تفسیر بیان السعادة-البقرة

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره بقره۲۶۰ تا ۲۷۱

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۰]

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۶۰)

ترجمه

و چون ابراهیم گفت پروردگارا بر من بنما که چگونه مردگان را زنده گردانى؟ خداوند فرمود باور ندارى؟ گفت آرى باور دارم و لیکن خواهم بدیدن آن دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را نزد خود به هم درآمیز آن‏گاه هر قسمتى را بر سر کوهى بگذار، سپس آن مرغان را بخوان تا به سوى تو شتابان پرواز کنند. و آنگاه بدان که همانا خداوند بر همه چیز توانا و به حقایق امور عالم و داناست.

 

 

 

تفسیر:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ‏ این جمله عطف است بر مجموع‏ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ‏ یا بر موصول مجرور به «الى» و اشاره است به وجه دیگر از وجه اخراج مؤمن از تاریکى حجاب علم به نور عیان و مشاهده، یا عطف است بر قول خدا إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ‏ طبق آنچه که نقل شد که پس از قول نمرود که مى‏گفت من زنده مى‏کنم و مى‏میرانم ابراهیم گفت: زنده کردن خدا به وسیله برگرداندن روح است به بدن میّت، نمرود گفت آیا تو آن را دیده‏اى، پس نتوانست بگوید بلى، پس ابراهیم پس از آن در خلوت از خدا درخواست کرد و گفت: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى‏ خدایا به من نشان بده چگونه مرده را زنده مى‏کنى؟ تا اینکه من جواب نمرود را بدهم، قالَ‏ خدا فرمود: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ‏ آیا اذعان ندارى که من بر این کار قدرت دارم و در آخرت آن را انجام مى‏دهم؟ قالَ بَلى‏ گفت من اذعان دارم و یقین کردم به آن‏ وَ لکِنْ‏ این در خواست را مى‏کنم‏ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی‏ تا بعد از بیان به عیان ببینم.

بدان همان‏طور که قبلا بیان شد هر ظنّ و گمانى در صدد آن است و مى‏کوشد که به مظنون علم پیدا کند. علم نیز شهود و عیان را مى‏جوید، و عیان تحقّق را جذب و صاحبش را به حرکت و جنبش وامى‏دارد، و او را آرام نمى‏گذارد تا اینکه وى را به مافوقش برساند، پس ابراهیم بعد از علم به قضیّه گفت: علم من مرا تهییج مى‏کند و قلبم را در طلب عیان مضطرب کرده است، پس عیان را طلب مى‏کنم تا قلبم مطمئن شود.

قالَ فَخُذْ فاء جزاء شرط مقدّر است یعنى اگر آن را خواستى پس بگیر أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ چهار پرنده، طیر جمع طائر یا اسم جمع طائر است مانند صحب و صاحب.

فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ‏ تا اینکه بر تو مشتبه نشود، با ضمّ صاد و کسر آن خوانده شده از صار یصور، و صار یصیر به معنى برگردانیدن است و با ضمّ صاد و کسر آن و تشدید راء از صرّ با تشدید راء از باب نصر و ضرب، و با فتح صاد و تشدید راء و کسر آن از تصریه، و همه آنها به معنى جمع کردن است، پس بکش آن مرغ‏ها را و قطعه قطعه نما و ممزوج گردان و سپس جزء جزء کن.

ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ کُلِّ جَبَلٍ‏ سپس آن را بر کوه‏هاى دهگانه قرار ده برخى تعداد آن کوه‏ها را چهار و برخى هفت دانسته ‏اند.

مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً «یأتینک سعیا» به معنى «اتیان سعى» (سعى پیش آوردن) است یا اینکه سعیا مفعول مطلق است بدون لفظ فعل (سعى، سعیا: سعى کرد، سعى‏کردنى، که سعى که فعل است حذف شده) یا اینکه حال است به معنى سعى‏ کنندگان.

بدان که اخبار در سبب این درخواست ابراهیم مختلف است، در بعضى از اخبار است که وقتى ابراهیم ملکوت آسمان‏ها و زمین را دید، مردارى را در کنار دریا دید که نصف آن در دریا و نصف دیگرش در خشکى بود که درندگان آبى و خشکى از آن مى‏خوردند، سپس بعضى از درندگان بر بعضى دیگر حمله مى‏کردند و همدیگر را مى‏خوردند، پس ابراهیم (ع) تعجّب کرد و شگفتى او موجب آن درخواست شد[۱].

در بعضى اخبار آمده که خداوند به ابراهیم وحى نمود که من از بندگان خود دوستى اتّخاذ کردم که اگر از من درخواست زنده کردن مردگان را بکند او را اجابت مى‏کنم، پس در دل ابراهیم افتاد که او همان خلیل خدا باشد پس آن درخواست را کرد تا از خلیل بودن خود مطمئن‏ شود[۲].

وجه دیگرى نیز پیش از این گفته شد، و آن اینکه نمرود گفت آیا زنده کردن مردگان را به وسیله برگشتن روح به بدن میّت دیده ‏اى؟ پس ابراهیم آن درخواست را از خدا نمود.

در تعیین پرندگان نیز اخبار مختلف است، در بعضى اخبار است که چهار پرنده عبارت از کرکس و اردک و طاوس و خروس بودند[۳].

در بعضى اخبار دیگر هدهد و ورکاک (مرغى است که گنجشک را شکار مى‏کند- قوش) و طاوس و کلاغ آمده است‏[۴]. در بعضى دیگر خروس و کبوتر و طاوس و کلاغ ذکر شده است‏[۵].

در بعضى دیگر خروس و طاوس و اردک و شتر مرغ است‏[۶].

همچنین در چگونگى مزج آن مرغ‏ها و تجزیه آنها اخبار مختلف است.

در بعضى از اخبار است که تفسیر به مرغان در ظاهر است و تفسیر آن در باطن این است که، چهار نفر از کسانى که متحمّل کلام هستند بگیر و علمت را به آنان بسپار، سپس آنها را به اطراف زمین به مأموریت بفرست تا حجّت‏هائى بر مردم باشند، و آنگاه که خواستى آنها بیایند به اسم اکبر آنان را مى‏خوانى که با اذن خدا همه‏شان شتابان به سوى تو مى‏آیند اختلاف اخبار در تعیین پرندگان و کیفیّت کشتن آنان و مخلوط کردن و تجزیه نمودن و سپس خواندن آنها و زنده کردنشان، و نیز اختلاف اخبار در عدد کوه‏ها و اشاره آنها به بعضى وجوه تأویل دلالت مى‏کند بر اینکه مقصود از این حکایت تنها ظاهر قضیّه نیست، بلکه ظاهر آن اراده شده تا آگاهى بر باطن آن باشد و اینکه مقصود از پرندگان چهارگانه شیطنت و شهوت و غضب و حرص است که این دوتاى اخیر از دوتاى اوّل تولید مى‏شوند، یا طول آرزو مقصود است که متولّد از حرص است چون حرص و طول آرزو هر دو متلازمند، چون این‏ها امّهات لشگریان نفس و جهل مى‏باشند، و مقصود از کشتن آنها میراندن آنها از حیات نفسانى است و مقصود از احیاء آنها زنده کردن به حیات عقلانى است تا اینکه از لشگریان عقل گردند، زیرا طاوس مظهر شیطنت است که مقتضى انانیّت مى‏باشد و همان موجب مى‏شود که هر آن در یک رنگ بر خود و بر دیگران تجلّى کرده او را به عجب نفس یعنى خودپسندى و غیره دعوت کند، و خروس مظهر غضب و کبوتر مظهر شهوت و اردک مظهر حرص است.

چون این صفات از پرندگان دیگر نیز ظاهر مى‏شود لذا نوع پرندگان در اخبار مختلف است.

در تعیین صفات و تأویل طیور به نظم و نثر وجوهى غیر از این ذکر شده است‏[۷].

تعبیر به طیور با وجود اینکه در چهارپایان نیز مظاهر این صفات موجود است بلکه در بعضى از چهار پایان ظهور این صفات شدیدتر از طیور هم مى‏باشد، بدان جهت است که، نفس و لشگریانش مانند درخت پلیدى هستند که از روى زمین بیرون آمده و هیچ قرار و ثباتى ندارند بلکه آنها مانند پرنده‏ اى مى‏باشند که هر آن بر شاخه ‏اى مى‏ نشینند، پس نفس با شیطنت خودش را بر خود و بر غیرش در هر ساعت به رنگ و صفتى عرضه مى‏کند و به سبب شهوت، هر آن یک نوع شهوت‏رانى تمنّا مى‏کند، و با غضب در هر زمان مانند مار گزیده ‏اى است که مار او را گاز مى‏گیرد، و با حرص و آرزو، هر آن در پى آرزوى دیگرى است. ولى بعد از کشتن این صفات تمام اوصاف تغییر پیدا کرده و از لشگریان عقل گردیده، و فرمانبردار و مطیع آن مى‏شود، که هرجا عقل آنها را بخواند در اجابت سرعت عمل به خرج مى‏دهند.

وَ اعْلَمْ‏ از قبیل عطف مسبّب بر سبب است، گویا که گفته: تا بدانى که پس از زنده کردن مردگان، أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ هیچ مانعى از مراد خدا منع نمى‏کند، حَکِیمٌ‏ و هیچ کارى از میراندن و زنده کردن انجام نمى‏دهد مگر براى حکمت‏ها و مصلحت‏ها، و هیچ یک از قوا و اعضاء را سربازان جهل و عقل قرار نمى‏دهد مگر از جهت مصلحت‏هاى متعدد. یا اینکه معنى آیه این است که بدان خداوند عزیز و حکیم است تا نگویى که چرا امر به قتل حیوان و ایذاى آن نموده است.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۱]

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۲۶۱)

 

ترجمه:

مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق کنند همانند دانه‏ اى است که از یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه‏ باشد و خداوند براى هر کس که بخواهد چندین برابر مى‏افزاید. و خداوند وسعت‏بخش داناست.

 

تفسیر:

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ‏ جواب سؤالى است که ناشى از آیه سابق است، گویا سؤال شده آیا مثل کسى که پرندگان را که از لشگریان جهل هستند بکشد تا آنها را به حیات عقل زنده کند چیست؟ پس فرمود: مثل کسانى که سربازان جهل را در راه طلب عقل مى‏کشند و انفاق مى‏کنند أَمْوالَهُمْ‏ اموال حقیقى را که عبارت از قواى آنان است، فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ در راه خدا، مانند دانه‏اى است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند به هر کس که بخواهد اضافه مى‏دهد تا جائى که حدّى ندارد، و افزون بخشى در عوض انفاق، و اجر آن بستگى به اختلافى است که به حال انفاق‏کننده، و نیّت و کار او، در مالى که انفاق شده، و حالت کسى که به او انفاق شده است، دارد.

در خبر است‏[۸]: هرگاه بنده مؤمن عملش را نیکو گرداند، خداوند عمل او را چند برابر مى‏کند و به هر حسنه هفتصد برابر پاداش مى‏دهد.

زیرا این قول خداى تعالى است که‏ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ.

این خبر دلالت بر این دارد که مراد به اموال در این آیه، اعمّ از اعراض دنیوى، و قوا و اعضاى بدنى مى‏باشد، زیرا این آیه را گواه زیاد کردن اجر عمل قرار داده است، و اعمال جز انفاق قواى بدنى و حرکات عضوى و اعضاى بدنى نیست.

و نیز خبر دلالت مى‏کند بر اینکه مقصود از وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ منحصر کردن افزونى پاداش تا هفتصد برابر به خداى تعالى است، نه اینکه منظور این باشد که چند برابر شدن از هفتصد تجاوز نمى‏کند، و نه تقیید چند برابر کردن نسبت به کسى است که بخواهد و این معنى وجهى از وجوه آیه است.

وَ اللَّهُ واسِعٌ‏ عطف است در معنى تعلیل اگر مقصود از وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ زیاد کردن فوق هفتصد برابر باشد.

و ممکن است مقصود زیاد کردن بیش از هفتصد برابر باشد، به شرطى که منظور قبلى این باشد که خدا منحصرا هفتصد برابر مى‏کند و یا مقیّد کردن آن نسبت به کسى باشد که خدا بخواهد.

عَلِیمٌ‏ یعنى خدا داناست به انفاق شما و مقدارى که انفاق مى‏ کنید، و نیّت انفاق ‏کننده، و حال کسى که انفاق بر او مى‏شود، پس به مقدار استعداد و استحقاق شما چند برابر مى‏کند، و فعل و اراده خدا گزاف نیست که نظر به استحقاق شما نکند. پس چه بسا انفاق کننده‏ اى که انفاقش را باطل کند، یا خداوند به جهت آن انفاق عذابش کند، و چه بسا انفاق کننده‏ اى که پاداش او ده برابر تا هفتاد تا هفتصد، تا هفت هزار، تا هفتاد هزار، تا هر چه که خدا بخواهد، تا بى‏ نهایت، ادامه مى‏یابد.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۲]

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۶۲)

 

ترجمه:

آنان که مال خود را انفاق کنند در راه خدا و در پى انفاق منّتى بر مستحقّان نگذارند و آنان را آزارى نکنند آنان را پاداش نیکو نزد خدا خواهد بود و از پیش‏آمدى بیمناک نباشند و هرگز در دنیا و عقبى اندوهناک نخواهند بود.

