**حکایات بيان السعادة

حکایت اصحاب رس ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»

حکایت اصحاب رس‏

وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِ‏ «الرّس» چاهى است که از سنگ ساخته ساخته شده و اسم چاهى است که براى باقیمانده‏ى از قوم ثمود بود و به معناى حفر و کندن و پنهان کردن و دفن چیزى در زیر چیزى است.

و اصحاب رسّ طبق آنچه که از مولاى ما امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده کسانى بودند که درخت صنوبر را عبادت مى‏کردند، آنان داراى دوازده قریه بودند که در کنار نهر قرار گرفته بود و به همه‏ى آن قریه‏ها «رسّ» گفته مى‏شد، آنان قریه‏هاى خود را به نامهاى ماههاى فارسى مى‏نامیدند و در هر ماه در یکى از قریه‏ ها عید داشتند، نام ماهها را از نامهاى آن قریه‏ ها مى‏ گرفتند و براى هر ماه اسم همان قریه ‏اى را مى ‏گذاشتند که در آن ماه آنجا عید گرفته بودند و در هر قریه درختى بود که آن را عبادت مى‏ کردند و در موسم عید گرد آن درخت جمع مى‏ شدند.

شیطان پس از اجتماع مردم در پیش آن درخت و پرستش آن آن را حرکت مى‏ داد و با آنان حرف مى‏زد و از ساقه‏ى آن داد مى‏ زد: بندگان من، من از شما راضى شدم پس راحت باشید.

و چون که نوبت عید قریه‏ى بزرگ آنان مى ‏رسید نزد درخت بزرگى که در آنجا بود جمع مى‏ شدند، بیشتر از مقدارى که در سایر قریه‏ ها جمع مى‏ شدند و قربانیهایش را افزونتر از سایر قریه ‏ها ذبح مى ‏کردند و شیطان از داخل آن درخت حرف مى ‏زد و بلند سخن مى‏ گفت و بیشتر از سابق آنان را به تمنّا و آرزو مى ‏انداخت.

وقتى این مطلب ادامه پیدا کرد و طولانى شد خداى تعالى پیامبرى از اولاد یهود فرزند یعقوب به سوى آنان فرستاد که مدّتى طولانى در میان آنان بود و آنان را به توحید دعوت مى ‏کرد و چون آن نبىّ دید که آنان در طغیان و سرکشى ادامه مى‏ دهند از خدا خواست درختانشان را خشک کند، پس درختانشان خشک شد.

وقتى دیدند که درختانشان خشک شده دو گروه شدند، گروهى گفتند: این شخص خدایان شما را جادو کرد، و گروهى گفتند: خدایان شما وقتى دیدند این مرد روى مردم را از آنان برمى‏ گرداند و شما غضبناک نمى‏ شوید به خشم آمدند و اتّفاق نمودند که او را در نهر «رسّ» زیر درخت بزرگ دفن کنند، که او را زیر رود «رسّ» دفن کردند.

پس خداى تعالى آنان را اصحاب رسّ نامید چه آنان صاحبان قریه‏ هایى بودند که بررود رسّ واقع شده بود، یا از آن جهت اصحاب رسّ نامیده شده ‏اند که پیامبرشان را زنده دفن کردند، پس خداى تعالى بر آنان غضب نمود و باد شدید سرخى بر آنان فرستاد که زمین در زیر آنان سنگ گوگردى بود که افروخته مى‏ شد، و ابر سیاهى بر آنان سایه افکند که بر روى آنان آتش مى ‏بارید و شعله مى‏ کشید، پس بدنهاى آنان ذوب شد همان‏طور که سرب در آتش آب مى‏شود[۱].

بعضى گفته ‏اند: «رسّ» نهرى است در ناحیه‏ى آذربایجان‏[۲].

روایت شده که جماعتى از زنان خدمت امام صادق علیه السّلام‏ رسیدند و یکى از زنان از سحق (نزدیکى زنان با زنان) سؤال کرد، پس امام فرمود: حدّ سحق حدّ زنا است، آن زن پرسید: آیا خداوند آن را در قرآن ذکر نکرده؟ امام فرمود: چرا، ذکر کرده است. پرسید:

کجا ذکر شده؟ امام فرمود: «هنّ اصحاب الرسّ».

و در خبر دیگرى است: زنى با کنیزش خدمت ابى عبد اللّه علیه السّلام رسید و گفت: چه مى‏گویى درباره‏ى زنان با زنان، یعنى مساحقه؟

امام فرمود: اینان در آتش‏اند تا آنجا که آن پرسنده گفت:

آیا این مطلب در کتاب خدا نیست؟ فرمود: چرا، سایل گفت:

کجاست این مطلب؟ امام فرمود: قول خداى تعالى: «وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِ‏» که آن زنان همان زنان منسوب به رسّ هستند[۳].

و در خبر دیگرى است: مساحقه‏ى زنان در زمان اصحاب رسّ بوده است‏[۴].

برخى گفته ‏اند: رسّ اسم چاهى است که پیامبر خودشان را در آن چاه افکنده‏اند[۵].

و بعضى گفته ‏اند که اصحاب رسّ صاحبان حیوانات بوده‏اند و آنان داراى چاهى بوده‏اند که بر روى آن چاه مى‏ نشسته‏ اند و بتها را عبادت مى ‏کرده ‏اند، پس خداوند شعیب را به سوى آنان فرستاد که او را تکذیب کردند و در نتیجه چاه جوشید و آب بالا آمد و زمین آنان را فروبرد و هلاک شدند[۶].

و بعضى گفته‏اند: رسّ قریه ‏اى است در یمامه که مردم آنجا پیامبر خود را کشتند و در نتیجه خداوند آنان را هلاک و نابود ساخت‏[۷].

بعضى گفته ‏اند: رسّ چاهى در انطاکیه است، که اهل آنجا حبیب نجّار را کشتند، مردم آنجا به آن چاه نسبت داده شدند[۸].

وَ قُرُوناً لفظ «قرون» جمع «قرن» است، و لفظ «قرن» معانى متعدّدى دارد که در اینجا مناسب این است که به معناى امّت باشد امّتى که به هلاکت رسیده ‏اند و هیچ یک از آنان باقى نمانده است، یا به معناى امّتى است که اهل یک زمان باشند، یا به معناى امّت بعد از امّت است.

بَیْنَ ذلِکَ‏ بین این اقوام و ملّتها که ذکر شد، یعنى قوم نوح و عاد و ثمود و اصحاب رسّ و قوم موسى علیه السّلام.

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الفرقان۳۵-۷۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=