التغابن - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره التغابن

۶۴- سوره التغابن- مکیه

النوبه الاولى‏

(۶۴/ ۱۸- ۱)

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ بپاکى مى‏ستاید اللَّه را هر چه در آسمانها و زمینها چیز است. «لَهُ الْمُلْکُ» پادشاهى او راست [و سزاوارى و خدایى‏] وَ لَهُ الْحَمْدُ و ستایش نیکو او راست [و نیکنامى‏]. وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ او آنست که بیافرید شما را «فَمِنْکُمْ کافِرٌ» هست از شما که ناگرویده‏اى است. «وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» و هست از شما که گرویده‏اى است. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲) و اللَّه بآنچه میکنید دانا و بیناست.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ بیافرید آسمانها و زمینها را بفرمان روان «وَ صَوَّرَکُمْ» و بنگاشت شما را «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» و نگاشت شما را تمام کرد [و پیکرهاى شما را درخور کرد.] وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) و آخر بازگشت با اوست.

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ میداند هر چه در آسمانها و زمینهاست.

وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ‏ و میداند هر چه نهان میدارید و آشکارا میکنید.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۴). و اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ‏ نیامد بشما خبر آن ناگرویدگان که پیش ازین بودند[۱]. فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ‏ بچشیدند گرانبارى کار خویش [و دشوارى سرانجام خویش‏]. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۵) و ایشان راست عذابى دردنماى.

ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ آن ایشان را بآن پیش آمد که‏ فرستادگان ما مى‏آمد بایشان بپیغامهاى روشن. «فَقالُوا» گفتند: أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا باش مردمان ما را مى‏راه نمایند[۲]. «فَکَفَرُوا» کافر شدند. «وَ تَوَلَّوْا» و از پیغام پذیرفتن برگشتند. وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ‏ و اللَّه با بى نیازى خویش ماند از ایشان‏ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۶) و اللَّه بى نیازست با ستایش تمام [چیز درنمى‏باید او را].

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ناگرویدگان گفتند که: ایشان را از گور بنینگیزند. قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَ‏ بگو آرى بخداى من براستى که شما را برانگیزند. ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ‏ و پس براستى شما را آگاه کنند ناچار بپاداش آنچه میکردید. وَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۷) و آن بر خداى آسانست.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ بگرویدند باللّه و فرستاده او وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا و باین روشنایى که فرستادیم. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۸) و اللَّه بکردار[۳] شما داناست و از آن آگاه.

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ‏ آن روز که شما را فراهم آرد. لِیَوْمِ الْجَمْعِ‏ آن روز فراهم آوردن. ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ‏ آن روز بر یکدیگر آوردن است. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ‏ و هر که بگرود باللّه. وَ یَعْمَلْ صالِحاً و کردار نیک کند. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ‏ بسترد و ناپیدا کند اللَّه ازو بدى‏هاى او. وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و درآرد او را در بهشتهایى که میرود در زیر درختان آن جویهاى روان.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً ایشان در آن جاویدان. ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) آنست پیروزى بزرگوار.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند و بدروغ داشتند سخنان و پیغام ما. أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان دوزخیان‏اند. خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن‏ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) و بد جایگاه که آنست.

ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ نرسد هیچ رسیدنى بکس. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏ مگر بخواست خداى. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ‏ و هر که بگرود باللّه‏ یَهْدِ قَلْبَهُ‏ اللَّه راه نماید دل او را [به پسندکارى‏[۴] و کارسپارى‏]. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۱۱) و اللَّه بهمه چیز داناست.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ‏ و فرمان برید خداى را وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏ و فرمان برید فرستاده او را. فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ و اگر برگردید. فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۲) پس برسول ما پیغام رسانیدن آشکار است.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه اوست که نیست جز او خداى‏ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳) و بر اللَّه توکّل دارند و پشتى مؤمنان.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان‏ إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ‏ از زنان شما و فرزندان شما کس است که دشمن شماست. فَاحْذَرُوهُمْ‏ بر حذر مى‏باشید[۵] ازیشان. وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و اگر در گذارید و فرا گذارید وَ تَغْفِرُوا و بیامرزید فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴) اللَّه آمرزگار و مهربان است.

إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ مالهاى شما و فرزندان شما فتنه دلند و شور و زیان آن. وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۵) و اللَّه اوست که بنزدیک اوست مزد بزرگوار [مهاجر را].

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید چندان که توانید.

وَ اسْمَعُوا و فرمان پذیرید. وَ أَطِیعُوا و فرمان برید وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ‏ و چیزى از مال این جهان [فرداى خویش را] نفقه کنید. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ‏ و هر که دست در مال مردمان گزاردن ازو بازداشتند. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶) ایشانند که روز به آمدگان‏اند.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اگر وام نهید نزدیک اللَّه وامى نیکو یُضاعِفْهُ لَکُمْ‏ آن شما را توى بر توى کند. وَ یَغْفِرْ لَکُمْ‏ و بیامرزد شما را وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (۱۷) و اللَّه اندک پذیرنده و فراگذارنده است.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ داناى نهان و آشکارا. الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۸) آن تواناى دانا، تاونده داننده.

النوبه الثانیه

این سوره بیشترین مفسّران در مدنیّات شمردند[۶]. ضحّاک گفت: مکّى است.

کلبى گفت: سه آیت از این سوره مدنى است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ‏ تا آخر سه آیت، به مدینه فرو آمد و باقى همه به مکه. هژده آیت است، دویست و چهل و یک کلمه، هزار و هفتاد حرف. و درین سوره ناسخ است و منسوخ نیست. و النّاسخ: قوله: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ نسخ قوله تعالى: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏.

و عن عبد اللَّه بن عمرو قال: قال رسول اللَّه (ص): و ما من مولود یولد الّا فی تشابیک رأسه مکتوب خمس آیات من فاتحه سوره التغابن».

و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سوره التغابن رفع عنه موت الفجاءه».

قوله: یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ‏ و هو کمال القدره و نفاذ التّصرف‏ وَ لَهُ الْحَمْدُ و هو حمد الحامدین له و حمده سبحانه لنفسه و حقیقه الحمد: الثناء بذکر الاوصاف الجمیله و الافعال الجزیله.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ‏ فیه قولان: احدهما، خلقکم فی بطون امّهاتکم کفّارا و مؤمنین، و به قال ابن عباس: انّ اللَّه تعالى خلق بنى آدم مؤمنا و کافرا، ثمّ یعیدهم یوم القیامه کما خلقهم مؤمنا و کافرا.

و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ الغلام الّذى قتله الخضر طبع کافرا

و قال اللَّه تعالى: «وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً».

و فی بعض الاخبار خلق اللَّه فرعون فی بطن امّه کافرا و خلق یحیى بن زکریا فی بطن امّه مؤمنا.

و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «السّعید من سعد فی بطن امّه و الشّقى من شقى فی بطن امّه».

و عن انس عن النّبی (ص) قال: «وکّل اللَّه بالرّحم ملکا فیقول: اىّ ربّ نطفه، اى ربّ علقه، اىّ ربّ مضغه؟ فاذا اراد اللَّه ان یقضى خلقها قال: یا ربّ اذکر انى سعید او شقى؟ فما الرّزق؟ فما الاجل؟ فیکتب کذلک فی بطن امّه.

و القول الثانى: انّ اللَّه سبحانه خلق ثمّ کفروا و آمنوا و تمّ الکلام بقوله: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ ثمّ وصفهم‏ بفعلهم فقال: فمنکم کافر و منکم مؤمن، کما قال تعالى: وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ‏ الآیه … فاللّه خلقهم و المشى فعلهم ثمّ اختلفوا فی تأویلها.

روى عن ابى سعید الخدرى انّه قال: فمنکم کافر فی حیاته مؤمن فی العاقبه، و منکم مؤمن فی حیاته و کافر فی العاقبه.

و روى انّ النّبی (ص) قال: «الا انّ بنى آدم خلقوا على طبقات شتّى: فمنهم من یولد مؤمنا، و یحیى مؤمنا.

