ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران ۱۴۳ تا ۱۵۹
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۴۳]
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۱۴۳)
ترجمه:
شما همان کسانى هستید که با کمال شوق آرزوى جهاد و کشته شدن در راه دین مى کردید پیش از آنکه براى مسلمین دستور جهاد بیاید پس چگونه امروز که به جهاد مأمور شدید سخت از مرگ نگران مىشوید.
تفسیر:
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ: شما آرزوى مرگ یا شهادت مىکردید، این جمله حالیّه است. روایت شده که وقتى خداوند به مؤمنین خبر داد به آنچه که با شهداى بدر در منزلهایشان در بهشت معامله شده است مایل و راغب به جهاد شدند، و گفتند: خدایا به ما جنگى را ارائه کن که در آن به شهادت برسیم، پس خداوند روز احد را به آنان ارائه نمود.
پس ثابت قدم نماندند مگر کسى را که خداوند خواست، پس شکست خوردند و از کشته شدن و مرگ فرار کردند. پس خداوند فرمود: شما در جنگ بدر آرزوى مرگ مىکردید.[۱] مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ: یعنى مرگ را دیدید با مشاهده کشتگانتان از برادران مؤمن، و ضمیر «تلقوه» و «رأیتموه» به مرگ برمىگردد و این تعبیر به اعتبار روبرو شدن با اسباب مرگ و رؤیت آن اسباب است.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ یعنى شما مرگ را با چشمانتان مى بینید، و این جمله در مقام تأکید «رأیتموه» مىباشد تا اینکه احتمال به اینکه مقصود رؤیت قلب یا فکر کردن یا تأمل کردن باشد، مرتفع شود.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۴۴]
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴)
ترجمه:
و محمّد نیست مگر پیغمبرى از طرف خدا که پیش از او نیز پیغمبرانى بودند و از این جهان در گذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت در گذشت باز شما به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد، پس هر که مرتدّ شود به خدا ضررى نخواهد رسانید بلکه خود را به زیان انداخته است و هر کس شکر نعمت دین گذارد و در اسلام پایدار ماند خداوند جزاى اعمال نیک را به شکرگزاران عطا خواهد کرد.
تفسیر:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ: محمّد صلّى اللّه علیه و آله کسى نیست جز دیگر رسولانى که در گذشتند رسولانى که قبل از او بودند. یا به مرگ یا به قتل در گذشتند، و بالاخره رفتند.
أَ فَإِنْ ماتَ: اگر بمیرد، با اجل خودش بدون اسباب خارجى و آلت کشنده، زیرا کلمه مرگ به همین معنى در ذهن متبادر مىشود خصوصا وقتى که در مقابل قتل استعمال شود، و در اخبار به طور اشاره یا تصریح آمده است که موت غیر از قتل است[۲].
أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ: یا کشته شود، از دین برمىگردید؟
عَلى أَعْقابِکُمْ: به گذشته هایتان و به جاهلیّت بر مىگردید؟
برگشتن از دین را که طریق نفس است به برگشتن از راهى که ظاهر است تشبیه کرده و اینکه فرمود: عَلى أَعْقابِکُمْ براى اشاره به این است که انسان اگر از دینش برگردد صورت او به حسب فطرت متوجّه مقصد و آغاز راه مىشود، مثل کسى که از راهى به عقب برگردد که صورت او به سوى مقصد اوّلش متوجّه گردد.
درباره نزول آیه ذکر شده است که وقتى در جنگ احد در بین مردم شایع شد که محمّد صلّى اللّه علیه و آله کشته شده است بعضى از مسلمانها گفتند: کاش براى ما رسولى بود که به سوى عبد اللّه بن ابىّ مى فرستادیم و از ابو سفیان براى ما امان مىگرفت. بعضى از آنها نشستند و سلاح بر زمین نهادند، و مردمانى از اهل نفاق گفتند: اگر محمّد صلّى اللّه علیه و آله کشته شده است، شما به دین اوّل خود ملحق شوید.
پس انس بن نضر عموى انس بن مالک گفت: اى مردم اگر محمّد کشته شده خداى محمّد که کشته نشده است، و زندگى بعد از رسول خدا را براى چه مىخواهید، پس به همان خاطر که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جنگ مىکرد جنگ کنید، و بمیرید بر آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله براى آن مرد. سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سنگى برآمد و مردم را فرا مىخواند، پس اوّل کسى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را شناخت کعب بن مالک بود.
گفت که من با صداى بلند ندا دادم: اى گروه مسلمین بشارت بدهید که این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، پس پیامبر به من اشاره کرد که ساکت باش، گروهى از اصحابش به او پیوستند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را بر فرار، ملامت نمود.
آنها گفتند: مادران و پدران ما فداى تو باد به ما خبر رسید که تو کشته شدى، دلهاى ما هراسان و ترسان شد و به عقب برگشتیم. پس از آن خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ … تا آخر آیه و سبب شکست مسلمانان در روز احد این بود که وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنید که مشرکین براى جنگ با او اجتماع کرده اند، و آنها سه هزار سواره و دو هزار پیاده بودند و زنانشان را نیز همراه خود بیرون آورده بودند اصحاب خود را جمع کرد و آنها را بر جهاد برانگیخت و عبد اللّه بن ابىّ اصحابش را از خروج منع کرد ولى سعد بن معاذ و امثال او گفتند: از مدینه بیرون مىرویم، رسول خدا رأى او را قبول کرد و از مدینه خارج شدند، و رسول خدا عبد اللّه بن جبیر را بر باب الشّعب (در درّه، سر دره) گذاشت و تأکید نمود که در مراکز خود ثابت و باقى باشند.
و ابو سفیان، خالد بن ولید را با دویست سواره در کمین گذاشت و گفت: هرگاه ما در جنگ به هم آمیختیم از این درّه بر آنها خارج شوید تا اینکه پشت سر آنها قرار بگیرید، و رسول خدا اصحابش را آماده کرد و پرچم را به امیر المؤمنین (ع) داد.
پس انصار بر مشرکین قریش حمله بردند و آنان شکست خوردند،- شکست سختى- و اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در وسط لشکر کفّار قرار گرفتند. و از آن طرف خالد بن ولید با دویست سواره بر عبد اللّه بن جبیر سرعت گرفت و حمله ور شد، و آنها با تیرها اینان را استقبال کردند، پس خالد بن ولید برگشت. اصحاب عبد اللّه جبیر نگاه به اصحاب رسول خدا کردند دیدند که مال قوم را غارت مىکنند، پس به عبد اللّه گفتند: اصحاب و یاران ما غنیمت گرفتند و ما بدون غنیمت ماندیم.
عبد اللّه گفت: از خدا بترسید که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ما پیشنهاد کرده که ما تکان نخوریم ولى آنها قبول نکردند و یکى پس از دیگرى آنجا را خالى کردند تا اینکه مراکز آنان خالى شد و عبد اللّه بن جبیر با دوازده مرد باقى ماند پس خالد بن ولید بر عبد اللّه بن جبیر و اصحابش حمله کرد و آنها را در همان محلّ در دره کشت.
