التحریم - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره التحریم

۶۶- سوره التحریم- مدنیه

النوبه الاولى‏

(۶۶/ ۱۲- ۱)

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏

یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏ اى پیغامبر. لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ‏ چرا حرام میکنى‏[۱] و مى‏ببندى آنچه اللَّه حلال کرد ترا و بگشاد؟. تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ‏ باین که میکنى، خشنودى زنان خود میجویى‏ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱) اللَّه آمرزگارى مهربانست.

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّهَ أَیْمانِکُمْ‏ اللَّه تقدیر کرد و باز انداخت باز گشادن تنگى سوگندان شما. وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ‏ و اللَّه یار شماست. وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (۲) و او داناى است راست دانش.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُ‏ راز کرد پیغامبر. إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً با یکى از زنان خویش سخنى. فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ‏ چون آن زن آن سخن بگفت دیگرى را، وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ‏ و اللَّه او را آگاه کرد از آن‏ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ‏ لختى از قصّه باز گفت در عتاب و بعضى باز نگفت. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ‏ چون آن زن را خبر کرد بآن‏ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا؟- گفت: ترا این خبر که کرد؟- قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ (۳) گفت: خبر کرد مرا آن دانا و آگاه‏

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ‏ اگر باز گردید بتوبه هر دو. فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما هست جاى آنکه دلهاى شما بگشته از طاعت و از رسول. وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ‏ و اگر هم پشت شوید بر او. فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ‏ اللَّه از سوى اوست و یار اوست.

وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ‏ و جبرئیل یار اوست و همه نیکان و گرویدگان.

وَ الْمَلائِکَهُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ (۴) و فریشتگان پس از آن همه یاران اواند.

عَسى‏ رَبُّهُ‏ سزاست و ناچاره رسول را از خداوند. إِنْ طَلَّقَکُنَ‏ اگر طلاق دهد شما را [که زنان اواید]. أَنْ یُبْدِلَهُ‏ که او را بدل دهد از شما. أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَ‏ زنانى به از شما. «مُسْلِماتٍ» خویشتن را فرمان بردارى دادگان «مُؤْمِناتٍ» گرویدگان «قانِتاتٍ» بفرمان بردارى ایستادگان. «تائِباتٍ» از خطاى خویش بازگردندگان. «عابِداتٍ» خداى پرستندگان. «سائِحاتٍ» روزه داران «ثَیِّباتٍ» شوى اندگان‏[۲]. «وَ أَبْکاراً (۵)» دوشیزندگان‏[۳].

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان‏ قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ‏ باز دارید از خود و از کسان خود ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ آتشى که هیزم آن مردم است و سنگ. عَلَیْها مَلائِکَهٌ بر آن گماشتگان‏اند فریشتگانى. غِلاظٌ شِدادٌ ستبر جگران سخت خشمان. لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ‏ سر نکشند از اللَّه در هر چه ایشان را فرماید. یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (۶) و میکنند آنچه ایشان را فرمایند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا اى ناگرویدگان. لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ‏ امروز خویشتن را از ملامت باز مپوشید. إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۷) شما را امروز پاداش بآن دهند که در آن گیتى میکردید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ناگرویدگان. تُوبُوا إِلَى اللَّهِ‏ توبه کنید و با خداى گردید تَوْبَهً نَصُوحاً باز گشتنى راست که ازو بازگشتن با جرم نبود.

عَسى‏ رَبُّکُمْ‏ اللَّه بر خود واجب کرد تائب را از شما. أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ‏ که بسترد و ناپیدا کند بدیهاى شما. وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و در آرد شما را در بهشتهایى زیر درختان آن جویها روان. یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَ‏ در آن روز که اللَّه خوار نکند و خجل رسول خویش را وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ‏ و نه‏ گرویدگان که با او باشند. نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ‏ روشنایى ایشان بنهیب مى‏شتابد پیش ایشان و از دست راست ایشان‏ یَقُولُونَ رَبَّنا میگویند: خداوند ما. أَتْمِمْ لَنا نُورَنا تمام کن این روشنایى ما. وَ اغْفِرْ لَنا و بیامرز ما را. إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۸) که تو بر همه چیز توانایى.

یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏ اى پیغامبر. جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ‏ باز کوش با ناگرویدگان و منافقان. وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ‏ و درشت باش بر ایشان‏[۴]. وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ‏ و باز گشتنگاه ایشان دوزخ است. وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۹) و بد جایگاه که آنست و بد شدنگاه.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا مثل زد اللَّه ناگرویدگان را در نومیدى فردا از خویشاوندان گرویده‏ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ زن نوح و زن لوط. کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ‏ هر دو در زنى دو بنده بودند از بندگان ما شایستگان نیکان‏ فَخانَتاهُما کژ رفتند هر دو با ایشان و ناراست زیستند فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هر دو پیغامبران دو زن را هیچ بکار نیامدند و از خداى بایشان سودى نرسانیدند.

وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ و ایشان را گفتند: در روید هر دو در آتش. مَعَ الدَّاخِلِینَ (۱۰) با دیگر دوزخیان که مى‏در روند.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا مثل زد اللَّه گرویدگان را در ایمنى ایشان از گزند کفر خویشاوندان برستاخیز امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ‏ مثل زد بزن فرعون‏ إِذْ قالَتْ رَبِ‏ آن گه که گفت: خداوند من‏ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ مرا بنزدیک خویش خانه‏اى ساز در بهشت. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ‏ و باز رهان مرا از فرعون و کردار او. وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۱۱) و باز رهان مرا از این قوم ستمکاران.

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ‏ و مریم دختر عمران. الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها آن زن که پاک داشت فرج خویش‏ فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا دمیدیم در آن از روح خویش‏ وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ‏ و بپذیرفت و استوار گرفت سخن خداوند خویش را و نامه او. وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ (۱۲) و از فرمانبرداران بود [خداوند خویش را].

النوبه الثانیه

این سوره سیزده‏[۵] آیت است، دویست و چهل و شش کلمه، هزار و صد و شصت حرف.

جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران؛ و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست.

و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سوره یا ایها النبى لم تحرم اعطاه اللَّه توبه نصوحا».

قوله: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ‏ هذا اشدّ ما عوتب به رسول- اللَّه (ص) فی القرآن. حقّ تعالى و تقدّس عتاب میکند رسول خویش را که چرا حرام میکنى بر خود آنچه ما حلال کرده‏ایم ترا؟- اکنون خلاف است میان علماء تفسیر که آن چه بود که رسول بر خود حرام کرد؟- قومى گفتند: سریّت وى بود، ماریه القبطیه، مادر ابراهیم نبى‏[۶] (ص)، بیرون مدینه در نخلستان در سرایى مقام داشت؛ که زنان رسول نمى‏ خواستند که در مدینه با ایشان نشیند، و گاه گاه رسول خدا از بهر طهارت بیرون شدى و او را دیدى؛ و سبب تحریم وى آن بود که رسول هر شبانروزى نوبت داشت بحجره ‏اى از حجره‏هاى زنان، در نوبت حفصه دختر عمر خطاب، حفصه دستورى خواست تا بزیارت پدر شود. رسول خدا (ص) او را دستورى داد و خانه خالى گشت. کس فرستاد و ماریه را بخواند و ساعتى با وى خلوت داشت.

حفصه باز آمد و رسول را با ماریه خالى دید، بگریست و کراهیت نمود که حرمت من برداشتى و در نوبت من و حجره من با ماریه خلوت ساختى. رسول خدا (ص) گفت:«أ لیست هى جاریتى احلّها اللَّه لى؟»

این چه ضجرت و دلتنگى است؟ نه کنیزک منست و اللَّه مرا حلال کرده؟ اکنون خاموش باش که از بهر دل تو و براى رضاى تو او را بر خود حرام کردم، و نگر که این حدیث پوشیده دارى و با هیچ زن از زنان من نگویى.-

جاء فی التّفسیر: انّه حرّمها على نفسه فی الحال و حلف ان لا یطأها شهرا. بعضى مفسّران گفتند: این قصّه در نوبت و حجره عایشه (رض) رفت. عایشه حاضر نبود و حفصه بدو در رسید. رسول (ص) او را گفت: این حدیث با عایشه مگوى و از همه زنان من پوشیده دار. حفصه آن ساعت از رسول بپذیرفت که پوشیده دارد. بعد از آن بیرون آمد و با عایشه بگفت.

