لقمان - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره لقمان آیه ۱ – ۱۹

۳۱- سوره لقمان مکّیّه

۱- النوبه الاولى‏

(۳۱/ ۱۹- ۱)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

الم‏ (۱) سرّ خداوند است در قرآن.

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ‏ (۲) این [حروف قرآن‏] آیتهاى این نامه راست و درست است.

هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنِینَ‏ (۳) [این نامه پاک‏] حکمت راست حکم راه نمونى است و بخشایشى نیکوکاران را.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ ایشان که نماز بپاى میدارند [بهنگام‏]

وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ و زکاه میدهند

وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ‏ (۴) و ایشان بروز رستاخیز بى‏گمان‏اند.

أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ‏ ایشان آنند که بر راست راهى‏اند از راه نمونى خداوند خویش

‏ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ (۵) و ایشانند که بر پیروزى جاویدى بمانند.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی‏ و از مردمان کس است که میخرد

لَهْوَ الْحَدِیثِ‏ نابکار و بازى سخن و سخن سست تهى

‏ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ‏ تا گمراه میگردد و میگرداند از راه خداى بنادانى‏

وَ یَتَّخِذَها هُزُواً و راه خداى را بافسوس مى‏فراگیرد و مى‏فرادارد

أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏ (۶) ایشان آنند که ایشان را است عذابى خوارکننده.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا و آن گه که مى ‏بروخوانند سخنان ما،

وَلَّى مُسْتَکْبِراً برگردد گردن‏کش‏

کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها هم چنان که نشنید آن را

کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً چنان که در دو گوش وى گویى که گرانى است،

فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏ (۷) بشارت ده او را بعذابى دردنماى.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند

لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ‏ (۸) ایشانراست بهشتهاى با ناز.

خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا این وعده خداست براستى‏

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ (۹) و اوست تواناى دانا.

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ بیافرید آسمانها بى ‏ستون‏

تَرَوْنَها آنکه مى‏بینید

وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ‏ و درافکند در زمین کوه‏هاى بلند

أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ‏ تا بنجنباند شما را [زمین‏]

وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ و در زمین باز پراکند از هر جانورى‏

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستادیم از آسمان آبى‏

فَأَنْبَتْنا فِیها تا برویانیدیم در زمین‏

مِنْ کُلِّ زَوْجٍ‏ از هر جفتى [درخت و نبات، جفتى رنگ و جفتى بوى و جفتى طعم‏]

کَرِیمٍ‏ نیکو آزاده آسان یافت.

هذا خَلْقُ اللَّهِ‏ اینچه مى‏بینید آفریده اللَّه است‏

فَأَرُونِی‏ پس با من نمائید

ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏ که آن چه چیزاند که ایشان آفریدند که فرود از اواند

بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏ (۱۱) [بنه آفریدند و بنه آفرینند] که کافران در گمراهى آشکارااند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ لقمان را حکمت دادیم [دانش راست و سخن درست‏]

أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ‏ [و او را گفتیم‏] آزادى کن اللَّه را

وَ مَنْ یَشْکُرْ و هر که آزادى کند خداى را و نیکویى ازو بیند

فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ‏ آن خود را کند و تن خود را سود مى‏کند،

وَ مَنْ کَفَرَ و هر که ناسپاسى کند نیکویى نه ازو بیند

فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۱۲) اللَّه از همه بى‏نیاز است ستوده.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ‏ لقمان گفت پسر خویش را،

وَ هُوَ یَعِظُهُ‏ و او پند میداد او را

یا بُنَیَ‏ اى پسرک من‏ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ‏ انباز مگیر با اللَّه

‏ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏ (۱۳) که انباز گرفتن با او بیدادى است [بر خویشتن‏] بزرگ.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ‏ وصیت کردیم مردم را بنیکویى کردن با پدر و مادر

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ‏ برداشت مادر او را در شکم‏ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ‏ سستى بر سستى‏

وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ‏ و شیردادن او با بازکردن از شیر در دو سال‏

أَنِ اشْکُرْ لِی‏ [وصیت کردیم او را] که آزادى کن مرا،

وَ لِوالِدَیْکَ‏ و دو زاینده خود را

إِلَیَّ الْمَصِیرُ (۱۴) بازآمد با منست.

وَ إِنْ جاهَداکَ‏ و [گفتیم مردم را] اگر باکوشد با تو پدر و مادر تو

عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی‏ بر آن که انباز گیر با من‏

ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ‏ چیزى که تو آن را [انباز] مى‏ندانى‏

فَلا تُطِعْهُما نگر فرمان ایشان نبرى [و بگفت ایشان نکنى‏]

وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً و با ایشان مى‏زى و جهان میدار درین جهان باندام و بچم در کارهاى این جهانى.

وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَ‏ و بر پى راه آن مرد رو که او را [در همه کار خویش‏] روى با من است

‏ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ‏ آن گه بازگشت شما با من است‏

فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ (۱۵) آگاه کنم شما را به پاداش از آن چیز که میکردید.

یا بُنَیَ‏ اى پسرک من

‏ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ‏ اگر نیکی ها همسنگ یک دانه خردل بود

فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ و آن خردل دانه در سنگ خاره بود

أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ‏ یا در آسمانها یا در زمین [جایى بود و درو نهان‏]

یَأْتِ بِهَا اللَّهُ‏ اللَّه آن را آرد [فردا بترازوى تو]

إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (۱۶) که اللَّه باریک‏دان است دوربین از نهان آگاه.

