آل عمران - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره آل عمران آیه ۶۴- ۵۹

۱۲- النوبه الاولى‏

(۳/ ۶۴- ۵۹)

قوله تعالى‏ إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ مثل عیسى بنزدیک خدا کَمَثَلِ آدَمَ‏ هم چون مثل آدم است‏ خَلَقَهُ، مِنْ تُرابٍ‏ بیافرید آدم را از خاک، ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ (۵۹) آن گه وى را گفت که باش و مى ‏بود.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ‏ این سخن راست است و پاک بسزا از خداوند تو.فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‏ (۶۰) تو که رسول منى از گمان افتادگان مباش.

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ‏ هر که با تو حجت آرد در کار عیسى‏ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ‏ پس ازین که بتو آمد از پیغام و دانش. فَقُلْ تَعالَوْا گوى بیایید، نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏ تا بخوانیم پسران خویش، و شما پسران خویش‏ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ‏ و زنان خویش و شما زنان خویش. وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ‏ و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن. ثُمَّ نَبْتَهِلْ‏ پس مباهلت کنیم، فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏ (۶۱) لعنت خدا کنیم بر دروغ زنان.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ‏ این نامه قصه‏ هایى است راست چنان که بود، وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ‏ و نیست هیچ خدا جز اللَّه. إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ (۶۲) و خدایست که براستى اوست که توانا و دانا است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند از مباهلت، و باز ایستند از تصدیق‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ‏ (۶۳) خداى داناست با آن مفسدان و تباهکاران.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ‏ بگو اى اهل کتاب! تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ باز آیید بسخنى که آن سخن یکسان است‏ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ‏ میان ما و میان شما، أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ‏ که نپرستیم جز این خداى‏ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً و با وى هیچ انباز نگیریم، وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً و کسى از ما، کسى را بخدایى نگیرد و خدا نخواند، مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ فرود از خداى، فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر از پذیرفتن این باز گردند، فَقُولُوا پس شما بگوئید اشْهَدُوا گواه باشید، گواهى دهید، بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‏ (۶۴) بآنکه ما بارى گردن نهادگانیم.

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى: إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ‏ سبب نزول این آیت آنست که: ترسایان نجران، سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفى (ص) و گفتند: «ما لک تشتم صاحبنا» چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا مى ‏گویى، یعنى عیسى (ع). رسول گفت: آن چه ناسزاست که من وى را گفتم؟ گفتند: مى‏ گویى که وى بنده است. گفت:

«اجل هو عبد اللَّه و رسوله و کلمته القاها الى مریم العذراء البتول.»

ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند، گفتند: «هل رأیت انسانا قط من غیر اب؟» هرگز هیچ مردم دیدى که بى‏ پدر باشد؟

اگر چنین است که تو مى گویى مثال این با ما نماى! رب العالمین بجواب ایشان‏ و حجت بر ایشان این آیت فرستاد، گفت: قیاس خلق عیسى (ع) بى ‏پدر همچون قیاس خلق آدم بى‏ پدر و بى ‏مادر است.

إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ‏- میگوید سان و صفت عیسى بنزدیک خدا و در حکم وى همچون سان و صفت آدم است. آدم را از خاک بیافرید و قالب وى بساخت، و روزگارى آن جسد بى ‏روح میان مکّه و طائف چنان که در خبر است بگذاشت، آن گه آن جسد را گفت که: اى آدم باش بشرى زنده گویا، نه پدر بود نه مادر، همچنین باد را گفت: عیسى باش، پدر نه بود و مادر بود، یعنى در تخلیق بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکى‏ اند. چنان که آفرینش آدم بى ‏پدر و مادر بر وى دشخوار نبود، آفرینش عیسى (ع) بى ‏پدر دشخوار نبود.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ‏- میگوید: آنچه با تو گفتیم از قصه و خبر عیسى درست است و راست، و پیغام از خداوند تو، و حق اینست و راست که خدا گفت، نه آن که ترسایان گفتند در کار عیسى. و روا باشد که‏ الْحَقُ‏ ابتدا نهند و مِنْ رَبِّکَ‏ خبر ابتدا، و معنى آن باشد که: الحق فى ذلک بل فى الامور کلها ما یکون مصدره من اللَّه عز و جل.

فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‏- هر چند که ظاهر این خطاب با مصطفى (ص) است، اما مقصد این خطاب عموم امّت است، یعنى شما که امّت محمداید بشک مباشید که مثل عیسى هم چون مثل آدم است و در گمان میفتید، چنان که ترسایان در گمان افتادند و این مثل نپذیرفتند.

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ‏ معنى محاجّه و محاقّه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن. میگوید: هر که با تو حجت آرد در کار عیسى، و آنچه اللَّه گفت و بیان کرد نپذیرد، مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ‏ پس از آنکه از خدا بتو پیغام آمد، و بدانستى که عیسى بنده خدا بود و رسول وى.

فَقُلْ تَعالَوْا ایشان را گوى، یعنى ترسایان نجران و مهتران ایشان سیّد و عاقب که با تو خصومت میکردند، تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏ بیائید تا خوانیم ما پسران خویش و شما پسران خویش، و ما زنان خویش و شما زنان خویش، و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن، آن گه مباهلت کنیم. مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم بکوشش مستقصى یکدیگر را بنفرینند، و از خداى عزّ و جلّ لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزنان‏اند. و بهله نامیست لعنت را، مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکى‏اند. و تفسیر ابتهال خود در عقب لفظ بگفت. فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏. گفته‏ اند که: روز مباهلت روز بیست و یکم از ماه ذى الحجّه بود.

مصطفى (ص) بصحرا شد. آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر نشانده، و فاطمه (ع) از پس میرفت، و على (ع) از پس ایشان. و مصطفى (ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گوئید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را بصحرا دیدند بر آن صفت، بترسیدند، و عام را نصیحت کردند و گفتند:

یا قوم! انّا نرى وجوها لو سألوا اللَّه عزّ و جلّ ان یزیل جبلا من مکانه لازاله، فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقى على وجه الارض نصرانى الى یوم القیامه.» ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند همه بترسیدند، و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند، بآنکه هر سال دو هزار حلّه بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب. مصطفى (ص) با ایشان در آن صلح بست. آن گه رسول خدا گفت:

و الذى نفسى بیده لو تلاعنوا لمسخوا قرده و خنازیر، و لاضطرم علیهم الوادى نارا، و لاستأصل اللَّه نجران و اهله حتى الطیر على الشجر، و لما حال الحول على النصارى کلهم حتى هلکوا.

قوله: إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ، وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ‏- اى انّ الّذى اوحینا الیک لهو الخبر الحقّ، و انّ المستحقّ للعباده هو اللَّه عزّ و جلّ لا غیر، و لا عزّ و لا حکم الّا له».

میگوید: این پیغام که بتو فرستادیم از قصه عیسى (ع) و آدم (ع) راست است و درست، و گفت ترسایان در عیسى باطل، که معبود جز خدایى عزّ و جلّ نیست، و عزّت جز عزّت او نیست، و حکم جز حکم او نیست، آن گه تعظیم را نام اللَّه اعادت کرد و گفت:

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ خداى است که کس با وى نتاود، و خدایى را او بشاید، و فرزند و انباز ندارد. حکیم است که کارها بحکمت کند و عدل و راستى در آن نگه دارد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا- اگر برگردند از مباهلت و نپذیرند کلمه حق و بیان راست، فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ‏ آن برگشتن ایشان بر خداى پوشیده نیست، میداند از خلق خویش که تباه کار و بد کردار کیست، و فردا جزاء وى دهد بسزاء وى.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ‏ این خطاب هم بترسایان نجران است. قتاده و ربیع گفتند که: اهل کتاب اینجا جهودان مدینه و ترسایان نجران بهم‏اند که جایى دیگر ایشان را در ذمّ فراهم گرفت، گفت: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ … الآیه.

قوله: تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ این کلمه سواء، کلمه «لا اله الا اللَّه» است، یعنى که مردم باید که در آن یکسان باشند در عابدى. مفسران گفتند: این آیت بجواب آن جهودان آمد که گفتند: یا محمد (ص) تو از ما آن میخواهى که ما ترا بخدایى گیریم چنان که ترسایان عیسى (ع) را گرفتند و بجواب آن ترسایان گفتند:

یا محمد (ص) از ما آن میخواهى که در تو آن گوئیم که جهودان در عزیر گفتند.

رب العالمین گفت: ایشان را گوى‏ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ‏ بیائید که جز خداى را نپرستیم، و جز او را عبادت نکنیم.

روى انّ النّبی (ص) قال: لا تطرؤنى کما اطرأت‏[۱] النّصارى ابن مریم فانّما انا عبد، فقولوا: عبد اللَّه و رسوله». و انطلقت وفد بنى عامر الى النبى (ص) فقالوا انت سیدنا؛ فقال: السید اللَّه فقالوا افضلنا و اعظمنا طولا. فقال: «قولوا قولکم او بعض قولکم و لا یستجرینّکم الشّیطان»

وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً- این کلمه همان فائده داد که‏ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ‏ داد، و زیاده فائده درین کلمه آنست که عبادت خدا صورت بندد با بعضى شرک. چنان که رب العالمین جاى دیگر گفت: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‏.

و مصطفى (ص) گفت:

الشّرک اخفى فیکم من دبیب النّمل على الصّخره الصّمّاء فى اللّیله الظّلماء»،

پس‏ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ‏ اشارت بتوحید دارد، وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً اشارت باخلاص.

وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- این هم تفسیر کلمه‏ سَواءٍ است، یعنى که هیچ کس از ما کسى را بخدایى نگیرد، و خداى نخواند، نه اهل تورات عزیر را؛ و نه اهل انجیل، عیسى را. و نه کس باطل از مبطل بپذیرد. و گفته ‏اند: در معنى‏ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ اى لا نطیع فى معصیه اللَّه احدا، یعنى در معصیت خدا هیچ کس را فرمان نبریم، که هر که در معصیت خدا مخلوقى را فرمان برد همچنانست که جز خداى را کسى را سجده برد و او را بخدایى گرفت. مصطفى (ص) گفت: «من اطاع مخلوقا فکأنّما سجد سجده لغیر اللَّه».

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا … الآیه- این خطاب با مصطفى (ص) است و با امت وى. میگوید: «اگر ایشان از اجابت برگردند شما گوئید که ما مسلمانانیم و خداى را یکتا و بى ‏همتا گویانیم. اگر کسى گوید: این آیت بر سبیل حجت آورد بر ایشان، و درین چه حجت است که گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا …؟ جواب آنست که رب العالمین ما را درین آیت ادب محاجّت در آموخت، و بیان کرد که معاند را بعد از آنکه حجّت بر وى لازم گشت و حق بر وى ظاهر شد، و هم چنان عناد مینماید، راه آنست که از وى برگردند و ملاجّت در محاجّت وى بگذارند.

وفى الخبر انّ النبى (ص) کتب کتابا الى قیصر و دعاه الى الاسلام، فقال: «من محمد رسول اللَّه الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتّبع الهدى. امّا بعد، فانّا ادعوک الى الاسلام اسلم تسلم، اسلم یؤتک اللَّه اجرک مرّتین؛ فان تولّیت فانّ علیک اثم الاریسیّین. یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم ..

الى آخر الآیه».

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ …- این آیت از یک روى اشارت بقدرت خداى دارد، و از یک روى اشارت بتخصیص و تشریف عیسى (ع) و آدم (ع). اما تخصیص ایشان ظاهر است. و بیان قدرت آنست که: در آفرینش عیسى و آدم باز نمود که خداى قادر بهر کمالست، و قدرت او بى ‏کسب و بى‏ احتیال است.

توانایى او بى‏ عجز و بى ‏زوال است، و پایندگى او در عزّت و قدرت بى ‏گشتن حال است.

نه خود در وصف قدرت بلکه در همه اوصاف قیّوم و متعال است. هر چه خواهد کند، و توان آن دارد که از نطفه مرده گاه آدمى زنده کند، وز بیگانه مرده گه آشنا زنده کند. ازین عجب‏تر که از خاک مرده آدم صفى آرد، و از مریم بى ‏پدر عیسى (ع) پیدا کند، میان این و آن خدایى خود پیدا مى‏ کند و قدرت خود بخلق مینماید. آن چیست که در عقل محالست که نه در تحت قدرت ذو الجلال است؟ آن چیست از معدوم که نه اللَّه بر آن قادر بر کمالست؟ مخلوق را قادر گویند لکن بر سبیل مجاز؛ قدرت او کسبى، بعضى تواند و بعضى نه، و خداى بهر چیز قادر است: در معدوم چنان که در موجود، در مستحیل چنان که در معقول، در خیر و در شر، و در طاعت و در عصیان.

قال اللَّه تبارک و تعالى‏ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً.

یکى از بزرگان دین خداى را عزّ و جلّ ثنا کرد و گفت: یا من یقدر و لکنه یغفر، یا من یعلم و لکنه یحلم، یا من یبصر و لکنه یصبر. این ثنا از آن خبر برگرفت که: «انّ حمله العرش ثمانیه. اربعه تسبیحهم: سبحان اللَّه عدد حلمه بعد علمه، و اربعه تسبیحهم سبحان اللَّه عدد عفوه بعد قدرته.

قوله: الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‏- یا محمد (ص) نگر تا در گمان نیفتى که ما را در قدرت ایجاد شریک و انباز نیست، و ما را در آن بکس حاجت و نیاز نیست، و جز ما کس را قدرت ایجاد و اختراع سزا نیست.

یکى از پیران طریقت در مناجات گفت: خداوندا! کار آن کس کند که تواند و عطا آن کس بخشد که دارد، پس رهى چه دارد و چه تواند؟ چون توانایى تو کرا توانست؟ و در ثناء تو کرا زبانست؟ و بى مهر تو کرا سرور جان است؟

بى نسیم مهر دلبر راحت گلزار نیست‏ بى فروغ آن رخ گلرنگ نور و نار نیست‏

قوله: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ‏- اى مهتر! این بیگانگان با نهاد خراب، و جهل بى‏ اندازه، و عقل مدخول، ایشان را چه سیرى کند این آیت اعتبار و قیاس که برایشان خواندى از راه اعجاز؟ این آیت مباهله بر ایشان خوان، و پس بر ایشان قهر و سیاست ما گوش دار. مصطفى (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ایشان مباهلت کردندى در همه روى زمین از ایشان یکى نماندى. و اصحاب مباهله پنج کس بودند مصطفى (ص) و زهرا (ع) و مرتضى (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). آن ساعت که بصحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت، و گلیم بر ایشان پوشانید، و گفت:

«اللّهمّ! انّ هؤلاء اهلى»

جبرئیل آمد و گفت:

«یا محمد! و انا من اهلکم»

، چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیت خویش آرى؟، رسول (ص) گفت:

«یا جبرئیل و انت منّا»

، آن گه جبرئیل بازگشت‏ و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت:

«من مثلى؟ و انا فى السّماء طاؤس الملائکه و فى الارض من اهل بیت محمد (ص)»

یعنى چون من کیست؟ که در آسمان رئیس فریشتگانم، و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم پیغامبرانم.

این آب نه بس مرا که خوانندم‏ خاک سر کوى آشناى تو؟!

قوله تعالى: إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ‏- این قرآن سخنى پاک است، و کلامى راست و درست، کلام بار خداى عزیز، سخن آفریدگار حکیم عزیز. و کلامش عزیز، و رسولش عزیز. عزّت خود را گفت: وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏. عزّت کلام را گفت: وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ و عزّت رسول را گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ[۲] مى ‏گوید: بنده من ار کتابم عزیز است امام تو است، و رسولم عزیز است شفیع تو است، ور خود عزیزم خداى توام. چندین هزار سال است تا بندگان را میآفرینم، ایشان در من عاصى و کافر مى ‏شوند، مرا زن و فرزند میگویند، و از گفت ناسزاى ایشان در عزّت وحدانیّت ما نقصانى نیامد. یا محمد (ص) تا ترا برسالت بخلق فرستادم، چندین هزار کافران بر حسد تو بیرون آمدند، و ترا ساحر و شاعر خواندند، و مجنون و کاهن خواندند، و در عزّت رسالت تو هیچ نقصان نیامد. و تا این قرآن بتو فرستادم چندان ملحدان و زنادقه قصد کردند که در آن طعنى کنند و عیبى آرند، هم ایشان مطعون گشتند، و در عزّت کلام ما عیب نیامد. مؤمنان عزیز کردگان من‏اند که گفته ‏ام: وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ‏. شیاطین قصد ایمان ایشان کردند تا بربایند نتوانستند، هر چند که وسوسه کردند لکن بتعبیه ایمان راه نبردند، این همه بدان کردم که خود عزیزم و ایشان را عزیز کردم:

عزتى فى الولایه، و عزه رسولى فى الکفایه، و عزه کلامى فى الاعجاز و الحجه، و عزه المؤمنین فى الرعایه و النصره.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ‏- از روى تحقیق این خطاب با اهل توحید است و مریدان راه حقیقت. میگوید: شما که امروز سالکان منهج صدق‏اید اگر خواهید که فردا ساکنان مقعد صدق باشید، نگر تا مذهب ارادت خویش از خاشاک رسوم صیانت کنید، و بساط وقت خویش از کدورات بشریّت فشانده دارید، و مشرب همّت از غبار اغیار پاک گردانید. یک دل، یک ارادت و یک همّت باشید من اصبح و له هم واحد کفاه اللَّه هموم الدنیا و الآخره.

اینست که گفت: وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ با هر پراکنده‏[۳] دلى بهر کویى فرو مشوید. نفس امّاره را فرمان مبرید، هواء مذمومه را مپرستید و لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ، إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ.

تا ترا دامن گرد گفتار هر تر دامنى‏ بنده پندار خویشى بنده اللَّه نیى‏

[۱] ( ۱) الاطراء مجاوزه الحد فى المدح( مجمع البحرین)

[۲] ( ۱) در اینجا مصنف کلمه« عزیز» را براى« رسول»( ص) صفت دانسته، در صورتى که بقیت آیت چنین است‏\i عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ‏\E یعنى اى مؤمنان بر پیغامبر سخت و ناگوار است که شما برنج افتید. بنا بر این على الظاهر« عزیز» بمعناى سخت آمده و صفت« رسول» نیست و میبدى خود در تفسیر آیه شریفه( ۹/ ۱۲۸) هم چنان رفته است که شرح دادیم.

[۳] ( ۱) نسخه: پرکنده

 

 

 ابو الفضل رشید الدین میبدى، کشف الأسرار و عده الأبرار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=