کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۸۹-۹۱
النوبه الاولى
قوله تعالى:- وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ۸۹- و چون بایشان آمد نامه مِنْ عِنْدِ اللَّهِ از نزدیک خداوند مُصَدِّقٌ استوار گیر و گواه لِما مَعَهُمْ توریه را که با ایشانست وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ و ایشان جهودان از پیش ما یَسْتَفْتِحُونَ مى نصرت خواستند برسول خدا عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا بر دشمنان خویش که کافران بودند فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا چون بایشان آمد آنچه شناختند کَفَرُوا بِهِ بوى کافر شدند فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ پس اکنون لعنت خدا بر کافران.
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ- ببد چیزى خویشتن بفروختند أَنْ یَکْفُرُوا که کافر میشوند بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بآنچه فرو فرستاده اللَّه، بَغْیاً حسد را أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ مى فرو فرستد از فضل خویش عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بر آن که خواهد از رهیگان[۱] خویش فَباؤُ بِغَضَبٍ خویشتن را بخشم خداى آوردند و بخشم وى باز گشتند عَلى غَضَبٍ خشمى بر خشمى وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ و کافرانراست عذابى خوار کننده.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ- و چون ایشان را گویند. آمِنُوا بگروید بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بآنچه اللَّه فرو فرستاد قالُوا بجواب گفتند- نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا ایمان بدان آریم که بر ما فرستادند، وَ یَکْفُرُونَ و کافر میشوند بِما وَراءَهُ بهر چه جز زان است وَ هُوَ الْحَقُ و آنچه ایشان را و از آن خواندند راست است و درست، مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ استوار گیر و گواه آنچه با ایشان است از توریه قُلْ رسول من گوى ایشان را فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ چرا پیغامبران اللَّه را مىکشید؟ مِنْ قَبْلُ از پیش ما إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر بفرستاده من گرویدگانید.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى- بدرستى که آمد بشما موسى بِالْبَیِّناتِ با پیغامهاى روشن و نشانهاى راست، ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ پس آن گه گوساله را بخدایى گرفتید مِنْ بَعْدِهِ پس غایب شدن موسى و رفتن وى به طور وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ و شمااید بچنان ستم بر خود ستمکاران.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ- و پیمان ستدیم از شما وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ و کوه زبر شما برداشتیم، خُذُوا ما آتَیْناکُمْ گفتیم بگیرید آنچه شما را دادیم بِقُوَّهٍ بعزم راست و تصدیق درست، وَ اسْمَعُوا و پیغام نیوشید و پذیرید، قالُوا سَمِعْنا گفتند شنیدیم وَ عَصَیْنا و نافرمان شدیم، وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ و در دلهاى ایشان دارند الْعِجْلَ دوستى گوساله بِکُفْرِهِمْ از کافر دلى ایشان قُلْ رسول من گوى بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ به بد چیزى میفرماید ایمان شما را إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ۹۱اگر بفرستاده ما گرویدگانید.
النوبه الثانیه
– قوله تعالى:- وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- کتاب اینجا قرآن است می گوید چون کتاب ما قرآن با محمد بایشان آمد، کتابى که موافق توریه و انجیل است، از آن روى که در بیان اصول دین خداوند همه یکساناند و موافق یکدیگر. و الیه الاشاره بقوله عز و جل شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً الآیه و گفته اند مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ معنى آنست که قرآن راست دارنده و استوار گیرنده توریه است که در توریه بیان نعت محمد و تحقیق نبوت و رسالت وى بود و قرآن بر وفق آن آمد، پس آن را مصدّق باشد و گواه راست.
وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا- حقیقه الفتح النصره، و هو على ضربین من دینى و دنیوى. فتح. بر دو قسم است:- یکى آنست که اللَّه تعالى بنده را نصرت میدهد در کار دینى تا در علم و هدایت و راه آسایش بروى گشاده شود، و الیه الاشاره بقوله تعالى إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و بقوله تعالى فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ. قسمى دیگر فتح دنیوى است که اللَّه بنده را نصرت میدهد در کار دنیوى تا در لذت و راه آسایش بروى گشاده شود، و الیه الاشاره بقوله تعالى- فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ.
اما سبب نزول این آیت آن بود که سعید جبیر گفت: در جاهلیت جهودان ساکنان مدینه بودند، و کفار عرب بجنگ ایشان بیرون آمدند، و ایشان را در مدینه قلعتها بود استوار کرده و محکم، چون با عرب جنگ در پیوستندید اگر هزیمت بریشان آمدى به قلعتها پناه گرفتندى و عرب بپایان قلعه نشسته و ایشان را حصار میدادندى. چون کار بریشان تنگ شدى و ضعف ایشان پیدا گشتى، دستها برداشتندى سوى آسمان و به محمد که رسول آخر الزمان است نصرت خواستندى و گفتندى- اللهم انا نستنصرک بالنبى محمد عبدک و رسولک نزلنا هذا البلد ننتظر زمان الخروج فننصره- بار خدایا دانى که نشسته ایم در این شهر منتظر پیغمبر آخر الزمان محمد عربى، نشسته ایم تا بیرون آید و او را یار باشیم و نصرت دهیم، و پیغامش استوار گیریم، خداوندا بحق وى که ما را بر دشمنان نصرت دهى، رب العالمین گفت فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ چون بایشان آمد آنچه شناخته بودند و دانسته و از کتاب خوانده که حق است و راست، اول کسى که کافر شد ایشان بودند، هم پیغام را و هم رساننده فرمانرا بدروغ داشتند.
سلمه بن سلام از بدریان بود گفت- جهودى بنزدیک ما بود گفت: «اظلّکم زمان نبىّ الحرم الذى یرکب البعیر، و یلبس الشمله[۲]، یأکل الکسره، و یقبل الهدیه، و لایأکل الصدقه.» اینک روزگار پیغامبر آخر الزمان در آمد، وقت بیرون آمدن وى در رسید آن پیغامبر که ننگ ندارد و بر شتر نشیند و شمله در پوشد، و نان ریزه پیش نهد و بخورد، و هدیه قبول کند، و از صدقه هیچ نخورد.
و آن گه گفت- و ان یکن منکم احد یدرکه فهذا. و اشار الیه- اگر کسى از شما او را دریابد این مرد باشد یعنى سلمه، قال سلمه فلم یلبث ان قدم رسول اللَّه ص، قلنا له- و اللَّه انّه لهو؟ قال- نعم و لکنى لا ادع الیهودیّه سلمه گفت بسى بر نیامد که رسول خدا بما آمد و پیغام حق آورد، و ما گفتیم آن جهود را که و اللَّه این پیغامبر آنست که تو گفتى و جزوى نیست، جهود گفت آرى هموست که من گفتم، و لکن من دین جهودى بنگذارم.
صفیه بنت حیى بن اخطب گفت: که چون مصطفى ع در مدینه آمد پدرم حیى بن اخطب و عمّ من ابو یاسر اخطب هر دو بامداد بغلس[۳] بیرون شدند بقصد آن تا بدانند که محمد پیغامبر هست یا نه. گفت- بوقت آنکه آفتاب فرو شد بخانه باز آمدند شکسته و کوفته غمناک و حزین، و ایشان مرا مى نواختندى نیک هر بار، آن ساعت که پیش ایشان رفتم بر عادت خویش و بمن التفات مى نکردند، و هیچ مرا نمى نواختند، و از اندوه و دلتنگى پرواى من خود نداشتند. آن گه بویاسر به پدرم حیى میگفت- أ هو هو؟. گویى او اوست؟ پدرم گفت- نعم و اللَّه- قال و تعرفه و تغشّه؟
قال- نعم، قال- فما فى نفسک منه؟ قال عداوته و اللَّه ما بقیت.
رب العالمین ایشان را گفت فلعنه اللَّه على الکافرین- لعنت خداى بر کافران، و لعنت راندن باشد و ناپذیرفتن، چون ایشان را در ازل رانده بود آن شناخت و دانش که ایشان را بود هیچ سود نداشت. «من قعد به جدّه لم ینهض به جدّه» کار جدّ ازلى دارد نه جدّ حالى، آنجا که عنایتست پیروزى را چه نهایت است، جهودان که معرفت و دانش داشتند چون عنایت با ایشان نبود آن معرفت ایشان را و بال بود، و سبب عقوبت و نکال بود.
لعنت خداوند بریشان و خشم بر سر خشم جزاء ایشان، و صعالیک المهاجرین نادان فرا سر کتاب و سنت شدند، چون عنایت ازلى با ایشان بود کار ایشان بجایى رسید که مصطفى ع با ایشان نصرت می خواست بر دشمن. در خبرست که- کان یستفتح بصعالیک المهاجرین- و صعالیک المهاجرین ایشانند که رسول خدا ایشان را صفت کرده در آن خبر که ثوبان روایت کرد-
قال قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «حوض ما بین عدن الى عمان شرابه اشدّ بیاضا من اللبن و احلى من العسل، من شرب منه شربه لا یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین. قلنا- و منهم یا رسول اللَّه؟ قال الدّنس الثیاب الشعث الرؤوس الذین لا تفتح لهم ابواب السدد و لا یزوّجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم.»
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا الآیه- بئس یستعمل فى مجموع المذامّ کما انّ نعم یستعمل فى مجموع المحامد، و معناه- بئسما باعوا به حظ انفسهم من الثواب بالکفر بالقرآن- به بد چیزى خویشتن را بفروختند و ثواب آن از دست بدادند، که به قرآن کافر شدند.
رب العالمین میگوید آنچه کردند ببغى کردند و حسد بردند که ما نبوت بفرزندان اسماعیل دادیم نه بفرزندان اسحاق، ذلک فضل اللَّه یؤتیه من یشاء، این نبوت و رسالت فضل و کرم خداوندست، آن کس را دهد که خود خواهد. و قال تعالى اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ و معنى- بغى- حسد است تا در دلست آن را حسد گویند و چون ظاهر شود بغى گویند و این حسد آفتى عظیم است در راه مؤمنان، آن را که حسد بیوکند هیچ عبادت و طاعت او را بر ندارند.الحسد یأکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.
ابلیس افتاده حسد بود لا جرم عبادت چندین هزار ساله او را از وهده لعنت بیرون نیاورد، و زلّت آدم که از شهوت بود نه از حسد توبه وى لا جرم مقبول گشت، و کار وى آسان شد، انس مالک گفت- مصطفى ع با یاران نشسته بود گفت:«یطّلع علیکم الآن رجل من اهل الجنّه»
هم اکنون مردى از اهل بهشت درآید، مردى انصارى درآمد و نعلین در دست چپ داشت و آب از محاسن وى قطره قطره مى افتاد، از تجدید وضوء، آن روز گذشت، دیگر روز مصطفى ع هم چنان گفت و همان مرد در آمد هم بر آن صفت، سدیگر روز همین حال برین نسق برفت. عبد اللَّه عمرو عاص گفت- من بهانه گرفتم و بخانه آن مرد انصارى رفتم، و سه شب با وى بماندم، و در اعمال وى اندیشه میکردم، ندیدم از وى عمل بسیار، اما اندر میانه شب هر گه که بیدار شدى ذکرى و تسبیحى بر زبان وى برفتى، و بوقت نماز بامداد برخاستى و وضویى تمام کردى. پس عبد اللَّه گفت چون عبادت فراوان از وى ندیدم آنچه شنیده بودم از مصطفى ع با وى راندم و گفتم چه عمل دارى بیرون ازین که موجب این ثواب است؟ قال- لا اجد فى نفسى غلّا لاحد من المسلمین، و لا احسده على خیر اعطاه اللَّه ایاه. قال له عبد اللَّه- هذا الذى بلغک و هى الّتى لا نطیق.
فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ- دو خشم خداوند بریشان: یکى بدانک به عیسى کافر شدند، و دیگر آنکه به محمد کافر شدند. سدى گفت- یک خشم بدانک عبادت گوساله کردند، دیگر آنک با محمد کافر شدند و قرآن قبول نکردند. و گفتهاند: یک خشم بدانست که به محمد کافر شدند، و دیگر بآنک گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ- ید خداوند بسته است، که روزى بر ما تنگ کرده است، و نبوت از ما باز گرفته، رب العالمین گفت غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ دست ایشان به بستند تا هرگز ازیشان کسى نبینى که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسى، مگر اندکى، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و لعنت کردند بریشان بآنچه گفتند، آنکه گفت- بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ- بلکه دو دست خداوند گشاده است، نفقه میکند چنانک خواهد، ید اثبات کرد و غلّ نفى کرد. و روایت درست است از مصطفى ع که گفت- ید اللَّه ملأى لا تغیضها نفقه سخاء اللیل و النّهار. أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض؟ فانّه لم ینقص ما فى یمینه، و عرشه على الماء، و بیده الأخرى المیزان یخفض و یرفع. آن گه گفت وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ- تا بدانى که عذاب موحّدان تأدیب و تطهیر است، نه اخزاء و اهانت.
عَذابٌ مُهِینٌ کافرانراست ایشان که جاوید در دوزخ بمانند، و مؤمنانرا اگر عذابى رسد بر سبیل تمحیص و تکفیر بود یک چندى، وانگه از پس آن رحمت ابدى وعزت سرمدى و نعمت جاودانى.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا- و چون جهودان را گوئید- ایمان آرید به قرآن که به محمد فرو فرستادیم- ایشان گویند ما ایمان بدان آریم که بما فرو فرستادند بزبان عبرى یعنى توریه.
وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ- اى بما سواه، و بهر چه بیرون از توریه است کافر میشوند. اللَّه تعالى ایشان را باین گفت دروغ زن کرد گفت.
قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ- أى ان کنتم معتقدین للایمان فلم رضیتم بقتل الانبیاء؟ اگر به توریه ایمان دارید در توریه کجاست که پیغامبران را کشید؟ و چرا کشید ایشان را؟ مفسران گفتند هر چند که ایشان قتل پیغامبران نکرده بودند لکن پدران ایشان کرده بودند، و ایشان بدان رضا میدادند و مىپسندیدند، و پدران را بدان معنى دشمن مىنگرفتند. و لو کانوا مؤمنون باللّه و النبیّ و ما انزل الیه ما اتّخذوهم اولیاء، و به قال النبى ع- من حضر معصیه فکرهها کان کمن غاب عنها، و من غاب عنها فرضیها کان کمن شهدها.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ- این همچنانست که جاى دیگر گفت قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ- موسى گفت:- آمدم بشما و پیغام راست و نشانهاى درست آوردم و آن نشانها نه بودند، چنانک در سوره النمل بیان کرد: فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ و تفصیل آن در سوره الاعراف است- و هى العصا و الید و الطوفان و الجراد و القمّل و الضفادع و الدم و البحر و السنون و نقص الثمرات. اما آنچه در سوره بنى اسرائیل گفت وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آن نه آیت دیگر بود جز از این که از پیغام حق به بنى اسرائیل آورد- و هى ان لا تشرکوا بى و لا تسرقوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرّم اللَّه الّا بالحقّ، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببرى الى السلطان، و لا تعدوا فى السّبت و لا تأکلوا الربا.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ- موسى پیغام حق بگزارد و نشانهاى روشن باز نمود و وعدهاى را که اللَّه تعالى او را داده بود، از میان ایشان بیرون شد پس چون باز آمد ایشان گوساله پرست بودند. رب العالمین گفت اگر آن گفت شما راست که نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا- پس چرا گوساله پرست شدید و در کتاب توریه شما را از شرک نهى کردهام و بتوحید فرموده، اینست ستم عظیم و بیدادگرى که شما بر خود میکنید.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ- این عهد و پیمان آخرست نه پیمان اول، و با هر قومى از فرزندان آدم دو پیمان رفته است و دو عهد بریشان گرفتهاند یکى روز میثاق خداوند عز و جل ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و عهد گرفت بریشان که أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى؟ آن عهد اول است. و عهد آخر که هر پیغمبرى با قوم خویش پیمان بست و عهد گرفت بریشان که اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً- و عهد موسى با قوم خود آن بود که من شما را کتاب آوردم بپذیرید و بآن کار کنید. پس چون کتاب آورد نپذیرفتند، رب العالمین، کوهى را فرمود تا از بیخ برآورد و بر زبر ایشان معلق بیستاد.
و گفتند ایشان را که اسْمَعُوا- اى افهموا، و قیل اعقلوا و اعملوا به- معنى آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید، و بآن کار کنید. ارباب معانى گفتند سخن که شنیدنى بود اول بسمع بنده فرو آید، آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند، آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد، پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد، پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل. آن کس که تفسیر اسْمَعُوا- اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که- افهموا- معنى نهاد یا- اعقلوا ببعضى وسائط نظر کرد.
قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا- چون ایشان را گفتند دریابید و بآن کار کنید ایشان جواب دادند که سَمِعْنا وَ عَصَیْنا- یعنى که بزبان گفتند سَمِعْنا امّا بدل گفتند عَصَیْنا. وهب منبه گفت:- در توریه خواندهام که رب العالمین گفت یا عبادى المذنبین الخاطئین الغافلین، کم الى کم؟ کم و کم اقیل عثراتکم عثره بعد عثره؟ و کم اعفو عن فضائحکم و سوآتکم؟ فضیحه بعد فضیحه و سوأه بعد سوأه؟ و کم و کم امهلتکم و امهلکم و ادعوکم الى ما هو خیر لکم؟ و لا اسلبکم نعمایى و لا اهتک عنکم استارى؟ ثم قال- سبحانى ما ارأفنى بخلقى!» وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ- اى اشربوا حبّ العجل فى قلوبهم.
سعید جبیر گفت دوستى گوساله چنان در دل ایشان نهاده بودند که آن گوساله را بسوهان بسودند آن گه در دریا بپراکندند، ایشان در آن آب افتادند و نهمار[۴] از آن میخوردند تا آن رویهاشان زرد گشت بِکُفْرِهِمْ اى فعل اللَّه ذلک بهم عقوبه لکفرهم، کقوله- بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ یکى از بزرگان دین گفت: عجل بنى اسرائیل معلوم است و عبادت آن شرک مهین، و عجل این امت دنیاء شوم است و دوستى آن شرک کهین.
قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ- این تکذیب جهودان است بآنچه گفتند: نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا میگوید- پیغامبر من ایشان را گوى بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ شما مىگویید به توریه و به موسى ایمان آوردیم آن ایمان شما به توریه و به موسى ببد چیزى میفرماید که کافر شدید به قرآن و به محمد، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ- یعنى لو کنتم مؤمنین ما عبد تم العجل و انما یعنى بذلک آباءهم، فانهم عبدوا العجل، یقول اللَّه تعالى کذلک معاشر الیهود و المخاطبین- لو کنتم مؤمنین بما انزل علیکم ما کذّبتم محمدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم.
النوبه الثالثه
– قوله تعالى: وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- آمد بایشان نامه و چه نامه که یادگار خداوندست بنزدیک دوستان، نامه که مهر قدیم است بروى عنوان نامه که قصه دوستى و دوستان است مضمون آن، نامه که از قطیعت امان است،و بىقرار را درمان است، شفاء دل بیماران است، و آسایش جان اندوهگنان، رحمتى بود از خداى جهانیان بر مصطفى مهتر عالمیان، این نامه بوى داد تا او را یادگار بود و غمگسار، اندوه دل خویش بآن بسر آوردى و از رنج بیگانگان بآن آسایش یافتى!
و کتبت حولى لا تفارق مضجعى | و فیها شفاء للّذى انا کاتم |
اگر جهودان بودند تغییر و تبدیل در نام و صفت وى آوردند، و خصمى وى را میان در بسته ناسزا میگفتند، پس از آنکه وى را شناخته بودند- و دانسته، و بوى نصرت خواسته. و اگر کافران قریش و مشرکان مکه بودند- از آن پیش که علم نبوت بدست وى دادند در میان ایشان مکرم و عزیز و محترم بود، امانتها بنزدیک وى مىنهادند و در محافل او را در صدر مىنشاندند، پس چون قصه نبوت خواندن گرفت و حدیث دل و دل آرام پیش آورد، آن کار دیگر گون گشت، دوست برنگ دشمن شد تیر ملامت در وى انداختند، ساحر و شاعرش نام نهادند، دیوانه و سرگشتهاش خواندند.
اشاعوا لنا فى الحىّ اشنع قصّه | و کانوا لنا سلما فصاروا لنا حربا |
چه زیان دارد او را چون اجیر و فقیر خوانند، و رب العالمین او را بشیر و نذیر خواند! چه زیان داشت او را چون گفتند ضالّ است و غبى، و رب العالمین گفت رسول است و نبىّ!
هذا و ان اصبح فى اطمار | و کان فى فقر من الیسار | |
آثر عندى من اخى و جارى |
دوست دوست پسند باید نه شهر پسند، و عجب نیست اگر مشتى بیگانگان آن مهتر عالم را نشناختند و ندانستند، که ایشان را خود دیده آن نباشد که او را بینند و شناسند. و عجب آنست که چندین هزار پیغامبر بخاک فرو شدند در درد و حسرت آنکه تا مر ایشان را بر اسرار فطرت آن مهتر اطلاع بودى و هرگز نبود و نیافتند، و کیف لا و القرآن یقول- فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى- آن خزینه اسرار فطرت محمد مرسل را مهرى بر نهادیم و طمعها از دریافت آن نومید گردانیدیم وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ حسین منصور که شمه از دور بدید فریاد بر آورد که سراج من نور الغیب بدا و غار و جاوز السراج و سار.
اى ماه برآمدى و تابان گشتى | گرد فلک خویش خرامان گشتى | |
چون دانستى برابر جان گشتى | ناگاه فرو شدى و پنهان گشتى |
لم یزل کان مذکورا قبل القبل و بعد البعد و الجواهر و الالوان- جوهره صفوىّ، کلامه نبویّ، حکمه علوى، عبارته عربىّ، و لا مشرقى و لا مغربى، حسبه ابوى، رفیقه ربوى، صاحبه اموى، ما خرج من میم محمد، و ما دخل فى حائه احد.
آفرینش همه در میم محمد متلاشى، هر کجا در عالم دردى است و سوزى در مقابل سوز عشق وى ناچیز، انبیاء و اولیاء و شهداء و صدیقان چندانک توانستند از اوّل عمر تا آخر برفتند و بعاقبت باول قدم وى رسیدند، آن مقام که زبر خلایق آمد زیر قدم خود نپسندید، بسدره منتهى و جنات مأوى و طوبى و زلفى که غایت رتبت صدیقان است خود ننگرید، که ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى- زهى کرامت و رتبت! زهى شرف و فضیلت! زهى علو و رفعت! کرا بود جز از وى فضل تمام و کار بنظام؟ عز سماوى و فر خدایى؟ پس از پانصد سال بنگر رکن دولت شرع او عامر و شاخ شجره دولت او ناضر، شرف او مستعلى، و حکم او مستولى، درین گیتى نواى وى، در هفت آسمان آواى وى، در هر دلى از وى چراغى، بر هر زبانى از وى داغى، در هر سرى از وى نوایى در هر سینه از وى لوائى، در هر دلى وى را جایى، راهش پر نور، و گفت و کردش با نور، و خلق و خویش از نور، و خود نور على نور.
کفر و ایمان را هم اندر تیرگى هم در صفا | نیست دار الملک جز رخسار و زلف مصطفى | |
روى و مویشگر بصحرا ناوریدى قهر و لطف | کافرى بى برک ماندستى و ایمان بینوا |
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ- الآیه، چون موسى ع بر بساط انبساط پرورده شد، و خلعت کرامت یافت، و به نبوت و رسالت مخصوص گشت، وحى آمد بوى که- یا موسى تو آن باز سپیدى که خلقى را بتو صید خواهیم کرد، پیغام ما به بنى اسرائیل رسان، و نعمت و منت ما در یاد ایشان ده رب العالمین آن فرستادن و رفتن وى بر جهانیان جلوه کرد و گفت- وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ- موسى گفت: خداوندا ایشان را چه گویم؟ وهب منبه گفت در بعضى کتب خوانده ام که پیغام حق آن بود که- «یا بن عمران! قل لبنى آدم من کان شفیعکم الى اذ خلقتکم فاحسنت صورکم؟ و من کان شفیعکم الىّ اذ مننت علیکم بالاسلام.
أمّن اخرجکم من اصلاب آبائکم بالرفق الى بطون امهاتکم؟ أمّن اخرجکم بالرفق من ارحام امهاتکم؟ امّن فتق القلب فجعل فیه نورا تهتدون به؟ امّن وهب لکم السمع تسمعون به؟ هذه منتّى علیکم قدیمه تعصوننى بالنّهار، و متمرّدون علىّ و انا بعلمى احفظکم فى ظلم اللیالى، و ان الملائکه لتنادى- یا حلیم! ما احلمک عن الظالمین! یا موسى ینقلبون فى نعمایى و یعصوننى، ثم یقولون انى غفور رحیم. یا موسى کم یشکو کرام الحفظه الى عبدى فآمرهم بالصبر و اقول لهم لعلّه یرجع و یتوب؟ یا بن عمران! یمرّون بالجیفه فیسدّون مناخرهم، و ذنوبهم عندى انتن من الجیفه.
یا بن عمران! عند الشدائد یدعوننى و ینسوننى عند الرخاء، یا بنى آدم! خذوا من الدنیا بقدر ما تطیقون، و اکتسبوا من الذنوب بقدر ما تحتملون العقوبه، و اطلبوا من النّعم بقدر ما تؤدّون شکره، ستعلمون اذا رجعتم الىّ انّى انّما امهلت- الظالمون لهوانهم علىّ.
_________________________
[۱] ( ۱) رهیگان فى نسخه الف، بندگان فى نسخه ج.
[۲] ( ۱) الشمله- کساء واسع یشتمل به- جمعه شملات.( المنجد)
[۳] ( ۱) الغلس- ظلمه آخر اللیل، جمعه اغلاس.
[۴] ( ۱) نهمار- بالفتح- بسیار، بمعنى یکبارگى هم آمده( رشیدى).
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول