ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره یس ۴۸-۸۳
آیات ۴۸- ۵۹
[سوره یس (۳۶): آیات ۴۸ تا ۵۹]
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲)
إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳) فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ (۵۵) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶) لَهُمْ فِیها فاکِهَهٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (۵۷)
سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (۵۹)
ترجمه:
(۳۶/ ۵۹- ۴۸)
و گویند اگر راست مىگویید این وعده کى فرامىرسد.
جز بانگ مرگبار یگانهاى را انتظار نمى کشند که در حالى که ستیزه و جدل مى کنند، فروگیردشان.
پس در آن هنگام نه وصیّتى توانند کرد و نه به سوى خانوادهشان بازمى گردند.
و در صور دمیده شود آنگاه ایشان از گورها برخیزند و به سوى پروردگارشان بشتابند.
گویند واى بر ما کى ما را از خوابمان برانگیخت؟ این همان است که خداى رحمان وعده داده بود و پیامبران راست گفته اند.
آن جز بانگ مرگبار یگانهاى نبود؛ آنگاه است که همگى آنان در نزد ما احضار کرده شوند.
بدانید که امروز بر هیچ کس ستمى نرود و جز در برابر کارى که کردهاید، جزا نیابید.
بىگمان بهشتیان امروز در کارى خوش و خرّمند.
ایشان و جفتهایشان در سایه ساران بر روى او رنگها تکیه زده اند.
در آنجا براى آنان میوه هاست و براى آنان هر چه طلب کنند آماده است.
سلام بر شما، این سخنى است از پروردگار مهربان.
و ندا آید امروز اى گنهکاران از نیکوکاران جدا شوید.
تفسیر
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ مىگویند: این وعده عذاب که شما و دوست شما به ما وعده مىدهید، یا وعده قیامت و زنده گردانیدن ما براى جزا و عذاب در آن هنگام چه وقت است؟
إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر شما راست مىگویید که ما به وجودآورنده هستیم و خداوند بعد از مرگ ما را زنده خواهد کرد و محمّد صلّى اللّه علیه و آله رسول از جانب اوست، هر چه او مىگوید راست است.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَهً واحِدَهً آنان منتظر نمىمانند مگر به مقدار یک صیحه یعنى همان نفخ اوّل، یعنى انتظار آنان جز نفخ و دمیدن اوّل که همان نفخ میراندن است نیست و بعد از نفخ اوّل آنچه که وعده داده شده فرا مى رسد.
تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ صیحه و عذاب آسمانى آنان را مىگیرد در حالى که با همدیگر نزاع و دشمنى مىکردهاند.
لفظ «یخصّمون» با فتحه یا دو کسره خا و تشدید صاد و با کسره یا همچنین، با فتحه خا و یا و تشدید صاد، با سکون خا و تشدید صاد خوانده شده است.
بعضى گفته اند: آن قرائت غلط است و همه اینها تغییر یافته «اختصم» است و از ثلاثى مجرّد خوانده شده یعنى عذاب آنان را مىگیرد در حالى که در معاملاتشان مجادله و گفتگو مى کنند.
در حدیثى آمده است: قیامت بر پا مىشود در حالى که دو نفر که لباسشان را گذاشتهاند و مىفروشند، ایشان آن لباسها را هنوز نپیچیده اند قیامت قایم مى شود. و دیگرى مشغول غذا خوردن است و دستش را بالا برده که غذا را به دهانش بگذارد قیامت بر پا مىشود، دیگرى حوضش را پر مى کند تا حیواناتش را سیراب کند، پس آنها را سیراب نکرده قیامت قایم مى شود.[۱] بعضى گفته اند: معناى آیه این است که آنان نزاع مىکنند که آیا عذاب بر آنان نازل مىشود یا نه؟[۲] فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ از قمّى آمده است که این مطلب در آخر الزّمان است که صیحهاى واقع مىشود در حالى که آنها در بازارشان با هم نزاع مىکنند، پس همه آنها در جاى خود مىمیرند، احدى به خانهاش بازنمىگردد و وصیّتى هم نمىتواند بکند.[۳] وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ نفخ دوّم، در سوره مؤمنون بیان و تفصیل صور و نفخ گذشت و همچنین بیان مکث خلایق بین دو نفخ و بیان کیفیّت نفخ و زنده گردانیدن آنان گذشت.
فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ قبرهاى خاکى، یا قبرهاى برزخى.
از امام باقر علیه السّلام آمده است: قوم در قبرها مى باشند و آنگاه که قیامت مى شود آنها گمان مىکنند که خواب بودند.[۴] إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ به سوى پروردگارشان با شتاب مىروند.
قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا به على علیه السّلام نسبت داده شده که «من بعثنا» با لفظ «من» جارّه و مصدر خوانده است.
هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ یعنى حسرت مىخورند و مىگویند: این چیزى است که رحمان وعده آن را داده و مرسلین راست گفتهاند و در حدیث سابق که از امام باقر علیه السّلام نقل شد آمده است: ملایکه مىگویند این وعده رحمان است و رسولان خدا راست گفتهاند.
إِنْ کانَتْ یعنى آن دمیدن و نفخ یا زنده شدن جز یک صیحه نبود.
إِلَّا صَیْحَهً واحِدَهً و آن یک صیحه همان نفخ اخیرست.
فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ بیان تسهیل کار زنده گردانیدن و بىنیاز بودن او از اسباب است.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ یعنى اصحاب بهشت از حساب فارق هستند و از یک کار بزرگ لذّت مىبرند بر خلاف اصحاب شمال که آنها در حساب و عذاب معذّب هستند.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: آنها (بهشتیان) به ازاله بکارت دوشیزگان مشغولند.[۵] هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ یعنى تختهاى مزیّن، «أرائک» جمع «اریکه» است، آن تخت در حجله و هر چیزى است که بتوان به آن تکیه داد، از قبیل تخت، کرسى، فراش و یا تخت آراسته و زینت داده شده در گنبد یا در خانه.
مُتَّکِؤُنَ از امام باقر علیه السّلام آمده است که فرمود:
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هرگاه مؤمن بر تخت خود بنشیند تخت او از خوشحالى به اهتزاز در مىآید.[۶] لَهُمْ فِیها فاکِهَهٌ براى آنان در بهشت میوههاى بزرگ و لذیذى است که وصف آن ممکن نیست.
وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ براى آنانست آنچه را که بخواهند یا آرزو کنند، لفظ «یدّعون» از «ادع على ما شئت» یعنى «بخوان هر چه را که بخواهى» گرفته شده است.
یا آنچه را که در دنیا مىخواستند مانند بهشت و نعمتهاى آن به سبب ایمانشان به آنها مىرسند، یا آنچه را که در دنیا از ملاقات خدا مىخواستند برایشان حاصل مىشود.
سَلامٌ لفظ «سلام» بدل از «ما یدّعون» یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى «هو سلام» یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى «لهم سلام».
قَوْلًا حال موطّئه است.
مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ صفت «قولا» است و آن سلامى است از جانب پروردگار مهربان که فوق همه نعمتهاى بهشت است.
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ گفته مىشود: اى مجرمین امروز جدا شوید، پس از آنکه خداوند همه را جمع مىکند به اهل بهشت امر مىشود به دخول در بهشت.
و به اهل جهنّم گفته مى شود: از اهل بهشت جدا شوید.