 

تفسیر:

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است:

این پاداش براى همه انفاق‏ کنندگان است یا براى بعضى فقط، پس خداى‏ تعالى در مقام تفضیل انفاق ‏کنندگان فرمود: کسانى که‏ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا اموالشان را در راه خدا انفاق مى‏کنند و سپس در پى آن منّت نمى‏گذارند. عطف با «ثمّ» از جهت تفاوت بین دو اخبار است، و «منّ» به معنى منّت گذاشتن است و منظور از منّت این است که به آن کسى که انفاق کردى نگاه بکنى در حالى که به انفاقت اهمیّت مى‏دهى.

وَ لا أَذىً‏ و آن این است که به او تعدّى کنى و او را کوچک بشمارى و با او، با کلام تند و خشن برخورد کنى و روبرو شوى و احسانت را بر او بشمارى. و از بدترین خصلت‏ها اعتنا کردن به احسانى است که به دیگرى کردى و اعتنا به بدى است که دیگرى به تو کرده است، و فراموش کردن احسان دیگران به تو، و فراموش کردن بدى تو به دیگران نیز از بدترین خصلت‏هاست.

از بهترین خصلت‏ها توجّه کامل به احسانى است که دیگرى به تو کرده است، و پشیمان شدن بر بدى است که تو به دیگرى روا داشته‏اى، و فراموش کردن احسان تو، به دیگرى و فراموش کردن بدى دیگرى به تو مى‏باشد.

توجّه کردن به احسان خود موجب انانیّت است که مخالف با انفاق مى‏باشد، و نیز موجب وزر و وبال نفس و باطل شدن احسان خواهد بود، و در اخبار است که مقصود از «منّ و اذى» منّت و اذیت به محمّد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است‏[۹].

لَهُمْ أَجْرُهُمْ‏ اینجا فاء نیاورد در حالى که در آیه‏ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ … تا آخر آیه فاء آورد چون مقصود در اینجا بطلان صدقه است به سبب منّت و اذیّت لذا بعدا در انفاقات باطل بسط کلام نموده است، و مقصود ترتّب اجر بر انفاق نیست تا فاء بیاورد که مؤکّد ترتّب است. به خلاف آیه‏اى که مى‏آید که مقصود در آنجا بیان ترتّب اجر است که آوردن الفاظى که این تلازم و ترتّب را تأکید کند مناسب است. و اضافه اجر به انفاق ‏کنندگان به جهت ارزشمندى و بزرگى اجر است، و نیز اشاره است به اینکه اجر به حسب اختلاف انفاق‏ کنندگان مختلف مى‏شود، به نحوى که تعیین حدّى براى آن ممکن نیست، مگر اینکه آن را نسبت به انفاق‏ کننده‏ها به حساب آوریم.

عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ و این پاداش از خدا مخصوص آنان است، این بیان بزرگداشت دیگرى براى آنان است از اینکه امر اجر و پاداش آنها موکول به غیر ایشان نیست.

وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ و بیم و اندوهى بر ایشان نیست، اختلاف دو قرینه (خوف و حزن) در اوّل سوره گذشت.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۳]

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (۲۶۳)

 

ترجمه:

فقیر و سائل را به زبان خوش و طلب آمرزش ردّ کردن بهتر است تا آن که صدقه دهند و از پى آن آزار کنند، خداوند از طاعت و صدقه خلق بى‏ نیاز و بر عصیان و بخل آنان بردبار است.

 

تفسیر:

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است:

کسى که قدرت بر ترک منّت و اذیّت ندارد چه کارى انجام دهد؟ پس فرمود: قول معروف، یعنى گفتارى که عقل و عرف انکار آن نکند، یعنى در صورت عدم اجابت سائل و عدم احسان به او گفتار خوب و زبان خوش داشته باشد.

وَ مَغْفِرَهٌ و گذشت و چشم‏ پوشى مسئول از بدى‏ هاى سائل و بدى‏هاى حاجت او، یا اینکه مقصود پوشاندن سائل و سؤال او باشد یا اینکه در مقابل قول معروف، مغفرت خدا را درک کند.

خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذىً‏ در آن صورت بهتر از صدقه‏ اى است که آزارى در پى داشته باشد، در اینجا با ذکر اذیّت از آوردن منّت بى‏ نیاز شد، زیرا منّت گذاشتن نیز نوعى اذیّت است، و اینکه صیغه تفضیل و ادات برترى آورده مبنى بر مخاطبات و محاورات عرف است، وگرنه صدقه ‏اى که به دنبالش اذیّت باشد نه تنها فضیلتى ندارد بلکه داراى وزر و وبال است چنانکه گذشت.

وَ اللَّهُ غَنِیٌ‏ خدا از صدقه‏ هاى شما بى‏ نیاز است، امر خدا به صدقه از آن جهت نیست که خدا براى روزى دادن به بندگان به شما نیازمند باشد، بلکه خداوند بعضى از بندگان را محتاج نمود تا بعضى دیگر را آزمایش کند، نه اینکه قدرت بر غنى کردن آنان ندارد.

حَلِیمٌ‏ بردبار است و به عقوبت کسى که در انفاقش منّت مى‏گذارد اذیّت مى‏کند عجله ندارد، و آن دلالت بر عقوبت منّت‏گذارنده مى‏کند.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۴]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۲۶۴)

 

ترجمه:

اى اهل ایمان، صدقات خود را با منّت گذاردن و آزار کردن به هدر ندهید مانند آن که مال خود را انفاق کند از روى ریا و به خدا و روز قیامت ایمان نیاورد مثل چنین مرد ریاکار بدان ماند که دانه را بر روى سنگ سخت ریزد و تند بارانى غبار آن نیز بشوید که نتوانند هیچ حاصلى از آن به دست آورند، و خدا گروه کافران را راه سعادت ننماید.

 

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که ایمان آوردید، با بیعت عمومى و قبول دعوت ظاهرى، پس از آن که (در آیه قبل) انفاق را مدح نمود و منّ و اذیّت را ذمّ کرد در اینجا خصوصا مؤمنین را از باب لطف و اعتنا به شأن آنها مورد خطاب قرار داد سپس از انفاق مذموم نهى کرد، گویا که غیر مؤمنین مکلّف نیستند تا نهى متوجّه آنها شود، پس فرمود:

لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ صدقه‏ هاى خود را با منّت و آزار، بیهوده نسازید. بدان که اگر انگیزه انفاق صدق انفاق‏ کننده در امتثال امر الهى و بدون شراکت غرض‏هاى نفس باشد صدقه خواهد بود. ابطال صدقه از جهت صدقه بودن به این است که این صدق در انفاق نباشد، یا صدق در انفاق باشد ولى بعد از انفاق از بین برود، پس قول خداى تعالى:

لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ‏ یعنى صدق در انفاقتان را از بین نبرید.

و آوردن عنوان صدقات به جاى انفاق آگاهاندن به این نکته است که شایسته است انفاق مؤمن قرین صدق باشد، ولى گاهى حالتى پیش مى‏آید که صدق او را از بین مى‏برد، لذا فرمود: کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ‏ مانند کسى که مال خود را جهت ریاى مردم مى‏بخشد «رئاء» مفعول له است یا حال. بدان که اگر انگیزه عبادت‏ها قرب عابد به خدا باشد، بدین معنى که نزدیکى و قرب که مستلزم شدّت حبّ و آن مستلزم خدمت محبوب است سبب عبادت و قیام به خدمت معبود و امتثال امر محبوب شده باشد در این صورت عبادت است.

و امّا اگر انگیزه عبادت بهره بردن نفس از خدا باشد، اگر چه آن بهره قرب خدا باشد عبادت حقیقى نمى‏شود. و اگر انگیزه بهره بردن نفس از غیر است اصلا عبادت نمى‏شود نه حقیقتا و نه از جهت صورت، بلکه حرام و وبال مى‏شود، از این رو گفته ‏اند که ریا در نماز باطل‏ کننده نماز مى‏باشد، بلکه ریاکننده به مراتب بدتر از تارک نماز است، زیرا او خدا را به مسخره مى ‏گیرد، و منافق و مشرک محسوب مى‏شود. یا کافر است و خیال مى‏کند که او کار نیکو مى‏کند و خودپسند مى‏شود به خلاف تارک نماز که او سستى در امر خدا کرده و مى‏داند که نماز را ترک کرده است و بیشتر اوقات متنبّه مى‏شود و خودش را ملامت مى‏کند.

وَ لا یُؤْمِنُ‏ اذعان ندارد، بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ به خدا و روز آخرت، در حین ریا کردن یا مطلقا.

فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ‏ پس مثل آن، مثل سنگ سختى است بدان که در تشبیهات تمثیلى مرکّب لازم نیست که جمیع اجزاى مشبّه و مشبّه به در کلام ذکر شده باشد، و ترتیب بین اجزاى آن دو در ذکر نیز لازم نیست، و همچنین ذکر تمام اجزاى آن دو لازم نیست. پس قول خداى تعالى «فمثله» محتمل است که مقصود از آن مثل انفاق‏کننده ریاکار باشد که در محکم بودن و قساوت قلبش، و نروییدن هیچ روییدنى در آن مشابه سنگ است و اینکه وى تحت صورت انفاق که یکى از اشکال خیرى است که معمولا دلالت بر صلاح آن قلب و صلاحیّت آن براى بذر آخرت و رویاندن و نمو آن مى‏کند قلب خود را پوشانده است. مثل چنین انفاق کننده ‏اى مانند مثل سنگ سختى است که‏ عَلَیْهِ تُرابٌ‏ بر آن سنگ، خاکى است که صلاحیّت زرع و نموّ آن را دارد، و اینکه ریاکار با تمسّک به صورت ظاهر انفاق، صلاحیتى را که دارد، باطل مى‏کند، مانند بارانى است که داراى دانه درشتى مى‏باشد، چنین بارانى صلاحیتى را که در ظاهر خاک است و قشر نازک خاکى که بر روى سنگ به چشم مى‏خورد، تباه مى‏سازد.

ممکن است مقصود این باشد که مثل مالى که انفاق شده در اینکه از انفاق‏ کننده هدر رفته و به هیچ وجهى از وجوه انتفاع بهره‏مند نمى‏شود چون ریا آن را باطل مى‏کند اگر چه به حسب صورت انفاق است و ظاهرا خیال مى‏شود که انفاق‏کننده از آن بهره‏مند مى‏شود، مثل چنین انفاق‏ کننده‏ اى مانند بذرى است که بر سنگ سختى پاشیده شد. و روى آن را خاک گرفته است.

فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً یعنى تند بارانى آن سنگ را شست، و خاک و بذر، هر دو از بین رفتند.

لا یَقْدِرُونَ‏ یا حال از فاعل «ینفق» مى‏باشد، یا حال است از ضمیرى که مضاف الیه «مثل» مى‏باشد فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ‏ زیرا «مثل» را مى‏شود حذف کرد، (و گفت کمثل الصّفوان) و جمع (ضمیر یقدرون که جمع است) با اینکه صاحب حال ضمیر مفرد است (کمثله)، به اعتبار لفظ «الّذى» و معنى آن مى‏باشد (کالّذى ینفق)، زیرا معنى آن جنس عامّ است که شامل هر فرد مى‏شود. یا جواب از سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چگونه است حال انفاق‏ کننده ریاکار، یا اینکه براى چه گفتى که مانند سنگ است، یا اینکه گویا گفته شده: چگونه است حال کسى که انفاقش را با منّت و ریا باطل مى‏کند، پس فرمود: آنان قدرت ندارند عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا بر چیزى از آنچه کسب کردند، در این صورت دیگر اشکالى در جمع ضمیر نیست، و این دلالت دارد بر اینکه مقصود از انفاق، مطلق اعمال است، زیرا کسب اعم است از آنچه که به سبب انفاق کسب مى‏شود (یا غیر آن).

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏ عطف است بر «لا یقدرون» و اهتمام به «اللّه» مانع از مراعات تناسب بین دو چیز مورد عطف شده است، یا حال است و معنى آیه این است که آنان خودشان قدرت ندارند و کمک کننده ‏اى جز خدا براى آنان نیست، و خداوند آنها را هدایت نمى‏کند، و گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر براى این است که به کافر بودن آنها تصریح شود و تعلیل حکم نیز باشد.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۵]

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲۶۵)

ترجمه:

و مثل آنان که مال خود را در راه خشنودى خدا انفاق کنند و با کمال اطمینان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند مثل دانه ‏اى است که در زمین شایسته ‏اى بریزند و باران‏هاى زیادى به موقع بر آن بارد حاصلى دو چندان که منتظرند دهد و اگر باران بسیار نیاید اندک اندک بارد تا باز به ثمر رسد و خداوند به کار نیکان بینا و آگاه است.

 

تفسیر:

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ لفظ «من» (من انفسهم) براى ابتداى غایت است، که بر فاعل داخل شده است. مانند «زعما منهم» که «من» بر فاعل داخل شده، و عدم توافق مفعول له (ابتغاء و تثبیتا مفعول له است) براى آن است که عامل در مسند الیه (ابتغاء مرضات اللّه) در اینجا بخشیده (صرف نظر) شده است، (لازم نیست که مفعول له و مسند الیه در همه موارد موافق هم باشند)، زیرا که مفعول له تابع است و بخشیده مى‏شود (حکم توافق گاهى رعایت نمى‏شود) و این بخشیده شدن حکم توافق در توابع به شرطى که تابع دوم باشد (مثل تثبیتا) معمول است. حالت دیگر اینکه «من» بر مفعول داخل شده است. بدین ترتیب که در لفظ «تثبیتا» معنى طلب است. یعنى طلب ثبات از خودشان مى‏کنند. یا اینکه «من» براى تبعیض است و جانشین مفعول به شده است. یعنى تثبیت بعضى از نفس‏هایشان، گویا که نفس‏هایشان بر پرهیزگارى در مال و روح پایدار شده است، کسى که با مال جهاد نماید قسمتى از روانش را به طاعت یا به انفاق ثابت مى‏دارد، و هر کس با نفسش جهاد کند، قسمت دیگر را تثبیت کرده است.

بدان که انفاق مثل سایر طاعات اگر انگیزه آن امرى زاید بر سرشت (شاکله) انسان باشد که مقصود بهره‏گیرى و انتفاع است، اعمّ از اینکه آن بهره‏یابى، نزدیکى به خدا یا رضاى او یا نعیم او، یا خلاصى از آتش جهنّم یا غیر این‏ها باشد، گرچه آن انگیزه برتر و مباح و مأذون و یا غیر مأذون باشد باز آن عمل، دیگر طاعت نمى‏باشد بلکه معاوضه و تجارت است.

هرگاه سرشت (شاکله) انسان غیر الهى باشد همه اعمال او غیر الهى مى‏شود، اعمّ از اینکه قصد امر اخروى کند یا غیر اخروى، یا اصلا چیزى غیر از شاکله خودش قصد کند صرفا شاکله‏اش محرّک و انگیزه او بر عمل باشد، باز اعمال او غیر الهى مى‏باشد. و اگر شاکله او امر الهى باشد، یا قرب خدا یا طلب رضایت او، یا لذّت بردن از فرمان و فرمانبردارى او، یا مرتبه خویش را در حبّ خدا قرار دادن و طلب خدمت او کردن یا غیر این‏ها از شئون الهى باشد، و انگیزه عمل هم همان امر الهى بوده و غیر از آن قصد امر زائدى نکرده باشد و غایت عمل او شدّت یافتن شاکله باشد، در این صورت چون ذات همه این‏ها مقتضى افزونى و پایدارى به امر خداى تعالى است، لذا آن عمل، طاعت و عبادت، و خالص لوجه اللّه مى‏شود.

بنابراین، معنى آیه این است: مثل کسانى که اموالشان را انفاق مى‏کنند براى حصول طلب رضایت خدا که شاکله‏[۱۰] آنهاست و همچنین انفاق آنها براى تثبیت نفس‏هایشان است که آن هم شاکله آنان مى‏باشد و منزلت یافتن نفس‏هایشان در آن شاکله، یعنى، براى اقتضاى رضایت خداجوئى که براى آنها حاصل شده است، یا براى تحصیل طلب رضاى خدا که همان موجب شدّت بخشیدن به شاکله آنها مى‏شود، البتّه نه به قصدى اضافى بر اقتضاى شدّت خداجوئى، بلکه با قصد ساده‏اى که از خود آن اقتضا شدّت حاصل آید، همان انفاق حقیقى‏ است، پس اگر انفاق، براى تحصیل شدّت میل و مرکّب باشد از شعور باطن و بر آوردن خواهشهاى نفس، گرچه براى نفس سودمند است، ولى مقصود از آن حاصل نمى‏شود بلکه سودبخش نفس است که عبادت را تباه مى‏گرداند.

کَمَثَلِ جَنَّهٍ یعنى مانند مثل کسى است که باغى را کاشته و به عمل آورده، و این مطلب گذشت که در تشبیهات مرکّب لازم نیست ترتیب اجزاى مشبّه به مثل اجزاى مشبّه باشد، و نیز لازم نیست آنچه که بدنبال لفظ «مثل» یا بعد از ادات تشبیه مى‏آید خود مشبّه به باشد، و لازم نیست بین اجزاى دو طرف تشبیه، صحیح باشد.

بِرَبْوَهٍ «بربوه» با تثلیث راء یعنى ضمّ و کسر و فتح راء به معنى مکان مرتفع و بلند است، و به هر سه حرکت خوانده شده است، در این آیه، انفاق‏کننده که در دل زراعت آخرت کاشته است، به کسى تشبیه شده که باغى را در جاى بلند و مرتفع احداث کرده است آن باغ از غبارهاى زیاد که بر جاهاى پائین مى‏نشیند محفوظ است و همچنین از صدمه سیل، و از بین رفتن میوه‏اش به سبب حبس هوا حفظ مى‏شود. و نیز در سبزى و خرّمى و طراوت به آن باغ تشبیه شده است، که به سبب مجاورت با هواى صاف و رطوبت هواى مکان مرتفع، و نیز به سبب آن مزایا که ذکر شد میوه‏اش چند برابر گردیده است.

أَصابَها وابِلٌ‏ یعنى باران‏هاى زیاد نه سیل، فَآتَتْ أُکُلَها ثمر و میوه‏ اش را ضِعْفَیْنِ‏ دو برابر مى‏کند و این دو برابرى به سبب همان مواردى است که ذکر شد که از اسباب حسن آن محسوب مى‏گردد.

فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌ‏ یعنى اگر باران زیاد هم که نیاید آنجا باز میوه مى‏دهد چون در مجاورت هواى مرطوب و در جاى بلند قرار گرفته است، «طلّ» عبارت از رطوبتى است که شب بر گیاه مى‏نشیند مانند یخ و برف.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ در حالى که خدا به آنچه مى‏کنید بیناست، این تأکید جهت پرهیز از تباه نمودن انفاق ناشى از منّت و اذیّت و ترغیب در خالص کردن انفاق براى خداست.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۶]

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (۲۶۶)

 

ترجمه:

آیا مى‏خواهید که یکى از شما را باغى باشد از درخت خرما و انگور که زیر آن درختان، جوى‏هاى آب روان و در آن هر گونه میوه موجود باشد ناگاه ضعف و پیرى بدو فرارسد که هیچ کار نتواند کرد و او را فرزندان خرد و ناتوان باشد و در باغ او بادى آتش بار افتد همه را بسوزاند حال کسى که انفاق به ریا و منّت و اذیّت کند بدین ماند. خداوند آیات خود را براى شما روشن بیان کند، باشد که در حقیقت کارها اندیشه کنید.

 

تفسیر:

 

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ‏ مثال دیگرى است براى کسى که انفاق کرده، سپس آن را با منّت و اذیّتى که بعد از انفاق صادر شده باطل نموده است، چنانکه مثال سابق براى کسى است که ابطال همراه با انفاق بوده، خداى تعالى تشبیه کرده انفاق را که کاشتن در جنّت قلب است براى آخرت به کاشتن باغ آن‏چنانى، و صاحب انفاق را تشبیه به صاحب باغ کرده که او در وقتى به آن باغ رسیده که پیر شده و عائله‏ مند و داراى ذریّه‏ هاى ضعیفى است و شدیدا احتیاج به آن باغ دارد، و منّت و اذیّت انفاق‏ کننده را تشبیه به آتشى کرده که ناگهان مى‏آید و باغ را مى‏سوزاند در حالى که امیدى غیر از آن باغ ندارد، ولى این مطلب را با استفهام انکارى ادا کرد، تا تجدیدى‏ در روش حاصل گردد براى این شنونده نشاط پیدا کرده و براى شنیدن تحریک و تهییج شود، و نیز تأکید در بر حذر داشتن از منّ و اذى باشد.

أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ‏ براى او باغى از خرما و انگور باشد که در خلال آن دو سایر انواع درخت‏ها هست، و ممکن است که مقصود از «ثمرات» مطلق منافع اعمّ از میوه و حبوبات و غیر آن باشد.

وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ به حدّى پیر شده که نمى‏تواند به کار فرزندانش برسد، و مخارج فرزندان نیز از همان باغ است.

وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فرزندانى دارد که عاجز از کسب کردن هستند.

فَأَصابَها إِعْصارٌ اعصار بادى است ابرزا، یا بادى است آتش‏زا یا بادى است که از زمین مى‏وزد مانند عمود بر آسمان رفته و دایره مى‏شود که مقصود گردباد است، یا بادى است که در آن غبار شدید است.

فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ‏ این چنین بادى که در آن آتش باشد و بسوزاند کَذلِکَ‏ یعنى مثل بیان این مثل‏ها براى انفاق خالص و ابطال آن.

یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ‏ خدا براى شما از آیات انفسى و غیر آن بیان مى‏کند لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ‏ باشد که فکر کنید و از ظاهر مثل‏ها که آیات آفاقى است به ممثّل‏ها که آیات انفسى است منتقل شوید.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۷]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۲۶۷)

 

ترجمه:

اى اهل ایمان انفاق کنید از بهترین آنچه به دست آوردید و از آنچه براى شما از زمین مى‏رویانیم و بدها را براى انفاق معیّن نکنید در صورتى که خود نستانید مگر آن که از بدى آن شما خود چشم‏پوشى بتوانید کرد و بدانید که خدا، بى ‏نیاز به ذات و ستوده صفات است.

 

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا پس از آن که (در آیات قبل) اخلاص در انفاق را بیان نمود و متذکّر گردید که شایسته است مال انفاق شده خوب و محبوب نفس باشد، نه بد و مکروه نفس، در اینجا خواست، حال مال انفاق شده را نیز ذکر کند، لذا با توجّه به لذّت خطاب، مؤمنان را تهییج نموده، مورد خطاب قرار داد، و فرمود: أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ‏ از آن مالتان که حلال و خوب است انفاق کنید، وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ‏ و از پاکیزه‏هاى حبوب و میوه‏ها و آنچه از معدن‏ها استخراج مى‏شود انفاق کنید. از امام صادق (ع) نقل شده است که مردم در جاهلیّت کسب‏هاى بدى مى‏کردند، وقتى که اسلام آوردند خواستند آن مال‏هاى بد را خارج سازند و صدقه بدهند خداوند اباء نمود و فرمود حتما باید از مال‏هاى پاکیزه و خوب انفاق کنید[۱۱].

وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ‏ تیمّم به معنى قصد است، و گویا که یاء از همزه بدل شده است، و تؤمّموا و تیمّموا از باب تفعیل نیز خوانده شده، و خبیث به معنى بد و پست است (پس معنى عبارت این است که، قصد انفاق چیزهاى پست نکنید).

مِنْهُ‏ از چیزى که کسب کردید یا از چیزى که ما براى شما اخراج کردیم، یا هر یک از این دو بنابراین که متعلّق به «تیمّموا» باشد یا اینکه «منه» یعنى از چیزهاى خبیث، بنابراین که متعلّق به «تنفقون» باشد و جمله حالیّه است یا مستأنفه.

وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ‏ این آیه درباره گروه‏هائى که اموالى از رباى جاهلیّت داشتند و آنها را صدقه مى‏دادند نازل شده است.

در خبر است: که این آیه درباره گروه‏هائى که هسته خرما را مى‏ آوردند و در خرماى صدقه داخل مى‏کردند نازل شده است.

در خبر دیگر است: وقتى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امر نمود که زکات نخل را بدهند گروهى انواع خرماهاى مختلف را مى‏آوردند که از پست‏ترین خرماها بود و از آن زکاتشان را مى‏دادند، از جمله یک نوع خرما بود که به آن «جعرور» و «معافاره» مى‏گفتند که گوشت آن اندک و هسته آن بزرگ بود، و بعضى از آنان عوض خرماى خوب از همان خرماى بد مى‏آوردند، پس رسول خدا فرمود: این دو نوع خرما را با هم مبادله نکنید و چیزى از آن دو نیاورید[۱۲].

در خبر دیگرى است که این آیه درباره صدقه فطریه نازل شد، که وقتى آن را به مسجد رسول اللّه مى‏آوردند در آن پست‏ترین خرماها بود[۱۳] و از مجموع اخبار استفاده مى‏شود که طیّب اختصاص به حلال و خبیث اختصاص به حرام ندارد، و هم چنین نه صدقه مخصوص واجب است و نه واجب مخصوص به زکات مال.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌ‏ یعنى شخص محتاج گاهى جنس پست را هم چون احتیاج دارد قبول مى‏کند ولى خداوند تعالى بى‏نیاز است و پست و بد را اصلا قبول نمى‏کند.