سپس مسلمانان به عقب برگشتند و قریش که شکست خورده مىگریختند، در راه شکست بودند دیدند که پرچم بالا رفته است، پس دور آن جمع شده به آن پناه بردند، و اصحاب رسول خدا شکست بزرگى خوردند و به سوى کوهها بالا مىرفتند و از هر طرف فرار مى کردند.
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً: و کسى که به دین اجدادش برگردد به خدا ضرر نمىزند بلکه به خودش ضرر مىزند و زراعت و نسلش را نابود مىکند.
وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ: یعنى کسى که بر دینش ثابت بماند، و بر راه راست خویش برود، شکرکننده و سود برنده است، و زود است که خداوند پاداش شاکرین را بدهد، و اینکه بر همین جمله اکتفا نمود بدان جهت است که با مختصرترین لفظ مقصود و زاید بر مقصود را افاده مىکند. و اینکه اگر در دین ثابت باشد و راه مستقیم برود، شاکر است براى این است که او نعمتهاى خدا را مانند آلات درک و قوا، و بدن و اعضاى بدن و علم و شعور و همه را در همان چیزى که به خاطر آن آفریده شده است، مصرف مىکند و از طرفى حقّ منعم و عظمت او را در انعامش حفظ مىکند، چون نعمتهایش را در همان چیزى صرف مىکند که براى آن چیز خلق شده است.
و مقصود از شاکرین در اینجا على (ع) و عدّه اندکى است که در وقت شکست مسلمانان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باقى ماندند.
از امام صادق (ع) روایت شده است: وقتى که مسلمانان در روز احد شکست خوردند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رویش را به طرف آنها برگردانید و گفت: من محمّد صلّى اللّه علیه و آله هستم، من رسول خدا هستم، نه کشته شده ام، و نه مرده ام، یکى از صحابه به سوى پیامبر توجه نمود و گفت: الآن ما را مسخره نیز مىکنید در حالى که ما شکست خوردیم، و در این حال با پیامبر فقط على (ع) و ابو دجانه (رحمه اللّه) ماند، پس نبىّ صلّى اللّه علیه و آله او را فرا خواند و گفت: یا ابو دجانه منصرف شو و تو از بیعت من آزاد هستى، و امّا على (ع) پس او منم و من او هستم، پس ابو دجانه بلند شد و آمد جلوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نشست و گریه کرد و گفت: نه، به خدا سوگند و سرش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: نه و اللّه من خودم را از بیعت تو آزاد قرار نداده ام، من با تو بیعت کرده ام، پس به سوى چه کسى برگردم یا رسول اللّه؟
به سوى همسرى که مى میرد؟ یا فرزندى که مى میرد؟ یا خانه اى که خراب مىشود؟ و مالى که فنا مىشود؟ و یا اجلى که نزدیک شده است؟
پیامبر دلش به حال او سوخت، و او همین طور جنگ کرد تا کشته شد، پس على (ع) او را خدمت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آورد، پس عرض کرد یا رسول اللّه به بیعتم وفا کردم؟ فرمود: بلى، و فرمود خوب وفا کردى.
مردم بر پیامبر حمله مى بردند از طرف راست حمله مىکردند على (ع) آن را دفع مىکرد، و از راست که دفع مىکرد به چپ حمله مىکردند، آن وقت على (ع) از طرف چپ دشمن را دفع مىکرد، همین طور بود تا اینکه شمشیر على (ع) سه قطعه شد، پس خدمت پیامبر آمد، و شمشیر را جلوى پیامبر بر زمین گذاشت، و عرض کرد: این شمشیر من است که قطعه قطعه شده است. در آن موقع بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذو الفقار را به على داد. وقتى رسول خدا لرزش دو ساق على را از کثرت جنگ و کارزار دید سرش را به آسمان بلند کرد در حالى که گریه مىکرد گفت: پروردگارا وعده دادى که دینت را ظاهر کنى و اگر بخواهى ناتوان و عاجز نیستى.
پس على (ع) خدمت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه من صداى شدیدى مى شنوم و مى شنوم که مى گوید: اقدام کن اى حیزوم[۳] و قصد زدن کسى را نمى کنم مگر اینکه مى بینم که مى افتد و مى میرد قبل از اینکه من او را بزنم. پس پیامبر فرمود: این جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملائکه است، سپس جبرئیل آمد و در کنار پیامبر ایستاد و گفت: یا محمّد این از نتایج همان مواسات و برادرى است، پس نبىّ صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
همانا على از من است و من از على، پس جبرئیل گفت: و من از شما هستم … تا آخر حدیث[۴] و نازل شد: و سیجزى اللّه الشّاکرین و این معنى مضمون روایتى است که از امام صادق (ع) نیز رسیده است.
و در حدیثى از پیامبر آمده است: آگاه باشید که على (ع) همان است که موصوف به صبر و شکر است، سپس بعد از من اولاد من از صلب على (ع) است[۵] و از اخبار ظاهر مىشود که آیه کنایه از چیزى است که منافقین بعد از رسول خدا پدید آوردند و آن این بود که از على (ع) برگشتند و وصیّت پیامبر را در حقّ على (ع) ترک کردند.
در حدیثى نقل از على (ع) آمده است: تا اینکه خداوند پیامبرش را فرا خواند و به سوى خودش بالا برد و بعد از او چنان با سرعت و مانند لحظه اى از خواب یا جرقه اى از برق به عقب برگشتند و بر همه چیز پشت کردند، و خونها را طلب کردند، و کتیبه لشکر را ظاهر نمودند، و دروازه را خراب کردند، و شهرها را ویران نمودند و آثار رسول خدا را تغییر دادند و از احکام او رو گردان شدند، و از انوار او دور شدند، آن را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جانشین قرار داده بود براى او همانند انتخاب کردند.[۶] از امام باقر (ع) است که فرمود که بعد از رسول خدا مردم برگشتند، جز سه نفر، گفته شد: آن سه نفر چه کسانى هستند؟ فرمود: مقداد، أبو ذر، و سلمان فارسى.
مردمانى نیز پس از اندکى فهمیدند، (پس فرمود): اینان کسانى هستند که آسیاب با آنها مىچرخد (منظور آن است که مدیریّت جامعه و ریاست آن را دارند)، و از بیعت ابا کردند تا اینکه امیر المؤمنین را آوردند (به خلافت برگزیدند) درحالى که حضرت از این کار اکراه داشت و با او بیعت کردند. و این قول خداست: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ … تا آخر آیه[۷] و از امام صادق (ع) روایت شده است که درباره مرگ نبىّ (ص) و کشته شدن او فرمود: آیا مى دانید که نبىّ (ص) مرد یا کشته شد، خداى تعالى مىفرماید: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ …[۸] تا آخر حدیث.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۴۵]
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (۱۴۵)
ترجمه:
هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد، که اجل هر کس در لوح قضاى الهى به وقت معیّنى ثبت است و هر که براى یافتن متاع دنیا کوشش کند، از دنیا بهره مندش کنیم و هر که براى ثواب آخرت سعى نماید، از نعمت آخرت برخوردارش گردانیم و البتّه خداوند سپاسگزاران را جزاى نیک خواهد داد.
تفسیر:
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ: گویا که مقصود از موت در اینجا معنایى اعمّ از قتل است.
إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ: یعنى با اباحه (مجاز دانستن) خدا، و این تقویت دلهاى مؤمنین و تسلّى دادن به آنان است که هر چه به آنها برسد از قتل و غیر آن از حوادث گذشته و آینده تحقّق نمى پذیرد مگر با علم و ترخیص او براى خروج روح، و اگر ارواح کشته ها به سبب قتل خارج نشود با موت خارج مىشود، پس چه شده است که از جهاد سستى مى کنند و از قتل مى ترسند و بر کشته ها حسرت مىخورند.
کِتاباً: حال است از أَنْ تَمُوتَ، زیرا آن به تأویل موت است یا مفعول مطلق براى فعل محذوف.
مُؤَجَّلًا: یعنى موقّت به نحوى که از وقتش تخلّف نمىکند، و اگر از مرگ فرار کند تأخیر نمى افتد، و اگر جنگ کند جلو نمى افتد.
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها: کنایه از کسى است که دنیا او را مشغول کرده، و وابستگى اش به دنیا او را از قتال و جهاد باز داشته است، و نیز کنایه از کسى است که غنیمتهاى روز احد، او را از امتثال امر باز داشته است، مانند اصحاب عبد اللّه بن جبیر، یا از جهاد بازداشته مانند بعضى از انصار، و نیز کنایه از کسى است که آن روز از جهاد فرار کرد و رسول (ص) را ترک نمود.
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها: کنایه از کسانى است که بر امتثال امر ثابت ماندند مثل بعضى از اصحاب عبد اللّه بن جبیر، و از کسانى که در جهاد ثابت ماندند، یا کشته شدند و یا نجات پیدا کردند.
وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ: از قبیل گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر است یا اینکه مقصود از شاکرین کسانى هستند که جهد و کوشش خود را در راه خدا مبذول کردند، و دنیا و آخرت را پشت سر نهادند، تا امر خدا را امتثال کنند و کلمه حقّ را اعلان و از دین خدا حمایت کنند، مانند على (ع).
گویا که گفته است: کسى که وجه خدا را بخواهد و ثواب دنیا و آخرت را رها کند او شاکر است، و ما شاکرین را جزا و پاداش مىدهیم.
به امام باقر (ع) نسبت داده شده که فرمود: در روز احد، به حضرت على (ع) شصت جراحت رسید، و نبى صلّى اللّه علیه و آله به امّ سلیم و امّ عطیّه امر کرد که او را مداوا نمایند، آنها گفتند: ما جائى از زخمها را معالجه نمى کنیم مگر اینکه زخم دیگرى باز مىشود، و ما بر او ترسیدیم و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داخل شد و مسلمانان به عیادت او مى آمدند، و پیامبر با دستش آن زخمها را مسح مى کرد و مىگفت: مردى که این گونه در راه خدا زخم ببیند، او آزمایش شده و معذور است، پس هر زخمى که پیامبر روى آن دست مى کشید التیام پیدا مىکرد.
پس على (ع) فرمود: حمد خداى را که من فرار نکردم، و پشت ننمودم، پس خداوند نیز در دو جا از قرآن براى او شکر نمود و آن قول خدا: وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ و سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ[۹] است.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۴۶]
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (۱۴۶)
ترجمه:
چه بسیار رخ داده که پیامبرى جمعیّت زیادى از پیروانش در جنگ کشته شده اند و با این حال اهل ایمان با سختى هایى که در راه خدا به آنها رسید مقاومت کردند و هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر به زیر بار دشمن فرونیاوردند و راه صبر و ثبات پیش گرفتند که خداوند صابران را دوست مىدارد.
تفسیر:
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ: به دو صورت «قتل» به صورت مجهول و هم چنین «قاتل» از باب مفاعله خوانده شده است. و آن خبر «کایّن» است، یا صفت نبىّ، و مرفوع آن «فاعل آن» ضمیر مستتر هو است که به نبىّ برمىگردد. مجددا در ترجمه و لغت (مرفوعه) و ضمیر (ه) دقّت شود.
در این صورت قول خدا مَعَهُ رِبِّیُّونَ: مبتداست و اکتفا به مرفوع آن شده، و مرفوعى است که بىنیازکننده از خبر است، یا مبتداى مؤخّر و خبر مقدّم است، و جمله حال است، یا صفت بعد از صفت است، یا خبر بعد از خبر، یا خبر مبتداست، و «کثیر»:
صفت بعد از صفت یا خبر بعد از خبر، یا خبر مبتداست. و بنا بر بعضى وجوه که براى «کأیّن» خبرى باقى نمىماند خبر محذوف است، یا اینکه مرفوع «قاتل» «ربیون» است، و در این صورت «معه» متعلّق به «قاتل» است و جمله صفت یا خبر است، و «کثیر» صفت بعد از صفت است، و خبر «کأیّن» در این هنگام محذوف است، یا خبر بعد از خبر، یا خبر مبتداست.
و «ربیّون» منسوب به ربّ است و کسر راء از تغییرات نسبت است و به فتح راءطبق اصل خوانده شده است، و به ضمّ راء مانند کسره تغییر از هیئت اصلى خودش مىباشد، و ممکن است که «ربیّون» جمع «ربّى» منسوب «ربّه» با کسره به معنى جماعت کثیر باشد، یا به معنى دههزار. و به همین معنى گاه «ربّه» مضموم مىشود و در خبر به ده هزار تفسیر شده است.[۱۰] و این نیز تقویت مؤمنین و دلدارى آنان است و کنایه از سستى آنان در هنگام شایعه قتل نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در احد مىباشد.
فَما وَهَنُوا: یعنى سستى رأى از جهاد و از قیام به امر دینشان پیدا نکردند.
لِما أَصابَهُمْ: یعنى از آنچه که به آنها رسیده است از قتل نبىّ صلّى اللّه علیه و آله یا کشته شدن بعضى از آنان، یا زخمى شدن و غارت اموال.
فِی سَبِیلِ اللَّهِ: ظرف «أصابهم» یا متنازع فیه است براى «قاتل» و «وهنوا» و «اصابهم».
وَ ما ضَعُفُوا: در بدنهایشان ضعیف نشدند، یا اینکه مقصود از وهن ضعف در بدنها و مقصود از ضعف سستى در رأى است.
وَ مَا اسْتَکانُوا: اگر از باب افتعال باشد از مسکنت به معنى ذلّت و خوارى است، یعنى از مسکنت ذلیل نشدند، در این صورت فتحه کاف اشباع شده، یا از باب استفعال است از «کان له» یعنى مطیع و فرمانبر او شد، و آن کنایه از چیزى است که در هنگام شایعه قتل نبىّ صلّى اللّه علیه و آله گفتند: ما را پیش «عبد اللّه بن ابىّ» ببرید. از ابو سفیان براى ما امان بگیرد، یعنى آنها سستى نکردند چنانکه شما سستى کردید و شکست خوردید، و پیش دشمن، خودشان را به ذلّت و خوارى نزدند چنانکه شما تذلّل کردید، بلکه بر قتال و جهاد صبر کردند.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ: کنایه از این است که آنانى که در جنگ احدصبر پیشه نکردند، به جهت فرار و عدم ثبات مورد بغض قرار گرفتهاند و آنانى که صبر پیشه کردند، خدا آنان را دوست دارد. در اینجا از گفتن «و صبروا» صرف نظر و به بیان وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ اکتفا کرد زیرا این معنى از آیه سابق استفاده مىشود با یک مطلب اضافى، و آن اثبات محبّت خدا نسبت به آنان، و کنایه از بغض او نسبت به کسانى است که از جهاد فرار کرده اند.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۴۷]
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۱۴۷)
ترجمه:
آنها در هیچ سختى، جز به خدا پناهنده نشده اند و جز این نمىگفتند: که بار پروردگارا به کرم خود از گناه و ستمى که درباره خود کرده ایم درگذر و ما را ثابت قدم دار و ما را بر محو کافران مظفّر گردان.
تفسیر:
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ: یعنى با ثابت بودن در دین خود و حدّ اکثر جهت رضاى پروردگارشان دیگر سخنى نداشتند إِلَّا أَنْ قالُوا: جز اینکه به زبان حال یا قال مىگفتند:
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ: آنان، کسانى بودند که با سختگیرى در دین خود، و بذل نهایت سعى در راه پروردگار از گناهانشان ترسیدند، و پروردگارشان را استغفار نمودند، و به او پناه بردند و از او طلب یارى کردند که بر دشمنانشان و دشمنان خدا پیروز شوند. به خلاف شما که مغرور شدید و گناهانتان را فراموش کردید، و خواستید به دشمنانتان مانند ابى سفیان و عبد اللّه بن ابىّ پناه ببرید.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۴۸]
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۴۸)
ترجمه:
پس خداوند، فتح و پیروزى در دنیا و ثواب در آخرت را نصیبشان گردانید که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.
تفسیر:
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا: یعنى به سبب ثبات آنان بر جهاد و پناه بردنشان بردنشان به خدا و استغفار و یارى خواهى از او، خداوند نیز به آنها پیروزى، و غنیمت، و هیبت، و رعب در قلوب دشمنان، و حسن آوازه و شهرت و راحتى از جنگ داد. همه اینها به سبب علوّ کلمه مسلمانان و تسلیم دشمنانشان به آنها، و بالاتر از همه، لذّت بردن از قرب خدا و مناجات با اوست.
وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَهِ: و مراتب عالى از جنّات عالیه مانند بهشت عدن، و بهشت رضوان، و نعمتهاى بهشتى، خواه آن اوصافى که تاکنون توصیف شده و خواه اوصافى که توصیف نشده و اصلا بر قلب بشر خطور نکرده است. در ثواب آخرت لفظ «حسن» را آورد براى اشعار به اینکه ثواب آخرت داراى مراتب بسیار است، که بعضى از آن مرتبه ها خوب و بعضى خوبتر است و خداوند به مسلمانان خوبتر را داده است، زیرا وقتى چیزى داراى مراتبى باشد که همه مراتب خوب باشد احسن آنها بالنّسبه نیکو (به طور مطلق و نه صفت تفضیلى) مىباشد. زیرا در این صورت به امتى که نیکوتر نباشد نسبت به مراتب بالاتر (نیکوترین) مىتوان گفت که حسنى ندارد.
ممکن است مقصود مطلق ثواب آخرت باشد، و مطلق ثواب خوب است ولى در آیه نسبت به ثواب آخرت سنجیده شده است نه ثواب دنیا، براى اینکه ثواب آخرت مورد اعتناست نه ثواب دنیا، گویا که ثواب دنیا حسنى ندارد.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: و خداوند نیکوکاران را دوست دارد، گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر، اشاره به این است که آنان نیکوکار و محسن هستند، و از طرفى اشاره به علّت محبّت است.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۴۹]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (۱۴۹)
ترجمه:
اى کسانى که ایمان آورده اید. اگر از کافران فرمانبردارى کنید شما را به عقب (کفر و جاهلیّت) برمى گردانند و زیانکار مىگردید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى کسانى که با بیعت عامّه و قبول دعوت ظاهرى ایمان آوردید. خداى تعالى پس از آنکه به آنها کنایه زد آنان را مورد ندا و خطاب قرار داد، تا به آنها لطف نموده و دلهاى آنان را جذب نماید تا اینکه از سخنش پند گیرند، و نصیحتش را بپذیرند.
إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ: اگر کافران را پیروى کنید شما را به کفر برمى گردانند. وجه تعبیر به برگشتن به گذشتگان ذکر شد و گفتیم که این تعبیر تمثیل برگشتن از دین است با باقى ماندن بر فطرت، بدین گونه که از طریق برگردد و توجّه صورت به مقصد اوّل باشد.
فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ: به مولایم و مولاى هر مرد و زن مؤمن، امیر المؤمنین (ع)، منسوب است که فرمود: آیه در مورد منافقین نازل شده است، آنگاه که آنها در روز احد، هنگام شکست مسلمانان به ایشان گفتند: پیش برادرانتان و به سوى دینتان برگردید.[۱۱]
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۵۰]
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (۱۵۰)
ترجمه:
اى مسلمانان از کافران یارى مجوئید که خدا یار شماست و او بهترین یارى کنندگان است.
تفسیر:
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ: یعنى این منافقین که شما را از دینتان بر م گردانند مولاى شما نیستند، بلکه خداوند یارى کننده و مولاى شماست.
وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ: و او بهترین یارىکننده است، پس دیگر از افرادى، مانند عبد اللّه بن ابىّ و ابو سفیان درخواست یارى نکنید.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۵۱]
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ (۱۵۱)
ترجمه:
دل کافران را بیمناک و هراسان کنیم زیرا که چیزى را براى خدا شریک قرار دادند که اصلا بر آن حقیقتى و دلیلى نبود و منزلگاه آنها آتش دوزخ است و بدا به آرامگاه ستمکاران.
تفسیر:
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ: پس از آنکه خداوند به آنان لطف نمود، و آنها را به اینکه خداوند یار و یاور آنهاست تقویت کرد، وعده داد که در قلوب دشمنانشان ترس و رعب بیندازد تا اینکه یارى خدا تمام، و تقویت مسلمین تکمیل شود.
و خداوند به وعده اش بعد از شکست مسلمانان در احد وفا کرد و آنها را بر دشمنانشان یارى کرد و در قلوب دشمنانشان ترس انداخت به نحوى که آنها فرار کردند و از ترس اینکه مسلمانان آنها را تعقیب کنند تا رسیدن به مکّه توقف نکردند.
بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ: یعنى به علت اینکه در وجود خدا و اطاعت او شرک آوردند.
ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً: «باء» در «به» ظرف است، یا سبب، یا اتصال. معنى آن این است که براى خدا شریک قرار دادند شریکى که به سبب آن از جهت شریک بودنش برهان و دلیلى که دلالت بر شرک به خدا در طاعت داشته باشد نازل نشده، و همچنین دلیلى که دلالت بر جواز توجّه و نظر به شریک نماید وجود نداشته است.
تحقیق شرک آوردن به خدا به سبب اذن و برهان او
بدان که انسان غیر از معصومین علیه السّلام از اوان کودکى تا اوایل سن تمیز و بلوغ از نظر حال و اعتقاد کافر محض است. و آنگاه که بالغ مىشود اگر توفیق او را کمک کند و به اطاعت از نبىّ وقتش جذب شده و اعتقاد به توحید پیدا کند، در این صورت از نظر اعتقاد مسلمان و موحّد مىشود، ولى از نظر حال کافر است، زیرا او در این حالت در دار کثرت و مقام نفس است که جز کثرتها چیزى نمىبیند، و در فاعلها یک فاعل وحدانى را متذکّر نمىشود، بلکه اصولا معتقد به فاعل وحدانى نیست.
پس اگر توفیق او را یارى کرد و از دار کثرت به سراى وحدت رسید- که همان دار قلب و ایمان است- جذب شد؛ در این صورت اگر با بیعت خاصّ ولوى بیعت نمود، و ایمان داخل قلبش گردید، و از دار حرب که همان دار نفس و دار کفر است به شهر قلب که شهر امن وامان و ایمان است هجرت نمود، چه بسا در این هنگام از کفر قالى خارج شده و به شرک حالى، سپس شهودى و سپس عیانى مىرسد، تا جایى که از دار شرک خارج شده و به دار توحید وارد مىشود. به نحوى که در وجود جز خدا چیزى نمىبیند، و معنى «لا حول و لا قوّه الّا باللّه» را، و سپس معنى «لا إله الّا اللّه» را تحصیل مىکند. در اینجاست که از شرک خارج شده و موحّد مىشود. پس انسان مادام که در دار کفر و شرک است از شرک آوردن به خدا در وجود و طاعت خارج نمىشود، زیرا اگر او انسانى را اطاعت نکند، هواى خود و شیطان را پیروى مىکند.
پس آنچه را که به سبب آن به خدا شرک آورده اگر خداوند در صحّت شریک قرار دادن دلیل و برهان نازل فرموده باشد، در آن حال مشرک از راه شرک آوردن موحّد مىشود، و شرک آوردن او مأذون است و داراى پاداش و اجر[۱۲]، ولى اگر در شرک آوردن، خداوند دلیل و برهان نازل نکرده باشد، شرک آوردن، او کفر و مورد نهى و موجب عقوبت اخروى مىشود.
پس مفهوم مخالف قول خداى تعالى: بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً مفید این معنى است که اگر شرک به خدا از ناحیه دلیل و برهانى باشد که خداوند آن را نازل فرموده مذموم نیست.
اینگونه شرک آوردن در اخبار، است به شرک آوردن به ولایت و على (ع) تفسیر شده است، و این بدان جهت است که الوهیّت با ولایت نمودار، و خدا به سبب على (ع) ظاهر مىشود.
وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ: یعنى جاى آنان آتش است و آتش چه قرارگاه بدى است. گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر اظهار کردن نکوهش دیگر و آگاهاندن به علّت حکم است.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۵۲]
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (۱۵۲)
ترجمه:
و به حقیقت، صدق وعده خدا را که شما را بر دشمنان غالب گرداند، آنگاه دریافتید که غالب شدید و به فرمان خدا کافران را به خاک هلاک افکندید و همیشه بر دشمن غالب بودید تا وقتى که در کار جنگ احد سستى کرده اختلاف انگیختید و نافرمانى حکم پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله نمودید پس از آنکه هر چه آرزوى شما بود به آن رسیدید، منتها برخى براى دنیا و برخى براى آخرت مىکوشیدید. سپس از پیشرفت و غلبه شما را بازداشت تا شما را بیازماید و خدا از تقصیر شما درگذشت، زیرا ایزد را با اهل ایمان عنایت و رحمت است.
تفسیر:
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ: صدق وعده خدا را در مورد خود دریافتید و آن وعده، این گفته خداست که: بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ یا این قول خدا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ یا این گفته خدا بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ که از باب کنایه گفته شده بود، یا قول خدا: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ یا به سبب قول پیامبرش به اصحاب عبد اللّه بن جبیر که از اینجا تکان نخورید و مادام که شما در جاى خود ثابت هستید پیروزى و غلبه با ماست.
و صدق وعده پیامبر ثابت شد در آن هنگام که شما پیروز و غالب بودید تا هنگامى که مخالفت امر رسول نمىکردید، آن وقت که رسول خدا دستور داده بود که اصحاب عبد اللّه بن جبیر در مراکز خود باقى بمانند.
إِذْ تَحُسُّونَهُمْ: هنگامى که آنها را مىکشید «تحسّون» از «حسّ» است به معنى کشتن، یا حیله، یا درماندگى و استیصال.
بِإِذْنِهِ: به اذن او یعنى ترخیص و اباحه خدا تکوینا، و بر زبان پیامبرش از جهت تکلیف انجام مىشود.
حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ: تا اینکه از جهاد و ثابت ماندن در مرکزهایتان ضعیف شدید.
وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ: و اختلاف و نزاع کردید بدین نحو که بعضى از شما گفتند: یاران ما غنیمت بردند، در حالى که بعضى دیگر مىگفتند:
از جاى خود تکان نمىخوریم، چون رسول خدا گفته که تکان نخوریم.
وَ عَصَیْتُمْ: نافرمانى امر رسول صلّى اللّه علیه و آله که گفته بود: از جاى خود تکان نخورید چه مسلمین شکست بخورند و چه کفّار.
مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ: پس از آنکه خداوند به شما نشان داد ما تُحِبُّونَ: آنچه را که دوست دارید از پیروى و غنیمت. و جواب «اذا» محذوف است، و آن «امتحنکم» یا «منعکم انجاز وعده» است یعنى خداوند از تحقّق وعدهاش شما را منع کرد، چون شما شرط وعده را به جا نیاوردید و آن عبارت از صبر تقوى و ثبات در مراکز است.
مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا: جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است: چرا نزاع و اختلاف بین ما واقع مىشود؟ پس فرمود: زیرا از شما کسانى هستند که دنیا را مىخواهند و آنها همان کسانى بودند از اصحاب عبد اللّه بن جبیر که مراکزشان را، جهت حرص بر غنیمت، و دنیا خواهى که عرض است، ترک کردند.
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ: یعنى آنان که ثابت قدم ماندند و کشته شدند.
ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ: سپس شما را از جنگ منصرف نمود به سبب ترس و فرار تا اینکه کفّار بر شما غلبه کردند.
لِیَبْتَلِیَکُمْ: تا اینکه آزمایش کند شما را به بلاها و خالص گرداند شما را از هواى نفس و میل به دنیا.
وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ: بعد از آنکه از مخالفتتان پشیمان شدید خداوند بر شما تفضّل نمود و شما را بخشید و بار دوّم شما را بر کفّار غلبه داد به نحوى که بر آنها غلبه کردید و آنها را ترساندید که دیگر تا مکّه در هیچ جا نماندند و به شتاب رفتند.
وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ: خداوند نسبت به مؤمنین داراى فضل و کرم است و به عملها و استحقاق آنها نظر نمىکند بلکه در تمام حالات کمال آنها را مىخواهد، خواه گرفتارى دهد، خواه نعمت.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۵۳]
إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۵۳)
ترجمه:
به یاد آرید هنگامى که روى به هزیمت گذاشته و چنان به دهشت مىگریختید که توجّه به احدى نداشتید تا آنجا که به پیغمبر هم که شما را به یارى دیگران در صف کارزار مىخواند توجّه نکردید پس به ازاى این بىثباتى، غمى بر غم شما افزود تا از این پس براى از دست رفتن چیزى یا به رسیدن درد و ناراحتى و مصیبتى اندوهناک نشوید و خدا به هر چه کنید آگاه خواهد بود.
تفسیر:
إِذْ تُصْعِدُونَ: به یاد آرید وقتى را که فرار کرده بودید و بر کوه یا بر روى زمین بالا مىرفتید، زیرا که «اصعاد» به معنى رفتن روى زمین است، و صعود به معنى بالا رفتن است، و ظرف «إذ» متعلّق به «صرفکم» یا به «یبتلیکم» است، یا مفعول «ذکرهم» است که این عبارت در تقدیر و از ماقبلش جداست.
وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ: یعنى به عقبهایتان در هنگام فرار نگاه نمىکردید چون خیلى مىترسیدید.
وَ الرَّسُولُ: در حالى که رسول صلّى اللّه علیه و آله یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ: شما را فرا مىخواند، یعنى شما را به یارى آن جماعتى مىخواند که پشت سر شما بودند، و رسول خدا چنین مىگفت: به سوى من اى بندگان خدا، به سوى من اى بندگان خدا، من رسول خدا هستم.
فَأَثابَکُمْ: یعنى رسول صلّى اللّه علیه و آله به شما جزا داد یا خداوند پاداش و جزا داد.
غَمًّا بِغَمٍ: یعنى غم کشته شدن در حالى که متّصل به غم دیگرى بود و آن عبارت از مغلوبیّت و فرار بود. یا غمى که فرار و قتل است متّصل به غمى مىشود که شایعه انداختن قتل رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، یا مقصود غمهاى متوالى و پشت سر هم است که عبارت است از کشته شدن و شکست و فرار و شایعه و زخمى شدن. چون این کلمه در کثرتى که پشت سر هم قرار بگیرند استعمال مىشود.
ممکن است مقصود این باشد که به شما غمى رسید که همان شکست و شایعه و قتل است و آن غم عوض یا به سبب غمى است که به رسول خدا رسید. و آن وقتى بود که شما با گفته او مخالفت کردید و در مرکزهایتان ثابت نماندید.
لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ: یعنى دیگر بعد از آن بر چیزى که از شما فوت مىشود محزون نشوید، یعنى اینکه رسیدن غم به جهت ترک امر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و چشیدن تلخى شکست و قتل براى این است تا این مطلب در یاد شما بماند که بعد از این براى دنیاى فانى از فرمان رسول خدا سرنپیچید و مخالفت نکنید، و براى غنیمتى که تصوّر مىکنید از شما فوت شده است، اندوهناک نباشید.
وَ لا ما أَصابَکُمْ: و نیز اندوهناک نباشید بر چیزى که به شما رسیده است از سختىهاى در راه خدا، زیرا بلا و سختى هرگاه که در راه طاعت خدا و رسولش باشد تأثیر رنج آورى ندارد بلکه براى بعضىها لذّتبخش است.
یا مقصود این است که غمى را به غم شما اضافه کرد، تا بدینوسیله شما را آزمایش کند. پس بعد از استکمال بر آنچه که از شما فوت شده دیگر اندوهناک نشوید. یا مقصود این است که اندوه شما بر مخالفت امر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شما را به خود مشغول دارد تا بر آنچه از شما فوت شده اندوهگین نشوید.
وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ: خدا آگاه است بر اعمال شما، پس بر اعمال شما طبق مصالح شما پاداش مىدهد. و در این جمله ترغیب به طاعت و ترساندن از معصیت است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۵۴]
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعاساً یَغْشى طائِفَهً مِنْکُمْ وَ طائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۵۴)
ترجمه:
پس از آن غم و اندیشه، خداوند شما را ایمنى بخشید که خواب آسایش، گروهى از شما را فراگرفت، گروهى که وعده نصرت خدا را از روى جهل و نادانى راست نمىپنداشتند و هنوز در غم جان خود بودند و از روى انکار مىگفتند آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانى به دست آید بگو اى پیغمبر هر چه هست همه به فرمان خداست، این گروه سست ایمان خیالات باطل خود را با تو اظهار نمىدارند با خود مىگویند اگر کار ما به وحى خدا و آئین حقّ بود شکست نمىخوردیم و گروهى در اینجا کشته نمىشدیم بگو اى پیغمبر اگر در خانههاى خود هم بودید باز آنان که در قضاى الهى سرنوشتشان کشته شدن است قطعا به پاى خود از خانه به قتلگاه بیرون مى آمدند تا خدا آنچه در سینه پنهان دارند بیازماید و هر چه در دل دارند پاک و خالص گرداند و خدا از درون سینه ها آگاه است.
تفسیر:
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعاساً: تا بدانید که گرفتارى و آسایش غیر عادى هر دو از جانب خداست تا امورتان را به خدا واگذار کنید. و «أمنه» مفعول «أنزل» است، و «نعاسا» بدل از آن به نحو بدل اشتمال است، یا «أمنه» حال از «نعاسا» یا از مخاطبین است به اینکه جمع «آمن» یا به تقدیر «آمنین» باشد. و «نعاسا» مفعول است.
از یکى از جنگجویان احد نقل شده که گفت: در حین جنگ خواب ما را مىگرفت تا جائى که شمشیر از دست یکى از ما مى افتاد و آن را مىگرفت و دوباره مىافتاد و آن را مىگرفت.[۱۳] یَغْشى طائِفَهً مِنْکُمْ: و آنها مؤمنین خالص هستند وَ طائِفَهٌ: و گروه دیگرى که عبارت از منافقین هستند. چون صفت در تقدیر گرفته شده ابتدا به آن جائز گشته است.
قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ: یعنى نفسهایشان آنها را در رنجها واقع ساخت یا آنها را صاحب اهتمام به نفسهایشان قرار داد بدون اینکه توجّه به دین، یا رسول صلّى اللّه علیه و آله یا مسلمانان داشته باشند، و جمله خبر از «طائفه» یا صفت آن است.
یَظُنُّونَ بِاللَّهِ: خبر بعد از خبر یا صفت بعد از صفت، یا خبر مبتدا، یا حال، یا مستأنف است و جواب سؤال مقدّر.
غَیْرَ الْحَقِ: یعنى غیر ظنّ حقّ بنابراین که جانشین مفعول مطلق باشد، یا غیر از مظنون حقّ بنابراین که جانشین دو مفعول باشد.
ظَنَ: گمان کردند، الْجاهِلِیَّهِ: مانند گمان مردم عصر جاهلیّت این کلمه بدل از غَیْرَ الْحَقِ یا مفعول مطلق است.
یَقُولُونَ: پیش خودشان، یا به دوستانشان مىگویند. جمله ممکن است بدل از «یظنّون»، یا مانند جمله سابق باشد در همه وجوهى که براى آن محتمل است.
هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ: یعنى از امر دین، یا از امر وعده یارى و پیروزى، یا از امر خودمان، و تدبیر خلاصى ما از این گرفتارى، راهى هست؟ یا اینکه آیا براى ما نجاتى هست که بر امر خودمان مسلّط باشیم؟
مِنْ شَیْءٍ: اضطراب و عدم اعتقادشان را به نبوّت محمّد، با کلام نفسانى، بر خود ظاهر مىکنند یا با کلام زبانى بر غیر خودشان آشکار مىسازند.
قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ: یعنى امر پیروزى و نصرت، یا امر تدبیر، یا عالم امر و قضا، همه به دست خداست. و جمله، معترضه است اگر جمله یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ: حال باشد یا صفت یا خبر، و امّا اگر مستأنف باشد جواب سؤال مقدّر قول خدا قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ منقطع مستأنف مىشود، و معنى آن این است که این گروه منافق در دلهایشان انکار و تکذیب و قصد ملحق شدن به کفّار را پنهان نگاه مىدارند.
ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ: و در دل خود چیزى را پنهان مىکنند که آن را آشکار نمىنمایند این جمله در وجوه اعراب مانند جملههاى گذشته است. و مىگویند:
لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ: به یکى از آن معانى که ذکر شد، و ممکن است معنى آن این باشد: اگر همان طور که رأى عبد اللّه بن ابىّ بود در شهر، ما به اختیار خود مىماندیم و از مدینه حرکت نمىکردیم ما قُتِلْنا: مغلوب نمىشدیم و کسى از ما کشته نمىشد.
هاهُنا قُلْ: جهت ردّ این خیال باطل و گمان فاسد، اى پیامبر به آنها بگو:
لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ: اگر در خانه هایتان متحصّن مىشدید، لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ: آشکار مىشد آنچه که در لوح محفوظ نوشته شده یا آنچه که واجب شده است.
عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ: بر آنان نوشته شده بود که به قتلگاهها بیایند و در خانه ماندن سودى به حال آنان نمىکرد، یا اینکه معنى آیه این است که اى پیامبر بگو اى کسانى که در حال اضطراب و شکّ هستید حتّى اگر شما در خانههایتان باشید مؤمنین که جهاد بر آنها واجب شده است خودشان با پاى خود به قتلگاههایشان خواهند رفت.
وَ: آن خروج و قتال و کشته شدن و مغلوبیّت در مورد شما محقّق مىشد.
لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ: تا شما را با آنچه که در سینه شماست آزمایش کند تا آنچه فاسد است و موافق زبانتان نیست آشکار شود.
وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ: هرگاه جهت سفلاى نفس مورد ملاحظه قرار گیرد لفظ «صدر» بر آن اطلاق مىشود، و هرگاه نسبت نفس به قلب حقیقى مورد نظر واقع شود و قلب حقیقى مورد توجّه باشد قلب اطلاق مىشود، و به همین جهت آنگاه که ابتلا، عبارت از استعلام حال شخص بد، و اظهار پستى و بدى او باشد، نسبت ابتلا و آزمایش به «صدر» داده مىشود، و امّا آنجا که بخواهند خوب را از بد و صحیح را از فاسد، جدا کنند، نسبت ابتلا را به قلب مىدهند، زیرا سینه منافق جز نفاق و عقیده فاسد چیزى ندارد، ولى مادام که فطرت انسانى از او بریده نشود و مرتدّ فطرى نباشد قلبش از امر حقّ خالى نمىشود، اگر چه یک حقّ اجمالى باشد.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: خداوند به آنچه که در سینهها است آگاه است پس امتحان از جانب خداوند براى فهمیدن حال شخص امتحان شده مانند امتحانى که شخص بىاطلاع مىکند نیست، بلکه براى استکمال او، یا ظهور حال او براى کسانى است که با او معاشرت دارند و حال او را نمىدانند، یا براى این است که او را پائین بیاورند.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۵۵]
إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (۱۵۵)
ترجمه:
همانا آنان که از شما در جنگ احد به جنگ پشت کرده و منهزم شدند شیطان آنها را به سبب بعضى نافرمانى و بدکارىهایشان به لغزش افکند و خدا از آنها درگذشت که خدا آمرزنده و بردبار است.
تفسیر:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ: جواب سؤال مقدّر است از حال کسانى که به جنگ پشت کردند، و چون خداوند آنها را بارساترین عبارت ذمّ نمود، و عذر آوردن آنها به لغزش افکندن شیطان و عفو خدا محلّ شکّ بود و لذا خداوند جواب را با تأکیداتى بیان فرمود و گفت: همانا (مسلما) آن کسانى که به شما پشت کردند.
یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ: روزى که جمع مؤمنین و جمع مشرکین در جنگ احد، با هم به مقابله پرداختند.
إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ: شیطان خواستار لغزش آنها شد یا آنها را به لغزش افکند.
بِبَعْضِ ما کَسَبُوا: به سبب بعضى گناهان گذشته اى که کسب کرده اند. برخى گفته اند: مقصود مخالفت کردن آنها با قول پیامبر است که مراکزشان را خالى کرده و ترک گفتند: بعضى گفتهاند: بعضى از گناهانشان را که کسب کرده بودند یادآورى کردند، لذا به جهاد رفتن را دوست نداشتند چون مىترسیدند قبل از توبه کشته شوند.
این هر دو گفتار منافات دارد با آنچه که در خارج واقع شد و آن فرار همه از جنگ بود، و اینکه بیشتر فرارکنندهها منافقین بودند که از معصیت کردن غافل بودند یا اصلا گناه را گناه نمىدانستند. و ذکر شده است که در روز احد با نبىّ صلّى اللّه علیه و آله نماند مگر سیزده نفر که پنج نفر از مهاجرین و ۸ نفر از انصار بودند. مهاجرین على (ع) و أبو بکر و طلحه و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقّاص بودند، و جز على (ع) و طلحه در مورد همه آنها اختلاف است.[۱۴] و از عمر بن خطّاب روایت شده که گفت: من خودم بالاى کوه مىرفتم در حالى که مىافتادم و عثمان از فرارى که کرده بود برنگشت مگر پس از سه روز[۱۵] وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ: خداوند هنگامى که توبه کردند و عذر آوردند، از آنها گذشت و ذکر عفو و بخشش را تکرار کرد تا ترغیب و تطمیع گناهکاران به عفو باشد و آنها از عفو الهى مأیوس نشوند و همیشه گمان نیک داشته باشند.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ: خدا کسى را که اعتراف به گناه کند و پشیمان شود مىبخشد حَلِیمٌ: تعجیل در مؤاخذه نمىکند، و منتظر توبه بنده مىماند، تا حجّت بر او تمام شود.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۵۶]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّى لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۵۶)
ترجمه:
اى گرویدگان به دین اسلام شما همانند آنان که راه کفر پیمودند، نباشید که گفتند: اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته و یا به جنگ حاضر نمىشدند، به چنگ مرگ نمىافتادند. این آرزوهاى باطل را خدا حسرت دل آنان خواهد کرد خداست که زنده مىگرداند و مىمیراند و به هر چه کنید آگاه است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا: منظور از کفر کفر نفاق، یا مطلق کفر است.
وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ: به خاطر برادرانشان و در حقّ برادرانشان گفتند.
و معنى برادر بودن با همدیگر در نفاق و ضعف اعتقاد یا در کفر براى آنان مناسب است.
إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ: چون برادرانشان (برادران در عقیده) براى تجارت و غیر آن در زمین سفر مىکردند. و علت آن که «اذ ضربوا» با لفظ «اذ» که براى ماضى است نگفته براى آن است که گذشته را حال و حاضر تصویر کند.
أَوْ کانُوا غُزًّى: یا اینکه از جنگکنندگان بودند.
لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ:
این عبارت متعلق به «قالوا» است.
وَ اللَّهُ یُحْیِی: و خدا پدید مىآورد حیات را در نطفهاى که حیات ندارد، و آن حیات را در زمان زندگى او نگه مىدارد نه اینکه اقامت در خانهها موجب حیات شما باشد.
وَ یُمِیتُ: و خدا مى میراند، نه اینکه سفر کردن و جنگ موجب مرگ باشد وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: و خدا به آنچه مىکنید بیناست. عبارت هم ترغیب است و هم ترساندن.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۵۷]
وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۱۵۷)
ترجمه:
و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نایل شوید و آن بهتر از هر چیزى است که در حیات دنیا براى خود فراهم توان آورد.
تفسیر:
وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ: اگر در راه خدا کشته شدید یا مردید لَمَغْفِرَهٌ: مغفرت بزرگى است.
مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ: رحمت بزرگى است که براى شما حاصل شده است خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ: بهتر است از آنچه که این منافقین، یا کفّار، یا سایر مردم جمع مىکنند از چیزهاى بىارزش و پست دنیا. خود جمله جواب قسم است، و جواب شرط محذوف است، و این دلدارى مؤمنین و تقویت قلوب آنان، و آسان کردن کشته شدن و مردن بر آنهاست و ترغیب آنان به جهاد است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۵۸]
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ (۱۵۸)
ترجمه:
اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید غم مدارید که به رحمت ایزدى پیوسته، به سوى خدا محشور خواهید شد.
تفسیر:
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ: خدایى که مولاى شما و ولىّ امر شما و محبوب دلها و منتهاى طلب و درخواست شماست.
تُحْشَرُونَ: وقتى به سوى خدا محشور مىشوید پس چرا مرگ یا کشته شدن در راه خدا را ناپسند مىدانید.
خداى تعالى در آیه اوّل کشته شدن را به علّت اهمیّتى که در ترتیب پاداش موجود است، مقدّم داشت. به خلاف آیه دوّم که کشته شدن ویژگى خاصّى در ترتیب پاداش نداشت، و مرگ فرد از شرط خاصّ آن گسترش بیشترى داشت. لذا اهتمام به تقدیم مرگ بر قتل بوده است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۵۹]
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (۱۵۹)
ترجمه:
رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوى گردانید اگر تندخوى و سختدل بودى مردم از گرد تو پراکنده مىشدند پس چون امّت به نادانى درباره تو بد کنند از آنان درگذر و براى آنها از خدا طلب آمرزش کن، و براى دلجوئى آنها در کار جنگ با ایشان مشورت نما، لیکن هنگامى که تصمیم گرفتى، با توکّل بر خدا انجام ده که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد و یاورى کند.
تفسیر:
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ: «فاء» براى ترتیب در اخبار است و «باء» سببیّه است و «ما» زائده است و نکره آوردن لفظ «رحمه» براى تفخیم و بزرگى است.
لِنْتَ لَهُمْ: یعنى با رحمت بزرگى که از طرف خدا نازل شده نسبت به مردم نرم و خوشخو شدى، پس شکرگزار نعمت او باش.
وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا: اگر تو بداخلاق و خشن بودى غَلِیظَ الْقَلْبِ: یعنى رأفت و رقّتى در آن نبود.
لَانْفَضُّوا: هرآینه متفرّق مىشدند.
مِنْ حَوْلِکَ: از دور و برت و با تو آرامش پیدا نمىکردند.
فَاعْفُ عَنْهُمْ: یعنى وقتى دانستى که نرمى اخلاق و نرمى کلام رحمت و نعمت از جانب خداست و اینکه بداخلاقى و قساوت قلب نسبت به آنها موجب تفرّق و پراکندگى آنهاست، پس در مدارا کردن با آنها کوشش کن. و بدیهایشان را نسبت به خودت ببخش.
وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ: یعنى بین من و بین آنها استغفار کن تا در تو بیشتر رغبت کنند، و به وسیله تو آرامش حاصل نمایند.
وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ: یعنى مخصوصا در جنگ با آنها مشورت کن، یا در هر چیزى که مشورت در آن چیز صحیح است، و این به جهت پاکیزه نمودن نفس آنان و دوست کردن دلهاى آنان با تو و کمک گرفتن از رأى آنها و سنّت کردن رسم مشورت در امّت توست، زیرا در مشورت رفع ملامت و ندامت و جلب برکت است، چون در اتّفاق و اتّحاد نفوس اثرى است که در انفراد نفوس آن اثر نیست.
بلکه مىگوئیم: حتّى اگر چیزى که در آن مشورت و اتّفاق نفوس شده خیرى نباشد خداوند حتما در آن خیر قرار مىدهد پس شایسته نیست که مشورت در امور ترک شود.
فَإِذا عَزَمْتَ: اگر بعد از مشورت و اتّفاق بر امرى، هرگاه تصمیم گرفتى بر شور و مشورت و اتّفاق آراء اعتماد مکن، زیرا صلاح و فساد در امور به دست خداست.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ: پس اعتماد بر خدا کن، و او را در امور خویش و اصلاح آن وکیل بگیر.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ: و هیچ شرفى فوق محبّت خدا نیست، و این جمله جهت ترغیب در توکّل است.
بدان که توکّل و تسلیم و تفویض معانى نزدیک به هم دارند و هر کدام در معنى دیگرى استعمال مىشود، و فرق بین آنها در نهایت دقّت است، زیرا توکّل این است که خدا را در کارهایت وکیل بگیرى، و تسلیم عرضه کردن کارها بر خداست، و تفویض خارج شدن از نسبت امور بلکه از نسبت انانیّت به خود است پس در تسلیم یک نوع شادمانى و خوشحالى است که در توکیل نیست، و در تفویض یک نوع شادمانى است که براى مفوّض مجال توجّه به شادمانى را نیز نمىدهد.
__________________________________________________
[۱] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۲۸، خ ۴۷۷.
[۲] عیاشى: ج ۱، ص ۲۰۰، ح ۱۵۳.
[۳] اسم اسب جبرئیل حیزوم است.
[۴] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۲۹، ۴۸۲.
[۵] صافى: ج ۱، ص ۳۵۸.
[۶] صافى: ج ۱، ص ۳۵۹.
[۷] برهان: ج ۱، ص ۳۱۹.
[۸] عیاشى: ج ۱، ص ۲۰۰، ح ۱۵۲.
[۹] صافى: ج ۱، ص ۳۵۹.
[۱۰] صافى: ج ۱، ص ۳۶۰.
[۱۱] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۳۹، ح ۴۹۳.
[۱۲] به قول حافظ:
گفتا صنمپرست مشو با صمد بساز | گفتم به گاه عشق هم این و هم آن کنند | |
و مولوى( ره) مىفرماید:
چون خلیل آمد خیال یار من | ظاهرش بت، معنى آن بتشکن | |
[۱۳] صافى: ج ۱، ص ۳۶۲.
[۱۴] مجمع البیان: ج ۱- ۲، ص ۵۲۴.
[۱۵] مجمع البیان: ح ۱- ۲، ص ۵۲۴.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳،