ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره بقره ۲۸۰ تا ۲۸۶
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۰]
وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى مَیْسَرَهٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۸۰)
ترجمه:
و اگر از تنگدستى، طلبکار هستید بدو مهلت دهید تا توانگر گردد و اگر در هنگام تنگدستى به رسم صدقه ببخشید که عوض در آخرت یابید براى شما بهتر است اگر به مصلحت خود دانا باشید.
تفسیر:
وَ إِنْ کانَ یعنى اگر موجود باشد ذُو عُسْرَهٍ در بین بدهکاران شما تنگدستى، فَنَظِرَهٌ پس به او مهلت دهید إِلى مَیْسَرَهٍ تا توانگر گردد.
مَیْسَرَهٍ با کسر سین و ضمّ آن و با تاء تأنیث خوانده شده، و با ضم سین و اضافه به هاء نیز خوانده شده است.
وَ أَنْ تَصَدَّقُوا و اگر بر طلبکار برسم صدقه ببخشید به اینکه او را از وام آسوده کنید. خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ براى شما بهتر است، اگر بدانید. عبارت شرط تهییجى است و مقیّد به خیر بودن و بهتر بودن تصدّق است، زیرا که جاهل چه مطالبه کند و چه تصدّق دهد هر دو وبال و گناه است، یا اینکه معنى آیه این است اگر مىدانستید که صدقه دادن براى شما بهتر است صدقه مىدادید.
اخبار در فضیلت مهلت دادن به تنگدست و فضیلت تصدّق بر او بسیار است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۱]
وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۲۸۱)
ترجمه:
بترسید از روزى که در آن روز بسوى خدا باز خواهید گشت پس هر کس کاملا پاداش عمل خویش خواهد یافت و به هیچ کس ستمى نشود.
تفسیر:
وَ اتَّقُوا عطف بر کلمه «نظره» است چون آن به معنى «انظروه» است، و مقصود تقوى و پرهیز از موشکافى در محاسبه با تنگدست است. و به این وسیله بترسید که خدا نیز با شما در محاسبه موشکافى کند و وقتى که مردم تنگدستتر از هر تنگدستى هستند، گویا که گفته است: در محاسبه با تنگدست آسان گیرید تا از دقّت خدا در اعمالتان، دورى ورزیده باشید.
یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ در روزى که بسوى او باز مىگردید که به هر کس آنچه کسب کرده به تمام داده مىشود، و آنان با نقص پاداش یا تضعیف عقاب ستم کرده نمى شوند. نقل شده که این آیه، آخرین آیه است که توسّط جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شده است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۲]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَهِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً حاضِرَهً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۲۸۲)
ترجمه:
اى اهل ایمان چون به قرض و نسیه معامله کنید تا زمانى معیّن باید که نویسنده درستکارى معامله میان شما را بنویسد و از نوشتن ابا نکند که خدا به وى نوشتن آموخته است پس باید بنویسد و مدیون امضا کند و از خدا بترسد و چیزى که از آنچه مقرّر شده نکاهد و به آن نیفزاید و اگر مدیون سفیه یا صغیر است و صلاحیّت امضا کردن ندارد پس ولىّ او به عدل امضاء کند و دو تن از مردان گواه آرید و اگر دو مرد نیابید یک مرد و دو زن هر که را طرفین راضى شوند گواه گیرند که اگر یکى از آنها فراموش کند دیگرى را در خاطر باشد و هرگاه شهود را به مجلس یا محکمه بخوانند، از رفتن امتناع نورزند و در نوشتن سند با تاریخ معیّن آن مسامحه نکنید. چه معامله کوچک باشد یا بزرگ این درستتر است نزد خدا و محکمتر براى شهادت و نزدیکتر به اینکه شکّ و ریبى در معامله پیش نیاید که موجب نزاع شود، مگر آنکه معامله نقد حاضر باشد که دست به دست میان شما برود و در این صورت باکى نیست که ننویسید و هرگاه معامله مربوط به متاع مهمّ و مال پربهائى باشد در آن گواه گیرید و نباید به نویسنده و گواه ضررى رسد و اگر چنین کنید بر شما نارواست و از خدا بترسید درحالىکه خدا به شما تعلیم مىدهد و خدا به همه چیز داناست.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که به ایمان عامّ و بیعت نبوى و قبول دعوت ظاهرى ایمان آورده اید، این معنى از آن جهت است که همه احکام شرعى قالبى متوجّه به مسلمانانى است که بیعت عمومى نموده اند.
إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ «تداین القوم» یعنى بعضى قرض داد و بعضى قرض گرفت یا اینکه هر کدام از دیگرى قرض گرفت، یا اینکه به نسیه معامله کردند، یعنى هرگاه بعضى از شما قرض بدهد و بعضى دیگر قرض بگیرد، یا هرگاه معامله نسیه بین شما واقع شود. بنابراین امر به نوشتن شامل قرض دهنده و گیرنده و غیر آنها نیز هست.
امر به نوشتن براى قرض گیرنده و دهنده براى رفع اختلاف و اشتباه است، و نوشتن در غیر آن موارد جهت کمک به خوبى و تقوى است. و ذکر دین (وام) یا براى امتیاز و جدا شدن از تداین به معنى مجازات است، و یا از باب این است که تداین به معنى مطلق معامله است، یا اینکه کلام مبتنى بر تجرید است، و دین مخصوص قرض مدّتدار است، یا به معنى مطلق قرض است.
مُسَمًّى یعنى معیّن.
فَاکْتُبُوهُ پس بنویسید تا اینکه از اشتباه و اختلاف دورتر بوده و نسبت به مقدار و مدّت دین با وقت بیشتر، ضبط گردد.
وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ باء براى آلت است و «عدل» صفت قلم است که مقدّر است، یعنى با قلم عدل، زیرا که کجى و راستى به قلم نسبت داده مى شود، و ظرف متعلّق به «کاتب» یا به «لیکتب» است. یا اینکه باء براى آلت است و عدل به معنى مساوى بودن میل به هر دو طرف، یا به معنى حفظ حقوق است. یا اینکه باء براى ملابست[۱] است و ظرف مستقرّى است که صفت «کاتب» مىباشد.
وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ یعنى هیچ کس از نویسندگان، ابا نکند أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ که بنویسد همان گونه که خداوند به او نوشتن آموخته است و نوشتنى که خدا آموخته است کتابت به عدل است، یا نوشتنى که مشابه تعلیم خدا در نوشتن است، یا مشابه مطلق تعلیم خداست، یعنى در نوشتن باید تعلیم خدا را نصب العین قرار دهد تا اینکه نوشتن، نوعى سپاسگزارى از تعلیم خدا باشد، و این معنى مقیّد تعلیل است (علّت ضرورت نوشتن، سپاسگزارى است) و هیچ کاتبى نباید از نوشتن، به جهت آن که در واقع، خدا نوشتن را به او آموخته است، ابا کند.
فَلْیَکْتُبْ پس باید بنویسد. در این آیه چهار مرتبه لفظ کتابت را آورده است، تا تأکید بر نوشتن و اهمیّت آن باشد.
وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُ و کسى که حق بر گردن اوست باید املاء کند و کاتب بنویسد زیرا که شهادت و اقرار، علیه او صورت مىگیرد.
وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ و از خدا بترسد و چیزى که به صاحب حقّ ضرر برساند تلقین نکند وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً در حقّ یا از نوشته چیزى کم نکند.
فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً پس آن که بدهکار است اگر سفیه و در مال ممنوع باشد أَوْ ضَعِیفاً یا ضعیف بود یعنى محجور نبود ولى بین الفاظى که به نفع اوست و الفاظى که به ضرر اوست آن چنان که باید و شاید فرق نمىگذاشت.
أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ و خودش توانائى املاء نداشته باشد، ضمیر «هو» تأکید ضمیر مستتر است و فایده آن این است که استطاعت را از خودش نفى کند نه از کسى که جانشین اوست.
فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ یعنى ولىّ کسى که بر او حقّ ثابت است که مقصود مدیون و بدهکار است، یا ولىّ حقّ، باید املاء کند.
بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا به راستى، و گواه گیرید. این امر ادب دیگرى از آداب معاشرت و معامله است، زیرا وقتى که معامله و نسیه دادن با استشهاد همراه باشد دیگر اشتباه و اختلافى بین معاملهکنندهها رخ نمىدهد.
شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ دو نفر شاهد مرد که، باید بالغ و مسلمان و آزاد باشند. بلوغ، از مفهوم «الرجل» استفاده مىشود، و اسلام نیز از اضافه رجال به ضمیر مسلمین اول آیه استفاده مىشود، و همچنین حریّت از تفسیر آیه استفاده مىشود. لذا این آیه این چنین تفسیر شده است. به تفسیر امام (ع) نسبت داده شده است که: هرگاه بنده متحمّل شهادت باشد، در صورتى که مسلمان باشد، شهادتش مسموع[۲] است.
فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ یعنى اگر دو شاهد مرد نباشد، فَرَجُلٌ پس یک مرد باشد وَ امْرَأَتانِ و دو زن که همه شهادت دهند.
مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ یعنى از کسانى که از آیین آنان راضى هستید به اینکه بر کیش شما باشند و شایستگى آنان مورد تأیید و رضایت شما باشد، به اینکه عادل و امین و مطمئن باشند، و از بینائى و آگاهى آنان بر امور راضى باشید یعنى از کسانى نباشند که فریب بخورند.
أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما علّت اعتبار دو زن بجاى یک مرد همین است که اگر یکى فراموش کند، فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى دیگرى او را یاد آورى کند. چگونگى شهادت دادن مردها و زنها به تنهایى و با هم و محل شهادت و مقبول و مردود بودن آن و اعتبار عدد شهود در کتب فقهى موجود است.
وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ یعنى کسى که اهلیّت شهادت دارد باید مسئولیّت شهادت را تحمّل کند إِذا ما دُعُوا و هر وقت براى شهادت فراخوانده شود، از اداى شهادت ابا نکند، یا کسى که متحمّل شهادت است هرگاه به اداء آن فراخوانده شود باید بپذیرد، یا اینکه مقصود از الشُّهَداءِ اعمّ از هر دو معنى است. و در اخبار به هر یک از دو معنى اشاره شده است. و در بعضى از اخبار آمده است که[۳] مقصود این است که براى تحمّل شهادت فرا خوانده شوند، و امّا حرمت خوددارى از اداء شهادت از قول خداى تعالى: «کسى که شهادت را کتمان کند قلب او گناهکار است[۴]» استفاده مىشود.
وَ لا تَسْئَمُوا یعنى اى قرض گیرندهها و قرض دهندهها و شاهدها و نویسندهها مسامحه نکنید و خسته و ملول نشوید أَنْ تَکْتُبُوهُ که وام یا حقّ یا نامه و کتاب را بنویسید، معامله کنندگان را از خستگى و مسامحه نهى کرد چون نوشتن حقّ آنان (دو طرف مورد معامله) است و شاهدها و نویسندگان را نهى کرد، چون نوشتن آنها کمکى بر نیکى و تقوى است.
