***تفسیر بیان السعادة-آل عمران

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران‏ ۳۰ تا ۴۰

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۳۰]

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (۳۰)

ترجمه:

روزى که هر کس هر کار نیکو کرده همه را پیش روى خود حاضر بیند آنچه بد کرده است، آرزو کند اى کاش میان او و کار بدش مسافتى دور جدائى بود و خداوند شما را از عقاب خود مى‏ ترساند که او در حقّ بندگان بسى مهربان است.

تفسیر:

یَوْمَ تَجِدُ ظرف است براى فعل «لا تودّ»، یا اینکه ظرف است براى «قدیر» به معنى ظهور قدرت خدا در آن روز، یا اینکه ظرف‏ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ‏ است، یا ظرف‏ یَعْلَمْهُ اللَّهُ‏ است، معنى فرق نمى ‏کند همان معنى است که گفته شد یا اینکه ظرف است براى «اذکر» (به یاد آر) که در این جمله تقدیرا وجود دارد. (به یاد بیاور روزى را که هر نفس ….) کُلُّ نَفْسٍ‏ هر نفسى خیرش را و شرّش را روز قیامت مى‏یابد ما عَمِلَتْ‏ یعنى مى‏یابد صورت آنچه را که عمل کرده است، به نحو تجسّم اعمال چنانکه شرح و تحقیق آن گذشت، یا اینکه جزا و پاداش آنچه را که عمل کرده است مى‏یابد، یا مقصود نامه عمل است.

مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ عطف است بر ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ یا لفظ «ما» شرطیّه است، و جمله «تودّ» جزاء آن است، و مرفوع بودن آن براى این است که شرط فعل ماضى است و جزم، در آن ظاهر نیست، یا اینکه لفظ «ما» موصوله است و متضمّن معنى شرط و مبتداء است و جمله «تودّ» خبر آن است.

لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً که اى کاش بین او و کار بدش و مسافت زیاد مى‏ بود و لفظ این «لو» مصدریّه است که فعل آن محذوف است، یا شرطیّه است که فعل و جواب آن محذوف است، که معنى آیه چنین است: اگر ثابت شود بین آن اعمال و بین او مسافت زیادى است. این فاصله دور را دوست خواهد داشت.

وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ‏ تکرار آن جهت تأکید و یاد آورى و طول دادن در مقام تهدید است.

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ خداوند به بندگان مهربان است و لذا در عقوبت گناهکاران شتاب نمى ‏کند و از باب مهربانى آنان را از آن بر حذر مى‏ دارد، اینکه بین دو صفت لطف و قهر جمع کرده است براى ترساندن و ترغیب و تشویق مى‏باشد.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۳۱]

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۱)

ترجمه:

بگو اى پیغمبر اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد که خدا آمرزنده مهربان است.

تفسیر:

قُلْ‏ ابتداء خطاب است براى هدایت به حقّ و صواب.

إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ‏ جمله شرطیّه است، و فعل شرط (ان کنتم) شرط محبّت بندگان است که مقیّد به انتساب آن به خداست و تمکین او در محبّت، و این معنى از خلال معنى «کنتم» استفاده مى‏شود، زیرا آوردن «کان» در امثال این مقام اشاره به استمرار دارد و بیانگر آن است که این فعل مثل عادت و سجیّه مى‏باشد، و مفهوم مخالف آن این است که محبّتى که متعلق به خداست مانند عادت و سجیّه شده از بین رفتن آن یا به سبب نفى مقیّد است یا به سبب نفى هر یک از دو قید، (یعنى اگر شما مقیّد به حبّ الهى هستید از من پیروى کنید که عمل مقیّد به این حالت است) و فَاتَّبِعُونِی‏ جزاء شرط مذکور است.

یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏ جزاى شرط مقدّر است و این مطلب از آنجا استنباط مى‏شود که لازمه محبّت، مقیّد مذکور (محبت به خدا) است. و مقصود این است که محبوبیّت شما براى خدا لازمه پیروى از رسول است، که بعد از محبّت ثابت و راسخ نسبت به خدا حاصل مى‏شود. پس کسى که براى او چنین محبّتى وجود نداشته باشد (محبوب خدا نخواهد بود)؛ مانند بیشتر اهالى کوه‏ها و روستاها و کردها و عرب‏ها و امثال آنها که از محبّت جز دوستى خوردنى و آشامیدنى و جماع نمى‏ فهمند، یا اینکه تا حدّى محبّت دارند ولى محبّتشان فقط نسبت به ارواح خبیث (روان‏هاى ناپاک) است، یا اینکه ارواح طیّبه و خبیثه (روان‏هاى پاک و ناپاک) را با هم دوست دارند؛ و به این موضوع علم دارد یعنى مى‏داند که او به ارواح خبیثه محبّت مى‏ورزد مانند شیطان‏پرست‏ها و کاهن‏ها و ثنویّون (دوگانه‏ پرست‏ها) که قائل بد و خداى خیر و شرّ هستند، البتّه محقّقین و مکاشفین و دانشمندان آنها مى‏دانند که به ارواح خبیثه دوستى مى‏ورزند.

یا اینکه به این دوستى آگاهى و احساسى ندارند مانند مرتاض‏هاى هندى که ریاضت آنها با شرع منافات دارد و گمان مى‏کنند که عالم ارواح یکى است و گفته ‏اند: طریق وصول به آن یا از طریق مراسم شرعى است که این راهى دور است، یا از طریق مخالفت با نوامیس و سنّت‏هاى شرعى است که این نزدیک‏ترین راه است.

و مانند کسانى که با بیعت خاصّ، با کسانى بیعت کرده‏اند که اهلیّت بیعت را نداشته‏اند. مثل پیروان سلسله ‏هاى باطل، که آثار حقّ آنها در دست باطل‏کاران یا متشبّهان به حقّ مانده است؛ که در اینجا کسانى که با افراد باطل بیعت کرده‏اند نخست محبّت صادقى داشتند ولى بعد از گردش به سوى باطل‏ها دوستى آنان از نوع محبّت شیطانى شد، و محبّت تمام این فرقه‏ ها نسبت به ارواح خبیثه و مظاهر انسانى آن شدید است و محبّت الهى نیست. اینان و کسانى که اصلا محبّت ندارند محبوب خدا نمى‏شوند خواه در ظاهر پیرو رسول صلّى اللّه علیه و آله باشند یا نباشند. و آنکه محبّت او الهى باشد، و لیکن محبّت راسخ نداشته باشد مانند بیشتر افراد

مردم که فطرتشان هنوز به طور کامل تحت تسلّط حیوانیّت و سبعیّت و شیطنت در نیامده و در آن مستهلک نشده است، اینان گاهى شأن محبّت الهى را به خود مى‏گیرند و از دور بودن از محضر الهى رنج مى‏برند و بر ضایع شدن عمرهاشان، حسرت مى‏خورند، که در طلب حضرت الهى صرف نکرده ‏اند، این افراد به محبوبیّت نائل نمى‏شوند، مگر اینکه در این محبّت از پیروى رسول حقّى که از جانب خدا باشد بهره‏مند گردند، که در این صورت به محبوبیّت نائل مى‏شوند.

و کسى که از محبّت الهى بهره‏مند است مانند مجذوبین و بیعت ‏کنندگان به بیعت خاصّ با کسى که اهلیّت بیعت را دارد، ولى به شریعت و به پیروى از کسى که اهلیّت بیان احکام کثرت را دارد عنایتى نشان نمى‏دهد، اینان نیز محبوب خدا نمى‏شوند اگر چه مبغوض خدا هم نیستند.

و کسى که در محبّت الهى متمکّن بوده در پیروى شریعت ثابت باشد او محبوب خداى تعالى و مورد غبطه همه مقرّبین است.

ضمنا مطالب فوق تأدیبى از جانب خدا براى بیشتر سالکین است که با بیعت خاصّ با کسانى که اهلیّت بیعت داشتند، بیعت کردند و به آیات و اخبار که موجب غرور است، فریفته شدند، مانند آیه‏ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا … تا آخر آیه‏[۱]، و مانند آیه‏ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ[۲] و مانند روایت: (حبّ على حسنه لا یضر معها سیئه)[۳] است که با وجود آن هیچ گناهى ضرر نمى‏زند، و مانند: دوست على جز حلال چیزى نمى‏خورد[۴]. و مانند:

آنگاه که معرفت به امام پیدا کردى آنچه را که مى‏خواهى انجام بده، خیر قلیل یا کثیر[۵]. و مانند: دین ندارد کسى که با ولایت امام جائر (ستمگر) که از طرف خدا نیست به دین خدا در آید. و مانند این حدیث که مى‏ فرماید: البتّه عذاب مى‏ کنم هر رعیّتى در اسلام را که به ولایت امام جائر که از طرف خدا نیست گردن نهاده باشد. اگر چه رعیّت، در اعمال خودشان نیکوکار و پاکیزه باشند، و البتّه عفو مى‏کنم هر رعیّت در اسلام را که به ولایت امام عادلى که از جانب خداست گرویده باشد اگر چه رعیّت خودش، ظالم و گناهکار باشد. و غیر این‏ها از نظائر این مضامین که در آنها شبهه غرور وجود دارد، چه اینان اگر چه فرض شود که مبغوض خدا نیستند ولى این‏ها کجا و آن محبوبین حقیقى کجا؟! پس سالک باید تمام اهتمامش به پیروى از شریعت پاک باشد به نحوى که هیچ یک از آداب مستحبّ را کم نگذارد و به عدم مبغوضیّت قانع نشود تا به درجات محبوبیّت فائز گردد.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏ بدان که محبوب بودن اقتضا مى‏کند که در نظر محبّ هیچ نقص و عیبى، در محبوب باقى نماند بلکه هر کارى که دوست انجام دهد در نظر وى محبوب و دوست‏داشتنى باشد، و روى همین جهت است که خداوند وى را معادل بهترین عملى که انجام داده است پاداش مى‏دهد، زیرا تمام افعال حبیب و جمیع اوصاف و اخلاقش در نظر محبّ، مثل بهترین افعال و اوصاف خودش، ظاهر مى‏شود این معنى یکى از وجوه تبدیل سیّئات به حسنات (بدى‏ها به نیکى‏ها) است.

و این یکى از معانى آمرزش گناهان است.

پس هر کس بخواهد جمیع افعال و اوصافش محبوب خدا باشد باید از رسول طبق شرائط تبعیّت و پیمانهاى بیعت پیروى کند و پس از آن که نقطه محبّت در قلبش افتاد، باید از مخالفت با شریعت، دورى کند، حتّى اگر یک دقیقه یا یک نکته باشد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ جمله حالیه مؤکّد است و علّت آمرزش خدا بر محبوبش را مى‏رساند. و معنى آن این است که از عادت و رسم خدا مغفرت و رحمت نسبت به هر کس مى‏باشد پس چگونه نسبت به محبوبش مغفرت حاصل نشود.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۳۲]

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۳۲)

ترجمه:

بگو اى پیغمبر فرمانبردارى کنید خدا و رسول را پس اگر از آنان روى برگردانید (کافر شوید) همانا خدا کافران را دوست نخواهد داشت.

تفسیر:

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ‏ یعنى بعد از آن که به آنان گفتى که لازمه محبوبیّت خدا، و بعد از محبّت خدا، پیروى از توست، به آنان بگو: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ‏ خدا و رسول را اطاعت کنید. لفظ «اطیعوا را تکرار نکرد تا اشعار به این باشد که اطاعت تکلیفى خدا، جز اطاعت رسول چیز دیگرى نیست، نه اینکه اطاعت هر کدام مستقلّ و مغایر با اطاعت دیگرى باشد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا لفظ «تولّوا» مشترک است بین ماضى و مضارع یعنى اگر رو گرداندید یا رو گردانید در آن صورت‏ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏ خدا دوست ندارد کسانى را که به طاعت خدا و طاعت رسول کفر بورزند، زیرا مقصود در اینجا کفر به طاعت است، و معنى آن این است که خداوند آنها را مورد غضب قرار مى‏دهد، اگر چه نفس دوستى اعمّ از کینه داشتن یا نداشتن است ولى در امثال این موارد درباره یکى از دو مورد استعمال مى‏شود، و گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر جهت اشاره به علّت حکم است، و اینکه رو گرداندن از طاعت کفر محسوب مى‏شود.

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۳۳]

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (۳۳)

ترجمه:

همانا به حقیقت خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خانواده عمران را بر جهانیان برگزید.

تفسیر:

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ در موضع تعلیل امر به طاعت رسول است و اینکه چرا پیروى رسول سبب محبوبیّت است، گویا که رسول صلّى اللّه علیه و آله گفته باشد:

تبعیّت و اطاعت از من بکنید زیرا من پیامبرى از ذریّه ابراهیم و آل او هستم، و خداوند برگزیده است‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ‏ براى اینکه اینان پیامبر باشند عَلَى الْعالَمِینَ‏ بر جهانیان و در اخبار زیادى وارد شده است که آیه را چنین خوانده‏اند: آل ابراهیم و آل عمران و آل محمّد على العالمین‏[۶] و در بعضى از اخبار به جاى آل عمران آل محمّد و آل ابراهیم است. و امام (ع) فرمود: اسمى را جاى اسم دیگر مى‏گذاشتند[۷].

و مقصود از آل عمران، موسى و هارون و اولاد آن دو است یا مقصود عیسى و مریم دختر عمران است، و شاید همین مراد باشد چنانکه به زودى خواهد آمد یا اینکه مراد مجموع باشد چون آل عمران بر همه صدق مى‏کند.

و بعضى گفته‏ اند: بین دو عمران یک هزار و هشتصد سال فاصله بوده است، و مقصود از آل ابراهیم، ابراهیم و آل اوست چنانکه سابقا اشاره شد و عدول از ابراهیم به آل ابراهیم براى این است که همه انبیا و اوصیاى بعد از او را با یک لفظ شامل شود، زیرا همه با نسبت جسمانى به او نسبت داده مى‏شوند چنانکه با نسبت روحانى نیز منسوب به او هستند و ذکر آل عمران و آل محمّد بعد از آل ابراهیم از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است و این از جهت اهتمام به خاصّ است، گویا که گفته است:

خداوند برگزید آل ابراهیم را و از آنها برگزید آل عمران و آل محمّد را.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۳۴]

ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۳۴)

ترجمه:

فرزندانى هستند برخى از نسل برخى دیگر و خدا به احوال شما شنوا و داناست.

تفسیر:

ذُرِّیَّهً «حال» است از نوح و آل ابراهیم و ما بعدش، یا منصوب است به فعل محذوف براى مدح، یا بدل است از ما قبلش، و «ذریّه» با ضمّ و کسر فرزند مرد است، در مفرد و جمع استعمال مى‏شود.

بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ‏ بعضى از آنها ناشى از بعضى دیگر است. و بودن بعضى از بعضى دیگر منافات با این ندارد که ذریّه از ابراهیم به دو شعبه منشعب بشود.

وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏ خداوند شنواى اقوال بندگانش است چه به زبان استعداد و حال باشد و چه به زبان گفتار، پس به هر یک از برگزیدگانش و غیر آنان بر حسب استعدادشان عطا مى‏ کند.

عَلِیمٌ‏ خداوند به مکنونات و اسرار بندگان داناست و نیروهاى دور را از استعدادهاى نزدیک به فعل، مى‏داند پس به قوایى که از فعل دورند نظر مى‏کند و چیزى را گزاف عطا نمى ‏کند و به طور گزاف منع نمى‏ کند و این بزرگان را که برگزیده است، از باب استحقاق و استعداد آنان بوده است.

کلّ جمله، «حال» است یا عطف بر جمله‏ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ یا عطف است بر دو معمول «انّ»، در مقام علّت آوردن براى برگزیدن آنان. یا در مقام علّت آوردن براى برگزیدن آل عمران است. گویا که علّت برگزیدن آدم و نوح و آل ابراهیم‏ معلوم باشد. بر خلاف برگزیدن آل عمران (که معلوم نیست) و در بیان وجه این گفته که خدا آل عمران را برگزید از این رو است که او، به گفته‏ هاى زن عمران شنوا، و به استحقاق او دانا بوده است.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۳۵]

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۵)

ترجمه:

یاد کن آنگاه که زن عمران گفت: پروردگارا من نذر کردم، فرزندى که در رحم دارم در راه خدمت تو از فرزندى خود آزاد کنم. این نذر من بپذیر که تو دعاى بندگان را مى‏شنوى و به احوال همه دانایى.

تفسیر:

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ‏ «اذ»، «ظرف» سمیع یا علیم یا مفعول به آن دو، به اعتبار مضاف الیه مى‏باشد نظیر وصف به حال متعلّق به موصوف، یا ظرف است براى «اصطفى» که قبل از آل عمران به تقدیر گفته شده است. بنا بر وجه اوّل قول خدا: وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏ مفعول است براى «اذکر» که به تقدیر است، و از ما قبلش منقطع مى‏گردد.

اسم زن عمران «حنّه» بود و آنها دو خواهر بودند که یکى از آن دو که حنّه نام داشت زوجه عمران بن اشهم از اولاد سلیمان بن داود (ع) بود. و بعضى گفته ‏اند: عمران بن ماثان، و بنى ماثان رؤساى بنى اسرائیل بودند. خواهر دیگر نزد زکریّا بود و اسم او «اشیاع» بود. و در اخبار ما آمده است که: زن زکریّا خواهر مریم بوده است، نه خواهر مادرش‏[۸]، و حنّه بچه دار نشد تا به سنّ پیرى رسید، پس یک وقت دید که زیر درختى پرنده‏اى به بچّه خود دانه مى‏دهد، پس شوق بچه داشتن در او تحریک شد.

پس خدا را خواند و دعا کرد که به او فرزند بدهد و به مریم حامله‏ شد و فرزندش را براى خدمت بیت المقدس نذر کرد.

روایت شده است، که خداوند به عمران وحى کرد که من فرزندى مذکّر به تو مى‏ بخشم که فرزند بى‏عیب و مبارکى باشد که کور مادرزاد و مبتلا به برص (پیسى) را علاج، و مردگان را به اذن خدا زنده کند، و او را بر بنى اسرائیل رسول قرار مى‏دهم. عمران این موضوع را به زنش حنّه گفت. وقتى که حنّه حامله شد گمان کرد که به پسر حامله گردیده است، ولى وقتى که وضع حمل نمود. گفت: خدایا این فرزند دختر است و پسر مثل دختر نیست زیرا دختر نمى‏تواند رسول باشد.

خداى تعالى مى‏گوید: خدا بهتر مى‏داند که او چه زاده است! پس وقتى که خداوند عیسى (ع) را به «مریم (س)» عطا کرد، همان بشارتى که خداوند به عمران داده بود به تحقّق پیوست.

پس اگر ما در مورد کسى مطلبى را گفتیم و بعد آن مورد در فرزندش یا فرزند فرزندش تحقّق پیدا کرد آن را انکار نکنید[۹].

وقتى حنّه گمان کرد که به او حمل پسرى وعده داده شد و اکنون به پسر باردار است او را براى خدمت به بیت المقدس نذر کرد و گفت: رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً خدایا من نذر کرده‏ام که آنچه که در شکم من است براى تو آزاد کرده شود، یعنى از خدمت کردن به پدر و مادر آزاد شود، تا عبادت‏ کنندگان تارک دنیا را خدمت کند.

یا اینکه محرّر یعنى مختار و آزاد باشد، یا پاکیزه و راست نگه‏دارنده باشد «محرّر» از حریّت است در مقابل رقیّت، یا به معنى این است که چیزى مختار باشد، یا اینکه از تحریر کتاب، به معنى راست کردن و درست کردن خطوط و نقوش کتاب مى‏باشد.

و ذکر کرده‏اند که «محرّر» وقتى که آزاد مى‏شود او را در کنیسه‏ قرار مى‏دهند، که متصدّى کارهاى آنجا باشد و جارو و خدمت بکند و از کار نمى‏ایستد و نمى‏نشیند تا اینکه به حدّ بلوغ مى‏رسد. سپس او مخیّر است که اگر دوست داشت در آنجا اقامت کرده کار کند، و اگر دوست نداشت هرجا که خواست برود.

فَتَقَبَّلْ مِنِّی‏ نذر مرا قبول کن‏ إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ‏ تو قول و نذر مرا شنوا هستى. الْعَلِیمُ‏ به نیّت من آگاهى و مى‏دانى که من از نذرم جز رضاى تو نمى‏خواهم.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۳۶]

فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (۳۶)

ترجمه:

چون فرزند بزاد از روى حیرت گفت: خدایا فرزندى که زاده‏ام دختر است و خدا بر آنچه زاییده داناتر است (که چه حکمتها در وجود آن دختر است). عرض کرد خدایا پسر و دختر (در کار خدمت حرم) یکسان نخواهند بود، و من او را مریم نام کردم و او و فرزندانش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو مى ‏آورم.

تفسیر:

فَلَمَّا وَضَعَتْها امیدوار بود که فرزندش پسر باشد در حالى که آن را دختر دید، خجالت کشید و شرمنده شد قالَتْ‏ در حالى که سرش را پایین انداخته بود و خجالتش را ظاهر مى‏کرد گفت: رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ خدایا من دختر زاییده‏ام. یا اینکه وقتى دختر به دنیا آورد در حالى که امید پسر داشت و از خواسته‏اش ناامید گشت، در حالى که ناامیدى خودش را اظهار مى‏کرد، گفت: «خدایا من دختر به دنیا آوردم» یا اینکه وقتى دختر را به دنیا آورد و دید دختر است و فهمید که دختر ضعیف‏ است، به خدا پناه برده، استعاذه نمود و گفت: خدایا من دختر به دنیا آوردم، و دختر ضعیف است، پس براى حفظ آن دختر از شرّ شیطان او را در پناه تو قرار مى‏دهم.

یا اینکه خواست مقدّمه ‏اى براى برگشتن از نذرش باشد گفت:

خدایا من دختر آوردم. یعنى اینکه دختر صلاحیّت خدمت معابد را ندارد پس من قدرت وفاى به نذر را ندارم.

بعضى گفته‏اند: وقتى حامله شد عمران فوت کرد و بعد از وفات عمران دختر به دنیا آورد.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ‏ جمله معترضه است از جانب خدا براى گرامى داشت دختر. یعنى خداوند به شأن آنچه که به دنیا آمده است و به مقام عالى او داناتر است. و حسرت خوردن مادر بر دختر بودن از جهت آن بود که مقام او را نمى‏دانست. «وضعت» با ضمّ «تاء» نیز خوانده شده است، بنابراین که جمله، از کلام مادر مریم باشد تا خود را تسلّى دهد. با کسر تا (وضعت) نیز خوانده شده است بنابراین که گوینده مادر مریم باشد که براى تسلّى دادن خودش، خویشتن را مورد خطاب قرار مى‏دهد. یا بنابراین که از کلام خدا باشد که او را جهت تسلّى دادن مورد خطاب قرار داده است.

وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ از کلام خداى تعالى است که مادر مریم را تسلّى مى‏دهد یعنى آن پسرى که تو آرزوى داشتن آن را داشتى، در شرف و مقام مانند این دختر نیست.

یا اینکه این جمله، از کلام مادر مریم است که علّت آرزوى پسر داشتن و ناراحتیش براى دختر آوردن را ذکر مى‏کند و منظورش این است که جنس مذکّر مانند جنس مؤنث نیست، چه دختر از رسالت و خدمت به معابد ممنوع است و آن، به واسطه مؤنّث بودن و حیض شدن محقّق مى‏شود، یا اینکه مى‏خواهد بگوید به من پسر وعده داده شده بود و پسر در پستى و ممنوعیّت مثل این دختر نیست. در معنى این جمله چیزهایى غیر از این نیز گفته شده است.

وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ‏ از باب فال نیک گرفتن است، چون مریم به معنى عبادت‏کننده است.

وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ‏ به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله نسبت داده شده که هیچ مولودى نیست مگر اینکه در حین تولّد، شیطان او را مسّ مى‏کند و نوزاد گریه مى‏کند در حالى که از مسّ شیطان فریاد بر مى‏آورد. مگر مریم و فرزندش که این حالت را نداشتند[۱۰]

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۳۷]

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (۳۷)

ترجمه:

پس خداوند خواهش او را به نیکویى پذیرفت که از مقبولان درگاهش شود و او را به تربیتى نیکو پرورش داد و زکریّا را به کفالت و نگهبانى او بر گماشت. هر وقت زکریّا به صومعه عبادت مریم مى‏آمد، رزق شگفت آورى مى‏یافت مى‏گفت: اى مریم این روزى از کجا براى تو مى‏رسد پاسخ مى‏داد که این از جانب خداست که همانا خدا به هر کسى خواهد روزى بى‏ حساب دهد.

تفسیر:

فَتَقَبَّلَها رَبُّها یعنى خداوند با اینکه نوزاد دختر بود او را براى خدمت به بیت المقدس قبول کرد و قبل از آن هیچ مؤنّثى را قبول نکرده بود، یا اینکه معنى آیه این است که خداوند او را قبول کرد و متکفّل امرش شد به نحوى که هیچ عارضه و علّتى بر او عارض نشد، نه در ساعتى از روز و نه در شب. یا اینکه با کفالت پیامبرش نسبت به او، او را پذیرفت.

بِقَبُولٍ حَسَنٍ‏ «باء» در اینجا مثل «باء» در قول خدا فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ‏ است، پس باء یا براى مصاحبت و همراهى است، یا به عنوان وسیله است، و حسن قبول دختر به این است که او را در مقام ذکر قرار دهد و از آفات حفظ کند، و او را پس از تولّد قبل از اینکه بزرگ شود و صلاحیّت خدمت کردن پیدا کند، به دست خود مى‏گیرد، و زکریّا را به کفالت او مى‏گمارد.

روایت شده است که، حنّه وقتى که مریم را به دنیا آورد، او را در پارچه‏ اى پیچید و به مسجد حمل کرد، و او را پیش دانشمندان یهود گذاشت و گفت: این دختر نذر است و باید پیش شما بماند، پس در پذیرش او رقابت نمودند، چون او، دختر پیشوا و اولی‏ الامر آنها بود، زیرا بنى ماثان از سران و ملوک بنى اسرائیل بودند.

پس زکریّا گفت: من به آن دختر سزاوار ترم چون خاله‏ اش پیش من است، پس ابا کردند و فقط به قرعه راضى شدند، و هفده نفر بودند، پس به سوى نهرى رفتند و قلم‏هایشان را در آن انداختند، قلم زکریّا روى آب آمد و قلم‏هاى آنان به زیر آب رفت. پس زکریّا کفالت مریم را بعهده گرفت‏[۱۱].

وَ أَنْبَتَها و او را از حنّه رویاند و بیرون آورد، یا اینکه خود، او را نموّ داد و بزرگ کرد. نَباتاً یا مصدر است از غیر لفظ فعل، یا حال است به معنى آماده ‏کننده توصیف، یعنى او را به طریق زیبا و شایسته‏ اى‏ حَسَناً پرورش داد. به این نحو که او را بى‏عیب خلق کرد، یا اینکه او را طورى قرار داد که در یک روز آن قدر رشد مى‏کرد که غیر او در یک سال چنان‏ رشدى نمى‏کند، یا او را طورى قرار داد که روزها روزه بود و شب‏ها عبادت مى‏کرد، وقتى به حدّ بلوغ رسید اخلاص و گرویدنش به سوى خدا آن قدر بود که بر تمام دانشمندان فائق آمد.

وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا یعنى خدا زکریا را کفیل او قرار داد، چنانکه گذشت زکریا با تخفیف «یاء» خوانده شده است. زکریّا از اولاد سلیمان بوده است. لغت زکریّا سه نوع خوانده شده است. مدّ و قصر و تشدید «یاء» بدون الف (زکریا- زکریّا- زکرىّ) وقتى که زکریا مریم را کفالت کرد براى او خانه‏اى ساخت و براى او دایه‏اى طلب کرد، یا او را به خاله‏اش، مادر یحیى داد تا وقتى که جوان شد و به حدّ زنان رسید. آنگاه براى او محرابى در مسجد بنا کرد و آن را در وسط مسجد گذاشت که فقط با نردبان مى‏شد به آنجا رفت مانند باب کعبه، و غیر از زکریّا، کسى پیش مریم نمى‏رفت و او غذا و شراب و روغنش را هر روز مى‏برد.

کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ‏ یعنى زکریّا هرگاه داخل خانه مریم که محراب است مى‏شد (خانه مریم محراب نامیده شده چون که خانه او محلّ عبادت و محلّ محاربه او با شیطان بود)، وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً یعنى میوه شاداب و با طراوت و تازه در غیر فصلش آنجا مى‏دید این جمله جواب «کلّما» است.

قالَ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: زکریّا هر وقت پیش مریم روزى تازه مى‏دید چه مى‏گفت؟ پس خداى تعالى فرمود:

زکریّا مى‏گفت:

یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا چگونه است این رزق براى تو، یا از کجا این روزى براى تو مى ‏آید! و این جمله براى تعجّب است.

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏ این جمله استیناف است در مقام تعلیل. او مى‏گفت: از نزد خداست زیرا خدا به هر که بخواهد فزون از شمار روزى مى‏دهد.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۳۸]

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (۳۸)

ترجمه:

چون زکریّا کرامت مریم را دید عرض کرد پروردگارا مرا به لطف خویش فرزندانى پاک سرشت عطا فرما که همانا توئى مستجاب‏ کننده دعا.

تفسیر:

هُنالِکَ‏ در آن مکان یا در آن زمان‏ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ‏ یعنى پس از آن که گرامى داشتن و اکرام خدا را نسبت به مریم، مشاهده کرد، اشتیاق پیدا کرد که او هم فرزندى داشته باشد که پیش خدا همانند مریم عزیز باشد پس به درگاه خدا دعا نمود قالَ رَبِّ هَبْ لِی‏ به من عطا کن از جهت بهره ‏ورى من‏ مِنْ لَدُنْکَ‏ یعنى از پیش تو، نه از پیش غیر تو، از قبیل ملائکه یا شیاطین، تا اینکه بازگشتش نیز به سوى تو باشد.

ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ نسل پاکى (عطا کن)، که تو جواب‏دهنده و استجابت‏ کننده دعا هستى این معنى بدان دلیل است که در امثال این مقام کلمه سماع (سمیع) جهت اجابت دعا به کار مى‏رود و جمله مستأنف است براى بیان علّت دعا، یا براى بیان حالت خداى تعالى در مقام دعا (یعنى در حالتى که خداوند شنواى دعاى بنده است).

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۳۹]

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (۳۹)

ترجمه:

پس فرشتگان زکریّا را ندا کردند هنگامى که او در محراب به نماز ایستاده بود که اى زکریّا خدایت به ولایت یحیى مژده مى‏دهد در حالى که او به (نبوّت عیسى) کلمه خدا گواهى دهد و خود، در راه خدا پیشوا و پارسا و پیامبرى از شایستگان است.

تفسیر:

«ف» پس خداوند دعاى او را اجابت نمود «نادته‏ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ‏» یعنى در مصلّاى خودش ایستاده بود که فرشتگان او را صدا زدند.

أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏ این اجابت دعاى زکریّا از خداى تعالى است. زیرا تصدیق به کلمه خدا دلیل طیّب و پاکیزه بودن است و مقصود از (کلمه خدا) همان مسیح است، زیرا او به سبب فناى در ذاتش و بقاى به سبب پروردگارش مانند کلمه‏اى شد که استقلال و استقرار ندارد و به متکلّم پایدار است.

وَ سَیِّداً او براى خلق در شرف، و براى قومش در فرمانبردارى از وى، سیّد و آقا باشد.

وَ حَصُوراً یعنى در منع نفس از شهوات مبالغه کند، و لذا «حصور» تفسیر به کسى شده که با زنان نزدیکى نکند.

وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏ اتّصاف او به اوصاف سه‏ گانه از باب فضل و کرم در اجابت دعاست.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۰]

قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (۴۰)

ترجمه:

زکریّا عرض کرد پروردگارا چگونه مرا پسرى تواند بود در حالى که مرا سنّ پیرى فرا رسیده است و اهل من نیز عجوزى نازا باشد، گفت چنین است کار خدا که هر چه بخواهد مى‏کند.

تفسیر:

قالَ‏ مکرّر گذشت که امثال این جمله جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: زکریّا پس از بشارت از جانب خدا به اعطاى فرزند چه گفت؟ خدا فرمود که گفت: رَبِّ أَنَّى‏ خدایا چگونه‏ یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ براى من پسر به دنیا بیاید در حالى که به پیرى رسیده‏ام، و نطفه شخص پیر صلاحیّت انعقاد فرزند را ندارد، ظاهر این بود که بگوید: (بلغت الکبر) یعنى به پیرى رسیدم ولى او گفت پیرى مرا رسید، براى اشعار به این است که پیرى مانند کسى است که طالب انسان است و به سویى او مى ‏آید.

وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ رحم زن من صلاحیّت انعقاد فرزند، قبل از پیرى را نداشت تا چه رسد به الآن که پیر شده است. و این تعجّب و استبعاد از زکریّاست نسبت به فرزند، بر حسب اسباب طبیعى است، لذا بعد از آن انقطاع، اسباب طبیعى را آورد، و خوشحال شد آن‏گاه که فهمید فرزند دار شدن، به سبب فضل و کرم خداست بدون اسباب طبیعى، نه اینکه خواسته باشد، کار خدا را بدون اسباب انکار کند تا مخالف مقام انبیا باشد.

برخى گفته ‏اند: وقتى که به زکریّا بشارت فرزند داده شد یک صد و بیست سالش بود و زنش نود و هشت سال داشت.

قالَ‏ خداوند یا ملائکه نداکننده گفت: کَذلِکَ‏ خبر مبتداى محذوف است یعنى مطلب همان‏طور است که بشارت دادى، یا متعلّق به «یفعل» است یعنى مثل عطا کردن فرزند بدون وجود اسباب طبیعى.

اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ خداوند هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد خواه اسباب آن موجود باشد یا نباشد. بعضى گفته‏اند: استفهام زکریّا براى این بوده، که بداند آیا در حال پیرى او و همسرش، خداوند به آنها فرزند مى‏دهد یا آنها را جوان مى‏کند و سپس فرزند مى‏دهد؟! بعضى گفته‏ اند: احتمال دارد که مطلب براى او مشتبه شده باشد که آیا فرزند از پیرزن نازا مى‏باشد یا از زن دیگر جوانى که صلاحیّت فرزند آوردن را داشته باشد. و بعضى گفته‏ اند: این سؤال را کرد تا بداند که بشارت حقّ بود و از ملائکه بود یا از شیطان. 

 

___________________________________________________________

 

[۱] فاطر: آیه ۳۲

[۲] بقره: آیه ۲۵۷

[۳] المناقب للخوارزمى، ص ۳۵

[۴] المناقب للخوارزمى، ص ۳۵

[۵] المناقب للخوارزمى، ص ۳۵

[۶] صافى: ج ۱/ ص ۳۰۵

[۷] عیاشى: ج ۱/ ص ۱۶۸/ ح ۳۰

[۸] صافى: ج ۱/ ص ۳۰۸

[۹] نور الثقلین: ج ۱/ ص ۲۷۸/ ح ۱۱۹

[۱۰] صافى: ج ۱/ ص ۲۰۸

[۱۱] صافى: ج ۱/ ص ۳۰۸

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳، ص: ۲۴۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=