یا بُنَیَ‏ اى پسرک من‏

أَقِمِ الصَّلاهَ نماز [بهنگام‏] بپاى دار

وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ‏ و بنیکوکارى فرماى‏

وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند باز زن و از کار زشت داشته‏

وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ‏ و شکیبایى کن بر آن رنج که بتو رسد [در امر معروف و نهى منکر]

إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (۱۷) که آن از استوارى کارها [ى دین‏] است و درستى نشانهاى آن.

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ‏ یک سو روى بیکسو مبر از مردمان بگردن کشى

‏ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً و در زمین بخود کامه‏اى مرو

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُ‏ که اللَّه دوست ندارد

کُلَّ مُخْتالٍ‏ ازین هر خرامنده‏اى خرامان،

فَخُورٍ (۱۸) لاف‏زنى خویشتن ‏ستایى.

وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ‏ و در رفتن خویش بچم باش

‏ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ‏ و آواز خود فرود آر

إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (۱۹) که زشت‏تر آوازها آواز خران است.

النوبه الثانیه

این سوره لقمان سى و چهار آیت است و پانصد و چهل و دو کلمت و دو هزار و صد و ده حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ‏ تا آخر سه آیت. حسن گفت: جمله سوره مکى است مگر یک آیت: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ از بهر آنکه فرض نماز و فرض زکاه بمدینه فرو آمد، و درین سوره منسوخ نیست مگر این کلمات: وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ‏ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف و باقى آیت محکم.

روى ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سوره لقمان کان له لقمان رفیقا یوم القیامه و اعطى من الحسنات عشرا بعدد من عمل بالمعروف و عمل بالمنکر».

قوله‏ الم، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ‏ یعنى تلک الحروف الثمانیه و العشرون‏ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ‏. و قیل معناه هذه الآیات تلک الآیات الّتى وعدتم فى التوریه و یجوز ان یکون تلک اشاره الى الآیات فى هذه السّوره، اى- هذه آیات الکتاب الحکیم، اى- المحکم و هو الممنوع من الفساد و البطلان، و قیل الحکیم هاهنا هو المتضمّن للحکمه.

هُدىً وَ رَحْمَهً قراءه العامّه بالنصب على الحال و القطع و قرأ حمزه وَ رَحْمَهً بالرفع، یعنى- هذا الکتاب‏ هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنِینَ‏ سمّاه هدى لما فیه من الدّواعى الى الفلاح و الالطاف المؤدّیه الى الخیرات و المحسن لا یقع مطلقا الّا مدحا صفه للمؤمنین و فى تخصیص کتابه بالهدى و الرحمه للمحسنین دلیل على انه لیس بهدى لغیرهم و قد قال تعالى: وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى‏، و قال تعالى: وَ إِنَّهُ لَحَسْرَهٌ عَلَى الْکافِرِینَ‏ هدى در قرآن برهشده وجه است و جمله این وجوه بدو معنى بازمیگردد: یکى دعوت، و دیگر شرح و توفیق.

امّا آنچه بمعنى دعوت است بانبیاء و ائمّه و شیاطین اضافت کرد، انبیاء را گفت: وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ اى- داع، و ائمه را گفت: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا اى- یدعون بامرنا،و شیطان را گفت: کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ اى- یدعوه.

و آنچه به معنى شرح و توفیق است حق تعالى بخود اضافت کرد که جز وى جلّ جلاله کس را روا نیست و مخلوق را سزا نیست، بندگان را خود توفیق ایمان دهد و دلها بمعرفت خود روشن گرداند، و مر بنده را توحید خود کرامت کند و راه بخود خود نماید: وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ‏ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ‏ و از روى لغت معنى هدى امالت است، یقال: فلان یتهادى فى مشیته اى یتمایل، فعلى هذا التأویل هدى اللَّه یعنى اماله قلب الانسان من الکفر الى الایمان و من الضّلاله الى السنّه.

آن گه محسنان را تفسیر کرد گفت: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ یدیمونها بحقوقها و حدودها و شرائطها. شرائط نماز دو قسم است: قسمى شرائط جواز گویند یعنى فرائض و حدود و اوقات آن، و قسمى شرائط قبول گویند یعنى تقوى و خشوع و اخلاص و تعظیم و حرمت آن.

قال اللَّه تعالى: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ‏ و تا این هر دو قسم بجاى نیارد معنى اقامت درست نشود. ازینجا است که ربّ العزه در قرآن هر جاى که بنده را نماز فرماید أَقِیمُوا الصَّلاهَ گوید و صلّوا نگوید و یُؤْتُونَ الزَّکاهَ اى- یعطونها بشروطها الى مستحقّیها وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ اى- بالدّار الآخره و الجزاء على الاعمال‏ هُمْ یُوقِنُونَ‏ فلا یشکّون فى البعث و الحساب. و انما اعاد لفظه «هم» للتوکید فى الیقین بالبعث و الحساب.

أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ‏، على هدى- بیان عبودیت است،- من ربّهم- بیان ربوبیّت است، بعد از گزارد معاملت و تحصیل عبادت ایشان را بستود، هم باعتقاد سنّت هم بگزارد عبودیت، هم باقرار ربوبیّت. و فى الایه دلیل انّ العبد لا یهتدى بنفسه الّا بهدایه اللَّه تعالى. الا ترى انه قال عزّ و جلّ: عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ‏ ردّ على المعتزله فانهم یقولون: العبد یهتدى بنفسه.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ‏ یعنى یختار لهو الحدیث. و قیل یشترى بماله کتبا فیها لهو الحدیث. مقاتل گفت: در شأن النضر بن الحارث فرو آمد، مردى کافر دل کافر کیش بود، سخت خصومت با رسول خدا، قتله رسول اللَّه صبرا حین فرغ من وقعه بدر. مردى بازرگان بود سفر کردى بدیار عجم و در زمین عجم اخبار پیشینیان: قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان بخرید و قریش را گفت محمد آنچه میگوید از قصّه پیشینیان چون عاد و ثمود هم چنان است که من بشما آوردم از اخبار رستم و اسفندیار و اکاسره. قریش استماع قرآن در باقى کردند و همه روى بوى آوردند و آن قصه ‏هاى عجم مى ‏شنیدند اینست که ربّ العالمین گفت: لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏ یعنى- یضلّ بتلک الکتب عن تدبّر آیات اللَّه.

