ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره بقره۲۲۱ تا ۲۳۲
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۱]
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۲۱)
ترجمه:
و با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند، و همانا کنیزکى مؤمنه بهتر از زن آزاد مشرک است هر چند از حسن او به شگفت آیید، و زن ندهید مردان مشرک را مگر آنکه ایمان آورند که بنده مؤمن بسى بهتر از آزاد مشرک است هر چند از مال و جمالش به شگفت آیید، مشرکان شما را از راه جهل و ضلالت به آتش دوزخ خوانند و خدا از راه لطف و مرحمت به بهشت و مغفرت دعوت کند. و خداوند براى مردم آیات خویش را بیان فرماید، باشد که هشیار و متذکّر شوند.
تفسیر:
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ: به اعتبار معنى عطف است، به جمله قبلى از قول خداى تعالى: قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ و وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ (با زنان مشرک ازدواج نکنید ولى امور آنان را اصلاح کنید و با ایشان مانند برادران معاشرت نمایید). و وجه مناسبت این جمله با جمله قبلى آن است که مردم سرپرستى دختر یتیمى را که مالدار بود جهت نکاح بعهده مى گرفتند و با او در خانه هایشان آمیزش مى کردند و اگر مالى نداشت از او رو گردان مى شدند، و چه بسا مى شد که چندین زن [یا دختر] که یتیم بودند نزد مردى اجتماع مى کردند و او به اداى حقوق آنان اقدام نمى کرد، پس خداى تعالى به طریق عموم فرمود: با زنان مشرک نکاح نکنید چه یتیم باشند چه نباشند.
حَتَّى یُؤْمِنَ تا ایمان آورند. و بین این آیه و آیه حلال کردن زنهاى کتابى[۱] منافاتى نیست تا اینکه یکى ناسخ دیگرى باشد.
وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ یعنى کنیز مؤمن بهتر از زن مشرک است اگر چه جمال و مال یا حسب و نسب زنان مشرک شما را خوش آید.
وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ و با مردان مشرک ازدواج نکنید، چه برده مؤمن بهتر از مشرک است گرچه شما را خوش آید، چه مردان و زنان مشرک أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ آنان شما را به آتش مىخوانند یعنى به شرک مىخوانند که منجر به آتش مىشود، پس حق آنان این است که با آنها آمیزش و ازدواج صورت نگیرد.
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ حقّ عبارت این است که بگوید: مؤمنین و مؤمنات شما را به سوى بهشت فرا مىخوانند، (زیرا در همین آیه فرمود مشرکان شما را به آتش دوزخ مىخوانند پس باید مؤمنان به بهشت بخوانند) امّا از این سخن عدول نمود و به خود نسبت داد تا اشعار به این باشد که فراخواندن مؤمنین فرا خواندن خداست.
تحقیق در حالت پذیرى نفس از مجاورش (خوپذیرى از همنشین)
بدان که روان انسان قبل از کامل شدن و تمکّن آن از سعادت و شقاوت، در تاثیرپذیرى از هر چیزى که با آن مجاورت داشته باشد قابلیت کامل دارد مانند آینه صاف که با هر چیزى روبرو قرار گیرد عکس آن را در خود مىپذیرد و مرد و زن مسلمان و مرد و زن مؤمن به واسطه اتّصال به نبىّ یا ولىّ با بیعت عامّ یا خاصّ در نفس آنان مقدارى از فعلیّت آنچه که از نبىّ یا وصىّ است نقش مى بندد، و هر کسى که مجاور او باشد تحت تأثیر آن چیزى قرار مىگیرد که در نفس او نقش بسته است.
و مرد و زن مشرک اعم از این که مشرک به خدا یا به رسالت یا به ولایت باشد مقدارى از شیطان نقش مى پذیرد و آنچه که در نفس هر یک از آنان حاصل مىشود فعلیّت شیطان است و هر کس که مجاور چنین کسى باشد تحت تأثیر آنچه که در آن نقش بسته قرار مىگیرد، و در او نیز چیزى از آن نقش مى بندد از همین جا وجه بهتر بودن برده و کنیز مسلمان بر مرد مشرک و زن مشرک معلوم مىشود، زیرا آنان مظهر پیغمبرند و اینان مظهر شیطان.
همچنین این را هم بدان که علّت این که در قول خداى تعالى عدول واقع شده و فرموده است: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ ازاینرو است که فعلیّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از باب این که پیامبر است، فعلیّت خداست.
از همین جا نیز علّت نسبت دادن دعوت به مشرکین به طریق عموم و آوردن فعل مضارع (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ) که دلالت بر استمرار مىکند، با وجود این که عموما مشرکین کسى را به آئینى دعوت نمىکنند، و اگر هم بکنند به طور مستمر نیست، به همان دلیل فعلیّت شیطان است. در مورد مسلمانان نیز حال بدین گونه است (فعلیّت الهى عمل مىکند) زیرا این تأثیر و نقش بستن در نفس به زبان و شنیدن نیست بلکه تنها زبان و شنیدن زمینهاى براى آماده کردن آن حالت است.
بِإِذْنِهِ یعنى با مباح دانستن و رها کردن از سوى خداست که چنین فعلى صورت مىگیرد، این کلمه متعلّق به «یدعو» است، یا این که به «یدعو» و «یدعون» بر سبیل تنازع تعلّق دارد، و مقصود این است که دعاى مشرکین و مسلمین بدون اذن خدا و ترخیص او نمىتواند باشد، زیرا نقشپذیرى نفوس از فعلیّت مجاور و تأثیر فعلیّت شىء در مجاور جز به جعل خداى تعالى محقق نمىشود و جعل خداى تعالى همان اذن تکوینى او است.
وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ عطف بر «یدعو» است یعنى این دعوت تکوینى از آیات و نشانه هاى حکمت و قدرت خداى تعالى است، و تاثیرپذیرى مجاور و ظهور دعوت در آن، خود، بیان آیات و نشانه هاى خداست، یا مقصود این است که خداوند احکام شرعىاش را به زبان انبیا و اوصیاى آنان، بیان مىکند.
لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ و این روشنگرى براى مردم است شاید که آنان نکته ها و دقایق حکمتهایى را که در آیات نهاده شده به یاد آورند، آن حکمتهایى که به سبب ظهور نشانه شرک در زن و مرد مشرک و نشانه اسلام در زن و مرد مسلمان است، یا با شنیدن آیات و احکام از انبیا (ع) حقایقى را به خاطر آرند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۲]
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (۲۲۲)
ترجمه:
از عادت ماهانه زنان از تو مى پرسند، بگو آن رنجى است براى زنان در آن حال حیض از مباشرت آنان دورى کنید تا آنکه پاک شوند، چون پاک شدند از طریقى که خداوند مقرّر داشته با آنان آمیزش کنید همانا خداوند آنان را که پیوسته به درگاهش توبه و انابه کنند، و هم پاکیزگان دور از هر آلایشى را دوست مى دارد.
تفسیر:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ به قرینه پاسخى که داده شده است به این معنى است که از حیث زناشوئى با زنان حیض از تو مى پرسند طبق شرایع گذشته در حال حیض از زنان اجتناب مى کردند و این اجتناب حتّى شدیدتر از شریعت اسلام بوده است انسان از همخوابى با زنان در حالت حیض اکراه دارد، لذا پس از بعثت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مردم از او راجع به همین قضیّه سؤال مىکردند.
