ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره النساء ۶۱ تا ۸۰
[سوره النساء (۴): آیه ۶۱]
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (۶۱)
ترجمه:
و چون به ایشان گفته شود که به حکم خدا و رسول بازآیید گروه منافق را بینى که سخت مردم را از گرویدن به تو باز مىدارند.
تفسیر:
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ ما به تو، قضایاى آینده و منازعاتى که در آینده بین علىّ (ع) و یارانش و بین منافقین و حزبهایشان واقع خواهد شد و از احتجاجات و منازعات، فرا خواندن علىّ (ع) و یارانش منافقین را به کتاب خدا به چیزهائى که تو در حقّ او گفته اى، (و سایر موارد مشابه را) نشان دادیم. با وجودى که به آنها گفته شد بیائید کتاب و سنّت رسول را حکم و داور قرار بدهیم.
رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً مى بینى که منافقین از گرویدن به تو جلوگیرى مىکنند «صدّ عنه صدودا» یعنى از او اعراض کرد، و «صدّ عنه صدّا» یعنى منع و جلوگیرى کرد، و مقصود این است که آنها از علىّ (ع) اعراض مىکنند. در این آیه، محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مورد خطاب قرار داد یا اینکه ممکن است که کنایه از علىّ (ع) باشد یا اشاره به این باشد که جلوگیرى از گرویدن به علىّ (ع) و اعراض از او اعراض از محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا علىّ (ع) ظهور پیامبر است بعد از پیامبر، و به منزله خود پیامبر است چنانکه آیه أَنْفُسَنا[۱] بر آن دلالت مىکند، و در خبر به این معنى اشاره شده است.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۲]
فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً (۶۲)
ترجمه:
پس چگونه خواهد بود حال آنان که چون رنج و مصیبتى از کردار زشت خود به آنها رسد آنگاه نزد تو آیند و به خدا سوگند خورند که در کار خود قصدى جز نیکوئى و موافقت با مسلمانان نداشتیم.
تفسیر:
پس چگونه خواهد بود حال تو با آنها آنوقت که به علّت کردار زشتشان عقوبتى از جانب خدا به آنان برسد و نزد تو مىآیند و عذرخواهى دروغى مىکنند. و به خدا قسم یاد مىکنند که ما قصد احسان به تو و امّت تو و موافقت با مسلمانان را داریم.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۳]
أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (۶۳)
ترجمه:
اینان هستند که خدا از قلب (ناپاک) آنها آگاه است پس تو اى رسول از آنها رو بگردان ولى به آنان پند بده و به گفتار دلنشین و مؤثّر با آنها سخن گوى.
تفسیر:
أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ خدا مىداند که نفاق در قلب آنهاست ولى بر آن پرده مىکشد و مىپوشاند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ از آنان رو بگردان ولى از رسوا کردن و تعقیب آنها صرف نظر کن و با آنها مدارا کن که در مدارا کردن نسبت به آنان مصلحت کلّى و نظام کلّى است.
وَ عِظْهُمْ براى اتمام حجّت و براى اینکه اظهار نفاق آنان کم باشد آنها را نصیحت کن.
وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً آنچه که در نفس آنها در شأن علىّ (ع) هست به آنان بگو، زیرا که شأن علىّ (ع) در روان هر صاحب روانى و یا در خلوت، یا در شأن نفسهایشان وجود دارد با گفتار رسائى بگو که در آنها اثر کند و مانع از اظهار نفاقشان گردد، تا اینکه بسیارى از امّت تو با آنها موافق نشوند، چون بیشتر آنها از باب اینکه علىّ (ع) تعدادى از خویشاوندان آنها را کشته است با علىّ (ع) دشمنى مىورزند، و هرگاه کسى را ببینند که معاند و منافق با علىّ (ع) است با او موافق مىشوند.
و مدارا کردن با این منافقین و مواعظه و ترسانیدن آنان به نحوى باشد که دیگر بر اظهار نفاق با غیر خود جرأت نداشته باشند و براى حفظ امّت تو از نفاق مفیدتر و شایستهتر است.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۴]
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً (۶۴)
ترجمه:
ما رسولى نفرستادیم مگر به این مقصود که خلق به امر خدا، اطاعت او کنند و اگر هنگامى که گروه منافق بر خود به گناه ستم کردند از کردار خود به خدا توبه کرده به تو رجوع مىکردند که بر آنها استغفار کنى و از خدا آمرزش خواهى، البتّه در این حال خدا را توبه پذیر و مهربان مىیافتند.
تفسیر:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ عطف است بر قول خدا إِذا قِیلَ لَهُمْ و تنبیه بر نهایت شقاوت آنان به علّت خوددارى از رجوع کردن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ به اینکه با هم عهد بستند بر عناد با علىّ (ع) و متّفق شدند بر غصب حقّ او.
و اگر توبه کردند و پشیمان شدند و جاؤُکَ پیش تو آمدند، که کنایه از آمدن پیش علىّ (ع) است. یا از باب اینکه علىّ (ع) مظهر پیامبر است.
فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ و خود را نزد علىّ (ع) خالص گردانیدند (خلوص نسبت به علىّ (ع) آمرزش خواهى از خداست).
وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ نفس رسول که عبارت از علىّ (ع) باشد، آمرزش آنان را خواستار شود.
لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً چون خداى تعالى علىّ (ع) را باب توبه و مظهر رحمت خود قرار داده است، پس هر کس نزد علىّ (ع) توبه کند به وسیله توبه و رحمت خدا رستگار شود.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۵]
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (۶۵)
ترجمه:
نه چنین است قسم به خداى تو که اینان به حقیقت، اهل ایمان نمىشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها ترا حاکم کنند و آنگاه هر حکمى کنى هیچ گونه اعتراضى در آن نداشته کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.
تفسیر:
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ نه چنین است، قسم به خدایت که آنها متّصف به اسلام و ایمان عامّ نمىشوند.
حَتَّى یُحَکِّمُوکَ مگر اینکه تو را یا علىّ (ع) را به داورى برگزینند.
فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ در آنچه که در آن تنازع کردند که عبارت شَجَرَ بَیْنَهُمْ به معناى «شجر الامر بینهم» (در بین آنها نزاع واقع شد)، مىباشد.
ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ و آنگاه تو یا علىّ (ع) هر چه درباره آنان حکم کنى اعتراضى نداشته باشند.
وَ یُسَلِّمُوا خودشان را به تو یا به علىّ (ع) تسلیم کنند. تَسْلِیماً تسلیم کردنى- در کافى از امام باقر (ع) است که خداوند امیر المؤمنین (ع) را در کتابش مورد خطاب قرار داده است در قول خدا: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا و آیه را خواند تا رسید به قول خدا: فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ فرمود: در ضمن چیزهائى که بر آن پیمان بسته اند این بود که اگر خداوند، محمّد صلّى اللّه علیه و آله را از دنیا برد امر خلافت را، در بنى هاشم نگذارند که بماند.- سپس اگر تو بین آنها به قضاوت پردازى چه حکم به قتل دهى یا عفو، در دلهایشان ایرادى نیابند و تسلیم حکم تو شوند[۲].
و امثال این، از اسرار کتاب است که علم به آن ندارد مگر کسى که به او خطاب شده است، و راسخین در علم مىگویند همه اش از جانب پروردگار است و وجه صحّت آن را با اینکه ظاهر خطاب براى محمّد صلّى اللّه علیه و آله است بیان کردیم.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۶]
وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (۶۶)
ترجمه:
و اگر به آنها امر مىکردیم که خود را بکشید یا از دیار خود (براى جهاد) بیرون روید به جز اندکى (مؤمنان کامل) اطاعت نمىکردند و اگر مردم به حکم حقّ و به آنچه پندشان مىدهند عمل مىکردند البتّه نیکوتر و کارى محکمتر و اساسىتر در امر دین و دنیاى آنان بود.
تفسیر:
وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا و اگر واجب مىکردیم عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ بر ایشان که براى کفّاره گناهانتان خودتان را بکشید، چنانکه بر بنى اسرائیل بعد از عبادت گوساله واجب کردیم.
أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ یا جلاى وطن کنید، ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ جز عدّه کمى این کار را نمىکردند. این سخن براى آنها رسوائى رسائى است از جهت اینکه حال آنها در شقاوت از قوم موسى (ع) که عبادت گوساله کردند و فریب سامرى خوردند قبیحتر و قوىتر است زیرا که آنها پشیمان شدند و توبه کردند و بعد از پشیمانى آنها قتل را بر آنها واجب کردیم، و اینها پشیمان نمىشوند و اگر هم پشیمان شوند، آنچه را که بر آنها واجب کردیم انجام نمىدهند.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ و اگر آنها به پندهایت درباره رجوع به کتاب و سخنانت درباره علىّ (ع) و رجوع به آن حضرت و رضایت دادن به حکومت او و تسلیم بودن به او بعد از پشیمانى و طلب استغفار از وى، گوش فرا دهند و به کار بندند.
لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً بر ایشان بهتر و پایدارتر است چون به اسلام گرویدهاند.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۷]
وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً (۶۷)
ترجمه:
و محققا در آن صورت به پاداش اطاعت، مردى بزرگ از جانب خود، به آنها عطا مىکردیم.
تفسیر:
زیرا او، باب رحمت ماست پس کسى که به سوى او بیاید ناامیدش برنمىگردانیم.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۸]
وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً (۶۸)
ترجمه:
و آنان را به راه راست راهنمائى مىکردیم.
تفسیر:
زیرا که پشیمانى از کار خلافشان و طلب مغفرت از او موجب شمول رحمت ما به آنها مىشود، و با شمول رحمت ما مستحقّ توبه مخصوص بدست پیامبر مىشوند، و در این هنگام خدا آنها را قبول مىکند و بر آنان توبه عرضه مىکند، و از آنها بیعت خاصّ ولوى مىگیرد، و بر آنان درى به سوى راه راست باز مىکند که همان راه قلب است، بلکه راه حاضر شدن نزد اوست که همان حضور نزد خداست.
[سوره النساء (۴): آیه ۶۹]
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (۶۹)
ترجمه:
و آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البتّه با کسانى که خدا به آنها لطف و عنایت کامل فرموده یعنى با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان در بهشت چقدر رفیقان نیکوئى هستند.
تفسیر:
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ کسى که امر خدا و رسول را درباره علىّ (ع) قبول کند، و پس از قبول آنچه را که خدا و رسول درباره علىّ (ع) گفتهاند پذیرفته به او بازگشت کند و به او پناه برد، و کسى که از در راستى به او پناه برد، نزد او مقبول خواهد شد و هر کس که نزد او مقبول باشد رحم او شامل حالش مىشود، و عهد و میثاق خدا را با او مىبندد، و او را در ولایت خودش داخل مىکند، و هر که را که علىّ (ع) در ولایتش داخل کند.
فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ او با کسانى همراه و رفیق خواهد بود که خدا به آنها نعمت داده است البتّه که نعمت حقیقى همان علىّ (ع) و ولایت او مىباشد، پس هر کس که به نبوّت و کمالات آن رسید، به آن نرسید مگر با ولایت علىّ (ع) و از آنها کسى گرفتار نشد مگر اینکه ولایت علىّ (ع) را نپذیرفت.
مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً و نبىّ انسانى است که به او چیزى وحى شده است، و صدّیق کسى است که از جهت قول و فعل و عقیده و اخلاق از اعوجاج خارج شده باشد، به نحوى که هیچ کژى در او باقى نماند، و دیگران را نیز از ناراستى خارج سازد زیرا مبالغه این معنى را اقتضا مىکند.
مقصود از صدّیقین اوصیا هستند که خودشان کاملند و دیگران را هم کامل مىکنند. و شهدا کسانى هستند که به وسیله سلوک یا جذب غیب را مشاهده کرده اند، و به مقام قلب رسیده اند و نزد پروردگارشان در ولایتى که عبارت از علىّ (ع) است، حاضر شده اند.
یا اینکه مقصود از شهدا کسانى هستند که در جهاد به شهادت رسیدند، و صالحین در اینجا کسانى هستند که به ولایت متوسّل شدند، ولى به مقامى در آن نرسیدند امّا آن راه را از در صدق پیمودند.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۰]
ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ عَلِیماً (۷۰)
ترجمه:
این است فضل و بخشش خدا و علم ازلى خدا (به احوال و حاجات خلق) کفایت مىکند.
تفسیر:
ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ ترغیب و تشویق آنان است بر ولایت و بشارت بر مؤمنین است به اینکه فضل و برترى که باید در آن رقابت شود همان رفاقت و مداراست که فضلى جز آن نمىباشد. پس کسى که این برترى را طلب مىکند باید به علىّ (ع) تولّى نماید و با بیعت با او در ولایت او داخل شود.
وَ کَفى بِاللَّهِ عَلِیماً خداوند مقدار استحقاق و سلوک شما در طریق ولایت را مىداند و بهاندازه طاعت و سلوک شما بر شما تفضّل مىکند. کسى که با بیعت ولوى با علىّ (ع) بیعت کرده است باید که تنها به بیعت اکتفا نکند و زیادى فضل، و درجه بالا را طلب کند.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۱]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً (۷۱)
ترجمه:
اى اهل ایمان سلاح جنگ بگیرید، آنگاه دسته دسته و یا همه به یکبار براى جهاد بیرون روید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ پس از آنکه منافقین و حال و مآل آنها و موافقین و حال و مآل آنها را ذکر کرد از باب شفقت و مهربانى با مؤمنین، آنان را مورد ندا و خطاب قرار داد، و آنها را از منع و جلوگیرى منافقین بر حذر داشت و امر کرد که مؤمنین از حیله منافقین بر حذر باشند. یعنى بیدارى و آمادگى براى مقابله با دشمن را داشته باشند. گاهى «حذر» بر اسلحه نیز استعمال مىشود که بهوسیله آن بیدارى و آمادگى حاصل مىگردد.
پس اگر مقصود از مؤمنین کسانى باشند که با بیعت عامّ بیعت کردند که همان اسلام است پس مقصود از حذر ظاهر، اسلحه است که در جهاد صورى بکار مىرود و مقصود از حذر باطن، تمسّک به قول محمّد صلّى اللّه علیه و آله درباره علىّ (ع) و یادآورى او به طور دائم است.
چنانکه محمّد صلّى اللّه علیه و آله در خطبه اش قبل از القاى ولایت علىّ (ع) از باب توصیه به آنها فرمود: خدا رحمت کند مردى را که شنیده بیدار شد، پس آنان را به حفظ و نگهدارى توصیه نمود.
و اگر مقصود، کسانى است که با علىّ (ع) بیعت کردند و با دست او توبه نمودند و با نفخه او، ایمان در قلوبشان داخل شد که همان ایمان حقیقى است؛ در این صورت مقصود از حذر صورى، سلاح است و مقصود از حذر باطنى نمازى است که علىّ (ع) به آنها یاد داده است که آن نماز البتّه از فحشاء و منکر نهى مىکند و آن سلاحى است که شیاطین جنّ و انس را از در خدا که ولایت است مىراند.
فَانْفِرُوا کوچ کنید به جهاد جلى و آشکار با کفّار، یا جهاد صورى خفى با منافقین سست و تنبل، یا به جهاد باطنى با دشمنان باطنى، که شما را از سلوک و بازگشت به باب قلب و حضور نزد علىّ (ع) در خانه قلب سست و کند مىکند.
ثُباتٍ جمع «ثبه» بضمّ ثاء به معنى جماعت و معنى آن این است که براى جهاد، دستهدسته و به تدریج کوچ کنید، چنانکه آن شأن کسانى است که به جنگ ظاهرى مىروند و شأن کسانى است که در جهاد با نفس سلوک مىکنند.
أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً یعنى مجتمعا و همه با هم، چنانکه آن شأن افراد زرنگ است که در جنگ صورى جرأت به خرج مىدهند و شأن کسانى است که در کوچ باطنى جذب شده اند.
و چون مناسب این بود که حال آنها را بیان کند از جهت سلوک و ترغیب به آن و سستى و کندى آن، لذا خداى تعالى فرمود:
[سوره النساء (۴): آیه ۷۲]
وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (۷۲)
ترجمه:
و همانا گروهى از شما (که منافقند و به ظاهر دوست)، به خبرهاى مجعول هول انگیز شما را ترسان ساخته از جهاد باز مىدارند و اگر به شما حادثه ناگوارى رسد آن منافق مردم به طریق شماتت گویند خدا ما را مورد لطف قرار داد و از این حادثه که آنها را به کشتن داد، ما را محفوظ داشت.
تفسیر:
وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَ عطف بر محذوف است که قسمى از گروه را نشان مىدهد. یعنى از شما کسانى هستند که در رفتن به جهاد سرعت به خرج مىدهند، و کسانى هم هستند که کند مىروند، در اینجا به همین اندازه اکتفا کرد و احوال کندروها را تفصیل داده و حال سرعت یافتگان را که مىکشند یا کشته مىشوند، در آیه: وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بیان نموده است.
فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ «مصیبت» ظاهرا در پیشامدهایى مانند قتل و شکست و جراحت است و باطن آن رخدادهایى مانند ریاضتها و گرفتاریهایى است که در راه جهاد پیش مىآید.
قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً منافق گوید: خدا مرا مورد نعمت قرار داد که با آنها نبودم او سلامت در دار بلا (این دنیا) را در مقام مقایسه با ابتلاء در طریق دار رحمت (آخرت)، نعمت مىبیند، در حالى که همان امر در طریق آخرت جزا و کیفر محسوب مىشود نه نعمت، و همچنین است اگر از ولایت رو گردان شود، آن هم جزا محسوب مىشود.
از امام صادق (ع) است[۳]: که اگر این کلمه را اهل شرق و غرب بگویند از ایمان خارج مىشوند و لکن، خداوند به سبب اقرارشان آنها را مؤمنین نامیده است و در روایت دیگرى است که آنان مؤمن نیستند و کرامتى براى آنان نیست. و سرّ مطلب این است که، مادام که دنیا و هواى نفس را اختیار نکند سلامت در آن را نعمت نمىبیند، و کسى که دنیا را اختیار کند بهره اى از ایمان را دارا نمىشود، و کرامت با اسم ایمان حاصل نمىشود، بلکه کرامت ناشى از ایمان است که همان قبول دعوت باطنى و بیعت با صاحب، آن باشد، با شرائطى که دارد، و با کسب خیر در آن، که منجرّ به ترجیح آخرت بر دنیا مىشود.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۳]
وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (۷۳)
ترجمه:
و اگر فضل خدا شامل حال شما گردد، گوئى میان شما و آنان ابدا دوستى نیست (تا نفع شما را نفع خود دانند) گویند اى کاش ما نیز با آنها به جهاد رفته بودیم تا به نعمت فتح و غنیمت بسیارى که نصیب آنها شد بهره فراوان مىبردیم.
تفسیر:
آوردن لام تأکید در اوّل آیه لَئِنْ أَصابَکُمْ و نیاوردن آن در آیه قبل فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ از این روست که در قضیّه اول (آیه قبل) گویا مخاطب کسى است که ذهنش خالى از حکم سؤال و انکار است لذا تأکید نکردن بهتر است. امّا در این قضیّه (آیه بالا) چون بعد از قضیّه اول آمده است و مخاطب آماده سؤال کردن است، که حال دو وضع دیگر چه مىشود؟ از این رو از باب استحسان لام تأکید براى آماده کردن ذهن در اوّل آیه و لام قسم و نون تأکید در لَیَقُولَنَ آورده است.
یعنى اگر فضلى از طرف خدا، چه ظاهرى و چه باطنى به شما برسد، هرآینه مىگویند:- آنسان که بین شما و آنان هیچ دوستى وجود ندارد- اى کاش ما نیز با آنها بودیم تا به نعمت فتح و غنیمت مىرسیدیم.
زیرا وصلت و اتّصال ایمانى اقتضا مىکند که از متنعّم شدن شما، (آن شخص) خوشحال شود، و با مصیبت شما اندوهناک گردد. پس اگر مصیبتى به شما رسید و او خوشحال شد که به او مصیبت نرسیده است و اگر به شما تفضّل شد و به او بهرهاى نرسید حسرت خورد که چرا به او تفضّلى نشده است، این دلیل مباینت و جدائى او از شما است؛ اگر چه با ظاهر قولش موافق باشد. و به همین جهت بین قول و مقول جمله معترضه آورده است.
پس اگر حال منافقین تنبل و کندرو چنین باشد که ذکر شد پس مؤمنین باید به جهاد بروند.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۴]
فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (۷۴)
ترجمه:
مؤمنان باید در راه خدا، با آنان که حیات مادّى دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند؛ و هر کس در جهاد بر راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدى اجرى عظیم دهیم.
تفسیر:
فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ پس مؤمنین باید در راه خدا قتال کنند.
الَّذِینَ یَشْرُونَ این مؤمنان کسانى هستند که زندگى دنیوى را مىفروشند الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ یعنى کسانى که با دست محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا علىّ (ع) نفسها و اموالشان را در مقابل اینکه بهشت براى آنها باشد مىفروشند، پس حال آنان چنین شده است که تدریجا از کالا مىدهند و بر حسب آن از بها مىگیرند.
وَ مَنْ یُقاتِلْ عطف است بر محذوف که جواب سؤال مقدّر است و تقدیر آن این است: کسى که قتال نکند پس او ملحق به سستها و تنبلهاست، یا حال است از الَّذِینَ یَشْرُونَ.
فِی سَبِیلِ اللَّهِ یعنى در حالى که او در راه خدا قتال کند، یا در حفظ راه خدا.
فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً یعنى کشته شدن یا غلبه یافتن هر دو به نفع اوست، پس نباید منظورش از جهاد چیرگى بر دشمن باشد، بلکه باید به سبب امتثال امر، عزّت نفس جوید و با بذل نفس، غلبه دینى و یا عزّت دین طلب نماید.
از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود[۴]: براى شهید هفت خصلت از جانب خداى تعالى است اوّل اینکه با هر قطره اى خون، گناهى از او بخشیده مىشود. دوّم اینکه سرش در دامن دو همسرش از حور العین واقع مىشود و غبار را از صورت او پاک مىکنند … تا اینکه فرمود: سوّم این است که از پوشاکهاى بهشتى به او پوشانده مىشود. چهارم اینکه خازنین بهشت براى عرضه بوهاى خوش پیشى مىگیرند تا او کدامیک از آنها را مىگیرد. پنجم اینکه منزلش را مىبیند، ششم: به روحش گفته مىشود سرعت گیر و در بهشت هرجا که خواهى جاى گیر. هفتم نظر مىکند در وجه خدا، و آن راحتى براى هر نبىّ یا شهیدى است.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۵]
وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (۷۵)
ترجمه:
چرا در راه خدا جهاد نمىکنید در صورتى که جمعى ناتوان از مرد و زن و کودک شما در مکّه اسیر ظلم کفّارند آنها دائم مىگویند بار خدایا ما را از این شهرى که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود براى ما بیچارگان، نگهدارنده و یاورى فرست.
تفسیر:
وَ ما لَکُمْ چه منفعتى براى شماست و چه مانعى براى شماست، و جمله عطف است بر قول خدا، «لیقاتل» یا حال است، یا معطوف است بر مقدّر که تقدیرش این است: اگر جهاد مطلقا مال شما است پس چرا رغبت در آن نمىکنید؟ و چه شده است شما را؟
لا تُقاتِلُونَ که کارزار نمىکنید، این عبارت استیناف است و جواب سؤال مقدّر یا حال از مجرور است.
فِی در تقویت سَبِیلِ اللَّهِ راه خدا یا حفظ آن، و آن ولایت است، چون ولایت در حقیقت، راه خداست. و هر راهى که به تبع ولایت از آن منشعب شود یا به آن متّصل شود، راه خداست.
وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ عطف بر «اللّه» یا بر «سبیل اللّه» است اعمّ از اینکه مقصود به مستضعفین، ائمّه و پیروان و اولاد آنان باشد؛ که اشباه مردم آنها را ضعفا بى حساب مىآورند یا آنها را ضعفا قرار داده اند بدین نحو که غنیمت آنها را منع کردند و یارانشان را کشتند، یا اینکه مقصود از مستضعفین، ضعفاى عقول از شیعه و غیر آنهاست.
معنى آیه این است: چرا با دشمنان ظاهر ولایت در راه تقویت ولایت و بالا بردن آن و اعلان آن جنگ نمىکنید؟ یا به سبب جهاد کردن، با دستها و زبانها و اموالتان که آن را براى دفاع از دشمنان بذل کنید آنها را ساکت نمىکنید؟ یا مالهایتان را به کسى نمى بخشید که مىتواند دشمنان را از شما دور ساخته و آنها را ساکت کند؟! و چرا با دشمنان باطنى ولایت با زبانهایتان که یادآور ولایت باشد و با انجام حسنات و قوا و اموال باطنى خود جهاد نمىکنید؟ بدین نحو که اموال را بذل کنید تا دشمنان ولایت را از آن دور سازید، و در راه تقویت و یارى کسانى باشید که دشمنان، آنان را ضعفا از ائمّه و پیروانشان شمرده یا قرار دادهاند، یا آنان را که از ضعفا شمرده مىشوند تقویت نمائید. به اینکه شبهاتى که از جانب دشمنان، بر آنها وارد مىشود دفع کنید. و مقصود از ضعفا، شیعیان ائمّه هدى هستند، یا اینکه ضعفاى سربازان وجودت را، که شیطان و لشگریانش آنها را ضعیف شمرده یا قرار داده اند تقویت، و یا آنان را که از ضعفاى عقول شمرده شدهاند از نابود شدن و از بین رفتن، حفظ کنید.
مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یعنى از مردان و زنان و فرزندانى که قدرت دفع دشمنان را ندارند.
یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها نزول آیه اگر چه در مورد ضعفاى مکّه است ولى حکم، اختصاص به آنها ندارد چنانکه در خبر است، پس مقصود از قریه، مکّه و هر قریه اى است که شیعه در آنجا ولیّى از امام و مشایخشان پیدا نمىکند، و هر قریه اى که امامان (ع) در آنجا بین منافقین امّت قرار گرفته باشند، و قریه نفس حیوانى، که سربازان انسانى در آنجا ولىّ اى پیدا نمىکنند و مایلند که از آنجا خارج شوند و به قریه سینه و شهر قلب برسند، و در خانه دل درخواست حضور به نزد امام یا مشایخشان را دارند که از مزاحمت اغیار خالى باشد، و مىگویند:
وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً تکرار لفظ «اجعل» براى این است که مقام تضرّع و ابتهال مناسب تطویل و اصرار در سؤال را دارد، و از طرف دیگر مسئول (کسى که مورد سؤال قرار گرفته است) یک شخص نیست و اگر هم یک شخص باشد از یک جهت نیست، بلکه مسئول محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) است یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله است از جهت هدایت و از جهت یارى، و یا مسئول علىّ (ع) از هر دو جهت است.
در بین صوفیان این مطلب باقى مانده است که تعلیم و تلقین باید کمک دو نفس متوافق باشد که یکى از آن دو شخص هادى و دیگرى دلیل است، و شیخ هادى براى هدایت و تولّاى امور سالک، در چیزى است که به او نفع رساند و او را جذب کند و شیخ دلیل او را در دفع دشمنان یارى مىکند و به سبب راهنمائیش به طریق توسّل به شیخ هدایت، از جهل و پستى خارج مىسازد.
لذا در این آیه اشاره است به اینکه شایسته است که سالک دائما حضور شیخش را بر حسب مقام نورانیّت و مقام صدرش طلب کند، و همین معنى انتظار ظهور شیخ در عالم صغیرش مىباشد، و امّا ظهور شیخ بر حسب بشریّتش بر بشریّت سالک صحیح نیست که گفته شود از جانب خداست؛ بلکه آنگاه که شیخ بر حسب نورانیّت ظاهر شود آنجا ولىّ و یاور از نزد خداست.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۶]
الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً (۷۶)
ترجمه:
اهل ایمان، در راه خدا و کافران در راه شیطان جنگ مىکنند پس شما مؤمنان با دوستان شیطان نبرد کنید (و از آنها وهم و اندیشه نداشته باشید) که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است.
تفسیر:
الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حال است یا مستأنف در مقام تعلیل و معنى آن این است: شایسته نیست که شما کارزار را ترک کنید.
زیرا انسان از کارزار فارغ و بى نیاز نمىشود. ازاینرو کارزار را به طریق عموم و استمرار در انسان آورده است و به دو گروه نسبت داده است و به صورت فعل آورده است تا دلالت بر استمرار مجدّدى کند و چون مؤمنین در راه خدا کارزار کنند چنانکه پیش از این بیان شد که: هر کس در راه خدا کارزار کند، عاقبت پیروزى از آن اوست، چه غالب شود و چه مغلوب؛ پس پیروزى از آن مؤمنان مجاهد است.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ و هر کس که در راه طاغوت جنگ کند یار و یاورى براى او پیدا نمىشود. چنانکه گذشت، خداوند کسانى را که به جبت و طاغوت ایمان آورده اند، لعنت کرده است. و کسى را که خدا لعنت کند یار و مددکارى براى او پیدا نمىکنى، زیرا شیطان است که به آنها وعده مىدهد و شیطان جز به فریب وعده نمىدهد، و آنان را در چیزى که مىخواهد مىاندازد و پس از آن خودش از آنها فرار مىکند.
بدان که خود جنگ و معارضه با دشمنان محقّق نمىشود مگر از قوّت قلب که مبدأ بسیارى از خیرات است مانند شجاعت و سخاوت و عفّت و جرأت و شهامت و غیر آنها، و جنگ با دشمنان موجب قوّت قلب است و اگر با اذن و امر از جانب خدا باشد باعث توکّل تامّ و عاقبت پسندیده مىگردد، و براى مبارزه از جانب خدا یار و مددکار پیدا مىشود، لذا تأکید در امر جهاد و مدح مجاهدین و ذمّ قاعدین (کسانى که به جهاد نمىروند) بدون عذر، در بسیارى از روایات آمده است.
فَقاتِلُوا جمله جزاء شرط محذوف است که از جمله سابق استفاده مىشود، تقدیر آن این است: اگر مؤمنین در راه خدا کارزار مىکنند و کافرین در راه شیطان مىجنگند پس اى مؤمنین کارزار کنید، أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ عوض لفظ «کافرین» یاران شیطان را آورد تا اینکه نمایانگر نکوهش دیگرى براى آنها باشد.
إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً و بدانید که مکر و فریب شیطان ضعیف است، این سخن براى ترغیب و جرأت دادن به مؤمنین مىباشد.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۷]
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (۷۷)
ترجمه:
نمىنگرى و عجب ندارى؟ از حال مردمى که گفتند به ما اجازه جنگ ده و به آنها گفته مىشد اکنون از نبرد خوددارى کرده به وظیفه نماز و زکات قیام کنید (که هنوز مأمور به جنگ نیستیم) دیدى آنگاه که بر آنها حکم جنگ آمد (جنگ بدر)، در آن هنگام بیش از آنچه که باید از خدا بترسند از مردم ترسیدند و گفتند: اى خدا چرا بر ما حکم جنگ را فرض کردى و چرا عمر ما را تا به هنگام اجل و مرگ طبیعى به تأخیر نیفکنى؟ اى رسول به آنان بگو که زندگانى دنیا متاعى اندک است و جهان آخرت براى هر کس که خدا ترس باشد بهتر است و آنجا کمترین ستمى درباره کسى نخواهد شد.
