تفسیر بیان السعادة-الأنعام

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الانعام ۱۳۱ تا ۱۵۰

[سوره الأنعام (۶): آیات ۱۳۱ تا ۱۴۱]

ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (۱۳۱)

وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (۱۳۲)

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَهِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ (۱۳۳)

إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (۱۳۴)

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۱۳۵)

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلى‏ شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۱۳۶)

وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (۱۳۷)

وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ (۱۳۸)

وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَهٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَهً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۱۳۹)

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (۱۴۰)

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (۱۴۱)

ترجمه:

این فرستادن رسولان براى این است که خدا اهل دیارى را تا اتمام حجّت نکرده و آنها غافل و جاهل باشند به ستمکاریهایشان هلاک نگرداند، ۱۳۱

و هر کس از بندگان به عملى که کرده است نزد حقّ رتبه خواهد یافت و خدا از عمل کسى غافل نخواهد بود، ۱۳۲

و خداى تو از خلق بى‏نیاز و به همه مهربان است و اگر بخواهد از روى زمین همه شما را مى‏برد و فانى مى‏گرداند آنگاه هر که را خواهد جانشین شما کند چنانکه شما را از ذریّه گروهى دیگر پدید آورد. ۱۳۳

هر چه به شما وعده داده است البتّه خواهد آمد و شما بر قدرت خدا غالب نخواهید شد. ۱۳۴

بگو اى گروه نادان شما را هر چه در خور است و به آن توانا مى‏باشید عمل کنید و من نیز در خور خویش عمل مى‏کنم و بزودى آگاه خواهید شد، آن کس که عاقبت منزلگه خوش دارد کیست، که‏ ستمکاران را رستگارى نیست، ۱۳۵

و براى خدا از روئیدنى‏ها و حیوانات که آفریده نصیبى معیّن کرده است. و به گمان خودشان گفتند این سهم براى خدا و این سهم دیگر شریکان (بتان) ما را، پس آن سهمى که شریکان را بود. به خدا نمى‏رسد و آنکه براى خدا بود به شریکان مى‏رسید (یعنى بتان را هیچ براى رضاى خدا صرف نمى‏کردند) و حکمى سخت جاهلانه و ناشایسته مى‏کردند، ۱۳۶

و همچنین در نظر بعضى از مشرکان عمل کشتن فرزندان را بتهاى ایشان نیکو نموده تا آنکه آنان را بدین کار زشت هلاک سازد و در دینشان به غلط و اشتباه اندازد و اگر خدا مى‏خواست چنین نمى‏کردند پس آنها را به آنچه از خرافات مى‏بافند واگذار. ۱۳۷

و گفتند این چهارپایان و زراعتها بر همه ممنوع و مخصوص بتان است نباید از آن بخورد مگر آن کس که (در کیش بت‏پرستى خود) معیّن کنیم (مانند خادمان بت از مردان و زنان) و سوارى بعضى از چهارپایان بر آنها حرام بود و چهارپایانى را نیز بدون ذکر نام خدا ذبح مى‏کردند و چون در این هنگام به خدا دروغ بستند به زودى خدا بدان دروغ آنان را مجازات خواهد کرد، ۱۳۸

و گفتند آنچه در شکم این چهارپایان است مخصوص به مردان است و بر زنان ما حرام خواهد بود، و اگر مرده باشند زنان و مردان در آن شریک باشند آنها به زودى به مجازات این گفتار زشت و توصیفات باطل مى‏رسند که خدا به کیفر خلق درست کردار و داناست. ۱۳۹

البتّه آنها که فرزندان خود را به سفاهت و نادانى کشتند زیانکارند و از آنچه خدا روزیشان کرد بى‏ بهره ماندند چون افتراء به خدا بستند سخت گمراه شدندو هدایت نیافتند، ۱۴۰

او آن خدایى است که براى شما بستانها از درخت داربستى (مانند انگور) و درختان آزاد چون سایر درختان، و درختهاى خرما و زراعت‏ها که میوه و دانه ‏هاى گوناگون دارند و زیتون و انار و میوه‏هاى مشابه یکدیگر و نامشابه، برویاند که شما از آن هرگاه برسد تناول کنید و زکات فقیران را به روز درو کردن بدهید و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد.۱۴۱

تفسیر

ذلِکَ‏ یعنى این فرستادن رسولان و قصّه آیات و ترساندن از روز قیامت.

أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ‏ یعنى قریه‏اى را هلاک نمى‏کند بدون اتمام حجّت یا به سبب ظلمى که به نفسهایشان یا غیر خودشان کردند.

وَ أَهْلُها غافِلُونَ‏ درحالى‏که اهل آن قریه متذکّر ثواب و عقاب نیستند.

وَ لِکُلٍ‏ و براى هر یک از افراد جنّ و انس که نیکوکار باشد یا بدکار، یا براى هر یک از اصناف نیکوکار و بدکار، یا براى هر یک از جنس نیکوکار و جنس بدکار.

دَرَجاتٌ‏ درجاتى است در بالا و عالم علوى و در پایین و عالم سفلى، و «درجه» با ضمّه و سکون، و «درجه» با حرکت بر وزن «همزه» به معنى «مرقاه» یعنى پلکان یا نردبان که وسیله بالا رفتن و ترقّى است وقتى که ارتقا و بالا رفتن در آن‏ اعتبار شود. آوردن «درجات» در مراتب پست گناهکاران پس کلمه «درکات» از باب تغلیب (چیرگى) معنى کلمه «درجات» درکات است، یا اینکه درکات را از پائین‏تر و اسفل حساب کنند که در این صورت اسفل نسبت به بالاتر از خودش یک درجه پائین‏تر به حساب مى‏آید.

مِمَّا عَمِلُوا درجات عبارت از عمل‏هایشان است بنا بر تجسّم اعمال، یا اینکه ناشى از عمل آنان است. و «ما» موصوله، یا موصوفه، یا مصدریّه است.

وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ‏ به صورت خطاب و غیبت خوانده شده است و مقصود این است که درجات اعمال بندگان در نزد خدا روشن است و او غافل از آنها نیست، پس هر یک را به مقدار درجات و درکات اعمال بالا مى‏برد و پائین مى‏آورد.

