آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۱۴۳- ۱۳۷

۲۴- النوبه الاولى‏
(۳/ ۱۴۳- ۱۳۷)

قوله تعالى: قَدْ خَلَتْ‏ گذشت و بود، مِنْ قَبْلِکُمْ‏ پیش از شما، سُنَنٌ‏ نهاده اى روزگار، فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ بروید در زمین و بر رسید، فَانْظُروا بنگرید و برسید، کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷) چون بود سرانجام ایشان که پیغامهاى من دروغ شمردند، و رسانندگان مرا استوار نگرفتند.
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ‏ این بیان کردن و پیدا آوردنى است مردمان را، وَ هُدىً‏ و راه نمونى، وَ مَوْعِظَهٌ و پندى، لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸) پرهیزگاران را.
وَ لا تَهِنُوا و سست مگردید، وَ لا تَحْزَنُوا و اندوهگین مبید «مباشید»، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏ و شما آخر برترید و غالب آیید، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) (چنین کنید و چنین دانید) اگر گرویدگانید.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ‏ اگر بشما رسید امروز خستگى، فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ‏ رسید بآن قوم، قَرْحٌ مِثْلُهُ‏ خستگى هم چنان که بشما رسید، وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ‏ و این روزگار آنست، نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ‏ که میگردانیم آن را میان مردمان بر دول.
وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا و تا خداى بیند که مؤمنان براستى و درستى که‏ اند، وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ و تا از شما گروهى شهیدان کند، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۱۴۰) و خداى دوست ندارد کافران و ستمکاران را.
وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا و تا پاک کند و بشوید مؤمنان را بآنچه بایشان‏ «باایشان» رسید، وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (۱۴۱) و ناچیز و تباه کند کافران را.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ پنداشتید که در بهشت شوید، وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ‏ و نیز بندید اللَّه، الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ‏ ایشان را که باز کوشند بتن و مال با دشمنان وى از شما که‏ اند؟ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (۱۴۲) و بندید «و بندیدا نیز» که شکیبایان از شما که‏ اند؟
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ‏ و شما بآرزو میخواستید مرگ بر شهادت، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ‏ پیش از آنچه دیدید در احد، فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ‏ آن گه آنچه میخواستید دیدید، وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۱۴۳). و بچشم خود فرا آرزوى خود مینگرید.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ‏- این افتتاحى دیگر است ذکر قصّه وقعه احد را، و تعزیت است دلهاى مؤمنان را. میگوید: پیش از شما در جهان سنّتها بود، یعنى: سنن الأیّام فى تداولها، عادتها و خویهاى روزگار در حال گردى و روزگردى میان جهانیان، بنیک و بد، گاه شادى و گاه اندوه، گاه راحت و گاه محنت، گاه آسانى و گاه شدّت. و اگر خواهى اضافت سنّت به اللَّه برى، یعنى سنن اللَّه فى خلقه. میگوید: پیش از شما بود در جهان سنّتها و نهادهاى اللَّه در کار راندن میان جهانیان، گاه آزمودن اهل حق بدولت اهل باطل، و دولت بازگردانیدن از اهل باطل با اهل حق، و آخر بعاقبت پیروزى اهل حق بر اهل باطل.

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏- بروید در زمین و در سرانجام کار بیگانگان نگرید که ایشان را چون زمان دادیم و فرو گذاشتیم! و آن گه بعاقبت چون کشتیم و بیفکندیم! و اهل حق را نصرت دادیم. شکستگان روز احد را میگوید که: با شما همان کنیم، کافران را فرو گذاریم تا زمان ایشان برسد. آن گه بعاقبت ایشان را هلاک کنیم و مصطفى (ص) و مؤمنان را نصرت دهیم.

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ‏- میگوید: این قصّه که رفت و این شرح که دادیم درین آیت عبرت نمودنى است مردمان را و تعزیت کردن، و دلها را آرام دادن، و از عواقب نشان دادن. و اگر خواهى «هذا» اشارت به قرآن نهى. و متّقیان در آخر آیت متّقیان امت محمد (ص) اند على الخصوص. یعنى که این قرآن ایشان را روشنایى است و راه نمونى، بیان من العمایه، و هدى من الضّلاله، و موعظه من الجهاله لامّه محمّد خاصّه.

وَ لا تَهِنُوا- فرا مقاتلان روز احد میگوید: پشت مدهید و از دست فرو میفتید و از آنچه بر شما رفت از هزیمت و مصیبت اندوهگن مبید «مباشید». آن روز هفتاد مرد از انصار کشته شدند و پنج مرد از مهاجرین. یکى حمزه بن عبد المطلب، دوم مصعب بن عمیر صاحب رایت رسول خدا (ص)، سوم عبد اللَّه بن جحش ابن عمّه رسول اللَّه، چهارم عثمان بن شماس، پنجم سعد مولى عتبه. و هفتاد مرد دیگر را مجروح کردند، ازیشان یکى على بن ابى طالب (ع) بود. بر وى شصت و اند جراحت بود.
فجعل رسول اللَّه یمسحها و هى تلتئم باذن اللَّه کأن لم تکن. و قتاده بن نعمان را ضربتى بر چشم آمد، چشمش از چشمخانه بیرون افتاد؛ رسول خدا (ص) آن دیده بر جاى خویش نهاد، فعادت کاحسن ما کانت.
ربّ العالمین بر سبیل تسلیت و تعزیت میگوید: اندوهگن مبید باین قتل و جرح که بر شما رفت، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏ که بآخر سرانجام شما دارید، و شما برتر آئید، و پیروزى شما بینید. ابن عباس گفت: چون هزیمت بر مسلمانان افتاد، اصحاب رسول (ص) بشعبى گریختند، خالد بن ولید با لشکر مشرکان خواست که بر بالاى ایشان افتد تا بر ایشان غلبت کند، مصطفى (ص) دعا کرد: بار خدایا اینان بر ما مسلط مکن و بر ما یارى ایشان مده، ما را جز تو پناه نیست، و بى تو ما را قوّت و داشت نیست. بار خدایا! درین شهر همین گروه‏ اند که ترا به یگانگى گواهى میدهند و ترا میپرستند، ایشان را بدست دشمن مده. پس ربّ العالمین دعاء وى اجابت کرد و این آیت فرو فرستاد:
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏ ضعیف و بد دل مشوید و از جنگ دشمن باز پس منشینید، و خود را عاجز وار میفکنید. پس نفرى مسلمانان تیراندازان پیش از مشرکان با کوه افتادند بر بالاء کافران تا بریشان غلبه کردند. این است که ربّ العالمین گفت: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏ یعنى: اذ کنتم مؤمنین.
قوله: إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ‏ قراءت حمزه و على و بو بکر بضمّ قاف است.
و قرح و قرح دو لغت است چون ضعف و ضعف، شهد و شهد- فراء گفت: چون بفتح گویى عین جراحت است و چون بضمّ گویى أ لم جراحت است. و گفته ‏اند:
بضمّ اسم است، و بفتح مصدر. و معنى قرح در اصل خلوص است، و منه القریحه خالص الطّبیعه. و ماء قراح: خالص من الکدر، و القراح من الأرض: خالص الطّین، و رجل قرحان: اذا لم یصبه جدرىّ و لا حصبه. پس جراحت را بدان قرح گویند، لخلوص الألم الى نفس صاحبها.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ‏- این باز تعزیتى دیگر است مؤمنان را در وقعه احد.
میگوید: اگر بشما جراحتها رسید روز احد، کفّار قریش را روز بدر مثل آن رسید. اگر امسال در احد از شما قومى کشته شدند، پارسال ازیشان هم در بدر قومى کشته شدند. همانست که جاى دیگر گفت: إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ‏. و جاى دیگر گفت‏ أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها. این بآنست که ربّ العالمین روزگار میگرداند میان مردم بر دول: یک روز دولت آن را و یک روز این را.
فیوم علینا و یوم لنا فیوما نساء و یوما نسرّ

فذلک قوله عزّ و جلّ: وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ‏. ابن عباس گفت:
روز احد، ابو سفیان بر سر کوه شد، ساعتى بایستاد و آن گه گفت: این ابن کبشه؟
این ابن ابى قحافه؟ این ابن الخطاب؟ عمر جواب داد و گفت: هذا رسول اللَّه، هذا ابو بکر، و ها أنا ذا عمر. ابو سفیان گفت: «یوم بیوم و انّ الایّام دول و الحرب سجال‏ «الحرب بینهم سجال، اى تاره لهم و تاره علیهم.» عمر گفت: لا سواء، قتلانا فى الجنّه و قتلا کم فى النّار.
وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا- علم اینجا بمعنى دیدار است، لیعلم اى لیرى.
قتیبى گفت: خداى را دو علم است: یکى پیش از کار، و دیگرى پس از کار. داند که چه خواهد بود پیش از بود آن خبر «چیز»، و داند که چه بود پس بود آن خبر «چیز». و گفت که: این علم دوم معنى آن دیدار است، و آن در قرآن جایها است. و عرب از رؤیت بعلم و از علم برؤیت کنایت کنند، چنان که گفت عزّ و علا: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ و أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا و امثال این فراوانست.

وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ- میگوید: تا از شما گواهان گیرد خویشتن را، و شما یکدیگر را، تا گواه شوید بر آن کس که جان بذل کرد از بهر خداى؛ و آن کس که جان خود بذل کرد در خلاف خداى. و گفته‏ اند: شهداء اینجا شهیدانند، «سمّوا بذلک لأنّهم عاینوا ثوابهم و شهدوا فى مکانهم،» و این بآن گفت که مسلمانان میگفتند:
اگر ما را روزى بود چون روز بدر در آن روز با کافران قتال کنیم، و از خدا شهادت خواهیم. ربّ العالمین گفت: روز احد که کافران را دولت دادیم نه از دوستى ایشان بود وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏ اى الکافرین، لکن از بهر آن بود که مسلمانان شهادت میخواستند، و نیز خداى خواست که مؤمنان را بآن رنجها و مصیبت‏ها که آن روز بایشان رسید، و صبر کردند، ایشان را از گناهان پاک گرداند و صافى و هنرى‏ و قوّت و شوکت کافران را ناچیز و ناپیدا کند و تباه، این است که ربّ العالمین گفت:
وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ‏- التّمحیص التّنقیه و التّخلیص، و المحق النّقص و الهلاک.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ- این «ام» در قرآن جایها است، و در موضع استفهام است. یعنى أ حسبتم؟. و گفته ‏اند که: در موضع «بل» است. و «لَمَّا یَعْلَمِ» بمعنى لم یعلم است. و لمّا بمعنى لم در قرآن فراوان است. و علم درین آیت بهر دو جایگه بمعنى رؤیت است. و این نصب که در وَ یَعْلَمَ‏ است، نصب على الصّرف است. ربّ العالمین درین آیت بیان کرد که مؤمنان در راه خدا مقاسات بلا کشند، و رنجها احتمال کنند. و این بجواب آن منافقان آمد که روز احد فرا مؤمنان گفتند:
«لم تقتلون انفسکم و تهلکون اموالکم فانّ محمّدا لو کان نبیّا لم یسلّط علیه القتل؛ فقال المؤمنون: بلى! من قتل منّا دخل الجنّه. فقال المنافقون لم تمنّون انفسکم الباطل، فأنزل اللَّه عزّ و جلّ: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ الآیه.
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ‏- سیاق این آیت عتاب مؤمنانست. میگوید: از پارسال و ازگه که شرف شهیدان بدر شنیدید همه روز شهادت بآرزو میخواستید و میگفتید با پیغمبر که: اگر ما را وقعه ‏اى چون وقعه بدر بود، بینى که ما چون جنگ کنیم تا در راه حق شهید شویم؟! «فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ» اینک روز احد بدیدید، آنچه میخواستید.

وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‏- و بچشم سر در محمد (ص) نگریستید، و در آن قتل و قتال که آنجا رفت، و با این همه بهزیمت شدید، و روى از دشمن بر گردانیدید. اکنون حکم مسلمانان در قتال کفّار آنست که: چون در صف قتال بایستند روى از دشمن بنگردانند و بهزیمت نشوند و شکستگى بر مسلمانان نیارند که این حرام است و ازجمله کبائر، ما دام که لشکر کفّار دو بار چندان که لشکر مسلمانان، بیش نباشند.
ابن عباس ازین جا گفت: «من فرّ من اثنین فقد فرّ، و من فرّ من ثلاثه لم یفرّ.
و هو المشار الیه بقوله تعالى: إِذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا. پس اگر عدد دشمن دو بار چندان که عدد مسلمانان، بیش بود، گریختن و قتال بگذاشتن رواست؛ و ایشان در آن معذور، لقوله تعالى: وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ.

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا- اى اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والى، و کیف انتقمنا ممّن عادى. میگوید درنگرید بندگان من! عبرت گیرید رهیگان من! پند پذیرید دوستان من! دیده بصائر برگمارید، نظر عبرت و فکرت بکار دارید، تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من. آن لطف اثر فضل ماست، و این قهر نشان عدل ماست، ار فضل کنیم سزاست، ور عدل کنیم رواست؛ که خداوندى و پادشاهى بحقیقت ما راست. اثر فضل ما بود که آدم صفى را بر کشیدیم و بنواختیم، و بى سابقه طاعت با وى کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم، و بجوار خود بحظیره قدس‏ «الجنه» رسانیدیم؛ آن گه آن زلّت که از وى برفت ازو درگذاشتیم، و عذر بنهادیم، و رقم اصطفائیّت و اجتبائیّت کشیدیم، که «ثمّ اجتباه ربّه، فتاب علیه و هدى». نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم، و مهجور مملکت کردیم، و بآن سر فرازى که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم، و این رقم کفر بر وى کشیدیم که: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ‏. اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم، و از بهر وى کشتى ساختیم، تا از عذاب طوفان ایمن کردیم.
نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگى بآب بکشتیم، و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم. اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشواى ملت خود کردیم، و آتش بر وى بوستان چون گلستان کردیم.
و نشان عدل ما بود که نمرود طاغى را از درگاه خود براندیم، و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست ردّ بسینه وى باز نهادیم و نپذیرفتیم، و بآن سرکشى و جبّارى که بود بدست پشه‏ اى هلاک کردیم. اثر فضل ما بود که موسى کلیم را با پشمینه ‏اى و عصائى بخود نزدیک کردیم، بکوه طور برآوردیم و همرازخود کردیم. نشان عدل ما بود که فرعون بى ‏عون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم، و خانها و زیورهاى ایشان رایگان به بنى اسرائیل سپردیم. اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم، و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وى کردیم، و لقاء و رضاء خود و شفاعت امّت تحفه وى ساختیم. نشان عدل ما بود که عقبه و عتبه و امیه و شیبه و ولید مغیره و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السّافلین فرو بردیم، و ظلمت کفر ایشان با طىّ ادبار خود بردیم، و نقاب تعزّز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم، و بسیط زمین بجمال شرع نبوى و رسالت. محمد (ص) عربى بیاراستیم و بپرداختیم، و این ندا در عالم دردادیم: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ‏.

سائق و قائد صراط الدّین‏ به ز قرآن مدان و به ز اخبار
جز بدست و دل محمد (ص) نیست‏ حلّ و عقد خزینه اسرار
در طریق رسول دست آویز بر بساط خداى پاى افشار

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ‏- میگوید: آنچه کردیم از کرامت و اهانت‏ «اعانت»، و آنچه نمودیم از نواخت و سیاست، بآن کردیم تا بدان مردمان عبرت گیرند، و دانایان پند پذیرند، و زیرکان دریابند، و هوشیاران در هوشیارى بیفزایند، غافلان از غفلت‏ باز گردند، گهى در قهر و عدل اللَّه نگرند، از هلاک متمرّدان و خسران اهل طغیان براندیشند، و از بیم چون نمک در آب بگدازند. گه در فضل و لطف اللَّه نگرند، نواخت پیغامبران و کرامت دوستان یاد کنند، چون گل بر بار بشکفند. خدا را گه چنان پرستند و گه چنین. ربّ العالمین از مؤمنان این تردّد و اختلاف حال در پرستگارى و طاعت دارى بپسندید و ایشان را در آن بستود، گفت: یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً؛ جاى دیگر گفت: یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏- میگوید، هیچ اندوه مدارید، و هیچ غم مخورید، و خود را خوار و حقیر مشمرید که برترى و مهترى خود شما را سزد، که عهد من دارید، و بیاد من نازید، و بضمان من تکیه دارید، و برحمت من آسایش. و زبان حال بنده از سر ناز و دلال این ترنّم میکند:

جز خداوند مفرماى که خوانند مرا سزد این نام کسى را که غلام تو بود!

پیر طریقت در مناجات گفت: الهى چه غم دارد او که ترا دارد؟ کرا شاید او که ترا نشاید؟ آزاد آن نفس که بیاد تو یازان، و آباد آن دل که بمهر تو نازان، و شاد آن کس که با تو در پیمان.

از غیر جدا شدن سر میدانست‏ کار آن دارد که با تو در پیمانست‏

 

ابو الفضل رشید الدین میبدى، کشف الأسرار و عده الأبرار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=