در تفسیر قمّى آمده است: وقتى خداوند خلق را در روز قیامت جمع کرد بر روى پاهایشان ایستاده مىمانند تا عرق آنها را فرا گیرد، پس صدا زنند: پروردگارا ما را محاسبه کن حتّى اگر به سوى جهنّم باشد، فرمود: پس خداى تعالى بادهایى را مىفرستد و بین آنها مىزند و منادى ندا مىکند: امروز جدا شوید اى مجرمین، پس جدا مىشوند و مجرمین به سوى آتش مىروند، در قلب هر کس ایمان باشد به سوى بهشت مىرود.[۷]
آیات ۶۰- ۷۳
[سوره یس (۳۶): آیات ۶۰ تا ۷۳]
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۰) وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (۶۲) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۶۴)
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۶۵) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ (۶۶) وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (۶۷) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ (۶۸) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (۶۹)
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۰) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (۷۱) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (۷۲) وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۷۳)
ترجمه:
(۳۶/ ۷۲- ۶۰)
آیا اى آدمیان با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟
و اینکه مرا بپرستید، که این راهى راست است.
و به راستى گروهى بسیار از شما را گمراه کرد، آیا تعقّل نمى کردید؟
این همان جهنّمى است که به شما وعده داده مى شد.
امروز به خاطر کفرى که مى ورزیدید به آن درآیید.
امروز بر دهانهایشان مهر گذاردیم و درباره آنچه مىکردند، دستهایشان با ما سخن بگویند، پاهایشان گواهى دهند.
و اگر خواهیم دیدگانشان را نابینا سازیم، آنگاه به سوى راه صراط بشتابند امّا چگونه بنگرند.
و اگر خواهیم آنان را در جایشان مسخ گردانیم، آنگاه نتوانند رفتارى کنند و نه باز گردند.
و هر کس را که عمر دراز دهیم، خلقت و رفتارش را باژگونه کنیم، آیا تعقّل نمى کنند؟
و ما به او (پیامبر) شعر نیاموخته ایم و سزاوار او نیست؛ این جز اندرز و قرآن مبین نیست.
تا هر کس را که زنده است هشدار دهد و حکم الهى در حقّ کافران تحقّق یابد.
آیا نیندیشیدهاند که ما براى آنان از آنچه دستان قدرتمان بر سازد، چهارپایانى آفریدهایم که ایشان داراى آن هستند.
و آنها را رام ایشان گردانیدهایم، لذا هم مرکوبشان از آنهاست و هم از آن مىخورند.
تفسیر
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ این جمله حال یا مستأنف است و جواب سؤال مقدّر است به تقدیر قول، یا ابتداى کلام است از جانب خدا براى حاضرین.
یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ آیا من با شما بنىآدم پیمان نبستم که شیطان را عبادت نکنید که او دشمن آشکار شماست، اعم از عبادت طاعت مانند عبادت بیشتر مردم که شیطان را در آنچه که امر و نهى مى کند اطاعت مىکنند یا عبادت عبودیّت مانند عبادت شیطان پرستها.
وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ مرا عبادت کنید یا منظور عبادت طاعت است یعنى جانشینان مرا اطاعت کنید، یا عبادت عبودیّت، به اینکه مرا پرستش کنید.
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ لفظ «جبلّا» با کسرهى جیم و باء و تشدید لام و با ضمّه جیم و با سکون باء و تخفیف لام و با ضمّه جیم و باء و تشدید لام و با ضمّه جیم و باء و تخفیف لام خوانده شده و همه آنها به معناى خلق و خلق کثیر است.
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ از امام باقر علیه السّلام آمده است: چنین نیست که جوارح و اعضاء علیه مؤمن شهادت دهند، بلکه آنها فقط در علیه کسى شهادت مىدهند که عذاب او حتمى شده باشد.
و امّا مؤمن پس کتاب او به دست راستش داده خواهد شد، خداى تعالى فرموده: فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا[۸]
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ اگر ما مىخواستیم چشمهاى آنها را در دنیا مسخ مىکردیم تا در دنیا نبینند، یا چشمهایشان را در آخرت مسخ مىکردیم.
فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ وقتى در راه بر او سبقت گیرند دیگر.
فَأَنَّى یُبْصِرُونَ کجا را خواهند دید؟! وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ اگر بخواهیم خود آنها را مسخ مىکنیم، یعنى صورتهاى انسانى را به صورتهاى دیگر برمىگردانیم.