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَهِ (و پروردگار تو بى‏نیاز و مهربان است) بین دو صفت متقابل از صفات خدا را از قبیل قهر و لطف و تنزیه و تشبیه و وعد و وعید جمع کرد.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ‏ اگر بخواهد به مقتضاى بى‏نیازى و عدم احتیاجش شما را از بین مى‏برد، ولى شما را مدّتى باقى مى‏گذارد تا در دنیا به مقتضاى رحمتش تکمیل شوید.

وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ و جانشین شما مى‏کند هر چه را که بخواهد. آوردن لفظ «ما» براى اشاره به کمال قدرت اوست به نحوى که اگر بخواهد غیر از صاحبان عقل و انسان را جانشین شما سازد مى‏تواند، تا چه برسد به کسانى که از سنخ‏ شماست، و این جانشینى مربوط به آماده کردن نطفه‏ ها و مادّه‏ هاى آنها براى قبول صورت انسان است.

کَما أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ‏ چنانکه شما را از ذرّیه قومى دیگر ایجاد کرد و در لفظ «ذرّیّه» اشاره به این است که این کار استمرار داشته است.

إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ‏ چون شرط (اگر خدا بخواهد شما را از بین مى‏برد ….) اقتضاى وضع مقدّم را نکرد (معلوم نشد که مى‏خواهد یا نمى‏خواهد.) پس این سؤال پیش آمد که آیا مقدّم واقع شدنى است یا نه؟ (مى‏خواهد یا نمى‏خواهد؟) پس جواب داد: آنچه که وعده داده مى‏شود قطعى است و آن نتیجه مشیّت است، زیرا: از بین بردن و جانشین ساختن همواره بوده و خواهد بود.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ‏ شما نمى‏توانید خدا را از این کار عاجز نمائید.

قُلْ‏ از باب تهدید آنان، بگو:

یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ‏ لفظ «مکانتکم» هرجا که واقع شده است «مکانتکم» خوانده شده است، یعنى درحالى‏که شما بر مقام و مکانتان در کفر ثابت هستید، یا شما مشتمل بر نهایت تمکّن هستید. مکانه مانند مکان به معنى مقام یا مانند تمکّن به معنى استطاعت و توانایى است.

إِنِّی عامِلٌ‏ یعنى من طبق مرتبه‏اى که در توحید و اسلام دارم عمل مى‏کنم.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدَّارِ لفظ «من» یا استفهامیّه است که عمل فعل از آن معلّق شده، یا استفهام است که از سابقش منقطع مى‏باشد، یا موصول و مفعول «تعملون» است.

و به هر تقدیر به قرینه مقام و معنى مقصود این است که به زودى خواهید دانست که عاقبت و سر انجام منزلگاه خوش از آن کیست، و لذا آن را تعلیل کرد به اینکه فرمود:

إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏ گویا که گفته است: از جهت اینکه شما ظالم هستید، عاقبت پسندیده‏اى براى ظالم نیست.

یا اینکه آن جمله از قول خدا باشد که علّت امر قرار گیرد یعنى به آنها بگو، چون آنها ظالم هستند، و ظالم به دلایل بسیار رستگار نخواهد شد.

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‏ بیان ظلم آنها و عطف به اعتبار معنى است، یعنى آنها ظلم کردند، و براى خدا شریکانى قرار دادند.

مِمَّا ذَرَأَ از چیزهائى که مخلوق خداست.

مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ‏ از کشته و چهارپا سهمى را طبق پندار خویش و بدون دلیل براى خدا قرار مى‏دادند.

وَ هذا لِشُرَکائِنا و سهمى را براى بتهایشان اختصاص مى‏دادند.

فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ‏ آنچه که براى بت‏هایشان قرار مى‏دادند به خدا نمى‏رسید، چون وصول به خدا محقّق نمى‏شود مگر اینکه صدور نیز از جانب خدا باشد، و آنان داراى لطیفه الهى نیستند که سبب این باشد که صدور از ناحیه خدا باشد.

وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلى‏ شُرَکائِهِمْ‏ آنچه که براى خدا قرار مى‏دادند به بتهاى آنان مى‏رسید، به همان علّت که ذکر شد.

ساءَ ما یَحْکُمُونَ‏ چه بد حکم مى‏کنند به اینکه مخلوق را با خالق شریک مى‏کنند و نصیبى از مخلوق را بدون امرى از خدا براى خالق مى‏گذارند.

روایت شده است که آنها مقدارى از کشت و حیوان و بهره‏ها را براى خدا قرار مى‏دادند، و آن را بر پرده دار و خدمه بتها خرج مى‏کردند و حیوان را در آنجا ذبح مى‏کردند، سپس اگر مى‏دیدند که آنچه را که براى خدا تعیین کردند پاکیزه‏تر و بهتر است عوض مى‏کردند و آن را براى خدایان خود قرار مى‏دادند، و اگر مى‏دیدند آنچه را که براى خدایان خود قرار داده‏اند پاکیزه‏تر و بهتر است آن را به حال خود مى‏گذاشتند چون خدایان خود را دوست داشتند، و براى این کارشان عذر مى‏آوردند که خداوند بى‏نیاز است.

بدان که در انسان لطیفه الهى است که عقل نامیده مى‏شود و عقل معاش طلیعه‏اى از همان عقل است و آن عقل از جانب خدا در وجود انسان حاکم است، و نیز در انسان لطیفه شیطانى است که در انسان تصرّف مى‏کند و بر او حکم مى‏کند، و اوّلى همان خدا در عالم صغیر است و دوّمى شیطان در عالم صغیر است و انسان بین دو حاکم واقع شده است.

و غرض از تکلیف انسان به اعمال شرعى خلاص شدن او از حکومت شیطان و دخول او تحت حکومت خداست، پس هر کس خودش را براى قبول حکومت خدا خالص گرداند مؤمن و موحّد است، و هر کس خودش را براى حکومت شیطان خالص گرداند کافر است، بلکه شیطان سرکش است، و هر کس بین دو حکومت شرک بیاورد پس او مشرک است که اعمال و مکاسبش را بین آن دو توزیع کرده است.

