاب با زهد در دنیا و بى میلى بآن و داد مظلوم را از ظالم گرفتن خواه نزدیک باشد یا دور سپس ساکت شد.

پس على علیه السلام فرمود: تو را قسم بخدا میدهم اى ابو بکر، آیا این خصلتها که یاد کردى در تو یافت میشود یا در من موجود است؟

ابو بکر گفت: بلکه در تو است اى ابو الحسن (ع).

استیضاح على (ع) ابو بکر را فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا تو اوّل اجابت کننده بودى پیامبر (ص) را پیش از همه مسلمین یا من؟

گفت: بلکه تو، فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا من جانم را در شب غار (و لیله المبیت) فداى پیغمبر کردم یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا ولىّ از خدا با ولایت رسول اللَّه در زکاه و صدقه دادن انگشتر براى من است یا تو؟ گفت: بلکه براى تو.

فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا مولاى براى تو و براى هر مسلمانى بحدیث پیغمبر در روز غدیر منم یا تو گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا با منست وزارت از رسول خدا و مثل هارون از موسى یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا با من و اهل بیت من و فرزندان من پیغمبر با نصارى مباهله کرد یا با تو؟ گفت بلکه با تو و اهل تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا آیه تطهیر درباره من و اهل من و پسران منست از رجس و پلیدیها یا درباره تو؟ گفت: بلکه براى تو و اهل تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا من صاحب دعاء پیغمبرم و اهل و فرزندان من روز کساء یا تو؟

گفت: بلکه تو و اهل تو و فرزندان تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آن جوانمردى که در روز خندق از آسمان صدا آمد

(لا سیف الّا ذو الفقار و لا فتى الّا على)

یا منم گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه خورشید برایش برگشت بوقت نماز پس نماز در وقت خواند و آن گاه پنهان شد یا منم؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه اندوه و غصّه پیغمبر (ص) و مسلمین را بکشتن عمرو بن عبد ود بر طرف کرد یا من گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه رسول خدا او را بعنوان رسالت بسوى پریان فرستاد و اجابت کردند یا من؟ گفت بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه پیامبر خدا تطهیر از سفاح نمود از آدم تا پدرت یا من؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه پیامبر برگزیده و دخترش فاطمه را باو تزویج نمود؟ گفت: خدا بتو تزویج نمود یا من بلکه گفت تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم پدر حسن و حسین دو ریحانه رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله که میفرمود

: هذان سیّدا شباب اهل الجنّه و ابوهما خیر منهما

یا تو؟ گفت بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا برادر تو در بهشت با ملائکه پرواز میکند یا برادر من؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا من ضمانت کردم و ام رسول خدا را و در موسم حج اعلام کردم که میپردازم یا تو گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه پیامبر دعا کرد در حالى که مرغ کباب شدهاى برایش آورده بودند که خدا یا محبوبترین کس را نزد خودت برسان، تا با من در خوردن این مرغ شرکت کند یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه پیامبر بشارتم داد بقتال ناکثین و قاسطین و مارقین بر تأویل قرآن یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه حاضر شد آخرین سخن رسول خدا را صلّى اللَّه علیه و آله و متصدّى غسل و دفن او شد یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه پیامبر (ص) دلالت بر او فرمود بعلم قضاوت و فصل الخطاب بقولش اقضاکم على، یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه پیغمبر (ص) امر فرمود بر او سلام کنند یا امیر المؤمنین یا تو؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا منم آنکه سبقت بخویشاوندى برسول خدا گرفتم یا تو؟ گفت بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه خدا یک دینار بتو عطا کرد در موقع نیازت بآن و میهمان کردى رسول خدا و فرزندان او را یا من؟ پس ابو بکر گریست و گفت بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه رسول خدا (ص) تو را بر شانهاش بلند کرد در افکندن بتهاى کعبه و شکستن آن، تا جایى که اگر میخواست دست بر افق آسمان زند میرسانید یا من؟ گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه پیغمبر خدا باو فرمود تو صاحب لواء و پرچم منى در دنیا و آخرت یا من گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم، آیا تویى آنکه پیامبر دستور داد در خانه او را بمسجد بازگذارند وقتى که فرمان داد همه درهاى اصحابش و اهل بیتش را ببندند، و حلال کرد در آن آنچه خدا براى او حلال کرده بود یا من؟

گفت: بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا تویى آنکه مقدّم داشت پیش از راز گفتن با پیغمبر صدقه را و باو راز گفت یا من؟ گفت بلکه تو.

فرمود: تو را بخدا قسم آیا تویى آنکه رسول خدا درباره او بفاطمه علیها سلام فرمود: تو را تزویج کردم بکسى که اولین مردم بود در ایمان، و وزینترین مردم بود در اسلام یا من؟ گفت: بلکه تو.

پس مرتبا آن حضرت مناقبى را که خدا براى او قرار داده بود نه براى غیر او میشمرد؟

ابو بکر اعتراف و اقرار باختصاص آنها با آن حضرت نموده و میگفت: بلکه تو و بلکه تو …..

پس باو فرمود: پس چه چیز تو را مغرور کرد از خدا و پیامبرش و از دینش و حال آنکه تو عارى هستى از آنچه را که اهل دین نیازمند بآنها هستند.

پس ابو بکر گریسته و گفت: راست گفتى اى ابو الحسن بمن امروز مهلت بده تا من فکر کنم در آنچه را که از تو شنیدم و در کار خودم.

پس على علیه السلام فرمود: ابو بکر و فکر کن، پس برگشت از نزد آن حضرت و با خود خلوت کرد و کسى را رخصت ملاقات نداد تا شب و عمر در بین مردم رفت و آمد میکرد وقتى شنید ابو بکر با على علیه السلام خلوت کرده پس ابو بکر شب خوابید و در خواب رسول خدا (ص) را دید که در مکان خودش نشسته، پس برخاست تا بر آن حضرت سلام کند حضرت صورتش را برگردانید پس ابو بکر گفت: آیا فرمانى دادى که من اطاعت نکردم؟

فرمود: جواب سلام تو را بدهم در حالى که تو دشمنى کردى با ولىّ خدا و رسول او برگردان حق را باهلش، پس گفت: کیست اهل آن؟ فرمود: همان که تو را استیضاح کرد (على) گفت: یا رسول اللَّه برگردانیدم بر او بفرمان شما و از خواب بیدار شد و گریست و بعلى علیه السلام گفت: دستت را دراز کن با تو بیعت کنم و امر را تسلیم و تفویض بتو نمایم.

فرمود: بر و مسجد و مردم را خبر بده بآنچه بین من و تو گذشت و آنچه در خواب دیدى و خود را از خلافت خلع کن، پس بیرون آمد و در راه بعمر برخورد و جریان را مشروحا باو گفت، پس عمر او را از این عمل منع کرد و نگذاشت که کنار رود.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۴، ص: ۲۹۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=