یونس --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره یونس ۸۷ الی ۹۶

[سوره یونس (۱۰): آیات ۸۷ تا ۸۹]

وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (۸۷)

وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۸۸)

قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقِیما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۸۹)

 

 

ترجمه:

ما بموسى و برادرش (هارون) وحى کردیم که براى قوم خویش در مصر خانه هایى مهیا کنید، و خانه‏ هاتان را (رو به) قبله (و یا معبدگاه خود) قرار دهید، و نماز بپا دارید، و مؤمنان را نوید بده (۸۷)

 موسى گفت: پروردگارا تو بفرعون و بزرگان قومش در زندگى دنیا زیور و مالها داده‏اى، پروردگارا تا اینکه (مردم را) بدینوسیله از راه تو گمراه کنند، پروردگارا اموالشان را نابود گردان، و دلهاشان را سخت کن که ایمان نیاورند تا وقتى عذاب دردناک را ببینند (۸۸)

(خداوند) فرمود: دعاى شما مستجاب شد پس استقامت ورزید و راه کسانى را که نمیدانند پیروى نکنید (۸۹).

 

 

شرح لغات:

تبوءا: یعنى بگیرید و مهیا سازید …

طمس: بمعناى محو آثار و نابود کردن است.

 

 

 

تفسیر:

«وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ …» ما بموسى و برادرش دستور دادیم که براى افرادى که بشما ایمان آورده و در شهر مصر یعنى همان شهر معروف هستند خانه‏ هایى بسازید که در آنها سکونت گرفته و زندگى کنید.

«وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» در معناى این آیه چند وجه گفته شده:

۱- از حسن نقل شده که گفته است: چون خداى تعالى فرعون را غرق کرد و موسى وارد شهر مصر گردید مأمور شد مسجدهایى بسازد که در آنها نام خدا برده شود، و آن مسجدها را رو بقبله یعنى رو بکعبه بنا کند، چون قبله آنها همان خانه کعبه بود.

۲- قول دیگر از ابن عباس و مجاهد و سدى و دیگران نقل شده که گفته ‏اند:

فرعون دستور داد مسجدهاى بنى اسرائیل را ویران کنند و از نمازشان جلوگیرى کنند. خداى تعالى آنها را مأمور کرد تا مسجدهایى در خانه ‏هاى خویش بسازند و در آنجا نماز بخوانند تا از شر فرعون در امان باشند، و معناى آیه این است که خانه هاى خود را عبادتگاه قرار دهید و در خانه ‏هاتان نماز بخوانید تا از خوف فرعون در امان باشید.

۳- قول سوم از سعید بن جبیر نقل شده که معناى «قبله» در آیه این است که خانه‏ هاتان را مقابل همدیگر قرار دهید.

«وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ» و نماز را ادامه دهید و بر انجام آن مواظبت کنید.

«وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» و مؤمنان را به بهشت و وعده‏هاى ثواب و نعمتهاى گوناگون مژده بده، و بگفته أبو مسلم طرف خطاب موسى علیه السلام است، و بگفته دیگرى خطاب به پیغمبر اسلام محمد- صلى اللَّه علیه و آله- متوجه است.

«وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوالًا …» موسى گفت:

پروردگارا تو بفرعون و قوم او در زندگى دنیا زیور و مالها داده ‏اى، و منظور از زیور امثال جامه و ابزار آرایش و طلا و نقره است، و برخى گفته‏ اند: منظور از «زیور» زیبایى صورت و سلامتى بدن و کشیدگى قامت و خوشگلى است.

«رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» لام در «لیضلوا» باصطلاح لام عاقبت و نتیجه است، یعنى پروردگارا سرانجام و عاقبت کار اینها چنان است که (مردم را) از راه تو گمراه کنند، و لام غرض و علت نیست، زیرا ما با دلیلهاى روشن و محکم این مطلب را میدانیم که هیچگاه خداوند پیغمبر نمیفرستد تا مردم را بگمراهى دستور دهد، و نه گمراهى آنها را میخواهد، و نه آنکه خداوند مال را بمردم میدهد که گمراه شوند.