و چون خداى تعالى بى‏ نیازترین شریک‏هاست پس آنچه که براى شریک او قرار داده شود به خدا نمى‏رسد، و آنچه که براى خدا قرار داده شود به شریکش مى‏رسد، زیرا شیطان مادام که یک نوع حکومت در وجود انسان دارد هر عملى که انسان براى خدا بکند شیطان قبل از عمل یا حین عمل یا بعد از عمل در آن مداخله مى‏کند به گونه مداخله‏ هاى مخفى تا جایى که خود را شریک لطیفه الهى قرار مى‏دهد، و چون خدا بى‏نیازترین شریک‏هاست آنچه را که به شراکت غیر خدا براى خدا قرار داده شده است به شریک واگذار مى‏کند پس آنچه که مال خود شریک است مال او مى‏شود و آنچه را هم که براى خداست خدا به شریک وامى‏گذارد.

و در لفظ «ذرأ» اشاره به کمال سفاهت آنهاست که از مخلوق خدا براى خدا نصیبى قرار دادند، در حالى که قدرت خالق اقوى بر مملوک خودش مى‏باشد.

وَ کَذلِکَ‏ و همچنان‏که نصیب قرار دادن مخلوق براى‏ خدا را شیطان زینت داده است همچنین بتها، کشتن فرزندان را در چشم آنان نیکو نموده و تزیین کرده است.

زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ‏ و آنان کسانى بودند که مرتکب قتل فرزندانشان مى‏شدند یا آنها را زنده به گور مى‏کردند، و علّت این کار یا به علّت عار و ننگ از داشتن فرزند بود یا از ترس عیالمند شدن و یا از جهت بتها بود.

و لفظ «زیّن» به صورت مجهول و «قتل» با رفع و «اولادهم» با نصب و «شرکاؤهم» با جرّ نیز خوانده شده است بنابراین که مفعول بین مضاف و مضاف الیه واسطه شود. و «زیّن» به صورت مجهول، و «قتل» با رفع و «اولادهم» با جرّ، و «شرکاؤهم» با رفع خوانده شده که در این صورت فاعل «زیّن» ضمیرى است که به «اللّه» بر مى‏گردد، و «شرکاؤهم» فاعل مصدر است، یا اینکه «شرکاؤهم» فاعل «زیّن» است و فاعل مصدر محذوف است یعنى «المشرکین» یا اینکه «شرکاؤهم» مورد نزاع بین «زیّن» و مصدر است.

و تعمیم قتل و اولاد و شرکاء نسبت به آنچه که در عالم صغیر و کبیر است مناسب این است که «شرکاؤهم» فاعل مصدر یا متنازع فیه باشد.

لِیُرْدُوهُمْ‏ تا اینکه به سبب فریب و اغواء آنها را از حیات انسانى ببرند و نابود کنند.

وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ‏ تا آنها را به اشتباه بیندازد.

دِینَهُمْ‏ و دین فطرى آنها را که بر حسب فطرت بر آن دین بوده‏اند از توجّه به آخرت و توحید، یا آن راه و طریقت که بر آن بوده‏اند، چه الهى یا شیطانى باز دارد. تا اینکه در آن طریقه‏ اى که هستند و آن را دین نامیده‏اند مستقیم نباشد.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ‏ دلدارى رسول صلّى اللّه علیه و آله است که از صورت افعال آنها صرف نظر کند و به سبب اصلى توجّه نماید، تا اینکه سینه‏اش از کار آنها تنگ نشود، و بر آنها حسرت نخورد.

فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ‏ تسکین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است از رنج و خستگى دعوت و اهتمام به منع آنها از کارهاى شنیع و زشتشان.

وَ قالُوا بیان ظلم دیگر آنان است.

هذِهِ‏ چهارپایان و زراعت‏ها.

أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ «الحجر» با حرکات سه‏گانه حاء به معنى منع و حرام است.

لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ یعنى کسى را که بخواهیم طبق قراردادى که بین ماست و در آن سرزنش آنان است به اینکه حکم آنها جز به مقتضاى هواهایشان نیست، و آنها غیر از خدمه بت‏ها بقیّه را از خوردن چهار پایان منع مى‏کردند.

بِزَعْمِهِمْ‏ متعلّق به‏ قالُوا است، یعنى آن را بزعم خودشان گفتند بدون اینکه حجّتى بر آن داشته باشند.

وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها و سوار شدن بر پشت بحیره و سائبه و وصیله و حام را حرام‏[۱] مى‏دانستند.

وَ أَنْعامٌ‏ عطف بر «انعام» است، یعنى گفتند: شایسته نیست که بر این چهار پایان که اسم خدا ذکر شود، یا ابتداء کلام از جانب خدا است، و جمله معطوف است بر قالُوا یعنى براى آنها چهارپایانى است، یا چهار پایان دیگرى است.

لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا در ذبح و نحر، اسم خدا را بر آن ذکر نمى‏ کنند یا اینکه بر آن حج نمى‏کنند و ذکر نام خدا را با تلبیه گفتن بر آن حرام مى‏ دانند.

افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ‏ آنها بر خدا افترا مى‏بندند …… با این بیان وجه دیگرى براى بیان ظلم و انحراف از حقّ و استبداد براى خودشان بدون حجّت و دلیل است.

وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَهٌ لفظ «خالصه» به صورت مذکّر و مؤنّث به اعتبار معنى «ما» (آنچه) است که به اجنّه (جنین‏ها) بر مى‏گردد یا اینکه تاء براى مبالغه است، یا مصدر است مانند «عافیه».

لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَهً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ چنانکه سابقا تفصیل داده شد جنینى را که از شکم چهار پایان خارج مى‏کردند اگر زنده بود خوردن آن را بر زنان حرام مى‏کردند، و اگر مرده بیرون مى‏آمد زنان و مردان همه مساوى بودند، برخى گفته‏اند مقصود از موجود در شکم چهار پایان شیر آنهاست و بعضى گفته‏اند مقصود شیرها و بچه‏ هاى آنها هر دو است.

سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ‏ یعنى جز این توصیفات و گفتارهاى آنان، یا خود وصف آنها بنا بر تجسّم اعمال، بر آنها پیش خواهد آمد.

إِنَّهُ حَکِیمٌ‏ حقّ هر صاحب حقّى را از خیر و شرّ مى‏دهد.

عَلِیمٌ‏ به مقدار استحقاق آنها داناست.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ‏ تصریح به خسران و گمراهى بعد از تلویح، تأکید بر رسوایى آنها مى‏باشد. برخى گفته‏اند پسران را براى بتها، و دختران را از ترس ننگ و اسارت و عیالمندى مى‏کشتند.

سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ‏ نمى‏دانستند که خداوند روزى‏دهنده فرزندان آنهاست و اینکه خداوند آنها را براى مصلحت نظام آفریده است.

وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ‏ و حرام کردند بر خودشان چهار پایانى را که گذشت، درحالى‏که خداوند آنها را روزى ایشان قرار داده بوده است، یا بر غیر خودشان از زنان آنها را حرام کرده بودند، یا مقصود این است که خداوند فرزندان را به آنها روزى کرده است، زیرا فرزندان نیز نعمتى هستند که خدا روزى داده است.

افْتِراءً عَلَى اللَّهِ‏ اینجا تصریح به افترا کرد تا تأکید گذشته باشد.

قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ‏ یعنى به امر حقّ تعالى و طلب رضایت او هدایت نیافتند.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ‏ او خدایى است که بستانهایى‏ ایجاد کرد که مشتمل بر درختان میوه از درخت انگور و غیر آن است.

مَعْرُوشاتٍ‏ یعنى بر پایه‏ هایشان ایستاده‏ اند مانند درختان پایه ‏دار یا بر چیزى ایستاده‏ اند که این درختان را حمل کرده است، مانند داربست‏هاى انگور.

وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ‏ مانند درختانى که روى زمین انداخته مى‏شود از درخت انگور.

وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ‏ یعنى خوردن آنها مختلف است از قبیل میوه‏ها و حبوبات، و بقولات در شکل و رنگ و طعم و بو و نوع و جنس با اینکه همه آنها در زمین و آب متّفق هستند.

وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً و زیتون و انار در آنچه که ذکر شد و میوه‏هایى که مشابه هم باشند.

وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ‏ و میوه‏هاى نامشابه، درحالى‏که مى‏گوید:

کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ‏ یعنى به زبان انبیا و اولیا مى‏گوید از میوه آن بخورید و قبل از اینکه حقوق آن را خارج سازید به شما اجازه تصرّف داده، یا به زبان حال به شما مى‏گوید بخورید، چون براى شما آن را مباح کرده است.

إِذا أَثْمَرَ مقصود از ثمر به طور مطلق منافعى است که از زراعت حاصل مى‏شود تا ثمر و حاصل زراعت را نیز شامل شود.

وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ‏ یعنى حقّ واجب آن را در روز چیدن و درو بدهید، بنابراین که اداء حقّ در اوّل وقت امکان وجوب دارد، یا حقّ مستحبّ از قبیل صدقه بر سائلین را بدهید که در اخبار این‏گونه تفسیر شده است.

از امام صادق علیه السّلام است که: در زراعت دو حقّ است حقّى که تو با آن مؤاخذه مى‏شوى، و حقّى که خودت آن را مى‏دهى، امّا حقّى که به آن مؤاخذه مى‏شوى پس عشر و نصف عشر است، و امّا حقّى که تو آن را مى‏دهى همان قول خداى تعالى است:

وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ‏ پس خوشه را مى‏دهى پس از خوشه آنچه را که بعد از چیدن خوشه از قبیل ساقه و کاه وجود دارد مى‏دهى تا فارغ شوى و کار چیدن و درو را تمام کنى.

و اینکه مقصود حقّ مستحبّ باشد قول خداى تعالى آن را تأیید مى‏کند که فرمود:

وَ لا تُسْرِفُوا چون در حقّ واجب اسراف تصوّر نمى‏شود به خلاف مستحبّ. (از (أتوا حصاده) معنى وجوب و از لا تُسْرِفُوا معنى استجاب استنباط مى‏شود).

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ‏ از امام رضا علیه السّلام است که وقتى از او درباره این آیه سؤال شد، فرمود:

پدرم مى‏گفت: از اسراف در درو و بریدن این است که مرد با هر دو دست تصدّق بدهد، پدرم وقتى در این مواقع حاضر مى‏شد و یکى از غلامانش را مى‏دید که با دو دستش‏ صدقه مى‏دهد او را صدا مى‏کرد، مى‏گفت با یک دست بده.

 

 

[سوره الأنعام (۶): آیات ۱۴۲ تا ۱۵۰]

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَهً وَ فَرْشاً کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۱۴۲)

ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۴۳)

وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۴۴)

قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴۵)

وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۱۴۶)

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (۱۴۷)

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (۱۴۸)

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (۱۴۹)

قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (۱۵۰)

ترجمه:

و از بعضى حیوانات استفاده‏هاى باربرى و سوارى کنید و از آنچه خدا روزى شما کرده بخورید و از پى اغواى شیطان نروید که او شما را دشمن آشکارى است، ۱۴۲

هشت جفت (از چهار پایان) که بیان مى‏شود حلال است: از جنس برّه هر دو جنس (نر و ماده) و از جنس بز (نر و ماده) براى مردم حلال است بگو آیا این دو جنس نر و مادّه یا بچّه‏اى که در شکم مادرهاست کدام یک به حکم خدا حرام شده است اگر راست مى‏گوئید شما به من مدرک قطعى ارائه دهید، ۱۴۳

و نیز از جنس شتر دو صنف نر و مادّه و از جنس گاو هم (نر و ماده) هر دو حلال شده به آنها بگو آیا از این دو جنس نر و مادّه یا بچّه‏اى که در شکم ماده‏هاست کدام حرام است؟ یا شما شاهد هستید که خدا بر این حرمت توصیه کرده است. بارى کیست ستمگرتر از آنکه به خدا دروغ بندد تا به جهل خود مردم را گمراه کند البتّه خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. ۱۴۴