عایشه در خشم شد و ضجرت نمود و با رسول (ص) گفت:ا فی یومى و حجرتى ما فعلت هذا باحد من ازواجک؟- رسول (ص) آن ساعت ماریه را بر خود حرام کرد و سوگند یاد کرد که: در حجره هیچ زنان خود نشود و زنان در این قصّه بگفت و گوى آمدند. و یاران همه بترسیدند، پنداشتند که رسول همه زنان را طلاق داد.

ایشان نیز همّت کردند که زنان خود را طلاق دهند، تا بیست و نه روز بگذشت و رسول (ص) بحجره‏ها و نوبتهاى ایشان باز گشت و ربّ- العالمین رسول را عتاب کرد که از بهر رضاى زنان آن کنیزک را چرا بر خود حرام کردى؟ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ‏؟-

قومى گفتند: رسول خدا (ص) عسل بر خود حرام کرد و سبب آن بود که در خانه زینب بنت جحش الاسدیه عکّه‏اى عسل بود، بعضى خویشان وى بهدیّه برده بودند، و رسول (ص) حلوا و عسل دوست داشتى و هر روز وى را عادت بود که بامداد بهمه حجره‏ها بگشتى‏[۷] و ایشان را بپرسیدى. در خانه زینب درازتر مى‏ بود که عسل پیش وى مى ‏نهاد و می خورد. عایشه را و حفصه را غیرت آمد، آن دراز نشستن وى بنزدیک زینب، و ایشان هر دو دوست یکدیگر بودند، بهم برساختند که چون رسول خدا درآید، آن گه که از خانه زینب بازگشته بود و عسل خورده گوئیم از تو برى مغافیر میآید و مغافیر صمغى است که ازو بویى ناخوش دمد و رسول (ص) بوى ناخوش سخت کراهیت داشتى لانّه یأتیه الملک؛ و نیز با بعضى زنان دیگر بگفتند که: چون رسول (ص) درآید با وى همین گوئید. چون رسول این سخن پیاپى از ایشان مى‏شنید، گفت: من عسل خورده‏ام مگر آن نحل که عسل نهاده عرفط[۸] خورده بود، آن گه سوگند یاد کرد که نیز نخورم و بر خود عسل حرام کردم‏[۹].ربّ العالمین آیت فرستاد که: لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ‏.

و قیل: حلف یمینا فحرّمها بها فامر بالکفّاره فی الیمین.

و قیل: حرّمها على نفسه من غیر یمین.و کان التّحریم موجبا لکفّاره الیمین. قال المفسّرون قصّه العسل اسند و قصّه ماریه اشبه.

تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ‏ اى- تبتغى بتحریمها مراد ازواجک. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ غفر لک ما فعلت من التّحریم.

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّهَ أَیْمانِکُمْ‏ الفرض: التّقدیر، لذلک سمّیت المقدّرات الفرائض لما فیها من الاعداد و الانصباء، من ذلک قوله عزّ و جلّ: سُورَهٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها اى- فرضنا فیها- یعنى: قدّرنا، و التّقدیر: هو تحدید حدّ الزّنا مائه جلده و حدّ القاذف ثمانین جلده. و منه قوله تعالى: أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً اى- تقدروا لهنّ مهرا مقدّرا. و التّحلّه: التّحلیل. و التّعله: التّعلیل، و کذلک التّبصره و التّذکره، و هذا الفرض هو التّحلیل بما فی سوره المائده و هو الاطعام و الکسوه و العتق و الصّوم. و قوله: تَحِلَّهَ أَیْمانِکُمْ‏ اى- کفّاره ایمانکم، سمّیت الکفّاره تحلّه لانّها تحلّل الحرج. وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ‏ اى- سیّدکم و متولّى امورکم له ان یتعبّدکم بما یشاء. وَ هُوَ الْعَلِیمُ‏ بما کان من النّبی (ص) و من نسائه. الْحَکِیمُ‏ حکم له بکفّاره الیمین و التّحلیل لما حرّمه على نفسه. قیل: انّه صلّى اللَّه علیه و سلّم کفّر بعتق و عاود ماریه.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُ‏ اى- کلّم النّبی (ص) فی سرّ الى بعض ازواجه، و هى حفصه، «حدیثا». و هو تحریم جاریته او ما کان حرّم على نفسه ممّا احلّه اللَّه له.

و قیل: حلف ان لا یطأ جاریته. فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ‏ اى- اخبرت حفصه بالحدیث الّذى اسرّ الیها رسول اللَّه (ص) صاحبتها یعنى عائشه. وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ‏ الهاء ضمیر النّبی (ص)، اى- اطلع اللَّه نبیّه على انّ حفصه قد انبأت بذلک عائشه. «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ‏ اى- اخبر النّبی (ص) حفصه بعض‏[۱۰] ذلک الحدیث «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» فلم یعرّفها ایّاه و لم یخبرها به على وجه الکرم و الاغضاء. قال ابن عیینه ما ناقش کریم قطّ. و قال الحسن ما استقصى کریم قطّ.

معنى آیت آنست که: رسول خدا (ص)در بدو این قصّه با حفصه دو سخن گفته بود: یکى حدیث ماریه و تحریم وى و دیگر حدیث خلافت که بعد از من خلافت ابو بکر و عمر را خواهد بود. گفتار این دو حدیث پوشیده دار و بر کس آشکارا مدار[۱۱] حفصه. هر دو سخن با عایشه بگفت.

ربّ العالمین رسول خویش را (ص) خبر داد که حفصه سرّ تو آشکارا کرد و آنچه تو گفتى که پوشیده دار با عایشه بگفت. پس رسول (ص) حفصه را عتاب کرد و بعضى از آنچه با عایشه گفته بود باز گفت و بعضى باز نگفت. حدیث تحریم ماریه باز گفت و حدیث خلافت باز نگفت و در پوشیدگى بگذاشت، نمى‏خواست که منتشر شود.

اینست که اللَّه گفت: عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ‏. کسایى «عرف» بتخفیف خواند بر معنى وعید، اى- جازى علیه- کمال تقول: قد عرفت ما صنعت. یعنى:سأجازیک علیه. این چنانست که پارسیان گویند از سر غضب و تهدید: آرى بدانستم فعل تو، یعنى که پاداش فعل تو بتو رسانم.

رسول خدا (ص) با حفصه همین گفت و پاداش وى آن بود که او را طلاقى داد و با خانه پدر فرستاد.

عمر خطاب گفت: لو کان فی آل الخطّاب خیر لمّا طلّقک رسول اللَّه. مقاتل گفت:رسول خدا او را طلاق نداد، لکن همّت کرد که او را طلاق دهد؛ جبرئیل (ع) آمد و گفت: لا تطلّقها فانّها صوّامه قوّامه و انّها من نسائک فی الجنّه عَرَّفَ بَعْضَهُ‏ عتاب است‏ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ‏ مسامحت است؛ هم بیم داد و هم مسامحت کرد. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ‏ اى- نبّأ النّبی حفصه بذلک الحدیث «قالت» حفصه مَنْ أَنْبَأَکَ هذا؟

اى- من اخبرک بانّى افشیت السّر؟.

«قال» النّبی، (ص): نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ‏ بسرائر عباده و ضمائر قلوبهم.

«الْخَبِیرُ» بجمیع الامور لا یخفى علیه شی‏ء.

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ‏ این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، اى- إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ‏ فهذا الواجب. لانّ قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحقّ و استوجبتما التّوبه. قال ابن زید: مالت قلوبکما بانّ سرّ کما ما کره رسول اللَّه (ص) من تحریم جاریته.

میگوید: اگر توبه کنید از پشتى دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزاى شما و واجب بر شما اینست که دلهاى شما از راستى بگشته است،که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وى بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادى نمودید.

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ‏ قرأ اهل الکوفه تظاهرا بتخفیف الظّاء، و الآخرون بتشدیدها اى تتعاونا على اذى النّبی (ص). فلا یضرّه تظاهر کما علیه.

فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ‏ ولیّه و ناصره. «و جبریل» معینه. وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ‏ یعنى ابا بکر و عمر وَ الْمَلائِکَهُ بَعْدَ ذلِکَ‏ اى مع ذلک. «ظهیر» اى- اعوان متظاهرون على من یؤذیه. و قوله «ظهیر» واحد بمعنى الجمع کقوله: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً».

عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَ‏ اى- واجب من اللَّه ان طلّقکنّ رسوله. أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ‏ اى- خاضعات للَّه بالطّاعه «مُؤْمِناتٍ» مصدّقات بتوحید اللَّه. «قانِتاتٍ» مطیعات للَّه مصلّیّات «تائِباتٍ» راجعات من الذّنوب.

«عابِداتٍ» موحّدات. «سائِحاتٍ» صائمات سمّى الصّائم سائحا لانّه یسبّح فی النّهار بلا زاد. و قیل: مهاجرات، و قیل: «سائِحاتٍ» اى- یسحن معه حیث ما ساح.

«ثَیِّباتٍ» یعنى آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون. «وَ أَبْکاراً» مریم بنت عمران امّ عیسى (ع) یعنى: لو طلّقکنّ بعثناهما له. قیل: الآیه وارده فی الاخبار عن القدره لا عن الکون، لانّه قال: «إِنْ طَلَّقَکُنَّ» و قد علم انّه لا یطلّقهنّ هذا کقوله: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ‏ و هذا اخبار عن القدره لا ان فی الوجود امّه هى خیر من امّه محمد (ص).

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً اى- مروهم بالخیر و انهوهم عن الشّرّ و علّموهم و ادّبوهم تقوهم بذلک. ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ‏ اى- حطبها و ما توقد به النّاس. اقتصر على ذکر النّاس دون الجنّ، لانّ المقصود فی الآیه تحذیر الانس. «وَ الْحِجارَهُ» هى حجاره الکبریت لانّها اشدّ حراره. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبوده دلیله انّکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنّم «علیها» اى- على النّار «ملائکه» موکّلون و هم الزّبانیه التّسعه عشر و اعوانهم. «غِلاظٌ شِدادٌ» اى- غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقه شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق اللَّه فیهم الرّحمه یدفع الواحد منهم بالدّفعه الواحده سبعین الفا فی النّار لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ‏ فی عقوبه الکفّار. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ‏ من غیر تأخیر و زیاده و نقصان. و دلّت الآیه على وجوب الامر بالمعروف فی الدّین للاقرب فالاقرب.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ‏ القول هاهنا مضمر- اى- یقال لهم یوم القیامه لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ‏ اذ لا یقبل منکم الاعتذار، نظیره‏ فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ‏. إِنَّما تُجْزَوْنَ‏ بالآخره ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ فی الدّنیا.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً قرأ ابو بکر عن عاصم «نصوحا» بضمّ النّون و هو مصدر نصح نصحا و نصوحا، اى- توبه ذات نصح و نصوح، تنصح صاحبها بترک العود الى ما تاب منه.

و قراءه العامّه بفتح النّون مثل صبور و شکور و معناه: الخالص الصّادق. یقال: نصح الشی‏ء اذا خلص و نصح له: اخلص له القول.

و قال الزّجاج: هو من النّصح و هو الخیاطه و المنصح و النّصاح الإبره و النّصاح خیط الخیّاط کان التّوبه سمّیت نصوحا لانّها تخیط ما یخرق الذنب.

و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «المؤمن واه راقع فطوبى لمن مات على رقعه».

روى عن عمر رضی اللَّه عنه قال: التّوبه النّصوح ان یتوب ثمّ لا یعود الى الذّنب کما لا یعود اللّبن الى الضّرع.

و قال الکلبى: التّوبه النّصوح ان یستغفر باللّسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هى توبه مقبوله و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطّاعات. و قال ابو بکر الورّاق: هى ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبه الثّلاثه الّذین خلّفوا. و قال ابو بکر الزّقاق المصرى:هى ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطّاعات. و قال ذو النّون: علامتها ثلاث:قلّه الکلام، قلّه الطّعام، و قلّه المنام.

و قال سهل بن عبد اللَّه هى: توبه اهل السّنّه و الجماعه، لانّ المبتدع لا توبه له بدلیل‏ قوله (ص): «حجر اللَّه على کلّ صاحب بدعه ان یتوب»

عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ‏ ان تبتم. وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَ‏ اى- یکفّر عنکم سیئاتکم فی یوم لا یخزى اللَّه النّبی، اى- لا یذلّه و لا یهینه و لا یشوره فیما یشفع و لا یقع خلف فیما وعد المؤمنین من اللَّه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ‏ لا یخزیهم ایضا.

و قیل: تمّ الکلام على النّبی‏ ثمّ استأنف فقال: وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ‏ اى- یحیط بهم نور اعمالهم اذا مشوا على الصّراط.

و قیل: اراد بقوله‏ وَ بِأَیْمانِهِمْ‏ اى- و بایمانهم کتبهم الّتى فیها بشارتهم بالجنّه. و فی التّفسیر انّ انوارهم متفاوته على حسب اعمالهم منهم من یکون نوره الى مسافه بعیده یسعى بین یدیه و منهم من نوره لا یتعدّى موضع قدمه و هذا عند جوارهم على الصّراط. یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ انّما یقولون ذلک اذا طفئ نور المنافقین و یبقون فی الظّلمه فیخافون ان یطفأ نورهم ایضا.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ بالسّیف. وَ الْمُنافِقِینَ‏ باللّسان و اظهار الحجّه.

وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ‏ لا تلاینهم و لا تضعف فی مجاهده الکفّار و مقاتلتهم و جدال المنافقین و محاجّتهم و اغلظ علیهم عاید على الفریقین جمیعا، ثمّ اخبر تعالى عن مقامهم فی الآخره و ما اعدّ لهم، فقال: وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. قیل: النّفاق امر مستتر فی القلب و لم یکن للنّبى (ص) سبیل الى ما فی القلوب من النّفاق و الاخلاص الّا بعد اعلام من قبل‏[۱۲] اللَّه تعالى فامر صلّى اللَّه علیه و سلّم بمجاهده من علمه منافقا باعلام اللَّه ایّاه باللّسان دون السّیف لحرمه تلفّظه بالشّهادتین و ان یجرى علیه احکام- المسلمین ما دام کذلک الى ان یموت.

قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ختم السّوره بما یعود الى اوّلها من وعظ نساء النّبی و اعلامهنّ انّ اتّصالهنّ برسول اللَّه (ص) لا یدفع عنهنّ العذاب کما لم یدفع و لم ینفع امرأه نوح و اسمها واعله و امرأه لوط و اسمها واهله، و انّما ینفع العمل الصّالح، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما بالنّفاق و ابطان الکفر و افشاء اسرارهما. کانت امرأه نوح تقول انّه مجنون و تخبر الجبابره بایمان من آمن به لیقتلوه و یفتنوه. و کانت امرأه لوط تخبر القوم اذا اتاه ضیف لیتعرّضوا له بالفجور و لم یکن خیانتهما فی الفرج، فقد عصم اللَّه انبیاء من ذلک. فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى- لم یغنیا عن امرأتیهما من اللَّه دفع‏ عذاب. وَ قِیلَ ادْخُلَا اى- قیل: لزوجتى نوح و لوط ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ‏ اى- یقال لهما فی القیامه. و ذکر بلفظ جمع المذکّر لانّهنّ لا ینفردن بالدّخول و اذا اجتمعا فالغلبه للذّکور. و کذلک قوله: مِنَ الْقانِتِینَ‏.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ‏ نصب قوله امرأه فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأه فرعون فلمّا حذف- الباء نصب‏ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ قیل: لمّا آمنت امرأه فرعون امر بها فشدّت باربعه اوتاد و وضعت على صدرها صخره عظیمه، ف قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ فاراها اللَّه بیتها فی الجنّه من درّه و کانت الملائکه تظلّها باجنحتها و قیل: لمّا اتوها بالصّخره: قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ فابصرت بیتها فی الجنّه من درّه و انتزع اللَّه روحها فالقیت الصّخره على جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ‏ اى- من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله‏[۱۳] و هو النّار.

وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏ یعنى: اهل مصر، قوم فرعون، امر اللَّه تعالى ازواج النّبی (ص) بان یسلکن سبیلها فی الایمان و الصّبر للَّه و ترک الکفر باللّه.

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا یعنى: نفخ جبرئیل بامرنا فیه، اى- فی جیب درعها؛ و قیل: فی فرجها، و قیل: فی عیسى من روحنا المخلوقه لنا. وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها یعنى: الشّرائع الّتى شرعها اللَّه للعباد بکلماته المنزله. و قیل: صدّقت بعیسى و هو کلمه اللَّه قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص عن عاصم و کتبه على الجمع، اراد الکتب الّتى انزلت على ابراهیم و موسى و داود و عیسى علیهم السّلام. و قرأ الآخرون بکتابه على التّوحید و المراد به الانجیل اى- قبلته منه.

و کانت من القانتین المطیعین لربّها و قیل: یرید بالقانتین رهطها و عشیرتها فانّهم کانوا اهل صلاح مطیعین للَّه-.

روى عن النّبی (ص) قال: «حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیه امرأه فرعون.

و روى عن معاذ بن جبل: انّ النّبی (ص) دخل على خدیجه و هی تجود بنفسها، فقال:أ تکرهین ما نزل بک یا خدیجه و قد جعل اللَّه فی الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت على صراتک فاقرئهنّ منّى السّلام. قالت: یا رسول اللَّه و من هنّ؟- قال مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم، و حلیمه اخت موسى.- فقالت بالرّفاء و البنین.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ اسم عزیز یمهل من عصاه فاذا رجع و ناداه اجابه و لبّاه. فان لم یتوسّل بصدق قدمه فی ابتداء امره فاذا تنصّل بصدق ندمه فی آخر عمره اوسعه غفرا، و قبل منه عذرا، و اکمل له ذخرا، و اجزل لدیه برّا. نام خداوندى که بى نام او سخن مبتر آید، و بى ذکر او گفتار مختصر آید، بى ستایش او آرایش گفتار نیست، بى آشنایى او روشنایى اسرار نیست. بى خدمت او تن را نظام نیست، بى نعمت او جان را قوام نیست. بى جود او وجود نیست. بى لطف او شهود نیست. پادشاهى که صنع او بى آلت است، و خواست او بى علّت. کریمى که کرم او بى حدّ است، و قدرت او بى نهایت. مهربانى که بنده حقیر را آن محلّ نهاد که روز بیعت با وى نداء: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ کرد، وقت میثاق تلقینش‏ «قالُوا بَلى‏» کرد، در لوح رقمش: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏» کرد، روز ایثار نصیبش: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى‏» کرد. اینت کرم و رحمت، اینت عنایت و شفقت! قادرى که هر چه خواهد تواند.

از پولاد چه سخت تر؟ که بر دست داود چون موم پیچا کرد: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؟» از زمین و آسمان چه گنگ‏تر؟ ایشان را بى زبان فرا نوا کرد که: قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ‏! از بنده عاصى که بیچاره‏تر؟ او را بخود آشنا کرد و با وى ندا کرد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً! اى گرویدگان آشنایان و دوستان همه توبت کنید، بدرگاه من باز آئید، با من گردید؛ اگر شما آن کردید که از شما آید، من آن کنم که از من آید. هیچ جاى معیوب نپذیرند مگر اینجا، باز آئید. بهیچ درگاه گناه نیامرزند مگر اینجا، پناه با من آرید. از نامهربانان بمهربان آئید. از درد نومیدى بامید آئید. ما را از گناه آمرزیدن باک نیست، باز آئید. ما را از معیوب‏ پذیرفتن عار نیست، باز گردید. نظیر آیت خوان: وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ‏ مقام انابت برتر است از مقام توبت. انابت باز گشت بنده است با خداوند خویش بدل و همّت، و توبت بازگشت بنده است از معصیت باطاعت. انابت چیست؟ از وادى نفاق بقدم صدق بوادى سکینت آمدن، و از وادى بدعت بقدم تسلیم بوادى سنّت آمدن، و از وادى تفرّق بقدم انقطاع بوادى جمع آمدن. و از وادى دعوى بقدم افتقار بوادى تفرید آمدن. از وادى خرد بقدم فاقت با حقّ آمدن. توبت چیست؟ شفیعى مطاع، وکیل درى مشفق، نائبى کریم، نقش گناه محو کند و حقّ بشفاعت او از بنده گنه کار عفو کند. دیوان بنده از عصیان پاک و مطهّر کند، مرد تائب را با مرد بى گناه برابر کند.

اینست که مصطفى (ص) گفت:«التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له»

و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ اللَّه تعالى افرح بتوبه عبده من الظّمآن الوارد الضّالّ الواجد العقیم الوالد».

میگوید:حقّ تعالى بهیچ طاعتى چنان زود خشنود نشود که بتوبت تائبان. رضاء او بتوبه گناهکار همچون شادى آن تشنه دان که در بیابان خشک بى آب ناگاه بآب زلال رسد، یا همچون مسافرى که در بیابانى مهلک بار و مرکب خویش گم کند، آن گه پس از نومیدى ناگاه بسر مرکب و بار خویش رسد؛ یا چون پیر زنى نازاینده آرزومند فرزند که نابیوسان او را بشارت فرزندى نیکو سیرت، زیبا صورت، رسد؛ در همه عالم هیچ شادى در جنب این سه شادى نرسد و این سه شادى در جنب رضاء حق از توبه تائب ناچیز و متلاشى گردد. حکم قدم چنان رفته که اگر کسى هفتاد سال در خرابات معصیت کند. آن گه روزى بدردى غسلى کند. باندوهى لباس وفا درپوشد، بتشویرى بمسجد درآید، بحیرتى نیّتى کند بحسرتى دست بردارد، بدهشتى تکبیر گوید، در حضرت نماز و راز شود. هنوز آن نماز تمام نکرده باشد که از جلیل و جبّار ندا آید با اهل ملکوت که یا گماشتگان ما، درین آسمانها، امروز همه عبادتهاى خویش بگذارید. زجل‏[۱۴] تسبیح و تقدیس در باقى کنید. و عطر استغفار سوزید؛ آن بنده برگشته ما را که با درگاه ما آمد، آن آبى که به تکلّف از آن دیده دردناک او بیرون آمد، در خزانه رحمت بنهید؛ تا فردا در عرصات قیامت رضوان را فرستیم‏ تا دست او گیرد و گرد قیامتش برآرد و این ندا میکند که: «هذا عتیق اللَّه» این آزاد کرده خداوند است و بمغفرت رسیده حق، براى آنکه در گناهکارى هم داغ محمد بر زبان داشت هم داغ مهر مادر در دل.

آورده ‏اند: که فردا در قیامت بنده ‏اى را نامه خویش بدست دهند، آن کردار آلوده خود بیند سر در پیش افکند، اندوهى عظیم بر وى نشیند. حقّ تعالى بوى نظر رحمت کند، گوید: اى بیچاره روز فرو شده سر بر دار که امروز روز آشتى است و هنگام نثار رحمت. بنده از شرم حقّ هم چنان سر در پیش افکنده میدارد تا ربّ العزّه بکرم خود گوید: بعزّت من که سر از پیش بردارى و در جلال من نگرى.

اگر تو در دنیا آن نکردى که من فرمودم، من امروز در روز بیچارگى و درماندگى تو آن کنم که تو خواهى‏ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ‏ هر کس آن کند و از وى آن آید که سزاى وى بود. تو بى وفایى که ترا چنان آفریدم، سزاى من همه وفا و کرم که صفت من اینست. پس جام شراب قدس بر دستش نهند یک دم درکشد نعره زنان چون والهان در آن صحراء قیامت مى‏آید و زبان حال وى میگوید:

تبسّطنا على الآثام لمّا رأینا العفو من اثر الذّنوب‏
چون عفو تو راه جرم من پاک ببست‏ زین پس همه در معصیت آویزم دست.

اینست که ربّ العالمین گفت: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.

_____________________________

[۱] ( ۱)- الف: مى‏حرام کنى.

[۲] ( ۱) شوى اندگان: شوهر کردگان.

[۳] ( ۲)- الف: دوشیزگان.

[۴] ( ۱)- الف: ور ایشان.

[۵] ( ۱) چنین است در هر دو نسخه.

[۶] ( ۲) ابراهیم نبى: اضافه بنوت است. مقصود ابراهیم فرزند خردسال رسول اکرم از ماریه قبطیه است.

[۷] ( ۱)- الف: بگشتید.

[۸] ( ۲) عرفط: نوعى از درخت طلق خار دار است. فرهنگ نفیسى.

[۹] ( ۳)- الف: کرد.

[۱۰] ( ۱)- الف: بعد

[۱۱] ( ۱)- الف: آشکارا مکن.

[۱۲] ( ۱)- الف: فضل.

[۱۳] ( ۱)- الف: عمله.

[۱۴] ( ۱) زجل: صوت و آواز و نشاط و بلندى آواز. فرهنگ نفیسى.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=