ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره ص ۵۵ الی ۶۱
[سوره ص (۳۸): آیات ۵۵ تا ۶۱]
هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ (۵۵)
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (۵۶)
هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ (۵۷)
وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ (۵۸)
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (۵۹)
قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (۶۰)
قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (۶۱)
ترجمه:
این است، و براى طغیان کنندگان بد بازگشتگاهى است. جهنم، مىچشند آن را، پس چه بد است آن بسترها. این است، پس باید بچشند آن را، آب جوشان است و چرک آلود. و دیگرى از شکل آن، هم مانندان.
این است گروهى فرو رفته در هم با شما، خوش نباد بر ایشان که آنانند چشندگان آتش. گویند شمائید، بر شما خوش مباد، شما پیش فرستادید براى ما آن را، پس چه بد است قرارگاه. گویند پروردگار ما، آن که براى ما پیش فرستاده است این را، پس زیاد کن عذاب او را چند برابر در آتش.
قرائت:
غَسَّاق- غیر از «ابو بکر» تمام اهل کوفه این کلمه را به تشدید خواندهاند در هر جاى قرآن که باشد و دیگران به تخفیف قرائت کردهاند.
در قرائت اول کلمه (غسّاق) از دو صورت خالى نیست یا اسم است و یا وصف! اما اسم به این وزن نیامده مگر در موارد قلیلى چون (کلّا- فدّان- جبّان) پس باید وصف باشد که به جاى موصوف قرار داده شده است ولى بهتر آن است که صفت جاى موصوف قرار نگیرد، پس قرائت اول نکوتر است.
اخَرُ- این کلمه را به دو گونه جمع و مفرد قرائت کرده اند، در هر صورت این کلمه مبتداء بوده و (از واج) خبر آن مىباشد و (من شکله) صفت آن است و این که (اخر) با این که نکره است مبتداء قرار داده شده چون وصف گردیده شده و در این صورت اشکالى براى ابتدائیت آن وجود ندارد.
شرح لغات:
مَهَادُ- به معناى بستر و فراش آماده مى باشد.
حَمیم- سخت سوزنده، و لذا به شخص تبدار مىگویند: (حمّى) زیرا که حرارت و سوزش تب، تن او را فرا مى گیرد.
غَسَّاق- چرک بد بو، و نیز گفتهاند این کلمه از (غسق) مشتق شده که به معنى سیاهى و ظلمت است که در مقابل روشنى و شفافیت است که باید در آشامیدنیها باشد.
شَکْل- این کلمه به فتح شین به معنى نوع و صنف متشابه است و به کسر (شین) به معنى نظیر در زیبایى است.
اقْتِحَام- به شدت داخل شدن و هجوم آوردن را گویند.
لا مرحَبا بِکَ- یعنى زمین تو را وسعت و مکان ندهد و بر تو تنگ شود.
اعراب:
هذا فَلْیَذُوقُوهُ– هذا مبتداء و حمیم خبر است و غساق عطف به حمیم است و (فلیذوقوه) خبر بعد از خبر است و تقدیر چنین است: (هذا حمیم و غساق فلیذوقوه) و ممکن است که (هذا فَلْیَذُوقُوهُ) مبتدا و خبر و حمیم خبر مبتداء محذوف بوده که (هو) باشد و جایز است که (هذا) محلا منصوب به فعل محذوف بوده که ظاهر کلام، تفسیرش کرده است.
تفسیر:
خداوند پس از بیان احوال اهل بهشت و ثوابهایى که بر ایشان آماده کرده است به بیان احوال اهل آتش و آنچه از عذاب میرسد پرداخته و میگوید:
هذا (این است) آن چه براى پرهیزکاران ذکر کردیم وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ (و همانا براى طغیان کنندگان) که بر خداوند طغیان کرده و رسولان او را تکذیب کردند لَشَرَّ مَآبٍ (بد بازگشتگاهى است) و آن خلاف بازگشتگاه پرهیزکاران است که خداوند تفسیر کرده و مىگوید:
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها (جهنم است که مىچشند آن را) یعنى داخل مىشوند در آن تا بچشند آتش آن را.
فَبِئْسَ الْمِهادُ (پس چه بد است آن بستر) یعنى آن مسکنى که در آن قرار مىگیرند.
هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ (این است پس باید بچشند آن را که سوزان است و چرک آلود) یعنى این است سوزنده و چرک آلود و بد بو، پس باید آن را بچشند، و این تفسیر «فراء» و «زجاج» است.
و نیز چنین تفسیر شده است: این است جزاء طاغیان پس بچشند آن را، و به کار بردن لفظ چشیدن و ذوق به این جهت است که چشنده چیزى پس از درخواست و طلب، طعم آن را احساس مى کند و این سختترین احساسها مى باشد.
(حمیم) آب سوزان و گرم را گویند و غساق آب سرد شدید را گویند و این سخن از «ابن مسعود» و «ابن عباس» است، پس مقصود این است که کافران نهایت و شدت سرما و نهایت و شدت گرماى آب را مى چشند که سرما نیز از شدت سردى سوزنده است.
«کعب» گوید: غساق چشمهاى است در جهنم که زهر هر حیوان زهر- دارى چون مار و عقرب در آن جارى مىشود. «سدى» گوید: مراد از (غساق) اشکهاى چشمهاى کافران است که آن را همراه آب سوزان مىنوشند. «و ابن عمر» گفته: مراد از (غساق) چرکى است که از بدن ایشان جارى مىشود که آن را جمع کرده و مىنوشند. و نیز گفتهاند آن عذابى است که غیر از خداوند آن را نمىداند. و این قول «حسن» است.
وَ آخَرُ (و آخرى) یعنى اقسام و انواع دیگرى از عذاب.
مِنْ شَکْلِهِ (از مانند آن) عذاب و از شکل و جنس آن.
أَزْواجٌ (جفتهایى) یعنى رنگها و انواع متشابهى که در شدت شبیه بوده و داراى نوع واحدى نمى باشند.
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ (این است گروهى فرو رفته با شما) یعنى بر ایشان گفته مىشود: این فوجى فرو رفته و بهم آمیخته با شما است و ایشان پیشروان گمراهان هستند که اول ایشان داخل شده و سپس اتباع و پیروانشان داخل شوند، که خازنان جهنم بر این پیشروان گویند و این است گروهى فرو رفته با شما که از شما پیروى مىکردند، داخل آتش شدند هم چنان که شما داخل شدید، و این گفتار «ابن عباس» است. و نیز گفتهاند که فوج اول فرزندان شیطان و فوج دوم بنى آدم هستند، گفته مى شود به امر خداوند به اولاد شیطان که این جمعیتى از بنى آدم است فرو رفته با شما داخل آتش و عذاب آن مىشوند و شما با ایشان خواهید بود. نقل از «حسن» شده است.
لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (خوش مباد بر ایشان که ایشان چشنده آتش هستند) یعنى گشاده مباد جایگاه و نشیمنگاه آنان زیرا که ایشان ملازم آتشند، پس بنا به قول اول، پیشروان به پیروان گویند: خوش مباد بر ایشان که ایشان نیز مانند ما داخل آتش مىشوند، پس در مشارکت ما با ایشان شادى و خوشى نیست، در این هنگام پیروان نیز گویند:
قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ (گویند: بلکه بر شما خوش مباد) یعنى نائل نشوید و نرسید به وسعت و گشایش.
أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا (شما مقدم داشتید آن را بر ما) یعنى شما به کفر ما را وا داشتید که موجب عذاب ما شدید و ما را بر آن خواندید، ولى بنا بر قول دوم، اولاد شیطان مىگویند: خوش مباد بر آنان، که جایگاهمان را بر ما تنگ کردند، چه این که با وارد شدن هر یک از ایشان بشدت جاى ما تنگ مىشود، و این سخن مانند قول رسول خدا (ص) مىباشد که فرمود: آتش و دوزخ بر ایشان تنگ مىشود مانند تنگ شدن نیزه در جاى خود.
(قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ) یعنى بنى آدم گویند: بلکه شادى و کرامت بر شما مباد، شما ما را به این راه قرار دادید و آن را در چشم ما آراستید.
فَبِئْسَ الْقَرارُ (پس چه بد است قرارگاه) که ما را در آن قرار دادید.
قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا (گویند پروردگار ما آن که مقدم داشت این را بر ما) یعنى کافران چون داخل دوزخ شوند گویند بر آنان، خدایا کسى که سبب شد به این عذاب برسیم و ما را مستوجب عذاب کرد.
فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً (پس زیاد کن عذاب او را چند برابر) یعنى علاوه بر آنچه مستحق هستند دو چندان عذابشان کن.
فِی النَّارِ (در آتش) یکى را به خاطر کفرشان به خداوند و یکى را براى این که ما را به سوى کفر دعوت کردند
.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۱