بگو اى پیامبر در احکامى که به من وحى شده چیزى که براى خورندگان طعام حرام باشد نمى‏یابم جز آنکه میته (حیوان مرده) باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است یا حیوانى که بدون ذکر نام خدا از روى فسق ذبح کنند و در همین‏ها که حرام است نیز هرگاه کسى بخوردن آنها مضطرّ گردد بدون تجاوز از فرمان خدا به قدر ضرورت صرف کند باز خدا خواهد بخشید که خدا آمرزنده و مهربان است، ۱۴۵

و بر یهودان هر حیوان ناخن‏دار (مانند طیور و غیره) و از جنس گاو و گوسفند نیز پیه را حرام کردیم مگر آنچه در پشت آنهاست یا به بعضى روده‏ها یا به استخوانها آمیخته است و آنها چون ستم کردند ما بدین حکم آنها را مجازات کردیم البتّه همه وعده‏ها و سخنان ما راست خواهد بود. ۱۴۶

پس اگر اى پیغمبر تو را تکذیب کنند بگو خداى شما با آنکه داراى رحمت بى‏ منتهاست عذابش را از فرقه بدکاران باز نخواهد داشت، ۱۴۷

آنان که شرک آورند خواهند گفت که اگر خداى مى‏خواست ما و پدران ما مشرک نمى‏شدیم و چیزى را حرام نمى‏کردیم. بدین گفتار (جاهلانه جبریان)، پیشینیان آنان، رسولان را تکذیب مى‏کردند تا آنکه طعم عذاب ما را چشیدند. ۱۴۸

بگو آیا شما بر این سخن مدرک قطعى دارید تا ارائه دهید؟ وگرنه شما جز از خیالات باطل پیروى نمى‏کنید و جز به گزاف و دروغ سخن نمى‏گوئید. ۱۴۹

بگو این پیامبر براى خدا حجّت بالغه است پس اگر مشیّتش قرار مى‏گرفت همه شما را هدایت مى‏کرد، گواهان خود را بر اینکه مى‏گویند خدا این و آن را حرام کرده بیاورید. پس هرگاه گواهى دروغ دادند، تو با آنها گواهى مده و پیروى از هواى نفس آنها مکن، که آنها آیات خدا را تکذیب کرده به قیامت ایمان نمى‏آورند، و از خداى خود به سوى بتان بر مى‏گردند. بگو اى پیغمبر: نماز و طاعت و کلیّه‏ اعمال و زندگى و مرگ من همه براى خداست. که پروردگار جهانهاست. او را شریک نیست و به همین اخلاص کامل مرا فرمان داده است و من اوّلین کسى مى‏باشم که تسلیم امر خدا مى‏باشم. بگو آیا من غیر از خدا را به ربوبیّت برگزینم در صورتى که خدا پروردگار همه موجودات است و کسى چیزى نیندوخت مگر بر خود و هیچ نفسى بار گناه دیگرى را بر دوش نگیرد. سپس بازگشت همه شما به سوى خداست. او شما را به آنچه در آن اختلاف مى‏کردید آگاه خواهد ساخت. و او خدایى است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین قرار داد و رتبه بعضى از شما را بالاتر از دیگرى گردانید تا شما را در این تفاوت رتبه‏ ها بیازماید که همانا خدا سخت زود کیفر و بسیار بخشنده و مهربان است. ۱۵۰

 

تفسیر

وَ ایجاد کرد وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَهً از چهار پایان بعضى را که بار حمل کنند.

وَ فَرْشاً یعنى از موها و پشم‏ها و کرک‏هاى آنان (بهره‏مند شوید).

کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ‏ یعنى از گوشت و شیر حیواناتى که خدا بر شما روزى کرده است بخورید، و چیزى را که خداوند براى شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ‏ و از پى اغواى شیطان نروید به اینکه در آنچه که خدا براى شما مباح‏ کرده اسراف کنید و به تحریم حلال خدا و تحلیل (حلال کردن) حرام او تجاوز بنمائید. در سوره بقره تحقیق و تفصیلى براى خطوات شیطان گذشت، و آیه مانند ماقبلش به حدّ وسط بین افراط و تفریط اشاره مى‏کند.

ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ‏ هشت جفت: از برّه اهل و وحشى.

وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ‏ همچنین از بز نیز اهلى و وحشى.

قُلْ آلذَّکَرَیْنِ‏ نر و مادّه از هر دو جنس.

حَرَّمَ‏ خدا حرام کرده است.

أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ‏ یا مؤنث از هر دو جنس.

أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ‏ یعنى جنین از دو جنس اهلى و وحشى نر باشد یا ماده.

نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ‏ مرا به سبب علم خبر دهید نه به وسیله ظنّ و هوا و فریب نفس، یا به سبب چیزى خبر دهید که به آن علم حاصل شود به اینکه خداوند چیزى از این‏ها را حرام کرده است یا به سبب امر معلوم که براى شما قطع حاصل شود.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ اگر در ادّعاى حرمت این چیزها راستگو هستید.

وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ‏ و از شتر تازى یک‏ کوهانه و شتر قوى دوکوهانه.

وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ‏ و از گاو اهلى و وحشى.

قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ‏ مقصود انکار تحریم چیزى از آنهاست، و ملزم ساختن آنها به اینکه حرمت حیوانات ذکور گاهى، و حرمت حیوانات مؤنّث گاهى دیگر، یا حرمت جنین‏هاى موجود در شکم مادر هیچ کدام از این‏ها از روى علم و حجّت نیست، بلکه محض تخمین و ظنّ از پیش خودشان است.

أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ یا اینکه شما شاهد و حاضر بودید که خدا این‏ها را حرام کرد.

إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا یعنى امثال این قضایا به وسیله برهان دانسته مى‏شود که در این صورت ممکن مى‏شود حکم را به غیر اعلام کرد به سبب همان برهان، یا این است که به وسیله مشاهده و سماع دانسته مى‏شود که در این صورت علم به قضیّه پیدا مى‏کند ولى اعلام به غیر نمى‏شود چون برهان ندارد.