حَمِیدٌ ازآن‏رو که شخص غنى و بى‏نیاز ولى پست گاهى جنس پست را مى‏پذیرد به خلاف غنى و بى‏نیاز و پسندیده که نمى‏پذیرد، لذا به دنبال غنى حمید آورد. پس غنى و حمید هر دو کنایه از این است که خداوند جنس بد و پست را قبول نمى‏کند.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۸]

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۲۶۸)

ترجمه:

شیطان به وعده فقر و ترس بى‏چیزى شما را به کارهاى زشت و بخیلى وادار کند و خداوند به شما وعده آمرزش و احسان دهد خدا بر همه امور جهان داناست.

 

تفسیر:

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ جواب سؤال مقدّر است که گویا گفته شده:

چگونه است که ما نمى‏توانیم از چیزهاى خوب انفاق کنیم و قصد انفاق کردن چیز بد را ترک کنیم؟ خداوند جواب فرمود: چون شیطان به شما وعده فقر مى‏دهد و مى‏ترساند.

وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ یعنى امر مى‏کند که نسبت به چیزهاى خوب، بخل بورزید، چون بخیل را در لغت عرب فاحش مى‏نامند و بعد از این جمله جواب و علّت این امر بیان نشده است. یا اینکه از محتواى جمله چنین بر مى‏آید که: چرا خداوند ما را امر به انفاق از طیّب کرده و از قصد انفاق خبیث نهى کرده است؟ خدا پاسخ مى‏دهد: چون انفاق از طیّب جز خروج از انانیّت نفس و حکومت آن و دخول در حکومت «اللّه» و امر او نمى‏باشد، و انفاق از چیزهاى پست، به جاى پاکیزه و ارزشمند، جز پذیرش حکومت شیطان و در زیر فرمان اهریمن بودن نیست، و شیطان شما را از فقر مى‏ترساند سپس به بخل فرمان مى‏دهد.

وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا مقتضاى مطابقت بین دو فقره آیه این بود که بگوید: «و الله یعدکم الغنى و یأمرکم بالمعروف» و لکن عدول کرد به آنچه که ذکر شد، زیرا امر به معروف از امر به انفاق طیّب استنباط مى‏شود، و دیگر اینکه خداوند خواست اشاره نماید که وعده ‏هاى خدا عامّ است و شامل دنیا و آخرت هر دو مى‏شود، به خلاف وعده‏ هاى شیطان که از دنیا تجاوز نمى‏کند. نکته دیگر اینکه نخست مغفرت را ذکر کرد زیرا آن وعده اخروى است به خلاف فضل که وعده دنیوى است، و هر دو را نکره آورد جهت بزرگ و گرامى شمردن آن، و به جاى «غنى» و بى ‏نیازى لفظ فضل را آورد تا مردم را آگاه کند به اینکه غنى و بى‏نیازى که خدا وعده آن را مى‏دهد مانند غناى موهوم نیست که جز فقر و احتیاج و زحمت چیزى نباشد، بلکه غناى حاصل از خدا از ناحیه فضل خداست که فقر و رنج و تمام شدنى در آن نیست، و وعده دادن شیطان را مقدّم داشت زیرا این مقام جهت نکوهش کسانى است که قصد دارند مال پست را انفاق کنند پس مقام اقتضا مى‏کند که به وعده شیطان اهمیّت داده شود.

و براى اینکه آیه را به خیر ختم نماید همان طور که به خیر ابتدا شده بود، و براى اینکه وعده خدا منجرّ به دادن حکمت شده و از مقام ذکر وعده، و وعده دادن خارج شود فرمود:

وَ اللَّهُ واسِعٌ‏ خدا از تنگى و فقر نمى‏ترسد بنابراین در وعده‏اش خلاف نمى‏کند عَلِیمٌ‏ به مصالح شما دانا است. پس شما را امر نمى‏کند، مگر به چیزى که صلاح شما در آن است، و شما را نهى نمى‏کند، مگر از چیزى که فساد شما در آن است.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۹]

یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (۲۶۹)

 

ترجمه:

خدا فیض دانش و حکمت را به هر که خواهد عطا کند و هر که را به دانش و حکمت رساند درباره او مرحمت بسیار فرموده است، این حقیقت را متذکّر نشوند مگر خردمندان عالم.

 

 

تفسیر:

 

بیان حکمت و مراتب آن‏

یُؤْتِی الْحِکْمَهَ جواب سؤال مقدّر است، گویا که رسول صلّى اللّه علیه و آله پس از آن که یقین کرد و مفاسد مترتّب بر طاعت شیطان و مصالحى که لازمه طاعت خداست مشاهده نمود گفت: چه شده است که مردم تأمّل در این‏ امور نمى ‏کنند، و به این مصالح و مفاسد نظر نمى‏ اندازند، و از آن مفاسد دور نمى‏شوند و به این مصالح رغبت نمى‏کنند؟ خداوند فرمود: نظر در نکات و دقایق این امور و عمل به مقتضاى آنها، از دو جنبه حکمت نظرى و عملى است، و خداوند حکمت را به هر کس نمى‏دهد، بلکه‏ مَنْ یَشاءُ به آنکه خود خواهد مى‏بخشد. عبارت «من یشاء» ممکن است جمله حالیه باشد، یا خبر بعد از خبر که مفید همین معنى حال باشد.

حکمت چنانکه گذشت عبارت است از ادراک نکات آفرینش الهى و غایاتى که مترتّب بر آن است و آن حکمت نظرى است، و نیز حکمت عبارت است از قدرت داشتن بر ساختن ساخته‏ اى که مشتمل بر دقایق آفرینش و غایات آن باشد تا برسد به غایتى که آن اشرف غایات است نسبت به مقام صانع که آن حکمت عملیّه است. و حکمت به هر کدام از نظرى و عملى اطلاق مى‏شود، چنانکه به مجموع هر دو نیز اطلاق مى‏شود.

و چون ادراک دقایقى که در مصنوعات به ودیعه نهاده شده است، و عمل کردن به دقایقى که براى آن مصنوعات متصوّر است مخصوص خداى تعالى است، پس حکیم على الاطلاق خداى تعالى است. و سایر مردم به اندازه ادراک و توانائى بر ایجاد پدیده، از حکما هستند.