و منهم من یولد کافرا و یحیى کافرا و یموت کافرا. و منهم من یولد مؤمنا و یحیى مؤمنا و یموت کافرا. و منهم من یولد کافرا و یحیى کافرا و یموت مؤمنا».

و قال عطاء ابن ابى رباح: فمنکم کافر باللّه مؤمن بالکواکب‏[۷]، و منکم مؤمن باللّه کافر بالکواکب‏[۸]؛ یعنى: فی شأن الانوار. و قال الزّجاج: فمنکم کافر بانّ اللَّه خلقه و هو مذهب الدّهریّه.

و منکم مؤمن بانّ اللَّه خلقه و جمله القول فی حکم هذه الآیه و الّذى علیه المحقّقون من اهل السّنّه انّ اللَّه تعالى خلق الکافر و کفره فعلا له و کسبا، و خلق المؤمن و ایمانه فعلا له و کسبا فلکلّ واحد من الفریقین کسب و اختیار بتقدیر اللَّه و مشیّته.

فالمؤمن یؤمن و یختار الایمان بعد خلق اللَّه ایّاه لانّ اللَّه سبحانه اراد ذلک منه و قدّر علیه و علمه منه؛ و الکافر یکفر و یختار الکفر بعد خلق اللَّه ایّاه لانّ اللَّه سبحانه قدّر علیه ذلک و علمه منه و لا یجوز ان یوجد من کلّ واحد منهما غیر الّذى قدّره اللَّه علیه و علمه منه، لانّ وجود خلاف المقدور عجز و خلاف المعلوم جهل و هما لا یلیقان باللّه سبحانه و لا یجوز ان علیه؛ و من سلک هذا السبیل سلم من الجبر و القدر و اصاب الحقّ و اللَّه اعلم.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ اى- بقوله الحقّ و هو «کن».

و قیل:لاقامه الحقّ بها علیکم فاقیم الباء مقام اللام. و صَوَّرَکُمْ‏ فى ارحام امّهاتکم‏ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ‏ اى- احکم و عدل و سوّاها و حسنها احسن تقویم و اعدل صوره فلم یشارک بنى آدم فی صورته و شکله غیرهم. وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ اى- المرجع و المآل الى حکمه.

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِمن الایمان و النّفاق و الاخلاص و الرّیاء فارتدعوا عن المعاصى و اقبلوا على الطاعات، فانّ اللَّه یتولّى المجازاه.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ‏ یا اهل المکّه. نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ‏ قوم نوح و هود و صالح و لوط. فَذاقُوا الفاء للتّعقیب اى- کفروا فذاقوا. وَبالَ أَمْرِهِمْ‏ فى الدّنیا. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ فى العقبى.

ذلِکَ بِأَنَّهُ‏ اى- ذلک العذاب انّما انزل بهم بسبب انّه‏ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ اى- بالدّلائل و المعجزات و الآیات‏ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یرشدوننا، انکروا ان یکون خلق یهدیهم و یختصّ من بینهم بالنبوّه و قیل: انکروا ان یکون الرّسل من بنى آدم. و البشر اسم جنس یقع على الواحد و الجمع، و هاهنا فی معنى الجمع.

فَکَفَرُوا باللّه و بالرّسل و جحدوا و اعرضوا عن الایمان. وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ‏ عن ایمانهم و لم یضرّوا اللَّه بکفرهم و معاصیهم شیئا انّما اضرّوا بانفسهم لانّ‏ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ یحمده المؤمنون من عباده و ملائکته و محمود بحمده لنفسه. ثمّ اخبر عن انکارهم البعث. فقال: زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا

یروى فی الحدیث: «زعموا مطیّه الکذب»

و فی روایه: «بئس مطیّه الکذب زعموا»

لا تکاد تجد زعم الّا فی الکذب و هى لغه حمیریّه تعنى بها الکلمه، اى- قال الکفّار کذبا لا بعث و لا حشر. فاکذبهم اللَّه تعالى و قال: قُلْ‏ یا محمد «بلى» لیس الامر کما زعمتم. وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَ‏ یوم القیامه. ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ‏ فى الدّنیا من خیر و شرّ و تجازون هذا النبأ تهدید یمرّ بک فی مواضع من القرآن. وَ ذلِکَ‏ البعث‏ عَلَى اللَّهِ‏ سهل هیّن‏ یَسِیرٌ غیر عسیر.

