ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره المائده ۴۱ تا ۶۰
[سوره المائده (۵): آیه ۴۱]
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ (۴۱)
ترجمه:
اى پیامبر غمگین از آن مباش که گروهى از آنان که بر زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند و براه کفر مىشتابند و نیز اندوهگین مباش از آنکه یهودانى که جاسوسى مىکنند سخنان فتنه خیز به جاى کلمات حقّ تو، به آن قومى که از کبر نزد تو نیایند مى رسانند مانند یهودان خیبر (آنها از عناد و دشمنى با اسلام) کلمات حقّ را بعد از آنکه به جاى خود مقرّر گشت (به میل خویش) تغییر دهند (به دروغ و هواى نفس حرام را حلال و حلال را حرام کنند) و گویند اگر حکم قرآن این گونه که ما مىخواهیم آورده شد بپذیرید و الّا دورى گزینید (حکم پیامبر را ابدا نپذیرید) و هر کس را خدا به آزمایش و رسوائى افکند هرگز تو آنها را از قهر خدا نتوانى رهانید آنها کسانى هستند که خدا نخواسته دلهاشان را از پلیدى کفر و جهل پاک گرداند. آنان را در دنیا ذلّت و خوارى نصیب است و در آخرت عذاب بزرگى مهیّا است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ وقتى حال محارب و مفسد در عالم کبیر و عالم صغیر و حال سارق را در دو عالم و عقوبت آنان را ذکر کرد و آنچه که از وسیله عقوبت را از آنان ساقط مىکند ذکر نمود رسول صلّى اللّه علیه و آله چون براى عالمین رحمت است بر منافقین امّتش محزون گشت، آنان که از وسیله منصرف شدند و به آن کفر ورزیدند گویا که آنها صورت اسلام را سرقت مىکنند و کلمه ها را از محلّ خودش مىدزدند، و همچنین بر یهود اندوهناک شد آنان که جاسوسى مىکردند و گفتار را مى دزدیدند تا براى دیگران حکایت کنند و کلمه ها را از جاى خودش مى دزدیدند، و نیز اندوهناک مىشد بر اینکه هر کدام یک نوعى مفسد فى الارض هستند.
پس خداوند براى دلدارى پیامبر او را مورد ندا و خطاب قرار داد و فرمود:
لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ آنهائى که به این وسیله به سوى کفر مى شتابند، اندوهناکت نگردانند.
مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ گویا که آنان اسلام را دزدیدند و باز با نشان آن را اظهار کردند.
وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ و از آن کسانى که یهودى شدند زیاد دروغ مىشنوند، زیرا دروغ گفتن مستلزم شنیدن آن است، یا اینکه قول تو را مى شنوند تا بر تو دروغ بندند، یا اینکه آنها دروغ مىشنوند نه راست چون سنخیّت با دروغ دارند.
سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ کلام ترا مى شنوند تا آن را براى قوم دیگرى که از جهت تکبّر و مناعت و یا از جهت کینه و غضب پیش تو نیامدند، نقل کنند.
یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ استیناف است و جواب سؤال مقدّر جهت بیان حال کسانى که در کفر سرعت مىکنند و حال یهود که دروغ مىشنوند، یا صفت گروهى دیگر است. ولى اوّلى موافقتر و شاملتر است.
و مقصود از تغییر کلمه ها یا تغییر در لفظ است به زیاد و کم کردن، چنانکه درباره بسیارى از آیات روایت شده یا برگرداندن از مفهومش است یا برگرداندن از مصداقى است که خداوند یا رسول براى آن وضع کرده اند، و معنى آن این است که کلمه ها را بعد از ثبوت در مواضع خودش تغییر مىدهند، و گویا که منظور از این لفظ کلمه ولایت عهدى است که از جانب خدا است آنجا که فرمود: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ … تا آخر آیه» زیرا که خلافى نبود که موضع آن ولایت عهدى علىّ (ع) بود، یا از جانب رسول است آنجا که فرمود: من کنت مولاه فعلىّ مولاه، چون خلافى نبود در اینکه آن ولایت، ولایت عهد است و براى علىّ (ع) است.
یَقُولُونَ یعنى کسانى که در کفر شتاب مىکنند، یا گروه دیگر.
إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ یعنى اى کسانى که در راه با ما موافقید. اگر همین را که ما مىگوئیم به شما دادند بگیرید.
وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ اگر غیر از آنچه که ما مىخواهیم بر شما عرضه شد، فَاحْذَرُوا از قبول آن بر حذر باشید.
و در سبب نزول آیه ذکر شده که آن در مورد داورى بردن یهود خیبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا در داورى کردن «ابن صوریا» براى آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله است.
و نیز ذکر شده که بین بنى قریظه و بنى النّضیر نوشته و عهدى بود مبنى بر اینکه اگر مردى از بنى قریظه مردى از بنى النّضیر را مىکشت قاتل را به آنها بدهند تا کشته شود، و دیه هم کامل باشد، چون بنى النّضیر قوىتر بودند و مالشان نیز از بنى قریظه بیشتر بود اگر مردى از بنى النّضیر مردى از بنى قریظه را مىکشت قاتل را باید به آنها مىدادند تا آن را بر شترى سوار کنند که صورتش را به سوى گناهش برگرداند و صورتش را با گل سیاه آلوده کند و نصف دیه به آنها داده شود.
پس از آمدن پیامبر مردى از بنى قریظه، مردى از بنى النّضیر را کشت، پس طبق همان عهدى که بین آنان بود قاتل و دیه را طلب کردند، بنى قریظه خوددارى کردند و گفتند: این محمّد صلّى اللّه علیه و آله بین ما و شما، پس بیایید داورى را به سوى او ببریم، پس به سوى عبد اللّه بن ابىّ رفتند که هم پیمان با بنى النّضیر بود و به او گفتند: از محمّد صلّى اللّه علیه و آله در خواست کن که پیمان ما را با بنى قریظه نقض نکند، عبد اللّه بن ابىّ خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و همانطور که گفته بودند گفت، پس جبرئیل نازل شد و گفت:
کلمه هایى که در تورات است اینان از مواضع خود تحریف مىکنند.
وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً و هر که را که خدا عذابش را بخواهد قدرت به منع فتنه و اصلاح آن ندارد.
أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ آنان کسانى هستند که خدا نمى خواهد دلهایشان را از نجاستهائى که موجب کفر و عقوبت مىشود، پاک کند.
لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ با کشتن و اسارت و جزیه و دورى از وطن و اظهار نفاق منافق و رسوائى او و ترسیدن آنان همگى از مؤمنین و خوارى براى آنان در دنیا خوارى است.
وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ و در آخرت نیز عذابى بزرگ است.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۲]
سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (۴۲)
ترجمه:
آنها جاسوسان دروغزن و خورندگان مال حرامند اگر نزد تو آمدند میان آنها حکم کن یا روى از آنان بگردان و چنانچه روى از آنان بگردانى هرگز کوچکترین زیان به تو نتوانند رسانید و اگر حکم کردى میان آنها به عدالت حکم کن خدا حکم کنندگان به عدل را دوست دارد.