عَلى مَکانَتِهِمْ آن هم در همان منزلت و مقام خودشان، یا در جاهاى خودشان.
فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ یعنى نه مىتوانند از آن صورت بگذرند، نه به صورت اوّل بازگردند.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ هر کس را عمر دراز دهیم در پیرى از خلقتش مىکاهیم، یعنى اعضا و قواى او را در نقص و کاستى قرار مىدهیم، یا او را در بین خلق منحنى قرار مىدهیم و از اعضا و قواى او کم مىکنیم و جمله حالیّه جهت تأیید قدرت بر محو و مسخ است.
أَ فَلا یَعْقِلُونَ آیا بیدار نمىشوند که از خردورزان گردند؟
یا تفکّر نمىکنند تا بفهمند که نقص در خلقت منتهى به فنا مىشود؟! وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شعر نیاموختیم تا قرآنى را که بر زبان او جارى است شعر موزون و با قافیه باشد، یا کلام شعرى باشد که حقیقت نداشته و با ظاهر فریبنده و تخیّلات بى اساس زینت گرفته باشد، چه لفظ شعر بر کلام موزون اطلاق مىشود، بر کلام شعرى که باطل بوده و با فریبها و تزیینات به صورت حقّ جلوه مىکند نیز شعر اطلاق مىشود.
و هر دو معنا را به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نسبت دادند.
چون شعرا بیشتر به سبب قوّت فصاحت و سخنآورى خوبشان کلام منظوم یا منثور مىآورند که دلهاى شنوندگان را جذب کند.
و از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیز چنین دیدهاند لذا گفتند: او شاعر است و کلام او شعر است، ولى از سوى دیگر چون خواستند بگویند کلمات او محض تخیّلات است و حقیقت ندارد گفتند او شاعر است همانطور که گفتند مجنون است، یعنى او کلام فریبنده مى آورد که حقیقت ندارد، چنانچه مجنون کلامى که مى گوید حقیقت ندارد.
و لیکن فرق است بین شاعر که کلام زیبا و فریبنده مى آورد، مجنون که کلامش باطل است و فریبنده نیست.
و از این آیه ذمّ شعر به صورت مطلق استفاده نمىشود، بلکه ذمّ نسبت شعر به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله استفاده مىشود، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شعر را مدح کرده است و خود به شعرا گوش فرا داده، حسّان بن ثابت را مدح نموده است.[۹] و روایت شده که او به قبول شعرا تمثّل مىجست، ولى شعر را تغییر مىداد و به صورت موزون نمى خواند.[۱۰] و لیکن این روایت از طریق عامّه است، به ائمّه ما علیهم السّلام اشعار فراوانى نسبت داده شده که به اشعار تمثّل مى جستند، هر کس درباره آنها شعر مى گفت صله و جایزه مى داده اند.
وَ ما یَنْبَغِی لَهُ و ما به او کلام شعرى نیاموختیم، در شأن او نبود که شعر یادش بدهیم و خودش نیز شاعر نبود که شعر بگوید.
إِنْ هُوَ یعنى قرآنى که بر زبانش جارى است.
إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ جز ذکر و قرآن چیزى نیست، کلامى است که جامع دو طرف دنیا و آخرت، احکام قلب و قالب و روح است.
مُبِینٌ صدق و راستى و جامع بودن آن ظاهر است، یا صدق و جامعیّتش را با مضامینش ظاهر مى سازد.
لِیُنْذِرَ تا قرآن، یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله انذار کند.
مَنْ کانَ کسى را که به سبب فطرت زنده باشد چنانچه على علیه السّلام آن را به کسى که عاقل باشد تفسیر نموده است،[۱۱] یعنى کسى که با حیات انسانى زنده باشد، بدین گونه که ریسمان خدا در او ظاهر باشد و قطع نشود، زیر پردههاى هواها پوشیده نشده باشد، یا کسى که به سبب حیات تکلیفى که با بیعت خاصّ ولوى حاصل مىشود و موجب ریسمانى از جانب مردم است زنده باشد، انذار حىّ و زنده جز از جهت کفر او نیست که موجب پوشیده شدن آن دو ریسمان گشته است.
وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ تا قول و گفتار دخول در آتش بر کافران حتمى گردد نفرمود: «و یعذّب» یا «یورث العذاب» تا اشعار به این باشد که عذاب آنها از جانب خدا یا از جانب خلفا و جانشینان او نمىباشد، بلکه عذاب تنها ناشى از درون خودشان و بدى اعمالشان است و خلفا چون میزانهاى بندگان و اعمال آنها شدهاند، نمونه و الگوى بدى اعمال آنان و آنچه بدان تعلّق دارد، مىباشند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً آیا فرشتگان کارپردازمان را که دستهاى خدا هستند، نمى بینند؟
کلمه «انعام» یعنى چیزهایى که انسان در معاش یا معادش از آن بهرهمند مىشود و آن خصوصا بر چهارپایان اطلاق مى شود، چون در چهارپایان بهرهها و منافع معاش و زندگى هست، از قبیل مأکول و مشروب و لباس و مرکوب، پس چهارپایان نافع انسان است در جمیع جهات معاش، نه غیر چهارپایان، انسان مى تواند در جهات معادش نیز از آنها بهرهمند شود.
فَهُمْ لَها مالِکُونَ پس انسانها مالک چهارپایان هستند بر خلاف سایر چیزهایى که انسان از آنها بهره مىبرد، مانند انواع گیاهان و درختان و معادن که اکثر آنها مملوک انسانها نیست.
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ و ما چهارپایان را براى آنها رام ساختیم به نحوى که از بچّه هاى آنها نیز فرمان مى برند.
فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ چهارپایان را سوار مى شوند و شیرها و گوشت آنها را هم مى خورند.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ و براى آنها منافع دیگرى نیز دارد، مانند بهره بردن از پشت آنها و موها و پشمها و پوستهاى آنها.
وَ مَشارِبُ و از شیر چهارپایان مىنوشند.
أَ فَلا یَشْکُرُونَ آیا به این بهرههایى که از چهارپایان مىبرند نظر نمىکنند، فکر و اندیشه نمىکنند که آفریدن امثال این مخلوقات مشتمل بر چیزى است که مناسب جهتى است که انسان باید از آن بهرهمند گردد، این آفرینش جز از ناحیه خداوند دانا و حکیم و بینا و توانا و مدبّر که داراى عنایت به انسان است ممکن نیست، پس این انسانها شکر این نعمتها را بهجا نمىآوردند.
آیات ۷۴- ۸۳
[سوره یس (۳۶): آیات ۷۴ تا ۸۳]
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (۷۵) فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۶) أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۷۷) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (۷۸)
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (۷۹) الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (۸۱) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۸۲) فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۳)
ترجمه:
(۳۶/ ۸۳- ۷۳)
و براى آنان در آنها سودها و آشامیدنیهاست آیا سپاس نمى گزارند؟
و به جاى خداوند خدایانى را گرفته اند به امید آنکه ایشان یارى یابند.
آنها به یارى ایشان توانایى ندارند؛ و ایشان براى آنها چون سپاهى هستند که در قیامت حاضر کرده شوند.
پس سخنشان تو را اندوهگین نکند؛ ما آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشکار مىدارند مى دانیم.
آیا انسان نیندیشیده است که ما او را از نطفهاى آفریدهایم، آنگاه او جدل پیشهاى آشکار است.
و براى ما مثل مىزند و آفرینش خود را فراموش مى کند؛ گوید چه کسى استخوانها را- در حالى که پوسیده اند- از نو زنده مى گرداند؟
بگو همان کسى نخستین بار آن را پدید آورده است، زندهاش مى گرداند، او به هر آفرینشى داناست.