و چون نه برهان دارید و نه شهود پس حکم شما جز افتراى محض بر خدا چیزى نیست بنابراین لفظ «ام» اگر چه منقطع است ولى به حسب معنى معادل‏ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ‏ است یعنى آیا براى شما برهانى هست یا شاهد قضیّه بوده‏اید.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً بازگشتى ملامت‏آمیز بر گذشته است به اعتبار ثبوت افترا، یا جزاى شرط مقدّر است به همین اعتبار، یعنى وقتى شما برهان و علمى ندارید چنانکه‏ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ‏ بر آن دلالت مى‏کند، و شاهد قضیّه هم نبودید چنانکه‏ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ بر آن دلالت دارد، پس شما افترا مى‏بندید، و ستمکارتر از کسى که افتراى به خدا بندد وجود ندارد:

پس آن اشاره به مقیاسى است که از سابق استفاده مى‏شود و اشاره به یک قیاس دیگر منتج است بدین صورت:

شما علم و شهودى ندارید، و هر کس که در گفتارش نه علم داشته باشد و نه شهود، او افترا زننده است. و هر کس که افترا ببندد ستمکارتر از او وجود ندارد، پس ستمکارتر از شما وجود ندارد.

لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏ و این تفسیرى که ما در مورد جفت‏ها کردیم تفسیرى است که در اخبار وارد شده است، وقتى خداوند به پیامبرش امر کرد که از حرمت جفت‏ها از مردم بپرسد و برهان و شهود حرمت را نیز سؤال کند به او امر نمود که چنین جواب بدهد که طریق علم یا برهان است یا شهود و هیچ کدام را شما ندارید چنانچه گذشت، و یا وحى است که به توسط سفرا و ملائکه خدا مى‏رسد، و یا باید حرمت چیزى به توسط تقلید از صاحب وحى معلوم گردد و شما اهل تقلید هستید و من اهل وحى و مدّعى آن هستم نه شما چون شما ادّعاى وحى ندارید و اعتراف دارید که صلاحیّت و اهلیّت وحى در شما نیست.

«پس فرمود»:

قُلْ‏ به آنها بگو.

لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً در آنچه که به من وحى‏ شده از این جفتهائى که ذکر شد حرامى نمى‏یابم آن‏طور که شما گمان کردید که بعضى از آن حیوانات بر بعضى افراد حرام است چنانکه گذشت.

عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ‏ و با این تفسیر اشکال به این آیه که محرّمات بسیار است و آنچه در این آیه ذکر شده بسیار اندک است مرتفع مى‏شود، و امّا آنچه که در سوره بقره گذشت مطلبى بود که اشکال را از هر دو آیه برطرف مى‏ساخت.

إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً یعنى مگر درحالى‏که طعام از گوشت مرده باشد البتّه کشته‏شده سگهاى شکارى و کشته‏شده با آلت صید از حکم مرده خارج مى‏شود زیرا طبق تفصیلى که در فقه ذکر شده آن در حکم ذبح شرعى است.

أَوْ دَماً مَسْفُوحاً یعنى خون ریخته شده نه آن مقدار خونى که در داخل گوشت ذبیحه‏ها مى‏ماند. و این مجمل است و تفصیل آن موکول به بیان فقهاست که در فقه تفصیل داده شده است.

أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ‏ یا گوشت خوک که پلید است وجه حرمت آن را بیان کرد زیرا پلید بودن گوشت خوک بر خورنده‏هاى آن مخفى است به خلاف مردار و خون، و ممکن است ضمیر به مجموع برگردد. که یعنى همه آنها پلید هستند و مفرد بودن ضمیر به اعتبار لفظ «مذکور» است.

أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ‏ یا حیوانى که در طریق گناه به هنگام سر بریدن، نام غیر خدا بر آن برده شده باشد، یعنى آنچه‏ که براى بتها ذبح شده از باب مبالغه فسق نامیده شده است، و قول خدا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ‏ بیان علّت فسق بودن آن است.

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ‏ کسى که مضطرّ و مجبور به خوردن چیزى از این محرّمات شود غَیْرَ باغٍ‏ در صورتى که عنوان (باغى) نداشته باشد یعنى به خاطر لذّت نباشد و بر امام خروج نکرده باشد، وَ لا عادٍ و نیز در صورتى که از حدّ رخصت هم تجاوز ننموده باشد ایرادى بر او نیست و تفصیل این آیه در سوره بقره گذشت.

فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ او را مؤاخذه نمى‏کند و به او رحم مى‏کند به اینکه به او براى حفظ جانش اجازه خوردن مى‏دهد.

وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ و بر یهود گوشت هر صاحب ناخن را از حیوانات و پرندگان (حیواناتى که سم یا پارچه دارند) حرام کردیم، ذکر تحریم بر یهود به طریق حصر به دنبال این آیه، و به دنبال آوردن آن ازآن‏رو است که این تحریم، مجازاتى جهت ظلم آنهاست که بر امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله منّت نهاده و آنها را مى‏ترسانده‏اند. و از سوى دیگر این معنى اشکال قبلى را که لازم مى‏دارد که ذبح هر نوع از حیوان حلال باشد، تأیید مى‏کند.

وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ‏ و از گاو و گوسفند، پیه آن را بر آنها حرام کردیم جز آنچه در پشت آنهاست و یا بر روده‏ها و یا بر استخوانهاى حیوان چسبیده باشد.

مقصود از الْحَوایا چیزى است که به داخل معده و درون حیوان مربوط باشد.

جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ‏ و بدین‏طریق ستم آنها را جزا دادیم و همانا، در خبر دادن راستگو هستیم.

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ‏ اگر تکذیب کردند بگو پروردگارتان گرچه داراى رحمت گسترده است، آن مانع خشم او نمى‏باشد زیرا که هیچ مانعى از نفوذ حکم خدا بر بدکاران نیست.

خداوند در این آیه بین دو شأن لطف و قهر، و امیدوار کردن و ترساندن، و وعد و وعید جمع کرده است تا اینکه به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و اوصیایش، راه دعوت را یاد دهد، و او را در دعوت تکمیل کند، و در دعوت بین دو جهت رضا و غضب تثبیت نماید، چون دعوت جز به وسیله آن دو تمام و کامل نمى‏شود.

