کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره المؤمن(غافر) آیه ۱-۱۴
۴۰- سوره المؤمن- (مکیه)
۱- النوبه الاولى
(۴۰/ ۱۴- ۱)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
حم (۱) بحلم من بملک من.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ فرو فرستادن این نامه از خداست، الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۲) آن تاونده دانا.
غافِرِ الذَّنْبِ آمرزنده گناه، وَ قابِلِ التَّوْبِ و پذیرنده بازگشت، شَدِیدِ الْعِقابِ سخت عقوبت، سخت گیر، ذِی الطَّوْلِ با بىنیازى و نیکوکارى، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) با اوست بازگشت.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ پیچ نیارد در سخنان اللَّه، إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا مگر ایشان که کافر شدند، فَلا یَغْرُرْکَ مفریبا[۱] ترا، تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ (۴) گشتن ایشان ایمن در جهان [امروز].
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ دروغ زن گرفت پیش از ایشان قوم نوح نوح را، وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ و سپاهها از پس ایشان، وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ و آهنگ کرد هر گروهى ازیشان بپیغامبر خویش، لِیَأْخُذُوهُ تا او را بگیرند [و بکشند]، وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ و بدروغ خویش پیکارها کردند، لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ تا حق و سخن راست با آن دروغ تباه کنند، فَأَخَذْتُهُمْ فرا گرفتم ایشان را فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (۵) چون بود گرفتن من بعقوبت.کَذلِکَ همچنانک تهدید اللَّه درست گشت درین جهان بر ناگرویدگان، حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (۶) هم چنان درست گشت برایشان که ایشان اصحاب آتشاند.
الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ ایشان که عرش مىبردارند، وَ مَنْ حَوْلَهُ و ایشان که گرد بر گرد عرشاند، یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ بستایش خداوند خویش او را بپاکى مىستایند وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ و مىبگروند باو وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا و آمرزش میخواهند گرویدگان را [که در زمیناند]، رَبَّنا [میگویند:] خداوند ما، وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً رسیدهاى بهر چیز ببخشایش و دانش، فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا پس بیامرز ایشان را که بازگشتند از شرک، وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ و بر پى راه تو رفتند [اسلام]، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۷) و بازدار ازیشان عذاب آتش.
رَبَّنا خداوند ما، وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ درار ایشان را در ان بهشتهاى همیشى، الَّتِی وَعَدْتَهُمْ آنکه وعده دادهاى ایشان را، وَ مَنْ صَلَحَ و هر که نیک بود و ایمان آرد، مِنْ آبائِهِمْ از پدران ایشان، وَ أَزْواجِهِمْ و جفتان ایشان، وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ و فرزندان ایشان، إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۸) که تو خداوند تواناى دانایى.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ و بازدار ازیشان بدها [ى آن جهان]، وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ و هر که بازداشتى ازو بدهاى آن روز [و آن جهان]، فَقَدْ رَحِمْتَهُ ببخشودى بر وى، وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) و آنست آن پیروزى بزرگوار.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند در دنیا، یُنادَوْنَ آواز مىدهند ایشان را [در دوزخ فردا]، لَمَقْتُ اللَّهِ براستى که زشتى اللَّه شما را در دنیا، أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ مه بود ازین زشتى شما امروز خویشتن را، إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ آن گه که شما را با ایمان میخواندند، فَتَکْفُرُونَ (۱۰) و شما مىکافر شدید.
قالُوا رَبَّنا گویند خداوند ما: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ بمیرانیدى ما را دو بار،وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ و زنده کردى ما را دو بار، فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا مقرّ آمدیم و بزبان خویش گویا بگناهان خویش، فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (۱۱) فرا بیرون آمد ما را هیچ راهى هست؟
ذلِکُمْ بِأَنَّهُ [ایشان را گویند:] این بشما آن را بود، إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ که آن گه که خداى را یکتا میخواندند، کَفَرْتُمْ شما مىکافر شدید، وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ و اگر مىانباز گرفتند با او، تُؤْمِنُوا باو مىگرویدید، فَالْحُکْمُ لِلَّهِ پس حکم و کار گزاردن [بخواست خویش] اللَّه راست، الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ (۱۲) آن برتر بزرگوار.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ او آنست که مینماید شما را نشانهاى توانایى خویش، وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً و مىفرو فرستد شما را از آسمان روزى، وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ (۱۳) و پند نپذیرد مگر او که دل با من دارد.