همان کسى که براى شما از درخت سبز آتشى پدید آورد، که آنگاه از آن آتش مى افروزید.
آیا کسى که آسمانها و زمین را آفریده است، تواناى آن نیست که مانند ایشان را بیافریند؛ چرا، او آفرینشگر داناست.
امر او چون چیزى را اراده کند، تنها همین است که به آن مى گوید موجود شود، (و بىدرنگ) موجود مى شود.
پس منزّه است کسى که ملکوت هر چیز به دست اوست و به سوى او بازگردانده مىشوید.
تفسیر
وَ اتَّخَذُوا عطف بر «فَلا یَشْکُرُونَ» یعنى پس چرا شکر نمىکنند، بلکه کفر مىورزند و جز خدا خدایانى براى خود اتّخاذ مىکنند، یا جمله عطف بر مجموع «أَ فَلا یَشْکُرُونَ» است یعنى آنها شکر نمىکنند در حالى که شایسته است شکر کنند، به جاى شکر کردن خدایانى براى خود اتّخاذ کردهاند.
مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً به خدا و نعمتهایش کفر ورزیدهاند و ممکن است عطف بر «لم یروا» یا بر «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» باشد.
لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ خدایانى جز خدا اتّخاذ کردهاند تا شاید آن خدایان آنها را یارى کنند، با اینکه خداى تعالى کمککننده آنهاست در امور ریز و درشت و کوچک و بزرگ آنها، خداوند عطاکننده بر آنهاست در کم و زیادشان.
لا یَسْتَطِیعُونَ جواب سؤال مقدّر، یا صفت «آلهه» است.
نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ آنها سربازان خدایان هستند، خدایان را یارى مىکنند نه آنکه خدایان آنها را یارى مىکنند و نزد خدایان حاضر مىشوند گویى که شیاطین یا نفوس آنها آنان را نزد خدایان حاضر مىسازد، یا خدایان براى عبادت کنندگانشان سرباز و لشگریانند، چه آنها پیرو هواهایشان و آثار آنها هستند، که همه در آتش حاضر مىشوند، یا عبادت کنندگان سربازان خدایان هستند که همه با هم داخل آتش مى شوند.
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ گفتار آنان درباره خدا یا درباره تو، یا درباره خلافت خلیفه تو، تو را اندوهناک نسازد، معناى اخیر در اینجا مقصود است، چون آن غایت رسالت است.
إِنَّا نَعْلَمُ جواب سؤال مقدّر در مقام تعلیل است.
ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ یعنى آنچه را که پنهان مىکنند یا آشکار ما مىدانیم، پس دیگر از آنچه مىگویند باک نداشته باش که ما قادر هستیم، اقوال آنان را مىشنویم و به آنچه که نیّت مىکنند و استحقاق آن را دارند آگاه هستیم.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَهٍ آیا انسان نمىبیند که ما او را از نطفه نجس و پلید جماد که از ضعیفترین اشیاست آفریدیم.
فَإِذا هُوَ انسانى که از ضعیفترین چیزها خلق شده ناگهان مردى توانا و قوى و ناطق مىشود.
خَصِیمٌ داراى عقل و علم و نطق و قدرت مىشود و از خودش مىتواند دفاع کند.
مُبِینٌ او ظاهر و آشکار یا ظاهرکننده هر چیز است.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا این انسان براى ما مثل زده و مىگوید: چه کسى استخوانها را بعد از از بین رفتن و متلاشى شدن زنده مى کند.
وَ نَسِیَ خَلْقَهُ و خلقت خودش را فراموش کرده که از نطفه بوده، قبلا هیچ اثرى از او نبوده است در حالى که زنده کردن انسان بعد از بقاى روح و سایر آثار او از مادّه و بدن مثالى و نفس حیوانى و روح و عقل آسانتر است.
قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ گفت: چه کسى استخوانهاى پوسیده را زنده مىکند؟! بگو: کسى که نخستین بار انسان را خلق کرد در حالى که هیچ اثرى از او نبود.
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ و خداوند به هر آفرینشى آگاه و عالم است، پس مىداند آنچه را که از آن استخوانها باقى مانده، مىداند چگونه آنها را وصل و فصل کند و آنها را در جاهاى خودشان قرار دهد.
بدان که انسان داراى بدن طبیعى است که آن مرکب بدن مثالى او است، داراى بدن مثالى است که مرکب نفس حیوانى او است، که آن مرکب نفس انسانى و آن مرکب روح و عقل او است،آنچه که از انسان باقى مىماند عقل و روح و نفس انسانى و نفس حیوانى و بدن مثالى او است، آنچه که فانى مىشود و از بین مىرود بدن طبیعى او است و آن مادّهاى است که در انسان به نحو ابهام اعتبار شده، تشخّص و تحصّل جز به وسیله مراتب باقى نمى تواند باشد.
آیا نمى بینى که بدن طبیعى انسان از اوّل استقرار نطفه تا آخر عمرش در فنا و انحلال است؟ و البتّه چیزى از آن تا آخر عمرش باقى نمى ماند، و در عین حال مى بینیم که او، او است بدون آنکه شخصیّت و تحصّل او تبدیل و تغییر پیدا کند، سرّ مطلب همان است که مکرّر گفته ایم که شیء بودن هر چیز همان فعلیّت اخیر او است و ما سواى فعلیّت اخیر به نحو اجمال در شخصیّت او اخذ شده است و در اخبار اشعار و اشاره به آنچه که ذکر شده است دارد.
چه از ائمّه علیهم السّلام وارد شده که اجزاى اصلى انسان به صورت دایره در سینه او باقى مىماند و این بدان معناست که اجزاى غیر اصلى در انسان به نحو تفصیل اعتبار نشده است، (چه رخدادها و ساختارهاى غیر ذاتى و جوهرى تمام عرضى اند و محو مى شوند).
از امام صادق علیه السّلام آمده است: که روح در جاى خودش ایستاده است، روح نیکوکار در روشنایى و گشادى است، روح بدکار در تنگى و تاریکى است، بدن خاک مىشود همانطور که از خاک آفریده شده است و آنچه که درندگان و حشرات از داخل بدن انسان خورده اند و پاره کردهاند همه آنها در خاک محفوظ است و همه آن نزد کسى است که مثقال ذرّهاى در تاریکى زمین از او غایب نمىشود، عدد اشیا و وزن آنها را مىداند، با این وصف خاک روحانیّین به منزله طلا در خاک است.
لذا آنگاه که وقت زنده شدن و بعث فرا مىرسد از زمین باران نشور و زنده شدن مىبارد و زمین رشد یافته و بزرگ مىشود، سپس مانند مشک آب تکان مىدهد و در نتیجه خاک بشر مانند طلا در خاک مىشود که با آب شسته شود و مانند کره از شیر مىشود، سپس خاک هر قالبى را به قالب خودش جمع مىکند و مىرساند، پس با اذن خداى قادر و توانا به محلّ روح منتقل مى شود، پس صورتها با اذن مصوّر و صورتگر مانند هیئت نخستین مى شود، سپس روح در آن داخل مىشود، پس آنگاه که درست شد دیگر چیزى را انکار نمىکند.[۱۲] از امام صادق علیه السّلام درباره نزول آیه آمده است که فرمود: أبىّ بن خلف آمد و استخوان کهنهاى از دیوار گرفت و آن را متلاشى نمود، سپس گفت: اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله ما وقتى استخوان و خاک شدیم آیا دوباره زنده مىشویم؟! که این آیه نازل شد.[۱۳] الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً خدایى که از درخت سبز براى شما آتش قرار داد، آن درخت «مرخ» است که آن دو چوب گرفته مىشود، یکى از آن دو به دیگرى مالیده مىشود و از آن آتش افروخته مىشود، چوب بالایى «زندا» و پایینى «زنده» نامیده مىشود.
فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ خداوند بر خلق و آفرینش ابتدایى توانا و قادر است، تا چه رسد به اعاده و زنده کردن دوباره.
بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ یعنى شأن خداوند آفریدن است، آفرینش ابتدایى یا بازگرداندن و زنده کردن.
الْعَلِیمُ خداوند داناست به آنچه که در آفریدن خلق در ابتدا یا اعاده لازم است، آگاه مىباشد.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: جدال و مجادله به روشى که آن روش نیکوتر و بهتر است چیزى است که خداوند نبىّ خود صلّى اللّه علیه و آله به آن امر کرده، که با آن روش مجادله و بحث با کسى بکند که زنده شدن بعد از مرگ و امر بعث را انکار مىکند، پس به صورت حکایت فرمود: «ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ … تا آخر آیه» پس خداوند از پیامبرش خواسته که با مبطل که مىگوید: چگونه خداوند این استخوانهاى پوسیده را زنده مىکند؟
مجادله بکند و بگوید: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ یعنى بگو کسى آن استخوانها را زنده مى کند که بار اوّل آنها را آفرید، پس آیا کسى که از هیچ و لا شیئى ابتدا به آفرینش انسان کرده عاجز و ناتوان است او را بعد از پوسیدن اعاده کند، بلکه نزد شما و به اعتقاد شما آفرینش ابتدایى سختتر از دوباره زنده کردن است، سپس فرمود: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً» یعنى وقتى آتش سوزان در درخت سبزتر پنهان باشد، سپس آن آتش را خداوند خارج سازد او قادر و توانا است که استخوانها پوسیده را دوباره زنده کند.
سپس فرمود: «أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ …تا آخر آیه» یعنى اگر خلق آسمانها و زمین بزرگتر و در اوهام شما دورتر از زنده کردن استخوانها پوسیده باشد پس چگونه شما تجویز کردید که خداوند عجیبتر و سخت تر نزد شما را بیافریند، ولى زنده کردن استخوانهاى پوسیده را که نزد شما آسانتر است تجویز نمى کنید.[۱۴] إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ که شأن خدا چنین است که چون فرمانش به ایجاد چیزى تعلّق گیرد و بگوید بشر، مىشود.
در تفسیر این مطلب در اوایل سورهى بقره در ضمن قول خدا: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» مطالبى بیان شد که ما را در اینجا از بیان تفسیر این آیه بى نیاز مىکند.
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ در سوره هود در ضمن قول خداى تعالى: ما مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها چیزى که از بیان این کلمه بى نیاز کند گذشت و همچنین بیان اجمالى آن در سورهى «مؤمنون» در نظیر این آیه گذشت و دربارهى رجعت به سوى او مکرّر بیان شد.
[۱] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۲۷.
[۲] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۲۷.
[۳] تفسیر قمّى: ج ۲، ص ۲۱۶.
[۴] جوامع الجامع: ص ۳۹۴.
[۵] صافى: ج ۴، ص ۲۵۷. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۲۹.
[۶] صافى: ج ۴، ص ۲۵۷. تفسیر قمّى: ج ۲، ص ۲۴۶.
[۷] صافى: ج ۴، ص ۲۵۷. قمّى: ج ۲، ص ۲۱۶.
[۸] کافى: ج ۲، ص ۲۹- ۳۲، قسمتى از حدیث ۱.
[۹] ( ۱- ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۳۲.
[۱۰] ( ۱- ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۳۲.
[۱۱] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۳۲.
[۱۲] صافى: ج ۴، ص ۲۶۱. الاحتجاج: ج ۲، ص ۳۵۰.
[۱۳] الاحتجاج: ج ۱، ص ۲۱۳ با کمى اختلاف.
[۱۴] صافى: ج ۴، ص ۲۶۲. الاحتجاج: ج ۱، ص ۲۲.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۲۰۴