و قیل:ان قراءه کتب العجم یشکّکهم فیما جعله للنبى حجّه من ذکر اخبار الامم الماضیه.ثمّ قال‏ بِغَیْرِ عِلْمٍ‏ اى- لا یستحقّ ان یسمى عالما من فعل هذا الفعل من اضلال نفسه و اضلال غیره. و قیل لم یعلم ما فى عاقبه ذلک من الوزر. ابن عباس و مجاهد گفتند: لَهْوَ الْحَدِیثِ‏ غنا و سرود فاسقان است در مجلس فسق. و آیت در ذم کسى فرو آمد که کنیزکان مغنّیات خرد تا فاسقان را مطربى کنند، فیکون المعنى یشترى ذات لهو الحدیث.

روى ابو امامه قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا یحلّ تعلیم المغنّیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام».

و فى مثل هذا نزلت الایه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ‏. و ما من رجل یرفع صوته بالغنا الّا بعث اللَّه علیه شیطانین احدهما على هذا المنکب و الآخر على هذا المنکب فلا یزالان یضربانه بارجلهما حتى یکون هو الذى یسکت.

وعن ابى هریره انّ النبى (ص) نهى عن ثمن الکلب و کسب الزماره.

و قال مکحول: من اشترى جاریه ضرّابه لیمسکها لغنائها و ضربها مقیما علیه حتى یموت لم اصل علیه، ان اللَّه یقول: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ‏ الایه …

قال سعید بن جبیر: لَهْوَ الْحَدِیثِ‏ معناه یستبدل و یختار الغناء و المزامیر و المعازف على‏ القرآن. و قال سبیل اللَّه- القرآن. لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏ یعنى لیضلّ غیره بذلک عن استماع القرآن. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو لِیُضِلَ‏ بفتح الیاء، اى- لیضلّ هو بهذا الفعل عن سبیل اللَّه.

وعن ابى امامه قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه بعثنى هدى و رحمه للعالمین و امرنى بمحو المعازف و المزامیر و الاوثان و الصلب و امر الجاهلیه و حلف ربّى بعزته لا یشرب عبد من عبیدى جرعه من خمر متعمدا الّا سقیته من الصدید مثلها یوم القیامه مغفورا له او معذبا و لا یسقیها صبیّا صغیرا ضعیفا مسلما الّا سقیته مثلها من الصدید یوم القیامه مغفورا له او معذبا و لا یترکها من مخافتى الّا سقیته مثلها من حیاض القدس یوم القیامه، لا یحلّ بیعهنّ و لا شراهن و لا تعلیمهنّ و لا التجاره بهن، و ثمنهن حرام یعنى- الضّوارب.

و عن محمد بن المنکدر قال:بلغنى انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یوم القیامه این الذین کانوا ینزهون انفسهم و اسماعهم عن اللهو و مزامیر الشیطان ادخلوهم ریاض المسک، ثم یقول للملائکه اسمعوا عبادى حمدى و ثنائى و تمجیدى.

و اخبروهم ان: فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏. وَ یَتَّخِذَها هُزُواً قرأ حمزه و الکسائى و یعقوب بنصب الذال عطفا على قوله لیضلّ و قرأ الآخرون بضم الذال عطفا على قوله یشترى، و المعنى- و هو یتّخذها هزوا اى یتّخذ آیات اللَّه هزوا، یعنى یعیبها و یحقرها و یتسفّه على من یقرأها أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏ مخز مذلّ.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً هذا دلیل على انّ الایه السابقه نزلت فى النضر بن الحارث، یعنى- و اذا قرى علیه آیات کتابنا اعرض عن تدبّرها متکبرا رافعا نفسه عن طاعه رسولنا و الاصغاء الى ما یتلوه علیه من آیاتنا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها یعنى- لم یتدبّرها و لم یفکّر حتى هو بمنزله من لا یسمع لوقر و صمم‏ فِی أُذُنَیْهِ‏- یقال وقرت اذنه و وقرها اللَّه اللّهم قرّ اذنه‏ فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ الایمان التصدیق بالقلب و تحقیقه بالاعمال‏ الصالحه و لذلک قرن اللَّه بینهما و جعل الجنّه مستحقه بهما. قال اللَّه تعالى: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ‏. و قیل استحقاق الجنّه بالایمان و استحقاق الدرجات بالاعمال‏ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ‏ اضاف الجنّات الى النعیم لتحقیق النعیم بتلک الجنّات.

و قیل جنّات النعیم احدى الجنان السّبع على ما روى وهب بن منبه عن ابن عباس: قال: خلق اللَّه الجنان یوم خلقها فصلّى بعضها على بعض فهى سبع جنان:دار الجلال، و دار السلام، و جنه عدن و هى قصبه الجنه مشرفه على الجنان کلّها، و جنّه المأوى، و جنه الخلد، و جنّه الفردوس، و جنات النعیم.

قال: و الجنان کلّها مائه درجه ما بین الدرجتین مسیره خمس مائه عام، حیطانها لبنه من ذهب و لبنه من یاقوت و لبنه من زبرجد، ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللؤلؤ و مصاریعها الذهب و ارضها الفضّه و حصباؤها المرجان و ترابها المسک، اعدّ اللَّه لاولیائه یقول تعالى: اولیائى جوزوا الصراط بعفوى و ادخلوا الجنّه برحمتى.