فَادْعُوا اللَّهَ خداى را خوانید، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک داران او را و فرمان بردارى خویش، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (۱۴) و اگر کراهیت دارند ناگرویدگان.
النوبه الثانیه
این سوره را سوره المؤمن خوانند از بهر آنکه درین سوره ذکر مؤمن آل فرعون است، چهار هزار و نهصد و شصت حرف است و هزار و صد و نود و نه کلمت و هشتاد و پنج آیت. و بقول ابن عباس جمله سوره به مکه فروآمد. مجاهد و قتاده گفتند:سوره مکى است مگر دو آیت که به مدینه فرو آمد: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ.
الى آخر الآیتین. حسن گفت: سوره مکى است مگر یک آیت: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ قال لان الصّلوات فرضت بالمدینه. و از منسوخات درین سوره سه آیت یکى:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و کذلک قوله:فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ، اول و آخر این آیت منسوخ است بآیت سیف سوم: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ نسخ معنى الحکم فى الدنیا بآیه السیف.
وفى الخبر عن النبى (ص) قال: «ان لکلّ شىء ثمره و ان ثمره القرآن ذوات حامیم هى روضات حسنات مخصبات متجاورات فمن احبّ ان یرتع فى ریاض الجنه فلیقرأ الحوامیم».
وقال (ص): «الحوامیم دیباج القرآن».
و قال ابن عباس: لکل شىء لباب و لباب القرآن الحوامیم و قال ابن مسعود: اذا وقعت فى آل حم یعنى فى جماعه الحوامیم وقعت فى روضات دمثات اتانق فیها. فامّا ما یختصّ بهذه السوره من الفضیله ما
روى ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ حم المؤمن لم یبق روح نبى و لا صدّیق و لا شهید و لا مؤمن الا صلّوا علیه و استغفروا له».
قوله: حم- قال رسول اللَّه (ص): «حم اسم من أسماء للَّه عز و جل و هى مفاتیح خزائن ربک».
و قیل: هو اسم اللَّه الاعظم. و قیل: هو اسم القرآن. و قیل: اسم السوره.
و قیل: هو قسم اقسم اللَّه عز و جل بحلمه و ملکه. و قال ابن عباس: الر و حم و نون حروف الرّحمن مقطّعه. و قال الضحاک و الکسائى معناه: ما هو کائن، اى- قضى ما هو کائن قرأ حمزه و الکسائى و ابو بکر «حم» بکسر الحاء و الباقون بفتحها.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى- هذا تنزیل الکتاب «من اللَّه». و قیل: «تنزیل الکتاب» رفع بالابتداء و خبره «من اللَّه» اى- القرآن انزله اللَّه لم یختلقه محمد کما قال الکافرون.
و «العزیز» الّذى لا یغالب و لا یمتنع علیه شىء، «العلیم» الواسع المعلوم.
غافِرِ الذَّنْبِ یستره و لا یفضح صاحبه یوم القیمه، وَ قابِلِ التَّوْبِ- التوب و التوبه مصدران.
و قیل: التوب جمع التوبه على انها اسم مثل دوم و دومه و عوم و عومه. و المعنى: ما ذنب تاب منه العبد الا قبل توبته. و قیل: «غافر الذنب» الصغیر «و قابل التوب» من الذنب الکبیر. و قیل: «غافر الذنب» باسقاط العقاب «و قابل التوب» بایجاب الثواب. شَدِیدِ الْعِقابِ اى- اذا عاقب فعقابه شدید. ذِی الطَّوْلِ اى- ذى النعم و القدره و الغنى و السعه و الفضل.
و اصل الطول الغنى و السعه، تقول: هذا امر ما له طائل، اى- لا یغنى شیئا فیوبه له، و قوله عز و جل: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا اى- سعه و غنى. و قیل: اصل الطول الانعام الّذى تطول مدّته على صاحبه. قال ابن عباس: غافِرِ الذَّنْبِ لمن قال لا اله الا اللَّه وَ قابِلِ التَّوْبِ ممّن قال لا اله الا اللَّه شَدِیدِ الْعِقابِ لمن لا یقول لا اله الا اللَّه ذِی الطَّوْلِ ذى الغنى عمّن یقول لا اله الا اللَّه.
ثمّ وحّد نفسه فقال: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فى الآخره. عمر خطاب دوستى داشت با وى برادرى گفته در دین مردى عاقل پارسا متعبّد، وقتى بشام بود آن دوست و کسى از نزدیک وى آمده بود. عمر حال آن دوست از وى پرسید گفت: چه میکند آن برادر ما و حال وى چیست؟ این مرد گفت: او برادر ابلیس است نه برادر تو، یعنى که فترتى در راه وى آمده و سر در نهاده درین زمر و خمر و انواع فساد.
عمر گفت: چون باز گردى مرا خبر کن تا بوى نامهاى نویسم، پس این نامه نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبد اللَّه عمر الى فلان بن فلان سلام علیک انى احمد الیک اللَّه الذى لا اله الا هو غافر الذنب قابل التوب شدید العقاب ذى الطول لا اله الا هو الیه المصیر.
چون آن نامه بوى رسید گفت:صدق اللَّه و نصح عمر- کلام خدا راست است و نصیحت عمر نیکو، بسیار بگریست و توبه کرد و حال وى نیکو شد، بعد از ان عمر میگفت: هکذا افعلوا باخیکم اذا زاغ سدّدوه و لا تکونوا علیه عونا للشیطان- برادرى را که فترت افتد و از راه صواب بگردد بنصیحت یارى دهید و شفقت باز مگیرید و یار شیطان بر وى مباشید راه سداد و صواب او را بنمائید و با وى همان کنید که من کردم.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا- این آیت در شأن حارث بن قیس السهمى فرو آمد از جمله مستهزیان بود و سخت خصومت بباطل در انکار و تکذیب قرآن.
ابو العالیه گفت: دو آیت است در قرآن که در ان تهدید عظیم است مجادلان را در آیات قرآن، یکى اینست. ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا، دیگر آیت: وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ.
و رسول خدا گفت صلوات اللَّه علیه:«المراء فى القرآن کفر».
و عن ابى الدرداء و ابى امامه و واثله بن الاسقع و انس بن مالک رضى اللَّه عنهم قالوا: خرج الینا رسول اللَّه (ص) و نحن نتمارى فى شىء من الدین، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ثمّ انتهرنا فقال: «یا امّه محمد لا تهیجوا على انفسکم وهج النار» ثمّ قال: «بهذا امرتم أ و لیس عن هذا نهیتم أ و لیس انما هلک من کان قبلکم بهذا ذروا المراء لقلّه خیره ذروا المراء فان نفعه قلیل و یهیج العداوه بین الاخوان ذروا المراء فان المراء لا یؤمن فتنته ذروا المراء فان المراء یورث الشک و یحبط العمل ذروا المراء فان المؤمن لا یمارى ذروا المراء فان الممارى لا اشفع له یوم القیمه ذروا المراء فانا زعیم ثلاثه ابیات فى الجنّه وسطها و ریاضها و اعلاها لمن ترک المراء و هو صادق ذروا المراء فان اول ما نهانى ربى عز و جل عنه بعد عباده الاوثان و شرب الخمر المراء ذروا المراء فان الشیطان قد أیس ان یعبد و لکنّه قد رضى منکم بالتّحریش و هو المراء فى الدین».
اگر کسى گوید این مرا و مجادلت در قرآن که رسول خدا علیه السلام بدین مبالغت از ان نهى میکند کدام است؟ جواب آنست که رب العزه قرآن را که فرستاد بهفت لغت فرستاد از لغات عرب چنانک مصطفى علیه الصلاه و السلام گفت:
«نزل القرآن على سبعه احرف»
اى- على سبع لغات و رسول خدا صلوات اللَّه علیه هر قبیلهاى را تلقین میداد بر لغت ایشان چنانک احتمال میکرد، و کان ذلک تخفیفا من اللَّه عز و جل بامّه محمد (ص).
پس ایشان که قرآن شنیده بودند بر لغت خویش چون چیزى از قرآن نه بر لغت خویش از دیگرى مىشنیدند جدال مى درگرفتند و بر یکدیگر مى پیچیدند و قراءت یکدیگر را مى انکار کردند مى گفتند که رسول خدا بما نه چنین آموخت و نه چنانست که تو میخوانى باین نسق، خلاف و جدال در میان ایشان مى افتاد تا رسول خدا (ص) ایشان را از ان خلاف باز زد و گفت هر کسى چنانک از ما شنیدید بر ان لغت که شما را آموختند میخوانید و یکدیگر را خلاف مکنید که این خلاف کفر است فذلک قوله (ص): «المراء فى القرآن کفر»
روایت کنند از عمر خطاب گفت: مردى صحابى در نماز سوره الفرقان برخواند نه بر ان نسق که من میخواندم و رسول مرا تلقین کرده بود، دست وى گرفتم و او را بحضرت نبوّت بردم گفتم: یا رسول اللَّه این مرد سوره الفرقان میخواند بر خلاف آن که مرا تلقین کرده اى، رسول خدا آن مرد را گفت: بر خوان، آن مرد بر خواند همچنانک در نماز خواند، رسول گفت:
«هکذا انزلت ان هذا القرآن نزل على سبعه احرف فاقرؤا ما تیسّر منه».
و عبد اللَّه مسعود یکى را دید سورتى میخواند بر خلاف آن که عبد اللَّه میخواند، گفت او را پیش رسول خدا بردم گفتم: یا رسول اللَّه اختلفنا فى قراءتنا فتغیّر وجه رسول اللَّه (ص)- رسول خدا متغیّر گشت و اثر خشم بر روى مبارک وى پیدا شد گفت:«انما هلک من کان قبلکم بالاختلاف فلیقرأ کلّ رجل منکم ما اقرئ».
قوله: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ- التقلّب- الجیئه و الذهاب یعنى کثرتهم و تمکّنهم فى الارض و هم قریش یرید رحله الشتاء و الصیف، یقول تعالى: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ بالتجارات و تصرّفهم فیها کیف شاءوا و سلامتهم فیها مع کفرهم فان عاقبه امرهم الهلاک و العذاب، نظیره قوله تعالى: لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ و هم الذین تحزّبوا على الانبیاء بالتکذیب و هم عاد و ثمود و قوم لوط. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ- قال ابن عباس: لیقتلوه و یهلکوه. و قیل: لیأسروه و العرب تسمّى الاسیر اخیذا و اخذ الناس لا یستعمل الا فى مکروه. وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اى- لیبطلوا به «الحق» الذى جاء به الرسل و مجادلتهم مثل قولهم: ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ و نحو ذلک. یقال: دحضت حجّته، اى- بطلت. و قیل: «لیدحضوا» لیزلقوا «به الحق».
وفى الخبر «الصراط دحض مزلّه».
«فاخذتهم» اى- اهلکتهم بالعقوبه. فَکَیْفَ کانَ عِقابِ- هذا سؤال عن صدق العذاب و عن صفه العذاب. قال قتاده: شدید و اللَّه.
وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ اى- کما حقّت و وجبت کلمه العذاب على الامم المکذّبه فى الدنیا فعذّبوا کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ یعنى بانهم اصحاب النار.
ثم اخبر بفضل المؤمنین فقال: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ و هم اربعه املاک: ملک فى صوره رجل یسترزق لبنى آدم، و ملک فى صوره ثور یسترزق للبهائم، و ملک فى صوره اسد یسترزق للسباع، و ملک فى صوره نسر یسترزق للطّیر و العرش علیهم و هو یاقوته حمراء و الملک الذى فى صوره رجل هو اسرافیل و انشد رسول اللَّه (ص) قول امیه:
رجل و ثور تحت رجل یمینه | و النسر للأخرى و لیس مرصد |
فقال: «صدق». و امّا حمله العرش یوم القیمه فهم ثمانیه املاک فى صوره الاوعال فالعرش على قرونهم. وَ مَنْ حَوْلَهُ هم الحافون الصّافون یسمّون الکرّوبیّین و هم ساده الملائکه. قال ابن عباس: حمله العرش ما بین کعب احدهم الى اخمص قدمه مسیره خمس مائه عام ویروى «ان اقدامهم فى تخوم الارضین و الارضون و السماوات الى حجرهم و هم یقولون:
سبحان ذى العزّ و الجبروت سبحان ذى الملک و الملکوت سبحان الحى الّذى لا یموت سبّوح قدوس رب الملائکه و الرّوح».
وعن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذن ربى ان احدّث عن ملک من حمله عرشه ما بین شحمه اذنه الى عاتقه مسیره سبع مائه عام»
و قیل: هم خشوع لا یرفعون طرفهم و هم اشدّ خوفا من اهل السّماء السابعه و اهل السماء السابعه اشدّ خوفا من اهل السماء التی تلیها و الّتى تلیها اشدّ خوفا من الّتى تلیها.
وعن جعفر بن محمد (ص) عن ابیه عن جدّه انه قال: «ان بین القائمه من قوائم العرش و القائمه الثانیه خفقان الطیر المسرع ثلثین الف عام و العرش یکسى کلّ یوم سبعین الف لون من النور لا یستطیع ان ینظر الیه خلق من خلق اللَّه و الاشیاء کلّها فى العرش کحلقه فى فلاه».
و قال وهب بن منبه انّ حول العرش سبعین الف صفّ من الملائکه صفّ خلف صفّ یطوفون بالعرش یقبل هؤلاء و یدبر هؤلاء فاذا استقبل بعضهم بعضا هلّل هؤلاء و کبّر هؤلاء و من ورائهم سبعون الف صفّ قیام ایدیهم الى اعناقهم قد وضعوها على عواتقهم فاذا سمعوا تکبیر اولئک و تهلیلهم رفعوا اصواتهم فقالوا سبحانک و بحمدک ما اعظمک و اجلک انت اللَّه لا اله غیرک انت الاکبر الخلق کلّهم لک راجون و من وراء هؤلاء مائه الف صفّ من الملائکه قد وضعوا الیمنى على الیسرى لیس منهم احد الّا و هو یسبّح بتحمید لا یسبّحه الآخر ما بین جناحى احدهم مسیره ثلاثمائه عام و ما بین شحمه اذنه الى عاتقه مسیره اربع مائه عام و احتجب اللَّه من الملائکه الّذین حول العرش بسبعین حجابا من نار و سبعین حجابا من ظلمه و سبعین حجابا من نور و سبعین حجابا من درّ ابیض و سبعین حجابا من یاقوت احمر و سبعین حجابا من زبرجد أخضر و سبعین حجابا من ثلج و سبعین حجابا من ماء و سبعین حجابا من ما لا یعلمه الّا اللَّه عز و جل،
قال و لکلّ واحد من حمله العرش و من حوله اربعه اوجه وجه ثور و وجه اسد و وجه نسر و وجه انسان و لکلّ واحد منهم اربعه اجنحه امّا جناحان فعلى وجهه مخافه ان ینظر الى العرش فیصعق و امّا جناحان فیهفو بهما لیس لهم کلام الّا التسبیح و التحمید و التکبیر و التمجید و عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: لمّا خلق اللَّه سبحانه حمله العرش قال لهم: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ ملک منهم من اعوانهم مثل جنود من فى السماوات من الملائکه و من فى الارض من الخلق فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ واحد منهم مثل جنود سبع سماوات و سبع ارضین و ما فى الارض من عدد الحصى و الثّرى فقال: احملوا عرشى،
فلم یطیقوا فقال:قولوا لا حول و لا قوّه الّا باللّه فلمّا قالوها استقلّوا عرش ربنا فنفذت اقدامهم فى الارض السابعه على متن الثرى و استقرّت و روى فکتب فى قدم ملک منهم اسما من أسمائه فاستقرّت اقدامهم. و فى بعض الرّوایات لا تتفکّروا فى عظمه ربکم و لکن تفکّروا فیما خلق فان خلقا من الملائکه یقال له اسرافیل زاویه من زوایا العرش على کاهله و قدماه فى الارض السفلى و قد مرق رأسه من سبع سماوات و انه لیتضاءل من عظمه اللَّه حتى یصیر کالوصع. قوله: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى- یسبّحونه بان یحمدوه، اى- یعظّمونه بالحمد له و هو الاعتراف بالنعمه ان کلها منه، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ اى- یهلّلونه.
و قیل: یجدّدون الایمان به و قیل:یصدّقون بانه واحد لا شریک له. قال شهر بن حوشب: حمله العرش ثمانیه فاربعه منهم یقولون: سبحانک اللهم بحمدک لک الحمد على حلمک بعد علمک و اربعه یقولون: سبحانک اللّهم و بحمدک لک الحمد على عفوک بعد قدرتک.
وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا یسئلون ربهم مغفره ذنوب المؤمنین کانهم یرون ذنوب بنى آدم. «ربنا» اى- یقولون: رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً اى- نالت رحمتک فى الدّنیا کلّ شىء و احاط علمک بکلّ شىء.
فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا من الشرک وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ اى- دینک الاسلام، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ- قال مطرف[۲]: انصح عباد اللَّه للمؤمنین الملائکه و اغش الخلق الشیاطین.
رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ- روى ان عمر بن الخطاب قال لکعب الاحبار: ما جنّات عدن؟ قال: قصور من ذهب فى الجنّه یدخلونها النبیّون و ائمه العدل و عن ابن عباس قال: جنه عدن هى قصبه الجنّه و هى مشرفه على الجنان کلّها و هى دار الرّحمن تبارک و تعالى و باب جنه عدن مصراعان من زمرّد و زبرجد من نور کما بین المشرق و المغرب «و من صلح» اى- و من آمن کقوله: یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ- قال سعید بن جبیر: یدخل المؤمن الجنّه فیقول این ابى این امّى این ولدى این زوجتی؟ فیقال: انهم لم یعملوا مثل عملک، فیقول: انى کنت اعمل لى و لهم، فیقال: ادخلوهم الجنّه.
وعن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم القیمه نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم و ینادى فیهم ان امضوا الى الجنّه زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فینادى فیهم الثانیه ان امضوا الى الجنّه زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فیبسم الرّب تعالى فى الرّابعه فیقول و والدیکم معکم فیثب کلّ طفل الى ابویه فیأخذون بایدیهم فیدخلونهم الجنّه فهم اعرف بآبائهم و امّهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ لا یمتنع علیک مراد «الحکیم» لا تسهو فى حکمک.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ اى- العقوبات، وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یعنى و من تقه السّیّئات، اى- العقوبات. و قیل: جزاء السّیّئات. یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ اى- فقد رحمته یوم القیمه وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ- لمّا عاین الکفار النّار و دخلوها مقتوا انفسهم، اى- لاموها و غضبوا علیها لاعمالهم فى الدنیا حتى اکلوا اناملهم فناداهم خزنه النار: لَمَقْتُ اللَّهِ اى- غضب اللَّه و سخطه علیکم أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فى الدنیا «فتکفرون» و قیل: معناه لمقت اللَّه ایاکم فى الدنیا إذ تدعون الى الایمان فتکفرون اکبر من مقتکم انفسکم الیوم عند حلول العذاب بکم.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ- قال ابن عباس و قتاده و الضحاک:کانوا امواتا فى اصلاب آبائهم فاحیاهم اللَّه فى الدنیا فى ارحام الامهات ثمّ اماتهم الموته الّتى لا بدّ منها ثمّ احیاهم للبعث یوم القیمه فهما موتتان و حیاتان و هذا کقوله تعالى: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ. و قال السدى: امیتوا فى الدنیا ثم احیوا فى قبورهم للسؤال ثمّ امیتوا فى قبورهم ثمّ احیوا فى الآخره.
«فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» اى- اقررنا بکفرنا و ظهر لنا ان البعث حق، فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ یعنى فهل الى خروج من النّار الى الدّنیا سبیل فتصلح اعمالنا و نعمل بطاعتک، نظیره قوله: هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. کافران روز رستاخیز بگناهان و کفر خویش مقر شوند و ببد سزاى خود اقرار دهند؛ آن گه که رستاخیز بپاى شود و عذاب معاینت بینند گویند هیچ روى آن هست که ما را وادنیا فرستند تا فرمان بردار شویم و عمل شایسته کنیم؟
ایشان را جواب دهند که: لا سبیل الى ذلک و هذا العذاب و الخلود فى النّار بسبب بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ اى- اذا قیل لا اله الّا اللَّه انکرتم- جواب آرزوى ایشان این بود که بازگشت با دنیا نیست و این عقوبت که بشما میرسد و عذاب که مىبینید بآنست که در دنیا چون شما را با کلمه توحید مىخواندند مىکافر شدید و توحید مىانکار کردید و مىگفتید: أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً، و چون با کفر میخواندند صدّق مىزدید و آن را حق مىشناختید و بر پى آن مىرفتید.
آن گه گفت:فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ- این هم چنان است که گفت: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ، اکنون حکم آنست که اللَّه کرد و کار آنست که اللَّه گزارد که شما جاوید در آتش خواهید بود و سزاى شما اینست. جایى دیگر فرمود: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ بگناهان و کفر خود معترف شدند و ایشان را جواب دهند که دورى بادا دوزخیان را.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى- منزل هذا الکتاب هو الذى یریکم آیاته الدّالّه على وحدانیّته و هى السماوات و الارض و الشمس و القمر و النجوم و السحاب و اللیل و النهار و الاشجار و الثمار و الریاح و الفلک الّتى تجرى فى البحر بما ینفع الناس، وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً اى- مطرا یکون به الرزق، هذا کقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ اى- داعیا تدرک باجابتک رحمتى، و کقوله: أَعْصِرُ خَمْراً اى- عنبا تحصل منه الخمر، وَ ما یَتَذَکَّرُ اى- لا یتّعظ بالقرآن و ما یتفکّر فى هذه الاشیاء فیوحد اللَّه، إِلَّا مَنْ یُنِیبُ یعنى الّا من یرجع الیه بالطاعه.
ثمّ امر عباده بالطاعه و الاخلاص فقال: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى- مخلصین له الطّاعه و العباده، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ عبادتکم ایّاه و اخلاصکم.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- بنام او که قدر او بىمنتهاست و صحبت او با دوستان بىبهاست، در قدر نهان و در صنع آشکار است. بنام او که از مانندگى دور و از اوهام جداست، دل را بدوستى و خرد را بهستى پیداست. بنام او که نه درصفت او چون و نه در حکم چراست، در شنوایى و دانایى و بینایى یکتاست.
آن عزیزى گوید در مناجات: الهى در دل دوستانت نور عنایت پیداست، جانها در آرزوى وصالت حیران و شیداست، چون تو مولى کراست و چون تو دوست کجاست، هر چه دادى نشانست و آیین فرداست، آنچه یافتیم پیغامست و خلعت برجاست، نشانت بیقرارى دل و غارت جانست، خلعت وصال در مشاهده جلال چگویم که چون است.
روزى که سر از پرده برون خواهى کرد | دانم که زمانه را زبون خواهى کرد |
گر زیب و جمال ازین فزون خواهى کرد | یا رب چه جگرهاست که خون خواهى کرد |
«حم»- حا اشارتست بمحبت و میم اشارت است بمنت، میگوید اى بحاى محبت من دوست گشته نه بهنر خود، اى بمیم منت من مرا یافته نه بطاعت خود، اى من ترا دوست گرفته و تو مرا ناشناخته، اى من ترا خواسته و تو مرا نادانسته، اى من ترا بوده و تو مرا نابوده، صد هزار کس بر درگاه ما ایستاده، ما را خواستند و دعاها کردند بایشان التفات نکردیم و شما را اى امت احمد بىخواست شما گفتیم: «اعطیتکم قبل ان تسئلونى و اجبتکم قبل ان تدعونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى».
آن رغبت و شوق انبیاى گذشته بتو تا خلیل میگفت: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ، و کلیم میگفت: اجعلنى من امّه احمد، نه از ان بود که افعال تو با ایشان شرح دادیم که اگر ما افعال شما با ایشان گفتید، همه دامن از شما در چیدندید، لکن از ان بود که افضال و انعام خود با شما ایشان را شرح دادیم، پیش از شما هر که را برگزیدیم یکان یکان را برگزیدیم، چنان که اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ. چون نوبت بشما رسید على العموم و الشمول گفتیم: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ همه برگزیدگان ما اید، جاى دیگر فرمود: اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، در تحت این خطاب هم زاهد و هم عابد است هم ظالم و عاصى.
غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ توبه مؤخر آمد و غفران مقدّم بر مقتضى فضل و کرم، اگر من گفتمى توبه پذیرم پس گناه آمرزم، خلق بپنداشتندى که تا از بنده توبه نبود از اللَّه مغفرت نیاید نخست بیامرزم آن گه توبت پذیرم تا عالمیان دانند که چنانک بتوبت آمرزم بىتوبت هم آمرزم. اگر توبه مقدّم غفران بودى تو به علت غفران بودى؛ و غفران ما را علّت نیست و فعل ما بحیلت نیست، نخست بیامرزم و بزلال افضال بند مرا پاک گردانم، تا چون قدم بر بساط ما نهد بر پاکى نهد؛ چون بر ما آید بصفت پاکى آید، همانست که جاى دیگر فرمود: ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا. غافرم آن معاصى را که توبه نکرد، قابلم آن را که توبه کرد، مراد از غفران ذنب درین موضع غفران ذنب غیر تائب است بدلیل آنکه و او عطف در میان آورد و معطوف دیگر باشد و معطوف علیه دیگر لکن در حکم یکسان باشد؛ چنانک گویى: جاءنى زید و عمرو، زید دیگر است و عمرو دیگر، لکن هر دو را حکم یکیست در آمدن، اگر حکم مخالف بودى عطف خطا بودى و اگر هر دو یکى بودى هر دو غلط بودى.
لطیفه اى نیکو شنو در غفران ذنب و قبول توبه اوّل صفت خود کرد جلّ جلاله فرمود: غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، و صفت او جلّ جلاله محلّ تصرّف نیست، و پذیرنده تغییر و تبدیل نیست پس چون حدیث عقوبت کرد شَدِیدِ الْعِقابِ گفت، شدید صفت عقوبت نهاد و عقوبت محلّ تصرّف هست و پذیرنده تغییر و تبدیل هست، گفت سخت عقوبتم لکن اگر خواهم سست کنم و آن را بگردانم که در ان تصرّف گنجد و تغییر و تبدیل پذیرد.
و گفته اند: شَدِیدِ الْعِقابِ اشارت بملک دارد و اگر همه ملک عالم نیست کند در جلال و کمال وى نقصان و قصور نیاید. غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ اشارت بصفت دارد و در صفات او جلّ جلاله هرگز تغیّر و تحوّل نیاید، و یقال:غافِرِ الذَّنْبِ للظّالمین وَ قابِلِ التَّوْبِ للمقتصدین شَدِیدِ الْعِقابِ للمشرکین ذِی الطَّوْلِ للسابقین.
سنت خداوند است جلّ جلاله که بنده را بآیت وعید بترساند تا بنده در ان شکسته و کوفته گردد سوزى و نیازى در بندگى بنماید زاریى و خواریى بر خود نهد، آن گه رب العزه بنعت رأفت و رحمت بآیت وعد تدارک دل وى کند و بفضل و رحمت خود او را بشارت دهد، نه بینى که شَدِیدِ الْعِقابِ گفت تابنده در زارى و خواهش آید، ذِی الطَّوْلِ در ان پیوست تا بنده در ناز و در رامش آید، بنده در سماع شَدِیدِ الْعِقابِ بسوزد و بگدازد بزبان انکسار گوید:
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم | پر باد دو دستم و پر از خاک سرم |
باز در سماع ذِی الطَّوْلِ بنازد و دل بیفروزد، بزبان افتخار گوید:
چکند عرش که او غاشیه من نکشد | چون بدل غاشیه حکم و قضاى تو کشم |
بو بکر شبلى یک روز چون مبارزان دست اندازان همى رفت و میگفت: لو کان بینى و بینک بحار من نار لخضتها- اگر درین راه صد هزار دریاى آتش است همه بدیده گذاره کنم و باک ندارم، دیگر روز او را دیدند که مىآمد سر فرو افکنده چون محرومى درمانده نرم نرم میگفت: المستغاث منک بک- فریاد از حکم تو زینهار از قهر تو، نه با تو مرا آرام نه بىتو کارم بنظام، نه روى آنکه بازآیم نه زهره آنکه بگریزم.
گر باز آیم همى نبینم جاهى | ور بگریزم همى ندانم راهى |
گفتند: اى شبلى آن دى چه بود و امروز چیست؟ گفت: آرى جغد که طاووس نبیند لاف جمال زند، لکن جغد جغد است و طاوس طاوس.
___________________________________________
[۱] ( ۱)- نسخه الف: مفرهیبا.
[۲] ( ۱)- نسخه ج: مطرح
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد۸