قُلْ هُوَ أَذىً بگو آن کار (همبسترى با زن در موقع حیض) براى انسانیّت انسان اذیّت و رنج است و این پلیدى آن مى باشد، و براى نفس انسان از جهت تحت تأثیر قرار گرفتن و غلبه حیوانیّت بر آن، رنج محسوب مىشود و این براى آن است تا نفس از هم بستر شدن لذّت ببرد و اکراهى که در حالت حیض است برایش وجود نداشته باشد.
و اذیّت و رنج براى بدن مردان است چه آلت مرد از اثر خون و کیفیت آن متأثّر مى شود و حتّى بعضى از امراض را موجب مىگردد، و براى بدن زنان نیز نوعى اذیّت و رنج مى باشد.
فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ پس از زنان در موقع حیض کناره جوئید- کناره جوئى کنایه از ترک جماع است چنانچه مجامعت و مضاجعت (همبسترى) و مقاربت (نزدیکى) همگى کنایه از نکاح است.
وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ و «یطهّرن» با تشدید از باب تطهّر نیز خوانده شده، بنابراین مقصود پاک شدن با غسل یا وضو یا شستن فرج از خون به سبب انقطاع خون مىباشد.
فَإِذا تَطَهَّرْنَ اگر فعل اوّل با تخفیف و بدون تشدید خوانده شود آنوقت حکم حالت خون و حکم بعد از غسل یا وضو یا شستن فرج مطابق است و صراحت دارد و حکم آنان پس از انقطاع خون و قبل از غسل و وضو و شستن مجمل مىماند. و اگر فعل اوّل را با تشدید بخوانیم حکم بعد از اینها مباح بودن مقاربت است و حکم قبل از اینها کناره گیرى از باب وجوب یا استحباب است. و به هر حال آیه مجمل است و محتاج بیان[۲].
فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ یعنى از هر جائى که خداوند امر کرده که از آنجا با زنان نزدیکى کنید، نزدیک شوید و از جائى که خداوند به آن امر نکرده است نزدیک نشوید.
بنابراین منظور آیه دلالت بر مباح بودن ورود از فرجها مى کند و مفهوم آن است که نزدیکى از غیر فرج مباح نمى باشد. یا این که مقصود این است که نزدیکى زنها از حیثیّتى باشد که خداوند به آن امر یا نهى کرده نه از حیثیّت محض احتیاج، یا این که از جهت امر خدا یعنى از جهت غایت امر خدا مانند تولید نسل و خالى شدن بدن و فراغت بال و فکر از خطراتى که از پر شدن ظرفها ناشى مىشود، تا موجب انس گرفتن و سکون و آرامش نفس باشد یا به غایت امر مربوط شود (تولید نسل) بدون اینکه از خداى تعالى غافل باشد، که نزدیکى با غفلت محقّق نمىشود مگر با شرکت شیطان یا استقلال شیطان بنابراین مفهوم آیه دلالت مىکند بر نهى از ارتکاب محرّمات بالذّات یا بالعرض، و نیز بر نهى از نزدیکى با غفلت از امر و غایات آن.
و قول خداى تعالى: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ دلالت بر همین معنى مىکند، زیرا توّاب کسى است که بازگشت او به خدا بسیار باشد، پس گویا که گفته است: به این امر بسیار توجّه کنید و بسیار در جمیع احوالتان به سوى خدا باز گردید، و به امر خدا باز گردید حتّى در پست ترین حالاتتان که آن عبارت از حالت نزدیکى با زنان است، زیرا خداوند دوست دارد کسانى را که زیاد به سوى خدا و امر خدا بازگشت مىکنند وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ و خدا کسانى را که خود را از پلیدىهاى جسمى پاکیزه مىکنند، دوست دارد، این پاکیزگى یا با آب است که طهارت کامل از نجاستها است و یا طهارت از پلیدىهاى نفسانى و فضله هاى شیطانى است که با آب امر آمر الهى پاک مىشود.
به امام صادق (ع) نسبت داده شده که فرمود[۳]: مردم با پنبه و سنگ استنجا مىکردند، سپس دستور طهارت و وضو پدید آمد که آن اخلاق پسندیده است پس رسول خدا به آن امر فرمود و خودش نیز انجام داد، پس خداوند در کتابش نازل فرمود: خداوند دوست مى دارد توبه کنندگان و پاکیزگان را. و از امام صادق (ع) روایت شده است[۴] که این آیه درباره مردى از انصار نازل شده که کدو خورد و شکمش روان شد پس با آب تطهیر کرد و قبل از آن تطهیر با آب در بین آنان مرسوم نبود.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۳]
نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (۲۲۳)
ترجمه:
زنان کشتزار شمایند براى کشت به آنها نزدیک شوید هرگاه مباشرت آنان خواهید و براى ثواب ابدى چیزى براى ذخیره آخرت پیش فرستید و از خدا بترسید و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد و اى رسول مؤمنان را مژده رحمت بده.
تفسیر
نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ حرث معانى متعدّدى دارد ولى آنچه که مناسب اینجاست معنى زراعت است، و حمل اسم معنى بر اسم ذات طبق یکى از وجوهى است که در مورد حمل معنى بر ذات ذکر شده است، و مقصود مبالغه در این است که زنان محلّ زراعت هستند به نحوى که گویا هیچ کارى براى آنان نیست جز زراعت.
فَأْتُوا حَرْثَکُمْ یعنى زراعتتان را از آنجا نزدیک شوید که زراعت شماست. و بعد از مفهوم مخالفى که در آیه فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ ذکر شد، و اعتبار حیثیت وصف عنوان، در اینجا دیگر شکّى براى کسى نمى ماند که نزدیکى از عقب مباح نیست، و لا اقل حکم آن از مجملات مى شود نه این که از آیه اباحه استنباط شود.
أَنَّى شِئْتُمْ یعنى هر طور که خواستید، یا هر ساعتى که خواستید، یا در هر جائى که خواستید، و امّا این که از هر جائى که خواستید را به اراده جلو و عقب معنى کنیم گرچه استعمال «انّى شئتم» در آن جائز است ولى تعلیق نزدیک شدن با زنان به عنوان «حرث» با آن منافات دارد، و اگر عدم منافات پذیرفته شود از باب این که حیثیّت عنوان را در حکم معتبر ندانیم در این صورت آیه نسبت به نزدیکى از عقب زن مجمل و متشابه مىشود، بنابراین استدلال به این آیه بر حلّیّت نزدیکى از عقب درست نیست.
به امام رضا (ع) نسبت داده شده است که فرمود: یهود مى گفتند اگر نزدیکى مرد از فرج زن ولى از پشت سر او صورت گیرد فرزند او «حول» (چشم چپ و دوبین) مى شود، پس خداوند این آیه را نازل فرمود:
نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ یعنى مىتوانید از پشت سر به جلو وارد شوید که مخالف قول یهود باشد. پس مقصود این نیست که نزدیکى در دبر آنها صورت گیرد[۵].
پس قول امام (ع) «من خلف و قدّام» (از پشت و جلو) اشاره به این است که امام (ع) «أنى شئتم» (هرجا خواهید) را به معنى «من انّى شئتم» (از هرجا که خواهید) گرفته ولى اراده نزدیکى از عقب را نفى کرده است.
و برخى گفته اند که یهود در صورتى که زن ایستاده یا نشسته باشد نزدیکى را جائز نمى دانستند، پس خداوند سخن آنها را رد نمود.
وَ قَدِّمُوا یعنى امر خدا را بر امر شیطان، یا بر امر نفس، یا بر نزدیکى با زنان، یا در هر عملى، مقدّم بدارید.
لِأَنْفُسِکُمْ یعنى به نفع نفسهاى شماست که در مقابل عقول و طبیعتهاى شما قرار گرفته، و مقصود این است که وقتى در نزدیکى با زنان، امر الهى را مقدّم داشتید، و از جهت امر خدا با آنان نزدیکى کردید، نفع این کار به نفسهاى شما بر مى گردد زیرا که اقتضاى نفس مخالفت با امر خدا و غفلت از او است، حال اگر امر خدا را در نظر گرفتید، بر خلاف نفس و طبق امر خدا عمل کرده اید یا این که به نفع ذات شماست که چنین کنید. زیرا که وقتى در جمله فاعل و مفعول یکى باشد در غیر باب «علم» «علم یعلم» لفظ «انفس» فاصله مىشود بین فعل و مفعولش. یا معنى آیه این است که «قدموا انفسکم» با زیاد کردن لام تقویت، یعنى مقدّم بدارید ذاتهاى خودتان را بر شیطان یا بر نفوسى که مقتضى مخالفت رحمان است در اعمال و مخصوصا اعمالى که موافق نفوس است مانند نزدیکى با زنان، تا این که نفوس غلبه نکند بر شما تا شما را از امر خدا باز دارد، یا این که «قدّموا» به معنى «تقدّموا» باشد یعنى پیشى گیرید بر شیطان یا بر نفسها، تا روانهایتان یا ذاتهاى شما سود برد.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ یعنى در این که امر شیطان یا امر نفس یا یکى از آنها را بر امر خدا مقدّم بدارید، از خدا بترسید.
وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ و بدانید که او را در آخرت یا در حال حاضر ملاقات مىکنید، و از این رو اسم فاعل آورد که زمان حاضر از آن در ذهن متبادر شود، یعنى وقتى دانستید که شما در حال عمل یا در حال جزاء و پاداش خدا را ملاقات مىکنید باید از کار زشت و پیشى دادن شیطان و هواى نفس اجتناب کنید.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ در این سخن که مىفرماید: و بر مؤمنان بشارت ده خطاب را از مردم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برگردانید، زیرا که پیامبر اهل تبشیر و مژده دهنده است، یا اینکه خطاب عامّ است، و این کلام امر و نهى و وعده و وعید است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۴]
وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۲۴)
ترجمه:
و مبادا که نام خدا را هدف سوگندهاى خود قرار دهید تا آنکه از نیکى کردن و پرهیزگارى و صلح دادن میان مردم شانه خالى کنید، و (بدانید که) خداوند شنوا و داناست.
تفسیر:
وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً و خدا را در معرض لِأَیْمانِکُمْ سوگندهایتان قرار ندهید «ایمان» جمع یمین به معنى سوگند است یعنى براى تأکید کلام، زیاد قسم به خدا نخورید چه قسم راست باشد، چه دروغ و چه لغو باشد. یا مقصود این است که خدا را مانع عملهاى خیر قرار ندهید براى این که بر ترک آن عمل، سوگند یاد کردهاید. و این هر دو معنى روایت شده است.
أَنْ تَبَرُّوا تا اینکه نیکى نکنید و یا اینکه از نیکى کردن و یا تمایل به نیکى، یا در مورد نیکى و یا در مورد شخص یا موضوع مورد نیکى، یعنى بطور کلى در حقیقت نیکوکارى کراهت داشته باشید، و یا عبارت «ان تبرّوا» بدل از «ایمان» است که در آن صورت مراد از ایمان، امورى است که به خاطر آنها سوگند یاد شده است (منظور این است که سوگند بر عدم انجام کار نیک صحیح نیست).
وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ خداوند مى شنود آنچه را که به آن دهن باز مى کنید از این که ایمان به خدا دارید یا خیر (یا این که خدا سوگندهایتان را مى داند) و به رازهاى درون شما آگاه است پس اگر سوگند شما دروغ و نیّت شما غیر صادق باشد شما را مؤاخذه مىکند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۵]
لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (۲۲۵)
ترجمه:
خدا از سوگندهاى لغو شما را مؤاخذه نکند و لیکن مؤاخذه مى کند به آنچه در دل دارید و خدا آمرزنده و بردبار است.
تفسیر:
لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ یعنى خداوند شما را با آوردن کلامى که در قسمها به آن اعتنا نمى شود، یا خطا در قسمها مؤاخذه نمى کند، و به هر حال «فى ایمانکم» ظرف لغو است و متعلّق به کلمه «اللّغو» زیرا آن مصدر است و مقتضى این ظرف مى باشد، لذا احتیاجى به قرار دادن ظرف مستقر که حال از «لغو» باشد نیست و مقصود قسمهائى است که کلام را تأکید مىکند و مرادف نذر و عهد نیست و اثبات و ابطال حقّى را هم نمىکند.
بعضى گفته اند مقصود از لغو در قسمها خطا و اشتباه در آنهاست بدین معنى که سوگند راست مىخورد و بعد معلوم مىشود که خطا کرده و قسم دروغ بوده، در این صورت گناه و کفّاره ندارد. و بعضى گفته اند: مقصود آن سوگندى است که شخص در حالت غضب یاد مىکند که در صورت تخلّف از سوگند کفّاره ندارد، و بعضى گفته اند: هر سوگندى که وفاى به آن لازم نیست و درباره حقّى هم یاد نشده و کفّاره هم ندارد آن قسم لغو است.
وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ یعنى به چیزى که دلها آن را کسب کرده، یا به کسب دلهاى شما مؤاخذه مىکند.
اکنون بدان که عمل چه فعل باشد یا قول، وقتى که از نیّت قلبى و اعتقاد جازم به غایتى که بر آن مترتّب مىشود صادر نشود، لغو مىباشد، که در این صورت اثر قابل توجّهى از آن در قلب ثابت نمى شود، و در اینجا صادق نیست که بگوئیم به هر حال قلب از آن عمل چیزى کسب کرده است.
آنگاه که عمل ناشى از نیّت قلبى و اعتقاد جازم به غایتى که بر او مترتّب مىشود باشد، در مقام تفصیل در نفس پدید مى آید، سپس غریزه شوق، میل و عزم و اراده را حرکت مىدهد، و آنگاه اراده، قوّه محرّکه را به حرکت درمىآورد سپس قوّه محرّکه، اعصاب را، سپس رگها و عضلات و اعضاء را و سپس فعل حادث مىشود، پس از آن عمل از طریق باصره و سامعه به حسّ مشترک منتقل مىشود، و بعد از آن که به خیال و واهمه رسید به مقام اجمال نفس[۶] مى رسد.
پس با دو بار نقش بستن فعل (پیش از انجام و پس از آن) در نفس و آلات نفس، اثر ثابتى در نفس پدید مىآید که درست است بگوئیم که نفس از آن عمل چیزى را کسب کرده است.
پس معنى قول خداى تعالى وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ این است که خداوند سوگندى را که موجب ثبوت اثرى در دلهاى شما باشد مورد مؤاخذه قرار مىدهد و این به سبب عزمى است بر آن سوگندها که از قلوب شما برخاسته است، لذا آن سوگندها در دلهایتان و آلات اجراى آن دو مرتبه نقش مى بندد.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ و خدا سوگندهاى لغو را مى بخشد و شما را به آن مؤاخذه نمىکند.
حَلِیمٌ و او بردبار است و به مؤاخذه کردن آنچه که باید مؤاخذه کند شتابى ندارد. بعد از این آیه خداوند تعالى یک قسم از اقسام سوگندها را که مؤاخذه دارد ذکر مىفرماید:
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۶]
لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۲۶)
ترجمه:
آنان که با زنان خود ایلاء کنند یعنى سوگند بر ترک مباشرت آنها خورند، چهار ماه انتظار کشند اگر باز گشتند خدا آمرزنده و مهربان است.
تفسیر:
لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ یعنى آنان که با سوگند خود را دور مى کنند مِنْ نِسائِهِمْ از زنانشان، بدین معنى که سوگند یاد مىکنند که با آنها نزدیکى نکنند. تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ تا چهار ماه از زن و اهل آنها دورى کنند و در این مدّت براى الزام به مضاجعت یا طلاق به حاکم شرع هم مراجعه نکنند. فَإِنْ فاؤُ اگر در آن مدّت به شکستن سوگندهایشان و کفّاره آنها برگشتند، چیزى بر آنها نیست. فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ خداوند بعد از کفّاره دادن مى بخشد آنچه را که در آن افراط کرده اند. رَحِیمٌ خداوند به آنها رحم مىکند و اجازه مىدهد که بعد از قسم برگردند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۷]
وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۲۷)
ترجمه:
و اگر قصد طلاق نمودند، البته خدا شنوا و داناست.
تفسیر:
وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ خداوند شنواى طلاق آنان است و به نیّتها و اراده آنان عالم است و مى داند که نیّت آنها افساد یا اصلاح است. بدان که خداى تعالى در اینجا جلالت خویش را در چهار موضع با اوصاف مختلف تکرار کرده است. وجه عمومى این مطلب چنانچه گذشت از جهت این است که محبّت مخاطب و لذّت بردن او است که مقتضى تکرار فکر محبوب مى باشد، و از سوى دیگر محبّت متکلّم به مخاطب مقتضى طولانى کردن کلام است با بسط و تکرار، و اختلاف اوصاف از باب این است که خصوصیّت مقام آن را اقتضا مىکند، زیرا نهى از این که خداى تعالى را هدف سوگند قرار دهید مقتضى تهدید است به این که خداى تعالى مى شنود هر آنچه را که انسان مى گوید و از جمله آنها زیادى سوگندها و مبتذل کردن اسم خداست که انسان آن را مقدّمه هواى نفس قرار مى دهد، و خدا آن را مى شنود و مى داند. و همچنین خدا آنچه را که در قلب انسان است از حقّ و باطل و دروغ و راست، مىداند. وجه دیگر منّت نهادن بر بندگان است به اینکه، بر سوگندهاى لغو مؤاخذه نمىکند.
و مؤاخذه کردن بر آنچه که دلها کسب کرده اقتضا مى کند که مغفرت نسبت به مؤاخذه ذکر شود، و حکم نسبت به آن و ترک عجله و رجوع کردن و بازگشتن به احسان به زن، ذکر شود، چه بعد از دیدن بدىهاى او و غضبناک شدن بر او، و سوگند بر ضرر زدن به او و چشمپوشى کردن از گناهان زن، مقتضى ذکر آمرزش و رحمت خداى تعالى است.
و عزم طلاق به سبب بقاء غضب بر زن و نظر به گناهان او و به زبان آوردن صیغه طلاق نشان آن است که به بدىهاى او علم دارد، و این سخن براى آن است که تا شاید متنبّه شود و زن را ببخشد و از خدا آمرزش خواهد.
به امام صادق و باقر (ع) نسبت داده شده است که آنها گفتند[۷]:
وقتى که مرد ایلاء کرد و قسم خورد که با زنش نزدیکى نکند هیچ حقّ و گفتارى در چهار ماه ندارد، و در خوددارى از نزدیکى زن در چهار ماه گناهى ندارد، پس اگر چهار ماه گذشت قبل از این که با زن نزدیکى کند و زن آرام بود و به این وضع راضى شد، مرد در وسعت و آزادى و حلیّت است، و اگر زن کارش را به دادگاه و حاکم شرع برد به مرد گفته مىشود یا باید برگردى و نزدیکى بجاى آرى و یا طلاق دهى.
و عزم طلاق بدین نحو است که مرد از زن دورى مىکند تا وقتى حیض شد و پاک گردید طلاق مى دهد، مادام که سه مرتبه طهر بعد از حیض نگذشته باشد، سزاوار است که مرد به زن رجوع کند پس این است ایلا که خداى تعالى در کتاب و سنّتش آن را نازل فرموده است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۸]
وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۲۸)
ترجمه:
و زنان مطلّقه از شوهر کردن خوددارى کنند تا سه پاکى بر آنها بگذرد، و روا نیست آنچه را که خدا در رحم آنها آفریده کتمان کنند اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند و شوهران آنها حقّ دارند که آنها را به زنى خود باز رجوع دهند اگر نیّت خیر و سازش دارند و زنان را بر شوهران حقوق مشروعى است چنانکه، شوهران را بر زنان حقوقى است، لیکن مردان را بر زنان افزونى و برترى خواهد بود، و خدا بر همه چیز توانا و بر همه امور داناست.
تفسیر:
وَ الْمُطَلَّقاتُ وقتى سخن به ذکر طلاق کشیده شد، خداى تعالى بعضى از احکام طلاق را ذکر کرد. و لفظ «مطلّقات» شامل جمیع اقسام طلاق و جمیع مطلّقات مىشود، مانند مطلّقاتى که دخول به آنها شده است. اعمّ از این که یائسه باشند یا غیر یائسه، حامله باشند یا غیر حامله، صاحبان عادت و حیض باشند و یا نباشند ولى از نظر سنّ صاحبان عادت هستند و همچنین مطلّقاتى که دخول به آنها نشده. ولى مقصود صاحبان عادت است که حامله نباشند، پس آیه مانند سایر آیات از مجملاتى است که محتاج به بیان است.
یَتَرَبَّصْنَ این کلمه خبرى است در معنى امر عدّه طلاق، و اشاره است به این که این انتظار رسم و عادت زنان است و احتیاجى به امر به آن ندارند و غیر از آن براى آنان امکان ندارد و مقصود تأکید در خوددارى و انتظار است.
بِأَنْفُسِهِنَ باء براى تعدیه است یعنى جهت رجوع به همسران انتظار بردن را، بر خود تحمیل مىکنند، یا باء براى سبب است، «ضرب الامیر بنفسه» یعنى امیر خودش زد نه به واسطه غلامش که باء در اینجا براى دلالت بر نفى وساطت غیر است، و هر دو معنى دلالت بر مبالغه مىکنند و بر این که زنان اطاعت نفسهایشان را در انتظار و تربّص نمى کنند.[۸]. و ممکن است لفظ «باء» مانند این باشد که مىگویند: «ربص بفلان و تربّص به خیرا و شرّا» یعنى منتظر خیر یا شرّ او شد، پس باء براى الصاق است، گویا که انتظار از شخص متربّص چسبیده به آن چیزى است که انتظار آن را مى کشد، و معنى آیه این است که زنهاى مطلّقه خود منتظر بازگشت همسرانشان هستند.
ثَلاثَهَ قُرُوءٍ «قرء» از اضداد است که در هر دو معنى طهر و حیض استعمال مىشود، و آنچه در اخبار و فتوى مشهور است این است که مقصود در اینجا طهر مىباشد.
وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَ یعنى این که گفته زنان در طاهر بودنشان مورد تصدیق است و همچنین در انقضاى عدّه و در حمل، و جائز نیست بر آنها که مخفى دارند آنچه را که در رحمهایشان موجود است از خون و حمل تا این که در عدّه یا در طلاق عجله کنند یا این که بخواهند فرزند را به پدرش ندهند.
إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ البته اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند چنین مىکنند این شرط تهییجى و تحریکى است.
وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَ و شوهرانشان به این که آن زنان را بدون احتیاج به عقد دوباره و به نکاح برگردانند سزاوارترند.
فِی ذلِکَ یعنى در آن مدّت به نکاح سزاوارترند، و امّا بعد از آن مدّت یعنى پس از زمان عدّه، همسران و غیر آنان در حکم شرعى مساوى هستند اگر چه بر حسب بعضى انگیزهها بهتر است که شوهرانشان با عقد جدید آنها را نکاح کنند، مانند این که بین آنها اولاد صغیر باشد و کسى متکفّل تربیت آنها نشود، و غیر اینها. إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً البته اگر قصد سازش داشته باشند و این سخن اشاره به آن است که اگر اراده اصلاح نداشته باشند در نفس الامر و واقع، سزاوارتر از دیگرى نیست، و حقّ رجوع ندارد اگر چه در ظاهر شرع حکم کلّى است و حقّ رجوع ثابت است.
و مخفى نماند که این آیه مانند آیه قبلى مطلق و مجمل است ولى مقصود از زن صاحب عدّه- عدّه رجعى است نه باین.
وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَ یعنى در مدّت عدّه (چنانکه از ظاهر آیه بر مىآید) همانطور که براى زوج حقّ رجوع ثابت است و رضایت زن لازم نیست بر مرد نیز لازم است که نفقه و مسکن زوجه را در آن مدت به عهده بگیرد.
یا مقصود این است که براى زنان در حین بقاى زوجیّت و عدم طلاق مانند حقّى است که براى مردان ثابت است، پس آیه مبیّن حقوق هر دو طرف در زمان زوجیّت است، یعنى اینکه حقّ مرد بر زن این است که او را اطاعت کند و مانع از تمتّعها و لذّتهایش نشود، و بدون اجازه شوهرش از خانه خارج نشود، و کسى را به خانهاش نیاورد، و در مالش تصرّف ننماید، و صدقه از خانه او ندهد، و روزه مستحبّى نگیرد، و به زیارت زنده یا مردهاى نرود و خود را و مال مرد را براى مرد حفظ کند، و همچنین بر مرد است که نفقه زن را بدهد، و او را لباس و مسکن داده و حقّ قسامه او را ادا کند[۹]، همه اینها به حسب حال زن و قدرت مرد محاسبه مىشود.
بِالْمَعْرُوفِ یعنى به چیزى که در آن ضرر و اضرار نباشد که شارع از آن منع کرده باشد.
وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ به آنچه که خداوند به آنان برترى داده به سبب به زیادى عقل و این که خداوند مردان را کفیل کرده که به کار زنها قیام نمایند.
از امام باقر (ع) است که زنى خدمت رسول خدا رسید، و گفت یا رسول اللّه حقّ مرد بر زن چیست؟ فرمود: بر زن است که از مرد اطاعت کند و نسبت به او نافرمانى نورزد، و از خانه او چیزى تصدق نکند مگر با اجازه شوهر، و روزه مستحبّى نگیرد مگر با اذن او، و خود را از او منع نکند اگر چه بر پشت پالان شتر باشد، و از خانه اش بدون اجازه خارج نشود، پس اگر بدون اجازه خارج شود ملائکه هاى آسمان و زمین و ملائکه غضب و ملائکه رحمت او را لعن مىکنند تا اینکه به خانه اش بر گردد.
پس زن سؤال کننده گفت: یا رسول اللّه چه کسى بزرگترین حقّ را بر مرد دارد؟ فرمود: پدر و مادرش، گفت: چه کسى بزرگترین حقّ را بر زن دارد؟ فرمود: شوهرش، زن گفت: من چه حقّى بر مرد دارم، مانند آن حقّى که او بر من داشت؟ فرمود: از هر صد حقّ به یکى هم نمى رسد.
پس زن گفت: سوگند به خدائى که تو را به حقّ به نبوّت برانگیخت هیچ مردى رقبه مرا تا ابد مالک نمى شود[۱۰].
وَ اللَّهُ عَزِیزٌ یعنى شایسته نیست که مردان زنان را مؤاخذه کنند از جهت نادانى و قصور آنها در کارها بعد از آن که خداوند مردان را بر زنها برترى داده است، زیرا که خدا عزیز است و هیچ مانعى از اراده او منع نمى کند، و خداوند شما را به قصور و تقصیرتان مؤاخذه نمى کند.
حَکِیمٌ یعنى از این که خداوند فطرت مردان را برتر از زنان قرار داده، و مردان را امر به تصدّى امور زنان کرده، و فطرت زنان را محکومیت در مقابل همسران قرار داده است، همه اینها حکمتها و مصلحتهائى دارند، پس محکومها از محکوم بودنشان نباید خارج شوند و حاکمها نباید در حکومتشان تعدّى و تجاوز نمایند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۹]
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۲۲۹)
ترجمه:
طلاقى که شوهر در آن رجوع تواند کرد دو مرتبه است پس آنگاه که طلاق داد، یا به خوشى و سازگارى رجوع و نگهدارى زن کند یا به نیکى و خیراندیشى رها کند و حلال نیست چیزى از مهر آنان به جور گیرید مگر بترسید که حدود دین خدا را راجع به احکام ازدواج نگاه ندارید پس اگر بترسید که حدود احکام خدا در این مورد رعایت نشود، در چنین صورت رواست که زن از مهر خود براى اخذ طلاق چیزى به شوهر بخشد این احکام حدود دین خداست. از آن سرکشى مکنید کسانى که از احکام خدا سرپیچند آنها به حقیقت خود ستمکارانند.
تفسیر:
الطَّلاقُ مَرَّتانِ این عبارت از متشابهاتى است که محتاج به بیان است، زیرا که ظاهر آن دلالت بر این مى کند که زن براى زوج بعد از دو طلاق حلال نمى شود، یا این که بعد از دو طلاق، دیگر، طلاق او جائز نیست، بلکه واجب است نگهداشتن او، یا این که طلاق دادن در یک دفعه واقع نمى شود مگر دو طلاق حتّى اگر بگوید: (زوجتى طالق ثلاثا) یا صیغه طلاق را سه مرتبه تکرار کند، هیچ یک از این معانى مقصود نیست، و مقصود این است که طلاقى که بر سنّت طلاق جارى شود این است که زوج بتواند در عدّه دو مرتبه رجوع کند.
فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ یعنى بعد از آن دو طلاق دیگر طلاق ندهد، و زن را به خوبى نگه دارد نه به جهت ضرر زدن أَوْ یا طلاق دهد و تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ یعنى متلبّس به چیزى از احسان باشد، و این معنى چیزى است که این آیه در اخبار به آن تفسیر شده است.
وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَ و شما را حلال نیست آنچه را که به آنان از مهر و غیر مهر، شَیْئاً چیزى که پرداختهاید پس بگیرید، حقّ عبارت این است که بگوید: «لا یحل لهم» به صورت ضمیر غائب یعنى حلال نیست بر شوهرانشان که پس بگیرند که سابقا ذکر شد، ولى چون غالبا گرفتن مهر یا زیادتر یا کمتر از زنان محقّق نمىشود مگر با کمک مصلحین یا حکّام. ازاینرو لفظ را به صورت جمع مخاطب آورده، تا این که از ضمیر غائب «در آتیتموا، (و) ضمیر غایب است» توهّم نشود که مقصود فقط همسران هستند و این که حرمت مخصوص به آنان است.
و نیز براى این که سختى و ناپسندى که زنان از ترک مهر خویش مى برند با لذّت مورد خطاب واقع شدن جبران شود.
و اینکه آتَیْتُمُوهُنَ راجع آورده، در حالى که پرداخت کننده مهر و غیر مهر زوج است که مفرد است از باب تغلیب است (یعنى غلبه مصداقها) و نیز از جهت آنکه دادن مهر و غیر مهر غالبا با کمک غیر و اصلاح او محقّق مىشود.
إِلَّا أَنْ یَخافا یعنى مگر این که زوج و زوجه بترسند که حدود را بر پا ندارند، از این رو فعل قبلى جمع ولى این فعل مثنّى است زوجها و حکّام و مصلحین هم هستند نه تنها زنان و شوهران، ولى در اینجا نسبت ترس را به طریق غیبت به زوج و زوجه داد، از طرفى اصل در ظنّ عدم اقامه حدود زن و مرد مى باشد (آنها هستند که مى ترسند حدود را اقامه نکنند) ولى ظنّ حکّام و مصلحین بعد از ظنّ زوج و زوجه پدید مى آید.
أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ که آنان با نشوز[۱۱] از طرف زوجین، و عدم امتثال زوج به تصدّى حقوق و قسامه[۱۲] زن، یا عدم امتثال زوجه به نگهدارى خویش و عدم تمکین از شوهر و عدم حفظ خویش و مال شوهر در غیبت او، حدود الهى را بر پا ندارند فَإِنْ خِفْتُمْ پس اگر ترسیدید در این سخن خطاب به جمع نمود نه به زوجین، زیرا مصلحین و حکّام نیز این گمان را دارند (که حقوق الهى را بر پا ندارند)، و از طرفى حرام بودن عدم اقامه حدود الهى متعلّق به همه است پس خطابى که درباره نفى حرج آورده نیز سزاوار است که به همه آنان باشد.
أَلَّا یُقِیما پس از آن که خوف را نسبت به جماعت داد به طریق خطاب، اینجا عدم اقامه حدود الهى را به زوجین نسبت داد به طریق غیبت، براى این که اشاره داشته باشد به این که خوف اگر چه شامل حکّام و مصلحین به تبعیّت از زوجها مىشود ولى اقامه حدود زوجیّت جز از زوج و زوجه از کس دیگر ساخته نیست.
حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما پس از آن که براى جماعت پس گرفتن را حلال ندانست و پس از آن که ترس و خوف را به طریق خطاب به جمع نسبت داد حقّ عبارت این است که چنین گفته شود: «فلا جناح علیکم» یعنى باکى (باکى بر شما نیست) زیرا نفى حرج باید از کسى باشد که عدم حلیّت (حلال نبودن) به آنها نسبت داده شده، ولى اینجا نفى ایراد از زوجین شده است، و این بدان جهت است که اشاره به این کند که کسى که بالاصاله و واقعا در حرج و دشوارى قرار مىگیرد عبارت از زوجین هستند، و حرج غیر زوجین تابع حرج آن دو است.
فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ طبق احکام مذکور از احکام قصاص و ما بعد آن، یا ما قبل و ما بعد آن، یا طبق احکام زوجیّت فقط، رواست مهریه را ببخشد تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى حدود حمایت خداوند این است.
فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ پس تعدّى نکنید که هر که از حدود خدا تجاوز کند ظالم است، چه هیچ ظلمى خارج از تعدّى نیست، زیرا ظلم که عبارت از منع حقّ از مستحقّ دادن آن به غیر مستحقّ است تجاوز از حدّ خداست، چنانچه تجاوز از هر حدّى منع از حقّ و دادن آن به غیر مستحقّ است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۳۰]
فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۲۳۰)
ترجمه:
اگر زن را طلاق سوّم داد روا نیست که زن و شوهر دیگر بار رجوع کنند تا این که زن به دیگرى شوهر کند اگر آن شوهر دوّم زن را طلاق داد زن با شوهر اوّل که سه طلاق داده توانند به زوجیّت باز گردند اگر گمان برند که از این پس احکام خدا را راجع به امر ازدواج نگاه خواهند داشت این است احکام خدا که براى مردم دانا بیان مىکند.
تفسیر:
فَإِنْ طَلَّقَها این آیه نیز از مجملات است ولى مقصود این است که اگر بعد از طلاق دوم طلاق داد فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ یعنى بعد از طلاق سوّم جائز نیست که به شوهر قبلى برگردد. حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها مگر اینکه با مرد دیگرى ازدواج کند و اگر زوج دوّم طلاق داد فَلا جُناحَ عَلَیْهِما باکى بر زوج اوّل و زوجه نیست أَنْ یَتَراجَعا اینکه به زواج و نکاح برگردند إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ یعنى احکام مذکور از حرمت بعد از طلاق سوّم و حلال بودن زن بعد از نکاح غیر به شرط این که گمان شود که اقامه حدود به عمل آید. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ یعنى این حدود خداست که براى آن گروهى که خود را از علماء حساب مىکنند نه از چهارپایان و غیر عقلا، بیان مىکند تفصیل طلاق و امورى که موجب حرمت بعد از طلاق سوّم مى شود و شروط طلاق در کتابهاى فقهى ذکر مى شود.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۳۱]
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۲۳۱)
ترجمه:
هرگاه زنان را طلاق دادید بایستى تا نزدیک به پایان زمان عدّه او را به سازگارى در خانه نگاه دارید و یا به نیکى رها سازید و روا نیست که آنها را به آزار نگاه دارید تا بر آنان ستم کنید هر کس چنین کند همانا بر خود ستم کرده است و آیات خدا را فسوس و سخریّه نگیرید و نعمتهاى خدا را که بر شما ارزانى داشته و خصوصا نعمت بزرگ کتاب آسمانى و حکمت الهى را که براى پند و اندرز شما نازل فرمود به یاد آورید و خدا ترس باشید و بدانید که خدا بر همه چیز آگاه است.
تفسیر:
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَ و چون زنان را طلاق دادید و به آخر عدّه شان که رسیدند به نحوى که هنوز از عدّه خارج نشده باشند ….. و لذا مفسّرین «اجلهنّ» را به نزدیکى آخر مدّت عدّه تفسیر کرده اند.
فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ یعنى به چیزى که عقل و شرع آن را خوب مى داند، به آنها رجوع کنید و آنها را نگه دارید همان طور که زنهاى خود را نگه مى دارید حقوق زوجیّت را ادا کنید.
أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و تسریح به معروف آن است که آنها را به حال خود بگذارند، و از کارى که آنها در بین خودشان مى کنند منع نکنند، و به آنان چیزى بدهند که آنها را خوشحال کند.
وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً و آنها را از روى زیان نگاه ندارید یعنى براى زیان زدن به آنها، یا در حالى که آن زنان ضرر خورده مىباشند، نگه ندارید. بدین معنى که رجوع کنید تا این که آنان را نگذارید نکاح بکنند و خودتان هم حقوق آنها را مراعات نکنید.
لِتَعْتَدُوا براى این که به زنها ستم روا دارید با منع کردن از نکاح غیر و از حقوق زوجیّت، یا این که آنها را مجبور به فدا دادن بکنید، چنانچه رسم اهل این زمان است آنگاه که از زنها کراهت دارند.
از امام صادق (ع)[۱۳] است که از این آیه سؤال شد، فرمود: مقصود مردى است که طلاق مى دهد، وقتى که مدّت عدّه اش نزدیک باتمام مىرسد رجوع مى کند دوباره طلاق مى دهد، این کار را سه مرتبه به جا مى آورد، پس خداوند از آن نهى فرموده است.
وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ پس هر که چنین کند به خود ستم کرده است البتّه ظلم مرد به زن به دنیاى زن زیان مىرساند ولى غالبا در آخرت سود مىبرد، ولى این مرد ظالم به دنیا و آخرت خودش ضرر مىزند، و در هیچ یک از دنیا و آخرت سود نمىبرد، پس، از کسانى مىشود که از نظر اعمال در هر دو دنیا زیان مى بیند.
وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ یعنى احکام شرعى قالبى و آیات تدوینى و آفاقى و انفسى، خصوصا آیات و نشانه هاى بزرگ الهى را به مسخره نگیرید و نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید. نعمت یا مصدر است به معنى انعام یعنى انعام خدا بر شما، پس «علیکم» متعلّق به آن است، یا اسم مصدر است به معنى نعمتى که داده مىشود، و معنى آیه این است که به یاد آرید نعمت خدا را که از جانب خدا بر شما وارد گشته است، پس ظرف حال است، و به هر حال معنى این است که نظر به آیات از حیث خود آیات نکنید تا این که آنها را به مسخره گیرید، بلکه به یاد آرید نعمت دادن خداوند را بر شما و این که آنها آیات خدا هستند، تا این که نسبت به وجود آنها شکرگزار باشید.
یا معنى این است که به یاد آرید نعمتهائى را که خداوند بر شما ارزانى داشته است بدون التفات به نهى سابق و بدون اختصاص نعمتها به آیات.
نعمت چیزى است که موافق انسان است و انسان آن را مىخواهد، نه چیزى که موافق انسان نیست و انسان آن را ناخوش دارد، و چون انسان داراى مراتب متعدّدى است و گاهى چیزى موافق یک مرتبه هست و منافر مرتبه دیگر، لذا تحقیق در نعمت سزاوار و شایسته بیان کردن مى باشد، پس مى گوئیم:
تحقیق نعمت و مراتب آن به حسب مراتب انسان
انسان از آن جهت که انسان است عبارت از لطیفه سیّاره انسانیّت است که در هر مرتبه اى از وجهى با آن مرتبه متّحد است و از جهتى به حسب ذات و آثار با آن مرتبه مغایرت دارد، زیرا که هر مرتبه اى از انسان محدود به حدود مخصوصى است که بر تعیّن خاصّى متوقّف است، به خلاف آن لطیفه که غیر محدود بوده و متوقّف بر شأنى از شئون نیست، بلکه براى آن سیرى بى انتها از ولایت مطلقه ثابت است.
پس اگر چیزهائى که موافق سرایت است موافق آن لطیفه هم باشد، براى انسان، نعمت، از آن جهت که انسان است نعمت مى شود، وگرنه همان نعمت براى انسان نقمت (بدبختى) مى گردد. پس قرار دادن شهوت در مرد و زن و آفریدن آلات تناسلى با آن وضع مخصوص به خود، و ظهور شهوت از سوى والدین نسبت به هم و تحریک شهوت آن و نزدیکى آن دو و رساندن نطفه به جاى مخصوص خود و امتزاج دو نطفه متعلّق به مرد و زن، و رحم را عاشق و نگهدارنده و گیرنده نطفه ساختن و خون را غذاى نطفه قرار دادن، و توجّه روانى مادر به حفظ و تربیت و غذا رساندن به کودک و مادر را سبب رشد و نموّ آن کودک قرار دادن، همه اینها از جمله نعمتهاى خدا بر انسان است. و همچنین است جمیع چیزهائى که تا اوان بلوغ به او نفع مى رساند و او آن چیزها را لازم دارد، و بعد از بلوغ نیز هر چیزى که در سیر الى اللّه به او کمک مى کند از دوستان و اندرزگویان و انبیا و نهى کنندگان. و خلاصه هر چیزى که او را در سیر الى اللّه سود مى رساند، اعم از اینکه در مقام بشریّت او نافع باشد یا نباشد، و اعمّ از این که نعمت حساب شود یا نقمت همه اینها نعمتهائى از جانب خدا بر او است.
پس فراوانى مالها، و درست گردانیدن روانهاى مردم و انذار انبیا و بشارت دادن اولیا نعمتهائى است از جانب خداى تعالى، چنانچه آزمایش در مالها و جانها و شکنجه و آزار بدکاران نسبت به مؤمنین نیز نعمت خدا محسوب مى شود، لذا خداوند فرمود: هرآینه با اموال و نفسهایتان آزمایش مى شوید، و هرآینه از اهل کتابى که قبل از شما بودند سخنهاى زشت مى شنوید و از مشرکین رنج و اذیت بسیار مى برید، اگر صبر پیشه سازید و از خدا بترسید آن از عزم امور است و موجب قوّت اراده مى شود و آن را به طریق تأکید و قسم یاد آورى نمود پس دعوت موسى (ع) و لطف او نعمت بود، چنانچه قهر و شدّت فرعون نیز براى مؤمنین نعمت بود.
مولوى (ره) چه خوب گفته است در جائى که اشاره کرده است که لطف و قهر هر دو براى مؤمنین رحمت است.
چون که بى رنگى اسیر رنگ شد | موسئى با موسئى در جنگ شد | |
چون به بى رنگى رسى کان داشتى | موسى و فرعون دارند آشتى | |
یا نه جنگ است این براى حکمتست | همچو جنگ خرفروشان صنعت است | |
یا نه این است و نه آن حیرانى است | گنج باید گنج در ویرانى است | |
پس هر چیزى که انسان به حسب تکوین یا تکلیف به انسان کمک کند تا در جهت سیر به مقام حقیقى خویش که همان ولایت مطلقه اى است که حدّ ندارد حرکت کند براى انسان نعمت مى باشد، و آنگاه که انسان به این مقام رسید نعمت بر او تمام مى شود، بلکه خودش نعمت کامل و تامّ مى گردد، زیرا که ولایت، فقط نعمت است نه غیر ولایت، و آنچه که متّصل به ولایت باشد بدین نحو که ناشى از ولایت باشد یا به آن برگردد به سبب اتّصالش به ولایت نعمت است، و در غیر این صورت هر چه که مى خواهد باشد نعمت نیست.
و مقصود از نعمت در اینجا یا نعمت آیات است یا مطلق چیزى که به انسانیّت انسان کمک مىکند.
بنابراین قول خداى تعالى: وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است، یا مقصود مخصوص انبیا و اولیاست که در این صورت قول خداى تعالى وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ از قبیل عطف مغایر است، و مقصود از کتاب نبوّت و رسالت و احکام آن دو است و کتاب تدوینى از آثار آن دو است، و مقصود از حکمت، ولایت و آثار آن است.
یَعِظُکُمْ بِهِ جمله مستأنفه است جواب از سؤال حال آن چیزى است که نازل شده است، یا جواب از سؤال علت است، یا حال از «ما» است یا حال از فاعل «انزل» یعنى در حالى که به شما پند مىدهد.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ یعنى بپرهیزید از غضب خدا در غفلت از حیثیّت نعمت و در پند نگرفتن از موعظه.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ پس خداوند استهزاء شما و غفلت و پند گرفتن و نگرفتن شما را مىداند، و این وعده و وعید است. و چون نفوس نسبت به رها ساختن زنان بعد از طلاق و انقضاى عدّه و به تزویج مجدّد آنان ناخشنود است استهزاى احکام و عدم اعتناى به آن را مقدّم نمود، و همچنین امر به تذکّر نعمتها و احکام شریعت و حکمتها و مصلحتها را مقدّم کرد تا این که بر امتثال او امر و نواهى کمک کند، سپس به دنبال آن، امر به تقوى و وعده و وعید نمود با ذکر این مطلب که علم خداوند به بزرگ و کوچک احاطه دارد، سپس فرمود:
[سوره البقره (۲): آیه ۲۳۲]
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکى لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۲۳۲)
ترجمه:
و چون زنان را طلاق دادید و زمان عدّه آنها تمام شد نباید آنها را از شوهر کردن بازدارید هرگاه به طریق مشروع به ازدواج با مردى تراضى کنند، هر کس که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده بدین سخن پند گیرد. این دستور براى تزکیه نفوس شما بهتر و نیکوتر است.
چه آن که خدا به مصلحت شما داناست و شما خیر و صلاح خود را نمىدانید.
تفسیر:
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَ یعنى اگر زنان را طلاق دادید بگذارید به آخر عدّه برسند بدون اینکه عدّه منقضى شود، یا به آخر عدّه برسند به نحوى که عدّه منقضى شود.
فَلا تَعْضُلُوهُنَ یعنى اى زوجها مانع زوجههاى خود نشوید.
أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَ که به همسرانى که به خواستگارى آنها آمده و غیر شما هستند ازدواج کنند، یا این که اى اولیا، مانع نشوید، بنابراین که خطاب دوّم غیر از خطاب اوّل باشد، یا بنابراین که خطاب اوّل نیز براى اولیا باشد به اعتبار اینکه آنها با این طلاق دادن کمک مىکنند که با همسران سابقشان نکاح کنند.
إِذا تَراضَوْا یعنى با خواستگاران جدید و یا با همسران سابق راضى به ازدواج باشند.
بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ و میانشان به خوبى انجام پذیرد، از آنچه که ذکر شد چه آنچه از احکام و آیات سابق و یا همه آنها، ممکن است مقصود کسى باشد که از شوهر کردن زن منع مىکند.
یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ البتّه این پند است براى کسى که اذعان و اعتراف به خدا کند و اگر چنین نباشد، آیات وعد و وعید براى او افسانه است.
ذلِکُمْ اینجا خطاب را جمع آورد بر خلاف «ذلک» سابق چون حکم در اینجا متوجّه به جمیع مخاطبهاست به خلاف سابق، یعنى این که رها کردن زنها و منع نکردن آنان از شوهر کردن مخصوص به همسران یا اولیا بود، یا این که خطاب مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله بود.
أَزْکى لَکُمْ «ازکى» از «زکات» به معنى نموّ و تنعّم یا صلاح است، (پس آن هم به صلاح شماست).
وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و پاکیزهتر است. و خدا مى داند آنچه را به شما نفع مىرساند و چیزهائى که ضرر مى رساند، و لذا شما را امر مى کند به چیزى که اکراه دارید از آن، و نهى مى کند از چیزى که دوستش دارید، چون اوّلى نفع دارد و دوّمى ضرر.
وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ شما نمى دانید و چون نمى دانید چیز مضرّ را دوست دارید و چیز نافع را ناخوش .
__________________________________
[۱] زنان اهل کتاب.
[۲] علاوه بر نفرتانگیزى جماع در حالت حیض زیانهاى بسیار از جهت پزشکى براى مرد و زن پیش مىآید از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، محیط مناسب براى پرورش میکرب، بیماریهاى آمیزشى، التهاب اعضاى تناسلى زن، وارد شدن مواد حیض در عضو تناسلى مرد که آکنده از میکرب است. در مورد زن حیض یهودیان مىگفتند معاشرت مردان با آن مطلقا حرام است حتى غذا خوردن بر روى یک سفره یا زندگى در یک اطاق.
نصارى مىگفتند: هیچ گونه فرقى میان حالت حیض و غیر حیض نیست و همه گونه معاشرت و آمیزش جنسى مباح است ولى اسلام تنها آمیزش جنسى را حرام دانسته است.
[۳] برهان: ج ۱، ص ۲۱۵.
[۴] برهان: ج ۱، ص ۲۱۶.
[۵] برهان: ج ۱، ص ۳۱۶.
[۶] مراتب ادراک از نظر روانشناسى
[۷] نور الثّقلین: ج ۱، ص ۱۸۳، ح ۸۴۳.
[۸] یعنى زنان احتیاج دارند که تکلّف کنند و خودشان را حمل بر انتظار نمایند به این که اطاعت نفس نکنند، یا این که احتیاج دارند که خودشان به انتظار نفسهایشان کمک کنند گرچه به زحمت و تکلّف بیفتند در این معنى منظور این است که براى انتظار و خوددارى از نفسهایشان پیروى نکنند.( پاورقى از مصحّح متن تفسیر، مرحوم سلطان حسین تابنده، قدّس سرّه مىباشد).
[۹] قسامه در لغت به معنى: حسن، زیبائى و لطافت است ولى از نظر فقهى منظور آن است که وقتى مرد چند زن داشته باشد باید وقت خود را بین آنها به تساوى قسمت کند و عدالت شرعى را بین زنان مراعات نماید و این حقّ زن است.
[۱۰] برهان: ج ۱، ص ۲۲۰.
[۱۱] نشوز عدم تمکین در امر همبسترى است.
[۱۲] قسامه قبلا در پاورقى توضیح داده شد.
[۱۳] صافى: ج ۱، ص ۲۳۹.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳،