اب

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره المعارج ۳۶ الی ۴۴

[سوره المعارج (۷۰): آیات ۳۶ تا ۴۴]

 

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ (۳۶)

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷)

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ (۳۸)

کَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ (۳۹)

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰)

عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱)

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲)

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳)

خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴)

 

 

ترجمه:

 

 

۳۶- پس چه بر این کار داشت آنان را که کافر شدند که (با تمسخر) به جانبت میشتابند.

۳۷- و از راست و چپ باز پراکنده میشوند.

۳۸- آیا طمع دارند که در بهشت با ناز و نعمت داخل شوند.

۳۹- هرگز این نشود که آنها را از چه (نطفه پستى) که میدانند آفریدیم‏ .

۴۰- چنین سوگند بخداى مشرق و مغربهاى عالم که ما توانا هستیم .

۴۱- که بجاى آنها خلقى بهتر از آنها بیافرینیم و هرگز کسى بقدرت بر ما سبقت نخواهد یافت.

۴۲- پس تو اى رسول آنها را بفکر و ضلالت خود بگذار که به بازیچه دنیا دل بازند تا روزى که وعده عذاب آنهاست روبرو شوند.

۴۳- آن روزى که بسرعت سر از قبرها برآورده و بسوى بتها و نتیجه پرستش غیر خدا میشتابند.

۴۴- در حالى که چشمشان (از هول و وحشت قیامت) بخوارى فرو افتاده و ذلّت کفر و عصیان بر آنها احاطه کرده این همان روزیست که (رسولان حقّ) بآنها وعده دادند.

 

قرائت:

ابن عامر و حفص و سهل (الى نصب) با دو ضمّه قرائت کرده و دیگران (الى نصب) با فتح نون و سکون صاد خوانده‏ اند.

 

 

دلیل:

ابو على گوید: ممکن است نصب جمع نصب مانند سقف و سقف و ورد و ورد باشد و کسى که سنگین دانسته گفته نصب بمنزله (اسد) است و ممکن است نصب و نصب دو لغت مانند ضعف و ضعف و مانند آن باشد و ثقیل مثل شغل و شغل و طنب و طنب باشد.

 

 

لغت:

زجاج گوید: مهطع آنست که بدیده ‏اش اقبال بر چیزى کند و چشمش را از آن برنگرداند و این از نظر دشمن است. ابو عبیده گوید: اهطاع اسراع و شتاب کردن است.

عزین: جماعاتى هستند در پراکندگى و جدایى. مفرد ایشان عزه است و جز این نیست که با واو و نون جمع شده براى اینکه آن عوض است مانند سنه و سنون و اصل عزّه عزوه از عزاه یعزوه بود هر گاه اضافه بغیرش شود پس هر جماعت از این جماعتها اضافه بدیگریست.

راعى گوید:

أ خلیفه الرّحمن انّ عشیرتى‏ امسى سوامهم عزین فلو لا

اى خلیفه خدا البتّه عشیره و قبیله من شام کرد در حالى که جماعات و گلّه ‏ها مواشى آنها فرار کردند شاهد در این بیت کلمه عزین است که بمعناى جماعات پراکنده آمده.

عنتر گوید:

و قرن قد ترکت لدى مکر علیه الطّیر کالعصب العزینا

و قرینى که آن را رها نمودم در میدان جنگ که پرنده بر جنازه آنها چون قومى پراکنده بود شاهد در این بیت کلمه (عزینا) است که قوم و جماعت پراکنده است.

و بعضى گفته ‏اند: که محذوف از عزه هاء است و اصل آن عزهه از عزهاه و آن بمعناى کناره ‏گیرى از زنها و بازى کردن با آنها است.

اخوص گوید:

اذا کنت عزهاه عن اللّهو و الصّبى‏ فکن حجرا من یابس الصّخر جلمدا

هر گاه تو خواهان آمیزش و خوشى و عیش با زنها نباشى پس سنگى‏ از صخره‏ها و قلبه سنگ‏هاى خشک باش شاهد این بیت کلمه عزهاه است که بمعناى بى‏ میلى بآمیزش و جماع و ملاعبه با زن آمده.

