البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۸۸-۱۹۵

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ‏ ۱۸۸- مال یکدیگر مخورید بَیْنَکُمْ‏ در میان خویش‏ بِالْباطِلِ‏ بگزاف و بنا شایست‏ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ‏ و آن را فرا دست حاکمان مگذارید برشوت، لِتَأْکُلُوا تا خورید بآن‏ فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ‏، چیزى از خواسته‏ هاى مردمان‏ بِالْإِثْمِ‏ به بزه‏مندى‏ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ و شما دانید که چه میکنید.

یَسْئَلُونَکَ‏- ترا مى‏پرسند عَنِ الْأَهِلَّهِ از نو ماهها قُلْ‏ بگوى‏ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ‏ آن هنگامهاى ساخته و نهاده خداى است مردمان را، وَ الْحَجِ‏ و ساخت حج را، وَ لَیْسَ الْبِرُّ و پارسایى و نیکى آن نیست‏ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها که بخانه‏هاى خود از بام درآئید، وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ لکن پارسایى پارسایى آن کس است که از خشم اللَّه بپرهیزد، وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها بخانه‏ها که آئید از در درآئید، وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏ و از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏ تا مگر با نیکویى جاوید بمانید.

وَ قاتِلُوا- و کشتن کنید فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ در راه خداى و در آشکارا کردن دین اسلام، الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ‏ بآن کسها که با شما جنگ میکنند در سبیل باطل و مه آوردن دین کژ، وَ لا تَعْتَدُوا و اندازه در مگذارید و افزونى مجوئید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ‏ که اللَّه دوست ندارد اندازه در گذارندگان را.

وَ اقْتُلُوهُمْ‏- و کشید ایشان را حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ‏ هر جاى که شان دریابیدوَ أَخْرِجُوهُمْ‏- و ایشان را از مکه بیرون کنید، مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ‏ چنانک شما را از مکه بیرون کردند، وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ و شرک آوردن ایشان سخت‏ترست به نزدیک خدا از کشتن شما ایشان را، وَ لا تُقاتِلُوهُمْ‏ و با ایشان کشتن مکنید عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ به نزدیک مسجد حرام، حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ‏ تا آن گه که با شما کشتن کنند همان جاى، فَإِنْ قاتَلُوکُمْ‏ ور پس آنجا با شما کشتن کنند، فَاقْتُلُوهُمْ‏ همانجاى کشید ایشان را کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ‏ چنانست پاداش کافران به نزدیک خداى.

فَإِنِ انْتَهَوْا- پس اگر باز ایستند از کفر خویش‏ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ خداى آمرزگارست و بخشاینده.

وَ قاتِلُوهُمْ‏- و با ایشان جنگ مى‏کنید حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ تا آن گه که بر زمین کافر نماند که مسلمانان را رنجاند، وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ‏ و تا آن گه که بر زمین جز اللَّه را دین نماند، فَإِنِ انْتَهَوْا پس اگر از رنجانیدن مسلمانان باز شوند و گزیت پذیرند فَلا عُدْوانَ‏ افزونى جست و زور نیست‏ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ‏ مگر بر افزونى جویان و ستم کاران.

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ‏- این ماه حرام بآن ماه حرام‏ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ‏ و این شکستن آزرم بآن شکستن آزرم برابر فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ‏ پس هر که بر شما افزونى جست و از اندازه در گذشت‏ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ‏ بر وى افزونى جویید بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ‏ چنانک بر شما افزونى جست و از اندازه در گذاشت، وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏ بپرهیزید و بترسید از خداى‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ‏ و بدانید که اللَّه با پرهیزگارانست بنگه داشت و نیکو داشت.

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏- و نفقه کنید در سبیل خداى و مه آوردن دین حق‏ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ و دستهاى خود بنومیدى و بیم درویشى با تباهى میوکنید وَ أَحْسِنُوا و ظن بخداوند خویش نیکو دارید، در کار روزى خویش و پاداش کردار خویش، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏۱۹۵ که اللَّه دوست دارد نیکو کاران را.

 

 

النوبه الثانیه

– قوله تعالى: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ‏ الآیه- …- این آیت را دو معنى گفته‏اند- یکى آنست که مال یکدیگر بباطل و ناشایست مخورید، چنانک دزدى و خیانت و غصب، همچنانک جاى دیگر گفت- وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ‏- تنهاى خود را مکشید، یعنى که یکدیگر را مکشید، و این در لغت عرب روا و روانست. معنى دیگر آنست که مال خود را بباطل و اسراف هزینه مکنید، چنانک زنا و قمار و انواع فسق.

وَ تُدْلُوا بِها اى و لا تدلوا کقوله- وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَ‏- اى و لا تکتموا و- ادلاء- فرا نشیب گذاشتن بود در لغت عرب از دلو گرفته‏اند- ادلى دلوه آن بود که دلو فرو گذارد و- دلّى دلوه- آن بود که برکشد. میگوید- مال فرا دستهاى حاکمان مگذارید برشوت، تا ایشان را بعنایت فرا خود گردانید، و مال مردم بدان ببرید، و بظلم بخورید، و خود دانید که آن شما را حلال و گشاده نیست.

مفسران گفتند- این در شأن کسى است که مالى بر وى باشد، و حقى دادنى، وانگه انکار کند و جحود آرد، و چون صاحب حق مطالبت وى کند، با وى خصمى کند، و به پیچد، و در مجلس حاکم به گواهان دروغ حق وى ببرد. رب العالمین گفت این خصومت مکنید، چون میدانید که ظالم اید، و گواهى بدروغ میدهید.

قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم- «عدلت شهاده الزور بالاشراک باللّه».

قال اللَّه تعالى- «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»، و فى معناه ما روى ابو هریره قال قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «انّما انا بشر و انتم تختصمون الى و لعلّ بعضکم ان یکون الحن بحجته من بعض فأقضى له على نحو ما اسمع منه،فمن قضیت له بشى‏ء من حق اخیه فانّما اقطع له قطعه من النار.

دو مرد بودند در عهد رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یکى امرؤ القیس بن عابس الکندى و دیگر عبدان بن الاشوع، با یکدیگر خصومت کردند بضیعتى که میان ایشان بود. امرؤ القیس خواست تا سوگند خورد و حق خود بر وى بسوگند درست کند، اللَّه تعالى آیت فرستاد که- إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا میگوید- ایشان که مى‏خرند بفروختن عهد خداى و سوگندان خویش بهاى اندک، ایشان را در آن جهان بهره نیست.

پس چون رسول خدا این آیت بر وى خواند. سوگند نخورد و خصومت بگذاشت، و آن زمین که در آن خصومت میرفت بعبدان باز گذاشت.

پس خداى تعالى در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ … الى آخرها.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ … الآیه معاذ جبل و ثعلبه بن غنم- هر دو از رسول خدا پرسیدند- که این ماه نو چونست که مى‏افزاید و مى‏کاهد؟ و بر یک صفت نمى‏پاید؟

رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد- قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ … گفت- ایشان را جواب ده که- حکمت در زیادت و نقصان ماه نو آنست که تا هنگامها و وقتها بر مردم روشن شود، و راه برند بمزد مزدوران، و عدت زنان، و مدت باروران، و محل دینها، و تحقیق شرطها، و نیز ماه رمضان، و فطر، و روزگار حج، و ترتیب آن باین روشن میشود و بر خلق آسان.

قال ابو هریره‏ بلغ رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم ان الناس یتقدمون الشهر بصیام یوم و یومین، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- انّ اللَّه جعل الاهله مواقیت اذا رأیتموها صوموا، و اذا رأیتموها فافطروا، فان غمّ علیکم فأتموا ثلثین»

گفته‏اند- که هلال اول ماه است تا دو شب بگذرد و بقول بعضى سه شب و بقول بعضى هفت شب، پس قمر گویند تا آخر ماه.

وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها- حمزه و کسایى و بو بکرو قالون البیوت بکسر با خوانند باقى قرا بضمّ با، فالکسر لمکان الیاء و الضم على الاصل مفسران گفتند که- در جاهلیت عادت داشتند که از حج باز آمد ندید از بام سراى خویش در سراى آمد ندید، نه از در سراى، و بآن تعظیم حج میخواستند و کراهیت داشتندى پشت بر گردانیدن، از آن رب العالمین ایشان را فرمود تا این سنت و عادت جاهلیت دست باز دارند، و ایشان را خبر کرد که- این نه نیکى و پارسایى است، اگر نیکى و پارسایى میخواهید بآن پس بیان کرد که پارسایى و نیکى چیست، گفت‏ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ …- پارسایى و نیکى آنست که آزرم اللَّه نگه دارید و از خشم او بپرهیزید، و قیل معناء- و لکنّ البر برّ من اتّقى لکن پارسایى پارسایى آن کس است که از خشم و عذاب خداى بپرهیزید.

وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها …- و بخانه‏ها که در آئید از در درآئید و آزرم اللَّه نگه دارید، و از خشم او بپرهیزید تا به نیکى دو جهان رسید. وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏- چون بر اللَّه رسید لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏ به پیروزى و رستگارى و خشنودى بروى رسید.

ابو عبیده در معنى آیت گفته است- لیس البرّ بان تطلبوا المعروف من غیر اهله.

وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها- اى اطلبوا المعروف من اهله- هر معروفى را جایى هست، و هر کارى را رویى و هر برّى را محلى و اهلى، چون نه بجاى خویش و نه از اهل خویش طلب کنى برّ نباشد، برّ آنست که از اهل خویش طلب کنى.

مصطفى ع بر وفق این گفت‏«اطلبوا المعروف من اهله» «اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه»

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ … الآیه …- اول آیتى که فرو آمد در قتال و جهاد با کافران این آیت بود، و مصطفى ع بر موجب این آیت جنگ میکرد، هر کس از کافران که بجنگ آمدى با وى جنگ کردى، و اگر نه ابتدا نکردى، چنانک گفت‏ وَ لا تَعْتَدُوا اى لا تبدوا و لا تفجأوهم بالقتال، ناگاه ایشان را مکشید پیش از آن که‏ باسلام دعوت کنید، و ابتدا مکنید مگر که ایشان ابتدا کنند: إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ‏ پس این آیت و این حکم منسوخ شد بآنچه گفت- فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‏ این قول بعضى مفسران است، اما ابن عباس و مجاهد میگویند- این آیت از محکمات قرآن است که از حکم آن هیجیز منسوخ نشد، و فرمانست بقتال کافران.

چنانک جایهاى دیگر بآن فرمود فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ‏ قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ‏ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏ و اشباه ذلک، و باین قول معنى‏ وَ لا تَعْتَدُوا آنست که- زنان و کودکان را مکشید، و چون زینهار خواهند زینهار دهید، و زینهار مشکنید، و از عهد باز پس نیائید، و چون گزیت پذیرند گزیت ازیشان بپذیرید، و این گزیت پذیرفتن خاصه اهل کتاب راست، بنص قرآن- و ذلک فى قوله تعالى‏ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الى قوله‏ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ- مجوس را همین حکم است که، مصطفى ع گفت«سنّوا بهم سنّه اهل الکتاب»

و على بن ابى طالب ع را پرسیدند که- جزیه از مجوس پذیریم؟ گفت- «آرى که ایشان را کتابى بود و برداشتند و ببردند از میان ایشان» این دلیلى روشن است که پذیرفتن جزیه را اهل کتاب بودن شرط است، پس مشرکان و عبده اوثان ازین حکم بیرون‏اند، و البته ازیشان جزیت نه پذیرند، که نه اهل کتاب‏اند و ربّ العالمین حکم ایشان این کرد که- وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ.

