***تفسیر بیان السعادة-آل عمران

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران‏ ۴۱ تا ۵۹

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۴۱]

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (۴۱)

ترجمه:

عرض کرد خدایا به شکرانه این نعمت آیت و عبادتى مقرّر فرما. فرمود: ترا آیت این است که سه روز با مردم سخن نگویى جز به رمز و پیوسته به یاد خدا باش و او را شبانگاه و صبحگاه تسبیح گوى.

تفسیر:

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً گفت: خدایا براى من علامتى و نشانه‏اى قرار ده. بعضى گفته‏اند: این را گفت تا وقت حمل را بفهمد تا بر عبادت و شکر بیفزاید یا در خوشحال شدن به فرزند عجله نماید.

قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ‏ یعنى نشانه تو این است که با مردم به مدّت سه روز جز با رمز سخن نگوئى، إِلَّا رَمْزاً استثناى مفرّغ‏[۱] منقطع است یعنى با رمز به سوى آنها اشاره کنى، یا اینکه مقصود از تکلّم افهام و فهماندن باشد که در این صورت استثنا متصل است، و معنى آیه این است که: نشانه تو این است که آنچه در ضمیرت موجود است به مردم به هیچ نحوى از افهام تفهیم نکنى مگر از طریق رمز، یا در هیچ حالى از احوال با آنها جز حالت رمز و اشاره نداشته باشى. و اینکه زبانش را از خصوص حرف زدن با آنها حبس نمود نه از ذکر خدا، براى این بود که در آن مدّت براى شکر و ذکر خدا خالص شود، تا حقّ نعمت را ادا کرده باشد، و این دلیل بر این است که طلب آیه و نشانه، جهت شناختن وقت حمل بوده است، تا اینکه شکر و ذکر را فزونى بخشد.

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً یعنى در همان ایّام ذکر خدا زیاد کن، و به او فهماند که حرف نزدن از کلام غیر از ذکر خداست تا اینکه در آن مدّت ذکر خدا بسیار کند.

وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِ‏ بعضى گفته ‏اند: عشىّ از زوال است تا غروب، و بعضى گفته ‏اند: از عصر است تا مقدارى از سر شب بگذرد، و متبادر به ذهن همین معنى است، و بعضى گفته‏اند: از غروب است تا مقدارى که از سر شب گذشته باشد.

وَ الْإِبْکارِ از طلوع فجر است تا ظهر. و تسبیح به معناى تنزیه و تطهیر است امّا هرگاه به خدا نسبت داده مى‏شود منظور اینست که خدا را از نقایص منزّه بدانیم با عدم اعتبار تنزه از نسبت‏ها و اضافات، یا اینکه نسبت‏ها و اضافه ‏ها با کثرت‏ها مورد ملاحظه قرار گیرد، چنانکه تحقیق این معنى گذشت، و تحقیق فرق بین تنزیه و تقدیس نیز در اوّل سوره بقره، آیه‏ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ‏[۲] بیان شد.

 

تحقیق تسبیح ربّ و تسبیح اسم ربّ‏

بدان که در هر فردى از افراد بنى‏ آدم، بلکه در هر جزئى از اجزاى عالم یک لطیفه الهى است که آن لطیفه، او را تربیت مى‏ کند و در جهت کمالات ثانوى به حرکت وامى ‏دارد و از قوا و استعدادهائى که در او به ودیعت نهاده شده است خارج و به فعلیّت‏هایش رهنمون مى‏شود، و آن لطیفه از جهتى ربّ آن چیز است و از وجهى اسم ربّ است. و قول شاعر اشاره به همین لطیفه است:

دل هر ذرّه را که بشکافى‏ آفتابیش در میان بینى‏

و قول شاعر دیگر:

یکى میل است با هر ذرّه رقّاص‏ کشاند ذرّه را تا مقصد خاصّ‏
رساند گلشنى را تا بگلشن‏ دواند گلخنى را تا به گلخن‏

و این لطیفه، زیر پرده‏ هاى عدم‏هاى طبیعت و رذائل نفس پوشیده شده است، و تنزیه آن لطیفه پاک کردن آن از عدم‏ها و نقائص و رذایل است، و این معنى ممکن نمى‏شود مگر با کثرت ذکر، آن هم ذکرى که از طرف شخصى مجاز، بى‏ واسطه یا با واسطه و یا با واسطه ‏هایى از طرف خدا گرفته شده باشد. و لذا امر به تنزیه، بعد از امر به ذکر کثیر آمده است.

و هرجا که ذکرى از تسبیح به میان آمده است چه به طور مطلق یا مقیّد به اسم ربّ یا به ربّ یا به اللّه باشد به صورت مفعول بدون واسطه یا به‏ وسیله لام یا «باء» متعلّق به آن آمده است …. به هر حال مقصود از تسبیح، تنزیه و منزّه کردن آن لطیفه است زیرا آن لطیفه، اسم ربّ است، و خود، ربّ است، که از طرف خدا نازل شده است. و مقصود از (عشى و ابکار) یا تمام اوقات است، چون گاهى دو طرف روز در عرف ذکر مى‏شود و مقصود استغراق جمیع اوقات است یا خصوص دو طرف روز است، که دو طرف روز وقت نشاط نفس و شدت گرفتن شوق آن است به اصلش به خلاف وسط شب و وسط روز که هر دو وقت خستگى نفس و سستى قواست و لذا فرموده است: نزدیک نماز نشوید در حالى که کسل هستید. (همان‏طور که گفته شد نماز در وقت کسالت، دستور داده نشده است).

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۲]

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ (۴۲)

ترجمه:

آن‏گاه فرشتگان گفتند اى مریم همانا خداوند ترا برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برترى بخشید.

تفسیر:

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ عطف است بر قول خدا إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ‏ یا جمله استینافیّه است به تقدیر «اذکر» یا «ذکّر» یعنى به یاد آر وقتى را که فرشتگان به طور مواجهه رودررو به مریم گفتند، خواه آنها را دیده باشد یا شخص آنها را ندیده باشد- زیرا مریم محدّث‏[۳] بود، و محدّث گاهى مى‏ بیند و گاهى نمى‏ بیند، چنانکه قبلا در قول خداى تعالى‏ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما[۴] به این مطلب اشاره شد.

یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ‏ اى مریم! خدا تو را در ذریّه انبیا برگزید وَ طَهَّرَکِ‏ و تو را از بى‏ عفّتى پاک گردانید.

وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ‏ و تو را از میان زنان جهان در زمان تو برگزید تا اینکه عیسى به دنیا بیاید. و این معنى مضمون چیزى است که در خبر است‏[۵]، و درباره آن چیزهاى دیگر نیز گفته شده است.

و شاید مقصود از برگزیدن و اصطفاء اوّل برگزیدن او نسبت به نفس و استعداد و استحقاق خودش است، و مقصود از اصطفاء دوّم برگزیدن او نسبت به زنان عالم معاصر وى است، و لذا تطهیر را بین آن دو ذکر کرد، یعنى اى مریم خداوند به تو نگاه کرد و تو را براى خدمت و قرب به خود مناسب یافت، پس تو را به خدمتش برگزید و از نقایص‏ کثرتها پاک نمود، و تو را به خود نزدیک کرد، و تو را از چیزهایى که باید از آنها فانى شوى فانى کرد، سپس تو را با بقاى خودش باقى نگه داشت و با حیات خویش زنده گردانید، و تو را زنده کرد با چیزى که باقى‏ ماندگان بعد از فنا با آن زنده مى‏ مانند، تا اینکه بر زنان عالم برترى یافتى، پس تو را بر آنان برترى داد و برگزید.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۳]

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (۴۳)

ترجمه:

اى مریم فرمانبردار خدا باش و نماز را با اهل طاعت به جاى آر.