لانّه العالم بما ظهر و خفى.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ اى- صدّقوا باللّه انّه واحد لا شریک له و محمد (ص) انّه رسوله. وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا بالقرآن انّه کلامه و وحیه و تنزیله. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ اى- ذو علم باعمالکم لا یخفى علیه منها شی‏ء.

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ‏ اى- اذکر یوم یجمعکم. لِیَوْمِ الْجَمْعِ‏ اى- لحضور یوم- الجمع و لأجله و هو یوم القیامه یجمع فیه الاوّلون و الآخرون و الملائکه و الانس و الجنّ أجمعون. و قیل: یجمع فیه الثّواب و العقاب و الظّالم و المظلوم و النّبی و من‏ آمن به. ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ‏ و هو تفاعل من الغبن و هو فوت الحظّ و النّقص فی المعامله و المبایعه و المقاسمه. و استعمال الغبن فی هذا الموضع توسّع کما قوله:

فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏ و المغبون فی الحقیقه من غبن دینه. و ذلک الیوم یوم یغبن فیه اهل الحقّ اهل الباطل، و اهل الهدى اهل الضّلاله، و اهل الایمان اهل الکفر؛ فلا غبن اغبن منه لانّ هؤلاء یدخلون الجنّه و هؤلاء یدخلون النّار.

و فی الخبر: «ما من عبد مؤمن یدخل الجنّه الّا ارى مقعده من النّار لو اساء لیزداد شکرا و ما من عبد یدخل النّار الّا ارى مقعده من الجنّه لو احسن لیزداد حسره».

و قیل:معنى التّغابن: انّه یغبنک من استحقرته فی الدّنیا و تهاونت به فتراه فوقک؛ و فی المثل المغبون لا محمود و لا مأجور. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً فى اداء ما افترضه علیه‏ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ‏ اى- یستر سیئاته علیه فلا یفضحه بها. وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ قرأ اهل المدینه و الشام نکفّر و ندخله و فی سوره الطّلاق ندخله بالنون فیهنّ و قرأ الآخرون بالیاء. خالِدِینَ فِیها أَبَداً مقیمین لا یخرجون منها و لا یموتون. ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏ اى- ذلک الثّواب الّذى ذکر اللَّه هو الفوز الّذى لا فوز اعظم منه.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِینَ فِیها وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ اى ساء المکان الّذى صاروا الیه.

ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فى نفس او مال من خیر او شرّ. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏ اى- بارادته و قضائه و مشیّته‏ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ‏ اى یوفّقه للیقین حتّى یعلم ان ما اصابه لم یکن لیخطئه و ما اخطأه لم یکن لیصیبه فیرضى بقضائه و یسلّم لحکمه و قال ابو بکر الورّاق: و من یؤمن باللّه عند الشّدّه و البلاء، فیعلم انّها من عدل اللَّه یهد قلبه للصّبر و التّسلیم و قیل اراد به زیاده الهدایه و الیقین؛ اى- یهد قلبه الى حقائق الرّضا و زوائد الیقین؛ و قیل: انّه مقلوب و معناه: و من یهد قلبه یؤمن باللّه. و قرأ عکرمه و من یؤمن باللّه یهد قلبه، اى- یسکن قلبه و یطمئنّ. من الهدوّ و هو السّکون.

وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ‏.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ‏ فیما یأمرکم و أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏ فیما یؤدّى عن اللَّه و فی سنّته. و قیل: أَطِیعُوا اللَّهَ‏ فى الرّضاء بقضائه‏ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏ فیما یأمرکم بالصّبر و ترک الجزع. فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ عن الایمان باللّه و رسوله‏ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‏ اى- علیه الإبلاغ و قد فعل کقوله: ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ‏.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اى- هو القادر على الهدایه و الضّلاله لا شریک له فی الارشاد و الاضلال. و لیس بید الرّسول شی‏ء من ذلک. وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏ فی تثبیت قلوبهم على الایمان و الصّبر على المصائب.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ‏- قال ابن عباس: هؤلاء رجال من اهل مکه اسلموا و ارادوا ان یهاجروا الى المدینه فمنعهم ازواجهم و اولادهم و قالوا: صبرنا على اسلامکم فلا نصبر على فراقکم، فاطاعوهم و ترکوا الهجره؛ فقال اللَّه تعالى: فَاحْذَرُوهُمْ‏ ان تطیعوهم و تدعوا الهجره.

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ هذا فیمن اقسام على الاهل و الولد و لم یهاجر فاذا هاجر راى الّذین سبقوه بالهجره قد فقّهوا فی الدّین هم ان یعاقب زوجه و ولده الّذین ثبّطوه عن الهجره و ان لحقوا به فی دار الهجره لم ینفق علیهم و لم یصبهم بخیر فامرهم اللَّه بالعفو عنهم و الصّفح، هذا کقوله: وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً و قال عطاء بن یسار: نزلت فی عوف بن مالک الاشجعى، کان ذا اهل و ولد، فکان اذا اراد الغزو بکوا الیه و رققوه و قالوا: الى من تدعنا؟ فیرقّ لهم و یقیم، فانزل اللَّه تعالى: إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ‏ اى- عدوّا لکم بجهلهم ایّاکم على ترک الطّاعه.

فَاحْذَرُوهُمْ‏ ان تقبلوا منهم و ان تعفوا و تصفحوا فلا تعاقبوهم على خلافهم ایّاکم‏ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏. و لمّا اسلم اصید بن سلمه المخزومى مهاجرا کتب الیه ابوه سلمه من مکه:

من راکب یرد المدینه ملجاء عنّى یبلّغ ما اقول الاصیدا
أ ترکت دین آبائک الشّم العلى‏ جهلا و بایعت النّبی محمّدا
انّ الّذین شرارکم امثالهم‏ من عقّ والده و برّ الا بعدا
فباىّ امر یا نبىّ عققتنى‏ و ترکتنى شیخا کبیرا مفردا

امّا النّهار فدمع عینى ساجم‏ و ابیت لیلى کالسّلیم مسهّدا

فکتب الیه اصید:

انّ الّذى سمک السّماء بقدره حتّى علا فی عرشه فتصعّدا
بعث الّذى لا مثله فیما مضى‏ یدعو لرحمته النّبی محمّدا
ضخم الدسیعه[۹] من ذرابه[۱۰] هاشم‏ قدما تازّر بالمکارم و ارتدى‏
اقبل الى الاسلام انّک جاهل‏ لا تعبد العزّى و ربّک فاعبدا
و اللّات و الاوثان فاهجر انّنى‏ اخشى علیک عذاب یوم سرمدا

و قال بعضهم: من منع من الازواج و الاولاد عن طاعه اللَّه فهو عدوّ یجب ان یحذر، و

جاء فی الخبر: «لیس عدوّک الّذى القیته فقتلته و آجرک اللَّه على قتله، و لکن اعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک و امرأتک الّتى تضاجعک على فراشک و ولدک الّذى من صلبک».

قوله: إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ اى- محنه و بلیّه. و اختیار لکم و شغل عن الآخره یقع بسببها الانسان فی العظائم و منع الحقّ و تناول الحرام. وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ‏ زهّدهم فی الدّنیا بان ذکر عیبها و رغّبهم فی الآخره بذکر وصفها و نعیمها؛ و قال بعضهم: لمّا ذکر اللَّه العداوه فی الازواج و الاولاد، ادخل فیه من للتّبعیض، فقال: إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ‏ لان کلّهم لیسوا باعداء و فیهم من یعین على الاعمال الصّالحه و لم یذکر من للتّبعیض فی قوله: إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ لانّها لا تخلو عن الفتنه و اشتغال القلب بها و لهذا قال عبد اللَّه ابن مسعود: لا یقولنّ احدکم: «اللّهم انّى اعوذ بک من الفتنه» فانّه لیس منکم احد یرجع الى مال و اهل و ولد الّا و هو مشتمل على فتنه. و لکن لیقل: اللّهم انّى اعوذ بک من مضلّات الفتن.

و عن عبد اللَّه بن بریده عن ابیه قال: کان رسول اللَّه (ص) یخطب فجاء الحسن و الحسین علیهما السلام و علیهما قمیصان احمران یمشیان و یعثران.

فنزل رسول اللَّه (ص) من المنبر فحملهما فوضعهما بین یدیه، ثمّ قال: صدق اللَّه:إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ نظرت الى هذین الصّبیّین یمشیان و یعثران فلم اصبر حتّى قطعت حدیثى و رفعتهما».

قوله: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ هذه الآیه ناسخه لقوله: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏.

وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا اى- قابلوا امره بالقبول و الایتمار. وَ أَنْفِقُوا من اموالکم‏ خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ‏ و قیل: انفقوا فی الجهاد و فی الصّدقه یکن الانفاق خیرا لانفسکم.

و قیل: هو نفقه المؤمن على نفسه. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ‏ الشّح: استحلال اموال النّاس، و قیل: هو منع الزّکاه. فمن ادّى الزّکاه المفروضه فقد وقى شحّ نفسه.

فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ الّذین فازوا بالنّعیم و نجوا من العذاب الالیم، ذکر نفسه فوحّد ثمّ قال: اولئک فجمع لانّ من یأتى للواحد و الجماعه.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اى- ان تخرجوا زکاه اموالکم الّتى افترض علیکم اداها فسمّاها قرضا کرما منه، و قوله: قَرْضاً حَسَناً اى- طیّبه بها انفسکم.

و قیل: یعنى صدقه التّطوّع‏ یُضاعِفْهُ لَکُمْ‏ فیکتب بالواحده عشرا الى سبع مائه.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ: یقبل القلیل و یعطى الجزیل‏ حَلِیمٌ‏: یعفو و یصفح عمّن قصّر و بخل.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الْعَزِیزُ الغالب القوى. الْحَکِیمُ‏ فى اموره یجریها على ارادته بحکمته.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام او که جان را جانست و دل را عیانست، یاد او زینت زبانست و مهر او راحت روانست، وصال او بهر دو عالم ارزانست و هر چه نه او همه عین تاوانست، و هر دل که نه در طلب اوست ویرانست. یک نفس او بدو گیتى ارزانست، یکى نظر از او بصد هزار جان رایگانست.

امروز که ماه من مرا مهمانست‏ بخشیدن جان و دل مرا پیمانست‏
دل را خطرى نیست، سخن در جانست‏ جان افشانم که روز جان افشانست.

اى خداوندى که خرد را بتو راه نیست و هیچکس از حقیقت تو آگاه نیست،وجود تو معلّل اشباه نیست، شهود تو مقدّر اشتباه نیست، مفلسان را جز حضرت تو پناه نیست، عاصیان را جز درگاه تو درگاه نیست، جهانیان را چون تو پادشاه نیست! در آسمان و زمین جز تو اللَّه نیست:

گر پاى من از عجز طلبکار تو نیست‏ تا ظن نبرى که دل گرفتار تو نیست‏
نه زان نایم که جان خریدار تو نیست‏ خود دیده ما محرم دیدار تو نیست‏

قوله تعالى: یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ الآیه … معنى تسبیح تقدیس است و تنزیه، و تقدیس آنست که: خداى را جلّ جلاله از صفات ناسزا و نعوت حدثان منزّه و مقدّس دانى؛ پاک از نقص، دور از وهم، بیرون از عقل، قدّوس از قیاس؛ موصوف نه معلول، معروف نه معقول، پیدا نه مجهول. و چونى وى نه معلوم، عقل در او معزول و فهم در او حیران، هستى دیدنى او را ذات و صفات است پذیرفتنى، نه دریافتنى و شنیدنى؛ و کیف او نه دانستنى.

میگوید: هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن خداى را تسبیح میکند و او را بپاکى و بى‏ همتایى مى ‏ستاید از خلق پذیرفتن و استوار گرفتن درخواست، نه دریافتن و دانستن آن؛ نمیخوانى که اللَّه گفت جلّ جلاله: وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏ شما تسبیح آسمان و زمین و آب و آتش و باد و خاک و کوه و دریا و همه جانور و بیجان در نیابید؛ ایمان بآن واجب کرد و خلق را از دریافت آن نومید کرد. چون مخلوق را بعقل در نمى‏یابى‏[۱۱] بعقل محض در ذات و صفات اللَّه چه تصرّف کنى؟ ظاهر مى‏پذیر و باطن مى‏سپار و بمراد خدا بازگذار و سلامت بیاد دار و بدانکه اللَّه جلّ جلاله در بیست صفت از بیست صفت منزّه است و پاک؛ در احدیّت از شریک و انباز پاک، در صمدیّت از دریافت پاک، در اوّلیّت از ابتدا پاک، در آخریّت از انتها پاک، در قدم از حدوث پاک، در وجود از احاطت پاک، در شهود از ادراک پاک، در قیمومیّت از تغیّر پاک، در قدرت از ضعف پاک، در صبر از عجز پاک، در منع از بخل پاک، در انتقام از حقد پاک، در جبروت از جور پاک، در تکبّر از بغى پاک، در منع از بخل پاک، در انتقام از حقد پاک، در جبروت از جور پاک، در تکبّر از بغى پاک، در غضب از ضجر پاک، در صنع از حاجت پاک، در کید از غرور پاک، در حیا از ندم پاک، در مکر از حیلت پاک. در تعجّب از استنکار پاک، در بقا از فنا پاک. اینست صفات خالق‏ بى ضدّ و ندّ، بى شبیه و بى نظیر. و صفات مخلوق اینست که: اضداد آن را قرین است؛ با حیات او ممات، با قدرت او عجز، با قوّت او ضعف، با منع او بخل، با غضب او ضجر، با مکر او حیلت، با انتقام او حقد؛ تا بدانى که کرده چون کردگار نیست و صفات خالق چون مخلوق نیست، و خداى را در ذات و صفات و کبریا و عزّت مثل و مانند نیست‏ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ‏ کار آنست که در ازل کرد، حکم آنست که در ازل راند. خلعت آنست که در ازل داد. قسمتى رفته نه فزوده و نه کاسته یکى را بآب عنایت شسته، و یکى را بمیخ ردّ وابسته. حکمى بى میل و قضایى بى‏جور، یکى را در دیوان سعد نام ثبت کرد و بر لطف ازلى قبول کرد و علل در میانه نه. یکى را در جریده اشقیا نام ثبت کرد و زنّار ردّ بر میان بست و از درگاه قبول و اقبال براند و زهره دم زدن نه. «قوم طلبوه فخذلهم، قوم هربوا منه فادرکهم»، قومى شب و روز در راه طلب هیچ نیاسوده و در مجاهدات و ریاضات خویشتن را نحیف و نزار گردانیده و دست ردّ بسینه ایشان باز نهاده که: «الطّلب ردّ و الطّریق سدّ».

قومى در بتکده معتکف گشته و لات و هبل مسجود خود گردانیده و نداء عزّت از بهر ایشان بپاى شده که: «انتم لى و انا لکم» که شما آن من اید و من آن شما.

ابراهیم خواص گفت: در بادیه وقتى بتجرید میرفتم، پیرى را دیدم بر آن گوشه نشسته و کلاهى بر سرنهاده و بزارى و خوارى میگریست. گفتم: یا هذا؟ تو کیستى؟- گفت: من ابو مرّه ام- گفتم: چرا مى‏گریى؟- گفت: کیست بگریستن سزاوارتر از من؟! چهل هزار سال بر آن درگاه خدمت کرده‏ام و در افق اعلى از من مقدّم تر کس نبود، اکنون تقدیر الهى و حکم غیبى بنگر که مرا بچه روز آورده؟!

یا سائلى کیف کنت بعدى‏ لقیت ما ساءنی و سرّه‏
ما زلت اختال فی وصال‏ حتّى امنت الزّمان مکره‏
صال علىّ الصّدور حتّى‏ لم یبق ممّا شهدت ذرّه‏

آن گه گفت: اى خواصّ نگر تا بدین جهد و طاعت خویش غرّه نباشى که کار بغایت و اختیار اوست نه بجهد و طاعت بنده. بمن یک فرمان آمد که آدم را سجده‏ کن، نکردم؛ و آدم را فرمان آمد که از آن درخت مخور، بخورد؛ در کار آدم عنایت بود عذرش بنهاد که: «فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»، و در کار من عنایت نبود گفت:«أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ» زلّت او در حساب نیاوردند و طاعت دیرینه ما زلّت شمردند:

من لم یکن للوصال اهلا فکلّ احسانه ذنوب‏

قوله تعالى: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ جاى دیگر گفت: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏ این دو آیت یکى ناسخ است، یکى منسوخ. یکى اشارتست بواجب امر، یکى اشارت است بواجب حقّ. واجب امر بیامد و واجب حقّ را منسوخ کرد، زیرا که حقّ جلّ جلاله بنده را که مطالبت کند، بواجب امر کند، تا فعل او در عفو آید؛ که اگر او را بواجب حقّ بگیرد طاعت هزار ساله با معصیت هزار ساله یک رنگ آید. اگر همه انبیاء و اولیاء و اصفیاء و همه عارفان و محبّان بهم آیند، آن کیست که طاقت آن دارد که بحقّ او جلّ جلاله قیام کند[۱۲] یا جواب حقّ او باز دهد؟!

امر او متناهى است، امّا حقّ او متناهى نیست؛ زیرا که بقاء امر ببقاء تکلیف است و تکلیف در دنیاست که دنیا سراى تکلیف است، امّا بقاء حقّ ببقاء ذات است و ذات متناهى نیست، پس بقاء حقّ متناهى نیست؛ واجب امر برخیزد، امّا واجب حقّ برنخیزد؛ دنیا درگذرد، نوبت امر با وى درگذرد؛ امّا نوبت حقّ هرگز درنگذرد. امروز هر کسى را سودایى در سر است که در امر مى‏نگرند. انبیاء و رسل بنبوّت و رسالت خویش مى‏نگرند، فریشتگان بطاعت و عبادت خویش مى‏نگرند، موحّدان و مجتهدان و مؤمنان و مخلصان بتوحید و ایمان و اخلاص حال خویش مى‏نگرند. فردا چون سرادقات حقّ ربوبیّت باز کشند، انبیاء با کمال حال خویش حدیث علم خود در باقى کنند[۱۳]. گویند: لا عِلْمَ لَنا! ملائکه ملکوت صومعه‏هاى عبادت خود آتش در زنند، گویند: «ما عبدناک حقّ عبادتک»! عارفان و موحّدان گویند: «ما عرفناک حقّ معرفتک»! و اللَّه اعلم بالصواب.

_____________________________________________________

[۱] ( ۱)- الف: که پیش فا بودند.

[۲] ( ۱)- ج: راه مینمایند.

[۳] ( ۲)- الف: بگرد.

[۴] ( ۳)- ج: به نیکارى

[۵] ( ۱)- الف: مى‏بید.

[۶] ( ۱)- الف: شمرند.

[۷] ( ۱، ۲)- ج: بالکوکب.

[۸] ( ۱، ۲)- ج: بالکوکب.

[۹] ( ۱) ضخم الدسیعه: جوانمرد. فرهنگ نفیسى.

[۱۰] ( ۲) ذرابه: حدت و تندى. فرهنگ نفیسى.

[۱۱] ( ۱)- الف: مى درنیابى.

[۱۲] ( ۱)- الف: نماید.

[۱۳] ( ۲) در باقى کنند: فرو گذارند و در کتب قدیم چون تذکره الاولیاء شیخ عطار مکرر آمده است.

حکیم نظامى در خسرو و شیرین چاپ مرحوم وحید دستگردى ص ۳۸۷ فرماید:

بخلوت بر زبان نیکنامى‏ فرستادش بهشیارى پیامى‏
که جام باده در باقى کن امشب‏ مرا هم باده هم ساقى کن امشب.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=