و از ابى هریره روایت شده که گفت: پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله باتّفاق اصحابش بیرون رفتند و ایشان حلقه حلقه و دسته دسته پراکنده بودند پس فرمود: براى چى میبینم که شما جماعات پراکنده هستید.

الاجداث: جمع جدث و آن به معنى قبور و مفرد آن قبر است.

الایفاض: یعنى شتاب کردن.

النّصب: بتى بود که آن را پرستش میکردند.

اعشى گوید:

و ذا النصب المنصوب لا تنسکنّه‏ لعاقبه و اللَّه ربّک فاعبدا

و این بتى که مقابل خود قرار داده ‏اید جدّا پرستش نکنید براى پایان کارتان و خدایى را که پروردگار توست عبادت نما شاهد این کلمه نصب است که بمعناى بت و صنم میباشد.

 

 

 

اعراب:

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا. ما مرفوع است براى مبتداء بودن و لام خبر آن و در آنست ضمیر آن. (و قبلک) در محلّ حال از کفروا یا حال است از مجرور که:

(للّذین) باشد. بنا بر تقدیر فما لهم ثابتین قبلک.

مهطعین حال از ضمیر در قبلک است و ممکن است در قبلک که ظرف باشد براى لام و آن ظرف براى مهطعین باشد و ممکن است که مهطعین حال بعد از حال و عَنِ الْیَمِینِ‏. متعلّق بآن باشد و عزین حال بعد از حال باشد و ممکن است که عن الیمین متعلّق بعزین باشد و معنایش جمع شدگان، از راست و چپ باشد.

کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ‏ این جمله منصوب بر حالیّت از قول خدا سراعا خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ‏ حال است از ضمیر در یوفضون.

 

 

 

 

تفسیر:

سپس خداوند بر طریق انکار بر کافرها فرمود:

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى چه چیز است براى آنهایى که کافر بتوحید و یکتایى خدا شدند. مقصود چه موجب شد و چه آنها را واداشت بر آنچه که کردند.

(قِبَلَکَ) یعنى نزد تو اى محمّد، (مُهْطِعِینَ) ابو عبیده گوید یعنى شتاب کنندگان بسوى تو. و بگفته حسن وارد شوندگان و بگفته بعضى- آنهایى که بدیده عداوت و دشمنى بتو نگاه میکنند. و مقصود بالّذین کفروا در اینجا منافقانند.

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ‏ یعنى از راست و چپ تو (عِزِینَ) یعنى جمعیتهاى پراکنده گروه گروه. دسته دسته.

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‏ آیا طمع میکند هر یک از ایشان از گروه منافقان‏ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ‏ به اینکه داخل ناز و نعمت بهشت شود مانند آنهایى که تعریفشان جلو گذشت و البته این جمله را فرمود. براى اینست که آنها میگفتند اگر امر چنانست که محمّد گفته پس براى ما در آخرت در نزد خدا بالاتر است از آنچه براى مؤمنانست چنان که در دنیا بما بیش از آنها داده است.

(کَلَّا) نه چنین نیست و آنها داخل بهشت نمیشوند.

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ‏ حسن گوید: یعنى از نطفه پست یعنى‏ کسى که از این آب گندیده پست است چگونه خودبخود موجب بهشت شود.

جز این نیست که بسبب اعمال صالحه بهشتى گردد.

خداوند سبحان. آگاهى داد که همه مردم بر یک اصل و ریشه ‏اند و تفاوتى و امتیازى ندارند مگر بسبب ایمان و عبادت.

و تحقیق مطلب اینست که ما ایشان را از آب گندیده متعفّن و نجاستها آفریدیم پس چگونه و چطور داخل بهشت شوند در حالى که ایمان بمن نیاورده و پیامبر مرا تصدیق نکرده‏ اند.

و بعضى گفته ‏اند: مقصود اینست که ما ایشان را آفریدیم از جنسى که میدانند یا از موجود و خلقى که میدانند و میفهمند و حجّت ایشان را ملزم میکند و نیافریدیم از جنسى که فهم ندارند چون چهارپایان و پرندگان.