اى قاتلوهم حتّى یسلّموا با ایشان کشتن میکنید تا آن گه که مسلمان شوند، پس جزز اسلام ازیشان قبول نباید کرد و نیز گفت- وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ‏ اى حیث وجدتموهم- ایشان را بکشید هر جا که بریشان دست یابید، وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ‏ و ایشان را از مکه بیرون کنید چنانک شما را بیرون کردند وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ و شما را که عذاب میکردند که از اسلام باز آئید آن سختتر است در ناپسند اللَّه از کشتن، که ایشان را کشید در حرم. معنى دیگر وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ- شرک آوردن صعب تر است ازکشتن شما ایشان را.

وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏- قراءت حمزه و على «و لا تقتلوهم حتى یقتلوکم فیه فان قتلوکم فاقتلوهم» بى الف است در هر سه حرف، و دیگران همه بالف خوانند. آن از قتل است و این از قتال، آن عین کشتن است و این جنگ کردن. میگوید ایشان را مکشید به نزدیک مسجد حرام، یعنى در حرم تا آن گه که شما را کشند، پس اگر شما را کشند، همانجاى شما نیز کشید همانجاى ایشان را.

میان مفسران اختلاف است که این آیت منسوخ است یا محکم، مجاهد گفت- محکم است که در حرم تا کافران بقتال ابتدا نکنند روا نیست مسلمانان را با ایشان قتال کردن و کشتن، و بقول قتاده و ربیع این حکم منسوخ است بآیت سیف، و باین آیت دیگر که گفت- وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ میگوید- با ایشان کشتن کنید تا آن گه که بر زمین کافر نماند- که مسلمانان را رنجاند، یا بى گزیت ایمن زید.

وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ‏ و میکشید تا آن گه که بر زمین جز اللَّه را دین نماند. در خبر مى‏آید که- لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر و لا وبر الّا ادخله اللَّه عز و جل کلمه الاسلام امّا بعز عزیزا و بذل ذلیل، امّا ان یعزهم اللَّه فیجعلهم من اهله فیعزّوا به، و اما ان یذلّهم فیدینوا له.

فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ‏ اى- لا سبیل به و لا حجه، لقوله تعالى ایّما الاجلین قضیت فلا عدوان علىّ اى لا سبیل علىّ، میگوید اگر از شرک آوردن و افزونى جستن باز ایستند شما را بر ایشان راهى نیست، و حجتى نیست. که با ایشان در حرم کشتن کنید إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ‏- مگر بر ایشان که ابتدا کنند و با شما در حرم کشتن کنند، قال عکرمه- الظالم الذى ابى ان یقول لا اله الا اللَّه.

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ‏- رسول خدا سرّیه فرستاد در ماه حرام بقومى مشرکان، ایشان گفتند که در ماه حرام جنگ مى‏کنید؟ این جواب آنست،میگوید که ایشان نیز ترا از مکه در ماه حرام برگردانیدند، یعنى در صلح حدیبیه که رسول خداى را بر گردانیدند و با وى پیمان بستند که دیگر سال باز آید، این بر گردانیدن هم در ماه حرام بود، و مشرکان آزرم نداشتند. رب العالمین گفت- این ماه حرام بآن ماه حرام، و این شکستن آزرم بآن شکستن آزرم.

فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ …- خرج مخرج الجواب و المضاهاه، این در برابر نام جنایت بیامد بر طریق جزا، چنانک جاى دیگر گفت- فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ‏ و

فى الخبر- من سب عمارا سبه اللَّه ..

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ‏- اللَّه با پرهیزگارانست ایشان که از هوى و مراد خود بپرهیزند، و رضا و مراد خویش فداى رضا و مراد حق کنند، و بهر چه شان پیش آید خداى را در آن قیام کنند، نه خود را، اللَّه تعالى بنصرت بایشان است، چنانک جاى دیگر گفت- إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ‏ و فى الخبر- من کان اللَّه کان اللَّه له.

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ …- التهلکه الهلاک- و المراد بالایدى- الانفس- فعبّر اللَّه بالید عن النفس، کقوله‏ قَدَّمَتْ یَداکَ.

این آیت را تأویلها گفته ‏اند:- یکى آنست- که اگر هزینه نکنید در راه خداى و در آن نکوشید و بصفت بخل آلوده گردید هلاک شوید هم از روى ظاهر و هم از روى باطن، باطن خراب شود بسبب بخل، و ظاهر هلاک گردد بدست دشمن.

این جواب آنست که- چون فرمان آمد بانفاق قوى گفتند- اگر ما هزینه کنیم درویش و مفلس بمانیم، و در کار روزى ظن بد بردند بخداى عز و جل. رب العالمین گفت- نفقه کنید و خود را هلاک مکنید، و تنهاى خویش ببیم درویشى و ترسیدن بر گسستن روزى سوى تباهى میفکنید، و احسنوا الظن باللّه فى الثواب و الاخلاف- بخداى عز و جل ظن نیکو برید بپاداش نیکو کردن در آن جهان و درین جهان بدل مال دادن و روزى فراخ، همانست که گفت- وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ‏.

قال رسول اللَّه‏ «من ارسل نفقه فى سبیل اللَّه و اقام فى بیته فله بکل درهم سبعمائه درهم، و من غزا بنفسه فى سبیل اللَّه و انفق فى وجهه ذلک فله بکل درهم یوم القیمه سبعمائه الف درهم ثم تلا هذه الآیه- وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ»

زید اسلم گفت- این در شأن قومى آمد، که با غازیان بیرون مى‏شدند، بى برگ و بى‏ساز، و توانایى آن نداشتند پس براه در منقطع مى‏شدند، پس و بال و عیال دیگران مى‏بودند. رب العزه فرمود که در راه خدا بر خود نفقه کنید، و اگر چیزى ندارید خود بیرون مشوید، و خود را در تهلکه میفکنید، و تهلکه- آن بود که به گرسنگى و تشنگى یا از ماندگى در رفتن هلاک مى‏شدند، آن گه دیگران را گفت که توانایى داشتند- وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ‏ و قیل- التهلکه عذاب، یقول اللَّه عز و جل- و لا تترکوا الجهاد فتعذبوا.

میگوید- جهاد فرومگذارید که اگر بگذارید بعذاب خدا رسید- همانست که جاى دیگر گفت- إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً. و قیل- التهلکه القنوط من رحمه اللَّه.

قال ابو قلابه- هو الرجل یصیب الذنب فیقول- لیست لى توبه. فییأس من رحمه اللَّه و ینهمک فى المعاصى، این در شأن کسیست که بگناه در افتد، آن گه با خود گوید که مرا آب روى نیست، و جاى توبه نیست که توبه من بجاى قبول نیست و از رحمت خدا نومید شود و در گناه بیفزاید.

رب العالمین گفت خود را هلاک مکنید بانک از رحمت من نومید شوید، و بمن ظن بد برید. آن گه گفت- وَ أَحْسِنُوا بمن ظن نیکو دارید که من آنجا ام که ظن بنده منست، انا عند ظن عبدى فلیظن بى ما شاء

و قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «ظنّوا بربّکم ان سیغفر لکم ظنّوا بربکم ان سیتوب علیکم، ان حسن الظن من العباده»

وقال صلى اللَّه علیه و آله و سلّم- «لا یموتنّ احدکم الّا و هو یحسن الظن باللّه، فان حسن الظّن باللّه ثمن الجنه.»

 

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى:- وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ‏- اشارت آیت آنست که کردگار قدیم و داور حکیم مطلع است بر اسرار بندگان، و عالم بحال ایشان، هر چند که داور زمین و حاکم مخلوق بظاهر حکم کند، داور آسمان بباطن‏ نگرد، و نهانیها داند. نگر تا راستى در باطن بکار دارى، و صدق در معاملت پیشه گیرى و از خداوند نهان دان شرم دارى، که جز حق خود طلب کنى، که امروز آب رویت نزدیک خلق ببرد، و فردا بتازیانه عتاب ادب طلب کند. و گوید اى بى شرم فرزند آدم! أ لم تعلم انّى انا الرب الذى اعلم غیب السماوات و الارض، و ما انا بغافل عما یعمل الظالمون؟

بداود ع وحى آمد- یا داود طهّر ثیابک الباطنه، فان الظاهره لا تنفعک عندى، و انا بکل شى‏ء- محیط، یا داود مر بنى اسرائیل الّا یجمع المال من الحرام، فتؤذیهم النار و لا ارفع صلاه لاکله الحرام، و لا اقبل بوجهى على اکله الحرام، اهجر ایاک ان اکل الحرام، و لا توال اخاک ان اکل الحرام.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ …- زیادت و نقصان قمر و افزودن و کاستن آن اشارتست بقبض و بسط عارفان، و هیبت و انس محبان. و قبض و بسط مر خواص را چنانست که خوف و رجا مر عوام راست. چندان که قبض و بسط از خوف و رجا برتر آمد هیبت و انس از قبض و بسط برتر آمد. خوف و رجا عوام راست و قبض و بسط خواص را، هیبت و انس خاص الخاص را.

اول مقام ظالمان است، دیگر مقام مقتصدان، سدیگر مقام سابقان، و غایت همه انس محبان است. و مرد در حالت انس بغایتى رسد که اگر در میان آتش شود از آتش خبر ندارد، و حرارت آتش روح انس او را هیچ اثر نکند. چنانک بو حفص حداد رحمه اللَّه آهنگر بود و آتشى بغایت تیزى بر افروخته و آهن در آن نهاده، چنانک عادت آهنگران باشد، کسى بگذشت و آیتى از قرآن بر خواند، شیخ را بآن آیت وقت خوش گشت، و حالت انس بر وى غالب شد دست در کوره برد و آهن گرم بدست بیرون آورد، و هم چنان میداشت تا شاگرد در وى نگرست و گفت- یا شیخ این چیست که آهن گرم بر دست نهاده؟ شیخ از سر آن برخاست، و حرف بگذاشت، گفت چندین بار ما حرفت بگذاشتیم باز دیگر باره بسر آن باز شدیم تا این بار که حرفت ما را بگذاشت.

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ الآیه …- بزبان عارفان و طریق جوانمردان این‏ قتل و قتال منزلى دیگرست ره روان را و حالتى دیگر است محبان را، اما تا بشمشیر مجاهدت در راه شریعت کشته نشوى، و بآتش محبت سوخته نگردى، مسلّم نیست که درین باب شروع کنى. و نگر تا اعتقاد نکنى- که آتش همین چراغست که تو دانى و بس، یا کشتن خود این حالت که تو شناسى، که کشتگان حق دیگرانند و کشتگان حلق دیگر، و سوختن بآتش عقوبت دیگر است، و سوختن بآتش محبّت دیگر.

چنانک آن پیر بزرگوار گفت:- من چه دانستم که این دود آتش داغ است! من پنداشتم که هر جا که آتشى است چراغ است! من چه دانستم که در دوستى کشته را گناهست! و قاضى خصم را پناهست! من چه دانستم که حیرت بوصال تو طریق است! و ترا او بیش جوید که در تو غریق است!

شبلى رحمه اللَّه روزى بصحرا بیرون شد، چهل کس را دید از والهان و عاشقان، که درد این حدیث ایشان را فرو گرفته بود، و در آن صحرا همه افتاده هر یکى خشتى در زیر سر نهاده، و جان بچنبر گردن رسیده، رقت جنسیت در سینه وى پدید آمد گفت- الهى ازیشان چه میخواهى! بار درد بر دلشان نهادى، آتش عشق در خرمن شان زدى، بعاقبت ایشان را بتیغ غیرت مى‏بکشى؟ خطاب آمد بسرّ شبلى که ایشان را بکشم، چون کشته باشم دیت‏شان بدهم! شبلى گفت دیت ایشان چه باشد؟

خطاب آمد که- من کان قتیل سیف جلالنا فدیته لقیا جمالنا- هر که کشته تیغ جلال ما باشد دیت او دیدار جمال ما باشد.

با لشکر عشق تو مرا پیکارست‏ تا کشته شوم که کشته را مقدار است‏
گر کشته دست را دیت دینارست‏ مر کشته عشق را دیت دیدار است.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ … الآیه … قتال کنید- اى مسلمانان در راه دین، که اللَّه جنگیان و غازیان را دوست دارد- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا دوست دارد خداى آن مردان مبارزان خون ریزان، در مقام جهاد و قتال، و در معارک ابطال ایستاده، جان بذل کرده، و تن سبیل، و دل فدا، از بهر اعزاز دین و اعلاء کلمه حق، و حفظ بیضه جماعت، و ذبّ از حریم شرع مقدس، روى بمعاندان دین آورده، و روى عزیز نشانه تیر کرده، و سینه منور بنور اسلام سپر ساخته.

شراب از خون و جام از کاسه سر بجاى بانگ رود آواز اسبان‏
بجاى دسته گل دسته تیغ‏ بجاى قرطه بر تن درع و خفتان‏

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ …- توانگران مال از کیسه بیرون کنند و درویشان توانگران از دل بیرون کنند، و موحّدان جمله خلایق از سر بیرون کنند، و الیه الاشاره بقوله عزّ و جل- قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ … کیسه از مال وا پردازند، ثواب آن جهانى را دل از توانگران وا پردازند دین ربانى را، سر از خلق وا پردازند دیدار سبحانى را، توانگران از مال هزینه کنند بزکاه و صدقات تا از دوزخ برهند، عابدان از نفس هزینه کنند بوظائف عبادات تا به بهشت رسند، عارفان از جان و دل هزینه کنند بحقائق شهود تا بوصال حق رسند.

وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ‏- مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت‏«الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک»

 احسان آنست که خداى را در بیدارى و هشیارى پرستى، چنانک گویى در وى مى‏نگرى، و خدمت که کنى چنان کنى که وى را مى‏بینى. این حدیث اشارت است بملاقات دل با حق، و معارضه سرّ با غیب، و مشاهده جان با مولى، و حث کردن بر اخلاص عمل، و کوتاهى امل، و وفا کردن به پذیرفته روز اوّل، پذیرفته روز اول چیست؟ شنیدن‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏ و گفتن‏ بَلى‏! وفاء آن پذیرفته چیست؟ خدمت مولى! کوتاهى امل در چیست؟ در «کانک تراه،» اخلاص عمل در چیست؟ در «فانه یراک»! آن دیده که او را دید بملاحظه اغیار کى پردازد؟ و آن جان که با وى صحبت یافت با آب و خاک چند سازد؟ از آنست که خطاب ارجعى با روح پاک است. که منزل او در قالب آب و خاک است، خو کرده در آن حضرت مذلت حجاب چند برتابد، والى بر شهر خویش در غربت عمر چون بسر آرد؟

جان در صفت بقاست، و آب و خاک فانى، او که بحق زنده نه چون زنده این جهانى.

از سر حق محقق آگاهست، حق دیدنى است و- کانک تراه- در خبر برین گواه است

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=