آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۱۶۸- ۱۶۰

۲۸- النوبه الاولى‏
(۳/ ۱۶۸- ۱۶۰)

قوله تعالى: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ‏ اگر یارى دهد اللَّه شما را، فَلا غالِبَ لَکُمْ‏ باز شکننده‏ اى نیست شما را، وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ‏ و اگر خوار کند شما را و فرو گذارد، فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ‏ کیست آنکه یارى دهد شما را؟ مِنْ بَعْدِهِ‏ از پس فرو گذاشتن او، وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏ (۱۶۰) و ایدون باد که بخداى سپارند گرویدگان کار خویش را.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَ‏ و نبود هرگز بسزا پیغامبرى را که خیانت کند در غنیمت بخشیدن میان غازیان، وَ مَنْ یَغْلُلْ‏ و هر که خیانت کند بچیزى، یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ آن چیز آرد فردا برستاخیز، ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ‏ پس آن گه بهر تنى گزارند پاداش آنچه کرد، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏ (۱۶۱) و هیچ کس را ازیشان از پاداش نیکى چیزى بنکاهند.
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ‏ باش کسى که بر پى رضوان خدا رود و جستن‏ خوشنودى وى، کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ‏ هم چون کسى بود که باز آید و باز گردد بخشم از خداى‏ «باز گردد از خشم خداى‏»، وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ‏ و بازگشتن گاه او دوزخ، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶۲) و بد شدن گاهى که آنست.
هُمْ دَرَجاتٌ‏ میان این دو گروه برتریها و فروتریها است، عِنْدَ اللَّهِ‏ نزدیک خداى، وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۱۶۳) و اللَّه بینا و دانا است بآنچه میکنند.
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ‏ بدرستى که خداى سپاس نهاد، عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏ بر گرویدگان‏ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ‏ که فرستاد در میان ایشان بایشان، رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ فرستاده‏اى هم از ایشان، یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ‏ تا میخواند بر ایشان سخنان وى، وَ یُزَکِّیهِمْ‏ و ایشان را پاک (و هنر افزاى) میکند، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ‏ و در ایشان مى ‏آموزد نامه وى، وَ الْحِکْمَهَ و دانش راست خود، وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ‏ و نبودند از پیش فا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۱۶۴) مگر در گمراهى آشکارا.
أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ باش هر گه که بشما رسد چیزى که رسد، قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها از نابایسته ‏اى که شما از دشمن بدو چندان رسیده‏اید از پیش فا، و بهره یافته‏ اید از ایشان، قُلْتُمْ أَنَّى هذا گفتید که این چونست؟ قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ‏ بگوى آن از نزدیک شما است (و شومى کرد شما)، إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵) خداى بر همه چیز توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ‏ و آنچه بشما رسید، یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏ آن روز که هم دیدارشد هر دو گروه به احد، فَبِإِذْنِ اللَّهِ‏ آن بخواست خداى بود، وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶) و آن را تا ببیندکه گرویدگان براستى و درستى که‏ اند؟
وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا و تا ببینند ایشان که منافق شده‏ اند، وَ قِیلَ لَهُمْ‏ و منافقان را گفتند: تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ بیائید کشتن کنید از بهر خداى، أَوِ ادْفَعُوا یا از مؤمنان دفع کنید بر جاى، قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا ایشان گفتند:
اگر ما دانیم که جنگ خواهد بود لَاتَّبَعْناکُمْ‏ ما با شما بیائیم. هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ‏ ایشان آن روز که آن سخن گفتند بکفر نزدیکتر بودند که بایمان، یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ‏ میگویند بزبانهاى خود ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ‏ چیزى که در دلهاشان نیست، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (۱۶۷) و خداى داناتر (همه دانایان) است بآنچه نهان میدارند (در دلها از اندیشها و نیّتها).
الَّذِینَ قالُوا ایشان که گفتند، لِإِخْوانِهِمْ‏ برادران خود را که شهید شدند، وَ قَعَدُوا و خود بنشستند در خانها، لَوْ أَطاعُونا اگر فرمان ما ببردندى و بنشدندى، ما قُتِلُوا ایشان را نکشتندى، قُلْ‏ پیغامبر من گوى، فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ‏ باز دارید از خویشتن خویش مرگى را، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۶۸) اگر مى‏راست گوئید.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ … الآیه.
روى جابر بن عبد اللَّه أنّ النّبی (ص) قال: ما من امرئ مسلم یخذل امرأ مسلما فى موضع، ینتهک فیه حرمته و ینتقص فیه من عرضه الّا خذله اللَّه تعالى فى موضع یحبّ فیه نصرته. و ما من امرئ ینصر مسلما فى موضع ینتقص من عرضه و ینتهک فیه من حرمته، الّا نصره اللَّه فى موضع یحبّ نصرته.
اهل سنّت را درین خبر و درین آیت حجّت تمام است، و دلیل روشن بر قدریه و معتزله، که ایشان منکرند که خداى عزّ و جلّ اگر خواهد بنده را خوار کند، و خذلان خود بر وى آرد. و این مخالفت کتاب و سنت است و خرق اجماع مسلمانان، که بر زبان خلق بسیار رود که کسى را که رنج رساند: خذله اللَّه. چنان که گویند:
«قاتله اللَّه»، «لعنه اللَّه» و اگر جائز نبودى بر زبان عامه خلق این کلمه روان نبودى.
و معنى آیت آنست که اگر خداى شما را عزیز کند، و نصرت دهد، کس را نرسد و نبود از مردمان که شما را باز شکند و خوار کند. و اگر بعکس این باشد که اللَّه شما را خوار کند، و سستى در کار و هزیمت از دشمن پیش آرد، فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ‏ اى لا ینصرکم احد مِنْ بَعْدِهِ‏ یعنى بعد از خذلان خدا، کس شما را نصرت ندهد و عزیز نکند. و قیل معناه لا تترکوا امرى للنّاس، و ارفضو الناس لأمرى.
و یقرب منه‏ قوله (ص): من التمس رضا اللَّه بسخط النّاس کفاه اللَّه مؤنه النّاس؛ و من التمس رضا النّاس بسخط اللَّه، وکّله اللَّه الى النّاس.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَ‏- قراءت مکى و عاصم و ابو عمرو بفتح «یا» و ضم غین است. و معنى آنست که: هیچ پیغامبرى را سزا نیست که خیانت کند در مال غنیمت قسمت کردن. و باقى بضمّ یا و فتح غین خوانند، بر معنى آنکه هرگز روا نبود پیغامبرى را که با وى خیانت کردندى در غنیمت بخشیدن. سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر در مال غنیمت، قطیفه‏ اى بود سرخ رنگ و باز نیافتند. قومى گفتند: مگر رسول خدا (ص) از میان برگرفته است. رب العالمین آیت فرستاد و رسول خود بالخصوص و جمله انبیاء را بالعموم از خیانت مبرّا کرد. و گفته‏ اند که: جماعتى از اقویا الحاح کردند بر مصطفى (ص) تا مال غنیمت از دیگران باز گیرد و بایشان دهد، رب العالمین آیت فرستاد. یعنى که: اگر چنان کند خیانت باشد با اصحاب او، و هیچ پیغامبر را سزا نبود که با اصحاب خویش خیانت کند. بلکه سویّت نگه دارد، و آنچه دهد بانصاف دهد، و عدل کند.
محمد بن اسحاق بن یسار گفت: قومى عرب کراهیت میداشتند آنچه درقرآن بود از عیب دین ایشان و سبّ بتان، مى درخواستند از رسول (ص) تا آن را پنهان کند.
ربّ العالمین گفت: اگر پنهان کند خیانت باشد و پیغامبر را سزا نبود که در باب وحى خیانت کند، و چیزى از حق باز گیرد و مداهنت کند. یقال: غلّ، یغلّ، غلولا، و اغلّ یغلّ اغلالا، اذا خان. و أصله من الغلل، و هو دخول الماء فى خلل الشّجر. و منه الغلّ، الحقد لأنّه عداوه فى النّفس، و منه الغلیل، حراره العطش فى النّفس، و منه الغلاله، شعار تحت البدن خاصّه.

قوله: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَ‏ اى حاملا له على ظهره، یَوْمَ الْقِیامَهِ تفسیر این آیت در آن خبر است که مصطفى (ص) گفت:
«لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامه و على رقبته بعیر له رغاء «الرغاء کغراب صوت ذوات الخف، و قد رغى البعیر اذا ضج (مج)
فى سبیل اللَّه»، فیقول یا رسول اللَّه اغثنى فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامه و على رقبته فرس له جمجمه فیقول: اغثنى! فأقول لا املک لک شیئا قد ابلغتک. لا الفین احدکم یجی‏ء یوم القیامه و على رقبته شاه لها ثغاء یقول یا رسول اللَّه اغثنى فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامه و على رقبته صامت فیقول اغثنى یا رسول اللَّه، فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک.»

هر که امروز بچیزى خیانت کند، فردا برستاخیز آن چیز آرد و على رؤس الاشهاد وى را بآن فضیحت رسد. رسول خدا (ص) گفت: و اگر همه سوزنى بود یا رشته‏ اى. و در خبر است که مردى برسول خدا (ص) حبلى آورد خلق، که پیش از قسمت برگرفته و آن را پس از قسمت باز آورده بود، رسول از وى نپذیرفت.
و وى را گفت نگه‏دار تا برستاخیز آن را بیارى! زید بن خالد الجهنى گفت: روز خیبر مردى از یاران رسول خدا فرمان یافت، رسول خدا (ص) برو نماز نکرد. یاران همه متغیّر و مضطرب شدند که تا چه بودست رسول (ص) گفت:
«انّ صاحبکم غلّ‏ خیانت کرده است این مرد در راه خدا، تفحص کردند مهره‏ اى بود که برداشته بود، قیمت آن کم از دو درم. و در خبر است که: یکى کشته شد، مردمان گفتند: نوشش باد بهشت جاودان! رسول (ص) گفت: «کلّا!» یعنى چنین مگویید که وى روز خیبر شمله‏ اى از مال غنیمت بخیانت برداشت، فردا آتش در آن گیرد و با وى بهم بسوزد. مردى دیگر یک شراک نعلین برگرفته بود چون این سخن از رسول (ص) بشنید آن شراک بیاورد. رسول (ص) گفت: شراک من نار.
کلبى گفت: در تفسیر وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ: آن چیز که در آن خیانت کرده باشد در قعر جهنم برابر وى بدارند، آن گه گویند فرو رو باین درکات دوزخ و آن را برگیر، وى فرو رود و بردارد؛ راست که بجاى خویش باز آید، و دیگر باره از دست وى بیفتد، و هفتاد ساله راه با قعر جهنم افتد. و وى را هم چنان تکلیف میکنند تا میرود و برمیدارد. مصطفى (ص) از اینجا گفت:
«ما من عبد یغلّ غلولا الّا کلّف یوم القیامه أن یستخرجه من اسفل درک جهنّم».
و هر که خیانت کارى را بپوشد وى را هم چندان گناه بود و همان عقوبت. مصطفى (ص) گفت:
«من یکتم غالّا فانّه مثله».

قوله‏ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏- «ظلم» در قرآن بر چهار معنى است: یکى معنى نقص است، کاستن چیزى، چنان که در آن آیت گفت، یعنى از ثواب نیکوکاران هیچ چیز بنکاهند. همانست که در سوره الکهف گفت:
وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً، و در سوره الانبیاء گفت: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً، و در سوره مریم: وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً. وجه دوم ظلم مردمان است بر یکدیگر در تقویت حقوق ایشان، چنان که در سوره بنى اسرائیل گفت:
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً، و در سوره النّساء گفت: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ … یعنى قتل النّفس‏ و أخذ الأموال‏ عُدْواناً وَ ظُلْماً، و قال تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً.
وجه سوم ظلم بنده است بر نفس خویش، در معصیت، بیرون از شرک، چنان که در سوره البقره گفت: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ‏. و در سوره الطلاق:
وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ‏. و در سوره الملائکه: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏.
وجه چهارم ظلم است بمعنى شرک، چنان که در سوره الأنعام گفت: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ‏. و در سوره لقمان: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏.
قوله تعالى: أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ‏- یعنى بترک الغلول، کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ‏ فغلّ؟! سیاق این آیت تعظیم اثم غلول است یعنى که سخط خداى با غلول است و رضوان خداى با ترک غلول. او که خیانت نکند خوشنودى و رضاء حق با اوست، و آن کس که خیانت کند خشم و سخط خدا بروست، و آن کس که امروز سخط خدا برو، فردا دوزخ جاى او. چنان که اللَّه تعالى گفت: وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. و از بهر آنکه از اهل توحید است هر چند که گنهکار است و خیانتکار، جاى وى جهنم گفت، اول درکه دوزخ که در آن آتش نیست، اما حرارت آتش بآن میرسد، و جاى عاصیان این امت است. و سمّیت جهنّم، لانّها تتجهّم فى وجوه الخلق. پس چون از جهنّم در گذشت درکه دوم «لظى» است. سوم سقر. چهارم حطمه. پنجم جحیم.
ششم سعیر «مصیر». هفتم هاویه. این شش درکه جاى کفار است و مشرکان در آن جاودان.
آن گه سرانجام اهل رضا و خوشنودى حق بیان کرد، گفت: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ‏- اى اهل درجات عند اللَّه. اشارتست که: اهل بهشت همه یکسان نیند، بلکه درجات ایشان متفاوت است، و منازل ایشان مختلف بقدر اعمال و معارف. على الجمله بهشت صد درجه است بحکم آن خبر که معاذ بن جبل روایت کرد ازمصطفى (ص) قال: الجنّه مائه درجه، بین کلّ درجه الى درجه ما بین السّماء و الارض، و انّ اعلاها الفردوس،و أوسطها الفردوس، و أنّ العرش على الفردوس، و منها تفجر انهار الجنّه.
وروى انس بن مالک قال: خرج حارثه بن سراقه یوم بدر نظّارا، لم یخرج لقتال، و کان غلاما فأصابه سهمه فقتله، فجاءت امّه و هى الربیع بنت النضر الى النّبیّ (ص) فقالت:
یا رسول اللَّه این ابنى حارثه؟ فان کان فى الجنّه فاصبر و الّا فترى ما اصنع؟
فقال (ص): یا امّ حارثه انّها لیست بجنّه واحده، و لکنّها جنان کثیره، و انّه فى الفردوس الأعلى.
آن گه در آخر آیت گفت: وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏- تا مطیع در طاعت بیفزاید، و عاصى از معصیت حذر گیرد.
قوله: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ‏- معنى «منّت» تفضّل است، و منّان متفضّل است. و منت که از خدا بود مدح است، لأنّه تفضّل. و چون از مخلوق بود ذمّ است لأنّه تقریع.
عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏- گفته ‏اند که مؤمنان این جا عرب‏ اند، که هیچ قبیله نیست از قبائل عرب که نه رسول (ص) را در آن نسبى است مگر بنى تغلب، قومى ترسایان بد کیشان. ربّ العزه رسول خود را از نسب ایشان پاک کرد، و بر عرب منت نهاد که رسول (ص) هم از نسب شما بشما فرستادم، و کتابى هم از لغت شما بشما فرو فرستادم.
همانست که جاى دیگر گفت: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ‏، و گفته‏ اند که مؤمنان اینجا عامّه مؤمنان‏ اند از عرب و عجم. میگوید: بمؤمنان رسولى فرستادم یکى از ایشان که کار او شناخته ‏اند، و صدق و امانت او آزموده و دانسته، نه فریشته و نه بیرون از فرزند آدم. دلیل این تأویل آنست که جاى دیگر گفت:
لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ … الآیه.

آن گه ستایش رسول را، صفت وى کرد، و کار وى گفت که چیست: یَتْلُوا عَلَیْهِمْ‏ آیاتِهِ‏، یعنى القرآن، وَ یُزَکِّیهِمْ‏ یعنى یصلحهم، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ‏ اى القرآن و الحکمه یعنى المواعظ الّتى فى القرآن من الحلال و الحرام و السّنّه.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ‏ اى و قد کانوا قبل بعثته‏ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏.
قوله تعالى: أَ وَ لَمَّا این الف و واو، استفهام راست، و عرب استفهام کند بالف مجرّد، و الف و واو، و الف و فا، و بألف ممدود و بهمزه مقصور.
أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها- أَصابَتْکُمْ‏ به احد است، و أَصَبْتُمْ‏ به بدر. و این چنان بود که روز احد از مسلمانان هفتاد مرد کشته شدند، و روز بدر از کافران هفتاد کشته شده بودند و هفتاد باسیرى برده.

قُلْتُمْ أَنَّى هذا- اى: من أین اصابنا هذا القتل و الهزیمه و نحن مسلمون و رسول اللَّه فینا؟ میگفتند این قتل و هزیمته بروز احد چونست که بما رسید؟ و ما مسلمانانیم! و رسول خدا در میان ما! ربّ العالمین ایشان را جواب داد: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ‏- این کلمت را دو تفسیر گفته ‏اند: یکى آنست که: ترکتم المرکز و طلبتم الغنیمه فمن قبلکم جاءکم الشّرّ. میگوید: اینکه بشما رسید از شومى مخالفت شما بود روز احد، آن گه که مرکز بگذاشتید و طلب غنیمت کردید. تفسیر دیگر آنست که روز بدر مسلمانان اسیران کفار را باز فروختند و فدا ستدند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد که یا محمد خداى نپسندید از شما این فروختن اسیران و فدا ستدن. اکنون قوم خود را مخیّر کن میان دو چیز، امّا که اسیران را بکشند و روى زمین را از کفر ایشان پاک کنند، و امّا که ایشان را باز فروشند و فدا ستانند، امّا بعدد ایشان مسلمانان لا محاله کشته شوند. رسول خدا (ص) این پیغام که جبرئیل بیاورد با قوم بگفت. ایشان گفتند: این اسیران همه خویش و پیوند و برادران مااند، ازیشان فدا ستانیم و در وجه و ساز قتال دشمن نهیم، و اگر از ما قومى کشته شوند لا محاله شهیدان باشند. بدان خرسندیم و خوشنود. پس دیگر سال روز احد بعدد آن اسیران از مسلمانان کشته شدند. چون مسلمانان گفتند: أَنَّى هذا؟ رب العالمین گفت: مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ‏- این بآنست که فدا ستدید و خود اختیار قتل کردید.
إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من النّصر مع طاعتکم نبیّکم، و ترک النّصر مع مخالفتکم ایّاه‏ قَدِیرٌ.
وَ ما أَصابَکُمْ‏ این خطاب با مؤمنانست، یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏ روز احد که هر دو گروه مسلمانان و کافران بر هم رسیدند.
فَبِإِذْنِ اللَّهِ‏ یعنى بقضاء اللَّه و قدره. این تسلیت مؤمنان است، میگوید:
آنچه رفت بقضا و قدر و خواست خداى رفت.
وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا- این علم بمعنى «رؤیت» است یعنى تا ببیند مؤمنان را و ثبات ایشان را، و رضاء ایشان بقضا و قدر، و صبر ایشان ببلا و شدّت. و منافقان را بیند، با جزع و با تقدیر بخصومت. منافق دو دل است و دو راه، و دو سخن، از «نافقا» گرفته اند. روباه و موش خانه خویش را دو در سازند.
یکى معروف و آشکارا که بر عادت آنجا آمد و شد کنند بروز امن، و آن را «قاصعا» گویند، و درى دارند نهانى، روز گریختن خود را چون بر در معروف بیم بینند، و این در نهانى «نافقا» گویند.
وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا- آن گه که مؤمنان بغزاء احد میرفتند فرا منافقان گفتند عبد اللَّه بن ابى و اصحاب او که: بیائید کشتن کنید از بهر خداى یا از مؤمنان دفع کنید. درین آیت دفع و قتل در یک نظم کرد، سقّا، و دیده‏بان، و پاسبان، و ستوربان، و طبّاخ، و دلیل، و آنچه ازین بابست همه غازیان کرد، چون سرّاج و نعال و امثال ایشان هر که در لشکر گاهست. سدى و فراء و جماعتى گفتند: «دفع» رباط است. و «رباط» آنست که کسى در ثغر کافر بایستد،و دشمن را از بلاد اسلام باز دارد باقامت حرب، یا باظهار حجت.

و فیه‏ قال النبى (ص): «رباط یوم فى سبیل اللَّه خیر من الدّنیا و ما علیها». و فى روایه: خیر من ألف یوم فیما سواه من المنازل.
قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ‏- عبد اللَّه بن ابى با سیصد مرد منافق جواب دادند که: اگر ما دانستیمى که جنگ خواهد بود با شما بیامدیمى، لکن جنگ نخواهد بود. و این سخن بنفاق گفتند، که اگر جنگ بودى هم نیامدندى. رب العالمین گفت: هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ‏- آن روز آن سخن گفتند و باز گشتند، کفر را اولى‏تر بودند از آنچه ایمان را. آن گه تفسیر کرد و گفت:
یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ‏ اى بألسنتهم، ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ‏.
الَّذِینَ قالُوا یعنى المنافقین، لِإِخْوانِهِمْ‏ یعنى لأمثالهم من اهل النفاق.
و قیل لاخوانهم فى النّسب لا فى الدّین، و هم شهداء احد. وَ قَعَدُوا یعنى عن الجهاد.الواو للحال.
لَوْ أَطاعُونا یعنى شهداء احد فى الانصراف عن النبى (ص) و القعود ما قُتِلُوا فردّ اللَّه تعالى علیهم و قال: قل لهم یا محمد: فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏. ان الحذر ینفع من القدر.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ‏- هر کرا رقم نصرت از درگاه عزّت بر ناصیه روزگار او کشیدند، یگانه عالم گشت، و قطب مرکز سیادت، و نشانه اهل مملکت، و قبله آمال خداوندان حیرت.
وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ‏ و هر کرا صفت خذلان از درگاه بى ‏نیازى روى نماید، بحکم قهر پرده تجمّل از روى کار او بردارند، و رقم‏ مهجورى بر حاشیه وقت او نهند، و مردود همه عالم گردانند؛ تا از سر مهجورى و درد بازماندگى این نوحه با خود مى ‏کند که:

باىّ نواحى الأرض ابغى وصالکم‏ و أنتم ملوک ما لنحوکم قصد

       گفتم که براز اوج برین شدبختم‏   وز ملک نهاده چون سلیمان تختم‏
       اکنون که بمیزان خرد بر سختم‏    از بنگه دونیان کم آمد رختم‏

به داود (ع) وحى آمد که: یا داود! ان وضعتک فمن ذا الّذى یرفعک؟ و ان رفعتک فمن ذا الّذى یضعک؟ و ان أعززتک فمن ذا الّذى یذلّک؟ و ان اذللتک فمن ذا الّذى یعزّک؟ و ان نصرتک فمن ذا الّذى یخذلک، و ان خذلتک فمن ذا الّذى ینصرک؟.
حدیث نصرت میرود، و نصرت لا محاله بر دشمن بود. و هیچ دشمن ترا چون هواء نفس تو نیست. و الیه‏ اشار النبى (ص): «اعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک».
چون دشمن قوى‏ تر نفس بود هر آینه جهاد با وى صعبتر و بزرگتر بود. چنان که سیّد گفت: «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الأکبر».
و نشان نصرت بر نفس، آن پیر طریقت باز داد که بدرخت خرما برشد، سیخى بشکمش درشد، از ناف تا بسینه بردرید، بخویشتن نگریست گفت: الحمد للَّه که نمردم تا ترا بکام خویش بدیدم، و بر تو نصرت یافتم! رحمت خدا بر آن جوانمردان باد که کمر مجاهدت بر میان بستند، و در میدان عبودیّت در صف خدمت بیستادند، و قدم بر کلّ مراد خود نهادند. با خلق خدا بصلح و با نفس خود بجنگ.

     با خود ز پى تو جنگها دارم من‏     صد گونه ز عشق رنگهادارم من‏
     درعشق توازملامت بى‏ خبران‏     بر جان و جگر خدنگها دارم من‏

مصطفى (ص) حرب کردن با نفس خود جهاد بزرگتر و صعب‏تر از آن خواند که حرب کردن با کافر گاه بود و گه نبود، و حرب کردن با نفس پیوسته بود. و از سلاح کافر بر حذر توان بودن که ظاهر است و پیدا، و سلاح نفس و وساوس و شهوات نهانى است، از آن حذر کردن دشخوار است و صعب. و نیز اندر حرب کافر اگر نصرت دشمن را بود و مؤمن کشته شود شهادتست و رضوان حق جلّ جلاله، و اندر جهاد نفس اگر نصرت نفس دشمن را بود قطیعت است و عذاب جهنم. آن صفت نیک‏بختانست، و این حال بدبختان. هرگز چون هم نباشند و برابر نبوند! این است که رب العالمین گفت: أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ. همانست که جاى دیگر گفت: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ‏، و نیز: أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ؟، أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏؟ الآیه، و هم ازین بابست: قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏، وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ، وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ.
و الیه الاشاره بقوله تعالى: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ‏ اى هم اصحاب درجات فى حکم اللَّه فمن سعید مقرّب، و من شقّى مبعّد.

 

ابو الفضل رشید الدین میبدى، کشف الأسرار و عده الأبرار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=