و برخى گفته ‏اند: معناى آیه این است که: «تا از راه تو گمراه نشوند» بتقدیر «لا» و أصل آن چنین بوده «لئلا یضلوا عن سبیلک» مانند آیه دیگر «… شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ» که در اصل «لئلا تقولوا …» بوده و لفظ «لا» حذف شده ولى این تقدیر با عقل موافق نیست.

و قول دیگر آن است که «لام» براى نفرین است، یعنى پروردگارا اینان را بهمین حال گمراهى نگاه دار که در همین گمراهى بمانند، و این را بدانجهت گفت که از طریق وحى میدانست که آنها ایمان نخواهند آورد، و فایده این نفرین همان اظهار بیزارى از آنان میباشد چنانچه شیطان را لعن میکنند. و شاهد این قول همان نفرینى است که دنبالش فرموده که گوید:

«رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ» خدایا اموالشان را از بین ببر. و منظور از طمس اموال (که ما به از بین بردن ترجمه کردیم) آن است که آن اموال را از این جهتى که دارد (و استفاده از آن میبرند) براه و جهت دیگرى دگرگون ساز که از این پس هیچ نفعى از آن نبرند. و چنانچه مجاهد و قتاده و بیشتر مفسران گفته ‏اند: همه اموال آنها- حتى شکر و مواد شیرینى- بسنگ مبدل گردید.

«وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» یعنى پس از آنکه مالهاشان را نابود کردى آنان را در همین شهر خودشان که در آن هستند پا بر جا کن (که بجاى دیگر نروند) زیرا اینکار موجب سختى بیشترى براى آنها میگردد. و برخى گفته ‏اند: یعنى پس از گرفتن اموال آنان را بمیران و نابودشان گردان، و قول سوم آن است که منظور سخت دلى و مهر زدن بر دل آنان باشد[۱].

«فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ» در این آیه از نظر اعراب و معنى چند قول است:

۱- جمله‏ «فَلا یُؤْمِنُوا» از نظر اعراب منصوب و جواب صیغه أمر در «رَبَّنَا اطْمِسْ …» باشد یعنى پروردگارا اموالشان را نابود گردان … که دیگر ایمان نیاورند تا وقتى که عذاب دردناک تو را ببینند …

۲- و یا اینکه بنا بر همان نصب بگذاریم ولى آن را به جمله «لیضلوا» عطف کنیم، یعنى تا گمراه شوند و در نتیجه ایمان نیاورند …

۳- اینکه آن را مجزوم بدانیم و معناى آن همان نفرین باشد که خدایا اینان تا وقتى عذاب دردناک را مى ‏بینند ایمان نیاورند.

۴- معناى دیگر آن است که اینان از روى اجبار هم تا وقتى عذاب را نبینند ایمان نخواهند آورد، و در همان حال هم از روى اختیار هرگز ایمان نمیآورند.

خداى تعالى بدنبال این آیه خبر میدهد که دعاى آن دو را مستجاب فرموده که گوید:

«قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما» خداى تعالى بموسى فرمود: دعاى شما مستجاب شد و چنانچه عکرمه و ربیع و ابو العالیه و بیشتر مفسران گفته ‏اند: کسى که دعا کرد موسى علیه السلام بود، و هارون بدعاى موسى آمین گفت، و خداى تعالى هر دو را دعا کننده نامیده است، و گذشته از این معناى آمین نیز دعا است یعنى «خدایا این دعا را مستجاب فرما» (پس در حقیقت هارون نیز دعا کرد).

«فَاسْتَقِیما» یعنى طبق مأموریتى که دارید در موعظه و بیم دادن مردم از عذاب خدا و دعوت آنان بسوى ایمان بخداى تعالى استقامت ورزید. ابن جریح گفته:

پس از این دعا چهل سال دیگر فرعون زنده ماند (و اثر استجابت دعا در خارج چهل سال طول کشید) و همین معنى در حدیثى از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است.

«وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» خداى سبحان در این آیه موسى و هارون را نهى کرده و میفرماید: از طریقه کسى که بخدا ایمان ندارد، و خدا و پیغمبران او را نمى ‏شناسد پیروى نکنید

[ آیات ۹۰ تا ۹۲]

وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۹۰)

آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (۹۱)

فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ (۹۲)

 

 

ترجمه:

و ما بنى اسرائیل را از دریا گذراندیم و فرعون و سپاهیانش از پى آنها بقصد ستم و تجاوز آمدند تا چون هنگام غرقش در رسید گفت ایمان آوردم که خدایى جز آنکه بنى اسرائیل بدو ایمان آورده‏اند نیست و من هم از کسانى هستم که تسلیم فرمان اویند (۹۰)

(بدو گفته شد) اکنون! (ایمان آوردى) با اینکه پیش از این عصیان ورزیدى و از مفسدان بودى (۹۱)

پس اکنون پیکرت را در جاى بلندى (بساحل) مى ‏افکنیم تا عبرت آیندگان پس از تو باشد و راستى که بسیارى از مردم از آیات ما بى‏ خبرند (۹۲).

 

 

شرح لغات:

مجاوزه: تجاوز از حد از یکى از چهار جهت.

اتباع: تعقیب از جلو راندگان. و ابو عبیده از کسایى نقل کرده که در تعقیب «اتباع» بدون تشدید و قطع همزه گفته میشود، و در مورد اقتداء و پیروى «اتباع» با تشدید و وصل همزه گفته میشود.

بغى: سربلندى کردن بنا حق.

عدوان: ظلم و ستم.

نجوه: (در ننجیک) زمین بلندى است که سیل آن را میگیرد.

تفسیر:

خداى سبحان در این آیات سرانجام فرعونیان را بیان فرموده و گوید:

«وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ» یعنى بنى اسرائیل را از دریا عبور دادیم تا وقتى که سالم از آنجا گذشتند باین ترتیب که کف دریا را براى آنها خشک کردیم، و آب را بدوازده قسمت شکافتیم (بشرحى که در تواریخ مضبوط است و در تفسیر آیه بعدى اجمال آن بیاید).

«فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً» فرعون و سپاهیانش براى اینکه بدانها ستم و تجاوز کنند بتعقیب آنها پرداختند، و جریان این بود که چون خداى سبحان دعاى موسى را مستجاب فرمود بوى دستور داد بنى اسرائیل را شبانه از مصر بیرون ببرد، موسى علیه السلام آنها را برداشته تا کنار دریا آمد، و صبح روز دیگر فرعون و لشکریانش بدنبال آنان بیرون آمدند، خداى تعالى بموسى دستور داد عصاى خود را بدریا زد و دریا دوازده شکاف شد، و هر شکافى براى یکى از اسباط دوازده‏گانه بنى اسرائیل مانند راهى خشک و هموار گردید، و میان هر راهى آبها مانند کوهى رویهم سوار گردید، و از دو طرف مانند پنجره پیدا بود، که بنى اسرائیل هنگام عبور یکدیگر را میدیدند، در این هنگام که فرعون و لشکریانش بدریا رسیدند، و دریا را بآن وضع دیدند از ورود بدریا بیمناک گشتند، فرعون در اینوقت بر اسب نر ابلقى سوار بود، جبرئیل بر مادیانى سوار شده پیش روى فرعون وارد دریا شد و میکائیل نیز از پشت سر فرعونیان را به پیش میراند، و چون اسب فرعون مادیان جبرئیل را بدید و بویش را شنید خود را بدنبال آن بدریا انداخت و اسبان دیگر نیز بدنبال او وارد دریا شدند، و چون همگى وارد دریا شدند و خواستند از دریا بیرون آیند آب یکباره آنها را فرا گرفت.

«حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» و چون فرعون دید که میخواهد غرق شود و بهلاکت خود یقین کرد.

«قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ» گفت من ایمان آوردم که خدایى جز آنکه بنى اسرائیل بدو ایمان آورده ‏اند نیست … و این ایمان او از روى ناچارى و اضطرار بود که در آن وقت براى وى سودى نداشت.

«آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» خیعنى بدو گفته شد اکنون که ایمان سودى ندارد ایمان آوردى در صورتى که پیش از اینکه ایمان سودى براى تو داشته باشد در آن وقت ایمان نیاوردى؟

«وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» و پیش از این از مفسدان بودى که مردمان با ایمان را میکشتى و ادعاى خدایى میکردى و کارهاى کفر آمیز دیگرى را انجام میدادى. و اختلاف است که گوینده این قول بفرعون که بود؟ برخى گفته ‏اند: جبرئیل علیه السلام بود، و دیگرى گفته این جمله از گفتار خداى تعالى است که براى توبیخ و اهانت او فرموده و این از معجزات موسى علیه السلام بود.

و على بن ابراهیم در تفسیر خود بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که جبرئیل هر گاه بر پیغمبر نازل میگشت افسرده و غمگین بود، و پیوسته از روزى که خداى تعالى فرعون را هلاک کرده بود محزون و غمناک بود تا وقتى که از جانب خداى سبحان مأمور شد این آیه را نازل کند خوشحال و مسرور بر پیغمبر نازل شد، حضرت بدو فرمود: اى حبیب من جبرئیل تا کنون هر وقت بر من نازل میشدى غمنده و محزون بودى و اکنون خوشحالى؟ عرض کرد: آرى اى محمد همین که خداوند فرعون را غرق کرد وى گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ …» و بدین ترتیب بخدا ایمان آورد، ولى من در آن وقت مشت گلى را برداشته و بدهانش افکندم و بدو گفتم: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ …» ولى پس از اینکه این کار را کردم و این جمله را بدو گفتم ترسیدم که مبادا رحمت حق او را در آن حال فرا گرفته باشد و مرا بخاطر این کارى که کردم معذب فرماید، ولى اکنون که مأمور شدم این آیه را بر تو نازل کنم و همان سخنى را که گفته بودم بصورت آیه ‏اى بر تو فرود آورم خاطرم آسوده شد و دانستم که سخن من مورد رضایت پروردگار متعال بوده است.

«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ» و در معناى این آیه اختلاف است، بیشتر مفسران گفته ‏اند: چون خداى تعالى فرعون و قومش را غرق کرد برخى از بنى اسرائیل باور نمى‏ کردند که وى غرق شده باشد و میگفتند: او بزرگتر از آن بود که غرق شود، از اینرو خداى تعالى پیکرش را از آب بیرون انداخت تا وى را ببینند، و معناى آیه روى این تفسیر چنین میشود که ما پیکر بى‏ روح تو را در جاى بلندى افکندیم.

و برخى دیگر چون ابن عباس گفته ‏اند: «ننجیک» از نجات است، و «بدن» نیز بمعناى زره میباشد و فرعون زرهى طلایى بر تن داشت. یعنى: مرده تو را با آن زره طلایى و معروف از آب بیرون آوردیم تا تو را بدان بشناسند.

«لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً» تا عبرتى براى آیندگان پس از خود باشى و آنان سخن تو را نگویند (و ادعایى چون ادعاى تو نکنند) و برخى گفته ‏اند: یعنى چون او ادعاى خدایى میکرد خداى تعالى سرانجام کار و بندگى او را در این آیه بیان فرموده، و همین که او را با قوم خود غرق کرد ولى تنها پیکر او را از میان دریا بیرون آورد آیتى از آیات الهى است، و این قولى است که زجاج گفته است.

«وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ» یعنى براستى که بیشتر مردم از تفکر در نشانه‏هاى ما و تدبر در حجتها و دلیلهاى ما غافل و رو گردانند.

[آیه ۹۳]

وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۹۳)

 

 

ترجمه‏

و براستى که بنى اسرائیل را در جایگاه صدق (از هر جهت مناسب و آماده) جاى دادیم، و از نعمتهاى پاک و پاکیزه روزیشان دادیم، و تا وقتى که این دانش سویشان آمد اختلاف نکردند، همانا پروردگار تو روز قیامت میان آنها درباره آنچه اختلاف دارند حکم خواهد کرد (۹۳).

 

 

 

 

تفسیر:

خداى سبحان در این آیات حال بنى اسرائیل را پس از هلاکت فرعون بیان فرموده چنین گوید:

«وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ» خداى سبحان با این جمله از نعمتهایى که پس از نجات آنها و نابودى دشمنشان بدانها داده است یاد میکند و میفرماید:

ما در جاى شایسته و مناسبى آنها را جاى دادیم که منظور سرزمین شام و بیت المقدس میباشد، و اینکه آن را «جایگاه صدق» نامیده است بدین مناسبت بوده که برترى و فضیلت آنجا بر سایر جایگاهها چون برترى و فضیلت صدق و راستى بر دروغ و نادرستى است.

و برخى گفته‏ اند: «جایگاه صدق» یعنى سرزمین پر نعمت و آسایشى که نعمتهاى سرشار آن ظاهرش را تصدیق میکند. و حسن گفته: منظور از این «جایگاه صدق» سرزمین مصر است بخاطر آنکه موسى علیه السلام دوباره بنى اسرائیل را از دریا عبور داده و بسرزمین مصر باز گرداند، و در خانه ‏هاى فرعونیان آنان را مسکن داد. و ضحاک گفته: شام و مصر هر دو بوده است.

«وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» یعنى و چیزهاى لذیذ را در اختیار ایشان گذاردیم، و از این آیه وسعت رزق بنى اسرائیل معلوم میشود.

«فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ» و اینان یعنى یهود درباره پیغمبر اسلام محمد- صلى اللَّه علیه و آله- اختلاف نکردند و هم چنان قبل از بعثت آن حضرت بدو اقرار داشتند تا زمانى که «علم» یعنى قرآن را پیغمبر اسلام براى آنها آورد … و این وجهى است که ابن عباس گفته است.

و فراء گفته: «علم» در اینجا یعنى محمد- صلى اللَّه علیه و آله- زیرا که آن حضرت نزد یهود به اوصاف معلوم و شناخته شده بود، و چون بنزدشان آمد بیشتر آنها بدان حضرت کافر شدند. و برخى گفته‏اند: آیه مربوط بزمان موسى علیه السلام است، یعنى بنى اسرائیل اختلاف نکردند و هم چنان همگى بحال کفر بودند تا وقتى که حق بدست موسى و هارون براى آنها آمد، در آن وقت بود که اختلاف کرده دسته‏اى بدانحضرت ایمان آوردند، و جمعى بحال کفر خود باقى ماندند.

«إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» خداى تعالى در این جمله خبر میدهد که روز قیامت، حاکم و داور میان آنها در امورى که مورد اختلاف آنها است او میباشد

.

[سوره یونس (۱۰): آیات ۹۴ تا ۹۷]

فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ (۹۴)

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ (۹۵)

إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (۹۶)

وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَهٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۹۷)

 

 

ترجمه:

و اگر درباره آنچه بر تو نازل کرده‏ایم شک و تردیدى دارى از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) را خوانده‏اند بپرس، براستى که حق از جانب پروردگارت براى تو آمده پس در این باره از دو دلان مباش (۹۴)

و از کسانى هم که آیات خدا را تکذیب کرده (و دروغ شمردند) مباش که از زیانکاران میشوى (۹۵)

براستى آنان که گفتار خدا درباره آنان حتم و مقرر شده ایمان نمیآورند (۹۶)

و گرچه همه گونه معجزه و آیتى براى ایشان بیاید تا وقتى که عذاب دردناک را ببینند (۹۷).

 

 

 

شرح لغات:

امتراء: شک آوردن با آشکار بودن دلیل.

 

 

 

تفسیر:

سپس خداى سبحان صحت و درستى نبوت محمد- صلى اللَّه علیه و آله- را بیان کرده میفرماید:

«فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ»

مفسران در معناى این قسمت از آیه اختلاف کرده و چند قول گفته‏اند:

۱- زجاج گفته: این آیه از آیاتى است که سخن درباره آن بسیار شده و معناى آن را زیاد پرسش میکنند ولى در خود این سوره معناى آن را میتوان پیدا کرد، زیرا خداى تعالى در اینجا پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- را مخاطب قرار داد ولى این خطابى است که شامل همه مردم میشود، و معناى آن چنین میشود: که اى مردم اگر درباره قرآن شک دارید از آنهایى که قرآن خوانده ‏اند بپرسید … و دلیل بر این معنا آیه ‏اى است که در آخر سوره است که خداى سبحان مردم را مخاطب ساخته و میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی …» و با این آیه خداى سبحان معلوم کرد که رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- در شک و تردید نبوده و منظور از وى سایر مردم هستند، و نظیر این آیه آیات دیگرى است که مخاطب در ظاهر پیغمبر است ولى در حقیقت مخاطب سایر مردم هستند، مانند این آیه: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ …» که مخاطب پیغمبر است ولى ضمیر را جمع آورده و «طلقتم» فرموده و این دلیل است بر اینکه منظور دیگران بوده ‏اند نه پیغمبر.

و این وجهى است که اکثر مفسران گفته و حسن و ابن عباس و دیگران نیز آن را اختیار نموده‏اند. و از حسن و قتاده و سعید بن جبیر روایت شده که گفته‏اند: پیغمبر هیچگاه شک نکرد و از اهل کتاب نیز پرسش ننمود. و همین مضمون از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است.

۲- مخاطب در این آیه خود پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- است، و با اینکه وى شکى نداشت و خدا هم میدانست که او شک و تردیدى ندارد، ولى این کلام براى تقریر و افهام نازل گشته، چنانچه کسى به بنده و برده خود بگوید: اگر تو بنده من هستى از من حرف شنوى داشته باش … و یا به پدرش بگوید: اگر تو پدر من هستى نسبت بمن مهربان باش … و یا بفرزندش بگوید: اگر تو پسر من هستى بمن نیکى کن … و امثال این کلمات که منظور مبالغه در کار است، و گاهى است که در مورد مبالغه چیزى را که اصلا محال است بر زبان جارى میکنند، مثل اینکه میگویند: آسمان بر مرگ فلانى‏ گریست … و معناى این جمله آن است که اگر آسمان بر مرگ کسى بگرید بر او میگرید، و در اینجا هم اینگونه است، و معناى آیه این است که اگر تو- بر فرض محال- از شکاکان شوى و شک و تردیدى پیدا کنى در اینصورت از آنان که پیش از تو بوده و کتاب را میخوانند بپرس … و این وجهى است که از فراء و دیگران نقل شده.

۳- مخاطب در این آیه هر شنونده و مخاطبى است یعنى اى مخاطب و اى شنونده اگر تو در آنچه ما بوسیله پیغمبر خود محمد- صلى اللَّه علیه و آله- بر تو فرستاده‏ایم شک و تردید دارى پس بپرس … و بنا بر این مورد خطاب در این آیه دیگران هستند نه رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله-.

۴- زجاج گفته ممکن است «ان» در آیه بمعناى «ما» باشد یعنى اى محمد تو نسبت به آنچه بر تو نازل کرده‏ایم در شک و تردیدى نیستى اما براى ازدیاد و بصیرت از اهل کتاب بپرس … یعنى ما که بتو دستور میدهیم از اهل کتاب بپرس نه بخاطر آن است که تو شک دارى، بلکه براى ازدیاد ایمان و بصیرت تو است … چنانچه در داستان ابراهیم علیه السلام است که وقتى خداى تعالى بدو گفت: مگر ایمان نیاورده‏اى؟

پاسخ داد: چرا! ولى براى آنکه دلم مطمئن گردد … و این ازدیاد ایمان و بصیرت موجب ابطال صحت عقیده نمیگردد.

و اینکه خداى سبحان بسئوال از اهل کتاب دستور فرموده با اینکه اکثر آنها نبوت پیغمبر را منکر بودند بیکى از دو جهت بوده:

اول- این دستور در مورد سؤال از همان ایراد اندکى از اهل کتاب بوده که ایمان آورده بودند مانند عبد اللَّه بن سلام و کعب الاحبار و تمیم الدارى و امثال آنها- و این وجهى است که ابن عباس و مجاهد و ضحاک گفته‏ اند.

دوم- معناى آیه این است که اوصاف پیغمبرى را که در کتابهاى آنها به آمدنش بشارت داده و از ظهورش خبر داده‏اند سؤال کن آن گاه آن اوصاف را با رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- تطبیق کن و ببین چگونه مطابقت با آن حضرت دارد، و این قول دوم قوى است، زیرا این سوره شریفه در مکه نازل شده و عبد اللَّه بن سلام و دیگران‏ در مدینه مسلمان شدند.

و زهرى گفته است: این آیه در آسمان- در شب معراج- نازل شد (و رسول خدا مأمور شد تا از پیغمبران پیش از خود که در آسمان بودند سؤال کند) و اگر این قول درست باشد این اشکال مرتفع میگردد، و اتفاقاً همین قول (زهرى) را اصحاب ما از امام صادق علیه السلام نیز روایت کرده‏ اند.

و برخى گفته‏ اند: مراد از «شک» در این آیه سختى و فشارى است که از طرف مردم بدانحضرت میرسید و آزارهایى که بدو میرساندند، یعنى اى محمد اگر حوصله ‏ات از اذیت و آزار مردم تنگ شده، از اهل کتاب پیش از خود بپرس که پیغمبران قبل از تو چگونه در برابر آزار و اذیت مردم صبر میکردند، تو هم اینگونه صبر کن.

«لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» حق یعنى قرآن و اسلام از جانب پروردگار براى تو آمده.

«فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ» از شکاکان مباش.

«وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» و از کسانى مباش که آیات خدا را انکار کرده و آنها را باور ندارند.

«فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ» که اگر چنین کنى از زمره زیانکاران خواهى بود.

و اینکه نفرمود: «از کافران خواهى بود» بدانجهت است که انسان شدت تأسف و حسرت خود را در زیان مالى میداند، تا چه رسد بوقتى که در دین و جان خود مبتلاى بخسران و زیان گردد.

«إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ» یعنى آنان که خداى تعالى بدون شرط خبر داده است که ایمان نمیآورند.

آنان ایمان نمیآورند، و بدین ترتیب خداى سبحان نفى ایمان از ایشان کرده ولى نفى قدرت بر ایمان را از ایشان ننموده، و نفى فعل نفى قدرت نیست (یعنى وقتى فرمود آنها ایمان نمیآورند معناى این جمله آن نیست که آنها قدرت اینکار را ندارند و نمى‏توانند ایمان بیاورند).

چنانچه خداى تعالى آمرزش مشرکان را از خود نفى کرده (و گفته است: من مشرکان را نمیآمرزم) ولى این خبرى که خداى تعالى در اینمورد داده است نفى قدرت از وى نمیکند و چنان نیست که خداوند قدرت مغفرت و آمرزش مشرکان را ندارد.

و برخى چون قتاده گفته ‏اند: معناى آیه این است که آنهایى که غضب و خشم خدا بر ایشان واجب و محقق گشته است.

و دیگرى گفته: آنان که تهدیدهاى خداوند درباره‏شان صورت گرفته و حتم و واجب گردیده.

«وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَهٍ» و گرچه هر معجزه و آیتى که بخواهند براى آنها بیاید.

«حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ» تا عذاب دردناک را ببینند و ناچار به ایمان گردند، و این آیه خبر میدهد که در مورد این دسته از کفار لطفى معلوم نبوده که از روى اختیار ایمان بیاورند.

 

_____________________________

[۱] – بمعنایى که در آیه ۸۷ سوره توبه …« وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» و امثال آن گذشت.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۱۱،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=