پس معنى آیه این است که اگر تو را تکذیب کردند از حدّ وسط خارج نشو و رحمت ربّ را به آنها وعده بده، و کلمه «ربّ» را به مردم اضافه کرد تا به آنها اظهار لطف کرده باشد، و بگو که پروردگار شما صاحب رحمت واسع است که بر شما رحم مى‏کند و به جهالت و نادانى‏هاى شما مؤاخذه نمى‏کند، ولى اگر خدا بخواهد شما را مؤاخذه کند کسى نمى‏تواند مؤاخذه او را برگرداند پس از آن بترسید.

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا مشرکین براى اینکه زشتى را از شرک آوردنشان بردارند بکله آن را زیبا جلوه دهند، بعد از آنکه از حجّت و دلیل عاجز شدند، خواهند گفت:

لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ اگر خدا مى‏خواست، ما و پدرانمان مشرک نمى‏شدیم و چیزى را حرام نمى‏کردیم، چنانکه این گفتار رسم نفس و زن بدکار است که آن دو راضى نمى‏شوند که بدى و زشتى را به خودشان نسبت دهند، بلکه تا ممکن است زشت را زیبا جلوه مى‏دهند، و یا زشتى را به شیطان و رفیق و مشیّت خدا نسبت مى‏دهند و این دروغ محض است، زیرا که شیطان و قرین جز اعداد (آماده کردن) کارى ندارند.

و مشیّت اگر چه فاعل فعل یا سبب فعل است ولى فاعل مادام که خودش را در وسط مى‏بیند حقّ ندارد نسبت فعل را به مشیّت داده و یا آن را به مشیّت معلّق نماید، و اگر هم نسبت داده شود از استعداد قابل نباید غفلت کند، و با همین تحلیل تناقضى که به ظاهر دیده مى‏شود بین تکذیب گفتار این‏ها در تعلیق به مشیّت، و بین تعلیق فعل به مشیّت در قول خدا فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ‏ بر طرف و مرتفع مى‏شود.

کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ یعنى همان‏طور که امّت تو، تو را تکذیب کرده و شرک آوردن و تحریم را به مشیّت معلّق مى‏کنند، بدون اینکه به خودشان نسبت دهند.

امّتهاى پیشین نیز پیامبرانشان را، مثل این‏ها، تکذیب کرده ‏اند.

حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا یعنى شما برهانى بر ادّعایتان ندارید، که بتوانید بر دیگرى احتجاج بکنید، و اطلاق مسبّب بر سبب است، یا اینکه برهان، عبارت از علمى است که به سبب آن علم دیگرى حاصل مى‏شود.

و چون برهان، چیزى است که اعلام آن به غیر ممکن است، فرمود: اگر علم دارید آن را براى ما خارج سازید. پس با این گفتار وجود برهان را از آنها نفى کرد، و با این گفتار که‏ إِنْ تَتَّبِعُونَ‏ شما جز از خیالات واهى پیروى نمى‏کنید، به صورت مطلق علم آنها را نفى کرد.

یعنى شما نه برهان دارید و نه شهود و نه از شخص راستگویى آن را شنیده ‏اید، و نه به شما وحى شده است. و با قول خدا قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ‏ صحت تقلید آنها را نفى کرد زیرا تحدّى و دعوت به آوردن دلیل و علم بر این دلالت مى‏کند که شاهدى که اعتماد بر آن صحیح باشد ندارند.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ‏ یعنى شما به مدّعاى خودتان علم ندارید، چنانکه برهانى ندارید که به دیگران اعلام کنید.

بدین‏وسیله آنها را ذمّ نمود، اوّلا براى اینکه در اعمالشان از ظنّ و گمان پیروى مى‏کنند و ثانیا اصولا شأن و کار آنها تخمین زدن است نه علم و یقین. و شخص عاقل در ظنّ و تخمین توقّف نمى‏کند بلکه در تحصیل علم و یقین کوشش مى‏کند، و مادام که‏ یقین حاصل نشود از عمل مى‏ایستد و توقّف مى‏کند مگر اینکه مضطرّ و مجبور باشد، که در این صورت احتیاط مى‏کند، نه اینکه پیروى از ظنّ کرده بدان عمل نماید و یا بر طبق ظنّ بدون اذن و اجازه فتوا دهد.

و یقین حاصل نمى‏شود مگر، با بیان و برهان، یا با ادراکات، یا به وحى و عیان، یا به تقلید صاحب وحى و خلیفه رحمان.

پس هر کس گمان کند که مطلق ظنّ و استحسان طریق حکم خداست، یا اینکه خطاکننده یک اجر دارد، و مصیب (درست یاب)، به واقع دو اجر دارد در راه بهشت به خطا رفته و راه جهنّم را پیموده است.

و هر کس قرآن و احکام خدا و نزول قرآن را با رأى خودش تفسیر کند نشیمنگاه او پر از آتش مى‏شود.

و امّا آنچه در نزد خاصّه از ظنون آمده است که ظنون آنها جانشین علم است درست است بلکه مى‏گوئیم ظنون آنها شریف‏تر و والاتر از علم است، و سابقا محقّق ساختیم که اجازه مجیز، در صورتى که اجازه صحیح به شخص مجاز رسیده باشد ظنّ او را شریف‏تر از علم دیگرى (که بدون اجازه باشد) قرار مى‏دهد زیرا علم بدون اجازه در گفته گوینده ‏اش اثرى ندارد، و ظنّ با اجازه اثر مى‏کند، و اجازه الهى کمتر از اجازه شیطانى نیست و حال آنکه مرتاضها که با اعمال شیطانى ریاضت مى‏کشند اگر صحیح یاد بگیرند و الفاظ جمیع طلسمات را تصحیح کنند، بدون اجازه صاحب اجازه، هیچ یک از آنها اثر نمى‏کند، و آنگاه که صاحب اجازه، اجازه دهد قول او اثر مى‏کند حتّى اگر غلط بخواند، که در این صورت اجازه مغلوط شریف‏تر از صحیح بدون اجازه مى‏شود. و مطلب همین طور است در مورد اجازه الهى.

و چون در تعلیق شرک آوردن و تحریم حیوانات بر مشیّت خدا برهان را از آنها نفى کرد که این تعلیق بر مشیّت، از مفهوم شرط نامیده مى‏شود.

مقصود از این شرط به قرینه مقام، دلالت کردن بر تعلّق شرک آوردن به مشیّت خداست. اگر چه به لغت اعمّ باشد، و تکذیب نبىّ صلّى اللّه علیه و آله را به آنها به سبب آن تعلیق نسبت داده است تا مشعر به ذمّ آنها در این تکذیب باشد و این معنى این توهّم را پیش آورده است که افعال بستگى به مشیّت خدا ندارد ……

لذا خداوند به پیامبرش امر کرد که به آنها بگوید: برهان منحصر در خدا و در کسى که از خدا گرفته است مى‏باشد، تا مقدّمه‏اى باشد بر تعلیق افعال به مشیّت خدا تا این توهّم که مشیّت سببیّت براى افعال ندارد که از سابق ناشى شد برطرف گردد.

پس خداى تعالى فرمود:

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ یعنى حجّت رسا از آن خداست در هر چه که بگوید یا انجام دهد.

فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ‏ یعنى اگر خدا مى‏خواست همه‏ شما را هدایت مى‏کرد، پس در صدق این گفتار براى خدا حجّت هست، و آن حجّت را براى من ظاهر ساخته است یعنى در اینکه شما شرک آوردن و تحریم حیوانات را معلّق بر مشیّت خدا مى‏کنید که از قول شما: «اگر خدا مى‏خواست، ما مشرک نمى‏شدیم» فهمیده مى‏شود، حجّت به نفع من است نه به نفع شما و حجّت براى خداست که آن مشیّت را ترک کند و ضدّ آن را بخواهد.

بدان که مشیّت خدا عبارت از اضافه اشراقى خداست و وجود هر موجودى مانند رحمت و اراده عامّ به وسیله آن محقّق مى‏شود و آن مشیّت چیزى است که وجود هر موجود ممکن در سلسله نزول و صعود به وسیله آن مشیّت به کمالات اولیّه و ثانویّه خود مى‏رسد. و آن مانند رحمت رحمانى و رحمت اختصاصى (رحیمى) است و آن عبارت از مشیّتى است که به سبب آن وجود کمالات ثانوى مکلّفین در سلسله صعود محقّق مى‏شود، مثل رحمت رحیمیّت که رضا و محبّت نامیده مى‏شود، و قول خداى تعالى:

وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ[۲] و یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ‏[۳] اشاره به همین معنى است.

پس مشیّت عامّ هر ذات و فعل و صفت است. ولى فاعل مادام که از حدّ نفسش خارج نشود و با نور بصیرتش به مشیّت‏ خدا نظر نکند، و خودش را فاعل فعلش ببیند. چنانکه این گفتارشان مشعر به آن است که گفتند ما أَشْرَکْنا و نسبت اشراک را به خودشان دادند در این صورت بر او صحیح نیست که فعل را به مشیّت نسبت داده و بر آن معلّق نماید، و اگر این کار را بکند دروغگو و عمل او مذموم است، و به همین معنى نیز ذمّ کردن آنها در این گفتارشان که اگر خدا مى‏خواست ما مشرک نمى‏شدیم، صحیح مى‏شود.

که عدم اشراک یعنى اهتدا و هدایت را معلّق بر مشیّت کردند، با اینکه این تعلیق و وابستگى در قول خدا فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ‏ اثبات شده است.

و همچنین است مشیّت خاصّ که سبب افعال تکلیفى صالح است. پس اگر مقصودشان آن مشیّت خاصّ باشد جمع بین ذمّ آنها بر قولشان و اثبات قول آنها از طرف دیگر مانند همان جمع‏بندى است که در مشیّت عامّ ذکر شد.

وقتى خداوند این گفتارشان را با عدم برهان و عدم علم آنها باطل ساخت، خواست علم تقلیدى آنها را نیز باطل سازد، بدین ترتیب که رؤسایى را که از آنها تقلید کرده‏اند حاضر ساخته و آنها را ملزم به جهل و گمراهى نمود تا واضح گردد که تقلیدشان فاسد است، و اینکه تقلید وقتى صحیح مى‏شود که از منصوب خدا تقلید شود، مانند انبیا و اوصیاى آنها، و غیر آنها هر کس که مى‏خواهد باشد از هواى نفس جدا نمى‏شود، و تقلید او پیروى هوس است. پس فرمود:

قُلْ‏ به آنها بگو: اى کسانى که از برهان عاجز و از علم قاصر و کوتاه هستید.

هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ‏ رؤسا و بزرگانتان را که از آنها تقلید مى‏کردید بیاورید.

الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا آنهایى را که گواهى مى‏دهند که خدا این محرّمات را حرام کرده است، تا اینکه جهل و پیروى آنها از هواى نفس براى شما ظاهر گردد.

فَإِنْ شَهِدُوا پس اگر به این مطلب شهادت دادند.

فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تو با آنها شهادت مده و از هواهاى نفسانى کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، پیروى مکن، گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر دلالت بر این است که شهادت آنها ناشى از پیروى از هوس است، چون آنان موصوف به تکذیب آیات خدا هستند، و تکذیب‏کنندگان آیات خدا جز صاحبان هواهاى نفسانى نمى‏ باشند.

وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ و کسانى که به آخرت ایمان نیاورند (وصف دیگرى است که موجب پیروى از هوا است).

وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ‏ غیر خدا را با خدا مساوى مى‏کنند، و خداوند آنها را به سه وصف (پیروى هواى نفسانى- ایمان نیاوردن به آخرت، و شریک قائل بودن بر پروردگارشان) توصیف کرد که هر یک از آنها کافى است که شهادتشان ردّ شود.

________________________________

[۱] معانى« بحیره، سائبه، وصیله و حام» در تفسیر آیه ۱۰۳ سوره مائده قبلا بیان شد.

[۲] سوره زمر، آیه ۷: ناسپاسى را براى بندگانش نمى‏پسندد.

[۳] سوره مائده، آیه، ۵۴: دوستشان بدارد و دوستش بدارند.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۵، ص: ۱۹۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=