البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۵۲-۱۵۷

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى-: فَاذْکُرُونِی‏۱۵۲- مرا یاد کنید أَذْکُرْکُمْ‏ تا من شما را یاد کنم‏ وَ اشْکُرُوا لِی‏ و سپاس دارید مرا و آزادى کنید وَ لا تَکْفُرُونِ‏ و در من ناسپاس مبید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- اى ایشان که بگرویدید اسْتَعِینُوا یارى جویید بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ بشکیبایى و نماز إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏ که اللَّه با شکیبایان است.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏- مگویید آن کس را که کشته شود در راه خداى عز و جل‏ أَمْواتٌ‏ که ایشان مردگانند بَلْ أَحْیاءٌ مردگان نه‏اند که ایشان زندگانند وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ‏ و لکن شما نمیدانید

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏- و ناچار شما را بیازمائیم‏ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ‏ بچیزى از بیم و گرسنگى‏ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ‏ و به کاستن ازین مالها وَ الْأَنْفُسِ‏ و تنها وَ الثَّمَراتِ‏ و میوه‏ها وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‏ و شاد کن شکیبایان را بر فرمان بردارى من.

الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ- آن صابران که چون بایشان رسد رسیدنى که ایشان را دشوار آید، قالُوا گویند إِنَّا لِلَّهِ‏ ما آن خداوند خویشیم‏ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ و ما با او شدنى‏ایم و با وى گشتنى.

أُولئِکَ‏ ایشان آنند عَلَیْهِمْ‏ که بریشانست‏ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ درودها از خداوند ایشان‏ وَ رَحْمَهٌ و بخشایش او بریشان‏ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏ ۱۵۷و ایشانند که راست راهانند.

النوبه الثانیه

– قوله تعالى-: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ …- مصطفى گفت در تفسیر این آیت- یقول اللَّه عز و جل- اذکرونى یا معشر العباد بطاعتى اذکرکم بمغفرتى- اللَّه میگوید عزّ جلاله- رهیکان من: مرا طاعت دار باشید و بندگى کنید تا شما را بیامرزم. از اینجا گفت مصطفى ص- هر که خداى را عز و جل طاعت دارد و بندگى کند، و فرمانهاى وى را پیش شود، از جمله ذاکرانست، اگر چه نماز نوافل و روزه تطوع و تلاوت قرآن کمتر کند. و هر که نافرمان شود و طاعت ندارد از جمله فراموش کارانست، اگر چه نماز بسیار کند و روزه دارد و قرآن خواند، پس حقیقت ذکر طاعت داریست و حسن کردار، نه آراستن سخن و مجرد گفتار.

مفسران در تفسیر این آیت همین معنى گفته ‏اند در لفظهاى مختلف، باتفاق معانى‏ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ‏ مرا یاد دارید و یاد کنید بآزادى کردن نیکو و پرستش پاک، تا یاد کنم شما را بپاداش نیکو، و افزونى نعمت. مرا یاد کنید در سراى محنت بزبان فاقت، از سر ذلّت، بصدق‏ و ارادت، بر بساط مجاهدت، تا من شما را یاد کنم در سراى قربت، بزبان عنایت از سر رعایت، بصدق هدایت، بر بساط مکاشفت، مرا یاد کنید بر بساط خدمت، در ایام غربت، در مشاهده منت، بر ترک عادت، میان شرم و حرمت، تا من شما را یاد کنم بر بساط زلفت، در ایام مشاهدت، میان انبساط و رؤیت، فاذکرونى بالطاعات اذکرکم بالمعافات، فاذکرونى بالموافقات اذکرکم بالکرامات، فاذکرونى بالدعاء اذکرکم بالعطاء، فاذکرونى فى النعمه و الرخاء اذکرکم فى الشده و البلاء، فاذکرونى بقطع العلائق اذکرکم بنعت الحقائق، فاذکرونى من حیث انتم، اذکرکم من حیث انا، و لذکر اللَّه اکبر.

قال الاصمعى رأیت اعرابیا بالموقف یقول- الهى! عجت الیک الاصوات بضروب اللغات، یسئلونک الحاجات، و حاجتى الیک ان تذکرنى عند البلاء اذا نسینى اهل الدنیا. و قال سفیان بن عیینه- بلغنا ان اللَّه سبحانه قال- اعطیت عبادى مالوا عطیت جبرئیل و میکائیل کنت قد اجزلت لهما، قلت اذکرونى اذکرکم، و قلت لموسى قل للظلمه لا تذکرونى، فانى اذکر من ذکرنى، و ان ذکرى ایاهم ان العنهم- بموسى وحى آمد که- اى موسى ظالمان را گوى تا مرا یاد نکنند که اگر ایشان مرا یاد کنند من ایشان را بطرد و لعنت یاد کنم، چنان که چون مؤمنان مرا یاد کنند من ایشان را برحمت و مغفرت یاد کنم. سدى ازینجا گفت در تفسیر آیت- لیس من عبدى ذکر اللَّه الّا ذکره- لا یذکره مؤمن الّا ذکره بالرحمه و لا یذکره کافر الا ذکره بعذاب.

و رسول خداى را پرسیدند که از کارها چه فاضلتر و از کردارها چه نیکوتر؟ گفت- آنک بمیرى و زبانت تر باشد بذکر خداى عز و جل، آن گه گفت- خبر کنم شما را که بهترین اعمال شما و پذیرفته و پسندیده ترین آن بنزدیک خداوند شما، و آنچه بهتر است از زر و سیم بصدقه دادن، و از جهاد کردن با دشمنان دین چیست؟ گفتند آن چیست یا رسول اللَّه؟ گفت ذکر خداى عزّ و جل و از ذکرها هیچ چیز نیست فاضلتر از قرآن خواندن، خاصه در نماز چنانک

مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت:«قراءه القرآن فى الصّلاه افضل من القراءه بغیر الصلاه و قراءه القرآن بغیر الصّلاه افضل من الذکر و الذکر افضل من الصدقه و الصدقه افضل من الصیام و الصیام جنّه من النّار، و لا قول الا بعمل، و لا قول و لا عمل الا بنیّه، و لا قول‏ و لا عمل و لا نیه، الّا باصابه السّنّه»

ثم قال تعالى: وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‏- بشکر نعمت فرمود و از کفران نهى کرد، و هر چند که از روى ظاهر هر دو یکسانست امّا از روى معنى در جمع میان این دو کلمه فایدنى نیکوست، و آن آنست که تا کسى را و هم نیفتد که شکر نعمت بمقتضى امر مطلق یک بار بیش نیست، بل که هر ساعتى و هر لحظتى شکر منعم واجب است، که اگر شکر نکنى کفران باشد و این منهى است که میگوید وَ لا تَکْفُرُونِ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا …. الآیه … میگوید اى گرویدگان: اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ یارى جویید بر رستن از آتش، و رسیدن به پیروزى بدو چیز- بشکیبایى و بنماز- که در نماز شفا است و در شکیبایى فرج، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله  و سلم گفت «الصّبر مفتاح الفرج، و فى الصّلاه شفاء»

و گفته ‏اند در معنى آیت (استعینوا بالصبر على الصلوات) یارى جویید بر تمحیص گناهان خویش، و کفارت آن بصبر کردن در اداء فرائض و خاصه در نماز، که آن بارى گران است و کارى عظیم، چنانک رب العزه گفت وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ‏ مصطفى ع معاذ جبل را گفت آن گه که از وى سؤال کرد- حدّثنى بعمل یدخلنى الجنه و لا اسألک عن شی‏ء غیره‏

فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- بخ بخ! لقد سألت عن عظیم و انه لیسیر على من اراد اللَّه بالخیر، ثم قال «تؤمن باللَّه و الیوم الآخر و تقیم الصلاه و تعبد اللَّه وحده لا تشرک به شیئا»

پس بیان کرد که صابران را چه ثواب است- ایشان که بار احکام شرع کشند، و فرائض حق گزارند، فقال.

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏- گفت من که خداوندم با ایشانم بحفظ و رعایت و عنایت، اصحبهم و احفظهم و أتولّاهم و امتعهم.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ‏- الآیه … سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر چهارده مرد مسلمان کشته شدند، شش از مهاجران بودند و هشت از انصار، مردمان می گفتند ایشان را که فلان مرد، و فلان مرد، نعیم دنیا از وى بگشت، رب العالمین گفت مگویید چنین! که ایشان مردگان نه‏اند بلکه زندگانند بنزدیک خداوند ایشان، شادان و نازان، طعام و شراب بهشت بى حساب بایشان میرسد و لکن شما نمیدانید.

مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت‏«انّ ارواح الشهداء فى اجواف طیر خضر تسرح فى ثمار الجنه و تشرب من انهارها، و تأوى باللیل الى قنادیل من نور معلّقه بالعرش»

مرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یوم احد على مصعب بن عمیر و هو مقتول، فوقف علیه و دعا له، ثم قرأ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ.

ثم‏ قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «انّ رسول اللَّه یشهد انّ هؤلاء شهداء عند اللَّه یوم القیمه فاتوهم و زروهم و سلّموا علیهم، فو الّذى نفسى بیده لا یسلّم علیهم احد الى یوم القیمه الا ردّوا علیه یرزقون من ثمار الجنه و تحفها.»

و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- یعطى الشهید ست خصال عند اوّل قطره من دمه، یکفّر عنه کل خطیئه، و یرى مقعده من الجنه، و یزوّج من الحور العین، و یؤمن من الفزع الاکبر و من عذاب القبر، و یحلّى حلیه الایمان. و عن انس قال- بعث النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سرّیه فقتلوا و انّ جبرئیل أتى النبى فاخبره انهم قد لقوا ربهم عز و جل فرضى عنهم و ارضاهم. قال انس- کنّا نقرأ آیا بلّغوا قومنا انا قد لقینا ربنا فرضى عنّا و ارضانا

– اگر کسى گوید که این شهیدان اگر زندگانند و مرتزقان پس چونست که در جثت ایشان تصرف نیست، و زندگان را تصرف جثت باشد لا محاله؟ جواب آنست- که نه هر که در جثت وى تصرف نیست مرده بود، نه بینى که مردم در خواب شود و در جثت وى تصرف نماند و وى مرده نیست؟ و کس باشد که در خواب چیزى بیند که از آن اندوهگین شود، و باشد که از خواب درآید و هنوز آن بقیت اندوه با وى بود، تا بدانى که در آن حال زنده است اگر چه متصرف نیست، همچنین ارواح شهدا جائز است که از اجسام ایشان مفارقت گیرد، و آن گه بنزدیک خداوند باشد نه مرده، پس ایشان را از این جهت مرده نباید گفت بلکه شهید باید گفت، از آنک وى بنزدیک خداى زنده است و روزى میخورد چنانک گفت- بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ و بجاى خویش شرح آن بتمامى گفته شود ان شاء اللَّه.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏ الآیه … النون فیه للتأکید، و اللام جواب قسم محذوف على تقدیر- و اللَّه لنبلونّکم- اى لنعاملنّکم معامله المختبر، گفت با شما آن معاملت کنیم که کسى که آزمایش کند بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ‏ على تقدیر، شافعى گفت- این خوف بیم دشمن است در غزا، و این گرسنگى روزه ماه رمضان است و این کاست از مال زکاه صامت، و این کاست از تن آزاد کردن بردگان، و این کاست از میوه صدقه خرما و انگور- و گفته‏اند که جوع آن قحط است که اهل مکه را هفت سال رسیده بود. وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ‏ آن بود که مال و نعمت از دست ایشان بشد. وَ الْأَنْفُسِ‏ بیمارى و پیرى و مرگ است. وَ الثَّمَراتِ‏ مرگ فرزندان که فرزند را ثمره دل خوانند- ذلک‏

فى قوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «اذا مات ولد العبد قال اللَّه لملائکته- أ قبضتم ولد عبدى؟

فیقولون نعم. فیقول- أ قبضتم ثمره فؤاده؟ فیقولون نعم- فیقول ما ذا قال عبدى؟ فیقولون حمدک و استرجع فیقول ابنوا لعبدى بیتا فى الجنه و سمّوه بیت الحمد»

و ابتلاء ایشان باین چند چیز از بهر آن بود که تا چون پسینیان شنوند زودتر به پذیرفتن دین و اتباع صحابه درآیند، که گویند اگر نه این دین حق بودى و حجت آن روشن ایشان برین بلاها و مصیبتها با این دین صبر نکردندى، پس آن ایشان را چون برهانى باشد، بدین حق در آیند و اتباع صحابه کنند. آن گه مصطفى را گفت- وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا … اى مهتر! این شکیبایان را بر آن مصیبتها و محنتها بشارت ده، آنان که چون مصیبتى بایشان رسد گویند:- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏- انّا للَّه- اى نحن و اموالنا للَّه عبیدا و ملکا، یفعل فیها ما یشاء وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏- اى مقرون بالبعث بعد الموت فاللّه تعالى قادر علیه. انّا للَّه- اقرار است ببعث و نشور و ثواب و عقاب، که اللَّه بآن قادر است و آن را توانا و بآن دانا.

قال النبى- «من استرجع عند المصیبه جبّر اللَّه مصیبته و احسن عقباه و جعل له خلفا صالحا یرضاه»

و قال«ما من مسلم و لا مسلمه یصاب بمصیبه فذکرمصیبه و ان قدم عهدها فیحدث لها استرجاعا، الّا احدث اللَّه له و اعطاه مثل ثوابها یوم اصیب بها»

و قال عکرمه- طفئ سراج النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فقال‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ فقیل یا رسول اللَّه أ مصیبه هى؟ قال- نعم! کل شی‏ء یؤذى المؤمن فهو له مصیبه.

و قال- اربع من کنّ فیه بنى له بیت فى الجنه:- المعتصم بلا اله الا اللَّه لا یشک فیها، و من اذا عمل حسنه سرّته و حمد اللَّه علیها، و اذا عمل سیئه ساءته و استغفر اللَّه منها، و اذا اصابته مصیبه قال‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏.

پس ایشان را وعده داد که اگر در مصیبتها صبر کنند و جزع نکنند و استرجاع گویند، بر ایشانست از خداوند ایشان نه یک رحمت بلکه رحمتها، پس یکدیگر، ازین جهت صلوات- بجمع گفت.

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏- و صلاه- رحمت است و ثناء نیکو، و رحمت خداوند بر بندگان فراوانست و وجوه آن بسیار دعاء ایشان اجابت میکند، و بر طاعت اندک سپاس دارى میکند، و روزى فراخ بایشان مى‏رساند، و برکت در معاش و در زندگانى میکند، و در حال درماندگى و بیچارگى و بیمارى و درویشى فریاد میرسد، و بر دشمنان نصرت میدهد، و توفیق طاعت و روشنایى معرفت و هدایت میدهد. اینست که رب العزه گفت‏ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏ قیل هم المهتدون الیوم الى الحق و الصواب، و غدا الى الجنه و الثواب عمر خطاب چون این آیت بر خواندى گفتى نعم العدلان و نعمت العلاوه، عنى بالعدلین اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه، و بالعلاوه قوله‏ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ … الآیه … اینست یاد دوست مهربان، آسایش دل و غذاء جان، یادى که گوى است و انسش چوگان، مرکب او شوق و مهر او میدان، گل او سوز و معرفت او بوستان، یادى که حق در آن پیدا، بحقیقت حق پیوسته از بشریت جدا، یادى که درخت توحید را آبشخورست دوستى حق مر آن را میوه و برست. اینست که رب العالمین گفت- لا یزال العبد یذکرنى و اذکره حتى عشقنى و عشقته. این نه آن یاد زبان است که تو دانى، که آن در درون جانست.

بو یزید روزگارى بر آمد که ذکر زبان کمتر کردى، چون او را از آن پرسیدند.

گفت- عجب دارم ازین یاد زبان، عجبتر ازین کو بیگانه است، بیگانه چکند در میان، که یاد اوست خود در میان جان.

در قصه عشق تو بسى مشکلهاست‏ من با تو بهم میان ما منزلهاست‏
عجبت لمن یقول- ذکرت ربى‏ فهل انسى فاذکر ما نسیت.

آن عزیز وقت خویش در مناجات گوید:- خداوندا! یادت چون کنم که خود در یادى و رهى را از فراموشى فریادى، یادى و یادگارى، و دریافتن خود یارى، خداوندا هر که در تو رسید غمان وى برسید، هر که ترا دید جان وى بخندید. بنازتر از ذاکران تو در دو گیتى کیست؟ و بنده را اولیتر از شادى تو چیست؟ اى مسکین تو خود یاد کرد و یادداشت وى چه شناسى! سفر نکرده منزل چه دانى! دوست ندیده از نام و نشان وى چه خبر دارى؟

معبود خودى و عابد خویشتنى‏ زیرا که براى خود کنى هر چه کنى‏

اگر بجان خطر کى با خطر شوى، و گر روزى بکوى حقیقت گذر کنى وز انجا که سرست او را یاد کنى آن بینى که- لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر»

یک بار بکوى ما گذر باید کرد در صنع لطیف ما نظر باید کرد
گر گل خواهى بجان خطر باید کرد دل را ز وصال ما خبر باید کرد

و فى بعض کتب اللَّه- عبدى! ستدکرنى اذا جربت غیرى انى خیر لک ممن سواى، بنده من چون دیگران را بیازمایى و به بینى آن گه تو قدر ما بدانى، و حق ما بشناسى، یا چون نامهربانى ایشان بینى مهربانى و وفادارى ما دریابى، و بدانى که ما بر تو از همگان مهربان تریم، و به کار آمده تر.- عبدى أ لم اذکرک قبل ان تذکرنى بنده من یک نشان مهربانى ما آنست که نخست ما ترا یاد کردیم، پس تو ما را یاد کردى، أ لم أحبّک قبل ان تحبّنى نخست من ترا خواستم پس تو مرا خواستى. عبدى! ما استحییت منى اذ اعرضت عنى و اقبلت على غیرى؟ فاین تذهب و بابى لک مفتوح‏ و عطائى لک مبذول این چنانست که گویند.

ترا باشد هم از من روشنایى‏ بسى گردى و پس هم با من آیى‏

بعزّت عزیز که اگر یک قدم در راه او بردارى هزار کرم ازو بتو رسد، منک یسیر خدمه و منه کثیر نعمه، منک قلیل طاعه و منه جلیل رحمه. و الیه اشار النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم حکایه عن اللَّه و عز و جل- من ذکرنى فى نفسه ذکرته فى نفسى، و من ذکرنى فى ملاء ذکرته فى ملاء خیر منهم و من تقرب الىّ شبرا تقربت الیه ذراعا، و من اتانى مشیا أتیته هروله وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‏ گفته‏اند- شکرت له- شکر باشد بر دیدار نعمت و بر اعتبار افعال، و شکرته شکرست بر دیدار منعم و بر مشاهده ذات، این شکر اهل نهایت است و آن شکر اصحاب بدایت. رب العالمین دانست که معظم بندگان طاقت شکر اهل نهایت ندارند کار بریشان آسان کرد و شکر مهین ازیشان فرو نهاد.

نگفت- و اشکرونى- بل که گفت: وَ اشْکُرُوا لِی‏ یعنى- که شکر نعمت من بجاى آرید، و حق آن بشناسید، و انگه از شناخت حق حق من بر مشاهده ذات من نومید شوید، که آن نه کار آب و گل است و نه حدیث جان و دل است، گل را خود چه خطر و دل را درین حدیث چه اثر، هر دو فرا آب ده! و وصل جانان بخود راه ده!

تا کى از دون همتى ما منزل اندر جان کنیم‏ رخت بر بندیم از جان قصد آن جانان کنیم‏
شاهد الّا تخافوا از نقاب آمد برون‏ سر بر آرى خرقه بازان تا که جان افشان کنیم‏

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا …- هم نداست و هم شهادت، و هم تهنیت و هم مدحت، ندایى با کرامت، شهادتى با لطافت، تهنیتى بر دوام، مدحتى تمام. اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ- بر ذوق علم صبر سه قسم است:- بر ترتیب- اصبروا و صابروا و رابطوا- اصبروا- صبر بر بلاست، صابروا صبر از معصیت، رابطوا صبر بر طاعت. صبر بر بلا صبرمحبانست، صبر از معصیت صبر خائفانست، صبر بر طاعت صبر راجیانست. محبّان صبر کنند بر بلا تا بنور فراست رسند، خائفان صبر کنند از معصیت تا بنور عصمت رسند، راجیان صبر کنند بر طاعت تا بانس خلوت رسند. على الجمله بنده را بهمه حال صبر به، که رب العزه میگوید وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ‏. و اگر صابران را از علو قدر و کمال شرف همین بودى که- إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏ تمام بودى که این منزلت مقربانست و رتبت صدّیقان.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ …- الآیه … فاتتهم الحیاه الدنیویه لکنهم و صلوا الى الحیاه الأبدیه. چه زیانست ایشان را که از ذل دنیا باز رستند؟ چون بعز وصال مولى رسیدند؟

گر من بمرم مرا مگویید که مرد گو مرده بدو زنده شد و دوست ببرد

زنده اوست که بدوست زنده است نه بجان، هر که بدوست زنده شد اوست زنده جاودان.

پیر طریقت گفت:- خداوندا هر که شغل وى تویى شغلش کى بسر شود؟ هر که بتو زنده است هرگز کى بمیرد؟ جان در تن گر از تو محروم ماند چون مرده زندانیست، زنده اوست بحقیقت کش با تو زندگانیست، آفرین خداى بر آن کشتگان باد که ملک میگوید زندگانند ایشان.

بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ‏- رداء هیبت بر کتف عزّ ایشان و سایه عرش عظیم تکیه گاه انس ایشان، و حضرت جلال حق آرامگاه جان ایشان، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ …- الآیه …. سنت خداوند عز و جل چنانست که هر آیت که بنده را در آن بیم دهد و سیاست نماید، هم بر عقب آن یا پیش از آن بنده را بنوازد و امید نماید، چنانک درین آیت بنده را بذکر آن سیاسات و انواع بلیات باز شکست، پس آن گه بشارت داد و بنواخت و گفت‏ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‏ و در اول آیت گفت- إِنَ‏ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏ سبحانه ما الطفه! و ارحمه بعباده! وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ …- میگوید بیازمائیم شما را گاه بترس، و گاه به بیم، گاه بدرویشى، و گاه بگرسنگى، گاه بمصیبت ظاهر، و گاه باندوه باطن، آن بلاء ظاهر و آن مصیبت آشکارا خود آسان کارى است که گاه بود و گاه نه، چنانک بلاء ابراهیم و بلاء ایوب علیه السّلام، بلاء تمام اندوه باطن است که یک چشم زخم پاى از جاى بر نگیرد، و هر که او نزدیکتر و بدوستى سزاوارتر و وصال را شایسته‏تر اندوه وى بیشتر. چنانک اندوه مصطفى که نه بر افق اعلى طاقت داشت و نه بر بسیط زمین قرار، چنانک پروانه در پیش چراغ، نه طاقت آن که با چراغ بماند و نه چاره آنک از چراغ دور ماند! بزبان حال گوید:

در هجر همى بسازم از شرم خیال‏ در وصل همى بسوزم از بیم زوال‏
پروانه شمع را همین باشد حال‏ در هجر نسوزد و بسوزد بوصال‏

آرى هر که وصل ما جوید و قرب ما خواهد، ناچار است او را بار محنت کشیدن و شربت اندوه چشیدن، آسیه زن فرعون همسایگى حق طلب کرد و قربت وى خواست گفت- ربّ ابن لى عندک بیتا فى الجنّه- خداوندا در همسایگى تو حجره خواهم که- در کوى دوست حجره نیکوست، آرى نیکوست و لکن بهاى آن بس گرانست، گر هر چیزى بزر فروشند، این را بجان و دل فروشند، آسیه گفت- باکى نیست و گر بجاى جانى هزار جان بودى دریغ نیست. پس آسیه را چهار میخ کردند، و در چشم وى میخ آهنین فرو بردند، و او در آن تعذیب مى‏خندید و شادمانى همى کرد. این چنانست که گویند.

هر جا که مراد دلبر آمد یک خار به از هزار خرماست‏

بشر حافى گفت- در بازار بغداد مى‏گذشتم یکى را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد، آن گه او را بحبس بردند، از پى وى برفتم پرسیدم که این زخم از بهر چه بود، گفت. از آنک شیفته عشقم. گفتم چرا زارى نکردى تا تخفیف کردندى؟ گفت- از آنک معشوقم بنظاره بود، بمشاهده معشوق چنان مستغرق بودم که پرواى زاریدن نداشتم‏

گفتم- و لو نظرت الى المعشوق الاکبر و گر دیدارت بر دیدار دوست مهین آمدى خود چون بودى؟ قال- فزعق زعقه و مات- نعره بزد و جان نثار این سخن کرد. آرى چون عشق درست بود بلا برنگ نعمت شود. دولتى بزرگ است این، جمال معشوق ترا بخود راه دهد تا در مشاهده وى همه قهرى بلطف بر گیرى، و لکن:

زان مى‏نرسد بنزد تو هیچ خسى‏ در خوردن غمهاى تو مردى باید!

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=