آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۱۷۸- ۱۶۹

۲۹- النوبه الاولى‏

(۳/ ۱۷۸- ۱۶۹)

قوله تعالى: وَ لا تَحْسَبَنَ‏ و مپندار البته، الَّذِینَ قُتِلُوا ایشان را که بکشتند، فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ (از بهر خدا) در راه خدا، أَمْواتاً که ایشان مردگان‏ اند،بَلْ أَحْیاءٌ نیستند که زندگانند، عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ نزدیک خداى خویش، یُرْزَقُونَ (۱۶۹) بر ایشان رزق مى‏ رانند و نزل میرسانند.

فَرِحِینَ‏ شادمانان، بِما آتاهُمُ اللَّهُ‏ بآنچه داد اللَّه ایشان را، مِنْ فَضْلِهِ‏ از افزونى نیکویى از آن خویش، وَ یَسْتَبْشِرُونَ‏ و شادى مى ‏برند، بِالَّذِینَ‏ بکسان ایشان که هنوز زنده ‏اند، لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ‏ که نیز بایشان نرسیده‏اند، مِنْ خَلْفِهِمْ‏ از پس ایشان، أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ (شاد مى‏ بیند)[میباشند] که بر ایشان بیم نیست فردا، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۷۰) و اندوهگن نباشند.

یَسْتَبْشِرُونَ‏ شادى مى‏ برند، بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏ بنواختى از خداى، وَ فَضْلٍ‏ و افزونى نیکوى از وى، وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ‏ و (شاد مى‏ بیند)[میباشند] که خداى ضایع نگذارد، أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۷۱) مزد گرویدگان.

الَّذِینَ اسْتَجابُوا ایشان که پاسخ نیکو کردند، لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ‏ خداى را و رسول را، مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ‏ از پس آنکه بایشان رسید خستگى، لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا ایشان راست که نیکو در آمدند، مِنْهُمْ‏ از میان ایشان، وَ اتَّقَوْا و از ابا بپرهیزیدند، أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲) مزدى بزرگوار.

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ‏ ایشان که مردمان فرا ایشان گفتند: إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ‏ که مردمان سپاه گرد کردند شما را، فَاخْشَوْهُمْ‏ بترسید از ایشان، فَزادَهُمْ إِیماناً و (خبر ایشان) ایشان را ایمان افزود، وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ‏ و گفتند که بسنده است خداى ما را، وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (۱۷۳) و نیک کاردان و کاربر پذیر که اوست.

فَانْقَلَبُوا بازگشتند، بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏ بنیکویى از خداى، وَ فَضْلٍ‏ و افزونى از تجارت، لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ نرسید بایشان هیچ بدى، وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ‏ و بر پى راه خوشنودى خداى افتادند، وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (۱۷۴)و خداى با فضل و بزرگوار است.

 

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ‏ آن دیو مردم بود، یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ‏ چون خودان را مى ‏ترساند، فَلا تَخافُوهُمْ‏ شما مترسید از ایشان، وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۵) و از من ترسید اگر گرویدگان‏اید.

 

وَ لا یَحْزُنْکَ‏ و اندوهگن منما یاد ترا، الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ ایشان که در کافرى مى‏ شتابند، إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً که ایشان خداى را نگزایند هیچ چیز، یُرِیدُ اللَّهُ‏ میخواهد خداى، أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ که ایشان را بهره‏ اى ندهد در آن جهان، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۷۶) و ایشان را است عذابى بزرگ.

 

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ‏ ایشان که کفر خریدند و ایمان فروختند، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً خداى را بر هیچ چیز نگزایند، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۷۷) و ایشان راست عذابى دردنماى.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مپندار ایشان که کافر شدند، أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ‏ که آنچه ما ایشان را فرا[فرو] گذاریم، خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏ ایشان را به است، أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ‏ ما ایشان را از بهر آن مى‏ فراگذاریم، و مهلت دهیم، لِیَزْدادُوا إِثْماً تا بزه افزایند، وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۱۷۸) و ایشان راست عذابى خوار کننده و نومید گذارنده.

 

النوبه الثانیه

 

قوله تعالى: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ … الآیه. مفسّران گفته‏ اند که: این آیت در شأن شهداء بدر و احد فرود آمد. شهداء بدر چهارده کس بودند،ازیشان شش کس مهاجراند: مهجع بن عبد اللَّه مولى عمر بن خطاب، و هو اوّل قتیل قتل یوم بدر، و عبید بن الحرث، و عمیر بن ابى وقاص، و ذو الشمالین عبد عمرو بن نضله، و عقیل بن بکیر، و صفوان بن بیضا. و شهداء احد هفتاد کس بودند. ازیشان پنج کس مهاجران: حمزه بن عبد المطلب، مصعب بن عمیر، عثمان بن شماس، عبد اللَّه بن جحش، سعد مولى عتبه بن ربیعه. دیگر همه انصار بودند که در راه خدا، از بهر خدا کشته شدند، و از رب العزه بایشان نواختها رسید و کرامتها دیدند. ارواح ایشان در شکم مرغان بهشتى تا در مرغزار بهشت پرواز مى‏ کنند، و از آن میوه‏ هاى بهشتى مى‏ خورند، و آن گه قرارگاه ایشان قندیلهاى زرین در زیر عرش ملک. ایشان چون این نواخت و این کرامت دیدند و یافتند، قالوا: یا لیت قومنا یعلمون ما نحن فیه من النّعیم. گفتند: اى کاشک کسان ما که در دنیااند از احوال ما خبر داشتندى، و این نواخت و کرامت و این جاى خوش و این ناز و نعیم که ما داریم بدانستندى، بودى که ایشان نیز جهاد کردندى تا باین روز دولت و شادى رسیدندى.

رب العالمین گفت: شما ساکن بوید که این خبر من بازرسانم، و از آنچه شما درآنید ایشان را بیاگاهانم. پس این آیت فرو فرستاد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً الآیه.

و خبر درست است از جابر بن عبد اللَّه، گفت: روز احد پدرم کشته شد، و من دلتنگ و رنجور نشسته بودم، مصطفى (ص) بمن برگذشت، گفت:

مالى اراک مکتئبا حزینا؟ قلت: یا رسول اللَّه قتل أبى و علیه دین، و له عیال، فقال: أ لا اخبرک ما کلّم اللَّه احدا قطّ الّا من وراء حجاب، و کلّم اباک کفاحا؟ فقال: یا عبد اللَّه تمنّ علىّ اعطک، فقال: یا ربّ اتمنّى علیک ان تردّنى الى الدّنیا حتّى اقتل فیک الثّانیه، فقال: انّه سبق من القول: أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ‏. قال: یا ربّ! فبلّغ عنّى اصحابى. قال: ففیه نزلت: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا الآیه.

قراءت شامى «قتّلوا» مشدّد است بر معنى‏ مبالغت، یعنى: بزارى کشتند ایشان را، و آن حمزه بود که شکم وى بشکافتند، و جگر بیرون کشیدند.

بَلْ أَحْیاءٌ- ایشان را «احیاء» خواند، که ارواح ایشان را در شکمهاى مرغان از میوه بهشت روزى میرسانند؛ روزى مقدر در وقت معین، هم چنان که زندگان را باشد. و گفته‏ اند که: ایشان را «احیاء» خواند از بهر آنکه ارواح ایشان تا بقیامت هر شب زیر عرش مجید بسجود درآیند، همچون ارواح زندگان مؤمنان آن گه که بوضو در خواب شوند. و گفته‏ اند: شهیدان را تا بقیامت هر سال ثواب غزوى بنویسند از آنکه سنّت جهاد بنهادند، پس ایشان را «احیاء» بدان خواند که هم چنان که زندگان را در جهاد ثواب نویسند ایشان را نیز مى‏ نویسند. و گفته ‏اند: ایشان را نشویند و با جامه خویش بگذارند چنان که زندگان را.

قال (ص): «زمّلوهم بدمائهم و کلومهم، فانّهم یحشرون یوم القیامه بدمائهم، اللّون لون الدّم، و الرّیح ریح المسک.»

و گفته‏ اندکه: خاک نخورد ایشان را در گور، چنان که زندگان را نخورد.

در آثار بیارند که: چهار کس آنند که خاک نخورد ایشان را بعد از مرگ: انبیاء، علماء، شهداء، و حافظان یعنى حمله قرآن. و درین معنى آوردند که عمرو بن الجموح و عبد اللَّه بن عمرو بن حزام هر دو روز احد شهید گشتند، و هر دو را در یک گور نهادند، و گور ایشان بر گذرگاه سیل بود. بعد از چهل و شش سال سر ایشان باز کردند، تا بجاى دیگر نقل کنند از بیم سیل، ایشان را تازه دیدند.

چنان که گویى یک روز گذشته است تا ایشان را دفن کرده‏ اند، و خاک ایشان را ناخورده و تباه ناکرده.

قوله: عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏- اى من ثمار الجنّه و تحفها. رزق نامى است چیزى را مقدّر در وقتى معیّن؛ چنان که جاى دیگر گفت: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَهً وَ عَشِیًّا.

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏- فضل خدا اینجا «قتل» است در راه خدا، که فضل دارد بر مرگ در طاعت بى ‏قتل. و گفته‏ اند که: «نعیم» بهشت است و رضا و لقاء حق.

وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ‏- اى بکرامتهم. و شادى میبرند برادران و کسان ایشان که هنوز زنده‏ اند، و بآن پایگاه که ایشان رسیده‏ اند نرسیده ‏اند، امّا بشرف پایگاه، اینان را در ایشان رسانیدند، و هنوز زنده‏ اند از پس ایشان.

و فى معناه‏ قول النبى (ص): یشفع الشّهید فى سبعین من اقاربه.

ثمّ قال: أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏- اى: بأن لا خوف على اخوانهم المؤمنین اذا لحقوا بهم. قال السدى: یؤتى الشّهید بکتاب فیه ما یقدم علیه من اخوانه و اهله، فیقال یقدم علیک فلان یوم کذا و کذا، و یقدم علیک فلان یوم کذا و کذا، فیستبشر حین یقدمون علیه کما یستبشر اهل الغائب بقدومه فى الدّنیا.

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ‏- اگر کسى گوید فائده این استبشار در آن جهان چیست چون در دنیا خود دانسته بودند؟ و از فضل و نعمت اللَّه آگاه بودند؟

نه چیزى بینند که ندانسته بودند، تا بآن شاد شوند؟ جواب آنست که: در دنیا هر چند دانسته بودند اما از راه خبر و استدلال دانسته بودند، نه از راه کشف و معاینه، و «لیس الخبر کالمعاینه». چون آن خبر عیان گردد، و امید نقد شود، و اندازه ثواب بحدّ استحقاق و امید در گذرد، شادى ایشان بیفزاید، و مضاعف شود. و نیز شادى دنیا با خوف خاتمه آمیخته شود و شادى عقبى از آمیغ‏[آمیزش] خوف و اندوه پذیرفتن پاک باشد، و تا ازین آمیغ پاک نشود بحدّ کمال نرسد.

وَ أَنَّ اللَّهَ‏- اى: و بانّ اللَّه، عطف است بر بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏. میگوید: شادى برند بنعمت و فضل خداى، و بآنکه خداى فضل و نعمت خویش بر ایشان تمام کرد، و از مزد ایشان هیچ چیز باز نگرفت، و نیز بیفزود. قراءت کسایى‏ وَ أَنَّ اللَّهَ‏ بکسر الف است بر معنى استیناف، و ترغیب دیگران بایمان و طلب ثواب آن، فکأنّه قال:

و اللَّه لا یضیع اجر المؤمنین.

وفى بیان ثواب الشّهداء ما روى على بن موسى الرضا عن ابیه موسى بن جعفر، عن ابیه جعفر بن محمد، عن ابیه محمد بن على، عن ابیه على بن حسین، عن ابیه حسین بن على (ع) قال: بینما على بن ابى طالب (ع) یخطب الناس و یحثّهم على الجهاد، اذ قام الیه شابّ و قال: یا امیر المؤمنین اخبرنى عن فضل الغزاه فى سبیل اللَّه. فقال: کنت ردیف رسول اللَّه (ص) على ناقه العضباء، و نحن مقفلون من غزوه، فسألته عمّا سألتنى عنه، فقال النّبی (ص): «انّ الغزاه اذا همّوا بالغزو کتب اللَّه لهم براءه من النّار، و اذا تجهّزوا لغزوهم باهى اللَّه بهم الملائکه، و اذا ودّعهم اهلوهم بکت علیهم الحیطان و البیوت، و یخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیّه من سلخها، و یوکّل اللَّه عزّ و جلّ لکلّ رجل منهم اربعین الف ملک یحفظونه، من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و شماله، و لا یعمل حسنه الّا اضعفت له، و یکتب له عباده الف رجل یعبدون اللَّه عزّ و جلّ الف سنه، کلّ سنه ثلاثمائه و ستّون یوما، و الیوم مثل عمر الدّنیا. و اذا صاروا بحضره عدوّهم، انقطع علم اهل الدّنیا عن ثواب اللَّه ایّاهم، فاذا برزوا لعدوّهم و اشرعت‏ الا سنّه و فوّقت‏[فوق السهم: جعل له فوقا] اسهام، و تقدّم الرّجل الى الرّجل، حفّتهم الملائکه بأجنحتها، و یدعون اللَّه لهم بالنّصر و التّثبیت، و نادى مناد: «الجنّه تحت ظلال السّیوف». فتکون الطعنه و الضّربه على الشّهید اهون من شرب الماء البارد فى الیوم الصائف‏[الصائف: الحار، و یقال« صیف صائف» کما یقال« لیل لائل»( المنجد).]، و اذا زال الشهید عن فرسه بطعنه او ضربه لم یصل الى الأرض حتّى یبعث اللَّه الیه زوجته من الحور العین، فتبشّره‏ بما اعدّ اللَّه له من الکرامه؛ و اذا وصل الى الأرض تقول له الارض: مرحبا بالرّوح الطّیّبه الّتى اخرجت من البدن الطیّب. ابشر فانّ لک ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر! و یقول اللَّه تعالى: أنا خلیفته فى اهله، و من ارضاهم فقد أرضانى، و من اسخطهم فقد اسخطنى. و یجعل اللَّه تعالى روحه فى حواصل طیر خضر تسرح فى الجنّه حیث تشاء، و تأکل من ثمارها، و تأوى الى قنادیل من ذهب معلّقه بالعرش.

 

قوله: الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ … الآیه- مجاهد و مقاتل و عکرمه گفتند: این آیات در غزوه بدر الصغرى فرو آمد، و قصه آنست که روز احد بعد از آنکه هزیمت و شکستگى بر مسلمانان افتاد ابو سفیان گفت: یا محمد بیننا و بینک موسم بدر الصّغرى ان شئت. یا محمد (ص)! ازین پس اگر خواهى به بدر صغرى با هم آئیم و جنگ کنیم. و بدر صغرى آبى بود و مرغزارى بنى کنانه را، و در جاهلیت بازارگاه ایشان بود؛ هر سال چند روز آنجا رفتندى و بازرگانى کردندى. چون ابو سفیان آن سخن گفت، رسول خدا (ص) جواب داد: آرى چنین کنم، وعده‏گاه ما آنجاست. پس دیگر سال ابو سفیان و اهل مکه بوعده بیرون آمدند تا به مر الظهران رسیدند. رب العالمین رعبى و بیمى در دل ایشان افکند، هم از آنجا ابو سفیان همت کرد که به مکه باز شود. بر نعیم بن مسعود الاشجعى رسید که از مکه مى ‏آمد، و قصد مدینه داشت، گفت: یا نعیم وعده دارم با محمد (ص) که ببدر صغرى جنگ کنیم، و اکنون ساز جنگ و وقت آن ندارم، و مى ‏خواهم که بمکه باز شوم، اما مى‏ اندیشم که محمد (ص) بیرون آید بوعده‏گاه، و ما را نیابد، بر ما دلیر شود، و خلف از جهت ما بیند، اگر تو تدبیرى سازى و ایشان را دفع کنى تا از مدینه بیرون نیایند، و خلف از جهت ایشان بود من ترا ده اشتر دهم. و اینک سهیل بن عمرو ضامن است تا بتو رساند. نعیم بن مسعود با ابو سفیان این قرار بداد، و بتعجیل رفت تا در مدینه شد.

قوم را دید که جنگ را تجهیز میکردند، و میعاد ابو سفیان را کار میساختند. نعیم گفت بدرایى که راى شما است! پارسال دیدید که بدیار و وطن و قرارگاه شما در آمدند و کردند آنچه کردند، اکنون شما بتن خویش ظلم میکنید که بر ایشان مى‏ شوید، و خود را در مهلکه مى‏ افکنید. من بو سفیان را دیدم با جمعى انبوه و لشکرى فراوان بیرون آمده، و ساز جنگ و قتل کرده. اصحاب رسول (ص) که این خبر شنیدند بسهمیدند، و چون امتناعى بنمودند رسول خدا (ص) گفت:و الّذى نفسى بیده لأخرجنّ و لو وحدى.

پس هر چه بد دل و منافق بودند بماندند، و هر چه مسلمانان و دلاور بودند با ساز قتال و صحبت رسول (ص) بیرون شدند، و گفتند: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏. و براه هر که بر ایشان رسید از مشرکان، میگفت: «انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم» و مؤمنان مى‏ گفتند: «حسبنا اللَّه و نعم الوکیل» تا ببدر الصغرى رسیدند، بو سفیان همان که رعب در دل اوفتاد به مکه بازرفت. و اهل مکه «جیش السّویق» بر ایشان نهادند، یعنى که: «انّما خرجتم تشربون السّویق». پس رسول خدا و یاران یک دو روز آنجا بیستادند و تجارت کردند، پس به مدینه باز رفتند با سلامت و غنیمت. و جبرئیل امین از درگاه عزت در آن حال فرو آمد و آیت آورد که:

الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ‏- اى الجراحات‏ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ‏ بطاعه الرّسول‏ وَ اتَّقَوْا مخالفته «أَجْرٌ عَظِیمٌ» یعنى الجنّه الَّذِینَ‏ یعنى المؤمنین. قالَ لَهُمُ النَّاسُ‏ یعنى نعیم بن مسعود: إِنَّ النَّاسَ‏ یعنى ابا سفیان و اصحابه‏ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ‏ و لا تأتوهم.

فَزادَهُمْ‏ یعنى ذلک القول‏ إِیماناً اى ثباتا فى دینهم و اقامه على نصره نبیّهم.

فَزادَهُمْ إِیماناً دلیل است که در ایمان زیادت و نقصان آید، و این رد مرجئان است که ایشان گویند: ایمان نیفزاید و نکاهد، که ایمان بنزدیک ایشان گفتى و عقدى مجرد است بى اعمال و بى‏اکتساب طاعات. تا اگر کسى بزبان بگوید و بدل بداند که اللَّه موجود است، و آن گه هیچ طاعت دیگر نکند و محظورات شرع بکار آرد، ایشان گویند: او مؤمن است، و ولى خدا، و مستوجب بهشت. و آن گه تفاضل و تفاوت در میان مؤمنان نبینند، و در طاعت و معصیت اثر زیادت و نقصان بر ایمان اعتقاد ندارند.

و منصوصات قرآن و اخبار و آثار و ظواهر آن دلالت میکند بر بطلان اعتقاد و خبث مقالت ایشان. قال اللَّه عزّ و جلّ: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏. و قال تعالى: أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ و لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ‏ … الآیه و لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ‏. الآیه. و صحّ فى الخبر: انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یوم القیامه فى باب الشفاعه: اخرجوا من کان فى قلبه وزن دینار من الایمان، ثم من کان فى قلبه وزن نصف دینار، حتى یقول: و من کان فى قلبه وزن ذره.

وقال (ص): «بینما أنا نائم رأیت النّاس یعرضون علىّ و علیهم قمص‏ منها ما یبلغ الثّدى، و منها ما یبلغ دون ذلک. و عرض علىّ عمر بن الخطاب و علیه قمیص یجرّه، قالوا: «فما ذا اوّلت یا رسول اللَّه؟» قال: «الدّین».

و قال عمر: لو وزن ایمان ابى بکر بایمان اهل الأرض، او قال بایمان هذه الأمّه، لرجح به». این آیات و اخبار دلیل‏اند که در ایمان تفاوت و تفاضل هست. و بد مردان هرگز بدرجه نیک مردان نباشند.

و عاصى بدرجه مطیع نباشد. و آن کس که ایمان وى ضعیف باشد هرگز برابر آن کس نبود که ایمان وى قوى باشد. و این ضعف و قوت ایمان از طاعت و معصیت خیزد،هر کرا طاعت و اعمال خیر تمامتر، ایمان وى قوى‏ تر. و هر کرا معصیت بیشتر و بر طاعت غالب‏تر، ایمان وى ضعیف‏تر و کمتر. ابن عمر گفت: از رسول خدا (ص) پرسیدم که ایمان افزاید و کاهد؟ رسول خدا (ص) جواب داد:

«نعم، یزید حتّى یدخل صاحبه الجنّه، و ینقص حتّى یدخل صاحبه النّار»،

وقال على (ع): انّ الایمان یبدو لمظه بیضاء فى القلب، کلّما ازداد الایمان ازدادت بیاضا، حتى یبیضّ القلب کلّه؛ و انّ النّفاق یبدو لمظه سوداء فى القلب، کلّما ازداد النّفاق ازدادت سوادا حتّى یسودّ القلب کلّه. و الّذى نفسى بیده لو شققتم عن قلب مؤمن وجدتموه ابیض القلب، و لو شققتم عن قلب منافق وجدتموه اسود القلب.

وسئل على بن عبد اللَّه المدینى عن الایمان فقال: قول و عمل و نیّه. قیل: أ ینتقص و یزداد؟ قال: نعم، یزداد و ینتقص حتى لا یبقى منه شى‏ء. و قیل لبعضهم: ما زیادته و نقصانه؟ قال: اذا ذکرنا ربّنا و خشیناه فذلک زیادته، و اذا اغفلنا و نسینا و ضیّعنا، فذلک نقصانه.

وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ‏- اى الّذى یکفینا امرهم اللَّه. وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ و ذلک امان لکلّ خائف.

وقال (ص): «من قال حسبى اللَّه و نعم الوکیل، علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم، یقول اللَّه تعالى: «لاکفینّ عبدى، صادقا کان او کاذبا».

وقال (ص): آخر ما تکلّم به ابراهیم (ع) حین القى فى النّار: حسبى اللَّه و نعم الوکیل.

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ … الآیه- بازگشتند، یعنى رسول خدا (ص) و مؤمنان که از بدر بازگشتند بعافیت و راحت و افزونى از تجارت، هیچ مشرک نادیده، و هیچ رنج بایشان نارسیده، و آن گه ثواب غزو ایشان را حاصل شده، و بطاعت دارى رسول خدا (ص) برضا و خوشنودى حق رسیده. این است که رب العالمین گفت:

لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ‏.

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ‏- آن صاحب خبر نعیم بن مسعود که گفت: بو سفیان با مشرکان به بدر رفت، خود دیو مردم است، و آنچه گفت دیو در دهن وى افگنده بود.

یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ‏- اولیاء خود را ترساند، یعنى منافقان که حقیقت ایمان ندارند و در ضلالت قرین دیواند. و قیل معناه: یخوّف باولیاءه، یعنى یخوّف المؤمنین بالکفّار.

فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏: اى مصدّقین بوعدى.

وَ لا یَحْزُنْکَ‏- میگوید: اندوهگن منمایا ترا. و بر قراءت نافع‏ وَ لا یَحْزُنْکَ‏ بضم یا، و کسر زا. معنى آنست که اندوهگن مگذار ترا غائب بودن ایشان که در نصرت کفر مى‏ شتابند، و بجنگ احد نیامدند، و شما را فرو گذاشتند، از منافقان و جهودان و مشرکان.

إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً- اى لن یضرّوا اولیاء اللَّه شیئا، و انّما یعود و بال ذلک علیهم. ایشان از یارى که اللَّه ترا و مؤمنان را داد هیچ چیز بنکاهند، و وبال آن هم بایشان باز گردد. و قیل: إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً اى لن ینقصوا اللَّه شیئا من ملکه و سلطانه، انّهم یضرّون انفسهم بذلک.

یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ- این آیت ردّ است بر قدریان که مى‏ گویند: بنده را قدرت است و استطاعت بر فعل پیش از فعل. و معلوم است که ارادت اللَّه در حرمان ایشان از حظ آخرت، ایشان را از ایمان و طاعت باز داشت، تا نتوانستند و قدرت طاعت نداشتند، و چگونه قدرت آن را دارند و خداى مى‏ خواهد که ندارند. و نظیر این آیت در قرآن فراوان است، منها: قوله تعالى‏ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ‏، لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ‏، کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ‏ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ‏، وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً، وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ‏، و صدوا عن السبیل و اللَّه ارکسهم بما کسبوا، فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ‏، إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ الى غیر ذلک من الآیات الدّاله على انّ الهادى و المضلّ هو اللَّه تعالى، و القدره و المشیئه و الاراده کلّها للَّه تعالى.

وفى الخبر أنّ النّبی (ص) قال: «اتّقوا هذا القدر فانّه شعبه من النصرانیه».

قال بعضهم: معناه، و اللَّه اعلم، انّ النّصارى تزعم انّ عیسى یملک النّفع و الضّرر مع اللَّه، کما یملکه اللَّه، فکفروا بأن جعلوا مع اللَّه شریکا او شریکین، و القدریه تزعم انّ الخلق کلّهم شرکاء للَّه، یملکون الضّر و النّفع، ان شاؤوا ضرّوا انفسهم، و ان شاؤوا نفعوها، و ان شاؤوا استقاموا، و ان شاؤوا اعوجّوا، من غیر أن یحتاجون الى توفیق، او یلحقهم خذلان، او سبق بخیرهم و شرّهم کتاب، او تکون فیهم مشیئه تغلب ارادتهم و لا یغلبونها.

قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً- حین باعوا الایمان بالکفر.

انما یضرون انفسهم- بذلک‏ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا- قراءت حمزه بیا است بر تقدیر: و لا یحسبنّ الکفّار انّ املاءنا ایّاهم خیر لهم. و دیگران بتا خوانند خطاب با رسول و تسلیت مؤمنان و وعید کافران، یعنى و لا تحسبن یا محمد الذین کفروا … «ان ما» دو کلمه است. نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏. «انما» این، یک کلمه توان نهاد، و دو توان نهاد نُمْلِی لَهُمْ‏ یعنى نمهلهم لیزدادوا اثما بمعاندتهم الحقّ و خلافهم الرّسول. این آیت در شأن قومى کافران آمد که: اللَّه تعالى بعلم قدیم خود دانست که ایشان هرگز ایمان نیارند،و زندگى ایشان ایشان را کفر و شرک افزاید.

سئل النبى (ص): اىّ النّاس خیر؟ قال:

من طال عمره، و حسن عمله. قیل: فأىّ النّاس شرّ؟ قال من طال عمره، و ساء عمله.

و قال ابن مسعود: ما من نفس برّه و لا فاجره الّا و الموت خیر لها، امّا الفاجر فمستراح منها، و قرأ: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ‏ الآیه، و امّا البرّه فمستریح منها، و قرأ: نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ الآیه:

یا حیاه الرّوح مالى لیس لى علمى بحالى‏ تلک روحى منک ملئى، و سوادى منک خالى‏

الهى زندگى ما با یاد تست، و شادى همه با یافت تست، و جان آنست که در شناخت تست! پیر طریقت گفت: زندگان سه کس‏اند: یکى زنده بجان، یکى زنده بعلم، یکى زنده بحق. او که بجان زنده است زنده بقوت است و بباد! او که بعلم زنده است زنده بمهر است و بیاد! او که بحق زنده است زندگانى خود بدو شاد! الهى جان در تن گر از تو محروم ماند مرده زندانیست، و او که در راه تو بامید وصال تو کشته شود زنده جاودانیست!

گفتى مگذر بکوى ما در مخمور تا کشته نشى‏[نشوی] که خصم ما هست غیور
گویم سخنى بتا که باشم معذور در کوى تو کشته به که از روى تو دور!

آرى! دوستان را زخم خوردن در کوى دوست بفال نیکوست! در قمار خانه عشق ایشان را جان باختن عادت و خوست.

مال و زر و چیز رایگان باید باخت‏ چون کار بجان رسید جان باید باخت‏

هان، و هان، نگر! تا از هلاک جان در راه دوست اندیشى! که هلاک جان در وفاء دوست حقا که شرف است، و شرط جان در قیام بحق دوستى تلف است!

الحبّ سکر خماره تلف‏ یحسن فیه الذّبول و الدّنف‏
البسنى الذّلّ فى محبّته‏ و الذّلّ فى حبّ مثله شرف‏

آن شوریده وقت شبلى رحمه اللَّه گفت: من کان فى اللَّه تلفه کان اللَّه خلفه.

باختن جان در وفاء دوستى دولتى رایگانست! که دوست او را بجاى جانست! اگر صد هزار جان دارى فداء این وصل کنى حقا که هنوز رایگانست.

چون شاد نباشم که خریدم بتنى‏ وصلى که هزار جان شیرین ارزد؟!

عاشقى بحقیقت درین راه چون حسین منصور حلاج برنخاست، وصل دوست بازوار به هواى تفرید پران دید. خواست تا صید کند، دستش بر نرسید، بسرّش فرو گفتند: یا حسین! خواهى که دستت بر رسد سر وا زیر پاى نه! حسین سر وا زیر پاى نهاد، به هفتم آسمان برگذشت.

گر از میدان شهوانى سوى ایوان عقل آیى‏ چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینى‏
ور امروز اندرین منزل ترا حالى زیانى بد زهى سرمایه و سودا، که فردا زین زیان بینى!

نگر! تا این چنین جوانمردان و جانبازان که ازین سراى رحیل کنند، تو

ایشان را مرده نگویى که گوهر زندگانى جز دل ایشان را معدن نیامد، و آب حیاه جز از چشمه جان ایشان روان نگشت. رب العالمین مى‏گوید: بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ علیهم رداء الهیبه فى ظلال الانس، یبسطهم جماله مرّه، و یستغرقهم جلاله اخرى.

گه ناز چشیدند و گهى راز شنیدند گاهى ز جلالت بجمالت نگریدند

معروف کرخى یکى را مى ‏شست؛ آن کس بخندید! معروف گفت: آه! پس از مردگى زندگى؟! وى جواب داد که: دوستان او نمیرند، «بل ینقلون من دار الى دار». چگونه میرند، و عزّت قرآن گوید: بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏؟

شادند و خرم، آسوده از اندوه و غم، با فضل و با نعم، در روضه انس بر بساط کرم! قدح شادى بر دست نهاده دمادم! این است که رب العالمین گفت: یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ‏.

الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ‏- ایشان که فرمان خدا و رسول را گردن نهادند، و از عشق دین، جان عزیز خویش هدف تیر دشمن ساختند.

جان بذل کرده، و تن سبیل، و دل فدا، و آن رنج و آن خستگى بجان و دل خریده! سرى سقطى گفت: حق عزّ جلاله در خواب چنان نمود مرا که گفتى: یا سرى! خلق را بیافریدم، لختى دنیا دیدند در آن آویختند! لختى بلا دیدند در بهشت و عافیت گریختند؛ لختی از بلا نیندیشیدند محنت بجان و دل باز گرفتند، و نعمت وصال ما خواستند. فمن انتم؟ شما از کدام گروه‏اید؟ و چه خواهید؟ سرى گفت:

جواب دادم که: «و انّک تعلم ما نرید».

چندم پرسى مرا چرا رنجانى‏ حقا که تو حال من زمن به دانى!

گفت: یا سرى لاصبن علیکم البلاء صبا بجلال قدر ما که تازیانه بلا بر سر شما فرو گذارم! و آسیاى محنت بر سرتان بگردانم. سرى گوید: از سر نور معرفت بالهام ربانى جواب دادم: أ لیس المبلى انت؟ ریزنده نثار بلا بر سرما نه تو خواهى بود؟

نفس المحبّ على الأسقام صابره لعلّ مسقمها یوما یداویها
چون شفا اى دلربا از خستگى و درد تست‏ خسته را مرهم مساز و درد را درمان مکن‏

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلددوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=