تفسیر:

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی‏ یعنى، اطاعت کن. یا قیام به عبادت را ادامه بده، یا دعا کن یا ساکت شو لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی‏ براى پروردگارت خاضع باش و تعظیم کن. وَ ارْکَعِی‏ نماز بخوان، یا خود را به رو بینداز و امّا معنى قنوت و سجود و رکوع شرعى قطعا مقصود نیست، زیرا حقایق شرعى و لو بر فرض ثبوتش، در شریعت ما تثبیت شده است نه در شرایع سابق، علاوه بر این اصلا قنوت و سجود و رکوع، در شریعت مریم تثبیت نشده است. بنابراین احتیاجى به بعضى توجیهات نیست و همچنین احتیاجى به تقدیم و تأخیر در بعضى اجزاء آیه هم نیست که بعضى ‏ها بیان کرده ‏اند.

مَعَ الرَّاکِعِینَ‏ یعنى با نمازگزاران نماز گزار. آوردن اسم فاعل براى آن است که دلالت بر دوام فعل و ثبات آن کند، و نگفت «الذین رکعوا» و این مطلب اشاره به این است که امر به دوام رکوع است، کسى که بخواهد با فعلش همراهى مستمر را داشته باشد حتما باید او نیز دائم الفعل باشد، و امّا آوردن جمع مذکّر براى بزرگداشت مریم است که او را جزء مردان به شمار آورده است.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۴۴]

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۴۴)

ترجمه:

این از اخبار غیب است که بر تو وحى کردیم و آن زمان که براى نگهبانى و کفالت، مراسم قرعه مى ‏زدند و بر سر این کار، کارشان به نزاع مى‏ کشید تو حاضر نبودى.

تفسیر:

ذلِکَ‏ خبر دادن به اخبار مادر مریم (ع) و زکریّا (ع) و مریم (ع) مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ‏ از خبرهائى است که از تو غایب بود یا از اخبار کسانى است که از تو غایب بودند.

نُوحِیهِ إِلَیْکَ‏ که آن را بر تو وحى نمودیم، خبر بعد از خبر است، یا «حال» است، یا خبر مبتداء است، یا مستأنف است و جواب سؤال مقدّر.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ‏ تو در موقعى که جهت قرعه، قلم‏هایشان را انداختند که کدام کفالت مریم را بر عهده بگیرند، نبودى. شرح این حکایت پیش از این بیان شد.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ‏ تو پیش آنها نبودى که کارشان در کفالت مریم به نزاع کشید؛ آن وقت که مادرش او را در پارچه ‏اى پیچید و پیش علماى یهود آورد، یا وقتى بود که او را بزرگ کرده بود و زکریّا از تربیت او عاجز شده بود چنانکه گفته شد. و ممکن است مقصود نزاع در وقت ولادت عیسى (ع) باشد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۴۵]

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۴۵)

ترجمه:

چون فرشتگان به مریم گفتند که خدا ترا به کلمه‏ اى که نامش مسیح عیسى بن مریم است بشارت مى‏دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان درگاه خداست.

تفسیر:

إِذْ قالَتِ‏ بدل است از قول خدا إِذْ یَخْتَصِمُونَ‏ یا از قول خدا إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ‏ و از قول خدا وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ‏ و ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ‏.

الْمَلائِکَهُ یعنى وقتى که ملائکه گفتند، (تعلیل این مطلب است که) این اخبار را مریم نمى‏ دانست و غیب بود.

یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ‏ وجه تسمیه عیسى (ع) به «کلمه اللّه» پیش از این گفته شد.

اسْمُهُ الْمَسِیحُ‏ مسیح در عربى به معنى مبارک است، و معانى دیگرى نیز دارد که مناسب تسمیه عیسى به آن نام است، و بعضى گفته ‏اند: مسیح معرّب «مشیى» است که در لغت سریانى به معنى مبارک است.

عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ‏ خبر بعد از خبر، یا خبر مبتداى محذوف است‏ وَجِیهاً حال است از «کلمه» و جاه، و وجاهت، بالا بودن و رفعت منزلت است.

فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‏ یعنى در دنیا و آخرت از نزدیکان به خداست.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۶]

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۴۶)

ترجمه:

و سخن گوید با مردم در گهواره بدان‏گونه که در سنین بزرگى، و او از جمله نیکوکاران است.

تفسیر:

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ مهد چیزى است که براى خوابگاه کودک آماده مى‏ کنند (گهواره).

وَ کَهْلًا یعنى با مردم در طفولیّتش سخن مى‏گوید، هم چنانکه‏ درباره خود و پاکى مادرش از زنا، شهادت مى‏دهد. آنجا که گفت: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ‏ یا اینکه در کودکى با مردم سخن مى‏گوید از رسالت و با آنها احتجاج مى‏کند، زیرا که او در پنج سالگى یا در هفت سالگى مبعوث شده است، و در زمانى که به حدّ کمال رسید، جوان بود و این کهولت، پیرى به معنى حرفى آن نیست. چنان که گفته شده است وقتى که او به آسمان رفت جوان بود.

بعضى گفته ‏اند: مقصود از تکلّم در حال پیرى، تکلّم او در حین نازل شدنش از آسمان بود[۶].

وَ مِنَ الصَّالِحِینَ‏ و از صالحان است.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۷]

قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۴۷)

ترجمه:

مریم عرض کرد خدایا مرا چگونه فرزندى تواند بود و حال آن که مردى با من نزدیک نشده است گفت چنین است کار خدا که بى‏ نیاز از هر سببى است. هر چه خواهد بدون اسباب مى ‏آفریند و چون مشیّت او به خلقت چیزى قرار گیرد به محض اینکه گوید موجود باش در دم موجود شود.

تفسیر:

قالَتْ‏ او هم مانند زکریّا، بر حسب اسباب طبیعت، فرزند دار شدن را غریب مى‏ شمرد و تعجّب مى‏ کرد، لذا گفت:

رَبِّ أَنَّى‏ خدایا، چگونه‏ یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ مرا فرزندى باشد؟ در حالى که بشرى مرا لمس نکرده است. که در این صورت جمله پرسشى است تا بداند که فرزند بدون شوهر مى‏شود یا باید بعد از ازدواج باشد.

قالَ کَذلِکِ‏ خدا گفت، این چنین است، فرزند بدون تماس بشر از قدرت خدا شگفت نیست‏ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضى‏ أَمْراً خدا هر چه بخواهد مى ‏آفریند، اگر امرش فرارسد. جمله استینافیه است و جواب سؤال مقدّر است که از چگونگى خلقت خدا هر چه را که بخواهد بپرسد، این مطلب پاسخ آن است.

فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ پس جز این نیست که مى‏گوید بشو در نتیجه مى‏شود، گرچه سنت خدا این‏طور جارى شده است، که اشیاى طبیعى را تدریجا به وسیله اسباب خلق کند. (ولى بدون اسباب هم مى‏تواند).

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۴۸]

وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ (۴۸)

ترجمه:

خداوند به عیسى کتاب را تعلیم مى‏دهد و حکمت و تورات و انجیل مى‏آموزد.

تفسیر:

وَ یُعَلِّمُهُ‏ با نون (متکلّم مع الغیر) و با یاء غیبت (مفرد مذکر غایب) خوانده شده و آن عطف است بر «یخلق» یا «اللّه یخلق» یا کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ و ممکن است عطف باشد بر قبل از قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ و این گفتار معترضه، کنایه است تا اینکه تعلیم کتاب از چیزهایى باشد که بشارت به آن داده شده است، و معنى آیه این است: که خداوند بشارت مى‏دهد ترا به کلمه‏ اى که او را الْکِتابَ‏ (کتاب) تعلیم مى‏دهد.

تحقیق کتاب در اوّل تفسیر گذشت، و ممکن است مقصود اینجا نوشتن باشد زیرا بعضى گفته ‏اند که خداوند به عیسى، نه جزء از نوشتن را یاد داد و به سایر مردم یک جزء.

وَ الْحِکْمَهَ یعنى آثار ولایت.

وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏ و تورات و انجیل، دو کتاب را خصوصا ذکر کرد تا شرافت آن دو را نسبت به سایر کتابهاى گذشته برساند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۴۹]

وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۴۹)

ترجمه:

و او را به رسالت به سوى بنى اسرائیل فرستاد که به آنان بگوید من از طرف خدا معجزه ‏اى آوردم و آن معجزه این است که از گل مجسّمه مرغى ساخته بر آن نفس قدسى بدمم تا به امر خدا مرغى گردد.

و کور مادرزاد و مبتلا به پیسى را به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم و به شما از غیب خبر دهم که در خانه ‏هایتان چه مى‏خورید و چه ذخیره مى‏کنید. این معجزات براى شما حجّت و نشانه حقانیّت من است اگر اهل ایمان هستید.

تفسیر:

وَ رَسُولًا و به عنوان فرستاده، رسولا عطف بر یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ‏ است بنابراین که آن عطف بر ما قبل‏ قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ باشد، یا عطف بر یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ‏ است به تقدیر «یرسله» یا به تقدیر «یکلّم رسولا».

إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ به سوى بنى اسرائیل، بنى اسرائیل را خصوصا ذکر کرد چون عیسى رسولى براى آنان بود، یا اینکه بنى اسرائیل شریف‏ترین کسانى بودند که عیسى (ع) به سوى آنان فرستاده شده بود.

یا اینکه مقصود از بنى اسرائیل کسانى هستند که نسبت فطرى آنها به انبیا قطع نشده است، زیرا آنها هستند که از انبیا بهره‏مند مى‏شوند و پیامبران در حقیقت به سوى آنها فرستاده مى‏شوند.

أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ‏ یعنى اینکه من آمده ‏ام، بنابراین که قبل از «رسولا»  تکلّم و «نطق» به تقدیر گرفته شود، یا اینکه «رسولا» متضمّن معنى نطق باشد.

بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ یعنى با نشانه ‏اى آمدم که دلالت بر صحّت نبوّت من مى‏کند، و شکّ نمى‏کنید که آن نشانه، از قوه بشر خارج است.

أَنِّی أَخْلُقُ‏ بدل از بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ است یا بدل از أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ‏ است یا خبر مبتداى محذوف است یعنى همانا من خلق مى‏کنم.

لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ‏ یعنى در این گل مى ‏دمم، یا در آنچه که از گل درست شده است، یا در چیزى همانند هیئت پرنده. این معنا وقتى است که کاف در «کهیئه» اسم باشد.

فَیَکُونُ طَیْراً یعنى زنده مى‏شود و داراى گوشت و استخوان و بال شده و داراى قدرت پرواز مى‏گردد و چون تغییر کند و گوشت و استخوان و بال در آورد و صاحب حیات گردد، چیزى است که از قدرت بشر خارج است لذا آن را مقیّد نمود به قول خداى تعالى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ که آن به اذن خدا صورت مى‏گیرد تا کسى توهّم نکند آنچه را که نصارى در حقّ عیسى پنداشتند (که عیسى خداست). معروف این است که آن پرنده خفّاش بود.

وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ‏ و بهبود مى‏ بخشم و یا نابینا و یا کور مادرزاد و یا چشم خشکیده و پیسى را.

وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ و به اذن خدا مردگان را زنده مى‏کنم.

تکرار «باذن اللّه» براى اهمیّت دادن به دفع آن توهّم است. و چون غالبا در زمان عیسى و آنچه که در نظر اهل آن زمان مهمّ بود طبابت و معالجات عجیب و غریب بود که اکثر پزشکان از معالجه امثال آن عاجز بودند، لذا خداوند تعالى به عیسى (ع) چیزى داد که از سنخ همان چیزى باشد که نزد آنان معتبر و مهم و از قدرت بشر خارج باشد. تا استادان معروف فنّ اعتراف کنند که از قدرت آنان خارج است، و این کار از عهده خداى‏ تعالى ساخته است.

وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ‏ یعنى خبر مى‏دهم از حالات شما که براى شما معلوم است و از من غائب، تا بدانید که من چیزهاى غیبى را مى‏دانم.

إِنَّ فِی ذلِکَ‏ در اینکه ذکر شد از آفریدن مرغ، از گل …، تا قول خدا ما تَدَّخِرُونَ‏ یا در این خبر دادن، لَآیَهً نشانه بزرگى است، لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏ براى شما، اگر عادت شما اذعان و تصدیق به چیزى باشد که باید به آن اذعان نمود، یا اگر ایمان به انبیاء گذشته دارید.

به امام باقر (ع) نسبت داده شده است که فرمود: عیسى (ع) به بنى اسرائیل مى‏گفت: من فرستاده خدا به سوى شما هستم، و من از گل براى شما مثل هیئت مرغ درست مى‏کنم و در آن مى‏دمم به اذن خدا پرنده مى‏شود، و کور مادرزاد و پیس را شفا مى‏دهم (و أکمه به معنى کور است). گفتند: ما، در کارهاى تو جز جادوگرى چیزى نمى‏ بینیم، نشانه ‏اى بیاور که بدانیم تو راست مى‏گوئى، گفت: آیا خبر بدهم از آنچه که مى‏خورید، و آنچه که در خانه ‏هایتان ذخیره مى‏کنید به نحوى که بگویم قبل از اینکه از خانه خارج شوید چه خوردید، و شب چه ذخیره کردید؛ آن وقت مى‏فهمید که من صادق و راستگو هستم؟ گفتند: بلى، عیسى مى‏گفت: تو چنین و چنان خوردى و چه چیز آشامیدى، و چه چیز بلند کردى. پس بعضى قبول مى‏کردند و ایمان مى‏آوردند، و بعضى کافر مى‏شدند[۷]. اگر آنها اهل ایمان بودند، این چیزها برایشان نشانه بود.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۵۰]

وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۵۰)

ترجمه:

و کتاب تورات شما را تصدیق مى‏کنم و حلال مى‏گردانم بعضى چیزهائى را که بر شما حرام کرد و از طرف خداوند براى شما معجزه و نشانه نبوّت آوردم پس اى بنى اسرائیل از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.

تفسیر:

وَ مُصَدِّقاً عطف بر «رسولا» است یا بر «قد جئتکم» به تقدیر «جئت» یا عطف بر «اخلق» است به تقدیر «کنت» یا «جئت»، بدین نحو که تصدیق به تورات نشانه صدق او قرار داده شود، و معنى آیه این است که من نشانه‏اى از پروردگار شما آوردم، و من تصدیق‏ کننده بودم.

لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ عطف بر «مصدّقا» است به اعتبار معنى، زیرا مقصود از آن تعلیل است، یا عطف بر «جئت مصدّقا» است به تقدیر «جئت» یا عطف است بر جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ به تقدیر «جئت» لِأُحِلَّ لَکُمْ‏ یعنى آمدم تا حلال کنم بر شما بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ‏ بعضى چیزهائى که بر شما حرام شده بود به سبب ستم و ظلم شما، مانند گوشت هر حیوان صاحب ناخن، و پیه‏ هاى گاو و گوسفند، و بعضى از کارها در روز شنبه و غیر این‏ها.

به امام صادق (ع) نسبت داده شده است که فرمود: بین داود (ع) و عیسى بن مریم (ع) چهار صد سال فاصله بود، و شریعت عیسى مبتنى بود بر توحید و اخلاص بود و به آنچه که نوح و ابراهیم و موسى وصیّت کرده بودند، و بر او انجیل نازل شد، و بر آن میثاقى گرفته شد که از پیامبران پیشین گرفته شده بود، و در کتاب براى او اقامه نماز و امر به معروف و نهى از منکر و تحریم حرام، و تحلیل حلال، تشریع شده بود، و در انجیل بر او موعظه ‏ها و حدود و مثل‏ها نازل شد، که در آن قصاص و احکام حدود و فرض مواریث نبود، و آن تخفیفى که براى موسى در تورات بود بر او نازل شد، و آن قول خداى تعالى است در آنجا که عیسى‏ بن مریم (ع) به بنى اسرائیل مى‏گوید: بعضى چیزها که بر شما حرام شده بود من آن را حلال مى‏کنم، و عیسى به کسانى از پیروانش که با او بودند امر کرد که به شریعت تورات و انجیل ایمان بیاورند[۸].