تفسیر:
أَ لَمْ تَرَ خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است یا به هر کس که خطاب در مورد او ممکن باشد، و مقصود تنبیه بر حال نشستگان از جنگ است، و اینکه آنان در ترس و ضعف قلب مانند زنان هستند، تا اینکه ترغیب در جنگ و بر حذر داشتن از تخلّف از جنگ باشد، گویا که گفته است: نظر کن:
إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ به کسانى که به آنها گفته شده است: دستتان را از جنگ و زبانتان را از جدال و بحث بازدارید، چنانکه در خبر به آن اشاره شده است.
وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ تا فضیلت جنگ را بدانید، و اینکه کسانى که از جنگ با دشمنان ظاهرى و باطنى تخلّف مىکنند هیچ توانى در هیچ یک از صفات مردان را ندارند، بلکه حال آنها مانند حال زنان است در راحت طلبى و باقى ماندن و ترس از آشکار شدن دشمنان. و خطاب در آیه اگر چه به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است ولى کنایه از امّت است، و نزول آیه اگر چه درباره مؤمنین مکّه قبل از هجرت رسول یا قبل از هجرت آنان بعد از هجرت رسول است، ولى آیه در هر زمان و زمان هر امام جریان دارد.
از امام باقر (ع) است[۵]: شما به خدا سوگند اهل این آیه هستید. و از امام صادق (ع) است: دستتان را بازدارید یعنى زبانتان را بازدارید.[۶] و از امام باقر (ع) آمده است:[۷] به همراهى و حمایت از امام حسن (ع) دستتان را از جنگ بازدارید. زیرا که بعد از مدت کوتاهى به شما جنگ همراه با امام حسین (ع) مقرّر شده است و این حکم تا وقتى که حضرت قائم (عج) خروج نماید ادامه دارد، که ظفر با اوست.
فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ چون در کارزار، تمرین استقامت و پایدارى نکردند و از صفات مردان بهرهمند نیستند گروهى از آنها یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَ قالُوا از مردم چون از خدا یا بیشتر مىترسند و چون سینه هایشان از آشکار شدن در مقابل دشمنان تنگ مىشود مىگویند:
رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ پروردگارا چرا تأخیر نمى اندازى حکم کارزار را تا زمان دولت مؤمنین.
و این حالات گاهى بر سالک عارض مىشود، پس مأمور به کناره گیرى از خلق و سکوت از مجادله و مکالمه غیر ضرورى مىشود، سپس مأمور به معاشرت و دفاع از برادرانش و برآوردن حوائج آنها مىگردد، پس سینه اش به تنگ مىآید و مالک خودش نمى شود تا اینکه از او مانند این گفتارها صادر مىگردد. و صدور اینگونه گفتارها از کسانى که به جنگ نمىرفتند خود دلیل فضیلت و برترى کارزار و شرافت معاشرت و رفت و آمد با مردم است.
قُلْ به آنان بگو مَتاعُ الدُّنْیا یعنى لذّتها و اعراض دنیا که زنان به آن رغبت مىکنند قَلِیلٌ یعنى بر حسب مقدار و کیفیّت و بقاء اندک است.
وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى و آخرت براى کسى که تقوى پیشه کند بهتر است و باید از وابستگى به متاع دنیا بپرهیزد و در جنگ با دشمنان شتاب کند.
وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا یعنى بترسید که مبادا بر زحمات شما اجر داده نشود، پس اگر مانند زنان از مرگ و جدائى دنیا مىترسید بدانید که، آخرت که شما از آن فرار مىکنید براى شما بهتر است، و اگر بپرسید که فرار از جنگ آیا موجب بقاى در دنیا است یا نه؟ در جواب به شما گفته مىشود:
[سوره النساء (۴): آیه ۷۸]
أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (۷۸)
ترجمه:
هر کجا باشید اگر چه در کاخهاى بسیار محکم، مرگ شما را فرارسد (و از مرگ به هیچ چاره اى رهائى نیابید) و آنان «گروه منافقان» را اگر خوشى و نعمتى فرارسد گویند: این از جانب خداست و اگر زحمتى پیش آید به تو نسبت دهند. اى رسول، به آنان بگو که همه چیز از جانب خداست چرا این قوم جاهل از فهم هر سخن به دورند؟!
تفسیر:
أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ «بروج مشیّده» یعنى قصرهاى مرتفع و بلند، پس جمله مستأنف بوده، جواب سؤال مقدّر است. (سؤال مقدّر این است که اگر از جهاد بگریزیم چه مىشود؟ مىگوید اگر در قصور مرتفع هم باشید مرگ شما را مى رباید) این عبارت از جانب خدا به صورت بیان گفته رسول است، سپس خطاب را از آنها به محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگردانده و فرموده است: اگر آنها را با هر پندى موعظه کنى فهم سخن نکنند.
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ مانند آن گفتارشان که: «چرا بر ما جنگ واجب شده … تا آخر آیه».
قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ به آنان بگو که همه چیز از جانب خداست، زیرا فاعل در هر موجودى خداى تعالى است، و از جانب شما نیست مگر استعداد قبول، و کار خوب و بد که به شما نسبت داده مىشود، نسبت شىء به قابل است، و به خدا که نسبت داده شود، نسبت شىء به فاعل است. و لکن کارهاى بد و گناهان در حکم عدم یا موجب امر عدمى هستند، و وجود در آنها ضعیف است به نحوى که بعضى، آنها را عدم صرف دانسته اند و لذا نسبت آنها به فاعل ضعیف است، زیرا وجود در آنها ضعیف است و نسبت به فاعل محقّق نمىشود مگر از ناحیه وجود، در حالى که نسبت آن به قابل قوىتر است بدان جهت که از عدمهاى قابل، تبعیّت مىکند. در نتیجه قابل سزاوارتر به آن مىشود. ولى در حسنات و کارهاى خوب چون وجود در آنها قوى است نسبت به فاعل قوىتر است پس فاعل به آن سزاوارتر است.
فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً چرا این گروه از مردم سخنان را نمىفهمند و بىنظم و در هم بر هم سخن مىگویند.
[سوره النساء (۴): آیه ۷۹]
ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً (۷۹)
ترجمه:
هر چه انواع نیکویى به تو رسد از جانب خداست و آنچه از بدى رسد از نفس تو است و ما ترا به رسالت و راهنمائى فرستادیم و تنها گواهى خدا جهت رسالت تو کافى است.
تفسیر:
ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ جواب سؤالى است که از قول خدا کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ناشى مىشود، گویا که کسى مىگوید: اگر همه چیز از طرف خدا باشد پس دیگر نسبت افعال را به مردم نمىشود داد و پسندیده و ناپسندیده تفاوتى نمىکند و نسبت همه چیز را باید به خدا داد. پس خداوند فرمود: هر کار خوبى که به تو برسد از جانب خداست و کار بد و ناپسند از جانب خودت است.
وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ هر چه از بدى بر تو رسد از خویشتن توست، که مخاطب یا معلوم نیست و یا خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و منظور دیگران هستند از باب اینکه «به در مىگویند که دیوار بشنود.» سرّ اختلاف دو نسبت کار خوب و بد را که خوب به خدا (فاعل) نسبت داده مىشود و بد به نفس (قابل) پیش از این بیان شد.
وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ما تو را براى مردم، رسول فرستادیم، نه فاعل خیر و شرّ پس وجهى براى فال بد زدن (تطیّر) به تو نیست.
وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً پس اقرار نکردن آنها به رسالت تو ضررى به تو نمىرساند.
[سوره النساء (۴): آیه ۸۰]
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (۸۰)
ترجمه:
هر که رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که مخالفت کند (کیفرش با خداست) و ما ترا به نگهبانى آنها نفرستادیم.
تفسیر:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ اسم ظاهر را جاى ضمیر گذاشتن براى اشاره به تعلیل است.
فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ اگر قول خدا را که مىفرماید: «رسول را اطاعت کنید» کسى که رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. یا اینکه پیغمبر مبلّغ است و امر و نهى کننده خداست یا از باب اینکه چون پیامبر از خودش فانى شد و به خدا باقى ماند، آنگاه نسبت او به خدا قوىتر از نسبت او به بشریّتش مىباشد، و ظهور خدا در او تامتر از بشریّت او است چنانکه فرمود: هر که مرا ببیند، حق را دیده است. پس هر کس او را اطاعت کند از جهت ظهور بشر بودنش مىداند که خدا را قبل از حیثیّت بشریّتش اطاعت نموده است، و لذا فعل ماضى را همراه با لفظ «قد» آورد تا دلالت بر ماضى بودنش بکند، چون نسبت او به خدا و ظهور خدا در او بر نسبت او به بشریّتش، مقدّم است.
وَ مَنْ تَوَلَّى و کسى که رو گرداند، … آوردن فعل ماضى با اینکه فعل در معطوف علیه مستقبل است براى این است که اطاعت، امرى است که حادث مىشود و قبلا بر سبیل تجدّد نبوده است، در حالى که تولّى امرى است فطرى که باقى مىماند و تجدّدى در آن نیست، یعنى نسبت به کسانى که از خدا رو گردان شوند و با او مخالفت کنند، ناراحت نباش و حسرت آنها را نخور که آنها از تو نیز رو گردان مىشوند.
فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً تو را به نگهبانى آنها نفرستادیم تا حسرت بخورى که آنها را حفظ نکردى.
____________________________________
[۱] اشاره به آیه مباهله است.
[۲] تفسیر البرهان: ۱ ص ۳۹۰/ ح ۶، تفسیر الصّافى: ۱ ص ۴۶۱، الکافى: ۱ ص ۳۹۱/ ح ۷
[۳] تفسیر الصّافى: ۱، ص ۴۷۰۰، تفسیر العیاشى: ۱، ص ۲۵۷/ ح/ ۱۹۱، تفسیر البرهان: ۱، ص ۳۹۳/ ح ۷۲ تفسیر القمى: ۱ ص ۱۴۳
[۴] تفسیر الصّافى: ۱، ص ۴۷۰
[۵] تفسیر الصّافى: ۱، ص ۴۷۱
[۶] تفسیر الصّافى: ۱، ص ۴۷۱، عیاشى: ۱، ص ۲۵۸، ح ۱۹۷، برهان: ۱، ص ۳۹۴، ح ۱
[۷] صافى: ۱، ص ۴۷۲، برهان: ۱، ص ۳۹۴، ح ۴، عیاشى: ۱، ص ۲۵۷، ح۱۹۵
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،