و بعضى گفته ‏اند: معنایش اینست که ما ایشان را آفریدیم از جهتى که ثواب و عقاب و تکلیف طاعات را براى درک ثواب میدانند. چنان که گوینده میگوید: غضب کردم بر تو از آنچه میدانى. براى خاطر آنچه میدانى.

اعشى گوید:

أ ازمعت من آل لیلى ابتکارا و شطّت على ذى هوى أن تزارا

براى آل لیلى معشوقه ‏ام لیلى دور شد از من و بعید است که من بتوانم صبحگاهان وى را زیارت و دیدار نمایم.

شاهد این بیت کلمه من آل لیلى است که بمعناى من اجل آل لیلى آمده و دلیل بر این قول او. و شطّت على ذى است که آن معشوقه دور نشد از نزد ایشان بلکه البتّه از براى خاطر ایشان که بسوى ایشان رود دور شود.

فَلا أُقْسِمُ‏ در سوره الحاقّه تفسیرش گذشت‏ بِرَبِّ الْمَشارِقِ، وَ الْمَغارِبِ‏ ابن عبّاس گوید: یعنى مشرقهاى خورشید و مغربهاى آن چون براى خورشید ۳۶۰ محلّ طلوع و اشراق است براى هر روز مطلع و اشراقست براى هر روز مطلع و مشرقى است که دیگر تا سال آینده بآن برنمیگردد[۱].

إِنَّا لَقادِرُونَ عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ‏ این پاسخ قسم است یعنى ما قادر و توانا هستیم که آنها را هلاک کنیم و قوم دیگرى بدل آنها بیاوریم که بهتر از ایشان باشد.

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ‏ این عطف بر جواب قسم است یعنى این گروه کفّار فوت نمیشوند. به اینکه آنها جلو بیفتند که عذاب بآنها نرسد. پس، ایشان سبقت گیرنده نیستند و عقاب هم از ایشان پیشى نگرفته است. و تقدیر این است: و ما نحن بمسبوقین. یفوت عقابنا ایّاهم فانّهم لو سبقوا عقابنا لسبقونا یعنى و ما نیستیم کسى که بر ما سبقت گرفته باشند که عقاب ما از ایشان فوت شود. براى اینکه اگر آنها سبقت از عقاب ما میگرفتند هر آینه از ما سبقت گرفته بودند. و بگفته ابى مسلم ما مغلوب نیستیم.

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا واگذار آنها را که در باطلشان فرو روند.

وَ یَلْعَبُوا و بازى کنند. پس البتّه وبال این بخود آنها برمیگردد.

حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ‏ یعنى روز قیامت‏ یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ‏ روزى که از قبورشان بیرون میآیند (سِراعاً) یعنى با سرعت براى شدت راندن ایشان.

کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ‏ جبائى و ابى مسلم گویند. یعنى گویا ایشان کوشش و شتاب میکنند بسوى پرچمى که برایشان زده شده و بگفته ابن عبّاس و قتاده. گویا ایشان بسوى بت‏هایشان سعى میکنند که بآنها تقرّب جویند. خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ‏ یعنى خوار و سرشکسته ‏اند از هول آن روز نمیتوانند نگاه کنند.

تَرْهَقُهُمْ‏ خوارى آنها را فرو میگیرد.

ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی‏ این همان روزیست که توصیف شد.

کانُوا یُوعَدُونَ‏ در دنیا دار تکلیف آن را وعده میداند و آنها آن را باور نکرده و انکار میکردند اکنون در این حال آن را مشاهده میکنند.

 

______________________________

[۱] ممکن است که ابن عبّاس خودش متوجّه باین دقایق نشده باشد براى فطانت و زیرکیش و یا از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام آموخته باشد و یا هر دو عامل او را دانا نموده باشد و با این مطلب لازم است کلام او را مقیّد، نمود براى اینکه مطلع خورشید بسمت شمال میل میکند از اوّل جدى تا اوّل سرطان آن گاه از اوّل سرطان تا اوّل جدى بسمت جنوب برمیگردد، پس هر شش ماهى بر مشرقهاى شش ماه گذشته مرور و سیر میکند تا شش ماه دیگر عود بآن نمیکند. پس شایسته است به شش ماه آینده مراد باشد نه به سال آینده.( شعرانى)

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۵،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=