وَ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ و چون حلال کردن محرّمات که در یک شریعتى ثابت و مورد تصدیق بوده است محلّ انکار و موهم دروغ گفتن حلال‏ کننده است، و در عین حال خواسته است امر به طاعت کسى (موسى) بکند که قبل از آن چیزى آورده است که جمع این دو موهم کذب اوست، لذا جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ را تکرار کرد تا اینکه معجزات او را به یاد بیاورند و او امرش را انکار نکنند.

فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ یعنى وقتى مى‏ بینید من نشانه‏ اى از پروردگار شما دارم که دلالت بر رسالت من مى‏کند، پس در مخالفت با من، از غضب خدا بترسید.

وَ أَطِیعُونِ‏ و مرا در آنچه که به سوى آن دعوت مى‏کنم و در آنچه که به آن امر و نهى مى‏کنم اطاعت کنید.

تحقیق در اینکه انسان فطره وابسته آفریده شده است و همان وابستگى اقتضاى پیروى از امرى را دارد

بدان که لطیفه سیّاره انسانى فطرتا وابسته آفریده شده است. بدین معنى که وابستگى، ذاتى انسان است، نه اینکه عرضى باشد مانند سایر اعراض بلکه مى‏گوئیم: ذات او، جز تعلّق و وابستگى چیزى نیست، و هر چیزى که غیر از آن لطیفه سیّاره انسان باشد، آن، نه ذات او و نه ذاتى اوست، بلکه عرضى است که مانع ظهور ذاتى بوده و مانع نزدیک شدن به اصل و کمالش مى‏باشد، نزدیکى به اصل و کمالش به این است که‏ ما سواى تعلّق و وابستگى را جدا کند و دور بیندازد و تعلّق، بدون قیدى از قیود، ظاهر شود، و لذا وقتى که کمال محمّد صلّى اللّه علیه و آله و کمال قرب او به مبدأ خود، تمامیّت یافت، خداى متعال فرمود: دَنا فَتَدَلَّى‏ یعنى قرب و نزدیکیش، به آخر رسید تا جائى که هیچ نماند مگر پیوستگى به آن‏گونه که ذات اوست وگرنه نزدیکى براى پیامبر از اوّل وجودش موجود بوده است.

و اینکه گفته ‏اند: قید کفر است اگر چه به خدا باشد اشاره به این است که ذات انسان تعلّق محض است بدون اینکه قیدى به او منضمّ شود، و هر اندازه که قیدى از قیود و لو آن قید تقیّد به خدا باشد به انسان منضمّ شود دوگانگى و استقلال در وجود را اقتضا مى‏کند و نیز مقتضى محجوب بودن از ذات خدا و از مشاهده پروردگارش مى‏باشد. و این به خلاف سایر موجودات امکانى است، زیرا آنها همه‏ شان محدود به حدود خاصّى هستند و کمال آنها در این است که به همان حدود برسند، و در آن مواقف و توقفگاه حدودشان بایستند و در همان حدود خودشان استقلال داشته باشند. پس موجودات امکانى اگر چه مقتضى تعلّق است ولى تعلّق در آنها تحت حدود و استقلال مخفى است، و ارباب انواع آنها تحت ربّ النّوع انسان است، زیرا ربّ النّوع آنها محدود است و ربّ النّوع انسان مطلق. و چون ذات آن لطیفه، مقتضى تعلّق و تکلیف مطابق تکوین مى‏باشد، لذا بندگان به اقتدا و تعلّم و پیروى کردن و اطاعت، مأمور گردیدند. و ذکر کردند که اطاعت امام اصل همه نیکى‏ها است.

به ابى جعفر (ع) (امام باقر) نسبت داده شده است که فرمود[۹]:

بالاترین حد امر و رکن عظیم هر چیز و کلید مشکل و راه ورود به هر چیز و رضاى رحمان تبارک و تعالى، طاعت امام پس از شناخت اوست.

سپس فرمود: خداى تعالى مى‏گوید: کسى که اطاعت رسول نماید خدا را اطاعت کرده است‏[۱۰]، و به این مضمون اخبار زیادى آمده است.

و به على (ع) نسبت داده شده است که فرمود بدانید که همراهى عالم و پیروى او دینى است که خداوند به سبب آن اطاعت مى‏شود، و طاعت عالم موجب کسب حسنات و پاک شدن سیّئات و ذخیره مؤمنین، و مرتبه بلند در حیاتشان و ریسمان محکم بعد از مرگشان است‏[۱۱].

بلکه در اخبار زیادى به طور صریح و اشاره وارد شده است که خیر و حسنه ‏اى براى غیر مطیع نیست، و گناهى هم براى مطیع نیست، اگر عارف به اطاعت امام نباشد، اگر چه جمیع اعمال خیر را انجام دهد، سودى نبخشد، و اگر عارف مطیع به امام جمیع اعمال شرّ را انجام دهد، زیانى نبخشد.

و اخبارى که دلالت مى‏کند بر اینکه هر کس بمیرد و امامى نداشته باشد به مرگ جاهلیّت یا به مرگ کفر مرده است‏[۱۲]. همه این احادیث دلالت بر فضل اطاعت امام نیز مى‏کند، و لذا جمیع انبیا در اوّل دعوت و پیش از دعوت به اسلام امّت خود را به تقوى امر کرده ‏اند، سپس به طاعت خود.

و بزرگان از مشایخ (ره) گفته ‏اند: اگر تحت طاعت بنده حبشى باشى بهتر از این است که تحت اطاعت نفس خودت باشى.

و فقها (ره) گفته‏ اند: هر کس پروردگارش را بدون تقلید از عالم وقت اطاعت کند، گرچه عملش مطابق حکم خدا هم باشد، باطل است و غیر مقبول، البتّه در صورتى که در ترک تقلید مقصّر باشد.

و اخبارى که دلالت بر وجوب طلب علم مى‏کند، مانند: «طلب‏ علم بر هر زن و مرد مسلمان فریضه است‏[۱۳]» و مانند «اگر مردم ارزش‏هائى را که در طلب علم است مى‏دانستند، علم را مى‏جستند اگر چه به ریخته شدن خونشان و فرو رفتن در آب دریا باشد[۱۴]» و اخبارى که دلالت مى‏کند بر اینکه مردم سه گونه ‏اند: «عالم، متعلّم، و کف آب یا مردم فرومایه و احمق یا فرومایه و پست‏[۱۵]».

همه این اخبار دلالت بر وجوب طاعت مى‏کند، زیرا علم، محققا نقش ‏پذیرى نفوس به نقش‏هاى محسوسات و مظنونات و معلومات نیست، بلکه علم در مسیر انسان از شئون و فعلیّت‏هاى نفس است، زیرا نقش بستن نقوش مدرکات و فعلیّت‏ها و شئون آن در نفس اگر در طریق انسانیّت نباشد و در طریق شیطان یا حیوان باشد علم نیست. بلکه نزد اهل اللّه جهل است.

و حقّ این است که بعد از رسیدن انسان به حدّ مردان، فعلیّتى در طریق انسانیّت براى او حاصل نمى‏شود، مگر با پیروى صاحب طریق و طاعت او، زیرا انسان از اوّل کودکى از باب اختیار توجّهى ندارد مگر به دامى و ددى، و هنگامى که به حدّ تکلیف مى‏رسد شیطنت نیز به آن افزوده مى‏شود اگر چه در این هنگام، گاهى نهى‏ کننده الهى (وجدان اخلاقى) نیز پیدا مى‏شود، ولى این نهى ‏کننده الهى در نهایت ضعف است، و آن سه خصلت (حیوانیّت- درنده خوئى- شیطنت) در نهایت قوّت. و خلاصى از حکومت این سه و سیر بر طریق مستقیم انسانى حاصل نمى‏شود مگر با تمسّک به ولایت صاحب ولایت، که آن رشته محکمى است که بریدن ندارد[۱۶].

و قول خداى تعالى:

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ‏[۱۷] اشاره به زاجر و مانع الهى است یعنى ولایت تکوینى به انضمام ولایت تکلیفى. یعنى ریسمان از جانب خدا کفایت نمى‏کند مگر اینکه ریسمان از ناحیه مردم نیز به آن منضمّ شود و آن عبارت از ولایت و طاعت ولىّ امر است.

و چون علوم و فعلیّت‏ها در طریق انسان حاصل نمى‏شود مگر با پیروى از امام یا کسى که امام اجازه اقتداء به او را داده، به طریق انحصار گفته‏اند: ما علماء و دانشمندانیم‏[۱۸]، شیعیان ما یادگیرنده و متعلّم هستند، و سایر مردم کف روى آب هستند.

و شاید بعضى از آنان حتّى یک ساعت هم به طریقه معمول، درس نخوانده و علم نیاموخته ‏اند، بلکه شتربان یا چوپان بوده و یا حرفه دیگرى داشته ‏اند.

و از آنجا که حصول فعلیّتها و علوم، در طریق انسان به سبب اتّصال معنوى است که از آن به ریسمان و حبل تعبیر شده است و اتّصال صورى سبب اتّصال معنوى و پلى براى آن است لذا انبیا و اوصیاى آنان از آدم تا خاتم، به امر بیعت و عقد ایمان اهمیّت مى‏دادند، و خودشان را در این مورد به رنج مى‏انداختند، و هیچ یک از پیروانشان را بدون گرفتن بیعت و عهد و میثاق ترک نمى‏کردند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۵۱]

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۵۱)

ترجمه:

همانا خداست پروردگار من و شما، او را بپرستید که راه راست همین است.

تفسیر:

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ‏ جواب سؤال مقدّر است در مقام تعلیل امر به تقواى خدا، و چون امر به تقوى را تعلیل به الهیّت و مرسل بودن و ربوبیّت نموده این عبارت را آورده است، گویا که گفته است: من با نشانه ‏اى از پروردگار شما آمدم که دلالت بر راستى گفتار من در ادّعاى رسالت مى‏کند پس بترسید از خدا و به مخالفت من در این سه چیز «الهیّت خدا»، «ربوبیّت او بر شما» و «فرستادن من به سوى شما از طرف خدا» برنخیزید، زیرا صاحب الهیّت همان پروردگار شماست، و پروردگار شما مرا به سوى شما فرستاد.

فَاعْبُدُوهُ‏ یعنى وقتى خداوند پروردگار شماست پس در برابر او مانند بندگان عمل کنید، یا اینکه بندگان او شوید و از بندگى نفسهاى خودتان خارج شوید.

هذا یعنى آنچه که ذکر شد از عبادت و اعتقاد ربوبیّت، یا از تقوى و اطاعت پیامبر، صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ‏ راه راست است، که عبادت و خروج از انانیّت و دخول در تحت امر آمر الهى همان راه راست انسانى مى‏باشد. چنانکه پیش از این گذشت، و همچنین تقوى، که خروج از انانیّت و از استقلال به رأى مى‏باشد و اطاعت کردن، که دخول در تحت امر آمر الهى مى‏باشد، همان صراط مستقیم انسانى است.

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۵۲]

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسى‏ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۵۲)

ترجمه:

پس چون عیسى به یقین دریافت که قوم ایمان نخواهند آورد به همان شاگردانش که ایمان آوردند گفت کیست که با من دین خدا را یارى کند، حواریّین (خواصّ شاگردان عیسى) گفتند ما یارى‏ کنندگان دین خدائیم و به خدا ایمان آورده ‏ایم گواهى ده که ما تسلیم فرمان اوئیم.

تفسیر:

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسى‏ مِنْهُمُ الْکُفْرَ یعنى پس از آن که آن مردم را به سوى خدا فراخواند و بر آنان اتمام حجّت نمود، …. مقصود از احساس کفر، ادراک کفر است به محض اوّلین ادراک کفر. لذا در خبر واصله از قول امام این چنین تفسیر شده است‏[۱۹] که وقتى شنید و دید که آنان کافر شدند.

قالَ‏ در حالى که از آنها اعراض کرده و به خدا روى آورده بود و موافقین خود را فرا مى‏خواند، گفت:

مَنْ أَنْصارِی‏ حمل کردن جمع بر لفظ «من» به اعتبار معنى «من» است یعنى چه کسانى با من و به کمک من به سوى خدا مى‏روند.

إِلَى اللَّهِ‏ یعنى چه کسانى در راه خدا یاران من براى اظهار دین و اعلان آن مى‏باشند. یا چه کسانى یاران من، هستند با خدا، بر دشمنى کفّار و جنگ با آنها؟ و ممکن است مقصود معیّت و همراهى خدا با یارى‏کنندگان و یارى شونده (عیسى (ع)) باشد، آیه چنین نیز تفسیر شده است، ولى معنى اوّل مراد است، زیرا چنانکه نقل شده است هرگاه از گروهى احساس کفر و دشمنى مى‏کرد از آنها اعراض مى‏کرد و به سوى گروه دیگرى فرار مى‏کرد.

قالَ‏ الْحَوارِیُّونَ‏ حواریّین گفتند، وجه تسمیه آنان ازاین‏روست که آنان لباس مى ‏شستند و لباس‏ها را سفید مى‏کردند، روایت شده است که آنان پیرو عیسى بودند و دوازده نفر بودند و هر وقت گرسنه مى ‏شدند مى‏ گفتند یا روح اللّه گرسنه شدیم، پس او دستش را به زمین مى‏زد، خواه زمین صاف یا کوه، پس براى هر یک از آنان دو عدد نان از زمین خارج مى‏شد و آن را مى‏خوردند.

و هرگاه تشنه مى‏شدند مى‏گفتند یا روح اللّه ما تشنه شدیم، پس دستش را بر زمین مى‏زد چه بر زمین صاف یا کوه و از آنجا آب بیرون مى‏آمد و مى‏نوشیدند.

آنها گفتند: یا روح اللّه از ما برتر هم کسى هست؟ که هر وقت بخواهیم ما را مى‏ خورانى و هر وقت بخواهم ما را مى‏ نوشانى، و ما به تو ایمان آوردیم و پیرو تو شدیم، گفت: برتر از شما کسانى هستند که با دست خود کار مى‏کنند و از کسبشان مى‏خورند، در نتیجه این سخن، از آن پس، آنان لباس مى‏ شستند و دستمزد مى‏گرفتند، و یا از آن جهت حواریّون گفتند که لباس سفید مى‏کردند یا اینکه آنان انصار و یاران او بودند، زیرا حوارىّ بر ناصر و بر یارى ‏دهنده انبیا اطلاق مى‏شود، یا اینکه آنان سفیدکننده قلب‏ها بودند، و خودشان اخلاص داشتند و خالص بودند و دیگران را نیز از پلیدى گناهان خالص مى‏کردند.

و اصل آن «حوار» است و یاء مشدّد از جهت مبالغه به آن متّصل شد، و گویا در این معانى بدون یاء استعمال نشده است.

نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ‏ توافق در جواب اقتضا مى‏کرد که بگویند: «ما انصار تو هستیم به سوى خدا» ولى از آن عدول کردند از جهت اشعار به اینکه یارى کردن او یارى کردن خداست و لذا گفتند ما یارى ‏کنندگان خدائیم.

آمَنَّا بِاللَّهِ‏ به خدا ایمان آوردیم، این عبارت استیناف بیانى است در مقام تعلیل یا براى بیان کردن حال آنان است.

وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‏ یعنى شهادت بده که ما فرمانبردار و مطیع هستیم، یا اینکه مقصود از ایمان اذعان و مقصود از اسلام بیعت عامّه است، یا مقصود از ایمان و اسلام هر دو بیعت عامّه نبوى و قبول دعوت ظاهرى است، سپس از خطاب به عیسى (ع) سخن را گردانده و خدا را خطاب کردند و گفتند:

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۵۳]

رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (۵۳)

ترجمه:

پروردگارا ما به کتابى که فرستادى ایمان آوردیم و از رسول پیروى کردیم. پس نام ما را در صحیفه اهل یقین ثبت فرما.

تفسیر:

رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ‏ ایمان آوردیم بر آنچه که بر عیسى نازل کردى یا به همه آنچه نازل فرمودى.

وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ‏ و از رسول یعنى عیسى (ع) پیروى کردیم‏ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ‏ ما را با شاهدان یعنى کسانى که شاهد وحدانیّت و رسالت رسول تو هستند، یا با محمّد و امّت او که آنها شاهدان بر مردم بودند، بنویس، این وجه مبتنى بر این است که خداى تعالى فرمود:

لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً[۲۰]

 

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۵۴]

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (۵۴)

ترجمه:

یهود با خدا مکر کردند خدا هم در مقابل با آنها مکر کرد و از هر کس خدا بهتر مکر تواند کرد.

تفسیر:

وَ مَکَرُوا یعنى یهود، آن کسانى که عیسى (ع) احساس کفر آنان بود مکر و حیله به کار برده بودند که عیسى (ع) را بکشند به ترتیبى که خواهیم گفت.

مکر عبارت است از مخفى کردن مقصود اصلى و ظاهر ساختن امرى دیگر از آنان که از حصول مقصود به صورت آشکار عاجز است، به این معنى اطلاق مکر در مورد خدا جائز نیست مگر از باب هم شکلى و همانندى.

وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ‏ یعنى از حیث مکر، خدا بهترین مکرکنندگان است زیرا پنهان کردن و آشکار نمودن در دست خدا و در حکم اوست به خلاف غیر خدا از مکرکنندگان، یا از باب اینکه مکر از خدا عدل است و از غیر خدا ظلم، یا از باب اینکه مکر خدا و استدراجى که مقرر کند[۲۱]. حتما نافذ است و واقع مى‏شود در صورتى که از غیر خدا چنین نیست.

تفصیل حال حضرت عیسى و گرفتن آن حضرت و مصلوب نمودن وى‏

نقل شده است: پس از آنکه قوم عیسى، او را از بین خودشان بیرون راندند با حواریّین به سوى آنها بازگشت، و در بین آنان فریاد به دعوت بلند نمود، پس آنان به کشتن او همّت گماردند و تبانى بر قتل او کردند. و این حیله و مکرى بود که آنها بکار بردند، و مکر خدا به آنها چنین بود که شبیه عیسى را بر کسى که مى‏خواست او را بکشد القاء نمود تا آنجا که کشته شد و به دار آویخته شد و حضرت عیسى به آسمان برده شد.

بعضى گفته‏ اند: وقتى که پادشاه بنى اسرائیل خواست عیسى را بکشد داخل خانه‏ اش شد که در آن یک روزن بود، جبرئیل از همان روزن عیسى را به آسمان برد، پادشاه به مردى خبیث از بنى اسرائیل گفت: در آن خانه داخل شو و او را بکش، پس داخل خانه عیسى شد، پس خداوند شبیه عیسى را بر او القاء کرد، پس بیرون آمد تا به اصحابش خبر دهد که عیسى در خانه نیست پس آن شبه عیسى را کشتند و به دار کشیدند و گمان کردند که او عیسى (ع) است و بعضى گفته ‏اند: عیسى را اسیر کردند و براى او چوبى نصب کردند تا به دارش آویزند، پس زمین تاریک شد و خداوند ملائکه را فرستاد تا بین عیسى و بین آنها حائل شود، پس مردى را که به او «یهودا» گفته مى‏شد گرفتند و او همان کسى بود که بنى اسرائیل را به سوى مسیح راهنمایى کرد.

داستان از این قرار بود که آن شب عیسى حواریّین را جمع کرد و آنان را وصیّت نمود، سپس گفت: یکى از شما قبل از اینکه خروس صدا کند در مقابل چند درهم اندک، به من کافر مى‏شود. پس بیرون رفتند و متفرق شدند، و یهود عیسى را طلب مى‏کردند، یکى از حواریّین پیش یهود آمد و گفت: اگر من عیسى را به شما نشان دهم به من چقدر مى‏دهید، پس سى درهم براى او قرار گذاشتند، پس آن را گرفت و آنان را به عیسى راهنمایى کرد.

وقتى داخل خانه عیسى شد خداوند او را شبیه عیسى (ع) نمود و عیسى (ع) را به آسمان برد لذا آنان آن مرد را به گمان اینکه عیسى است گرفتند، او گفت من عیسى نیستم و من شما را به عیسى راهنمائى کردم، ولى توجّه به گفتار او نکردند و او را بدار آویختند و گمان مى‏کردند که او همان عیسى است.

پس وقتى شبیه عیسى بدار آویخته شد و هفت روز از قضیّه گذشت خداى تعالى به عیسى فرمود: بر مریم فرود آى تا حواریّین را براى تو جمع کند، پس هبوط کرد، و کوه از نور شعله کشید، پس مریم حواریّین را جهت ملاقات با عیسى جمع کرد. عیسى (ع) آنها را در روى زمین پراکنده کرد و براى دعوت مردم، به سوى خدا، فرستاد، سپس بار دیگر خداوند عیسى را به آسمان برد.

و آن شب شبى است که نصارى در آن شب ذخیره مى‏کنند. وقتى که حواریّین صبح کردند هر کدام به دیگرى قضیّه را مى‏گفت و به زبان‏ کسانى که عیسى به سوى آنها فرستاده بود سخن مى‏گفتند، و این معنى قول خداى تعالى است: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ‏.

در انجیل ذکر شده: یهودا که بنى اسرائیل را به (مخفیگاه) عیسى رهنمون شد بر کارى که کرده بود. پشیمان شد، و آن درهمهاى اندک را که گرفته بود در معبدشان انداخت و آن سى قطعه از نقره بود، و خودش را کشت. و در اخبار ما وارد شده که شبه عیسى را خداوند بر جوانى از پیروان عیسى انداخت تا اینکه در درجه و مقام مانند عیسى (ع) شد[۲۲].

و در انجیل است: کسى که در آن شب سه مرتبه کافر شد، قبل از اینکه خروس صدا کند شمعون بود، و او به عیسى کافر گشت و سه بار او را انکار کرد[۲۳].

و در انجیل است: یهود عیسى را به دار کشیدند، و مردى از پیروانش از پادشاه درخواست کرد که جسد عیسى را دفن کند، به او اجازه داد. و عیسى را در قبرى از سنگ که براى خودش تراشیده بود دفن کرد و سنگ را بر درب آن گذاشت، سپس بعد از مرگ از قبر بالا برده شد و حواریّون پیش او جمع شدند، و هر یک از آنان زبان امّتى را آموختند که به سوى آنها فرستاده مى‏شدند.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده است که فرمود: خداوند عیسى بن مریم را مبعوث نمود و به او نور و علم و جمیع علوم انبیاى قبلش را داد، و انجیل را اضافه نمود، و او را به بیت المقدّس به سوى بنى اسرائیل مبعوث نمود، که آنان را به کتاب و حکمت و ایمان به خدا و رسول دعوت کند، پس بیشتر آنان ابا کردند و چیزى جز طغیان و کفر بر آنها نیفزود پس وقتى ایمان نیاوردند عیسى به درگاه پروردگارش دعا کرد، پس خداوند شیاطین را از آنها دور کرد تا نشانه ‏اى باشد که عبرت بگیرند، ولى باز جز طغیان و کفر چیزى بر آنها نیفزود، پس به بیت المقدّس آمد و آنجا ماند و بنى اسرائیل را دعوت مى‏کرد و ترغیب به چیزهائى مى‏کرد که نزد خداست، و سى و سه سال آنجا ماند تا اینکه یهود او را طلب کرده و ادّعا نمودند که عیسى را شکنجه کرده زنده دفنش کرده ‏اند، و بعضى از یهود ادّعا کردند که او را کشتند و به دار آویختند، ولى خداوند آنها را مسلّط بر عیسى نکرد، و عیسى بر آنها مشتبه شد[۲۴].

و از امام باقر (ع) روایت شده است‏[۲۵] که عیسى (ع) همان شبى که خداوند او را به آسمان بالا برد، از یارانش وعده گرفته بود، پس همه جلوى آب پیش او جمع شدند و آنها دوازده مرد بودند، پس آنان را به خانه ‏اى داخل نمود، سپس خودش از داخل چشمه ‏اى که در گوشه خانه بود نزد آنان آمد در حالى که سرش را تکان مى‏داد تا آب آن بریزد، گفت:

خداوند به من وحى کرده است که مرا الآن به آسمان مى ‏برد و مرا از یهود پاک مى‏کند، پس کدام یک از شما قبول مى‏کند که شبیه من بر او القاء شود، و کشته و به دار آویخته شود؟ تا با من در درجه برابر شود؟ پس جوانى از آنها گفت: من، یا روح اللّه، عیسى گفت: تو همان هستى. پس عیسى به حواریّین گفت: آگاه باشید که یکى از شما به من کافر (از نظر تقیّه و حفظ جان عیسى (ع) مى‏گوید او را نمى‏ شناسد) مى‏ شود قبل از اینکه هر دوازده نفر تا صبح به من کافر شوند، مردى از آنها گفت: آن منم یا نبى ‏اللّه، عیسى گفت: آیا به این مطلب در نفست احساس مى‏کنى؛ پس‏ همان باش.

سپس عیسى به آنان گفت: شما پس از من سه فرقه مى ‏شوید، دو فرقه بر خدا افترا مى‏ بندند که در آتش داخل مى‏شوند، و یک فرقه تبعیت از شمعون مى‏کنند و در مورد خدا صادق هستند که داخل بهشت مى‏شوند، سپس خداوند عیسى را از زاویه همان خانه بالا برد در حالى که آنها نگاه مى‏ کردند.

امام باقر (ع) فرمود: یهود در طلب عیسى در همان شب آمدند و همان مردى را گرفتند که عیسى گفته بود: از شما کسى هست که به من کافر شود قبل از اینکه دوازده نفر کافر صبح کنند، و آن جوانى را که همان عیسى به او القا شده بود گرفتند و او کشته و به دار آویخته شد، و آن همان کسى که عیسى (ع) به او گفته بود تو قبل از اینکه دوازده نفر کافر شوند نسبت به من کفر مى‏ورزى‏[۲۶].

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۵۵]

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۵۵)

ترجمه:

به یاد آر وقتى که خداوند فرمود: اى عیسى من، روح ترا قبض کرده به آسمان بالا برم و ترا پاک و منزّه از آلایش و معاشرت کافران گردانم و پیروانت را تا روز قیامت بر کافران برترى دهم. پس آنگاه بازگشت شما به سوى من خواهد بود که به حقّ میان شما حکم کنم در آنچه بر سر آن با یکدیگر به نزاع و خلاف برمى‏خاستید.

تفسیر:

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ‏ یعنى تو را از زمین قبض مى‏کنم‏ به نحوى که به تو دستشان نرسد بدون اینکه روح تو قبض شود. از «توفّیت مالى» یعنى همه مالم را گرفتم، یا تو را مى میرانم میراندنى مانند خواب، بنا بر آنچه روایت شده است عیسى در حال خواب به بالا برده شد[۲۷]، نظیر این معنى است قول خداى تعالى: «کسى که شما را مى ‏میراند در شب» یعنى شما را مى خواباند.

یا اینکه مقصود توفّى و میراندن به صورت مرگ باشد بنا بر آنچه که نقل شده است، خداوند او را سه ساعت میراند، یا بنا بر آنچه که در انجیل نقل شده است عیسى (ع) به دار آویخته شد و کشته شد و دفن شد، یا اینکه در معنى آیه تقدیم و تأخیر است، زیرا «واو» مفید ترتیب نیست یعنى: من تو را بالا مى‏برم سپس مى‏میرانم.

وَ رافِعُکَ إِلَیَ‏ و بالا مى‏برم به آسمانم، بالا بردن به آسمان را بالا بردن به سوى خودش نامیده، به جهت بزرگداشت آسمان است که آسمان را به منزله حضور خودش حساب کرده است.

وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا و تو را پاک مى‏کنم از آلوده شدن در اثر مجاورت و معاشرت آنان یا از منقصت قصد آنان، و اینکه مى‏خواهند تو را بکشند.

وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا و پیروانت را برتر از کسانى که به تو کافر شدند، از یهودیان تکذیب ‏کننده و غیر آنان قرار مى‏دهم. و امّا مسلمانان عیسى را تکذیب نکردند و به او کافر نشدند، بلکه آنان کسانى بوده ‏اند که در حقیقت پیرو عیسى شدند و دلیل آن ایمان به اخبار عیسى است که درباره بعثت محمّد صلّى اللّه علیه و آله داده بود پس مسلمانان نیز در حجّت و غلبه در دنیا و آخرت فوق کافران و برتر از آنان هستند.

اینکه در اوصاف مذکور اسم فاعل آورده که دلالت بر ثبات و استمرار مى‏کند جهت اشاره به اینکه اوصاف در حین تکلّم واقع شده است.

بنابراین ممکن است که‏ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ متعلّق به جمیع باشد بر سبیل تنازع نه اینکه فقط به‏ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ‏ متعلّق باشد.

ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ‏ خطاب به عیسى (ع) و پیروان و تکذیب‏کنندگان اوست.

فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ‏ سپس حکم بین آنها را بیان کرد و فرمود:

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۵۶]

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۵۶)

ترجمه:

پس آن گروهى را که کافر شدند به عذاب سختى در دنیا و آخرت معذّب گردانم و براى نجاتشان هیچ یاورى نخواهد بود.

تفسیر:

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا این جمله که تفصیل قول خداى تعالى است که مى‏فرماید: فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ‏ و ترتّب‏ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ‏ بر قول خداى تعالى که مى‏فرماید: ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ‏ و تعقیب آن به این آیه‏ وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ همه این‏ها دلالت مى‏کند بر اینکه بازگشت به سوى خدا بعد از برتر قرار دادن آنها بر کفّار مى‏باشد و بازگشت به سوى خدا به سبب وصول به روز قیامت است. و تعذیب در دنیا بعد از بازگشت به خدا واقع مى‏شود، و این معنى دلالت مى‏کند بر اینکه بازگشت به سوى خدا جائز است، در وقتى واقع شود که آنها در زندگى دنیا هستند چنانکه محقّقین علما و عرفا قائل به آن هستند. یعنى وقتى که بازگشت به سوى خدا به پایان رسید مؤمنان به سبب رسیدن آنان به روز قیامت بر کفّار برترى مى‏یابند همان‏طور که در زندگى دنیا هستند چشمهایشان دگرگون مى‏شود و مى‏بینند که همه به سوى خدا باز مى‏گردند، و اینکه خداوند بین آنها حکم مى‏کند بدین ترتیب است که کفّار را در دنیا به سبب پستیها و پلیدیهاى نفس و واردات و مخوفات آن عذاب مى‏کند به نحوى که هر صدایى را که مى‏شنوند به زیان خویش تصوّر مى‏کنند و چیزهاى ناسازگار بر آنها وارد مى‏شود مانند قتل و اسارت و غارت و مانند این‏ها.

وَ الْآخِرَهِ و در آخرت نیز به انواع عذاب جهنّم عذاب مى‏شوند، یا اینکه عذاب در دنیا به سبب وارد شدن حوادث ناسازگار بدنى است و در آخرت اوصاف و واردات ناسازگار روانى است.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ‏ هیچ یارى کننده ‏اى براى آنان نیست نه در دنیا و نه در آخرت.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۵۷]

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۵۷)

ترجمه:

و امّا آنان که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام دادند خدا اجر تمام و کامل به آنها عطا کند و خدا هرگز ستمکاران را دوست ندارد.

تفسیر:

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ‏ ولى کسانى که ایمان آوردند و کردار شایسته کردند در دنیا و آخرت پاداش آن را به نحو تمام و کمال مى‏گیرند. و این مفهوم از جهت قرینه آیه فوق است که اهل ایمان را در مقابل کفّار قرار داده است.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏ و خدا نه تنها ظالمان را دوست نمى‏دارد بلکه مورد بغض نیز قرار مى‏دهد، چنانکه بارها به آن اشاره کردیم. اینکه عوض کافرین ظالمین آورد اشعار به ذمّ دیگرى براى کفّار مى‏باشد که‏ کافران، ستمکار (بر خود و دیگران) مى‏باشند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۵۸]

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ (۵۸)

ترجمه:

این سخنان که بر تو مى‏خوانیم، از آیات الهى و ذکر حکمتهاى خداى حکیم است.

تفسیر:

ذلِکَ‏ یعنى آنچه که ذکر شد از قول خداى تعالى: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً تا قول خدا وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏ و اینجا اسم اشاره مخصوص دور را آورد، تا اشعار به تعظیم آن داشته باشد.

نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ‏ «من» در «من الآیات» بیانیّه است و مقصود از آیات، آیات تدوینى است، یا آیات بزرگ از قبیل انبیا که مذکور شد و یا مادر مریم، و مریم، و زکریّا، و یحیى، و عیسى، و فرزندان آنان که پیش از این بیان شد.

وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ‏ تعبیر از آیات است با وصفى دیگر، زیرا همه آیات ذکر خدا هستند خواه براى نفس‏هاى خودشان باشد یا غیر آنها. به نحوى که نسیان و غفلت و ابطال و افساد به آنها راه نمى‏یابد.

یا اینکه «من» در «من الآیات» ابتدائیّه است یعنى آنها را از آیات عظام مى‏گیریم که عبارت از ذکر حکیم و کتاب مبین و لوح محفوظ و قلم اعلى مى‏باشد. چون آفرینش عیسى- بدون پدر از سوى یهود و نصارا محلّ شکّ و انکار و موجب تردید و بهتان بود. بعضى از آنها گفتند: که تولّد عیسى از زناست، و بعضى آن را از یوسف نجّار که خواستگار مریم (ع) بود دانسته‏  اند، از طرف دیگر تولّد عیسى موهم غلوّ و خدا بودن نیز بود تا جائى که بعضى از آنها عیسى را خدا دانستند، و این معنى موجب سؤال از حال عیسى بود که آیا او مثل و نظیرى دارد یا نه.

خداوند همه این توهّمات را ردّ کرده، در پاسخ آن فرمود:

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۵۹]

إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۵۹)

ترجمه:

همانا مثل خلقت عیسى (در خارق‏ العاده بودن) به امر خدا مانند خلقت آدم ابو البشر است که خدا او را از خاک بساخت سپس بدان خاک گفت بشرى به حدّ کمال باش همان‏دم چنان گردید.

تفسیر:

إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ‏ پس تعجّبى نیست در آفرینش عیسى (ع) بدون پدر، زیرا که آدم (ع)، بدون پدر و مادر خلق شده است و آنان به این مطلب اعتراف دارند، با اینکه عجیب‏تر است.

خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ‏ جمله استینافیّه است و جواب سؤال مقدّر، یا حال است به تقدیر «قد» و بیان وجه شباهت است، یعنى خلق عیسى (ع) از نفخه الهى‏[۲۸] مانند آفریدن آدم است از خاک. و لفظ «تراب» را نکره آورد تا اشعار دارد به اینکه خاکى که آدم از آن خلق شد خاک مخصوص بوده و شناساندن آن ممکن نیست.

ثُمَّ قالَ لَهُ‏ سپس خدا به آدم گفت، آوردن «ثمّ» از جهت تفاوت بین دو اخبار است، زیرا که تفصیل مرتبه‏اى است که بعد از اجمال مى‏آید (اوّل مطلب به طور مجمل گفته شده و سپس موضوع گسترش یافته است) یا معنى آیه این است که خداوند آفرینش آدم را مقدّر ساخت و سپس به او گفت: کُنْ‏ یعنى بشر باش، یا اینکه صورتش را از خاک تصویر نمود سپس به او گفت بشر کامل باش.

فَیَکُونُ‏ این کلمه و بیان آن در قول خداى تعالى:

بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ در سوره بقره گذشت.

 

______________________________

[۱] در عبارت ثلاثه ایّام الّا رمزا، حرف الّا حرف استثناء رمزا مستثنى است و نوع آن استثناى مفرّغ است یعنى از جنس مستثنى منه نمى‏باشد و منقطع است، زیرا از مستثنى منه، قطع شده است.

[۲] سوره بقره: آیه ۳۰

[۳] محدّث کسى است که صوت ملک را مى‏شنود لیکن صاحب صوت را مشاهده نمى‏کند.( به نقل از بصائر و کافى، منقول از حضرت صادق( ع)- تفسیر المیزان شرح آیه ۶۰ از آل عمران).

[۴] قسمتى از آیه ۲۱۹ سوره بقره( درباره حرمت استعمال مواد مخدّره): گناه آن دو( شراب و قمار) بیش از منافع آنهاست.

[۵] صافى ج ۱/ ص ۳۱۱

[۶] صافى: ج ۱/ ص ۳۱۲

[۷] نور الثقلین: ج ۱/ ص ۲۸۶/ ح ۱۵۰

[۸] نور الثقلین: ج ۱/ ص ۲۸۶/ ح ۱۵۱

[۹] کافى: ج ۱/ ص ۱۸۵/ ح ۱

[۱۰] کافى: ج ۱/ ص ۱۸۵/ ح ۱

[۱۱] کافى: ج ۱/ ص ۱۸۸/ ح ۱۴

[۱۲] بحار: ج ۲۳/ ص ۷۷/ ح ۳

[۱۳] کافى: ج ۱/ ص ۳۰/ ح ۱

[۱۴] کافى: ج ۱/ ص ۳۵/ ح ۵

[۱۵] کافى: ج ۱/ ص ۳۴/ ح ۵

[۱۶] عبارت مذکور در آیت الکرسى است.

[۱۷] آل عمران: آیه ۱۰۸. یعنى: هر کجا باشند خوارى براى آنها مقرّر شده مگر اینکه به ریسمان الهى و ریسمان مردم چنگ زنند.

[۱۸] مأخذ حدیث

[۱۹] صافى: ج ۱/ ص ۳۱۵

[۲۰] بقره: آیه ۱۴۳. یعنى: تا اینکه شما شاهد بر مردم و پیامبر بر شما شاهد باشد.

[۲۱] استدراج عبارت است از آن که خداوند به گمراهان نعماتى مى‏دهد و آنها درجه به درجه تنعم مى‏یابند و در گناه بیشتر غوطه مى‏خورند و بارشان سنگین‏تر مى‏شود( اشاره به آیه ۱۸۲ سوره اعراف وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ، آیه ۴۵ سوره قلم فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ.

[۲۲] صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶

[۲۳] در انجیل یوحنا باب سیزدهم عدد ۳۷ این مطلب را درباره پطرس آورده است که:

پطرس بدو گفت: … عیسى به او جواب داد آیا جان خود را در راه من مى‏دهى، آمین آمین به تو مى‏گویم. تا سه مرتبه مرا انکار نکرده باشى خروس بانک نخواهد زد. در انجیل مرقس باب چهاردهم به تفصیل این مطلب را درباره پطرس ذکر کرده و شرح سه بار انکار و خواندن خروس را به تفصیل بیان داشته است.

[۲۴] صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶

[۲۵] صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶

[۲۶] نور الثقلین: ج ۱/ ص ۲۸۷/ ح ۱۵۴

[۲۷] مجمع البیان: ج ۱ و ۲/ ص ۴۴۹

[۲۸] اشاره به آیه وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا …، آیه ۹۱ سوره انبیاء- وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ …، آیه ۱۲ سوره تحریم.

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=