خالِدِینَ فِیها وَعْدَ اللَّهِ‏ نصب على المصدر و حَقًّا حال للوعد، اى- وعد اللَّه وعدا حقا اى- من صفه وعد اللَّه انّه حق و حاله انّه ینجز لا محاله وَ هُوَ الْعَزِیزُ المنیع لا یغلب و لا یقهر الْحَکِیمُ‏ لا یسهو فى فعله و لا یغلط.

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها الهاء راجعه الى السماوات لا غیر یعنى خلق السماوات السبع و امسکها بقدرته على غیر عمد و انتم ترونها کذلک و- العمد- جمع عمود وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ‏ یعنى لان تمید بکم لقوله: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا یعنى لئلا تضلّوا، وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ مع کثرتها و اختلاف اجناسها. وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ اى- من السحاب مطرا فى اوقات الحاجات الیها فَأَنْبَتْنا فِیها اى- فى الارض‏ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ‏ اى من کلّ صنف جنس من النّبات حسن المنظر کثیر المنافع، و قیل: سمّاه کریما لانه یکرم على العباد ما ینتفعون به.

هذا خَلْقُ اللَّهِ‏ اى- هذا الذى عدّدته علیکم، خلق اللَّه اى- مخلوقه فاقام الخلق‏ مقام المخلوق توسّعا کقولک: هذا درهم ضرب الامیر اى- مضروبه، فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏ عن آلهتکم التی تعبدونها، یعنى- ارونى ما ذا خلقه الاصنام اى لیس یقدرون على ذلک لانّها عاجزه عن الخلق و هى فى ذواتها مخلوقه، بَلِ الظَّالِمُونَ‏ اى- الکافرون، فِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏ فى ذهاب عن الخلق بیّن واضح بان و ابان بمعنى واحد.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ لقمان مردى حکیم بود از نیکمردان بنى اسرائیل خلق را پند دادى و سخن حکمت گفتى و در عهد وى هیچ بشر را آن سخن حکمت نبود که او را بود. و علماء تفسیر متفق‏اند که از اولیاء بود نه از انبیاء مگر عکرمه که وى تنها میگوید پیغامبر بود و این خلاف قول مفسّران است.

و گفته ‏اند پیغامبر نبود امّا هزار پیغامبر را شاگردى کرده بود و هزار پیغامبر او را شاگرد بودند در سخن حکمت. و خلاف است که حرفت وى چه بوده، قومى گفتند نجّار بود، قومى گفتند خیّاط بود، قومى گفتند شبان بود. روزى مردى بوى بگذشت و بنى اسرائیل او را جمع شده بودند و ایشان را پند میداد آن مرد گفت: تو نه آن شبانى که با من بفلان جایگه گوسپند بچرا داشتى؟ لقمان گفت: آرى من آن شبانم که تو دیدى.

آن مرد گفت: بچه خصلت باین پایگاه رسیدى؟ گفت: بصدق الحدیث و اداء الامانه و ترک ما لا یعنینى- بسخن راست گفتن و امانت برمّت گزاردن و آنچه در دین بکار نیاید و از آن بسر شود بگذاشتن. و نسب وى بقول محمد بن اسحاق هو لقمان بن ناعور بن ناخور بن تارخ و هو آزر. وهب گفت: ابن اخت ایوب بود.

مقاتل گفت:ابن خاله ایوب بود و بیشترین مفسّران میگویند غلامى سیاه بود نوبى ستبر لب، بزرگ بینى، زفت ساق، ستبر گردن، بلند بالا، ادبى تمام داشت و عبادت فراوان، و سینه آبادان، و دلى بنور حکمت روشن. بر مردمان مشفق و در میان خلق مصلح و همواره ناصح. خود را پوشیده داشتى، و بر مرگ فرزندان و هلاک مال غم نخوردى‏ و از تعلّم هیچ نیاسودى.

حکیم بود حلیم و رحیم و کریم. و در عصر داود بود، سى سال با داود همى ‏بود بیکجاى. و از پس داود زنده بود تا بعهد یونس بن متى و سبب عتق وى آن بود که مولى نعمت وى او را آزمونى کرد تا بداند که عقل وى چند است و حکمت و دانش وى کجا رسیده. گوسپندى بوى داد گفت این را قربانى کن و آنچه از جانور خوشتر و نیکوتر است بمن آر لقمان از آن گوسپند دل و زبان بیاورد. گوسپندى دیگر بوى داد که این را قربان کن و آنچه از جانور بتر است و خبیث‏تر بمن آر. لقمان همان دل و زبان بوى آورد، خواجه گفت این چه حکمت است که از هر دو یکى آوردى گفت: انّهما اطیب شى‏ء اذا طابا و اخبث شى‏ء اذا خبثا. خواجه آن حکمت از وى بپسندید و او را آزاد کرد.

وعن نافع عن ابن عمر قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول‏ حقا اقول لم یکن لقمان نبیّا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین احبّ اللَّه فاحبّه فمنّ علیه بالحکمه.

وروى‏ انه کان نائما نصف النهار فنودى یا لقمان هل لک ان یجعلک اللَّه خلیفه فى الارض فتحکم بین الناس بالحقّ؟ فاجاب الصّوت فقال: ان خیّرنى ربّى قبلت العافیه و لم اقبل البلاء و ان عزم علىّ فسمعا و طاعه فانّى اعلم ان فعل بى ذلک اعاننى و عصمنى.

فقالت الملائکه بصوت لا یراهم: لم یا لقمان؟ قال لانّ الحاکم باشدّ المنازل و اکدرها یغشاه الظلم من کلّ مکان ان یعن فبالحرى ان ینجو و ان اخطأ اخطأ طریق الجنّه و من یکن فى الدّنیا ذلیلا خیر من ان یکون شریفا و من یختر الدّنیا على الآخره تفته الدّنیا و لا یصیب الآخره فعجبت الملائکه من حسن منطقه فنام نومه فاعطى الحکمه فانتبه و هو یتکلّم بها. ثمّ نودى داود بعده فقبلها فلم یشترط ما اشترط لقمان فهوى فى الخطیئه غیر مرّه کل ذلک یعفو اللَّه عنه و کان لقمان یوازره بحکمته فقال له داودطوبى لک یا لقمان اعطیت الحکمه و صرفت عنک‏ البلوى و اعطى داود الخلافه و ابتلى بالبلیّه و الفتنه.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ رأس الحکمه الشکر للَّه ثم المخافه منه ثم القیام بطاعته. و قیل الحکمه هى الاصابه فى القول و العمل و الفقه فى الدین. أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ‏ قال الزّجاج معناه آتینا لقمن الحکمه لان یشکر للَّه. و قیل هو بدل من الحکمه.

و قیل:هو تفسیر للحکمه، وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ‏ لانّ الشاکر یستحق المزید، من قوله: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ‏ اى- یعود منفعه شکره الیه. وَ مَنْ کَفَرَ لن یضرّ اللَّه‏ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌ‏ عن العباد و شکرهم. حَمِیدٌ محمود فى صنعه.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ‏ اى- اذکر اذ قال لقمن لابنه و اسم ابنه ثاران، و قیل مشکم، و قیل انعم، وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ‏، یا بنىّ انّها ان تک، یا بنىّ اقم. قرأ حفص بفتح الیاء فى ثلاثتهنّ و قرأ ابن کثیر باسکان الیاء فى الاولى و الثالثه و کسر الیاء فى الثانیه، و قرأ الباقون بکسر الیاء فى ثلاثتهنّ‏ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏ هذا هو الظلم الذى حذر منه ابرهیم فى سوره الانعام: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ‏ و قال الشاعر:

الحمد للَّه لا شریک له‏ من اباها فنفسه ظلما

و وقف بعض المفسّرین على قوله: لا تُشْرِکْ‏ ثم ابتداء بالقسم فقال: بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏ اظلم الظلم.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ‏ اى- وصّیناه بالاحسان الى والدیه ثمّ رجح الامّ و بیّن عظم حق الوالده فقال: حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ‏ اى- ضعفا على ضعف و شدّه بعد شدّه. فالوهن- الاوّل ما ینؤها من ثقل الحمل و الوهن الثانى ما یعتریها من الطلق، و عبوء التربیه و الرضاع. وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ‏ المراد بهذا الفصال الرضاع لانّ عاقبه الرضاع الفصال کقوله: أَعْصِرُ خَمْراً و المعنى انّها بعد الوضع ترضعه عامین. و ذلک مما یزیدها ضعفا. فلهذا وجب على الولد مراعاتها و القیام‏ بشکرها.

وفى الحدیث‏ سئل رسول اللَّه (ص): من احق الناس بحسن الصحبه؟ فقال امّک. فقال: ثمّ من؟ قال: امّک. قال: ثم من؟ قال: امّک. قال: ثمّ من؟ قال ابوک.

قال: ثمّ من؟ قال: الاقرب فالاقرب. و قیل: رعایه حق الوالد من حیث الاحترام و رعایه حق الامّ من حیث الشفقه و الاکرام.

و قرى فى الشواذ و فصله فى عامین أی- حد منتهى رضاعه فى انقضاء عامین، قال هاهنا فى عامین. و قال فى سوره البقره: حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏ لانّ لا یزاد علیهما. أَنِ اشْکُرْ لِی‏ یعنى- و وصّیناه ان اشکر لى‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ اى مصیرک الىّ و حسابک علىّ فلا تخالف طاعتى. و فى کلام لقمان لابنه انّ اللَّه رضینى لک فلم یوصّنى بک و لم یرضک لى فوصّاک بى. و قال سفیان بن عیینه فى قوله تعالى: أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ‏ قال من صلّى الصلوات الخمس فقد شکر اللَّه و من دعا للوالدین فى ادبار الصلوات الخمس فقد شکر الوالدین.

وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی‏ یعنى- و مع ما اوصیک به من برّ الوالدین ان حملاک على ان تشرک بى‏ فَلا تُطِعْهُما فانّ حقهما و ان عظم فلیس باعظم من حقى. وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً یعنى- بالإنفاق علیهما وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَ‏ یعنى- اتّبع سبیل محمّد (ص) فیما یدعوک الیه من طاعتى، ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ هذه الایه و نظیرها فى سوره العنکبوت نزلتا فى قوم اسلموا و لهم آباء و امّهات مشرکون یبطّئونهم عن الاسلام و یرغبونهم عنه.

و قیل نزّلت فى ابى بکر الصدیق و ذلک انّه حین اسلم اتاه عثمان و طلحه و الزبیر و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف قالوا له قد صدّقت هذا الرجل و آمنت به؟ قال نعم هو صادق فأمنوا به ثمّ حملهم الى النّبی (ص) حتى اسلموا فهؤلاء لهم سابقه الاسلام اسلموا بارشاد ابى بکر، قال اللَّه تعالى: وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَ‏ یعنى- أبا بکر و قد تضمنت الایه النهى عن صحبه الکفار و الفسّاق و الترغیب فى‏ صحبه الصالحین. ثم عاد الى عظه لقمان ابنه.

فقال:یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ‏،- انّها- انّث لمکان الحبّه کقوله:فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ فانّث لمکان الأبصار و یجوز ان یکون المراد بالتأنیث الحسنه یعنى- انّ الحسنه ان تک مثقال حبّه. قال مقاتل: انّ ابن لقمان قال لابیه یا ابت: ان عملت بالخطیئه لا یرانى احد کیف یعلمها اللَّه فقال یا بنىّ ان الخطیئه ان تک مثقال حبّه.

یقال مثقال الشی‏ء ما یساویه فى الوزن و کثر فى الکلام فصار عباره عن مقدار الدینار. قرأ نافع مثقال حبّه بالرفع على اسم کان و مجازه ان یقع مثقال حبّه و حینئذ لا خبر له‏ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ قال اکثر المفسّرین هى الصخره الّتى علیها الارض و هى التی تسمّى السّجّین و لیست من الارض و هى التی یکتب فیها اعمال الفجّار و خضره السّماء منها و هى على الریح لیست فى السّماء و لا فى الارض، ثم قال:أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ‏ یعنى- فى اىّ موضع حصل من الامکنه التی هى السماوات و الارض لم یخف علیه مکانها فیأتى اللَّه بها یوم القیامه و یجازى علیها، إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ‏ باستخراجها خَبِیرٌ بمکانها.

و فى بعض الکتب انّ هذه الکلمه آخر کلمه تکلم بها لقمن. فانشقت مرارته من هیبتها فمات. و قال الحسن معنى الایه هو الاحاطه بالاشیاء صغیرها و کبیرها. و قیل المراد بها الرزق، یعنى ان کان للانسان رزق مثقال حبّه خردل فى هذه المواضع جاء بها اللَّه حتى یخرجها و یسوقها الى من هى رزقه. و فى الخبر:انّ الرزق مقسوم لن یعد و امرأ ما کتب له، انّ الرزق لیطلب الرجل کما یطلبه اجله.

یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ‏ فى ذات اللَّه من المضره فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر. و قیل: وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ‏ من شدائد الدّنیا من الامراض و الفقر و الهمّ و الغم. إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ اى- انّ الذى اوصیتک به ممّا عزم اللَّه على عباده، اى- امرهم به امرا حتما عَزْمِ الْأُمُورِ ما لا یشوبه شبهه و لا یدافعه ریبه. و فى الخبر من صلّى قبل العصر اربعا غفر اللَّه له مغفره عزما اى- هذا الوعد صادق عزیم وثیق.

وفى دعائه (ص) «اسئلک عزائم مغفرتک»اى- اسئلک ان توفقنى للاعمال التی تغفر لصاحبها لا محاله.

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ‏ قرأ ابن کثیر و ابن عامر و عاصم و یعقوب لا تصعّر بتشدید العین و قرأ الآخرون لا تصاعر و معناهما واحد، یقال صعّر وجهه و صاعر اذا مال و اعرض تکبّرا مثل ضعف و ضاعف. قال عکرمه: هو الّذى اذا سلّم علیه لوى عنقه تکبرا و الصعر التواء و میل فى العنق من خلقه او داء او کبر فى الانسان و فى الإبل. تقول: رجل اصعر و اصید و الصید کالصعر، وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً اى- لا تمش بالخیلاء و الکبر. مرحا مصدر وقع موقع الحال. و المرح- اشدّ الفرح.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ فى مشیته، فَخُورٍ الفخور الذى یعدّد مناقبه تطاولا بها و احتقارا لمن عدم مثلها. و قیل الفخور کثیر الفخر، عن ابن عمر قال:قال رسول اللَّه (ص): خرج رجل یتبختر فى الجاهلیه علیه حلّه فامر اللَّه عزّ و جلّ الارض فاخذته فهو یتجلجل فیها الى یوم القیامه.

وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ‏ القصد و الاقتصاد التوسط فى الامر، قال بعضهم: انّ للشّیطان من ابن آدم نزعتان بایتهما ظفر قنع: الافراط و التفریط. و قیل کلا طرفى القصد مذموم. و منه قوله عزّ و جلّ: وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ‏- وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ و تأویل الایه- اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ‏ لا مرحا و اختیالا و لا خرقا و استعجالا. و قال ابن مسعود کانوا ینهون عن خبب الیهود و دبیب النصارى و لکن مشیا بین ذلک.

وعن النبى (ص): سرعه المشى یذهب بهاء المؤمن.

وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ‏ یقال: غضّ صوته و غضّ بصره اذا خفض صوته و غمض بصره. و فى الحکمه حسبک من صوتک ما اسمعت اهل مجلسک، إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ‏ اى- اقبح الاصوات‏ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ

اوّله زفیر و آخره شهیق و هما صوت اهل النار. و قال سفیان الثورى: صیاح کل شى‏ء تسبیحه الّا الحمار فانّه یصیح لرؤیه الشیطان.

وروى عن النبى (ص) قال: «انّ اللَّه یبغض ثلث اصوات: نهقه الحمیر و نباح الکلب و الداعیه بالحرب»

یعنى النائحه، و قیل‏ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ العطسه المنکره حکاه اقضى القضاه الماوردى و وجه هذا القول انّه جعل الحمیر- فعیلا من قولهم طعنه حمراء اى- شدیده و من قولهم حمّاره القیظ شدّته و الحمار سمّى حمارا لشدّته، ثمّ لا تخصیص له بالعطسه دون غیرها من الاصوات.

النوبه الثالثه

قوله تعالى و تقدّس: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بسم اللَّه نور الاسرار و سرور الأبرار، بسم اللَّه قهر الشیطان الغدّار، و سبب لمرضاه الملک الجبار. اللَّه است آفریدگار جهان و جهانیان، من قوله: اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ. اللَّه است روزى‏دهنده آفریدگان، من قوله: وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها. اللَّه است نگه دارنده زمین و آسمان، من قوله: إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏. اللَّه است کفایت کننده شغل بندگان، من قوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ‏. اللَّه است راه نماینده مؤمنان، من قوله: وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا. اللَّه است غیب‏دان و نهان‏دان، من قوله‏ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏. اللَّه است آمرزنده گناهان، من قوله: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً.

اللَّه است بخشاینده و مهربان بر مؤمنان، من قوله: وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.

بسم اللَّه در تحت هر حرفى اشارتى است و در آن اشارت بشارتى، با اشارت است که بصیرم مى‏بینم کردار تو. سین اشارت است که سمیع‏ام مى‏شنوم گفتار تو، میم اشارتست‏ که مجیبم مى‏نیوشم دعاء تو. با اشارت است ببرّ او، سین اشارت است بسرّ او. میم اشارت است بمنّت او گویى قسم یاد میکند میگوید جلّ جلاله: ببرّ من با بندگان من، بسرّ من با دوستان من، بمنّت من بر مشتاقان من که عذاب نکنم بنده‏اى را که باخلاص گوید نام من و در هر کار ابتدا کند بنام من با بقاء او، سین سناء او، میم مجد او، بابقاء بنده، سین سرور بنده، میم مقام بنده.

میگوید عزّ جلاله: عبدى بقاء من بمن، بقاء تو زمن، سناء من صفت من، سرور تو صحبت من، مجد من جلال من، مقام تو بر درگاه من. اللّه‏ام که کافران را عذاب کنم اظهار حجّت را، رحمانم با مؤمنان فضل کنم اظهار منّت را. رحیم‏ام عاصیان را عفو کنم اظهار رحمت را.

الم‏ الالف یشیر الى الایه و اللّام یشیر الى لطفه و عطائه و المیم یشیر الى مجده و سنائه فبآلائه رفع الجحد عن قلوب اولیائه و بلطف عطائه اثبت المحبّه فى اسرار اصفیائه و بمجده و سنائه مستغن عن جمیع خلقه بوصف کبریائه. الف اشارتست بآلاء و نعماء و لام اشارتست بلطف و عطاء او، میم اشارتست بمجد و سناء او.

میگوید بآلاء و نعماء من، بلطف و عطاء من، بمجد و سناء من که این حروف قرآن کلام من.

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ‏ اى- هذه آیات الکتاب المحکم المحروس عن التغییر و التبدیل. کتاب ربّانى، کلام یزدانى، نامه آسمانى، حبل اللَّه المتین و نور المبین، حجّت رسالت و منشور نبوّت و معجز دعوت. نامه‏اى که تغییر و تبدیل را درو راهى نه، حکم و امثال او را کوتاهى نه، معانى و احکام او را تناهى نه، رسم و نظم او را تباهى نه، متّبع او را گمراهى نه.

هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنِینَ‏ عابدان را هدى و رحمت است، عارفان را دلیل و حجّت است. هر که را قرآن طبیب بود اللَّه او را حبیب بود، هر کرا قرآن انیس بود اللَّه او را جلیس بود، هر کرا قرآن رفیق بود قرینش توفیق بود، هر کرا قرآن امام بود مقرّش دار السّلام بود. آدمیان دو گروه‏اند: آشنایان‏اند و بیگانگان.

آشنایان را قرآن سبب هدایت است، بیگانگان را سبب ضلالت است، کما قال تعالى:یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً بیگانگان چو قرآن شنوند پشت بر آن کنند و گردن کشند کافروار چنان که ربّ العزّه گفت: وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً الآیه.

آشنایان چون قرآن شنوند بنده ‏وار بسجود درافتند و با دلى تازه زنده در اللَّه زارند چنان که اللَّه گفت: إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً آن گه سرانجام هر دو گروه پیدا کرد، دشمن را عقوبت که: فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏ و دوست را مثوبت که: لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ خالِدِینَ فِیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا الایه.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ. بدان که حکمت فعلى است بر صواب یا نطقى بر صواب: فعل بر صواب و زن معاملت نگه‏داشتن است با خود میان بیم و امید و با خلق میان شفقت و مداهنت و با حق میان هیبت و انس، و نطق بر صواب آنست که هزل در ذکر حق نیامیزى و تعظیم در آن نگه‏دارى و آخر هر سخن باوّل آن پیوندى.

حکیم اوست که هر چیز بر جاى خود نهد و هر کار که کند بسزاى آن کار کند و هر چیزى در همتاى آن چیز بندد. و این حکمت از کسى بیاید که در دنیا زاهد شود و بر عبادت مواظبت نماید. مصطفى (ص) گفت:«من زهد فى الدّنیا اسکن اللَّه الحکمه قلبه و انطق بها لسانه»

وقال على بن ابى طالب (ع): روّحوا هذه القلوب و اطلبوا لها ظرایف الحکمه فانّها تملّ کما تملّ الأبدان.

و قال الحسین بن منصور:الحکمه سهام و قلوب المؤمنین اهدافها و الرّامى اللَّه و الخطاء معدوم. و قیل: الحکمه- العلم اللّدنّى. و قیل هو النّور المفرّق بین الالهام و الوسواس. و قیل لبعضهم من این یتولّد هذا النّور فى القلب؟ فقال: من الفکره و العبره و هما من میراث الحزن و الجوع.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ‏ الایه … لقمان پسر خویش را پند داد و وصیّت کرد که اى پسر بسورها مرو که ترا رغبت در دنیا پدید آید و آخرت بر دل تو فراموش گردد. اى پسر اگر سعادت آخرت میخواهى و زهد در دنیا بتشییع جنازه‏ها بیرون شو و مرگ پیش چشم خویش دار و در دنیا چنان مباش که عیال و وبال مردم شوى از دنیا قوت ضرورتى بردار و فضول بگذار.

اى پسر روزه که دارى چنان دار که شهوت ببرد نه قوّت ببرد و ضعیف کند تا از نماز با زمانى که بنزدیک اللَّه نماز دوست‏تر از روزه. اى پسر از نیک زنان تا توانى بر حذر باش و از زنان بد فریاد خواه با اللَّه که ایشان دام شیطان‏اند و سبب فتنه.

اى پسر چون قدرت یابى بر ظلم بندگان، قدرت خداى بر عقوبت خود یاد کن و از انتقام وى بیندیش که او جلّ جلاله منتقم است، دادستان از گردن‏کشان و کین‏خواه از ستمکاران و بحقیقت دان که ظلم تو از آن مظلوم فرا گذارد و عقوبت اللَّه اندر ان ظلم بر تو بماند و پاینده بود.

اى پسر و مبادا که ترا کارى پیش آید از محبوب و مکروه که نه در ضمیر خود چنان دانى که خیر و صلاح تو در آنست. پسر گفت: اى پدر من این عهد نتوانم داد تا آن گه که بدانم که آنچه تو گفتى چنانست که تو گفتى.

پدر گفت: اللَّه تعالى پیغامبرى فرستادست و علم و بیان آنچه من گفتم با وى است تا هر دو بنزدیک وى شویم و از وى پرسیم هر دو بیرون آمدند و بر مرکوب نشستند و آنچه در بایست بود از توشه و زاد سفر برداشتند، بیابانى در پیش بود مرکوب همى ‏راندند تا روز بنماز پیشین رسید و گرما عظیم بود، آب و توشه سپرى گشت و هیچ نماند.

هر دو از مرکوب فرو آمدند و پیاده بشتاب همى ‏رفتند. ناگاه لقمان در پیش نگرست سیاهى دید و دود، با دل خود گفت آن سیاهى درخت است و آن دود نشان آبادانى و مردمان که آنجا وطن گرفته ‏اند، هم چنان همى ‏رفتند بشتاب، ناگاه پسر لقمان پاى بر استخوانى نهاد.

آن استخوان بزیر قدم وى برآمد و به پشت پاى بیرون آمد، پسر بیهوش گشت و برجاى بیفتاد. لقمان در وى آویخت و آن استخوان بدندان از پاى وى بیرون کرد و عمامه وى پاره کرد و بر پاى وى بست. لقمان آن ساعت بگریست و یک قطره آب چشم وى بر روى پسر افتاد، پسر روى فرا پدر کرد گفت: اى باباى من مى بگریى بچیزى که مى ‏گویى بهى من و صلاح من در آنست.

اى پدر چه بهترى است ما را اندرین حال، آب و توشه سپرى شد و ما هر دو درین بیابان متحیر بماندیم، اگر تو بروى و مرا برین حال بجاى مانى با غم و اندیشه روى و اگر با من اینجا مقام کنى برین حال هر دو بمیریم، درین چه بهترى است و چه خیرت.

پدر گفت: اما گریستن من از آنست که من دوست داشتمى که بهر حظّى که مرا از دنیاست من فداى تو کردمى که من پدرم و مهربانى پدران بر فرزندان معلوم است و اما آنچه مى‏ گویى که درین چه خیرت است تو چه دانى مگر آن بلا که از تو صرف کرده ‏اند خود بزرگتر از این بلاست که بتو رسانیده ‏اند، و باشد که این بلا که بتو رسانیده ‏اند آسانتر از آنست که از تو صرف کرده ‏اند، ایشان درین سخن بودند که لقمان فرا پیش نگرست و هیچ چیز ندید از آن سواد و دخان.

با دل خویش گفت من آنجا چیزى میدیدم و اکنون نمى‏بینم ندانم تا آن چه بود.

ناگاه شخصى دید که همى ‏آمد بر اسبى نشسته و جامه‏اى سپید پوشیده، آواز داد که لقمان تویى؟ گفت آرى، گفت: حکیم تویى؟ گفت چنین میگویند، گفت: آن پسر بى ‏خرد چه گفت؟ اگر نه آن بودى که این بلا بوى رسید هر دو را بزمین فرو بردندى چنان که آن دیگران را فرو بردند. لقمان روى وا پسر کرد گفت: دریافتى و بدانستى که هر چه بر بنده رسد از محبوب و مکروه خیرت و صلاح وى در آن است؟

پس هر دو برخاستند و برفتند. عمر خطاب از اینجا گفت: من باک ندارم که بامداد برخیزم بر هر حال که باشم بر محبوب یا بر مکروه، زیرا که من ندانم که خیرت من اندر چیست؟ موسى (ع) گفت: بار خدایا از بندگان تو کیست بزرگ‏ گناه‏تر؟ گفت:آن کس که مرا متّهم دارد. موسى گفت: بار خدایا آن کیست که ترا متّهم دارد؟

گفت: آن کس که استخارت کند و از من بهترى خویش خواهد، آن گه بحکم من رضا ندهد، آن گه در آخر وصیّت گفت:وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ‏ اى- کن فانیا عن شواهدک مأخوذا عن حولک و قوّتک منتسقا بما استولى علیک من کشوفات سرّک و انظر من الذى یسمع صوتک حتى تستفیق من خمار غفلتک. إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ فى الاشاره انّه الذى یتکلّم فى لسان المعرفه بغیر اذن من الحق و قالوا هو الصّوفى یتکلّم قبل اوانه. و قیل: من تصدّر قبل اوانه تصدّى لهوانه.

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=