صَغِیراً معامله کوچک باشد أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ یا بزرگ، تا مدّتش «الى اجله» متعلّق به عامل محذوف است که «حال» از حقّ است یعنى معاملهاى که وقت معیّن داشته باشد، اشاره به این است که در نوشتن، حقّ و مدّتش باید تعیین گردد، یا متعلّق است به قول خدا «تکتبوه» یعنى از نوشتن همه علامتها و تعیین کننده هاى مدّت خسته نشوید. یا متعلّق به «لا تسأموا» است یعنى از اوّل وقوع معامله تا وقتش از نوشتن خسته نشوید.
ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ این عدالت از سوى خداست، یعنى از افراط دور است چون دیگر با نوشتن وثیقه و گرو گرفتن چند برابر حقّ نمىخواهد، و از تفریط به دور است چون از نوشتن و شاهد گرفتن کوتاهى نشده است.
وَ أَقْوَمُ از «قام المرأه» به معنى این است که امور او را کفایت مىکند، یعنى نوشتن کافىتر است لِلشَّهادَهِ از براى شهادت، که اعمّ از یادآورى دقایق و نکات معامله و مقدار حقّ و مدّت آن و غیر اینها مىشود.
وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَهً و دورتر است از اینکه بعدها مورد شک قرار گیرد. (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَهً). از قول خداى تعالى «فاکتبوه» چنین بر مىآید که دین (وام) را در هر حال بنویسید مگر اینکه تجارت باشد حاضِرَهً «حاضره» منصوب است بنا بر قرائت نصب «تجاره» و تقدیر گرفتن اسم «تکون» ضمیرى که به تجاره برگردد که ضمنى ذکر شده است یا اینکه معنى چنین باشد: مگر اینکه تجارت حاضرى باشد که «تدیرونها» بنابراین که «تدیرونها» مرفوع باشد و «تجاره» را فاعل «تکون» به تقدیر بگیریم اگر تامّه باشد و اسم «تکون» فرض کنیم اگر فعل ناقص باشد، و «تدیرونها» خبر «تکون» مىشود، و ممکن است عامل مستثنى محذوف باشد و جواب سؤالى باشد که تقدیرش این است: هر تجارتى باید نوشته شود، مگر اینکه تجارت تجارت حاضرى باشد، که آن را خودتان اداره مىکنید. یعنى معامله نقد و دست به دست میان شما انجام گیرد (که در آن صورت نوشتن ضرورتى ندارد).
بَیْنَکُمْ و توصیف تجارت به حضور و قابل دسترسى و اداره، از قبیل وصف حال متعلّق به موصوف است، یعنى وقتى که مورد تجارت (ما به التّجاره) حاضر و در دسترس باشد نوشتن ضرورت ندارد.
یا اینکه مقصود از تجارت آن مالى است که به وسیله آن تجارت مىشود و معنى دور زدن، و اداره کردن این است که بایع (فروشنده) ثمن (بها) را از مشترى بگیرد و مشترى مبیع (کالا) را از بایع بگیرد.
فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها که در این صورت آن را ننویسید بر شما گناهى (حرجى) نیست. و این دلالت مىکند بر اینکه امور سابق براى وجوب بوده است.
وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ و گواهى و گواه گرفتن در خریدوفروش نزاع را بهتر از بین مىبرد و از مکر حیله گران، بهتر جلوگیرى مىنماید.
وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ «لا یضارّ» نهى است و محتمل است که صیغه به صورت معلوم باشد و یا به صورت مجهول، و معنى آیه این است که کاتب و شاهد به قرض دهنده و بدهکار ضرر نزند یا اینکه طلبکار و بدهکار در وقتى که به نوشتن یا تحمّل شهادت و یا اداء آن کاتب و شاهد را فرا مىخوانند به آن دو ضرر نزنند، به اینکه وقت نویسنده را تلف کنند یا شاهد را از زندگى و معیشتش بیندازند بدون اینکه چیزى براى آنها در نظر بگیرند.
بنابراین جعاله[۵] بر نوشتن و شهادت اگر استحقاق آن باشد حرام نمى شود. و ممکن است مقصود این باشد که نویسنده و شاهد از کارشان دست مىکشند و با ترک کارهایشان متضرّر مىشوند.
وَ إِنْ تَفْعَلُوا اگر ضرر برسانید عقوبت مىشوید فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدا در ضرر زدن یا در همه اوامر و نواهى خدا. زیرا که براى شما فسق (نابکارى) محسوب مىشود.
وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ و خداوند مصالح امور را به شما تعلیم مىدهد. ممکن نیست امثال این «واو» را «واو» عطف قرار بدهیم، چون در کلام معطوف علیه وجود ندارد، یا از باب اینکه معنى عطف از آن اراده نشده است، و به معنى «مع» نیز نمىشود گرفت چون مضارع بعد از آن منصوب نشده، از این رو این «واو» را «واو» استیناف قرار دادهاند مانند لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ و مانند «لا تأکل السّمک و تشرب اللّبن» بنابراین که «تشرب» مرفوع باشد، و مقصود از استیناف قرار دادن «واو» این است که آن جمله از حیث لفظ مرتبط به جمله سابق بر خودش نیست نه اینکه از حیث معنى از ما قبل خودش منقطع باشد، زیرا معنى مانند «لا تأکل السّمک و تشرب اللّبن» این است که جمع بین خوردن ماهى و نوشیدن شیر نباید بشود، خواه «تشرب» مرفوع باشد، و خواه منصوب، و این معنى استفاده نمىشود مگر اینکه «واو» به معنى «مع» باشد. ولى وقتى که منصوب است بعد از واو «أن» مقدّر مىشود، و در حالت رفع «أن» تقدیر گرفته نمىشود.
و مثل همین مثال است «واو» در این آیه، زیرا این عبارت پیشى علم بر تقوا را بیان مىکند، اعم از اینکه گفته شود: اتقوا اللّه یعلّمکم اللّه یا گفته شود: و یعلّمکم اللّه با نصب یا رفع. پس «واو» مفید معنى معیّت و همراهى است، به گونه معیّت غایت با مورد غایت. و چون ما بعد «واو» منصوب نیست چنانکه در «واو» به معنى «مع» منصوب مىشود از آن جهت گفتند «واو» براى استیناف است. در واقع این مورد مانند «حتّى» است که بر مضارع مرفوع داخل شود که در آنجا گفته مىشود که «حتّى» براى استیناف است با اینکه در آنجا ارتباط ما قبلش موجود است.
و چون تقوى با جمیع مراتبش پشت کردن به نفس است که معدن جهل است و رو آوردن به سوى عقل است که باب علم مىباشد، لذا تقوى مستلزم علم و ازدیاد آن است چنانکه در قول خداى تعالى است:
«اگر تقواى خدا را داشته باشید خداوند براى شما فرقان (قدرت فرق و تشخیص) قرار مىدهد[۶]» یا قول خداى تعالى: «کسى که از خدا بترسد خداوند راه نجات (از گرفتاریها) را براى او مىگشاید، و او را از جائى که گمان نمىبرد روزى مىدهد[۷]».
وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ پس ضرر زدن و تقواى شما را مىداند، این عبارت تهدید و ترغیب است، بعضى گفتهاند: در سوره بقره پانصد حکم است که ۱۵ حکم آن در این آیه است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۳]
وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (۲۸۳)
ترجمه:
و اگر در سفر باشید و نویسنده اى (براى سند قرض و معامله نسیه) نیابید براى وثیقه دین گروى گرفته شود اگر برخى، برخى را امین داند و به آن کس که امین شناخته است امانت بسپارد و از خدا بترسید و به امانت خیانت نکنید و کتمان شهادت ننمائید که هر کس کتمان شهادت کند البته به دل گناهکار است و خداوند به آنچه که انجام مىدهید داناست.
تفسیر:
وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ یعنى در حین داد و ستد و قرض دادن و گرفتن وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً کسى پیدا نکردید که براى شما نوشته اى بنویسد که وثیقه امر باشد فَرِهانٌ پس اخذ گروى به عنوان وثیقه شما باشد که تقدیر عبارت «فالوثیقه رهان» مىباشد، یا چیزى مناسب مقام تقدیر گرفته مىشود مثل کلمه «مأخوذ» و «رهن» با دو ضمّه، و «رهن» با ضمّ راء و اسکان عین، و همه اینها جمع رهن است.
مَقْبُوضَهٌ شیعه امامیّه همه اتّفاق دارند که شرط لزوم در رهن قبض است[۸].
فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اگر بعضى، بعضى را امین بدانند در سفر، یا مطلقا در داد و ستد و تداین به اینکه نوشتن و گرو گرفتن را ترک کند، یا در دادن مالى که گرو گذاشته مىشود، یا در همه امانتها.
فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ یعنى بدهکار یا به طور مطلق کسى که به او اعتماد شده است أَمانَتَهُ دینش را بپردازد، دین را امانت نامیده به جهت اینکه قرض دهنده، قرض گیرنده را امین مىداند، یا اینکه مقصود مطلق امانت است.
وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ باید در خیانت و فریب دادن، از خدا بترسد.
وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها شهادت را نپوشانید، که مورد خطاب شهود مىباشند (یعنى شهود، شهادت را نپوشانند). وَ مَنْ یَکْتُمْها کسى که شهادت را کتمان کند- بدون انگیزه شرعى که کتمان را جائز گرداند.
فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ او دلش گناهکار است. در نسبت دادن گناه به قلب مبالغه در گناه است، زیرا که گناه از جانب نفس بر اعضاء ظاهر مىشود. و امّا قلب که مقابل نفس است مبرّاى از گناه است، و قلب به معنى نفس اگر چه منشأ گناه است ولى گناه به آن نسبت داده نمىشود بلکه گناه یا به شخص و یا به اعضاى شخص نسبت داده مىشود، و در نسبت دادن گناه به قلب، ایهام و اشاره به این معنى است که گناه از اعضاى شخص به نفس، و از نفس به قلب که از گناه پاک است، سرایت کرده است.
و از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خبرى است که از کتمان شهادت نهى کرده و فرموده است: کسى که شهادت را کتمان کند خداوند گوشت او را بر رءوس خلایق، اطعام مىکند و آن قول خداى عز و جلّ است: وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ[۹].
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خداوند آگاه است به اداء امانت و خیانت در امانت و اداء شهادت و کتمان آن. عَلِیمٌ دانا به وعده و وعید است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۴]
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۸۴)
ترجمه:
آنچه در آسمانها و زمین است همه ملک خداست و اگر آنچه (از اغراض خیر و شرّ) در دل دارید آشکار یا مخفى کنید خدا شما را در برابر آن مؤاخذه و بازخواست خواهد کرد و آنگاه هر که را خواهد بخشد و هر که را خواهد عذاب کند و خداوند بر هر چیز تواناست.
تفسیر:
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جمله استینافیه است و در مقامى است که براى احاطه علم خدا، علت آورد.
وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ یعنى اگر آنچه را که در دلهاى شماست آشکار کنید و از جمله آنها آشکار کردن شهادت است ولى اختصاصى به آن ندارد بلکه در هر چیزى که در دلها هست از عقائد و نیّتها و ارادهها جریان دارد، و آن به وجهى در چیزهاى پنهان نفس جریان دارد که حتّى صاحبش آن را احساس نمىکند، و آشکار کردن آن چیزهاى پنهان نفس، به این است که آنها بر صاحبشان ظاهر شوند به طورى که به آنها ادراک داشته باشند[۱۰].
