عروج حضرت عیسی علیه السلام کشف الاسرار و عده الأبرار
عیسى نزدیک پیر زنى فرو آمد، و از وى مهمانى خواست.
پیر زن گفت: پادشاه ما مردى را طلب مىکند برین صفت که تویى، و من ترا مهمانى کنم، امّا ترا از پادشاه پنهان نکنم.
عیسى گفت: حال من از پادشاه بپوش، و مرا پنهان دار، تا ترا دعائى کنم بهر چه ترا مراد است، که ناچار راست آید.
پیر زن گفت: مرا پسرى غایب است، از خدا بخواه تا وى را با من رساند.
عیسى دعا کرد، و پسر آن ساعت در رسید. عیسى آن پیر زن را گفت که: پسر را از من خبر مده، و حال من از وى بپوش.
پیر زن خلاف آن کرد، پسر خویش را گفت: مهمانى بمن فرو آمده است، و با من گفت که وى را از پادشاه آمن دارم، و نسپارم.
پسر گفت: کجا است آن مرد؟ گفت: در خزانه گریخته است. آن پسر در خزانه رفت.
و عیسى را گفت: قم الى الملک، خیز تا بر پادشاه رویم که ترا میخواند.
عیسى گفت: چنین مکن، و حقّ ضیافت باطل مگردان تا هر چه ترا مراد است بتو دهم.
بسخریّت گفت که: من میخواهم که پادشاه دختر بزنى بمن دهد.
عیسى گفت:رو جامه در پوش، و بر پادشاه رو، بگو: آمدم که دختر بزنى بمن دهى. پسر رفت و همچنین کرد، و او را گرفتند و زدند و مجروح کردند. باز آمد، و عیسى را گفت بخشم که: مرا فرستادى تا مرا زدند، و مجروح کردند. خیز تا رویم پیش پادشاه. عیسى دست بآن جراحتها فرو آورد همه نیک شد، و بحال صحّت باز آمد.
دیگر باره آن غلام پیش پادشاه شد، پادشاه او را دید، و آن جراحتها هیچ بر وى نمانده، از آن حال بترسید، گفت: تو آمدهاى تا دخترم بزنى بخواهى؟
گفت:آرى. گفت: ترا این مراد بدهم اگر این خانه پر از زر کنى. آن غلام رفت، و آن قصه با عیسى بگفت. عیسى دعا کرد، و آن خانه پر از زر شد. پس عیسى از آنجا بیرون شد. غلام بدانست که آنجا حقیقتى است، همه فرو گذاشت، و از پى وى برفت، گفت: صحبت تو بهیچ چیز بندهم.
عیسى گفت: من ترسم که این پادشاه بما در رسد، و قصد قتل من کند، هر کس که رضا دهد بر آنکه هیئت و صورت من بروى افکنند، تا وى را بکشند، بهشت او راست. غلام گفت: آن کس من باشم، و بر آن رضا دادم. ربّ العزّه شبه عیسى بر آن پسر عجوز افکند، تا وى را بگرفتند، و بردار کردند. و عیسى را بآسمان بردند، بر کوهى از کوههاى بیت المقدس، در ماه رمضان شب قدر، و سنّ وى بسى و سه سال رسیده، و سه سال از مدّت نبوّت وى گذشت.
وهب بن منبه گفت: چون وحى بوى آمد سى ساله بود. و گفته اند: وى بر آسمان چون فریشتگان پر دارد، و نور دارد، و شهوت طعام و شراب از وى واستده، و با فریشتگان گرد عرش میپرد، هم انس است و هم ملکى، هم آسمانى و هم زمینى.
کشف الاسرار و عده الأبرار سوره النساء – آیه ۱۴۷-۱۵۸