کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۲۰۰-۲۰۶
النوبه الاولى
قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ۲۰۰- چون فارغ شوید از مناسک حج خویش فَاذْکُرُوا اللَّهَ یاد کنید و بستائید خداى را کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ چنانک پدران خود را مىستائید و یاد میکنید، أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً و در افزونى و نیکویى ذکر سخت تر از آن، فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ از مردمان کس است که میگوید رَبَّنا خداوند ما آتِنا فِی الدُّنْیا ما را از دنیا چیزى بخش در دنیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ … و او را در خیر آن جهان هیچ نصیب نه.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ و ازیشان کس است که میگوید رَبَّنا خداوند ما آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً ما را درین جهان نیکویى ده، وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً و در آن جهان هم نیکویى ده، وَ قِنا عَذابَ النَّارِ و از ما باز دار عذاب آتش
أُولئِکَ- ایشانند لَهُمْ نَصِیبٌ که ایشانراست بهره مِمَّا کَسَبُوا از هر چه خواستند هم این جهانى و هم آن جهانى وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ و خداى زود شمارست و آسان توان.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ- یاد کنید خداى را به بزرگوارى و پاکى و برترى فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ در روزهاى شمرده، فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ هر که بشتابدببازگشت با خانه خود در نفر اول فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ برو بزه نیست. وَ مَنْ تَأَخَّرَ و هر که تمام کند مقام خود آن سه شب بمنا فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بر وى از گناهان گذشته وى هیچ باقى نیست، لِمَنِ اتَّقى آن کس را که در باقى عمر خود از خشم خداى به پرهیزد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و از خشم و عذاب خداى به پرهیزید وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ۲۰۳ و بدانید که شما را بر خواهند انگیخت و بهم خواهند کرد و پیش وى خواهند برد.
وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ که ترا مى خوش آید سخن او فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ یُشْهِدُ اللَّهَ و خداى را گواه میدارد عَلى ما فِی قَلْبِهِ بر آن بد که در دل دارد وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ ۲۰۴ و او پیچانتن است[۱] جنگ جوى ستیزهکش.
وَ إِذا تَوَلَّى و چون از پیش تو برگردد سَعى فِی الْأَرْضِ در زمین بنهیب بد برود لِیُفْسِدَ فِیها- تا تباهى کند در آن، وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و تباه کند کشته و جانور وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ ۲۰۵ خداى تباهى دوست ندارد.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ- چون وى را گویند اتَّقِ اللَّهَ از خداى به ترس و از خشم وى به پرهیز أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ زور کافرى وى را بگیرد فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ بسنده است وى را دوزخ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ ۲۰۶ و بد آرام گاه که آنست.
النوبه الثانیه
– قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیه …- سبب نزول این آیت آن بود- که عرب چون از حج و مناسک فارغ مىشدند، هر کسى بر در کعبه بیستادى و مناقب و مآثر پدر خویش در گرفتى، این یکى گفتى- پدرم مهمان دار بود و درویش نواز، و آن یکى گفتى- پدرم مبارز بود و جنگها مردانه بکردمى، و گفتى چون خاندان ما بجوانمردى و نیکوکارى و سرافرازى هیچ خاندانى نیست، هر کسى بنوعى تفاخر میکرد، و مناقب اسلاف خود مىخواند، رب العالمین ایشان را از آن برگردانید و بذکر خود فرمود گفت:- چنانک پدران خود را یاد مىکنید مرا یاد کنید و مرا ستائید، که آن همه نیکویى بپدران شما من کردم، و من خواستم، و من بر آن داشتم، پس شکر همه مراست، و منت مرا! «أنا و الملأ فى بناء عظیم- اخلق فیعبد غیرى و انعم فیشکر غیرى»
ابن عباس گفت معنى آیت آنست:- که چون پدر ترا بدى میگویند و در حق وى ناسزا شنوى خشم گیرى و از آن فراهم آیى، چون که از مبتدعان و بى دینان در حق ما ناسزاها مىشنوى و گزافها مىبینى بدان خشم نگیرى، و چشم از آن برهم نهى، چنین مکن! فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً- یاد کرد اللَّه بخشم گرفتن در ناسزا که بحق وى میشنوى بیشتر کن از یاد کرد پدران بخشم گرفتن در بدایشان شنیدن. و هم ازین باب آنست آنچه رب العالمین گفت- «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» و به قال النبى:- «اوثق عرى الایمان الحبّ فى اللَّه و البغض فى اللَّه.»
قومى گفتند- «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ» خطیب را میگوید بمنا در ایام منا، که مرا ستائید و مرا یاد کنید چنانک بروزگار گذشته پدران خود را مىستودید، و مىیاد کردید، بل که بیشتر. و اگر ایشان را حق تربیت است ما را حق کردگارى و روزى گمارى است. اینجا نکته است بآنچه حق پدر گفت نه حق مادر، یعنى که پدر را بحرمه و هیبت یاد کنید، و مادر را بشفقت و رحمت و اللَّه تعالى هو الذى یرحم و لا یرحم.
فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا الآیه …- این قومى راست که همّت ایشان دنیا بود، مال و زر و سیم و غلام و کنیزک وضعیت و ماشیه، اللَّه میگوید وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ- کسى که از ما همه این خواهد وى را از خیر آن جهانى هیچ نصیب نه. همانست که گفت:- وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ
فى بعض الاخبار- من بدأ بنصیبه من الدنیا فانه نصیبه من الآخره و لا یدرک منهما ما یرید، و من بدأ بنصیبه من الآخره وصل الیه نصیبه من الدنیا و ادرک من الآخره ما یریده.
آن گه صفت پیغامبران و مؤمنان در گرفت، و باز نمود که ایشان چه خواهند و مقصود ایشان چه بود، گفت وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ- مفسران را قولهاست در حسنه این جهانى و حسنه آن جهانى. على بن ابى طالب (ع) گفت: حسنه این جهانى هم جفت شایسته است، و آن جهانى حوراء بهشتى، و عذاب آتش که از آن مى پرهیز خواهند هم جفت بد است در دنیا- یدلّ علیه ما
روى ابو الدرداء- انّ رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم قال- «من اوتى فى الدنیا قلبا شاکرا و لسانا ذاکرا و زوجه مؤمنه تعینه على امر دنیاه و آخرته، فقد اوتى فى الدنیا حسنه و فى الآخره حسنه»
قتاده گفت- حسنه دو جهانى عافیت است: و دلیل برین تأویل آنست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بعبادت بیمارى شد، و آن بیمار را چون بچه مرغ بى بال دید،فقال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم- «هل کنت تدعوا اللَّه بشیء او تسأله شیئا ایّاه؟ قال کنت أقول اللهم ما کنت معاقبى به فى الآخره فعجّله لى فى الدنیا، فقال سبحان اللَّه اذا لا تستطیعه او لا تطیقه، هل لا قلت «اللهم ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الآخره حسنه و قنا عذاب النار فدعا اللَّه بها فشفاه.
و قیل من اتاه اللَّه الاسلام و القرآن و اهلا و مالا و ولدا فقد اوتى فى الدنیا حسنه و فى الآخره حسنه. وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ابن عباس قال:- «عند رکن الیمانى ملک قائم منذ خلق اللَّه السماوات و الارض یقول آمین، فقولوا- رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ.
رب العالمین گفت- ایشان که این دعا کنند و خیر دنیا و آخرت از من خواهند ایشانراست هر چه از من خواهند، فذلک قوله- أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا اى سألوا- ابن عباس گفت- مردى آمد پیش رسول خدا و گفت-«مات ابى و لم یحجّ أ فأحجّ عنه؟ فقال النبى «لو کان على ابیک دین فقضیته اما کان ذلک یجزى؟ قال بلى قال- فدین اللَّه احق ان یقضى. قال- فهل لى من اجر؟ فانزل اللَّه هذه الآیه- یعنى من حج عن میت کان الاجر بینه و بین المیّت.
وعن انس، قال رسول اللَّه:- فى رجل اوصى بحجّه کعب له اربع حجات: حجه للذى کتبها، و حجه للذى نفذها، و حجه للذى اخذها، و حجّه للذى امر بها.
وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ الآیه …قال النبى- «ان اللَّه تعالى یحاسب الخلق فى قدر حلب شاه» میگوید اللَّه زود شمارست که چون یکى را شمار کرد همه خلق را شمار کرد، چندان که کسى یک چشم زخم بیرون نکرد وى شمار همه خلقان همه بکند، که نه حاجت بشمار کردن دارد، نه در آن تأمل و تفکر کردن، از دور آدم تا منتهى عالم لا بل که از ابتداء آفرینش تا آخر که قیامت پدید آید، اعمال بندگان و حرکت آفریدگان و دم زدن ایشان همه داند و شمردن آن تواند، و خرد و بزرگ آن بیند، و بنده را از آن خبر دهد، و جزا کند، اینست که گفت عز و علا:- یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیه …- ایام معدودات ایام تشریق است، و آن یازدهم ذى الحجه است و دوازدهم و سیزدهم. یازدهم را یوم القر گویند، لان الناس یقرون فیه بمنا، و یفرغون من معظم النسک. و دوازدهم- یوم النفر الاول گویند، و سیزدهم یوم النفر الثانى گویند، در خبرست که- انّها ایام اکل و شرب و ذکر اللَّه عز و جل و شب چهاردهم- لیله الحصبا- گویند، لان الناس ینزلون فیها بالمحصب و دهم ذى الحجه- روز نحر- است و نهم- روز عرفه و هشتم- روز ترویه- و جمله دهه ذى الحجه- ایام معلومات- گویند، بمذهب شافعى. و شرف این روزها را مصطفى گفت:-«ما من ایام افضل عند اللَّه، و لا العمل فیهن احبّ الى اللَّه، من هذه الایام العشر.فاکثروا فیهن من التهلیل و التکبیر، فانها ایام تهلیل و تکبیر و ذکر اللَّه عز و جل، و انّ صیام یوم منها یعدل بصیام سنه، و قیام کل لیله منها کقیام لیله القدر، و العمل فیهن یضاعف بتسع مائه ضعف.
وقال صلى اللَّه علیه و آله و سلّم: «سیّد الشهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجه»
و از فضل و شرف ایام معلومات آنست که- ابراهیم خلیل را در آن خواب نمودند بذبح فرزند، و آن قصه برفت، و تشریف بیافت. و موسى کلیم در آن وعده مناجات یافت، گویند- که آن سى روز که وى را وعده دادند ماه ذى القعده بود و ده روز که بر افزودند از اول ماه ذى الحجه بود. فذلک قوله تعالى وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ و مصطفى را درین ده روز بشارت دادند باتمام نعمت، و اکمال دین و شریعت، و بر دشمن ظفر، و نصرت و خشنودى خداوند عز و جل، و ذلک فى قوله تعالى- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الآیه …
و فى ذلک ما روى عن ابن عباس قال:- کل بیعه الرضوان فى عشر ذى الحجه، و بناء- الکعبه فى عشر ذى الحجه، و کمال الدین کان فیه، و فیه وقعت التوبه لادم، و فیه وقع النداء و الاجابه بالحج. قال تعالى- وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِ، و فیه وقع التقرب و التکلیم لموسى بن عمران، و فیه وقع الفداء بالذبح لاسماعیل،
وقال «و ابتنى على بفاطمه علیهما السلام فى ذى الحجه من اثنین و عشرین من الشهر.»
وفى روایه اخرى عن میمون بن مهران عن عبد اللَّه بن عباس قال- قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم:- «ان اول یوم من ایام العشر هو الیوم الذى تاب اللَّه على آدم و غفر له، فمن صام ذلک الیوم غفر اللَّه له ذنوبه و تاب علیه. و الیوم الثانى نجى اللَّه فیه یونس من بطن الحوت، فمن صام ذلک الیوم کان کمن عبد اللَّه الف سنه لم یعصه فیه و نجاه من کل غمّ و کرب و الیوم الثالث، استجاب اللَّه فیه لزکریا، فمن صام ذلک الیوم استجاب اللَّه له کل دعوه دعا بها لدنیاه و آخرته. و الیوم الرابع ولد فیه عیسى بن مریم، فمن صام ذلک الیوم نفى اللَّه البؤس و الفقر من بین عینیّه و یکون یوم القیمه مع السفره الکرام البرره، و الیوم الخامس، ولد فیه موسى بن عمران فمن صام ذلک الیوم برى من النفاق، و الیوم السادس فتح اللَّه خیبر على النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، فمن صام ذلک الیوم نظر اللَّه الیه، و من نظر الیه لم یعذّبه ابدا، و الیوم السابع تغلق فیه ابواب جهنم السبعه، و الیوم الثامن و هو- یوم الترویه- یفتح اللَّه فیه ابواب الجنان الثمانیه، و الیوم التاسع و هو الیوم المشهود و هو- یوم عرفه- و هو یوم الحج الاکبر، فمن صام ذلک الیوم کتب له صیام سنتین، سنه قبلها و سنه بعدها یباهى اللَّه به ملائکته، و غفر له ذنوبه کلها، و الیوم العاشر و هو- یوم النحر- فمن اهرق فیه دما غفر اللَّه له باول قطره تقطر من دم اضحیته، و غفر له ذنوبه، و ذنوب عیاله کلهم، و من اطعم من نسکه و تصدّق به بعث یوم القیمه آمنا و تکون تلک الاضحیه فى میزانه اثقل من جبل احد، و تطفئ عنه اضحیته حر جهنم.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیه ….- ذکر اینجا تکبیر است، و علما را اختلاف است در وقت آن و قدر آن، و اجمع اقاویل آنست که- روز عرفه نماز بامداد در گیرد تا آخر ایام تشریق نماز دیگر کرده از پس نمازها، و در مجمعها میگوید- «اللَّه اکبر اللَّه اکبر اللَّه اکبر؛ لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، و للَّه الحمد على ما هدانا.» و اصل این تکبیر از عهد ابراهیم خلیل است اندر آن حال که خواست فرزند را قربان کند، چون صدق عهد از وى ظاهر گشت، و فرمانبردارى را میان ببست اللَّه تعالى ندا داد جبرئیل اندر هوا ندا کرد، و گوسفند فدا را همى آورد و همى گفت- «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر و للَّه الحمد» ابراهیم بر نگرست بدید آواز برداشت و گفت که- «لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر» اسماعیل آگاه گشت و آواز برداشت گفت.
«اللَّه اکبر و للَّه الحمد» اللَّه تعالى این ذکر اندرین امّت مشروع کرد، تا اندرین ایام همى گویند و از آن حال یاد همى آرند. و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت-
«زیّنوا اعیادکم بالتکبیر»
و یروى- «زینوا العیدین بالتهلیل و التقدیس و التحمید و التکبیر»
و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روز عید چون بیرون شدى این دعا گفتى:«اللهم بحق السائلین الیک، و بحق مخرجى هذا، لم اخرج اشرا، و لا بطرا، و لا ریاء و لا سمعه. خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک، فعافنى اللهم بعافیتک من النار.»
فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ الآیه …- هر که تعجیل نماید و از منا برود در نفر اول، و سه شب از ایام تشریق بمنا بنپاید، او را رخصت هست و بر وى هیچ بزه نیست، پس اگر شب سیم آفتاب فرو شده نرفته باشد پس روا نیست که تعجیل کند تا روز سیم که سنگ افکند، آن گه با مردم برود. و قیل فى معناه فمن تعجل فى یومین فهو مغفور له- لا اثم علیه، و لا ذنب و من تأخر فکذلک. قال سعید بن المسیب «توفى رجل بمنا فى آخر فى ایام التشریق، فقیل لعمر أ فلا تشهد دفنه؟ قال عمر- و ما یمنعنى ان ادفن رجلا لم یذنب منذ غفر له.» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ الآیه …- این در شأن مردى آمد از قریش، ازین منافقى، نیکو سخنى، بد فعلى، که منظرى شیرین داشت و سخنى نرم و زبانى خوش اما کافر دل بود، و سوگند خوار و سخت خصومت و بد سیرت. آمد بر مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم و سوگند یاد کرد- که من ترا دوست دارم و بر دین توام. و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم او را بدین بنواخت و نزدیک خود کرد، و سخنش خوش آمد. گویند که اخنس بن شریق بود و گویند که- ثعلبه- بود.
وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِی قَلْبِهِ و آن گه خداى را مر گواه گرفتى که آنچه میگویم راست است و دروغ بود و یُشْهِدُ اللَّهَ خواندهاند بفتح یا و رفع هاء اللَّه- و معنى آنست که خداى گواه است پنهان بد او در دل او.
وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ- قال- شدید القسوه فى معصیه اللَّه، جدل بالباطل، عالم اللسان، جاهل للعلم، یتکلم بالحکمه و یعمل بالخطیئه.
قال النبى:- «انّ ابغض- الرجال الى اللَّه الالدّ الخصم».
وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ الآیه …- دو معنى گفتهاند این را، یکى آنست که چون بر گردد از تو این منافق در زمین تباه کارى کند، که جایى بگذشت و کشت زارى را دید، و آتش در آن زد، و چهار پاى را بکشت. معنى دیگر آنست که- این منافق چون والى شود و او را ولایتى و عملى بود بیداد کند و فساد جوید تا اللَّه تعالى بشومى وى باران باز گیرد، تا چهار پایان نیست شوند و کشت زار خشک گردد و تباه شود.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ- … این عزت حمیّت است و این اثم کفر، یعنى چون او را گویند که- از خدا بترس، حمیت جاهلیت و قوت کفر او را بر آن دارد که فساد و معصیت کند. قال- عبد اللَّه بن مسعود- انّ من اکبرالذنب عند اللَّه عز و جل ان یقال للعبد- اتق اللَّه، فیقول- علیک بنفسک.» ضحاک گفت کافران قریش مکر ساختند و کسى را به مدینه فرستادند، که ما مسلمان شدیم، و جماعتى را از یاران درخواستند تا ازیشان دین حق بیاموزند. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قومى را بفرستاد، نام ایشان- خبیب بن عدى الانصارى و مرثد بن ابى مرثد الغنوى، و عبد اللَّه بن طارق، و خالد بن بکیر، و زید بن الدثنه، و عاصم بن ثابت امیر ایشان بود، بیامدند از مدینه و هفتاد مرد از کافران براه ایشان آمدند، و مرثد و خالد و عبد اللَّه کشته شدند، و عاصم هفت تا تیر داشت، بهر تایى مردى را از عظماء مشرکان بکشت، آن گه گفت «اللهم انى حمیت دینک صدر النهار فاحم لى آخر النهار» پس کافران گرد وى درآمدند و او را بکشتند، خواستند تا سر او از تن جدا کنند و به مکه برند، رب العالمین لشکر زنبور بفرستاد تا کافران را از وى باز داشتند، که عاصم را با خداى عهدى بود که هیچ کافر را هرگز بر وى غلبه نباشد، و دست هیچ کافر بود نرسد، و او را نپاسد- پس گفتند- بگذارید تا زنبوران از وى باز گردند آن گه سرش از تن جدا کنیم، پس بارانى عظیم ببارید و سیلى در آمد، و عاصم را برگرفت.
چنین آوردهاند که عاصم را برگرفت و به بهشت برد، و کافران را برگرفت و بدوزخ برد. پس خیب بن عدى را با سیرى بردند، و بنو الحارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف او را بخریدند تا به پدر خویش باز کشند، که پدر ایشان حارث روز احد بدست خبیب کشته شد دختران حارث گفتند هرگز هیچ اسیر چون خبیب ندیدیم، که در مکه هیچ میوه نبود، و هر وقت بدست وى خوشه انگور میدیدیم، پس او را از حرم بیرون بردند تا بردار کنند و در آن حال این شعر بگفت:
فلست ابالى حین اقتل مسلما | على اى شق کان فى اللَّه مصرعى | |
و ذلک فى ذات الاله و ان یشأ | یبارک فى اوصال شلو ممزّع |
آن گه گفت- «اللهم انک تعلم انه لیس احد حولى یبلّغ رسولک سلامى، فابلغه سلامى» پس مردى از مشرکان نیزه بر سینه وى نهاد، خبیب گفت «اتّق اللَّه» آن کافر خشم گرفت و در طعنه بیفزود و گذاره کرد، رب العالمین این آیت در شأن وى فرستاد وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ.
النوبه الثالثه
– قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیه …- ابتداء مناسک حج و عمره نیّت است، و اول رکنى از ارکان آن احرام است، و احرام از جامه بیرون آمدن است، از روى اشارت میگوید- هر که بتن زیارت خانه ما کند از جامه بیرون آید، پس هر که بدل قصد حضرت ما کند اولى تر که از مرادات بشرى بیرون آید- «المکاتب عبد ما بقى علیه درهم»- ربّ العالمین رعایت دل درویش را فرمود که چون بدرگاه من آئید! بصفت درویشان و عاجزان آئید! سر و پاى برهنه، و از اسباب راحت و لذت بازمانده، نه جامه نیکو، نه بوى خوش، نه صحبت هم جفت، تا درویشان چون پادشاهان و جهانداران بصفت درویشى همچون خودشان بینند، بر درگاه عزت دل ایشان بنماند، و قدر درویشى بدانند، و خطر آن بشناسند. آرى، هر که گوهر درویشى شناسد، آسان آسان از دست بندهد، سیرت درویشان در روش راه دین چنان باید که سیرت حاجیان در اعمال حج، که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد، و ذلک فى قوله- فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ الآیه …- روش دین داران هم برین سان نهادند، چشم خویش از ملاحظت اغیار فرو گیرند، و دل خویش همچون کاروان سراى گدایان منزل گاه هر بیهده نگردانند، و گر حاسدان و جاهلان جمله متفق شوند، و دل و دیده ایشان نشانه طعن خویش سازند، ایشان آزاد وار بر گذرند، و مکافات نکنند، هم روى با خود کنند و بر نفس خود با خصم خود برخیزند- یقول اللَّه تعالى- وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.
با خود ز پى تو جنگها دارم من | صد گونه ز عشق رنگها دارم من | |
در عشق تو از ملامت بى خبران | بر جان و جگر خدنگها دارم من |
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً الآیه …- گفتهاند که حسنه این جهانى که مؤمنان میخواهند علم و عبادت است، و حسنه آن جهانى بهشت و رؤیت. این جهانى شهود اسرار است و آن جهانى رؤیت ابصار، این جهانى توفیق خدمت و آن جهانى تحقیق وصلت، این جهانى اخلاص در طاعت و آن جهانى خلاص از حرقت و فرقت، این جهانى سنت و جماعت آن جهانى لقا و رؤیت، این جهانى ثبات الایمان آن جهانى روح و ریحان، این جهانى حلاوت طاعت آن جهانى لذت مشاهدت، این جهانى را عمل باید در طاعت آن جهانى را درد باید اندر معرفت، و از عمل تا درد راه دورست او که بدین بصر ندارد و معذورست، حاصل آن عمل حور و قصور است، و صاحب این درد در بحر عیان غرقه نورست.
اى راه ترا دلیل دردى | فردى تو و آشنات فردى |
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا الآیه …- درین آیت لطیفه است آن کس که دنیا خواست از ثواب عقبى لا محاله درماند، که اللَّه گفت- وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت-
«من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احب آخرته اضر بدنیاه، فآثروا ما یبقى على ما یفنى»
و آن کس که هم دنیا و هم عقبى خواست رب العزه از وى دریغ نداشت، و او را داد آنچه خواست،
ففى الخبر- «ان اللَّه لیستحیى من العبد ان یرفع الیه یدیه فیردّهما خائبتین»
– وروى «ان اللَّه لیستحیى من ذى الشیبه اذا کان مسددا لزوما للسنه ان یسأله فلا یعطیه»
بماند اینجا قومى دیگر که حقیقت رضا بشناختند، و بحکم خداى تن در دادند، و تقدیر وى پسندیدند، و از ثناء اللَّه باز سؤال از وى نپرداختند، نه تعرض دنیا کردند و نه عقبى خواستند، رب العالمین در حق ایشان میگوید «من شغله ذکرى عن مسئلتى اعطیته افضل ما اعطى السائلین» وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیه …- ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت. ذکر عادت بى قیمت است، از بهر آنک از سر غفلت است، ذکر حسبت بى زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنک زبان ذاکر در میان عاریت است. ذکر، خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجى بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است. خائف بگوش ترس نداء و عید شنید در دعا آویخت، راجى بگوش رجا نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب بگوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ الایه …- این صفت او را آخر نسک است، و عاقبت اعمال حج، وقت است اکنون که سخنى جامع برود مشتمل بر جمله مشاعر و مناسک، مقرون باشارات و لطائف.
بدان که حرم دواند: حرم ظاهر و حرم باطن، گرد بر گرد بکه حرم ظاهرست و گرد دل مؤمنان حرم باطن. در میان حرم ظاهر کعبه است قبله مؤمنان، و در میان حرم باطن کعبه ایست نشانه نظر رحمن، آن مقصد زوار و این محلّ انوار «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، آن آزادست از دست اشرار و کفار، و این آزادست از چشم و اندیشه اغیار، در حرم ظاهر اگر لقطه یابند هم بر جاى بگذارند تا خداوندش پدید آید، و بسر آن رسد، و درین حرم باطن اگر لقطه بود هم گرد آن گشتن روى نیست، و آن جز سرّ اللَّه نیست. خداى را عز و جل در هر دلى سرى است، و کس را بآن سرّ راه نیست، میگوید جل جلاله:- استودعته قلب من احببت من عبادى- سرّ ما مجوى! که هر که سرّ ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند، بنده را با سرّ ربوبیت چه کار! و لم یکن ثم کان بلم یزل و لا یزال چه راه؟
پیر طریقت گفت:- این علم سر حق است، و این مردمان صاحب اسرار، پاسبان را بار از ملوک چه کار؟ در پیش آن کعبه ظاهر بادیه مردم خوار، و در پیش این کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار!
عالمى در بادیه عشق تو سر گردان شدند | تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار |
آن کعبه قبله معاملت است، و این کعبه قبله مشاهدات، آن موجب مکاشف، و این مقتضى معاینت، آن درگاه عزت و عظمت، و این پیشگاه لطف و مباسطت!
گر نباشد قبله عالم مرا | قبله من کوى معشوقست و بس |
در زیارت آن کعبه ازار وردا معلومست، در زیارت این کعبه ازار تفرید و رداء تجرید است، احرام آن لبیک زبان است، و احرام این بیزارى از هر دو جهانست!
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان | کینست سوى کعبه و آن است سوى دوست | |
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه | کعبه است کوى دلبر و قبله است روى دوست |
جزاء آن حجّ حور و قصور است و نعیم و راحت بهشت، جزاء این حجّ آنست که در قبه غیرت بنشاند بر بساط عز، بر تخت قرب، و تکیه گاه انس، فیکاشفه بصفاته و یشاهده بذاته، گه در جلال مکاشفت و گه در لطف مشاهدت، فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
_________________________________________
[۱] ( ۱) کذا فى نسختى الف و د، سخت دشمنى فى نسخه ج.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول