کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره هود آیه ۲۲ – ۱۲
۲- النوبه الاولى
(۱۱/ ۲۲- ۱۲)
قوله تعالى: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ مگر که فروخواهى گذاشت [و نهان خواهى کرد] بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ چیزى از آنچه بتو فرستاده اند از پیغام، وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ و دل تو از آن تنگ مى خواهد بود، أَنْ یَقُولُوا که [دشمنان] میگویند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ که چرا برو گنجى [از مال دنیا] فرو نفرستادند، أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ یا [گویند] که چرا با او [پیغام رسانیدن را] فریشته اى نیامد إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ نه اى تو مگر آگاه کننده بیم نماى، وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (۱۲) و اللَّه بر همه چیز گواه است و همه چیز را خداوند.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگویند که این پیغام این مرد از خود ساخت، قُلْ فَأْتُوا بگو ایشان را که بیارید بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ ده سورت مانند این.مُفْتَرَیاتٍ فرا ساخته شما، وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و آن گه اگر توانید که بیارید هر کرا خواهید و هر چه توانید فرود از اللَّه خداى میخوانید إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۳) اگر راست مى گویید [که اگر خواهیم چنین قرآن گوئیم].
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ اگر چنانست که آنچه گوئید و از ایشان خواهید نکنند و نتوانند فَاعْلَمُوا پس بدانید أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ که آنچه فرو فرستاده آمد [برسول] بعلم خداى است بدانش او [سخن بقدر او و پیغام بعلم او] وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و بدانید که نیست خدایى جز او فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۴) گردن نهادن را هستید.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها هر که زندگانى این جهان میخواهد و آرایش آن [بکردار خویش] نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها بایشان گزاریم تمام مزد کردار ایشان هم درین جهان وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ (۱۵) و مزد کردار ایشان درین جهان چیزى بکاسته نیامد.
أُولئِکَ الَّذِینَ ایشان آنند، لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ که نیست ایشان را در آن جهان إِلَّا النَّارُ مگر آتش وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها و تباه گشت هر کردار که میکردند در دنیا وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۶) و نیست گشت هر چه میکردند از کردار.
أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ کسى که بر درستى و پیدایى است از خداوند خویش، وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ و زبان او آن را میخواند آن زبان که گواه اللَّه است [بر خلق،] وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً و پیش از قرآن تورات موسى راهى در پیش رونده و از اللَّه مهربانى أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ اینان گرویده اند بآن وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ و هر که ب: محمد کافر شود [از جوکهاى(جوقها)جهود و ترسا و گبر و و مشرک و دهرى و منافق]، فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ آتش وعده جاى او، فَلا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ نگر که در گمان نیفتى از این قرآن، إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ که آن سخن راست و درست است از خداوند تو، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (۱۷) لکن بیشتر مردمان بنه مى گروند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست افزونى جوى تر و ستم کارتر مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ سازد بر خداوند خویش، أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ مفتریان ایشاناند که فرداشان عرضه میکنند بر خداوند ایشان [پیش دیدار او مى آرند ایشان را]، وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ و گویند گوایان اللَّه، هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ اینان ایشانند که دروغ گفتند بر خداوند خویش، أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (۱۸) آگاه باشید و بدانید که لعنت خدا بر ظالمان است.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که مى گردانند از راه خداى، وَ یَبْغُونَها عِوَجاً و در آن عیب بینند و راستى آن را مى کژى جویند، وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ (۱۹) و ایشان برستاخیز ناگرویده.
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ ایشان آن نیستند که از اللَّه بیش شوند در زمین زمین ازو باز گیرند یا خویشتن را در زمین ازو کوشند وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ و نیست ایشان را فرود از اللَّه یاران یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ایشان را بر عذاب دنیا عذاب آخرت افزایند ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ حق شنیدن نمى توانستند [از زشتى آن] وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (۲۰) و حق بنمى توانستند دید [از زشتى آن].
أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان آنند که بخویشتن زیان کردند [از خویشتن درماندند و نومید گشتند]. وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۱) و گم گشت [بوقت حجت از ایشان] آنچه بدروغ خدا مى خواندند
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (۲۲) براستى و سزا ایشان در آن جهان زیان کارتر همه زیان کاراناند.
النوبه الثانیه
قوله تعالى: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ سبب نزول این آیت آن بود که کفّار مکّه گفتند:
یا محمد ایتنا بکتاب لیس فیه سبّ آلهتنا و لا عیبها حتّى نتبعک و نجالسک- ما را کتابى آر بیرون ازین قرآن که در آن عیب بتان و خدایان ما نباشد تا آن گه ما با تو نشینیم و ترا پس رو باشیم. و نیز قومى گفتند: هلّا انزل الیک ملک یشهد لک بالصدق او تعطى کنزا تستغنى به انت و اتباعک، چرا فریشته اى از آسمان فرو نیاید بتو آشکارا تا بصدق تو گواهى دهد و چرا مالى فراوان بتو ندهند و گنجى بر تو نگشایند تا بر خویشتن نفقه کنى و برین درویشان پس روان تو؟ و این سخن ایشان بر طعن و تعنّت مى گفتند و از ایشان که این سخن میگفتند، یکى عبد اللَّه بن امیه المخزومى بود و رسول خدا (ص) از آنکه بر ایمان ایشان سخن حریص بود و خواهان، همت کرد که طعن بتان و سبّ ایشان وقتى بگذارد و آنچه ایشان شنیدن آن کراهیّت میدارند بر ایشان نخواند تا ایشان بایمان درآیند و از آنچه گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ دلتنگ و اندوهگن گشت، تا رب العالمین آیت فرستاد: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بلفظ خبر گفت اما بمعنى نهى است، اى- لا ترکن الى کلامهم و لا یضق صدرک باقتراحهم و لا تهتّم ان لم تؤت ما سألوک، و الضمیر فى بِهِ یرجع الى التکذیب، و قیل یرجع الى بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ اى لا یضیقن صدرک ببعض ما یوحى الیک خوفا من ان یکذبوا به. و قیل: معنى قوله: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ اى- لعظم ما یرد على قلبک من تخلیطهم تتوهم انهم یزیلونک عن بعض ما انت علیه من امر ربک «وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ» بان یقولوا «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ» نظیره فى سوره الفرقان: لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ الآیه.
إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ اى- علیک ان تنذرهم و لیس علیک ان تأتیهم بما یقترحون وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ حافظ لکل شىء. الوکیل المطلق هو الذى الامور موکوله الیه و هو ملىء بالقیام بها وفىّ باتمامها و ذلک هو اللَّه جلّ جلاله.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ این أَمْ در موضع واو عطف است یا الف استفهام یعنى- و یقولون اختلقه محمد. میگویند این کافران که محمد این قرآن از خود ساخت.
جایى دیگر گفت: إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ این پیغام که مى رساند محمد دروغى است که بر اللَّه مى بندد و سخنى است که خود مى سازد، و قومى دیگر از جهودان، که وى را در آن یارى مى دهند. ربّ العزّه گفت بجواب ایشان:
قُلْ یا محمد فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مثل القرآن فى البلاغه و الاخبار عمّا کان و یکون مُفْتَرَیاتٍ بزعمکم، گوى ایشان را اگر آنچه من آوردم مردم ساخت پس شما که مردماناید بیارید ده سورت مانند این فرا ساخته شما. این جاده سورت گفت و در سورت یونس گفت بِسُورَهٍ مِثْلِهِ اگر نزول سوره هود پیش از سوره یونس بوده پس در معنى آن اشکال نیست که اوّل گفت ده سوره بیارید چون عاجز بودند از آن واکم کرد گفت یکى بیارید و این سخن بنظم خویش راست است و قول مفسران اینست، امّا قومى گفتند که: اوّل سورت یونس فرو آمد پس معنى آنست که: فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ فى الخبر عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید، فلما عجز و قال لهم فى سوره هود ان عجزتم عن الإتیان بسوره مثله فى الاخبار عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ من غیر خبر و لا وعد و لا وعید و انما هى مجرّد البلاغه.
وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ الى المعاونه على المعارضه. اى- ادعوا کل مخلوق یقدر معاونتکم فى هذا. میگوید: هر که توان آن دارد که سخن گوید بعربیّت او را بیارى گیرید درین معارضه اگر توانید و راست مى گویید که لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا پس گفت: فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ اى- فان لم یستجب لکم من تدعونهم الى المعاونه و لم یتهیأ لکم المعارضه فقد قامت علیکم الحجه. فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ انزله جبرئیل باذن اللَّه و بعلمه اى- و اللَّه عالم بانزاله و عالم انه من عنده.
و گفته اند: این: باء، اینجا بمعنى من است. اى- من علم اللَّه، میگوید: اکنون که هیچ کس شما را معاونت ندارد و معارضه راست نشد و عجز جمله عرب درین ظاهر گشت پس حجّت حق بر شما قائم شد و روشن گشت بارى بدانید که این قرآن از خداست از نزدیک او و از علم او. در قرآن چند جایگه میگوید که این قرآن از علم خدا است مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ یعنى- القرآن.
ثم قال: وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى- و اعلموا ان لا اله الا هو منزل القرآن على محمد فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ استفهام معناه الامر کقوله: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ و المعنى اذا رایتم العرب قاطبه عجزت عن الإتیان بمثل شىء من القرآن فاسلموا. مفسران را دو قول است در این آیت یکى آنست که این خطاب با کافران است چنان که بیان کردیم دیگر قول آنست که خطاب با رسول و با مؤمنان است یعنى- فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لکم یا معشر المؤمنین فقولوا لهم فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ.
قوله: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا این کانَ کون حال است نه کون قدم، و آیت در شان اهل ریا است که در دنیا طاعت بریا کنند بر دیدار مردم، نه بر اخلاص، رسول خدا (ص) گفت:
«ان اخوف ما اخاف علیکم الشرک الاصغر» قالوا یا رسول اللَّه و ما الشرک الاصغر؟ قال: «الریاء».
و قال (ص): «اذا جمع اللَّه الناس یوم القیمه لیوم لا ریب فیه، نادى مناد من کان اشرک فى عمل عمل للَّه احدا فلیطلب ثوابه من عند غیر اللَّه فان اللَّه اغنى الشرکاء عن الشرک».
ضحاک گفت: این آیت در شأن کافرانست که در دنیا نیکیها کنند، گرسنگان را طعام دهند، و برهنگان را بپوشند، و مظلومان مسلمانان را نصرت کنند، و در جمله بابواب خیر کوشند، رب العالمین هم در دنیا جزاى کردار نیکوى ایشان بایشان در رساند، در مال و نعمت و روزى ایشان بیفزاید و تن درستى دهد تا بکام و مراد و هواى خود زندگى کنند تا مزد کردار ایشان در دنیا بتمامى بایشان رسد چنان که گفت: وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ- اى- لا ینقصون ثوابها بل یوفّونه، اما ایشان را از ثواب و نعیم آخرت هیچ نصیب نباشد چنان که گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها اى- فى الدنیا لانهم لم یریدوا به وجه اللَّه و لم یؤمنوا به وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ این حکم کافرانست و منافقان، اما مؤمنان که در دنیا عمل نیکو کند و در آن عمل صدق و اخلاص بجاى آرد اگر چه رزق دنیا و معیشت دنیا خواهد اما ارادت آخرت بر دل وى غالب بود.
رب العالمین به نیت نیکویى او را، هم در دنیا رزق حلال برو موسع دارد هم در عقبى بسعادت ابد و نعیم جاودانه رساند، اینست که مصطفى (ص) گفت:
«ان اللَّه لا یظلم المؤمن حسنه یثاب علیها الرزق فى الدنیا و یجزى بها فى الآخره و اما الکافر فیطعم بحسناته فى الدنیا حتى اذا افضى الى الآخره لم تکن له حسنه یعطى بها خیرا
أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ این کانَ هم چنان که «کان» پیشین است یعنى- أ فمن هو على بینه و هو الرسول (ص) «على بینه» اى- بیان و حجه، و هو القرآن مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ اى- یقرأه شاهِدٌ مِنْهُ یعنى- لسان محمد (ص) قال محمد بن الحنفیه:
قلت لابى انت التالى، قال: و ما تعنى بالتالى. قلت: قوله سبحانه: وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قال وددت انى هو و لکنه لسان النبى (ص): «وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» سخن اینجا تمام شد و جواب محذوف است. میگوید: که کسى بر چیزى روشن و بر پیغامى راست درست است از خداوند خویش و زبان او آن را میخواند آن زبان که گواه خدا است بر خلق این کس چنان کسى است که او را از این هیچ چیز نیست؟ و گفته اند: جواب محذوف آنست که- أ فمن هو على بینه من ربه کمن یرید الحیاه الدنیا و زینتها- و گفته اند: شاهد اینجا جبرئیل است و معنى یَتْلُوهُ یتبعه، مى گوید: کسى که او بر درستى و راستى و پیدایى بود از خداوند خویش و گواهى از اللَّه ایستاده بر پى آن کس و آن جبرئیل است که در پى محمد نشسته بپیغام افزایى و سخن رسانى و دنى آرایى این کس چنان دیگر است که او را از این هیچ چیز نیست؟ و عن الحسین بن على (ع) شاهِدٌ مِنْهُ محمد (ص) فیکون أ فمن کان هو المؤمن على بینه اى- بیان و بصیره من ربه و یتلوه شاهد منه یعنى- و یشهد له محمد (ص) یوم القیمه لقوله: وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً. و قیل: یتلوه اى- بتبع محمدا (ص) شاهد منه و هو على بن ابى طالب (ع) و قیل: هو ابو بکر. قال النحاس:
الهاء فى ربه للنبى (ص) و فى یتلوه تعود على البینه لان البینه و البیان واحد و فى «منه» تعود على اسم اللَّه عز و جل وَ مِنْ قَبْلِهِ اى- من قبل نزول القرآن و مجىء محمد (ص) کان کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً لمن اتّبعها یعنى- التوریه و هى مصدّقه للقرآن شاهده للنبىّ (ص) اماما نصب على الحال. و عرب راه را امام خوانند از بهر آنکه در پیش رونده است و حاجت را امام خوانند از بهر آنکه در پیش جوینده است، و منه قول بعضهم:
جئتک مسترفدا بلا سبب | الیک الّا بحرمه الادب | |
فاقض امامى فاننى رجل | غیر ملحّ علیک فى الطّلب | |
أُولئِکَ یعنى- اصحاب محمد (ص) و قیل: اراد به مسلمه اهل الکتاب عبد اللَّه بن سلام و اصحابه یُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى- بالقرآن و قیل: بالتوریه. میگوید:
مسلمانان اهل کتاب گرویده اند به تورات و گرویدگان ایشان به تورات از بهر آن گفت که ایشان در تورات نبوّت محمد (ص) مثبت یافتند و بپذیرفتند وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ اى- ب: محمد (ص) و القرآن مِنَ الْأَحْزابِ من الکفار الّذین تحزّبوا و اجتمعوا على رسول اللَّه و عدوانه من الیهود و النصارى و المجوس و سایر الملل فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ میگوید: هر که به محمد کافر شود و به قرآن، از هر جوکى از جوکهاى جهود و ترسا و گبر و مشرک و دهرى و منافق آتش دوزخ وعده جاى اوست. این آیت دلیل است بر بطلان مذهب جماعتى متکلمان که گفتند کافران بحقیقت دهریاناند و زنادقه امّا جهود و ترسا و گبر و جمله اصناف کفره بیرون از دهرى ایشان را کافران بحقیقت نگویند منزلت ایشان منزلت مبتدعان است جاوید در آتش نمانند و این مذهب باطل است و این سخن کفر و گوینده آن کافر و اوّل من قاله و اعتقده احمد بن حمدان الهروى و قال: سعید بن جبیر: کنت اذا وجدت الحدیث عن النبى (ص) صحیحا اصبت مصداقه فى کتاب اللَّه فافکرت فى قول النبى (ص) لیس یسمع بى احد فلا یؤمن بى و لا یهودىّ و لا نصرانىّ الّا دخل النّار فطلبت مصداقه فى کتاب اللَّه فاذا هو وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ.
فَلا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ اى- من انّ موعده النّار. و قیل: من القرآن فیکون الخطاب للنبىّ (ص) و المراد غیره، یحتمل انّ التقدیر، قل للشّاک فى ذلک: فَلا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُ منزل مِنْ رَبِّکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ لا یصدّقون بانّ ذلک کذلک.
وَ مَنْ أَظْلَمُ اى- من اعنى و اشدّ کفرا مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً انّ له ولدا و شریکا و وصفه بغیر صفته و افترى علیه ما لم ینزله، أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ این همچنانست که جایى دیگر گفت فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ میگوید: هیچ کس عاصى تر و کافرتر و شوختر از آن کس نیست که خداى را ناسزا گوید و برو دروغ بندد و آنچه از بر خویش نهد و خود گوید کلام حق شمرد. این جواب ایشان است که میگفتند:
افترى محمد القرآن من تلقاء نفسه، آن گه گفت: أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ ناچار مرجع ایشان با حقّ است و انتقام را برو عرض دهند تا ایشان را بآن دروغ که گفتند جزا دهد، وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ و فریشتگان و پیغامبران و جمله مؤمنان که حاضر باشند در آن مجمع عظیم و موقف حساب گویند آن گه که ایشان را فرا دیدار اللَّه برند تا از ایشان سؤال کنند هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ ایناناند که بر خداوند خویش دروغ میگفتند و پیغامبران را دروغ زن میگرفتند، الْأَشْهادُ جمع شاهد بمعنى حاضر کصاحب و اصحاب، و روا باشد که این اشهاد اعضاى ایشان باشد، چنان که گفت:
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ الآیه.
أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ خواهى این سخن مستأنف گیر خواهى معطوف بر قول اشهاد.
آورده اند که مظلومى مستغیث پیش عبد الملک مروان بپاى ایستاد و عبد الملک بر منبر بود وى را گفت: یا امیر المؤمنین اتّق یوم النّدوه، وى گفت: و ما یوم الندوه؟
مستغیث گفت: یوم یَقُولُ الْأَشْهادُ … أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ. فارتعد عبد الملک و امر بردّ مظلمته و توفیر حقّه علیه.
و روى عبد اللَّه بن عمر عن رسول اللَّه (ص) انّ اللَّه یدنى المؤمن یوم القیمه یستره من النّار فیقول: اى عبدى تعرف ذنب کذا و کذا؟
فیقول: نعم. حتى اذا قرّره بذنوبه قال فانّى سترتها علیک فى الدّنیا و قد غفرتها لک الیوم ثم یعطى کتاب حسناته.
و امّا الکافرون و المنافقون فیقول الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ یمنعون عن دین اللَّه، وَ یَبْغُونَها اى- یبغون لها عِوَجاً اى- یطلبون للاسلام میلا عن الحقّ و عن الاستقامه. و قیل: یَبْغُونَها عِوَجاً اى- یتاوّلون القرآن تأویلا باطلا.- العوج فیما لا یرى بالعیون [من الکلام و العهد و الخلق و ما اشبهها. و العوج بفتح العین فیما یرى بالعیون] من العیدان و الحیطان و ما اشبهها، قال اللَّه تعالى قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ اى- بالبعث بعد الموت هُمْ کافِرُونَ.
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ این هم کون حال است یعنى- أُولئِکَ لیسوا بمعجزین فى الارض، اى- لم یعجزونا ان نعذّبهم فى الدّنیا و لکن اخرنا عقوبتهم و قیل:
مُعْجِزِینَ اى- سابقین فایتین هربا وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یمنعونهم من عذابه، یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ قرأ مکى و شامى و یعقوب «یضعف» مشدّده العین بغیر الف و قرأ الباقون «یضاعف» بالالف مخفّفه العین، و قد مضى الکلام فى هذه اللفظه فیما سبق. و تضعیف العذاب لهم لاضلالهم الغیر و اقتداء الاتباع بهم ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ این دلیل است که بنده را پیش از فعل استطاعت نیست، جایى دیگر گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً. قال قتاده: ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ صمّ عن سماع الحقّ فلا یسمعونه وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ الهدى قال اللَّه تعالى: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ و قال صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ قال ابن عباس: اخبر اللَّه تعالى انّه حال بین اهل الشّرک و بین طاعته فى الدّنیا و الآخره قال: فَلا یَسْتَطِیعُونَ خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ و روا باشد که این نفى استطاعت از بتان بود که بتان نشنوند و نبینند و نتوانند که شنوند یا ببینند، همانست که جایى دیگر گفت أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها. أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ اى- خسر و راحه انفسهم و سعادتها وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ اى- ما کانوا یزعمون من شفاعه الملائکه و الاصنام. و قیل: بطل سعیهم و خاب رجاؤهم و لم ینتفعوا بکذبهم.
لا جَرَمَ معناه حقّا. و قیل معناه: حقّ له. و قیل: لا بدّ و لا محاله، و ذهب بعض النّحویین الى ان «لا» نفى لما ظنّوا انّه ینفعهم یعنى- لا ینفعهم ذلک، و معنى «جرم» کسب، و فاعله مضمر تقدیره: کسب فعلهم أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ یعنى- من غیرهم و ان کان الکلّ فى الخسار.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ … الآیه. فرمان آمد از درگاه.
احدیّت و جناب صمدیّت بمهتر کائنات، و سیّد سادات، شمس هدایت، و کیمیاى دولت، سهیل سعادت، و بحر طهارت، که ما ترا بخلق فرستادیم تا طبیب دلهاى اندوهگنان باشى، مرهم درد سوختگان، و آسایش جان مؤمنان باشى، این نامه ما بر ایشان خوانى، و آن لهیب آتش عشق ایشان و سوز دل ایشان در آرزوى دیدار ما امروز بربنشانى، و فردا را وعده وصال و دیدار دهى، پس بدانکه تنى چند ازین مهجوران عدل ما، و رنجوران داغ قطیعت ما، شنیدن آن مى نخواهند که ذوق آن نمیدانند، و حوصله آن ندارند، و آن گه از تو ترک آن مى درخواهند آن را مى بگذارى، و بر امید صلاح و ایمان ایشان مراد ایشان مى جویى، مکن اى محمد، مراد ایشان مجوى، و دل در ایشان مبند، که ما ایشان را در ازل براندیم، و داغ حرمان و خذلان بر ایشان نهادیم.
اى سید ایشان ترا دشمنان و بد خواهانند اگر سخنى بطعن گویند یا تعنّتى جویند دل خویش بتنگ میار، و اگر ایمان نیارند غم مخور، ایشان خبیث اند و حضرت عزّت ما پاک است جز پاکان را بخود راه ندهد «ان اللَّه تعالى طیب لا یقبل الا الطیب» هر که نه آن ما است اگر چه عین طهارت است او را پلید دان چه آدمى و چه سگ. یقول اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ و هر که آن ما است اگر چه عین نجاست است او را پاک شمر چه آدمى و چه سگ. یقول اللَّه تعالى: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ سگى بر وفاى دین قدمى برداشت ما جبرئیل را بخدمت او فرستادیم، و در دنیا با آن جوانمردان بداشتیم، و از آفات نگه داشتیم، نجاست او بطهارت برداشتیم، در دنیا با ایشان، و در غار با ایشان، و در قیامت با ایشان، و در بهشت با ایشان. پس بنده مومن که هفتاد سال بر بساط اسلام بوده و ذوق ایمان چشیده و قدم بر قدم رسول نهاده و خداوند عالم او را پاک خوانده، و مهر خود در دل وى نهاده، کجا روا دارد که در قیامت او را نومید کند.
ما را بمران چو سایلان از در خویش | بنگر صنما که عاشقم یا درویش | |
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها … الآیه- من قنع منّا بالدّنیا مع دناءه صفتها ما ضننّا علیه بإمتاع ایّام، لکن یعقب ارى کمالها شرى زوالها و یتلوا طعم عسلها سم حنظلها. هر که از ما دنیا خواهد دنیا از وى دریغ نیست لکن از آخرت درماند و آن دنیا با وى هم بنماند.
در آثار بیارند که هر که روى در دنیا دارد پشت بر خداى دارد و پشت بر خداى داشتن آنست که پیوسته باندیشه دنیا خسبد، و بر اندیشه دنیا خیزد، و اوقات وى بدان مستغرق بود، نداند آن مسکین که این دنیا متاع الغرور است، و بساط لعب و لهو جاى بازیچه نادانان، و سبب فریب ایشان، دنیا دار بسان مسافر است در کشتى نشسته و دنیا زاد وى، اگر زاد افزون از آن بر گیرد که باید کشتى غرق شود و سبب هلاک وى گردد.
آورده اند که ذو القرنین در بلاد مغرب رفت ملک آن دیار زنى داشت، ذو القرنین گفت: این ملک بمن تسلیم کن. گفت: لا و لا کرامه، خواست که بقهر ملک بستاند عارش آمد که با زنى جنگ کند، زن گفت: ترا مهمان کنم چون از دعوت فارغ شوى ملک بتو تسلیم کنم چون بخوان آمد خوانى دید زرّین نهاده، همه کاسه هاى زرین و بجاى طعام مروارید و جواهر در آن کرده. ذو القرنین گفت: چه خورم طعام باید، که این هیچ خوردن را نشاید، آن زن گفت: چون نصیب تو از دنیا نان بیش نبود ملک زمین کجا برى شاید که نبود ترا ملکى که نصیب تو از دو تا نان بیش نیست دیگر همه وبال است و نکال، ابو بکر وراق گفت حیات دنیا دیگرست، و زینت دنیا دیگر، زینت دنیا آنست که در آن آیت گفت: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ الى آخرها. و حیات دنیا کراهیت مرگ است. هر که دنیا دوست دارد، از خدا خبر ندارد، و هر که از خدا خبر ندارد هرگز آرزوى مرگ نکند، و زندگانى همین داند، که زندگانى دنیا است شهوتى بر کمال و غفلتى بى نهایت، و از آن حَیاهً طَیِّبَهً که دوستان در آناند بى خبر، اشارت قرآن مجید و عزت کلام بار خدا اینست که أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ هرگز برابر کى بود حیات غافلان و حیات عارفان. حیات غافلان آنست که گفت: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها و حیات عارفان أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید:
عارفان در روشنایى آشنایى اند بر نور دین، و روح یقین، براه توفیق رفته، و بمقصد تحقیق رسیده، دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته، این بیّنت بر لسان اهل اشارت آن تخم درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهاى دوستان خود ریخت چنان که در خبر است:
«ثم رش علیهم نورا من نوره»
نهاد ایشان خاکى خوش بود که در عهد خلقت آدم از قسم طیب برآمده بود، قابل تخم درد عشق آمده پس آفتاب وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها بر آن تافت، پرورشى تمام بیافت، تا عبهر عهد برآمد گل انس بشکفت، مهب ریاح سعادت گشت، و محل نظر الهیت شد، بروزى و شبى سیصد و شصت بار آن بنده همه شب در خواب و این نظر بدل وى روان، او خفته و نظر اللَّه وى را کوشوان(نگهبان)، و اگر از جاده حقیقت یک بار میلى کند یا در هواى بشریت پروازى کند از عالم غیب ندا آید که وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ.
اى باز هوا گرفته باز آى و مرو | کز رشته تو سرى در انگشت من است. | |
کشف الأسرار و عده الأبرار، ج۴