تفسیر:
سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ تکرار سمّاع دروغ براى ظاهر کردن علّت خزى و عذاب است، و «سحت» هر حرامى است که از رشوه در حکم حاصل شود، هر چیزى است که خداوند اجازه طریق تحصیل آن را نداده از قبیل ثمن مردار و خمر و اجرت زنا و اجرت فالگیرى و خوردن مال یتیم و ربا بعد از بیّنه.
و در بعضى از اخبار آمده است: و امّا رشوه در حکم کفر به خداى بزرگ است، و در بعضى اخبار است: از جمله رشوه در حکم قبول کردن هدیه بر بر آوردن حاجت برادر مؤمنش مىباشد، و در بعضى از اخبار دیگر آنچه را که به وسیله داورى طاغوت گرفته مىشود اگر چه حقّ باشد حرام شمرده شده است.
فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ اگر یهود براى محاکمه و داورى آمدند تو بین اینکه محاکمه آنان را قبول کنى یا از آنان اعراض نمائى، مخیّر هستى.
وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً اگر بین آنها حکم کردى از ترس و جلب میل آنها نباشد، زیرا اگر تو از آنها اعراض کنى نمىتوانند به تو ضررى برسانند پس رو آوردن تو به سوى آنان نیز نباید از ترس ضرر آنها باشد.
وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ یعنى شایسته است که حکم تو، به عدالت که خدا به آن امر کرده است، باشد. نه طبق چیزى باشد که آنها بر آن استوارند، مانند کفر و عدم حرمت.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ خدا حکمکنندگان به عدل را دوست دارد چه در مورد مؤمن باشد چه در مورد کافر.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۳]
وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (۴۳)
ترجمه:
چگونه آنها به حکم نو سر فرود آرند در صورتى که تورات نزد آنها است و در آن حکم خدا مذکور است و از آن روى گردانیده اند، و چنانچه تو نیز از تورات حکم کنى نخواهند پذیرفت چه اینان به خدا ایمان نیاورده اند.
تفسیر:
وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ یعنى اینکه آنان اگر به حکم خدا راضى شوند، به حکم تو پناه نمى آورند، زیرا آنها اهل کتاب خدا هستند.
وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ درحالى که تورات نزد آنهاست، بعد از آنکه تو حکم مىکنى از حکم تو بر مىگردند چون موافق با رأیشان نیست اگر چه موافق با حکمشان باشد. یا اینکه از تورات و از حکم خدا که در آن است روى بر مىگردانند.
وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ آنها به کتابشان و به تو ایمان نمىآورند، و این کنایه از کسانى است که از حکم پیامبر درباره علىّ (ع) انحراف حاصل کردند.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۴]
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (۴۴)
ترجمه:
و تورات را که در آن هدایت و روشنایى دلهاست فرستادیم تا پیامبران که تسلیم امر خدا هستند بدان کتاب بر یهودان حکم کنند و نیز خداشناسان و عالمانى که مأمور نگهبانى احکام کتاب خدا هستند و بر صدق آن گواهى دارند تبلیغ کنند پس از هیچ کس نترسید و از انتقام من بترسید و آیات مرا به بهاى اندک مفروشید که هر کس بر خلاف آنچه خدا حکم فرمود حکم کند چنین کس از کافران خواهد بود.
تفسیر:
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً ما تورات را فروفرستادیم تا به وسیله آن به حق هدایت شوند.
وَ نُورٌ و آن نورى است که بوسیله آن مبهمات کشف مىشود، این موضوع، علّت آوردن بیان عدم ایمان آنهاست و کنایه از کسانى است که از قرآن اعراض کرده اند که در آن بیان حقّ و کشف آن از ولایت علىّ (ع) است.
یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا پیامبرانى که تسلیم فرمان بودند به آن حکم کردند، این عبارت صفت بیان حال آنها و کنایه از کسى است که به حکمیّت قرآن راضى نشده و تسلیم و مطیع خدا نگشته است.
لِلَّذِینَ هادُوا و براى یهودیان نیز حکم مىکنند، تورات نیز بر همین مبنا حکم مىکند وَ الرَّبَّانِیُّونَ و کسانى که حقّ را طلب کردند به سبب ریاضتها و مجاهدتها نیز همین حکم را دارند.
وَ الْأَحْبارُ و کسانى که حقّ را به سبب علم و طریق بحث طلب کردند نیز اینگونه اند.
بِمَا اسْتُحْفِظُوا «استحفظه» یعنى از او حفظ و نگهدارى چیزى را طلب کرد، یا اینکه او را نگهبان چیزى قرار داد. و لفظ «ما» موصوله یا مصدریّه است در آن اشاره به این است که آنان حافظ و نگهبان کتاب خدا از تغییر بودند، یا اینکه آن را در سینه هایشان حفظ مىکنند.
مِنْ کِتابِ اللَّهِ کتاب تدوینى یا احکام نبوّت.
وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ شهادت مىدهند به ضرر کسى که کتاب خدا را تغییر دهد. از ائمّه (ع) در بیان کنایه بودن این آیه آمده است: این آیه درباره ما نازل شده است و «ربّانیّون» ائمّه هستند نه انبیا که آنها مردم را با علمشان تربیت مىکنند، و «احبار» عبارت از علما هستند. یعنى این که مقصود کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و نازل شدن قرآن است، و اینکه حاکم به قرآن ائمّه (ع) و مشایخ آنان هستند که به آنها اجازه حکم به قرآن را داده اند.
فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ در حکومتهایتان از مردم نترسید و از احکامى که مقرّر کردیم اعراض نکنید، و خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و چون مقصود کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است در خطاب امّت را با محمّد صلّى اللّه علیه و آله جمع کرد.
وَ اخْشَوْنِ از من بترسید که من سزاوارتر به آن هستم.
وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی آیات مرا مفروشید یعنى آیات تدوینى را با تغییر و تبدیل مفروشید، و نه آیات تکوینى را که نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و قول نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و ائمّه هداه باشند.
ثَمَناً قَلِیلًا به بهاى اندک، از اعراض دنیوى و اغراض آن (نفروشید) در اوّل سوره بقره در نظیر این آیه تفصیل کامل فروختن آیات خدا به بهاى اندک و ناچیز گفته شد.
وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و هر که به آنچه که خدا نازل کرده است، حکم نکند، کافر است بدان که سه آیه اى که در اینجا ذکر شد، به این صورت است که کفر و ظلم و فسق مترتّب بر عدم حکم به آنچه که خدا آن را نازل فرموده شده است، و از این معنى لازم مىآید که هر فردى از افراد انسان حاکم بما انزل اللّه باشد تا اینکه داخل تحت این آیه ها و مشمول آنها نباشد، در حالى که بیشتر مردم اصولا حکم خدا را نمىدانند، و چنین نیست که هر کس حکم خدا را بداند اجازه حکم در بین مردم به او داده مىشود، و از همین جا است که آیه را تفسیر کردند به کسى که به غیر آنچه که خدا نازل فرموده یا به این است که اصلا حکمى نکند و یا به غیر آنچه خدا نازل کرده است، حکم نماید.
و تحقیق در این مقام این است که گفته شود که آنچه را که خداوند نازل کرده است مختصّ به احکام تدوینى نیست بلکه اعمّ از تدوینى است که انبیا آن را به صورت نوشته در صحیفهها و الواح آوردهاند، و همچنین اعمّ از تکوینى در عالم کبیر از نبوّتها و احکام آن است که از مقام روح به دلهاى انبیا، و از آنجا به سینههایشان، و از آنجا به سوى خلق نازل شده است، از قبیل سیاستها و عبادتهاى قالبى.
و همچنین اعمّ است از احکام تکوینى در عالم صغیر و احکام عقلى که از مقام عقل در اوایل بلوغ نازل شده تا به سینه هاى خلق رسیده است.
پس هر انسانى یک زاجر و مانع الهى دارد و یک شیطان که او را فریب بدهد، و هر انسانى حتما داراى حکومت است، و این حکومت یا در وجود خود و در عالم صغیرش است، زیرا انسان بالاخره خالى از حرکت و سکون نمىتواند باشد و لو در خوردن و آشامیدن و سایر ضروریّات باشد، و اگر صاحب عیال و خانه باشد پس در اهل خانهاش نیز چنین است، و اگر داراى خدم و حشم و اموال باشد در آنها نیز چنین مىباشد.
و باید حرکت و سکون اختیارى انسان داراى محرّک و انگیزهاى باشد، پس اگر داعى و باعث الهى باشد پس او در حرکت و سکونش حکمکننده است که به آنچه خدا نازل فرموده است. و از حکمى که عقل بر سینهاش مىکند، پیروى نموده است. و اگر انگیزه و موجب آن شیطانى باشد، به غیر آنچه خدا نازل فرموده است، حکم مىنماید.
و این حکومت کننده بین مردم اگر انگیزه حکومتش الهى باشد حاکم بما انزل اللّه است و اگر شیطانى باشد حاکم به غیر ما انزل اللّه است و حکم به ما انزل اللّه نکرده است و اگر صورت حکم حکمى باشد که خدا آن را نازل فرموده است ولى در هنگام حکم از طرف خدا اجازه نداشته نه بدون واسطه مانند انبیا (ع) و نه با واسطه مانند اوصیاى آنان، اگر چه حکمش به صورت ما انزل اللّه، در تدوین یا در نبوّتها باشد، حکم چنین کسى غیر ما انزل اللّه و حکم طاغوت است.
و آنچه که در اخبار وارد شده است که این مجلس جایى است که در آنجا نمىنشیند مگر نبىّ یا وصىّ یا شقىّ دلالت بر همین مطلب مىکند، زیرا کسى که بدون وصایت در آنجا بنشیند، جلوس و حکمش نمىتواند بِما أَنْزَلَ اللَّهُ باشد بلکه «بغیر ما انزل اللّه» و به حکم شیطان است.
و لذا شفاعت را که با حکومت توأم است در آیات متعدّد معلّق بر اذن کرده است.
و از آنچه که ذکر شد روشن گشت که عدم حکم بِما أَنْزَلَ اللَّهُ لازم و مساوى حکم «بغیر ما انزل اللّه» است نه اینکه اعم از آن باشد زیرا انسان هیچ وقت خالى از یک نوع حکومت نمىتواند باشد، و کسى که خالى از حکومت نباشد اگر حکم بِما أَنْزَلَ اللَّهُ نکند قهرا حکم به «غیر ما انزل اللّه» کرده است و این به جهت تلازمى است که بین آن دو وجود دارد.
پس آنچه که درباره تفسیر آیه در اخبار به حکم به غیر ما انزل اللّه وارد شده، صحیح است. از امیر المؤمنین (ع) روایت شده که حکم دو حکم است، حکم خدا و حکم جاهلیّت و هر کس در حکم خدا خطا کند به حکم جاهلیّت حکم خواهد کرد[۱].
و آن دلیل بر همان چیزى است که ما گفتیم.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۵]
وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۴۵)
ترجمه:
و در تورات بر بنى اسرائیل حکم کردیم که نفس را در مقابل نفس قصاص کنند و چشم را در مقابل چشم و بینى را به بینى و گوش را به گوش و دندان را به دندان و هر زخمى را قصاص خواهد بود پس هرگاه کسى به جاى قصاص به صدقه (دیه) راضى شود نیکى کرده و کفّاره گناه او خواهد شد و هر کس بر خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کسى از ستمکاران خواهد بود.
تفسیر:
وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها در تورات این نوع حکم را نوشتیم که … اظهار این مطلب تقریر عدم رضایت آنان به حکم خداست، و اینکه به داورى حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله راضى شدند (چنانکه گفتیم) براى این بوده است که از حکم تورات فرار کنند.
أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ مجمل است و محتاج به بیان «یعنى» نفس مرد در مقابل مرد و عبد در مقابل عبد و مؤنّث در مقابل مؤنّث است، یا اینکه حکم تورات عامّ است (یعنى تفاوتى ندارد هر که کسى را کشت باید کشته شود) وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ یعنى باید قصاص انجام شود. البته هر فقره از آیه محتاج به تقدیر دیگرى نیز هست و آن این است که نفس در مقابل نفس کشته مىشود و چشم در مقابل چشم در آورده مىشود و هکذا ….
فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ پس کسى که به قصاص تصدّق کند یعنى از قصاص بگذرد و به صدقه (دیه) راضى شود.
فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ که آن دیه کفاره گناهانش مىباشد.
وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و هر که به آنچه که خدا نازل کرده است حکم نکند از ستمکاران خواهد بود. این موضوع را سه مرتبه تکرار نمود براى اینکه کمال اهمیّت آن را برساند زیرا حکم به ما انزل اللّه چنانکه دانستى معیار تمام حرکات و سکنات و مصحّح عبارات و سیاسات است و به وسیله آن معاش و معاد استوار مىشود، و نیز تکرار براى این است که جمله اوّل ناظر به امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است زیرا که خطاب در قول خدا: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ تا آخر آیه» به امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، و جمله دوّم ناظر به احکام تورات و اهل آن است، و جمله سوّم ناظر به احکام انجیل و اهل آن است.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۶]
وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ (۴۶)
ترجمه:
و از پى آن رسولان، باز عیسى پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستى توراتى که در دست او بود داشت و انجیل را نیز بر او فرستادیم که در آن هدایت و روشنى دلها و تصدیق کننده به درستى تورات و راهنمائى مردم و اندرز براى پرهیزکاران بود.
تفسیر:
وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ یعنى آثار نبیین و ربانیّین و احبار که حکم به تورات مىکردند، از پى آن فرستادیم.
بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً عطف است بر جمله «فیه هدى و نور» چون آن جمله حال است و محلا منصوب، و آن را تکرار نمود چون اوّلى «حال» از عیسى (ع) است و دوّمى از انجیل.
لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً تکرار بدان جهت است که اوّلى به اعتبار اجزاء است و دوّمى به اعتبار مجموع، و نیز اوّلى وصف است به اعتبار معانى موصوف و دوّمى وصف است به اعتبار لفظ آن اگر چه اینجا هم باز به اعتبار معانى است و تأکید نیز مطلوب است.
وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ و این پندى است براى پرهیزگاران زیرا که وعظ (پند) نوعى نسبت است بین پنددهنده و پندگیرنده و کسى که پند نگیرد اندرز براى او پند نیست، و متّقین کسانى هستند که اندرز براى آنان پند است.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۷]
وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۴۷)
ترجمه:
و اهل انجیل باید بر آنچه که خدا در آن کتاب فرستاد حکم کنند و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده است حکم کند چنین کس از فاسقان خواهد بود.
تفسیر:
وَ لْیَحْکُمْ به صورت امر، و با کسر لام و فتح میم نیز خوانده شده است.
أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ وصف کردن آنان گاهى به کفر است و آن عدم اقرار به خدا یا به دین خداست، و گاهى به ظلم است و آن دادن حقّ است به غیر مستحقّ و منع کردن حقّ از مستحقّ، و گاهى به فسق است، و آن خارج شدن از طریق عقل و شرع مىباشد. و این بدان جهت است که آنها هر سه وصف را دارند و به آنها متّصف هستند، و براى اینکه آنها در نهایت رسوائى، رسوا هستند و براى اینکه اوّلى نسبت به امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و چون رسالت و کتاب و احکام او شریفتر است منحرف از احکام او و حاکم به غیر آن احکام کافر نامیده شده است، تا مشعر به این باشد که منحرف از احکام او از جهت شرافتى که دارد حالش از همه بدتر است، و دومى نسبت به یهود است، و چون کثرت در آنها غلبه دارد ظلم که اضافه به غیر است در آنها ظاهرتر و روشنتر است. و سومى نسبت به نصارى است و چون وحدت در آنها ظاهرتر است خروج از طریق وحدت که همان فسق است بحال آنها مناسبتر است.
بدان که مقصود از حکم به تورات و حکم به انجیل حکم در مطلق سیاسات و عبادات نیست، زیرا آن دو به وسیله محمّد صلّى اللّه علیه و آله و کتابش نسخ شدهاند، بلکه مقصود حکم به کتاب و انجیل است به اعتبار آنچه که در آن دو ثبت شده است از قبیل بعثت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و آثار و علاماتش. و مهمترین مقصود کنایه از امّت است در حکم به قرآن درباره خلافت علىّ (ع) پس غفلت مکن.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۸]
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸)
ترجمه:
و این کتاب (قرآن) را بر تو به حقّ فرستادیم که راستى و درستى همه کتابهائى که در برابر اوست تصدیق کرده است و به حقیقت کتب آسمانى پیشین گواهى مىدهد پس میان آنها به آنچه خدا فرستاده است حکم کن و در اثر پیروى از خواهشهاى ایشان حکم حقّى که بر تو آمده وامگذار. ما براى هر قومى شریعت و روشى مقرّر داشتیم و اگر خدا مىخواست همه را یک امّت مىگردانید و لکن خواست تا شما را به احکامى که در کتاب خود فرستاده است، بیازماید. پس در کارهاى نیک پیشى گیرید که بازگشت همه به سوى خداست و در آنچه اختلاف دارید شما را به جزاى آن آگاه خواهد ساخت.
تفسیر:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ و این کتاب را به سبب حقّ، یا متلبّس به حقّ، یا همراه حقّ فروفرستادیم. در گذشته بیان شد که حقّ در امثال اینجاها عبارت از ولایت کبرى است مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ که تصدیقکننده همه آن چیزهایى است که از جنس کتابهاى نازل شده و نبوّتهاى گذشته است.
وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ یعنى مراقب آن کتاب است تا از تغییر حفظ کند، و آنچه را که از آن کتاب پنهان مىدارند ظاهر سازد و نبوّتهاى گذشته را تصدیق نماید، و «مهیمن» از اسماء خداى تعالى است و به معنى رقیب و حافظ و امانتدار و امین و شاهد است.
فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ پس بین امّت خود، یا بین اهل کتاب- اگر حکم بین آنها را اختیار کردى- حکم کن. مقصود کنایه از امّت و حکم آنان است.
بِما أَنْزَلَ اللَّهُ به آنچه که خداوند درباره علىّ (ع) نازل کرده است.
وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِ و از هوس آنها پیروى مکن، در حالى که کتاب و نبوّت براى تو آمده است که آن دو صورت حقّ است، و حقّ عبارت از ولایت است.
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً یعنى براى هر فرقه و امّتى از شما شریعتى بر حسب قالب قرار دادیم، و تأخیر «منکم» براى اشاره به این است که شریعت مخصوص هر امّتى از اختلاف استعداد آنها ناشى شده است.
وَ مِنْهاجاً یعنى راه واضح به حسب قلب، و «شرعه» راه آب است که جمیع خلق به طور مساوى وارد آن مىشوند، و احکام قالبى در هر امّت و شریعت راه به آب حیات است، و جمیع امّت در آن مساوى است و «منهاج» از نهج الامر وقتى که واضح باشد، و مراد طریق واضح از قلب به حقّ است، و آن به منزله تعلیل سابق است، یعنى از شریعت مخصوص خودت به واسطه شرایع آنان تجاوز نکن، زیرا شرایع آنان مخصوص خود آنها بود و براى تو شریعت مخصوص خودت است.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً که اگر خدا مىخواست یک امّت متّفق بر یک طریق بدون اینکه شریعتى نسخ گردد و شریعت دیگرى تجدید شود، قرار مىداد.
وَ لکِنْ و لیکن شما را امّتهاى مختلف قرار داد لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ تا بدانچه از شرایع جدید به شما داده است، بیازماید زیرا که قبول آنچه که عادت و الفت به او پیدا شده است. براى نفس آسانتر است، و به سبب آن صدق ایمان ظاهر نمىشود. به خلاف آن چه که غیر مألوف است و عادت به آن پیدا نشده است. که قبول چنین شریعتى نمىشود مگر از صدق ایمان به کسى که آن دین را آورده است.
فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ یعنى وقتى دانستید که اختلاف امّتها براى امتحان شماست پس به کارهاى خیر سبقت بگیرید و کارهائى که خداوند بر زبان پیامبرش به آنها امر کرده است انجام دهید. نه عادتهائى که از گذشتگانتان گرفتید، یعنى کارهاى خیر را بگیرید در حالى که بر نفوستان سبقت مىگیرید، زیرا نفسهایتان شما را به عادتها امر مىکند، یا بر دوستانتان سبقت بگیرید تا گوى سبقت را ببرید.
إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً که بازگشت جملگى شما به اوست چه پیشینیان و چه آیندگان، چه کسى که امر خدا را گرفته و چه کسى که به عادت آن را اخذ کرده باشد. این عبارت تعلیل قول خداست که مىفرماید: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ و وعد و وعید براى هر دو گروه است.
فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ پس شما را به آنچه که از حقّ و باطل و امر و عادت در آن اختلاف داشتید آگاه مىکند، و این نیز کنایه از ولایت و اختلاف آنها در ولایت بعد از رسول صلّى اللّه علیه و آله است.
[سوره المائده (۵): آیه ۴۹]
وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (۴۹)
ترجمه:
و تو اى پیامبر بدانچه خدا به تو فرستاده میان مردم حکم کن و پیرو خواهشهاى آنان مباش و بیندیش که مبادا ترا فریب دهند و در بعضى احکام که خدا به تو فرستاده است تقاضاى تغییر کنند پس هرگاه از حکم خدا روى گردانیدند باک مدار بدانکه خداى خواهد به عقوبت بعض گناهانشان گرفتار سازد و همانا بسیارى از مردم فاسق و بدکارند.
تفسیر:
وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بعضى گفتهاند عطف بر «کتاب» یا بر «حق» است، به این نحو که «أن» را مصدریّه قرار دهیم، و دخول «ان» مصدریّه بر فعل امر نادر است و غیر فصیح، بلکه «أن» در اغلب موارد براى تفسیر مىآید مخصوصا اگر بعد از کلمهاى قرار بگیرد که در آن معنى قول باشد و در کلام فصحاء به عنوان و عطف بر معنى زیاد و شایع به کار مىرود.
بنا بر این یا باید عطف بر «مصدّقا» به اعتبار معنى آن باشد، یعنى بر تو کتاب را فروفرستادیم تا اینکه آنچه در برابر تو و حکم من است تصدیق نمایى پس «ان» براى تفسیر انزال آمده زیرا در آن معنى قول وجود دارد، چونکه فعل انزال هرگاه به لفظ نسبت داده شود به معنى قول مىباشد.
محتمل است که «و ان احکم» به تقدیر «أمرنا» باشد که عطف بر «أنزلنا» بشود و باز «أن» تفسیریّه مىشود، و تکرار امر به حکم بما انزل اللّه براى تأکید است و یا براى این است که یکى از آن دو در مورد زناى محصنه و دیگرى درباره قتلى است که بین آنها واقع شده است، چنانکه از امام باقر (ع) روایت شده است که امر به حکم بین آنها بدان جهت تکرار شده است که آن دو، دو حکم هستند و به هر دوى آنها امر شده است، زیرا که آنها در مورد زناى زن و مرد محصنه از پیامبر و کتاب خود داورى خواستند و در مورد قتلى که بین آنها واقع شده بود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مراجعه کردند.
وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ از خواهشهاى ایشان پیروى مکن و مواظب باش که تو را منصرف نکنند عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ از برخى از آنچه خدا بر تو نازل کرده است پس اگر برگردند بدان که خداوند مىخواهد به نسبت بعضى از گناهان آنها را عقوبت کند، زیرا که آنها گناهان زیادى دارند و روى آوردن به تو موجب سقوط عقوبت آنان است و روى گردانیدن از تو دلیل این است که خداوند عقوبت آنها را به سبب بعضى از گناهانشان اراده کرده است.
وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ همانا بسیارى از مردم فاسق هستند، یعنى خارج از طریق حقّ هستند و آن کنایه از امّت است که از امر پیامبر درباره ولایت على (ع) سرپیچى کردند امّا اگر نزول آیه درباره اهل کتاب باشد، جهت دلدارى رسول صلّى اللّه علیه و آله است که از روى گردانیدن آنان تأسّف نخورد و از جهت نافرمانى آنها اندوهناک نشود.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۰]
أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۵۰)
ترجمه:
آیا (با وجود این دین کامل و قوانین محکم آسمانى) باز تقاضاى تجدید حکم جاهلیت دارند، و کدام حکم از حکم خدا براى اهل یقین نیکوتر خواهد بود.
تفسیر:
أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ آیا با وجود این دین کامل، باز هم حکم جاهلیّت را مىخواهند؟ این سخن مؤیّد وجه کنایه است، زیرا توبیخ امّت بعد از تصدیق رسول بر طلب حکم جاهلیّت جا دارد ولى توبیخ کسانى اصلا تصدیق نکرده اند جا ندارد.
وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ «لام» لام اختصاص است و ظرف متعلق به «حکما» یا به «احسن» است و استفهام براى انکار است یعنى کسى بهتر از خدا از جهت حکم براى قومى که یقین داشته باشند، وجود ندارد.
مقصود این است که خداوند بهتر است از جهت حکم، زیرا که آن اگر چه بر حسب مفهوم اعمّ است ولى استعمال آن در این مقام براى ثابت کردن بهتر بودن و احسن بودن براى چیزى است که برتر بودن آن مقصود است (حکم خدا) و نفى أحسن بودن از غیر آن است.
و تعبیر از این معنى به نحوى که تعلّق لام هم ظاهر شود چنین است: خداوند حکومتش براى گروهى نیکو است که یقین دارند در شدیدترین نیکوئى، یا اینکه حکومت خدا نیکوست براى گروهى که به حکم خداوند یقین داشته باشند.
و تخصیص بهتر بودن حکومت به موقنین براى این است که بهتر بودن براى آنان معلوم است، براى اینکه آن حکومت موافق آنهاست نه غیر آنها که صاحبان هواها و گمانها هستند.
برخى گفتهاند: «لام» به معنى «عند» است و بنا بر این متعلّق به «احسن» مىشود، و بعضى گفتهاند: لام براى بیان است یعنى بیان متعلّق به استفهام، یعنى این استفهام براى قومى است که یقین داشته باشند.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۱]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵۱)
ترجمه:
اى اهل ایمان، یهود و نصارى را که دشمن اسلامند به دوستى نگیرید آنان بعضى دوستدار بعضى دیگرند و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستى کند به حقیقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ منظور از «اولیاء» دوستانى است که با آنها معاشرت مىکنید و از آنها مانند معاشرت دوستان توقّع یارى در بلاها دارید.
بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ پس از آنها توقع و دوستى نداشته باشید زیرا آنها چون بر یک دین هستند اگر چه از جهت دیگر با هم نزاع داشته باشند، باز با هم دوستند.
وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ زیرا رو کردن و دوستى نمىشود مگر از جهت سنخیّتى که بین دوستان موجود است و سنخیّت اقتضا مىکند که هر کس داخل سنخ خودش باشد.
از امام صادق (ع) است کسى که دوست آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد و آنها را بر جمیع مردم مقدّم بدارد به سبب آنچه که آنها را حقیقتا مقدّم داشته و آن خویشى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، پس چنین کسى به منزله آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا او از خود همان قوم است، و این به جهت آن است که آنها را دوست دارد و از آنها پیروى مىکند. و همچنین است حکم خدا در کتابش که فرمود: وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ و قول ابراهیم: فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی.
إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ یعنى از آنها دوستانى نگیرید زیرا آنها ستمکارند به جهت اینکه اسلام را قبول نکردند و خداوند قوم ستمگران را هدایت نمىکند، یا اینکه آنها را براى خودتان دوست نگیرید که در این صورت شما به سبب دوستى با آنها و اعراض از مؤمنین ستمکار مىشوید، آنوقت، خداوند شما را به سوى حق، هدایت نمىکند، چون خدا قوم ستمگر را هدایت نمىکند.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۲]
فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَهٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ (۵۲)
ترجمه:
گروهى از منافق که دلهایشان ناپاک و ناخوش است خواهى دید که در راه دوستى ایشان (یهود و نصارى) مىشتابند و مىگویند ما از این مىترسیم که مبادا در گردش روزگار آسیبى از آنها بما رسد باشد که خدا براى مسلمانان پیروزىاى پیش آرد یا امر دیگرى از طرف خود که عزّت و دولت مسلمین است، قوّت یابد تا منافقان از آنچه در دل نهان کردهاند سخت پشیمان شوند.
تفسیر:
فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ابن ابىّ و همدستانش را مىبینى که در دلهاشان بیمارى است.
یُسارِعُونَ فِیهِمْ که در دوستى آنها شتاب مىکنند.
یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَهٌ عذر آوردن دوستى با آنهاست که مىگویند مىترسیم که به ما آسیبى رسد. و «دائره» عبارت از حوادث و مصیبتهاى روزگار است که در بین مردم دوران دارد.
روایت شده است که عباده بن صامت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفت:
براى من موالى[۲] فراوانى از یهود است و من از دوستى با آنها بیزارم و به خدا و رسول پناه مىبرم و من ولایت خدا و رسولش را دارم. ابن ابى گفت: من مردى هستم که از مصیبتها و گرفتاریها مىترسم و من از دوستى با بندگان خودم بیزارى نمىجویم. پس این آیه نازل شد، فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ باشد که خدا براى رسولش و براى مؤمنین پیروزى پیش آرد.
أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ یعنى امرى غیر از فتح از قبیل غنیمت، یا هلاک کردن دشمن، یا هلاک کردن کسانى که مىگفتند مىترسیم به مصیبت و بلا گرفتار شویم که در آن امر عزّت مؤمنین است و به وسیله آن ذلّت کافرین و دوستانشان ظاهر مىشود.
فَیُصْبِحُوا یعنى این منافقین در دنیا یا در آخرت عَلى ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ بر کارى که در دلشان پنهان کردهاند از نفاق با مؤمنین و دوستى با کافران نادِمِینَ پشیمان شوند، در اخبار[۳] وارد شده است که تأویل آیه در مورد بنى امیّه است، پس مىگوئیم: نزول آیه اگر چه درباره عبد اللّه بن ابىّ و اصحابش بوده است، ولى کنایه از مخالفین علىّ (ع) است و در مورد هر کس که مخالف ائمّه (ع) باشد همه آنان از بنى امیّه محسوب مىشوند و تا ظهور قائم (عج) این امر جارى است.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۳]
وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ (۵۳)
ترجمه:
و اهل ایمان چون از نفاق و سیرت زشت آنان آگاه شوند گویند آیا اینان هستند که با جدیّت و مبالغه بسیار به خدا سوگند یاد مىکردند که ما از شما هستیم؟ اکنون چگونه ریاکارى آنها پیدا شد! اعمالشان باطل گردید و سخت زیانکار شدند.
تفسیر:
وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا مؤمنان در دنیا بعد از برگشتن امر بر کفّار یا بر منافقین، منافقین را در زمره کافرین مىبینند، یا در آخرت پس از آنکه آنها را در طریق کافران مشاهده مىکنند، مىگویند: … ضمنا «یقول» به فتح (با آن مقدّر) نیز خوانده شده است که عطف بر «ان یائى» یا بر فیصبحوا» باشد.
أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ اشاره به منافقین است.
یعنى مؤمنین پس از آنکه منافقان را در زمره کافران دیدند، و نگریستند که حال مؤمنین نیکو است از باب خوشحالى و شادى به سبب چیزى که به مؤمنین رسیده است مىگویند: آیا اینان همان کسانى نیستند که سوگند شدید مىخوردند که ایمان دارند! إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ لذا به طریق تعجب مىگویند که اینان همانهائى نیستند که مىگفتند که با شما هستند. (خیر این چنین نیست) اعمالشان باطل گردید و سخت زیانکار شدند.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۴]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۵۴)
ترجمه:
اى اهل ایمان هر که از شما از دین خود مرتدّ شود به زودى خدا قومى را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافران سرفراز و مقتدرند (مانند علىّ (ع) و شیعیانش) به نصرت اسلام بر مىانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از ملامت و نکوهش احدى باک ندارند این است فضل خدا که هر که را خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع و نامنتهى است و به احوال هر که استحقاق آنها را دارد داناست.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ ارتداد شما از دین، هرگز نمىتواند به دین خدا ضرر برساند.
فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ مقصود ارتداد از قول محمّد صلّى اللّه علیه و آله در ولایت علىّ (ع) است، و مقصود به قومى که خدا آنها را دوست دارد، اصحاب علىّ (ع) است، زیرا این وصف براى آنان از سیّد و آقایشان علىّ (ع) گرفته شده است، چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسى مىدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، و خلافى نیست که آن شخص علىّ (ع) بود، و چون آیه تا روز قیامت جریان دارد پس هر یک از اصحاب ائمّه تا مهدى (ع) مشمول این آیه هستند.
گاهى تفسیر به علىّ (ع) و اصحابش شده است، و تفسیر به اصحاب علىّ (ع) نیز شده است. علىّ (ع) در روز جمل فرمود: با اهل این آیه تا امروز جنگ نشده است.
و از امام صادق (ع) است[۴] که آنان امیر المؤمنین و اصحاب او هستند که با ناکثین و مارقین[۵] جنگ کردند.
أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ «اذلّه» از «ذلّ» با کسره ذال به معنى نرمى یا از «ذلّ» است با ضمّ ذال به معنى خوارى و معنى آن این است که خودشان را نزد مؤمنین ذلیل حساب مىکنند به اینکه خود را تحقیر مىکنند و مؤمنین را گرامى مىدارند، زیرا مؤمنین آنها را ذلیل حساب مىکنند.
أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ یعنى غلیظ و شدید هستند و مقصود این است که آنها صاحب مناعت و عزّت نسبت به کافرین هستند که کافرین آنها را چیزى حساب نمى کردند.
یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ آنان در راه خدا جهاد مى کنند نه در راه نفس و شیطان.
وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ هر کارى را به امر خدا انجام مىدهند و از کسى نمىترسند و تنها ناظر به امر خدا هستند، نه به خاطر مدح مدح کننده اى و نه به خاطر سرزنش سرزنش کننده اى.
ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ آوردن اسم اشاره بعید جهت نهایت تعظیم نسبت به آن صفاتى است که ذکر شد و همچنین است نسبت دادن فضل به خدا که آن هم به همان منظور است.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۵]
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ (۵۵)
ترجمه:
ولىّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنانى هستند که نماز بپا داشته و فقیران را در حال رکوع زکات مىدهند.
تفسیر:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ از طریق عامّه و خاصّه وارد شده که آیه در مورد علىّ (ع) نازل شده است، در وقتى که در مسجد در رکوع نماز انگشترش را، یا جامه اش را که قیمت آن هزار دینار بود، صدقه داد. و مفسّرین عامّه انکار نمى کنند که اخبار دلالت بر نزول آیه درباره علىّ (ع) مىکند و از راوى هاى خودشان به طریقهاى متعدّد نقل کرده اند که آیه درباره علىّ (ع) نازل شده است، ولى در عین حال در تفسیر آیه مىگویند که چون آیه بعد از نهى از دوست گرفتن اهل کتاب است و شکّى نیست که مقصود از اولیاء در آنجا اولیاء و دوستان در معاشرت است نه اولیاى تصرّف … پس در اینجا نیز به قرینه مقابله و جمع آمدن «مؤمنین» باید مقصود اولیاء معاشرت باشد، و اگر مقصود امیر المؤمنین (ع) بود و مقصود از ولایت هم، ولایت تصرّف بود به اسم او تصریح مىشد. یا اینکه «و الّذى آمن» را به صورت مفرد مىگفت. اینان غافل هستند از اینکه اگر به اسم علىّ (ع) تصریح مىشد یا «مؤمن» را مفرد مىآورد با ملاحظه اتّفاق در اینکه این آیه درباره علىّ (ع) نازل شده است، اسم على را حذف مىکردند تا مطلب را بر مخالفین علىّ (ع) مشتبه سازند. پس مىگوئیم:
نسبت ولایت اوّلا به خدا، سپس به رسولش صلّى اللّه علیه و آله سپس به کسانى که ایمان آورده اند دلالت بر این مىکند که مقصود از ولایت، ولایت تصرّف است که در قول خدا: النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ آمده است، زیرا ولایت خدا ولایت معاشرت نیست، و ولایت رسول هم چنین نیست به قرینه عطف و به اینکه این مطلب از خارج معلوم است. پس همچنین است ولایت الَّذِینَ آمَنُوا به قرینه عطف و به قرینه عدم تکرار ولىّ، زیرا مقصود این است که ولایت در اینجا یک امر است که در ظهور ترتّب دارد، چون ولایت رسول چیزى جز ولایت خدا نیست و ولایت خدا با ولایت رسول محقّق مىشود، پس همچنین است ولایت کسانى که ایمان آوردهاند که آن ولایت رسول صلّى اللّه علیه و آله است که در ولایت مؤمنین بنا بر آنچه که شیعه معتقد است، ظاهر مىشود. و اگر مقصود ولایت معاشرت بود «اولیاءکم» به لفظ جمع بهتر مىبود. و تقیید الَّذِینَ آمَنُوا به اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع دلالت مىکند بر اینکه ولایت معاشرت مقصود نیست وگرنه همه مؤمنین در آن مساوى بودند، در حالى که چنین نیست که مؤمنین به آن صفاتى که ذکر شد متّصف باشند.
از سوى دیگر خلاف قابل اعتنائى نیست که این آیه درباره علىّ (ع) نازل شده است و صورت اوصاف مخصوص اوست.
و قول خدا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ به صورت مضارع اشاره به این است که این وصف براى آنها استمرار دارد، یعنى حال آنان همیشه چنین است که نماز بپا دارند و در حال خضوع براى خدا نه در حال بهجت و سرور نفس زکات بدهند، زیرا آنان کارهایى را که انجام مىدهند در حالى است که دلهایشان ترسناک است و اینکه به سوى خدا باز مىگردند.
به خلاف کسى که فعلى را از ناحیه نفس انجام مىدهد که شأن او خشنود گشتن از کارش مىباشد و توقّع دارد دیگرى بر فعل او مدح کند، زیرا هر حزبى از احزاب نفس به آنچه که نزد آنهاست خوشحالند، و دوست دارند بر کارى که نکردهاند سپاسگزارى و حمد شوند تا چه برسد به کارى که انجام دادهاند.
و استمرار صفات بر حسب معنى براى علىّ (ع) و اولاد معصومین او به شهادت دشمنانشان است، بنا به نقل عامّه و خاصّه به حسب صورت نیز جز علىّ (ع) کسى مصداق این آیه نبوده است. البتّه صدور زکات در حال رکوع براى هر یک از ائمّه (ع) واقع شده چنانکه از طریق خاصّه وارد شده است.
نسبت ولایت به خدا نه به مخاطبین و آوردن ادات حصر دلیل کاملى است بر اینکه مقصود ولایت تصرّف است، و آن امرى است که براى خدا ذاتا ثابت است و براى رسول و جانشینانش به اعتبار اینکه مظهر خدا هستند تحقّق دارد. و براى هیچ کسى حقّ شراکت در آن وجود ندارد، امّا مقصود از ولایت معاشرت نیست که با وضع و قرار داد و اتّخاذ درست شود، وگرنه منحصر کردن به صفات مذکور در آیه وجهى نداشت و مقابله اقتضا مىکرد که بگوید: بلکه شما اولیاى خدا هستید … تا آخر. یا بگوید: بلکه خدا و رسولش و مؤمنین را اولیاى خدا بگیرند و چون مقصود ولایت تصرّف است که بالذّات براى خدا ثابت است در مورد عکس آن فرموده است:
[سوره المائده (۵): آیه ۵۶]
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (۵۶)
ترجمه:
و هر کس ولىّ او خدا و رسول و اهل ایمان باشند، پیروز است که تنها لشگر خدا فاتح و غالب خواهد بود.
تفسیر:
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا این آیه بیانگر آن است که ولایت سابق، ولایت تصرّف است و براى غیر خدا و جانشینانش جز قبول آن چیزى نیست و هر کس از مردم آن ولایت را قبول کند بدین نحو که استعداد ظهور ولایت در خودش را داشته باشد مرتبط به خدا و جانشینان او مىشود، و هر کس که مرتبط با خدا گشت از حزب اللّه مىشود و هر کس از حزب اللّه شود غالب مىگردد.
فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ و اگر مقصود ولایت معاشرت بود بهتر این بود که بگوید «و من یتّخذ اللّه» یا «من صار ولیّا للّه».
حاصل اینکه در لفظ آیه دلالات واضحى است بر اینکه مقصود از ولایت، ولایت تصرّف است، و اینکه آن ولایت بعد از رسول براى همه مؤمنین نیست، بلکه براى کسانى است که متّصف به صفات مخصوص باشند هر کس مىخواهد باشد چند نفر باشند یا یک نفر. خواه بگوئیم که آیه درباره علىّ (ع) نازل شده است یا نگوئیم. ولى به اتفاق فریقین این اوصاف جز در علىّ (ع) در کسى یافت نمىشود و آیه در حقّ علىّ (ع) نازل شده است.
و مقصود از کسانى که ایمان آورده اند در اینجا همان کسانى هستند که در آیه سابق موصوف شده اند، چون نزد اهل فنّ ثابت شده است، که وقتى معرفه تکرار شود عین اوّلى مىشود.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۷]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۵۷)
ترجمه:
اى اهل ایمان با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستى نکنید و از خدا بترسید اگر ایمان آورده اید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ یعنى به سبب ولایت کسى که مأمور به ولایت و دوستى با او شدید اهل کتاب و کفّار را ولىّ و دوست خود قرار ندهید، و این معنى به قرینه این است که این آیه بعد از آیه ولایت خدا و قبول ولایت خدا آمده است، و تعلیق نهى بر این وصف جهت اشعار به علّت نهى است.
أَوْلِیاءَ زیرا آنها در جدائى و دشمنى با شما هستند پس براى شما شایسته نیست که دوستى آنها را اتّخاذ کنید.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بترسید از اینکه کفّار و اهل کتاب را ولىّ خود قرار دهید.
إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر مؤمن هستید و اینگونه تقوى را دارید آنها را دوست نگیرید چون ایمان اقتضاى دورى از آنها را مىکند، نه نزدیکى و دوستى با آنها.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۸]
وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (۵۸)
ترجمه:
و چون شما نداى نماز بلند کنید آن را مسخره و بازى انگارند آن قوم مردمى بى خرد و نادانند.
تفسیر:
وَ إِذا نادَیْتُمْ عطف است بر قول خدا «اتَّخَذُوا دِینَکُمْ» و یا حال است.
إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ زیرا که عقل تعظیم حق و عبادات او را اقتضا مى کند، نه استهزاء به آنها را.
[سوره المائده (۵): آیه ۵۹]
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ (۵۹)
ترجمه:
بگو اى اهل کتاب آیا جز آنکه ما مسلمانان به خدا و کتاب خودمان و کتاب شما ایمان آوردیم و شما ایمان نیاورده اکثرا فاسقید، چیز دیگرى موجب کینه و انکار شما بر ما مى باشد؟ (البته نیست)
تفسیر:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا بگو: اى اهل کتاب آیا ما را سرزنش مىکنید از باب مکافات، یا اینکه از ما اکراه دارید یا ما را آزار و شکنجه مىدهید؟
إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ از اینکه به خدا ایمان آورده ایم، عبارت بعد از الّا مستثنى بتقدیر «لام یا باء» است، یا مفعول به است بدون واسطه حرف.
وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ کنایه از منافقین امّت است در کینه اى که از علىّ (ع) و اولاد معصومین (ع) و اصحاب پیرو آنان دارند.
وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ همانا اکثر شما بدکار و نافرمان هستید. یعنى از طریق حق و عقل خارج هستید، و آن عطف بر «أن آمنّا» یا بر «اللّه» است یعنى مگر اینکه ما ایمان بیاوریم که بیشتر شما فاسق هستید.
[سوره المائده (۵): آیه ۶۰]
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (۶۰)
ترجمه:
بگو اى پیغمبر، آیا شما را آگاه سازم که کدام قوم را نزد خدا بدترین پاداش است؟ کسانى را که خدا بر آنها لعن و غضب کرد و آنان را به بوزینه و خوک مسخ نمود و آنکس که بندگى شیطان کرد این گروه نزد خدا بدترین و گمراهترین خلق از راه راستند.
تفسیر:
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ یعنى آن ایمانى که به خاطر آن انتقام مىگیرید، یا از آن فسق، یا از آن کینه، یعنى اگر این کار به اعتقاد شما یا در واقع بد باشد آیا شما را به بدتر از آن خبر بدهم؟
مَثُوبَهً از باب جزاء و پاداشى که نزد خداست.
عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ خبر مبتداى محذوف است تقدیر آن چنین است:
صاحب این شرّ کسى است که خدا او را لعنت کرده، یا این شرّ صفت کسى است که مورد لعن خدا قرار گرفته است، یا بدل است به تقدیر مضاف که تقدیر آن بیان صفتى از لعنت و چگونگى آن مىباشد، و آن مبتدا است و جمله أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً خبر آن است.
وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ و بر او خشم گرفته است و بعضى از آنها را بوزینه و خوک گردانیده است و خود بنده بت شده اند. در لفظ «عبد» چند قرائت است، به صورت معلوم، مجهول به تقدیر «فیهم»، عابد الطّاغوت، و عبده الطّاغوت، و عبد الطّاغوت به صورت جمع مانند خدم و عبد الطاغوت بضمّ باء که وصف باشد، و امّا عطف آن طبق همه قرائتها واضح است، (در مورد و تفسیر طاغوت قبلا شرح مفصّلى در آیه الکرسى بیان شد).
أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ «سواء السبیل» اضافه صفت به موصوف است یعنى سبیل سواء، و منظور راهى است که به هیچ یک از دو طرف افراط و تفریط یهود و نصارى مایل نباشد.
مقصود از صیغه تفضیل (اضلّ بر وزن افعال صفت تفصیلى است) مطلق زیادى است نه نسبت به مؤمنین یا نسبت به کینه دارها و یا نسبت به فاسقین یا نسبت به مؤمنین است. بنا بر اعتقاد آنها، یا نسبت به مؤمنین است بر سبیل استهزاى آنان.
________________________________________
[۱] تفسیر الصافى ۲: ص ۴۶- تفسیر البرهان ۱: ص ۴۷۸/ ح ۲
[۲] ظاهرا مقصود بنده است.
[۳] تفسیر الصافى ۲: ص ۴۷
[۴] تفسیر الصافى ۲: ص ۴۳- تفسیر البرهان ۱: ص ۴۷۹/ ح ۲- مجمع البیان ۲: ص ۲۰۸.
[۵] ناکثین: پیمانشکنان و منظور طلحه و زبیر و یاران آنهاست که همراه با عایشه جنگ جمل را ایجاد کردند که سر انجام شکست خوردند و طلحه و زبیر کشته شدند.
قاسطین: نابودکنندگان قسط، معاویه و یارانش بودند که جنگ صفّین را ایجاد کردند که سر انجام به حکمیّت کشید.
مارقین: خوارج هستند که پس از حکمیّت و نتیجه ناصحیح آن به علىّ( ع) اعتراض کردند و به جنگ وى پرداختند که اکثر آنها در جنگ نهروان کشته شدند و ابن ملجم مرادى قاتل علىّ( ع) از آنها بود.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴، ص: ۳۵۹