حکایات_تفسیرمجمع البیان

حکایات وشان نزول جنگ تبوک و ساخت مسجد قبا وضرار ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی

شأن نزول: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَهِ الْعُسْرَهِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (۱۱۷)

آیه نخست درباره جنگ تبوک و سختیهایى که بمسلمانان رسید تا حدّى که جمعى آهنگ بازگشت کردند ولى لطف خداى سبحان شامل حالشان گشت، نازل شد حسن گفته: کار سختى آنها بجایى کشید که هر ده نفر از مسلمانان یک شتر داشتند که هر کدام ساعتى روى نوبت سوار میشدند و سپس پیاده شده دیگرى بجاى او سوار میشد و آذوقه آنها عبارت بود از جو، و خرماى کرم زده و پیه بدبو. و چنان بود که بهر دسته مقدارى خرما رسیده بود و چون یکى از آنها سخت گرسنه میشد یک دانه از آن خرماها را در دهان میگذارد و قدرى میمکید که دهانش شیرین شود سپس آن را از دهان بیرون میآورد و برفیقش میداد و جرعه‏اى آب دنبالش سر میکشید، رفیقش نیز قدرى میمکید و بدیگرى میداد و همچنین تا به آخرین نفر که میرسید هسته‏اش بجاى مانده بود.

و گویند: أبو خیثمه- یعنى عبد اللَّه بن خیثمه- از کسانى بود که از رفتن به تبوک تخلف کرد تا وقتى که ده روز از رفتن رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- گذشت، در آن روز- که روز گرمى بود- بخانه نزد دو تن از زنانش که هر یک سایبان خانه خود را مرتب ساخته و بوسیله آب آن را خنک کرده و خوراکى براى وى آماده ساخته بودند بیامد و چون آن منظره را دید گفت: سبحان اللَّه! پیغمبر خدایى که گناه گذشته‏ و آینده ‏اش را خدا آمرزید در سوز گرما و سرماى بیابان اسلحه جنگ بدوش کشد ولى ابو خیثمه در زیر سایبان خنک و خوراک آماده در کنار زنان زیبا بسر برد؟ این انصاف نیست!

سپس رو بزنان خود کرده گفت: سوگند بخدا با هیچیک از شما سخن نمیگویم و زیر سایبان نمیآیم تا خود را به پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- برسانم، این سخن را گفت و بر شتر خویش سوار شده بسرعت راه تبوک را پیش گرفت، و هر چه زنانش با او سخن گفتند پاسخشان را نداد و بسرعت آمده تا نزدیک تبوک رسید، مردم که از دور وى را مشاهده کردند گفتند: سوارى از راه میرسد، پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله فرمود: واى بر تو أبا خیثمه هستى! و چون نزدیک شد مردم گفتند: یا رسول- اللَّه ابا خیثمه است، وى از شتر پیاده شد و بنزد رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- رفته سلام کرد، حضرت بدو فرمود: واى بر تو اى أبا خیثمه! ابو خیثمه جریان خود را براى آن حضرت نقل کرد و رسول خدا درباره‏اش دعاى خیر فرمود، و منظور از آیه نخست او است که در آغاز انحرافى در دلش پیدا شد، و از رفتن با رسول خدا تخلف کرد و سپس خدا پا بر جایش ساخت.

و اما آیه دوم درباره کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه نازل شد که آنان از رفتن به تبوک خود دارى کردند اما نه از روى نفاق بلکه از روى تنبلى، و سپس پشیمان گشتند. و چون رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- بمدینه باز گشت بنزد آن حضرت آمده عذر خواهى کردند ولى رسول خدا پاسخشان را نداد و بمسلمانان نیز دستور داد با آنها سخن نگویند، مردم نیز حتى کودکان خردسال به پیروى از دستور رسول خدا از آنها کناره گرفتند، زنانشان که چنان دیدند بنزد رسول خدا آمده گفتند: ما نیز از آنها کناره‏گیرى کنیم؟ حضرت فرمود: نه، ولى مواظب باشید آنها با شما نزدیکى نکنند، این جریان سبب شد که شهر مدینه بر آن سه نفر تنگ شود و از اینرو از شهر بیرون رفته بکوهها پناه بردند، و خانواده‏هاى آنها غذا برایشان میبردند ولى با آنها سخن نمى‏گفتند، چند روزى بر این منوال گذشت و آن سه نفر پهلوى یکدیگر بسر میبردند تا اینکه یکى از آنها گفت: مردم که از ما بریده ‏اند و کسى با ما سخن نمیگوید خوبست‏ ما هم از یکدیگر جدا شویم و بدنبال این سخن آن سه نفر نیز از هم جدا شده هر یک بسویى رفت و پنجاه روز تمام بدینحال بسر بردند و بدرگاه خداى تعالى زارى و تضرع و توبه کردند تا اینکه خداوند توبه ‏شان را پذیرفت و این آیه در شأنشان نازل شد.

شأن نزول:وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۰۶)

مجاهد و قتاده گفته ‏اند: این آیه در شأن هلال بن امیه واقفى و مراره بن ربیع و کعب بن مالک- که از قبیله اوس و خزرج بودند- نازل شد و کعب بن مالک مردى درستکار بود ولى از روى سهل انگارى در کار حرکت بجنگ تبوک حاضر نشد و چون رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- بمدینه بازگشت نزد آن حضرت آمده بى ‏آنکه بدروغ عذرى براى تأخیر خود بیاورد عرض کرد: بخدا من عذرى نداشتم، حضرت فرمود:

راست گفتى اکنون برخیز تا خدا درباره ‏ات حکم کند، آن دو نفر دیگر نیز بنزد آن حضرت آمده و سخنانى نظیر سخن کعب گفتند و همانگونه پاسخ شنیدند.

از آن سو رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- مردم را از سخن گفتن با آنها ممنوع کرد، و بزنانشان نیز دستور داد از آنها کناره‏گیرى کنند، و همین دستورها سبب شد که کار بر آنها سخت شود و زندگى بر آنها تنگ گردد و این جریان پنجاه روز طول کشید، کعب بن مالک خیمه ‏اى بر کنار کوه سلع زد و بتنهایى در آنجا زندگى میکرد تا پس از اینکه پنجاه روز بدین وضع دشوار بسر بردند توبه‏ شان پذیرفته شد و آیه‏ «وَ عَلَى‏ الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا …» درباره ‏شان نازل شد، مسلمانان که از جریان مطلع شدند بنزد آنها شتافته و مژده پذیرفتن توبه ‏شان را باطلاع آنان رساندند.

کعب گوید: من بنزد رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- که در مسجد بود آمدم، و شیوه آن حضرت چنان بود که هر گاه بخاطر خبر خوشى مسرور میشد رویش همچون قرص ماه میدرخشید، در اینوقت مشاهده کردم رویش از خوشحالى میدرخشد و چون مرا دید فرمود: مژده باد تو را ببهترین روزهاى زندگیت از روزى که مادر تو را زائیده، کعب گوید: گفتم: آیا این مژده از طرف خدا است یا از طرف خود شما است؟ فرمود:

از خدا است.

کعب نیز بشکرانه اینکه خدا توبه‏اش را پذیرفته ثلث مال خود را در راه خدا صدقه داد.

 

شأن نزول:وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۱۰۷)

مفسران گفته ‏اند: قبیله بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را بنا کردند و بنزد رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- فرستادند و درخواست کردند حضرت در آن مسجد نماز گزارد، رسول خدا نیز بدانجا رفت و در آن مسجد نماز خواند، گروهى از منافقان از قبیله بنى غنم بن عوف بر آنها رشگ برده گفتند: ما نیز مسجدى میسازیم و در آن نماز میگزاریم و از این پس به جماعت محمد حاضر نمى‏شویم، و اینان دوازده نفر- و بگفته بعضى پانزده نفر بودند- که از آن جمله بود: ثعلبه بن حاطب و معتب بن قشیر و نبتل بن حارث، آنها مسجدى در کنار مسجد قبا ساختند و چون از بناى آن فراغت یافتند بنزد رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- رفته و در وقتى که آن حضرت آماده حرکت بسوى تبوک بود بوى عرضکردند: ما براى بیماران و گرفتاران و شبهاى بارانى و شبهاى زمستانى مسجدى ساخته‏ایم و میل داریم حضرتت بدانجا آمده و نمازى در آن بگزارى و براى برکت آن دعا کنى، حضرت در جواب آنان فرمود: من اکنون در سر راه سفر هستم و بخواست خدا چون بازگشتیم بنزد شما خواهم آمد و در آن مسجد نماز میگذاریم، و چون آن حضرت از تبوک بازگشت آیات فوق درباره مسجد مزبور نازل شد.

 

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره التوبه آیه۸۶ -۹۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=