أَوْ تُخْفُوهُ و از جمله چیزهایى که مخفى مىکنید کتمان شهادت است که در نهانخانه در ذهن و خیال و نیّت و اراده و دیگر مراتب نفسانى، بلکه در چیزهاى نهان نفس که صاحبش نسبت به آن هیچ احساسى ندارد جریان دارد. از قبیل چیزهائى که قوا و استعداد آنها در نفس باقى مىماند و به فعلیّت نمىرسد تا اینکه صاحبش آن را احساس نماید، زیرا آن مکنونات نفسى، به مقتضاى مضمون أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها[۱۱] در روز قیامت ظاهر مىشود و چیزى از آنها از خداى تعالى مخفى نمىماند.
یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ خدا شما را در برابر آن به محاسبه مىکشد. آنچه که در اخبار وارد شده است که بر عزم و قصد معاصى یا آنچه در ذهن خطور مىکند یا بر وسوسه، مؤاخذه اى نیست[۱۲]، و مجازات دنیوى یا عقوبت اخروى را به دنبال نخواهد داشت، امّا موجب بالا نرفتن درجه شخص مىگردد.
و آن چه در خبر در جواب کسى که گناه نبودن مواردى که به ذهن خطور مىکند، آمده است که فرمودند: «بوى خوش و پاکیزه هیچ وقت با بوى بد و ناخوش برابر نیست[۱۳]» دلالت دارد بر اینکه بر آنچه به ذهن خطور مىکند، تا حدّى محاسبه وجود دارد.
و از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است[۱۴] که از امّت من عقوبت نه خصلت ناپسند برداشته شده است: اشتباه، فراموشى، آنچه که به آن علم ندارند، آنچه که طاقت و توان آن را ندارند، آنچه که به آن ناچار مىشوند، آنچه که ناخوش دارند ولى به آن وادار مىشوند، تفأل و فال بد زدن، وسوسه در تفکّر در آفرینش و حسد- تا حدّى که با زبان و دست ظاهر نشود[۱۵].
فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ پس هر که را خواهد بخشاید و هر که را خواهد عذاب کند «فیغفر» با رفع و جزم و با فاء و بدون فاء خوانده شده است.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (معنى آن چند بار ذکر شده)
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۵]
آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (۲۸۵)
ترجمه:
رسول به آنچه خدا بر او نازل کرد ایمان آورد و همه مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب پیامبران خدا ایمان آوردند (و گفتند) ما میان هیچ یک از پیامبران خدا فرق نگذاریم (و همه یک زبان و یک دل در قول و عمل اظهار کردند) که ما فرمان خدا را شنیده اطاعت کردیم پروردگارا ما آمرزش ترا مىخواهیم و مىدانیم که بازگشت ما به سوى توست.
تفسیر:
آمَنَ الرَّسُولُ ابتداء کلام است بلکه ابتداء آیهاى است که از ماقبلش منقطع است چنانکه بزودى مىآید.
بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ و این گرامى داشتن و تصریح کردن خدا بر ایمان محمد صلّى اللّه علیه و آله است. (منظور اینکه خود محمد صلّى اللّه علیه و آله به آن چه بر وى نازل شد ایمان آورد) وَ الْمُؤْمِنُونَ عطف بر «رسول» یا ابتداء کلام است چنانکه بزودى خواهد آمد.
کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ مؤمنان هم به خدا و فرشتگان ایمان آوردند. از فرشتگان مقرّب، و از فرشتگان که صف مى کشند، و فرشتگانى که به تدبیر امور مشغولند، و صاحبان بالها، و رکوع روندگان و سجده کنندگان چه زمینى باشند یا آسمانى.
وَ کُتُبِهِ و کتابهایش یعنى کتاب مبین و کتاب محفوظ و کتاب محو و اثبات علمى و عینى.
وَ رُسُلِهِ و فرستادگانش از ملائکه و بشر در عالم کبیر و صغیر.
لا نُفَرِّقُ یعنى آنان گفتند ما فرق نمىگذاریم، و «لا یفرّق» با یاء نیز خوانده شده است از باب حمل بر لفظ کلّ، و «لا یفرّقون» خوانده شده تا حمل بر معنى «کلّ» باشد.
بَیْنَ أَحَدٍ اضافه «بین» به «أحد» یا از جهت عموم «احد» است که در سیاق نفى واقع شده و مقیّد عموم است یا اینکه لفظ «غیره» در تقدیر است یعنى بین احدى و غیر او.
مِنْ رُسُلِهِ مقصود فرق نگذاشتن در تصدیق است نه در تفصیل[۱۶].
وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ یعنى ببخش، یا اینکه ما بخشش تو را طلب مىکنیم.
رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ اظهار اقرار آنان است به معاد بعد از اظهار اقرار آنان به مبدأ.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۶]
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۲۸۶)
ترجمه:
خداوند کسى را تکلیف نکند مگر به قدر توانائى او، نیکىهاى هر کس به سود خود او و بدىهایش نیز به زیان خود اوست.
پروردگارا ما را به آنچه به فراموشى سپرده یا خطا کرده ایم، مؤاخذه مکن.
بار پروردگارا بار تکلیف گران و طاقت فرسا چنان که بر پیشینیان نهادى بر ما مگذار. بار پروردگارا بار تکلیفى فوق طاقت، ما را بدوش منه و بیامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما. سلطان و یار و یاور ما توئى ما را بر (مغلوب کردن) گروه کافران یارى فرما.
تفسیر:
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً یعنى به هیچ یک از تکالیف معاد و معاش بیش از توانائى شما را تکلیف نمى کند. جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا پس از آن که گفتند شنیدیم و اطاعت کردیم از عهده تکلیف خارج مىشوند؟ خداوند فرمود: خدا نفسى را تکلیف نمىکند إِلَّا وُسْعَها مگر به مقدار توانائى نفس، آنقدر تکلیف نمىکند که نتوانند از عهده آن برآیند. و ممکن است، جمله حال باشد و این معنى را افاده کند و مقصود از وسع نفس آن چیزى است که نفس توانائى و قدرت انجام دادن آن و یا حتّى قدرت انجام دادن بیش از آن را دارد.
لَها ما کَسَبَتْ حال است یا جواب سؤال مقدّر.
وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ یعنى سود و نفع خوبیهاى نفس به خودش بر مىگردد. نه به غیرش، و همچنین است ضرر گناهانش. و کسب مال به معنى رسیدن به مال است بدون اینکه در تحصیل آن به زحمت افتاده باشد به خلاف اکتساب که در آن کار کردن و زحمت کشیدن است.
و استعمال کسب در طاعات و معاصى اشاره به این است که حرکاتى که موافق یا مخالف امر الهى از انسان صادر مىشود، باعث مىشود که شئون نورانى یا ظلماتى براى نفس حاصل شود که آنها مانند اموالى است که با حرکت معاشى حاصل مىشود. و استعمال کسب در جانب خیر اشعار به این دارد که چون فطرت انسان فطرت خیر است هر چیزى که از طریق خیر حاصل شود براى نفس باقى مىماند، و اگر نفس را به حال خود بگذارى در کسب خیر، به زحمت نمىافتد. به خلاف شرّ، که تا زحمت و کار نباشد اثر آن در نفس باقى نمى ماند، و اگر نفس را به حال خود بگذارى شرّ حاصل نمىشود مگر با عمل و زحمت.
رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا جزء گفتار مؤمنین است (یعنى؛ ما را مؤاخذه مکن) و لا یُکَلِّفُ اللَّهُ جمله معترضه است.
إِنْ نَسِینا اگر چیزى از مورد مأموریت را فراموش کردیم.
أَوْ أَخْطَأْنا یا خطا کردیم در چیزى از منهیّات، و خطا مانند نسیان در فعلى است که فاعل، عزم آن کار را نداشته است.
رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً «اصر» با کسره به معنى عهد و گناه و سنگینى است و در همه این معانى گاهى ضمّه و گاهى فتحه داده مىشود، (اصر یا اصرا) و مقصود در اینجا سنگینى یا بار سنگین است، و حمل «اصر» از جانب خدا عبارت از تکالیف سختى است که در امّتهاى پیشین بوده چنانکه خواهد آمد. و همچنین عبارت از حوادث خیلى سخت و سنگینى است که بر امّتهاى پیشین وارد مىشد مانند حوادثى که بر بنى اسرائیل وارد مىشد، طبق آن چه که روایت شده قبطى ها آنان را با زنجیر مى بستند سپس آنها را مکلّف مىکردند که گل و آجر بر نردبانها بالا ببرند. و همچنین «اصر» بر واردات نفسانى- که تحمّل آن قبل از اسلام و ایمان بسیار سخت بود از قبیل چیزهائى که غضب و شهوت را تحریک مىکنند و مصیبتهائى که بر آنان وارد مىشد- اطلاق مىگردد.
کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا همچنان که بر امّتهاى پیشین و لشگریان نفس حمل گردیده است.
رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ یعنى تکلیفها و بلاهائى که فوق طاقت و توانائى ماست بر ما تحمیل مفرما. و وجه استعمال تحمیل در اینجا دلالت بر مبالغه مىکند در حالى که استعمال حمل در آنجا (کما حملته) به طور مطلق بر حمل دلالت مىکند و این معنى از مفعول آن دو استفاده مىشود.
وَ اعْفُ عَنَّا «عفى ذنبه» یعنى عقوبت بر ذنب او را ترک کرد، یا قلب را از کینه او پاک کرد، و گاهى عفو در محو و امحاء یعنى پاک کردن استعمال مىشود.
وَ اغْفِرْ لَنا یعنى گناهان ما را از خلق، یا از نفسهایمان بپوشان تا از آمرزش تو بهرهمند گردیم.
وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا به همان دلیل بر ما رحمت کن، این عبارت (انت مولانا) علت آوردن و طلب عطوفت و مهربانى است (چون تو مولا هستى پس به ما مهربانى کن و گناهان ما را بپوشان).
فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ به ما یارى کن و ما را بر شیاطین جنّ و انس که در داخل و خارج وجود ما هستند پیروز گردان، زیرا بر مولى سزاوار است که دوستانش (بندگانش) را بر دشمنانش یارى دهد و غالب سازد. و در اخبار است[۱۷] که این آیه مکالمه رودرروى خداوند است با پیامبرش در وقتى که او را به آسمان برد و به بنده اش آنطور که شایسته بود وحى کرد، پس در بین آن چیزهائى که وحى کرد این آیه بود: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۱۸] و این آیه به تمام انبیا از زمان آدم (ع) تا زمانى که خداى تعالى، محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث نمود عرضه کرد و پیامبران نیز بر امّتها عرضه کردند که از جهت سنگینى آن از قبولش خوددارى کردند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آیه را پذیرفت و بر امّتش عرضه نمود که آنها نیز قبول کردند.
پس چون خداوند دید آنها با اینکه طاقت و توان آن تکلیفها را ندارند و قبول کردند وقتى پیامبر در سیرى که داشت به ساق عرش رسید خداوند کلام را براى او تکرار کرد تا پیامبر آن را بفهمد، پس گفت:
رسول ایمان آورد به آن چه که براى او نازل شد، پس از جانب خودش و امّتش جواب داد و گفت: همه مؤمنین به خدا و ملائکه هایش و کتابها و رسولانش ایمان آوردند، و بین هیچ یک از رسولانش فرقى نمى گذاریم.
پس خداى تعالى فرمود: اگر این کار را انجام دهند، بهشت و مغفرت خدا براى آنان است. پس پیامبر گفت: اگر چنین کردى پس پروردگارا بخشش و غفران تو را مىخواهیم و بازگشت و مرجع همه در آخرت به سوى توست. پس خداوند تعالى به او جواب داد: این کار را براى تو و امّتت انجام دادم. سپس خداى تعالى فرمود: حال که این آیه را با همه سختى و عظمت محتواى آن قبول کردى در حالى که من آن را بر امّتها عرضه کردم، قبول نکردند و امّت تو آن را قبول کرد، پس حقّ من است که از امّت تو آن سختىها را بردارم و فرمود: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ تکلیف نمىکند خداوند نفسى را مگر به مقدار توانایى و هر چه که از خیر کسب کرده، به سود نفس است و هر چه که از شرّ اکتساب نموده است، به زیان آن است.
پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وقتى که این مطلب را شنید عرض کرد: خدایا حال که به من و امّتم لطف کردى و در حق ما این کار را انجام دادى پس بر من فزونى بخش. خداوند فرمود: درخواست کن، پیامبر عرض کرد:
خدایا ما را بر نسیان و خطایمان مؤاخذه نکن. خداى تعالى فرمود: من امّت تو را به سبب نسیان و خطا مؤاخذه نمىکنم و این به جهت کرامت و احترامى است که از تو به عمل مىآورم، و امّتهاى پیشین چنین بودند که هرگاه بر آنان تذکّرى داده مىشد و ایشان فراموش مىکردند، درهاى عذاب بر آنها باز مىشد، و این عذاب بر نسیان را از امّت تو برداشتم.
و امّت پیشین هرگاه خطا مىکردند مؤاخذه مىشدند و به خطایشان عقاب مىشدند و این را از امّت تو برداشتم به جهت احترام و کرامتى که پیش من دارى.
پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: خدایا حال که آن را به من عطا کردى فزونى بخش مرا. پس خداى تعالى فرمود: سؤال کن عرض کرد:
(پروردگارا کار طاقت فرسا و سخت بر ما تحمیل نکن چنانکه بر پیشینیان تحمیل کردى) یعنى کارهاى شدید و سخت که واجب کرده بودى بر کسانى که قبل از ما بودند، بر ما واجب مگردان.
پس خداوند آن را اجابت کرد و فرمود: از امّت تو سختى ها را که بر امّتهاى پیشین واجب بود برداشتم. نماز آنان را قبول نمى کردم مگر در نقطه معیّنى از زمین که براى نماز خواندن آنان، اختیار کردم اگر چه دور باشد، در حالى که همه زمین را براى امّت تو مسجد پاک قرار دادم، پس این یکى از سختیهایى است که بر امّتهاى پیشین واجب بود و از امّت تو آن را برداشتم. و امّتهاى پیشین چنین بودند که اگر جایى از بدنشان نجس مىشد باید همانجا از بدنشان را ببرند در حالى براى امّت تو آب را پاک کننده قرار دادم. پس این هم یکى از سختىهایى است که در امّتهاى سابق بود و از امّت تو برداشتم. و امّتهاى پیشین قربانى هایشان را بر گردن گرفته و تا بیت المقدّس مىبردند، پس از هر کس که قربانى را قبول مىکردم آتشى مى فرستادم و آن را مىخورد و صاحبش شاد و خوشحال برمىگشت و از هر کس که قبول نمىکردم ناراحت و غمگین برمىگشت، در حالى که قربانى امّت تو را در شکم فقرا و مساکین امّتت قرار دادم، و از هر کس که قربانى را قبول کنم چند برابر آن را به او مىدهم و اگر قبول نکنم عقوبات دنیا را از او برمى دارم و عقوبات دنیا را از امّت تو برداشتم.
این هم یکى از سختىهایى است که در امّتهاى پیشین وجود داشت، و امّتهاى پیشین باید نماز واجب را در تاریکیهاى شب و نصفه هاى روز بخوانند و این از سختىهایى بود که بر امّتهاى پیشین واجب بود و آن را از امّت تو برداشتم و نماز را بر آنان در اطراف شب و روز و در وقت نشاط آنان واجب کردم. تا اینکه فرمود: امّتهاى پیشین در مقابل حسنه و کار خوب یک حسنه و در مقابل یک گناه یک گناه داشتند، و این یکى از سختىهاى پیشین بود که از امّت تو برداشتم و حسنه را ده برابر و گناه را یک برابر دادم.
امّتهاى پیشین اگر قصد کار خوبى داشتند و به آن عمل نمىکردند، بر آنان ثوابى نوشته نمىشد و اگر به آن نیّت لباس عمل مى پوشاندند برایشان یک حسنه نوشته مىشد، ولى براى امّت تو به همان نیّت اگر چه عمل نکند یک حسنه و اگر عمل کند ده حسنه نوشته مىشود …. تا اینکه فرمود: امّتهاى پیشین اگر نیّت گناه مىکردند ولى در عمل مرتکب نمىشدند چیزى بر آن نوشته نمىشد. و اگر مرتکب مىشد گناه نوشته مىشد. ولى امّت تو هرگاه قصد گناه کند و عمل نکند حسنه براى او نوشته مىشود …. تا اینکه فرمود: امّتهاى پیشین وقتى گناه مىکردند گناهشان بر درهایشان نوشته مىشد، و توبه آنان از گناه این بود که بعد از توبه محبوبترین طعام برایشان حرام مىشد، و این سختى را از امّت تو برداشتم و گناهانشان را بین خودم و بین آنها گذاشتم و پرده هاى کلفتى بر روى گناهانشان کشیدم و توبه آنان را بدون عقوبت قبول کردم. و عقاب به این نحو نمىکنم که محبوبترین طعام را بر آنها حرام کنم.
امّتهاى پیشین از یک گناه صد سال یا هشتاد یا پنجاه سال توبه مىکردند و من بدون عقوبت آنان در دنیا توبه شان را نمىپذیرفتم تا آنجا که فرمود: یک مرد از امّت تو بیست سال یا سى سال یا چهل سال یا صد سال گناه مىکند سپس به مقدار یک چشم به هم زدن توبه مىکند و پشیمان مىشود، من همه گناهان او را مىبخشم.
پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: خدایا حال که این همه به من عطا فرمودى پس فزونى بخش مرا. فرمود: درخواست کن. پیامبر عرض کرد:
خدایا چیزى را که ما طاقت آن را نداریم بر ما تحمیل نکن. خداى تعالى فرمود: من این را هم در مورد تو و امّت تو انجام دادم و بزرگى بلاهاى امّتهاى پیشین را از امّت تو برداشتم، و این حکم من است در جمیع امّتها که مخلوقات را فوق طاقتشان تکلیف نکنم.
پیامبر عرض کرد: بگذر از ما و ما را ببخش و بر ما رحم نما، تو مولاى ما هستى. خداوند فرمود: رحم و بخشش و عفو را در مورد توبه کنندگان از امّت تو انجام مىدهم.
پیامبر عرض کرد: ما را بر قوم کافر یارى ده و غالب گردان، خداى تعالى فرمود: امّت تو در روى زمین مانند خال سفید در گاو سیاه مى درخشند، آنان توانا و غالب هستند و به خدمت مىگیرند و به خدمت گرفته نمىشوند به جهت کرامت و بزرگى که نزد من دارى، و حقّ من است که دین تو را بر سایر ادیان ظاهر سازم تا جائى که در شرق و غرب زمین جز دین تو دینى نباشد و یا اگر باشد به اهل دین تو جزیه بدهند[۱۹].
(جزیه مال یا پولى بود که به عنوان مالیات به مسلمانان مى پرداختند) اخبار در فضیلت این آیه و آیه قبلش و اینکه آن دو از گنجهاى عرش هستند[۲۰] بسیار است. و روایت شده است که خداوند دو آیه از گنجهاى بهشت نازل فرمود که خداوند با دست خودش آن را نوشت و این دو هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات بود، و هر کس آن دو آیه را بعد از نماز عشا بخواند از قیام شب کفایت مىکند[۲۱]، و در روایتى است:
هر کس دو آیه از آخر سوره بقره را بخواند او را بس است[۲۲].
______________________________
[۱] ترکیب مخلوط( فرهنگ نوین- عربى و فارسى)- درهم آمیختن امور- مشتبه ساختن( فرهنگ عمید)
[۲] برهان: ج ۱/ ص ۲۶۲.
[۳] برهان: ج ۱، ص ۲۶۳.
[۴] آیه ۲۸۳ سوره بقره وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.
[۵] جعاله چیست؟ چون قانون مدنى ایران در کمیسیونى مرکب از دانشمندان و علما و حقوقدانان تنظیم و به تصویب مجلس رسید. و تمام امورى که در فقه سابقه دارد بهترین و جامعترین نظرات را بصورت ماده قانونى در آورده است. در ماده ۵۶۱ جعاله را چنین تعریف کرده است« جعاله عبارت است از التزام شخصى به اداء اجرت معلوم در مقابل عملى اعم از اینکه طرف معین باشد یا غیر معین».
[۶] سوره انفال، آیه ۲۹
[۷] سوره طلاق، آیه ۲ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ
[۸] قبض منظور آن است که مدیون شىء مورد گرو را که باید مالکیت داشته باشد و قابل تصرف باشد به اختیار و تصرف داین بدهد( منظور از داین من له الحق و منظور از مدیون من علیه الحق و منظور از دین حق است). مواد ۷۷۱ و ۷۷۲ قانون مدنى ….
[۹] صافى: ج ۱/ ص ۲۸۶
[۱۰] به اصطلاح روانشناسى باید از ناخودآگاه به خودآگاه آید. این آیه مىتواند اصول تحلیل روانى و خود کاوى هر کسى باشد. براى اطلاع بیشتر به کتابهاى روانکاوى و دین از اریک فروم و مرزهاى نو در روانکاوى از هورناى و مقالات فروید و یونگ مراجعه شود.
[۱۱] سوره زلزال زمین بار درون خود را خارج مىسازد و آن روز اخبار خود را بیان مىکند
[۱۲] مجمع البیان: ج ۱ و ۲/ ص ۴۰۱
[۱۳] مجمع البیان: ج ۱ و ۲/ ص ۴۰۱
[۱۴] صافى: ج ۱/ ص ۲۸۷. این حدیث مشهور به حدیث رفع است.
[۱۵] صافى: ج ۱/ ص ۲۸۷. این حدیث مشهور به حدیث رفع است.
[۱۶] ظاهرا باید تفضیل باشد با ضاد به معنى برترى.
[۱۷] صافى: ج ۱۰/ ص ۲۸۸
[۱۸] بقره: ۲۸۴
[۱۹] صافى: ج ۱/ ص ۲۹۱
[۲۰] نور الثقلین: ج ۱/ ص ۲۵۶/ ح ۱۲۲۹
[۲۱] صافى: ج ۱/ ص ۲۹۱
[۲۲] صافى: ج ۱/ ص ۲۹۱
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