و آن حکمت یعنى ادراک دقایق مصنوع الهى و غایاتى که بر آن مترتّب مى‏شود و قدرت بر ساخت مصنوعى که مشتمل بر غایاتى باشد که منتهى به اشرف غایات شود ممکن الحصول نیست مگر بعد از گشایش در دل به ولایت، زیرا مادام که در قلب به ولایت باز نشود چشم قلب باز نمى‏شود، و مادام که چشم قلب باز نشده ادراک ممکن نیست مگر با چشم خیال، و خیال در ادراکاتش خطا مى‏کند و از غایات دنیوى تجاوز نمى‏کند.

وقتى که در دل به ولایت باز شد انسان اوّلا دقایق و نکات آفرینش‏ را که در خودش و عالم صغیرش نهاده شده درک مى‏کند، و حیله‏هاى شیطان را در گمراه کردن و لطافت ملک را نیز در تصرّفش در مى‏یابد، آن‏وقت مى‏تواند حیله ‏هاى شیطان را دفع کرده تصرّف ملک را تقویت نماید.

وقتى در این راه کوشش و استقامت به خرج داد و از تصرّف شیطان نجات یافت، مى‏تواند دقایق صنع در عالم کبیر را درک کند، و غایاتى را که مترتّب بر مصنوعات الهى است درک نماید، و به مقدار قدرتش مى‏تواند در آنها تصرّف نماید چه کم و چه زیاد. و ادراک دقایق در عالم صغیر و قدرت در آن عالم، عبارت از نبوّت و جانشینى آن است. این دریافت همراه با ادراک و قدرت در عالم کبیر عبارت از رسالت و جانشینى آن است، و اساس این امر همان طور که دانستى ولایت است.

پس جائز است تفسیر حکمت به هر یک از ولایت و نبوّت و رسالت، و به معرفت و شناخت امام و اطاعت از او، و به شناخت امام و اجتناب از گناهان کبیره، و به کتاب قرآن، و به ثبات در اوّل هر امرى و وقوف در عواقب آن امر. و به هدایت خلق به سوى خدا، و به معرفت امام و فقه در دین.

حکمت سبب آبادانى خانه‏ ها است، پس هیچ خانه ‏اى نیست که در آن چیزى از حکمت نباشد مگر اینکه آن خانه خراب باشد.

گاهى حکمت تفسیر به تشبّه به خدا از حیث علم و عمل شده است، و حکمت غایت آفرینش انسان بلکه غایت عالم امکان است، لذا خداوند فرمود: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و به کسى که حکمت داده شود خیر بسیار داده شده است‏ وَ ما یَذَّکَّرُ حکمت یا خیر کثیر را که لازمه حکمت است به یاد نمى‏آورند، إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏ مگر خردمندان. بدان که انسان با تمام عبادت‏ها و فزونى اطاعت‏ها تا وقتى که قلبش به ولایت گره نخورده مانند درخت گردو و پسته ‏اى است که گردو و پسته ‏شان زیاد است ولى مغز ندارد و فقط به درد سوزاندن در آتش مى‏خورد، چه انسان بدون ولایت هیچ یک از دقایق مصنوع الهى را نمى‏ بیند و هم چنین دقایق حیله‏ هاى شیطان را نمى‏ بیند، پس قدرت بر دفع هیچ یک از حیله ‏هاى شیطان را ندارد.

ولى هنگامى که قلبش به ولایت منعقد شد میوه ‏هاى اعمالش داراى مغز مى‏شود، و از دقایق و مصالح به ‏اندازه خودش مى‏بیند، پس مادام که قلبش به ولایت منعقد نشده است نمى‏تواند این مطالب را به یاد آورد و هر وقت که منعقد شد به آن متذکّر مى‏شود.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۷۰]

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۲۷۰)

 

ترجمه:

هر چه انفاق کنید یا نذر و صدقه دهید خدا بر آن آگاه است و ستمکاران را در دو جهان یار و یاورى نخواهد بود.

 

تفسیر:

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ آنچه را که انفاق کنید از چیزهائى که بر آن اسم نفقه اطلاق مى‏شود، کم باشد یا زیاد، در راه حقّ باشد یا باطل، صحیح باشد یا ناصحیحى، انفاق را باطل کرده باشد یا نه، پنهانى باشد یا علنى.

أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ هم چنین به نذرى که کرده‏ اید، پاداش مى‏گیرید.

فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ‏ یعنى خدا مى‏داند و قدرت بر مجازات دارد و هیچ مانعى در برابر مجازات خدا وجود ندارد.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ‏ یعنى کسانى که مانع از رسیدن حقوق به اهلش هستند، یا حقوق را در مورد انفاق و نذر به غیر اهلش مى‏دهند، یا در مطلق موارد، که از آن جمله است انفاق و نذر، مِنْ أَنْصارٍ یارانى ندارند که عقوبت خدا را دفع کنند.

 

____________________________________________________________

 

[۱] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۲، ح ۴۶۹

[۲] نور الثقلین: ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۱۰۸۸

[۳] نور الثّقلین: ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۱۰۸۸

[۴] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۴۷۷

[۵] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۲، ح ۴۷۰

[۶] برهان: ج ۱، ص ۲۵۱

[۷] مولوى در مثنوى مى‏گوید:

چهار وصف است این بشر را دل فشار چهار میخ عقل گشته این چهار
تو خلیل وقتى اى خورشیدهش‏ این چهار اطیار رهزن را بکش‏
سر ببر این چهار مرغ زنده را سرمدى کن عمر ناپاینده را
بطّ و طاوسست و زاغست و خروس‏ این مثال چهار مرغ اندر نفوس‏
بطّ حرص است و خروس آن شهوت است‏ جاه چون طاوس و زاغ امنیّت است‏
منیتش آنکه بود عمرش دراز طامع تأیید آن امید ساز
بطّ حرص آمد که نوکش بر زمین‏ در تر و در خشک مى‏جوید دفین‏

[۸] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۷، ح ۴۸۱

[۹] برهان: ج ۱، ص ۲۵۳

[۱۰] شاکله به معنى صورت، کناره- راه و روش یا نیّت، طرف، مذهب، عقل و خرد …

مى‏باشد که معنى راه و روش و نیّت و مذهب و عقل و خرد مناسب اینجاست و چون شاکله به همه این معانى مربوط است خود کلمه« شاکله» در متن ذکر شد( مترجم)

[۱۱] صافى: ج ۱، ص ۲۷۴

[۱۲] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۸، ح ۴۸۹

[۱۳] عیاشى: ج ۱، ص ۱۵۰، ح ۴۹۳

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=