ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره المائده ۹۰ تا ۹۹
[سوره المائده (۵): آیات ۹۰ تا ۹۱]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۹۰)
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (۹۱)
ترجمه:
اى اهل ایمان همانا شراب و قمار و بتپرستى و تیرهاى گروبندى همه اینها پلید و از عمل شیطان است البتّه از آن دورى کنید تا رستگار شوید.
همانا شیطان قصد دارد که به وسیله شراب و قمار میانه شما عداوت و کینه برانگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد پس آیا شما از آن دست بر مىدارید؟ (تا به فتنه شیطان مبتلا نشوید).
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ میسر به هر چیزى که به وسیله آن قماربازى شود، گفته مىشود.
وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ هر دو در اوّل سوره شرح داده شد، (ذیل تفسیر آیه ۳ از سوره مائده).
رِجْسٌ نوعى پلیدى است که خوشایند عقلها نیست.
مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ حرام بودن آنها را تأکید کرد به سبب ادات حصر، و اطلاق رجس بر آن و از عمل شیطان بودن آن و امر به اجتناب که نسبت به نهى از فعل، مفید تأکید است و مقصود در اینجا نهى از خمر و میسر (شراب و قمار) است و براى مبالغه در حرمت، آنها را به انصاب و ازلام مقرون ساخت. لذا در بیان غایت جز خمر و میسر چیزى ذکر نکرد، و اینکه پس از آن غایت آن دو و مفسدهاى که بر آن مترتّب است ذکر کرد بیانگر مبالغه دیگرى در حرمت آن دو مىباشد. پس فرمود:
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ عداوت و کینه بر انگیختن شیطان به حسب دنیاست.
وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ و جلوگیرى از ذکر خدا و نماز به حسب آخرت است و ذکر نماز بعد از ذکر از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است براى اشاره به اینکه خمر و قمار جلوگیرى از چیزى مىکنند که عماد و ستون دین است، تا اینکه در منع رساتر باشد.
فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ اداى امر به صورت استفهام نه حکم از باب لطف به آنهاست یعنى پس از آنکه مفاسد و اوصاف در خمر و میسر را ذکر کرد شایسته است که خود شما از آنها خوددارى کنید، اگر در مفاسد آنها درست تأمّل کرده باشید.
[سوره المائده (۵): آیات ۹۲ تا ۹۳]
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۹۲)
لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۹۳)
ترجمه:
و خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را اطاعت کنید، و بترسید که از اینکه روى از اطاعت خدا بگردانید پس بدانید بر رسول جز آنکه به آشکارا حکم خدا را ابلاغ کند تکلیفى نخواهد بود.
بر آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند باکى نیست در آنچه از مأکولات خوردند هرگاه تقوى پیشه گرفته ایمان آرند و کارهاى نیک کنند (و اگر به ریب و گناهى افتادند) باز پرهیزکار شوند و ایمان آورند (و اگر دیگر بار لغزش کردند) باز پرهیزکار و نیکوکار شوند که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.
تفسیر:
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ در خصوص نهى از چهار چیزى که ذکر شد یا در هر چیزى که به آن امر شدید یا از آن نهى شدید، و به طور کلى عمدهتر از همه و غایت همه آنها امر به ولایت یا در امر به ولایت است مخصوصا چون اطاعت در ولایت غایت همه طاعتها و مستلزم همه طاعتهاست.
وَ احْذَرُوا و از عقوبت مخالفت با خدا و رسول بر حذر باشید.
فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ اگر از خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله رو گردانیدید.
فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ پس بدانید که از رو گرداندن شما نقصى بر رسول صلّى اللّه علیه و آله وارد نمىآید در حالى که او آنچه را که مأمور به تبلیغ آن بوده تبلیغ کرده است.
لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ این جمله ها در مقام تعلیل (ذکر دلیل و علّت) امر به اجتناب و طاعت است، بدان که براى انسان از اوان تمیزش تا آخر مراتبش داراى تطوّرات و تحوّلات و نشأتى است، و بر حسب هر نشئه براى او اعمال، و ارادهها، و بدیها و خوبیهائى است.
و براى سالک به سوى خدا تا آخرین مراتب بى نهایتش مقامات و مراحل و سفرها و منازلى است.
تقوى گاهى بر حفظ و خوددارى از هر چیزى که براى انسان ضرر دارد اطلاق مىشود چه در حال و چه در مآل (عاقبت)، و این معناى لغوى تقوى است، و تقوى به این معنى مىتواند قبل از اسلام و قبل از ایمان و با اسلام و ایمان و بعد از آن دو تحقّق یابد.
و گاهى تقوى بر خوددارى از چیزى که توجّه انسان را از ایمان بر مىگرداند اطلاق مىگردد، تقوى به این معنى مىتواند با اسلام و قبل از ایمان باشد و یا با ایمان ولى در مرتبه اسلام باشد، چون مادام که اسلام نیاورد تصوّر نمىشود که بتواند به ایمان توجّه کند و بدان راه یابد تا اینکه تصوّر شود چیزى او را از ایمان برگرداند و درباره خوددارى از آن چیز صحبت کنیم. و تقوى به این معنى عبارت از خوددارى نفس است از همه مخالفتهاى شرعى و گاهى اطلاق مىشود بر چیزى که او را از راهى که به غایتش مىرساند برگرداند و او را به راهى که به جهنّم مىرساند داخل کند، و به این معنى تقوى نمىتواند قبل از ایمان باشد زیرا در این صورت در راه نبوده است، بلکه تقوى با ایمان مخصوصى محقّق مىشود که به وسیله آن رسیدن به طریق تحقّق مىپذیرد.
و ایمان گاهى اطلاق بر اذعان مىشود که آن معنى لغوى ایمان است و گاهى اطلاق مىشود بر چیزى که با بیعت عامّ حاصل مىشود و آن ایمان عامّ است که اسلام نامیده مىشود، و گاهى اطلاق مىشود بر چیزى که با بیعت خاصّ ولوى حاصل مىشود و آن ایمان حقیقى است.
و گاهى اطلاق مىشود بر شهود چیزى که یقین به آن دارد، و آن ایمان شهودى است، و در اوّل سوره بقره تحقیق و تفصیلى براى ایمان گذشت.
تقوى و صلاح عمل به این است که انسان از امر نفسش در عمل خارج شده در تحت امر آمر الهى داخل شود، و فساد عمل به این است که انسان تحت امر نفس خودش داخل شود.
جناح بمعنى حرج و گناه است. و طعم همانطور که بر خوردن و آشامیدن ظاهرى اطلاق مىشود، همچنین بر مطلق فعل و مطلق ادراک جزئى و کلى اطلاق مىگردد. پس فعل قواى محرّک اکل (خوردن) آن قوّهها است، و ادراک دریافتهاى جزئى و کلّى اکل قواى مدرکه است، و همچنین تصرّفات قواى علّامه که مربوط به علم و دانستن است و جهت آماده سازى قواى عملکننده است اکل آن قوا مىباشد.
و نشئه انسان از اوّل تمیزش نشئه حیوان است چیزى را کار خوب نمىداند مگر آنچه را که قواى حیوانى اقتضا کند، و چیزى را بد نمىداند مگر اینکه قواى حیوانى را ناخوشایند باشد، و در این مرحله براى انسان تقوى به جز تقواى لغوى تصوّر نمىشود.
آنگاه که به مقام مراهقه (سنّ بلوغ و آغاز جوانى) مىرسد اجمالا تمیز خیر و شرّ انسانى براى او حاصل مىشود و به او یک مانع الهى باطنى تعلّق مىگیرد به نحوى که مستعدّ قبول امر و نهى از نهى کننده بشرى مىشود، ولى براى خاطر ضعفى که در این مرحله دارد به او تکلیف نمىشود، فقط از باب تمرین از جهت اینکه استعداد و زاجر باطنى دارد تکالیف را انجام مىدهد، و در این مقام براى او تقوى به معنى اوّل و دوم به مقدار تمیزى که از خیر و شرّ انسانى مىدهد قابل تصوّر است پس آنگاه که به اوان تکلیف رسید و تمیز و استعداد و زاجر الهى در او قوى گشت تکلیف از جانب خدا به واسطه انذارکنندهها و رسولانش به او تعلّق مىگیرد و با قبول تکلیف به سبب بیعت و عهد براى او اسلام حاصل مىشود که در اینجا نیز تقوى به معنى اوّل و دوم در مورد او متصوّر است، ولى تقوى به معنى سوم براى او تصوّر نمىشود، چون هنوز به طریق نرسیده است، و در این مقام تکلیف کننده الهى او را به تکالیف قالبى مکلّف مىکند و او را آگاه مىکند که براى انسان راهى به غیب هست و براى او به حسب این طریق تکالیف دیگرى هست و آن تکلیف کننده الهى او را به کسى رهنمون مىشود که راه را نشان دهد و از باب اشاره یا تصریح تکلیفهاى دیگرى را به عهده او گذارد، یا اینکه تکلیف کننده الهى خودش راه را به او نشان مىدهد.
پس آنگاه که توفیق یار او شد و به صاحب طریق تمسّک جست، تا اینکه او را قبول کرد و تکلیف به بیعت و پیمان تکلیفات قلبى نمود اینجا مؤمن به ایمان خاصّ شده و متمسّک به طریق، و متّصف به تقوى به معنى سوم مىشود و سالک الى اللّه مىگردد.
و براى او در این سلوکش مراحل و مقامات و زکات و روزه و نماز و ترک و فناهایى است.
پس در مرتبه اوّل فعل و ترک و همه صفاتش را از نفسش مىبیند.
وقتى ترقّى کرد و بعضى از چیزهائى را که مال او نیست، دور انداخت فعل را از خدا مىبیند و چون دید که هیچ حول و قوّه اى جز به وسیله خدا نیست، از فعلش فانى شده، به فعل حقّ باقى مىماند.
پس آنگاه که ترقّى کرد و بعضى چیزهاى دیگر را که مال او نیست دور انداخت به نحوى که از نفسش هیچ صفتى را ندید، از صفتش فانى گشته و به صفت خدا باقى مىماند. پس آنگاه که ترقّى کرد و همه چیز را دور انداخت به نحوى که خودش را هم در این میان ندید از ذاتش فانى مىشود، و در این مقام اگر خدا او را باقى بگذارد بعد از فنا به بقاى خدا باقى مىماند، و سلوک براى او تمام و کامل مىشود و جامع بین فرق و جمع و وحدت و کثرت مىگردد.
عرفاى عالى مقام به حسب امّهات و عمده سفرها، سیر و سفر سالک را، چهار مرحله قرار داده اند و آنها را اسفار اربعه نامیدند.
سفر اوّل سیر از نفس به حدود قلب و آن سیر او در اسلام است و بر غیر طریق سیر مىکند و آن را سفر از خلق به حقّ مىنامند، و دوم سیر او از حدود قلب به سوى خداست و آن سیر او در ایمان و بر طریق و با راهنمائى شیخ مرشد است، و در این سیر فناهاى سهگانه حاصل مىشود و آن را سفر از حقّ در حقّ به سوى حقّ مىنامند.
و سوم سیر او بعد از فناى در مراتب الهى است بدون ذات و احساس به ذات و آن را سفر به سبب حقّ در حقّ مىنامند.
چهارم سیر او به سبب حقّ در خلق است، که بعد از صحو (بیدارى و هشیارى) او و بقاى او به خدا حاصل مىشود، و آن را سفر به سبب حقّ در خلق مىنامند.
وقتى این مطالب را دانستى مىگوییم: معنى آیه این است: کسانى که با بیعت عامّ نبوى بیعت کرده و دعوت ظاهرى را قبول کرده اند و با قبول احکام قالبى اسلام آورده اند، و از دیار اسلام که سینه هایشان است به دیار ایمان که قلبهایشان مىباشد توجّه نموده اند، و آن اعمالى را که از صاحب اسلامشان گرفته اند، عمل کرده اند، بر چنین کسانى در آنچه از افعال و علوم انجام داده و تحصیل کرده اند، باکى نیست.
و چون تقوى در لسان شرع معنى دوم و سوم است نه معنى اوّل، دیگر خداى تعالى نفرمود: «آنهائى که در آن تقوى پیشه کردند و ایمان آوردند، بلکه در آن مرتبه ایمان و عمل صالح اکتفا کرد ولى گناه و ایراد را به این شرط نفى نمود که از چیزهایى که توجّه آنها را از ایمان بر مىگرداند پرهیزگارى نمایند، و به سفر دوم و وصول به طریق کوچ کنند، و از هر گونه مخالفتهاى شرعى که آنها را از این توجّه باز مىدارد، دورى کنند.
شرط دیگر این است که با بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که از صاحب طریق گرفته باشند، سپس از نسبت دادن افعال و صفات به خودشان بپرهیزند و به آن چیزى که ایمان غیابى داشتند، ایمان شهودى بیاورند.
و در این مقام است که سالک در ورطه حلول و اتّحاد و الحاد و سایر انواع زندقه از دو خدایى بودن و عبادت شیطان و ریاضت بر خلاف شرایع الهى و مشتبه شدن ارواح خبیثه به ارواح طیّبه، مىافتد، زیرا که این مقام مقامى است که تحت آن مراتب غیر متناهى و چاه و چاله هاى غیر محصور است و بیشترین چیزى که در قلندرپیشگى از عقائد و اعمال فاش شده است، ناشى از همین مقام است.
چون سالک در این مرتبه صفت و فعلى را از خودش نمىبیند لذا عمل صالح را حذف نموده و بیان نکرده است. پس از گذر از این مرحله از دیدن ذوات خودشان نیز پرهیز مىنمایند که این همان فناى تامّ و فناى ذاتى است. در این مقام بعد از تقوى براى آنها ذاتى باقى نمىماند که ایمان یا عمل براى آنان تصوّر شود.
و براى سیر سالک در این سفر نهایتى نیست و تعیّن و نفسیّتى براى وجودش نیست، از او شطحیّاتى ظاهر مىشود که از غیر او صحیح نیست چنانکه در مقام قبلى نیز شطحیّات از او صادر مىشود، و چنانکه سالک در این مقام براى نفس خودش عین و اثرى نمىبیند، براى غیر خودش نیز عین و اثرى نمىبیند.
و از این مقام و مقام سابقش آن وحدتى که ممنوع است و عقائد باطل و اعمال فاسدى بر آن مترتّب مىشود ناشى مىشود. پس اگر عنایت الهى شامل حال او شد و از فنایش افاقه حاصل نمود و باقى به بقاى خدا شد بر حسب ذات و صفات و افعال محسن مىشود، و لذا خداوند بعد از ذکر تقوى فرمود: وَ أَحْسَنُوا که ایمان و عمل هر دو را انداخته، زیرا بعد از فناى ذاتى و بقاى باللّه ذات و صفت و فعلش نیکو و احسان او حقیقى مىشود، ولى قبل از این از مشوب بودن به بدى و اسائه به مقدارى که قبل از فنایش نسبت وجود به نفسش داده مىشد خالى نبود، و نیز قبل از فنا به مقدار نسبت وجود به نفسش مبغوض است، نه محبوب على الاطلاق. و بعد از فنا و قبل از بقاى باللّه دیگر موضوعیّتى براى او نیست تا بر او به محبوبیّت و مبغوضیّت حکم شود و بعد از بقاى باللّه محبوب على الاطلاق مىگردد، و لذا در آخر آیه فرمود: وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
[سوره المائده (۵): آیه ۹۴]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ (۹۴)
ترجمه:
اى اهل ایمان خدا شما را به چیزى از شکار مىآزماید که در دسترس شما و تیرهاى شما آیند تا بداند که چه کسى در باطن از خدا مىترسد (و صید محکوم به حرمت شکار را شکار مىکند) پس هر که بعد از این، از حدود خدا تجاوز کند او را عذابى دردناک خواهد بود.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که با قبول دعوت ظاهرى اسلام آوردید.
لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ در موقع احرامتان شما را از جهت صید آزمایش مىکند.
بعضى گفتهاند در غزوه حدیبیّه نازل شده است که خداوند بر اطراف آنها صید را جمع کرد و از امام صادق (ع) روایت شده است: در هرجا صید بر آنها محشور شد تا نزدیک به آنها رسید.
لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ تا خدا بداند چه کسى در باطن از خدا مىترسد و به اینکه صید را به محض نهى از آن ترک مىکند، و این کار سهل و آسانى است.
فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ یعنى بعد از امتحان و نهى کسى که خود را آماده تجاوز نماید فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ پس براى او عذاب دردناکى است.
[سوره المائده (۵): آیه ۹۵]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَهِ أَوْ کَفَّارَهٌ طَعامُ مَساکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (۹۵)
ترجمه:
اى اهل ایمان در حال احرام شکار را نکشید و هر کس دانسته آن را کشت جزاى او آن است که مثل آن صید را از نعمتهائى که دارد، بپردازد و به مثل بودن آن، دو نفر مؤمن عادل حکم کند و آن را به عنوان هدى (قربانى) به کعبه برساند، یا چند مسکین را طعام دهد یا اگر ندارد به عوض آن روزه بگیرد تا بچشد عقوبت مخالفتش را، خدا از گذشته در گذشت ولى هر که دیگر بار به مخالفت باز گردد خدا از وى انتقام کشد. خدا مقتدر است و از همه انتقام تواند کشید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ از امام صادق (ع)[۱] است هرگاه احرام بستى از کشتن هر جنبنده اى پرهیز کن مگر افعى و عقرب و موش و ذکر وجه هر یک و تفصیل مطلب موکول به فقه است، و «حرم» جمع حرام بمعنى محرم است یا جمع «حرم» به کسر حاء و سکون راء، یا جمع «حریم» به معنى محرم به حجّ یا عمره است، و به معنى داخل در حرم است، و هر دو وجه لفظا و معنا صحیح است.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ در اخبار زیادى آمده است که مقصود از «ذوا عدل» صاحب عدالت است و آن عدل الهى است از رسول صلّى اللّه علیه و آله و امام، و اینکه ذوا عدل گفته اند اشتباهى است از نویسندگان و تلفّظ صحیح کتاب آن ذو عدل است بدون الف، و چون در شریعت الهى قیاس جائز نیست این کلمه ذو عدل است به صورت مفرد و ذو عدل یعنى صاحب عدل مختصّ به حاکم الهى است تا اینکه باب قیاس را به کلّى ببندد اگر چنین نبود قائل به جواز قیاس، مىتوانست در جواز قیاسش به این آیه تمسّک کند.
هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَهِ کیفیّت رسیدن هدى به کعبه موکول به فقه است.
أَوْ کَفَّارَهٌ طَعامُ مَساکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً چنانکه در فقه تفصیل داده شده است.
لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ یعنى سنگینى هتک حرمت حرم را حسّ کند.
عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ یعنى آنچه که قبل از زمان حکم به حرمت صید باشد.
وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ از امام صادق[۲] (ع) است در محرمى که صیدى را کشته است، فرمود: کفّاره بر او واجب است، گفته شد: اگر صید دیگرى را کشته باشد؟ فرمود: اگر صید دیگرى را نیز کشته باشد دیگر کفّاره ندارد، و او از کسانى مىشود که خدا در حقّ آن فرموده: وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ (و کسى که از آن حد تجاوز کند خداوند انتقام مىگیرد) و به این معنى اخبار دیگرى نیز هست.
از امام صادق (ع) است[۳] که اگر محرم صیدى را از باب خطا بکشد پس بر او کفّاره واجب است و اگر بار دوم از جهت خطا بکشد پس همیشه کفّاره دارد اگر خطا باشد، ولى اگر عمدا بکشد کفّاره دارد، و اگر بار دوم عمدا بکشد پس او از کسانى است که خدا از او انتقام مىگیرد و دیگر کفّاره ندارد.
بنا بر این معنى عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ یعنى خدا از بار اوّل که قبل از بار دوم است مىگذرد.
[سوره المائده (۵): آیه ۹۶]
أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَهِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۹۶)
ترجمه:
بر شما صید دریا و طعام آن از انواع ماهىها حلال گردید تا شما و کاروانیان به آن بهرهمند شوید و صید بیابان تا زمانى که محرم هستید حرام است و بترسید از خدایى که بازگشت شما به سوى اوست.
تفسیر:
أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَهِ به طور مطلق در حال احرام و غیر آن (صید دریا حلال است) و ضمیر در «طعامه» به «صید» یا به «بحر» بر مىگردد.
وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ و صید خشکى در حالت احرام بر شما حرام است پس در مخالفت امر و نهى خداوند از او بترسید چون حشر و بازگشت شما بسوى اوست.
[سوره المائده (۵): آیه ۹۷]
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۹۷)
ترجمه:
خداوند خانه کعبه را خانه احرام قرار داد و حرمت آن را براى نگهبانى ایمان و اسلام و حفظ مصالح دین و دنیاى مسلمانان واجب کرد و نیز ماه حرام را حرمت داد (براى آسایش از جنگ و کارزار) و نیز هدى و قلائد را (قربانى نشانه دار و بى نشانه) قرار داد تا بدانید که خداوند هر چه را که در آسمانها و زمین است مىداند و خدا بر همه چیز آگاه است.
تفسیر:
جَعَلَ اللَّهُ جمله مستأنف در مقابل تعلیل است براى صید خشکى در وقت احرام براى زیارت بیت یا در وقت دخول حرم که حریم بیت است، و «جعل» بمعنى «صیّر» برگرداند یا به معنى «خلق» «آفرید» است.
الْکَعْبَهَ کعبه را از آن جهت کعبه گفتهاند که مانند مکعب است، و عرب هر مربع و خمیده را کعب و کعبه مىنامند.
الْبَیْتَ الْحَرامَ مفعول دوم است یا بدل از کعبه است و از اینکه به بیت الحرام توصیف شده است به علّت حرام بودن هتک حرمت آن با شکار کردن صید در اطرافشان و مورد قصاص قرار دادن کسى است که به حرم پناه جسته است و آن حرمى براى قیام مردم است و (قیاما للنّاس) مفعول دوم یا حال از «قام» به معنى اعتدال است یعنى کعبه را سبب اعتدال مردم قرار داد، یا کعبه را معتدل قرار داد تا مردم بهرهمند گردند، یا از «قام المرأه» یعنى زن به شأنش قیام کرد و امر خودش را کفایت کرد، و معنى آن این است که خداوند کعبه را براى مردم کفایت کننده قرار داد یا به معنى قوام است به معنى آن چیزى که زندگى مردم به آن استوار است یا به معنى ملاک کار و تکیه گاه آن یعنى خداوند آن را تکیه گاه همه امور مردم در معاد و معاششان قرار داد.
وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ ماه حرام یعنى جنس ماه حرام و افراد آن جنس چهار است ذى القعده، و ذى الحجّه، و محرّم، و رجب، یا مقصود ماه حرام مورد نظر است که ماه حجّ باشد، و آن عطف بر «کعبه» است خواه توصیف آن فرض شود به اینکه قیام براى مردم است، یا فرض نشود.
وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ یعنى صاحبان قلائد یا خود قلائد، و ذکر آن در اوّل سوره گذشت.
بدان که قرار دادن کعبه به منزله قلب بیت اللّه الحرام که همان سبب اعتدال مردم مىشود و مقام آن در عالم صغیر که موجب کفایت امور آنان مىگردد و ملاک کار و ستون زندگى آنان به آن وابسته است واضح و روشن مىباشد و منظور از ماه حرام نیز سینه اى است که قلب در آن واقع شده و منظور از «هدى و قلائد» قواى روانى است که بعضى آشکارا و نشاندار و بعضى بى نشانند و بودن صاحب قلب و صاحب سینه و طلب کنندگان وصول به قلب و سینه … همه اینها جهت قیام براى مردم است که واضح بوده و هیچ خفائى در آن نیست.
در اوّل سوره و در قول خداى تعالى: مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً در سوره آل عمران اشاره به تأویل آن شد.
و اینکه منظور از کعبه سنگها قیام براى مردم باشد از آنچه که قبلا گفتیم ظاهر مىشود که آن کعبه ظهور قلب است، و در آن هر چیزى که در قلب جریان دارد، جارى است. علاوه بر این تاجرهاى کعبه احجارسود مىبرند و ساکنین آنجا روزى مىخورند، و پناهندگان به آنجا ایمن مىشوند و جاى نفقه و مخارج زائرین آنجا پر مىشود، و دعاى دعاکنندگان در آنجا جهت معاد و معاش مستجاب مىشود، و بقاى همه اهل زمین به این است که کعبه در بین آنهاست و بعضى از مردم آنجا را زیارت مىکنند، چنانکه در خبر به آن اشاره شده است.
اما اینکه ماه حرام را قیام براى مردم آورده است، بدان جهت است که آن مظهر سینه و مظهر صاحب سینه است و هر چه که در آن جریان دارد در این نیز جریان دارد. علاوه بر آن ماه حرام ماه فراغت از قتال، و ماه اشتغال به مرمّت معاش و معاد است، و بودن هدى و قلائد قیام براى مردم براى این است که آن دو مظاهر طالبین علم است و طالبین علم برکات اهل زمین هستند، علاوه بر این فروشندگان قربانى ها از قیمت آن بهره مىبرند و هبه کنندگان آن با خوردن گوشتشان بهرهمند مىشوند.
ذلِکَ یعنى کعبه اى که در شهرى قرار بگیرد که از زراعتها و اسباب تجارتها و از همه منافع خشکى و دریا خالى باشد و نواحى نزدیک و دور آن نیز از زراعات و تجارات خالى باشد، و در عین حال چنین شهرى را خداى تعالى سبب تعیّش مردم و سودهاى دنیوى و منافع غیر منتظره آنها قرار داده است. و لفظ «ذلک» مبتداست و خبر آن قول خداى تعالى: لِتَعْلَمُوا است یعنى تا بدینوسیله بدانید.
أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ که خدا آنچه از اسباب غیبى روحانى، و اسباب دور آسمانى علوى است، مىداند.
وَ ما فِی الْأَرْضِ و مىداند آنچه از قبیل اسباب طبیعى حسىّ نزدیک است، زیرا شما پس از آنکه دیدید چگونه اهل این شهر خالى ارتزاق مىکنند و از هر چیزى که قابل بهره ورى و انتفاع است سودهاى فراوانى مىبرند مىفهمید که این معنى جز با اسباب و تأییدات الهى میسّر نیست و در این مورد اسباب طبیعى استقلال ندارند به خلاف اینکه کعبه در شهرهاى آباد و داراى تجارت و زراعت قرار گیرد که در این صورت معلوم نمىشود که روزى اهل آنجا با اسباب الهى است یا اسباب طبیعى، بلکه اعتقاد بر این مىشود که با اسباب طبیعى است چنانکه اصحاب حسّ و طبیعیّون و دهریّون به آن معتقدند.
و آنگاه که فهمیدید که روزیهاى مردم و سودهایشان جز با اسباب الهى میسّر نیست مىفهمید که خداى تعالى عالم به جمیع اسباب نزدیک و دور و روحانى و جسمانى و علوى و سفلى است و اینکه خداى تعالى بر توجیه اسباب به سوى این مسبّب قدرت دارد، و نفرمود:
لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ یعنى از کلمه قدرت استفاده نکرد، زیرا قدرت نسبت به مسبّب، سبب قریب است بر خلاف علم (که سبب بعید است)، پس گویا که قدرت از حصول مسبّب استفاده مىشود[۴].
«و» تا بدانید أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ زیرا کسى که عالم باشد به اسباب خفى روحانى، و جلىّ جسمانى و توجیه این اسباب به سوى مسبّب که بعید الحصول است عالم به هر چیز از بزرگ و کوچک مىشود، و آن تأکید و تعمیم است پس از اطلاق و تخصیص.
[سوره المائده (۵): آیات ۹۸ تا ۹۹]
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۹۸)
ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (۹۹)
ترجمه:
اى مردم بدانید که هم عقاب خدا بسیار سخت و دشوار است و هم خدا بسیار آمرزنده و مهربان است
بر پیامبران جز رساندن احکام خدا وظیفه اى نیست و خدا هر چه را آشکار سازید یا پنهان دارید، مىداند.
تفسیر:
اعْلَمُوا بعد از آنکه شمول علمش را نسبت به هر چیزى ذکر کرد مقام اقتضا کرد که منحرفین از علىّ (ع) را به توبه ترغیب کند، و به سبب شمول غفران و رحمتش به سوى او باز گردند، و منحرفین از علىّ (ع) را به سبب شدّت عقاب و اطّلاع خدا بر سرائر[۵] شان بترساند، پس فرمود حال که دانستید که خدا بهر چیزى آگاه است از آشکار و نهان و ضمائر، پس بدانید که عقاب خدا شدید است.
أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ براى کسى که در حرمات خدا سستى کند، و در حقّ علىّ (ع) بر خلاف آنچه که گفتیم به دل داشته باشد، خدا سخت عقوبت است.
وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خدا لغزشهاى کسى را که در حرمات سستى کرده و لغزشهاى کسى را که با علىّ (ع) مخالفت کرده اگر، از آنچه که سستى کرده است توبه کند و به سوى علىّ (ع) باز گردد، خداوند به سبب رحمتش بر او تفضّل مىکند و او را مىبخشد.
ما عَلَى الرَّسُولِ جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده است:
آیا رسولى که در بین ماست نمىتواند عقاب را دفع کند؟ یا گفته شده: آیا رسول نمىتواند ما را وادار به طاعت و استحقاق رحمت بکند؟ پس فرمود: بر رسول نیست إِلَّا الْبَلاغُ مگر تبلیغ، نه حفظ از عقاب، و نه وادار کردن بر طاعت، و آنچه که تبلیغش بعهده او بود تبلیغ کرد، و اعظم و اشرف و اساس آن که ولایت بود که در حضور تقریبا هفتاد هزار نفر از شاهدان، آن را ابلاغ کرد.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ از اقوال، و افعال، از طاعت و مخالفت، و دوستى علىّ (ع) و اعراض از او آنچه را که آشکار کنید خداوند همه را مىداند، و همچنین وَ ما تَکْتُمُونَ آنچه، از پنهانى هاى نفوستان که آنها را شما نمىدانید و احساس به آن نمىکنید، و از عقیدهها و نیّتها و عزمهایى که جز خودتان کسى نمىداند و از اقوال و افعالتان که آنها را از انسانهاى دیگر مخفى مىکنید، یا آنها را از غیر دوستانتان مخفى مىکنید، … همه را خدا مىداند، پس آنچه را که محمّد صلّى اللّه علیه و آله در امر دینتان به شما گفته است، یا آن را در حقّ علىّ (ع) بیان داشته از اینکه بر خلاف آن بگویید یا انجام دهید، بیندیشید.
______________________________
[۱] تفسیر الصافى ۲: ص ۸۷- الکافى ۴: ص ۳۶۳/ ح ۲
[۲] تفسیر الصافى ۲: ص ۸۹- تفسیر البرهان ۱: ص ۵۰۳/ ح ۷
[۳] تفسیر الصافى ۲: ص ۸۹- التّهذیب ۵: ص ۳۷۲/ ح ۲۱۱- الاستبصار ۲: ص ۲۱۱/ ح ۴
[۴] چون مسبّب لازمه اش استفاده از سبب قریب یعنى قدرت مىباشد لذا بدیهى است که باید قدرت داشته باشد و لزومى به ذکر آن نیست در حالى که علم داشتن به این قدرت در مرحله بعد قرار مىگیرد که در واقع جلب توجّه علمى مردم به این مسئله مىباشد.
[۵] سرائر: جمع سریره: نیّت، راز
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،