ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره المائده ۱ تا ۲۰
سوره مائده
همه این سوره مدنى است تنها بعضى از مفسّران گفتهاند الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ چون در حجه الوداع نازل شده است، مدنى نمىباشد (چون نزدیک مکّه بوده است).
[سوره المائده (۵): آیه ۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ (۱)
ترجمه:
اى اهل ایمان به عهد و پیمان خود وفا کنید و بدانید که بهائم بسته زبان (حیوانات علفخوار) براى شما حلال گردید جز آنچه بعدا برایتان تلاوت خواهد شد و جز آن صیدى که در حال احرام بر شما حلال نیست. همانا خداوند هر چه خواهد حکم کند.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که ایمان آوردهاید، با ایمان عامّ یا خاصّ یا به معنى اعمّ از هر دو، زیرا خطاب براى عموم مردم است براى اینکه تحریص به امر ولایت شده باشد.
أَوْفُوا بِالْعُقُودِ به عهد و پیمان خود وفا کنید، بدان که این سوره و سوره نساء درباره خلافت علىّ (ع) نازل شده است و ترغیب به خلافت علىّ (ع) و تهدید به مخالفت آن است، پس هر چه که در آن دو سوره، از امر و نهى و حلال و حرام و اجر و عقاب و داستان و حکایت، عموم و خصوص، مطلق و مقیّد ذکر شده است، مقصود از همه اینها اشاره به ولایت است خواه بگوییم که ذکر علىّ (ع) به صورت تصریح بوده و آن را حذف کرده اند، یا بصورت پوشیده و پنهان بوده است که آن را نفهمیده اند.
و در اخبار ما تصریحاتى است به اینکه نام علىّ (ع) در بسیارى از مواضع صریحا ذکر شده بود و آن را حذف کرده اند.
سابقا دانستى که ایمان چه عام باشد، چه خاصّ، جز به سبب بیعت به دست نبىّ صلّى اللّه علیه و آله یا امام، یا جانشینان آن دو حاصل نمىشود و اینکه در آن بیعت عهد و پیمانها و شروطى موجود است که با بیعت کننده بسته مىشود، ولى کیفیّت آن عهد و پیمان در هر یک از بیعت عام یا خاصّ فرق مىکند، و در هر کدام از آنها کیفیّتى است غیر از کیفیّتى که در دیگرى وجود دارد.
و به بعضى از شروط در آیه بیعت زنان اشاره شده است و از جمله شروط بیعت عامّ این است که مشترى مخالفت نکند و در امر و نهى اطاعت کند، و بیعت حاصل نمىشود مگر با عقد سوگند بایع بر سوگند مشترى چنانکه امروز بین مردم در معاملات متداول است. لذا مطلق بیعت کردن و سایر معاملات که در آنها ایجاب و قبول هست عقود نامیده مىشود چون در آنها به عقد دست اهمیّت داده مىشود. وفاى به عقد عبارت از آوردن مقتضاى اصل عقد و تمام شرائط و معاهدات آن مىباشد، پس معنى آیه چنین مىشود:
اى کسانى که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا با علىّ (ع) بیعت کردید به همه عقدها از قبیل معاملات بین خودتان و بیعت با خدا وفا کنید و چیزى از شرائط و عهود آن را وامگذارید.
و سیاق کلام که در ضمن «آمنوا» عقد خاصّى را ذکر کرده است و به دنبال آن همه عقود را به طور عموم ذکر نموده و امر به وفاى به آنها کرده است، اقتضا مىکند که مقصود وفا کردن به این عقد خاصّ باشد، گویا که گفته است: اى کسانى که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیمان بستید به همه عقدها وفا کنید خصوصا به همین عقد. یا اینکه مقصود این است که به همین عقد وفا کنید. آوردن عقود به صورت جمع به اعتبار تعدّد عقدکنندههاست، یا به اعتبار تعدّد وقوع این عقد در ده جا یا در سه جا مىباشد.
پس مقصود این است که با ارتداد از اسلام یا ایمان، بیعت خودتان را از گردنتان باز نکنید و با مخالفت دل با نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در امر به ولایت شرائط آن را ترک نکنید.
و از امام جواد (ع) روایت شده است که رسول خدا با آنان براى على (ع) در مورد خلافت در ده جا پیمان بسته است، سپس خداوند این آیه را نازل کرده است که: اى کسانى که ایمان آوردید به عهد و پیمانهایى که براى امیر المؤمنین (ع) با شما بسته شده است وفا کنید. بنا بر این مقصود از آیه امر به وفاى به پیمانهاى ولایت است بر حسب منطوق و طبق آنچه که در وجه اوّل آیه، سابقا ذکر شد مقصود امر به وفاى به پیمان ولایت است که آن از باب التزام مىباشد.
أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ حیوانات علفخوار بر شما حلال شد، چون از جمله شرائط بیعت اسلامى و ایمانى ترک اذیّت حیوان است جاى این سؤال پیش مىآید که ذبح چهار پایان که بین آنها شایع بود، بین مسلمانان و جاهلیّت چگونه است؟ مخصوصا با ملاحظه حرمت ذبح حیوان و خوردن آن که در بین اتباع عجم مشهور بود، پس خداى تعالى جواب داد که ذبح چهار پایان و خوردن آنها براى شما حلال است.
در قاموس آمده است: بهیمه عبارت است از هر ذاتى که چهارپا باشد اگر چه در آب زندگى کند، یا هر زنده اى که تمیز ندهد چهارپا، است.
و بهیمه اولاد گوسفند و بز و گاو است. بنا بر این اضافه بهیمه به انعام از قبیل اضافه عامّ به خاصّ است. و انعام جفتهاى[۱] هشتگانه است.
و در اخبار «بهیمه الانعام» به چهار پایان در حالت جنین تفسیر شده است، و این تفسیر منافاتى با تعمیم ندارد، زیرا مقصود از آن تفسیر، بیان فرد خفى (ناشناخته) و مصداق آن است که اسم بهیمه بر آن اطلاق نمىشود، یا اینکه مقصود از این تفسیر این است که آن یکى از وجوه آیه است با این تصوّر که بهیمه حیوان، آن است که داراى نطق و تمیز نباشد، و بهیمه چهار پایان، آن است که نسبت به چهار پایان نطق و تمیز نداشته باشد، و آن عبارت از جنین چهار پایان است.
بدان که آنچه که ذکر شد که قول خدا أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ را مستأنف و جواب سؤال مقدر قرار دادیم بر حسب احتمال ظاهر لفظ و ظاهر شریعت مطهّر بود، وگرنه مقصود تعلیق حلیّت بهیمه بر وفاى به عقد ولایت است، به این تعلیق در قول خدا الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ تصریح شده است، چنانکه خواهد آمد. از اشارات و تصریحات اخبار استفاده مىشود که حلیّت هر حلالى معلّق بر قبول ولایت است و اینکه هر کس ولایت را قبول نکند و از آن اعراض هم نکند نه حکم به حلال بودن چیزى بر او مىشود و نه حکم حرام بودن آن، ولى اگر از ولایت اعراض کند هر چیزى براى او حرام مىشود، و هر کس که ولایت را قبول کند و به عقد آن وفا نماید همه چیزهاى حلال بر او حلال مىشود، دوست على (ع) جز حلال نمىخورد و دشمن على (ع) جز حرام نمىخورد.
گر بگیرد خون جهان را مال مال | کى خورد مرد خدا الّا حلال | |
بنا بر این «احلّت» در این آیه جواب امر است، در محلّ جزم و آن را به ماضى ادا کرد تا تصریح به تعلیق حلال کردن بهائم بر وفاى به عقد نباشد تا اینکه آن را اسقاط نکنند مثل سایر جاهائى که از مناقب علىّ (ع) تصریح شده است.
إِلَّا ما یُتْلى عَلَیْکُمْ جز آنچه که بر شما در آیه آینده تلاوت مىشود.
غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ حال از مجرور در «لکم» است و معنى آن این است که بر شما حلال شده است بهیمه انعام در حالى که معتقد به حلال بودن صید نیستند.
وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ حال از ضمیر مستتر در «محلّى الصّید» است یعنى اگر معتقد به حلال بودن صید در وقت احرام شدید، حلالها بر شما حرام مىشود، چون شما وفا به شروط عقد و پیمانتان نکردید. «حرم» جمع حرام به معنى محرم حجّ یا عمره است خواه در اصل وصف باشد یا مصدر مانند حلال به معنى کسى که از احرام خارج شده است.
إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ پس از اینکه حلال نمودن غذاهاى حلال موکول بر وفاى بعقد ولایت گردیده است، شگفت زده نشوید و به سبب شبه هاى از عجمها که به ذهن شما راه یافته است، از ذبح چهار پایان و خوردن آنها به دشوارى نیفتید.
[سوره المائده (۵): آیه ۲]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (۲)
ترجمه:
اى اهل ایمان حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگهدارید و نیز متعرّض هدى و قلائد (قربانیهاى حاجیان چه علامت قربانى بگردن آنها نباشد یا باشد) نشوید و نیز متعرّض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودى او آمدهاند نشوید و آن را حلال مشمارید و چون از احرام بیرون شدید صید کنید و عداوت گروهى که از مسجد حرام منعتان کردند شما را بر ستم و بیدادگرى وادار نکند و باید شما در نیکوکارى و تقوى به یکدیگر کمک کنید نه بر گناه و ستمکارى، و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ندا را تکرار کرد از جهت لطف به آنها و یاد آورى علّت نهى، تا تهییج بر امتثال بکند. و مقصود از ایمان مانند سابق یا ایمان عامّ یا خاصّ یا اعمّ از هر دو است.
لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ حرمت نهادن (احترام گذاشتن) که به امور بزرگ متعلّق گردد و در جهت ترک حرمت (ترک حرام) استعمال مىشود، و نیز در مورد اعتقاد به حلیّت و ترک حرمت و معامله کردن با آنها به کار مىرود در حالى که بر خلاف شأنشان باشد. پس معنى آیه این است که احترام نهادن به شعائر خدا را ترک نکنید و معتقد به حلیّت و حرام نبودن آنها نشوید تا اینکه نسبت به آنها سستى به خرج دهید. امّا شعائر جمع شعیره یا شعاره یا شعار، به معنى علامت است، و چون هر یک از عبادتها علامت دین اسلام و عبودیّت و قبول الوهیّت خداست شعائر دین، و شعائر اسلام و شعائر خدا نامیده مىشود، و چون بزرگترین شعائر اسلام عبارت از ولایت است زیرا بزرگترین ارکان پنجگانه و بلندترین آنهاست و مقصود از وفاى به عقود نیز وفاى به عقد و ولایت بود چنانکه دانستى مقصود در اینجا نیز نهى از حلال کردن حرمت ولایت است (یعنى احترام امر ولایت لازم است) و چون ولایت از شئون ولىّ است و- اصل در ولایت- علىّ (ع) است مقصود این مىشود که درباره على (ع) سستى به خرج ندهید.
وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است، زیرا شهر حرام از جهت حرمتش از شعائر خداست و از علىّ (ع) است که من سالها و روزگارها و روزها و ماهها هستم.
نزول آیه چنانکه در خبر است درباره مردى از بنى ربیعه است که براى حجّ به مکّه آمد، مسلمانان خواستند به جهت کفر او در ماههاى حرام او را بکشند، از طرفى او شترهاى مدینه را نیز به غارت برده بود.
وَ لَا الْهَدْیَ حرمت آنچه که به بیت هدیه شده است، نشکنید.
وَ لَا الْقَلائِدَ و حرمت صاحبان قلّاده را نشکنید. قلائد جمع قلّاده و آن چیزى است که قربانى با آن علامتگذارى مىشود از قبیل نعلى که در آن نماز خوانده یا پوست درخت یا غیر آن تا علامت باشد به اینکه آن قربانى بیت است تا متعرض آن نشوند. ممکن است مقصود حلال نمودن خود قلادهها باشد. بنا بر معنى اوّل از قبیل عطف خاصّ بر عامّ است.
وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ و متعرّض قصدکنندگان خانه که جهت زیارت آمدهاند نشوید، این معنى به قرینه قول خداست که سپس مىفرماید: یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ که به سبب زیارت وسعت زندگى در دنیا را از خدا خواستارند.
وَ رِضْواناً و در آخرت رضایت خدا را طلب مىکنند.
پس از آنکه فهمیدى که بیت حقیقى خدا، همان قلب در عالم صغیر و صاحب قلب در عالم کبیر است، و خانه اى که ابراهیم بنا کرد صورت این خانه و ظهور قلب است که خانه حقیقى خداست و ازآنرو خانه خدا نامیده شده است، و نیز دریافتن که همان بیت به محاذات بیت معمور است و آن در آسمان چهارم است (صورت نمادى در عالم مادّه بیت اللّه الحرام است و صورت مثالى آن بیت معمور است که در آسمان چهارم مىباشد). اکنون دلالت آن را به شرح زیر بیان مىکنیم.
پس بدان: که جمیع چیزهایى که خداوند آنها را سنّت قرار داده است، از قبیل مناسک و مواقف، صورت آن چیزى است که خداوند آن را تکوینا و تکلیفا سنّت نموده است از قبیل مناسک حجّ حقیقى در عالم صغیر و کبیر.
پس اولین خانه اى که براى مردم در ملک صغیر وضع شد عبارت از قلب است، زیرا آن اولین عضوى است که تکوّن پیدا مىکند و از زیر آن زمین بدن گسترش پیدا مىکند.
و اولین خانه اى که در ملکوت صغیر وضع شده است قلب ملکوتى است، و اولین خانه اى که در عالم کبیر وضع شده است، خلیفه خدا در روى زمین است، و چون خانه سنگها ظهور قلب آن خلیفه و جانشین است، پس هر چیزى که در قلب جریان دارد عین همان در این خانه نیز جارى مىشود، و در سوره آل عمران در قول خداى تعالى إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ تفصیل مطلب گذشت.
پس قلب همان خانه خداست و سینه اى که با نور قلب روشن شود مسجد و حرم و ماه حرام است به تفاوت اعتبارات.
و صاحب این سینه که اجازه تکلّم، خلق و نقل اخبار و بیان احکام آنها را دارد نیز شهر حرام و حرم است، و از بیوت انبیا صلّى اللّه علیه و آله و مسجد محلّه و از قریه هاى ظاهر که واسطه بین خلق و قریه هاى مبارکه است.
و بهیمه و هدى و صاحبان قلاده در عالم صغیر قوائى هستند ثابت که خود را از حضور قلب باز داشته و منع کرده اند، یا به سوى قلب حرکت کرده اند به پیروى از لطیفه انسانى که به نور قلب روشن نیست، یا روشن است ولى خود را به قلاده نور قلب بسته است.
و در عالم کبیر منظور افراد انسان است که از طاعت کردن ابا ندارند و انگیزش و جنبشى هم در جهت حرکت به سوى بیت اللّه الحرام را ندارند، یا بدون یاد گرفتن چیزى از علامات دین که همان در حکم قلّاده دین و علامتهاى آن است، به قصد خانه خدا حرکت مىکند. یا اینکه مقدارى از علامت دین را یاد گرفته و قلاده آن را به خود بسته اند.
صید عبارت از فرارکننده و منع کننده از قوا و از افراد انسان است و براى کسى که احرام به حضور قلب بسته مادام که طواف قلب نکرده و مناسک آن را انجام نداده است، جائز نیست به آن تعرّض نماید، زیرا که تعرّض خلاف قصد او مضرّ به احرام او است، چون او را از حرکت به سوى مقصود باز مىدارد و مشغول مىکند، پس آنگاه که از طواف قلب متمکّن شد و پس از هجرت، اکنون که به مقام صدر برگشت و سینه اش به نور قلب روشن شد به نحوى که آن نور با پرداختن به کار صید خاموش نشد و یا پنهان گردید، آنوقت مىتواند با کشتن، گرفتن و یا اسیر کردن به صید پردازد.
امّا فضل عبارت از روشن شدن سینه به نور قلب است، و رضوان روشن شدن قلب به نور روح است، ما دام که این دو نور شدّت نیابند صاحب آن دو نور قابل و تابع و مقلّد است، هنگامى که شدّت پیدا کرده، و جوهره سینه و قلب شدند و صاحب آن دو محتاج به استمداد از واسطه بین او و خدا شد آن دو جانشین رسالت و ولایت مىشود، و هرگاه از واسطه بى نیاز شدند و از خدا بدون واسطه طلب کمک کردند خود رسالت و ولایت مىشوند، و آن دو (رسالت و ولایت) چنانکه دانستى از شئون رسول و ولىّ است، و با آن دو محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) متّحدند، و اصل (رسالت و ولایت) در همه رسولان و اولیا، محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) هستند پس تفسیر آن دو به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) و منحصر کردن آن دو در این دو صحیح است و چون ذکر صید در قول خدا غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ مجمل است، و متعرّض آن نشده و ضمن چیزهایى که سستى در آنها نهى شده است آورده است، چون این مقام مناسب سؤال و جواب از حال آن شد، خداى تعالى در مقام جواب و بیان فرمود:
وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا و چون از احرام بیرون شدید، صید کنند، این عبارت امر است به معنى اباحه بر حسب تکالیف قالبى، و به معنى رجحان است بر حسب تأویل. (یعنى بر حسب تکالیف قالبى صید مباح است ولى از نظر تأویل که بازگشت به مقام صدر باشد، رجحان است).
وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ بغض و عداوت شما با قومى، یا بغض و عداوت قومى با شما، این حالت را در شما به وجود نیاورد و یا شما را وادار نکند که از مسجد الحرام بازتان دارد. شتّان با فتحه نون به حالت مصدر، یا به سکون نون به حالت مصدر یا وصف خوانده شده است. ان با فتح همزه به تقدیر لام، یا باء، یا على خوانده شده است (لان- بان- على ان)، و ممکن است که به تقدیر «فى» باشد، و اینکه بدل از «شتّان قوم» باشد به نحو بدل اشتمال یا مفعول دوم «یجرمنّکم» باشد، و با کسر همزه نیز خوانده شده است.
أَنْ تَعْتَدُوا مفعول دوّم «یجرمنّکم» است یا به تقدیر «لام» یا «باء»، یا «على» یا «فى» است، یا بدل از «شنآن قوم» یا از «صدّوکم» است به نحو بدل اشتمال. یعنى دشمنى قومى، شما را وادار به تجاوز و ظلم نکند بدین گونه که از آنچه که خداوند در شریعت براى شما روا شمرده و از آنچه که در طریقت براى شما معیّن کرده است بیرون روید، که ناگزیر که از مقام سینه که به سبب اسلام باز و گسترده گردیده تنزّل پیدا مىکنید، و فرمانبر نفس امّاره مىشوید پس نیروهائى را که شما را از حضور در نزد قلب مانع مىشوند، از ریشه برکنید و کسانى را که شما را از حضور در نزد صاحب قلب مانع مىشوند بکشید، که همه اینها امتثال نفس امّاره است، بلکه باید شما با نرمى و مرافقت و مدارا رفتار کنید و حقّ هر صاحب حقّى را عطا کنید. وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى اثم عبارت از بدى کردن است که به غیر تعدّى نشود و عدوان بدى کردن است که به غیر تعدّى شود و وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ هر دو بدى کردن با گناهکار و متجاوز متّحد است، یعنى بر هر دو نوع بدى کردن، کمک نکنید.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ بپرهیزید از خدا در اعتداد و کمک به هر دو نوع بدى کردن.
[سوره المائده (۵): آیه ۳]
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳)
ترجمه:
براى شما مؤمنان گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آن ذبیحه اى که به نام خدا کشته نشده باشد همه حرامند. و نیز حرام است هر حیوانى که به خفه کردن و از بلندى افکندن یا شاخ زدن بهم مى میرند و نیز نیمخورده درندگان جز آنکه قبلا ذبحش کرده باشید حرام است و نیز آن را که براى بتان مى کشتید و آن را که به تیرها قسمت مىکنید که این کار فسق است. امروز کافران از اینکه بدین شما دستبرد زنند و اختلال رسانند طمع بریدند پس شما از آنان بیمناک نگشته از من بترسید و امروز (روز غدیر خم و خلافت علىّ (ع)) دین شما را بحدّ کمال رساندم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برایتان برگزیدم و تکلیف را آسان گرفتم پس هرگاه کسى در ایّام گرسنگى و سختى از روى اضطرار نه بقصد گناه چیزى «از آنچه حرام شده مرتکب شود» خدا بر او سخت نگیرد که خدا بسیار بخشنده و مهربان است.
تفسیر:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ استیناف است جهت بیان مستثنى که قبلا گذشت، گویا که شنونده و درخواست بیان آن را مىکند و منتظر ذکر آن است، و لذا ادات وصل نیاورده است، بر شما مردار حرام شد،
وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ و خون و گوشت خوک و (هر حیوان که هنگام کشتنش) صدا را براى غیر خدا بلند کنند، و مقصود از جهت تنزیل ذبیحه اى است که غیر اسم خدا بر آن ذکر شود، و از جهت تأویل مقصود هر فعلى است که صداى نفس به امر به آن بلند شود که به امر هواى نفس صداى آن بلند شود که صداى نفس حتما براى غیر خداست چنانکه قول خدا وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشاره به هر کارى است که عقل به آن امر کند که امر او حتما براى خداست (و موارد زیر نیز بر شما حرام است:).
وَ الْمُنْخَنِقَهُ گاو گوسفند را در جاهلیّت خفه مىکردند و هرگاه خفه مى شد آن را مى خوردند.
وَ الْمَوْقُوذَهُ پاهاى چهارپا را مىبستند و آنقدر مى زدند تا مىمرد و آنوقت گوشت آن را مىخوردند.
وَ الْمُتَرَدِّیَهُ چشمهاى حیوان را مى بستند و از پشت بام مى انداختند و سپس آن را مىخوردند.
وَ النَّطِیحَهُ قوچها را با همدیگر به شاخ زدن وامى داشتند و هرگاه که یکى از آنها مى مرد مىخوردند.
وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ یعنى آنها نیمخورده درندگان را مىخوردند.
وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ آنها براى خانه هاى آتش (آتشکده) قربانى مىکردند، و درخت و سنگ و بتها را عبادت مىکردند و براى آنها قربانى ذبح مىکردند.
وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ازلام جمع «زلم» با حرکت است یا مانند «صرد» با سکون عین الفعل است، تیر است که با آن قمار مىکردند، بدین ترتیب که شتر را مىآوردند و بین خودشان قیمت مىکردند و آن را ده سهم قرار مىدادند که هفتتاى از آن داراى سهم و نصیب بود و سه تا نصیب نداشت و قیمت شتر را به عهده آن سه تا مىگذاشتند که داراى نصیب نبود، پس تیرها را در مىآوردند و آن سه تیر که نصیب نداشت به اسم هر کس در مىآمد قیمت شتر را از او مىگرفتند و آن هفت تیر که داراى نصیب بود به اسم هر کس در مىآمد گوشت شتر را بدون بها، مفت مىخورد. خداوند همه اینها را حرام کرد، و فرمود:
ذلِکُمْ فِسْقٌ اشاره به مجموع یا به تقسیم با تیرهاست، که همه فسق است.
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ امروز کافران از اخلال کردن در دین شما مأیوس شدند. اشاره به روز نصب علىّ (ع) به خلافت است، یعنى کافرین و منافقین منتظر مرگ نبىّ یا کشتن او بودند و منتظر بودند که کلمه شما متفرّق گشته و بر دین شما غلبه کنند، و پس از نصب امیرى براى شما، کفّار از غلبه کردن و تفرّق کلمه مأیوس شدند، و منافقین نیز به سبب نصب علىّ (ع) از غلبه بر دین شما و ترویج باطل و اظهار نفاقشان مأیوس شدند.
پس آنگاه که کفّار مأیوس شدند فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، پس از آنها نترسید، بلکه از من بترسید. و چون ایمان شما کامل نشده از عقوبت من ایمن نباشید.
الْیَوْمَ امروز، روز نصب على (ع) در غدیر خم.
أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ دینتان را براى شما کامل کردم، اکمال گاهى به معنى اتمام ذات چیزى به کار مىرود مانند کامل شدن نوع به سبب فصل و کامل شدن خانه به وسیله ستونها و سقف، گاهى در اتمام چیزى به سبب محسّنات و متمّمات زاید بر ذاتش استعمال مىشود، مانند کامل شدن انسان به سبب مهارت او در علوم و صنایع و کامل شدن خانه به تزئینات و فرش کردن آن.
و مقصود از دین در اینجا عبارت از اسلام است که با بیعت عامّ نبوى و قبول احکام نبوى حاصل مىشود. و مقصود از کامل شدن آن، اتمام ذاتى آن است. زیرا که اسلام بر پنج رکن بنا شده است که رکن آخر ولایت است و آن بیعت با علىّ (ع) است به امامت، زیرا ولایت به معنى محبّت، یا اعتقاد ولایت علىّ (ع) خارج از اعمال قالبى اسلامى است پس نمىتواند از ارکان اسلام و متمّمات احکام قالب باشد، ولى به یک اعتبار، در خارج ذات اسلام مىتواند متمّم اسلام باشد، زیرا که اسلام مانند مادّه ولایت است، و چون باید ولایت را هم به آن معنى بگیریم که از ارکان اسلام باشد، و آن عبارت از ایمانى است که در قلب داخل شده، بهوسیله آن حرکت و سیر الى اللّه حاصل مىشود، در این صورت ولایت به منزله صورت براى اسلام مىشود، و صورت (ولایت) اگر چه حاصل از مادّه اسلام مىباشد و با وجودى که قوام و بقاى مادّه به آن است ولى از ذات مادّه خارج است.
وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی و نعمتم را بر شما تمام کردم زیرا که اسلام نعمتى از خداست و لکن آن مرکّب از ارکان پنجگانه است، و مجموع چیزى تمام نمىشود مگر با تمام شدن جمیع اجزاء آن، و نیز اسلام ماده ولایت به معنى دیگر است و مادّه قوام و بقایى ندارد مگر به وسیله صورت، پس با ولایت نعمت اسلام تمام مىشود.
وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم، چون اسلام از باب اینکه ارکانش ناقص بود و بدون ولایت نتیجه اى از آن حاصل نمىگشت، لذا مورد رضاى خدا نبود، و اکنون هست.
و از امام صادق و باقر (علیهما السلام) است[۲]: پس از آنکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله على (ع) را در روز غدیر خم براى مردم منصوب کرد. آن وقت که مىخواست از حجّه الوداع برگردد. این آیه نازل شد. آن دو امام فرمودند، این امر آخرین فریضه اى است که خداوند نازل کرده و بعد از آن فریضه اى نازل نشده است. و از ائمّه (ع) اخبار زیادى نزدیک به این مضمون وارد شده است.
فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ مخمصه قحطى و گرسنگى است، ولى در هر شدّت و تنگى استعمال مىشود، در تفاسیر عامّه است که این جمله مربوط به محرّمات است و ما بین آن دو، جمله معترضه است.
و چون یأس کفّار از دین، و اکمال دین و اتمام نعمت و راضى شدن خدا به دین اسلام، مردم را مقیّد و معلّق به روز مخصوص و وقت معیّن کرد، دانسته شد که این مطلب نمىشود مگر اینکه یک امر مهمّ و عظیمى در آن روز واقع شود که طمع کفّار را قطع کند و سبب اکمال دین گردد، وگرنه مقیّد شدن به آن روز وجهى ندارد، و این نیست مگر براى بسته شدن رخنههایى که پس از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله به سبب نصب کسى که از دین حمایت کرده و اهلش را از افتراق و اختلاف حفظ مىکند، پیش آید. و امرى بزرگتر از این معنى وجود ندارد و تا چه رسد به چیزى که ائمّه ما براى ما بیان نموده اند که نزول آیه در غدیر خم بعد از نصب على (ع)، علم براى مردم بوده است.
وقتى این معنى معلوم شد ربط این آیه به همه ما قبلش از تحریم محرّمات و تتمیم دین با نصب على و ترغیب در آن آسان مىشود، گویا که آنها سؤال کردند: چه کار بکنیم اگر اضطرار پیدا کردیم به خوردن محرّمات یا به ترک توسّل به علىّ (ع) و پیروى از او؟ پس خداى تعالى فرمود: فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ بیان وجه اضطرار است.
البتّه این اضطرار باید در حالى باشد که غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ تمایل به گناه نداشته باشد یا از مقدار ضرورت تجاوز نکند، چنانکه در قول خدا: غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ است. و چون مقصود از اضطرار مجبور شدن به پیروى از معاویه و ترک پیروى از على (ع) است عیبى ندارد که اثم به معاویه تفسیر شود یعنى در باطن میل به معاویه ندارد، که اگر اکل حرام یا پیروى از غیر علىّ (ع) ناشى از اضطرار بدون میل قلبى باشد مؤاخذه و عقوبت ندارد.
فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ که خدا آمرزنده مهربان است.
[سوره المائده (۵): آیه ۴]
یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴)
ترجمه:
اى پیامبر از تو خواهند پرسید که بر آنها چه چیز حلال گردیده است؟ بگو، براى شما هر چه پاکیزه است حلال شده است صیدى که به سگان شکارى آموخته اید که به آنها آنچه خدا به شما یاد داده مى آموزید. پس، از صیدى که براى شما نگاه دارند بخورید و نام خدا را بر آن صید یاد کنید و از خدا بترسید که خدا زود به حساب خلق مىرسد.
تفسیر:
یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ یعنى چه چیز بر آنان حلال گردیده، یا چیست آن چیزى که براى آنها حلال شده است، در اینجا از محلّلات بعد از ذکر محرّمات سؤال کرده اند.
قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ بگو: چیزهاى پاکیزه بر شما حلال شده است و اختصاصى به غذاهاى پاکیزه و غیر خبیث ندارد چنانکه مفسّرین تفسیر کرده اند بلکه اصل طیّبات علىّ (ع) است، سپس ولایت او با بیعت ولوى، سپس عمل کردن به آنچه که از آن در قلب داخل مىشود، سپس عمل کردن به آنچه که عهد و پیمان نسبت به آن گرفته شده است، سپس گرفتن علم از او، سپس عمل کردن به آن، سپس آنچه مباح است از غذاها و آشامیدنىها و لباسها، و همسران و مسکن، و اثاث خانه، و مرکبهاى سوارى و همه اعراض دنیوى که از راه حلال به دست مىآید.
وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ یعنى خود آنچه را که آموختید از جهت تعلیم، یعنى بر شما حلال شده است تعلیم سگهاى شکارى، و حلیّت مقتول آن سگها از آنچه که بعدا مىآید استفاده مىشود، یا اینکه حلال است شکار سگهائى که شکار کردن یادشان داده اید، و ممکن است که «ما» شرطیّه باشد و فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ جزاى آن باشد، و چون در مورد کشته شده سگهاى شکارى گمان پلیدى مىرفت آنها را مستقلا ذکر کرد.
مُکَلِّبِینَ قیدى است در جهت حلال بودن به تعلیم دیدن سگها یا به کشته شده سگ شکارى تعلیم دیده نه غیر آن از درنده هاى تعلیم دیده، زیرا که مکلّب به صیغه اسم فاعل معلّم سگ است و مشتق از کلب به معنى سگ مىباشد.
تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ هرگاه آنها را بدانسان که خدایتان آموخته است تعلیم داده باشید، یا به طور تکوینى آنطور که خدا یاد داده، یا به توسّط بشر دیگرى تحصیل کرده و آداب شکار و اطاعت در ارسال و منع و ضبط شکار بر صاحبش را آموخته است.
فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ پس آنچه آن سگان تعلیم یافته براى شما نگهداشته اند بخورید، در حالى که نام خدا را بر آن ذکر کرده اید، چون «واو» براى ترتیب نیست تأخیر امر به ذکر اسم خدا، در لفظ منافات با وجوب تقدیم ذکر خدا وقت فرستادن سگ ندارد.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ در چیزى که بر شما حلال نیست از خدا بترسید.
إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ خداوند سریعا بر چیز کوچک و بزرگ محاسبه مىکند.
[سوره المائده (۵): آیه ۵]
الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ (۵)
ترجمه:
امروز هر چه پاکیزه است بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب براى شما و طعام شما بر آنها حلال است و نیز حلال شد نکاح زنان پارساى مؤمنه و زنان پارساى اهل کتاب در صورتى که شما اجرت و مهر آنها را بدهید و آنها هم زناکار نباشند و رفیق و دوست نگیرند و هر کس بدین اسلام کافر شود عمل خود را تباه کرده در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
تفسیر:
الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ بعد از ذکر طیّبات به طور مطلق، حلال بودن طیّبات را مقیّد به روز مخصوص کرد و آن روز نصب علىّ (ع) به خلافت است و در این تفسیر اشاره لطیفى است به اینکه حلیّت طیّبات موقوف بر ولایت است و اگر ولایت نبود همه آنها حرام مىشد اگر چه پاکیزه و دست آورد خودش باشد و از راه حلال به دست آمده باشد، و نهایت امر این است که مقصود از حلیّت در اینجا حلیّت به حسب واقع نفس الامر و بر حسب طریقت مىباشد نه بر حسب ظاهر شریعت.
وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ اخبار در طهارت و نجاست اهل کتاب مختلف است، و اکثر آنها مشعر به این است که نجاست آنها عرضى است از جهت اینکه آنها از خمر و گوشت خوک اجتناب نمىکنند، و اینکه در ظرفهاى آنان خمر و گوشت خوک است. و گاهى طعام به حبوب (دانه هاى نباتات؛ دانه هاى عدس و نخود و لوبیا و باقلا و مانند آنها.) تفسیر شده است، نه ذبیحه هاى آنان، چون در مورد ذبیحه ایمن نیستیم که آنها نام خدا را بر آن برده باشند، پس مىگوئیم.
مقصود از طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ طعامى نیست که به دست آنها ساخته شده باشد تا حلیّت آن طعام منافات با نجاست اهل کتاب داشته باشد در صورتى که نجاست آنها مانند مشرکین به حساب آید، بلکه مقصود این است: طعامى که به آنها نسبت داده شده از جهت اینکه به آنان، نسبت داده شده است حرام نیست یعنى در طعام اهل کتاب از جهت این نسبت بر شما ایرادى نیست چون آن نسبت نیست، که طعام را پلید مىکند بلکه امر عارضى نجاست است و اگر در آن وجه خباثت دیگرى نباشد، نجس نیست و لذا طعام شما هم براى آنان حلال است یعنى اینکه نسبت طعام به شما موجب نمىشود که شما از اطعام اهل کتاب در حرج باشید و آنها را از خوردن باز نمىدارد. البته چون در طعام آنها گمان پلیدى و خباثت بود آن را بعد از حلال شمردن طیّبات ذکر کرده است.
از طرفى چون بر ولایت علىّ (ع) فرا خواند و حلال نمودن طیّبات را مقیّد به زمان نصب علىّ (ع) کرد تا اشاره به تقیید حلیّت به ولایت باشد و چون براى اهل کتاب ولایتى نبود این گمان پیش آمد که اختلاط با آنها حرام باشد و طعام و اطعامشان حلال نباشد پس این وهم را نفى کرد، زیرا اهل کتاب وقتى یک دین الهى را به خود نسبت مىدهند و دعوت ظاهرى را قبول مىکنند مسلمان هستند و به حسب ظاهر از اسلام خارج نمىشوند، و با اختلاط آنها و اکل طعام و اطعام آنان مستعدّ هدایت مىشوند، و چون حلیّت طعام و اطعام آنها به حسب ظاهر است و حلیّت طیّبات که متوقّف بر ولایت و بر حسب نفس الامر است اسلوب را تغییر داد. و جمله اسمیّه آورد تا عطف بر مجموع قید و مقیّد باشد تا اینکه مقیّد به ولایت نباشد.
وَ الْمُحْصَناتُ یعنى زنانى که خودشان را از ناشایستگىها حفظ کردند، عطف بر طیّبات است که حلال بودنش مقیّد به ولایت علىّ (ع) است و لذا آنان را به وصف احصان (خوددارى از ناشایستگىها) و ایمان مقیّد نمود، یعنى امروز آنگونه زنان محصنه به حلیّت واقعى بر شما حلال شده است.
مِنَ الْمُؤْمِناتِ یعنى غیر از زنان مؤمنه، بر شما شایسته نیست، زیرا غیر از آنان از کنیزان و زنانى که اقدام بر کارهاى ناشایست مىکنند اگر چه بر حسب ظاهر اسلام، حلال هستند ولى بر حسب نسبت ایمان و فى نفس الامر و واقع حلال نیستند.
وَ الْمُحْصَناتُ یعنى زنانى که خودشان را از کارهاى ناشایست حفظ کردند.
مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ اخبار و اقوال در نکاح زنان از اهل کتاب مختلف است، و همچنین در اینکه این آیه با آیه حرمت نکاح زنان مشرک و حرمت گرفتن زنان کافر یا ناسخ بودن آیه، یا نسخ نبودن آن اختلاف موجود است و نیز در مورد عقد دائم یا عقد تمتّع اختلاف نظر وجود دارد.
البتّه قول نبىّ صلّى اللّه علیه و آله[۳] که سوره مائده از جهت نزول آخر قرآن است، پس حلال آن را حلال بدانید و حرام آن را حرام بدانید منسوخ بودن آن آیه را نفى مىکند. و قول خداى تعالى: إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ مشعر به تقیید حلیّت بحال تمتّع است، زیرا استعمال اجر و مزد در مهر زنهاى متعه بیشتر و مشهورتر است.
مُحْصِنِینَ در حالى که خودشان را از زناى آشکارا و پنهان حفظ کنند یا بیان وجه حلال بودن است یا تقیید آن است به اعتبار واقع نه به اعتبار ظاهر اسلام.
غَیْرَ مُسافِحِینَ حال بعد از حال است یعنى غیر از کسانى که آشکارا زنا مىکنند.
وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ یعنى پنهانى رفیق نگیرند. اخدان جمع خدن به معنى دوست است و در مذکّر و مؤنث یکسان است.
و چون خداوند مردم را بر ولایت فرا خواند و اکمال دین و احلال طیّبات را بر آن معلّق ساخت مقام مناسب این شد که حال مخالف ولایت را ذکر کند، پس فرمود:
وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ هر که از قبول ولایت علىّ (ع) و بیعت خاصّ ولوى خوددارى کند و کفر بورزد. و آنچه که در اخبار وارد شده است از تفسیر به ترک نماز، یا ترک عملى که در بیعتش به آن اقرار کرده است، یا ترک همه عملها، یا آوردن امرى بر خلاف حقّ، همه اینها تفسیر فروع ولایت است و منافاتى با اینکه مقصود ولایت باشد ندارد چنانکه در بعض اخبار است.
فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ عملى را که در اسلام انجام داده تباه مىشود، چون آنچه که موجب قبول است همان ولایت است.
وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ و او در آخرت از زیانکاران است، زیرا بضاعتش را در چیزى صرف کرده است، که ارزش ندارد.
[سوره المائده (۵): آیه ۶]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۶)
ترجمه:
اى اهل ایمان چون خواهید براى نماز برخیزید صورت و دستها را تا مرفق (آرنج) بشویید و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح کنید و اگر جنب هستید پاکیزه شوید و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکى از شما را قضاى حاجتى دست داده باشد یا با زنان مباشرت کردهاید و آب نیابید در این صورت به خاک پاک و پاکیزه تیمّم کنید به آن خاک صورت و دستها را مسح کنید خدا هیچگونه سختى براى شما قرار نخواهد داد و لکن مىخواهد تا شما را پاکیزه کند و نعمت را بر شما تمام گرداند. باشد که شکر او بجاى آورید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که ایمان عامّ یا خاصّ دارید.
إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ یعنى هرگاه از خواب برخاستید چنانکه در خبر است، یا اگر اراده کردید که نماز را بر پا دارید.
فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ در سوره نساء دراینباره توضیح داده شد که باید صلاه و غسل و سایر اجزاء آیه را به درون و برون و ظاهر و باطن تعمیم داد.
امّا «وجه» چیزى است که انسان با آن روبرو مىشود و آن از رستنگاه مو در پیشانى است تا آخر چانه و آن مقدار که انگشت شصت و وسطى به آن دور مىزند، و زیادتر از آن از صورت نیست.
و اینکه واجب نیست آب را در وضو به زیر موهاى صورت رسانید ممکن است از خود عنوان صورت استنباط کرد، زیرا آن مقدارى که با آن روبروئى و مواجهه حاصل مىشود ظاهر مو نه پوستى که در زیر مو پوشیده شده است و «ید» اسم عضو مخصوص است که اطلاق مىشود بر پائینتر از کتف و بر پائینتر از آرنج، و بر پائینتر از بند دست، بنا بر این احتیاج به تحدید و بیان دارد و لذا آن را تحدید نمود و فرمود: إِلَى الْمَرافِقِ پس لفظ «الى» براى انتهاى محلّ شستشو است نه انتهاى شستن، پس تمسّک به این آیه به این احتمال که «الى» براى انتهاى محل شستشو است درست است ولى در مورد استدلال بر انتهاى شستن چنانکه عامه انجام دادهاند خارج از طریق استدلال است.
و «باء» براى تبعیض است چنانکه از اهل کتاب بما رسیده است، و بسیارى از عامه تبعیض را ثابت کرده اند.
وَ أَرْجُلَکُمْ با جرّ عطف بر «رءوسکم» است و با نصب عطف بر محلّ «رءوسکم» است، و عطف آن بر «وجوهکم» با جواز عطف بر «رءوسکم» در نهایت بعد است. نهایت این است که در این عطف محتمل و مجمل است مانند سایر اجزاى آیه محتاج به بیان است.
و رأى ما بیان کننده قرآن نیست چون مستلزم ترجیح بلا مرجّح است، بلکه مبیّن قرآن کسى است که خدا و رسول بر نصب او تصریح کردهاند، نه کسى که عامه آن را نصب کرده باشند، زیرا نصب کردن شخص انسانى براى بیان قرآن و خلافت رحمان کمتر از نصب بتها براى عبادت مردم نیست یا کمتر از گوساله ساخته شده به دست عوام نیست.
و تفصیل «وضوء» و کیفیت آن به طور تفصیل بما رسیده است و از جانب ائمّه ما بیان شده است، آنان که از جانب خدا و رسول نصّ بر خلافت آنان شده است و فقها آن را تفصیل دادهاند و احتیاجى به تفصیل در اینجا نیست.
وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ یعنى از خاک پاک تیمّم کنید، و شرح آیه به طور تفصیل در سوره نساء گذشت پس احتیاجى به تکرار نیست.
ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ مفعول «یرید» محذوف است یعنى خداوند نمىخواهد امر به غسل و تیمّم بکند تا بر شما در دین حرج قرار دهد یا لام «لیجعل» براى تقویت است و ما بعد آن مفعول است و آن استیناف است براى بیان وجه تشریح تیمّم.
وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ و لیکن مىخواهد با غسل اعضاى باطنى با توبه نزد اهلش، و با غسل اعضاى ظاهرى بهوسیله آب، شما را پاکیزه گرداند. پس اگر براى شما میسّر نشد به سبب اظهار خوارى و مسکنت و عجز و بلند کردن خاک ذلّت بر مقادیم نفوس و ابدانتان (آنچه را که بر نفوس و بدنهایتان مقدّم مىباشد). و براى اینکه شما را براى قبول توبه و بیعت ولوى که آن تمام و کمال نعمت اسلام است، آماده کند. چنانکه گذشت.
وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ تا اینکه نعمت را که عبارت از اسلام است، به سبب متمّم آن که ولایت و بیعت با علىّ (ع) است، بر شما تمام گرداند.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ شاید پس از تمام شدن نعمت، شکر منعم را بجاى آورید بدین گونه که نعمت را که عبارت از احکام قالبى اسلام و احکام قلبى ایمان است در وجه خودش صرف کنید که از حضرت عقل صادر شده است و به او نیز بازگشت مىکند، و البتّه که شکر نعمت و صرف آن در وجه خودش حاصل نمىشود مگر به سبب دخول ایمان در قلب و باز کردن در آن به سوى ملکوت.
[سوره المائده (۵): آیه ۷]
وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷)
ترجمه:
و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانى داشت و عهد او را که با شما استوار کرد (که اطاعت امر او کنید) آنگاه که گفتید امر تو را شنیدیم و اطاعت تو پیش گرفتیم پس از خدا بترسید که خدا به نیّات قلبى و اندیشه هاى درونى شما آگاه است.
تفسیر:
وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ عطف بر «تیمّموا» است یعنى در حین پاکیزگیتان به یاد آرید محمّد صلّى اللّه علیه و آله را یا اسلام را که آن بیعت با محمّد صلّى اللّه علیه و آله است یا اسلام را که با بیعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله حاصل مىشود تا اینکه شروط آن نعمت در یاد شما باشد که نباید مخالفت پیامبر کنید و باید پیرو فرمایشات او در هر چیزى که امر و نهى مىکند، باشید. این معنى در صورتى است که مقصود از میثاق همان پیمانى باشد که در غدیر خم از آنها گرفته شد، ولى اگر مقصود بیعت با محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد مراد از نعمت اسلام مىشود که به سبب بیعت حاصل شده است یا مراد محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که او اصل نعمت اسلام است چنانکه علىّ (ع) اصل نعمت ایمان است.
وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ آن عهد و پیمان محکمى را که در مورد علىّ (ع) در غدیر خم با شما بست فراموش نکنید، و با علىّ (ع) مخالفت نورزید، یا مقصود این است که عهد وثیق و محکم بستید که مخالفت قول پیامبر نکنید تا فراموش نکنید و به قول او درباره علىّ (ع) مخالفت نورزید. معنى اوّل (مخالفت با عهد) روایت شده است.
إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا هنگامى که گفتید قول تو را درباره علىّ (ع) شنیدیم، این مفهوم بنا بر معنى اوّل است، ولى بنا بر معنى دوّم این است که شرطى که با ما کرده بودى که مخالفت نکنیم، شنیدیم.
وَ أَطَعْنا علىّ (ع) و یا تو را اطاعت کردیم.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ در مورد فراموش کردن نعمت و نقض پیمان او به سبب مخالفت با علىّ (ع)، از خدا بترسید.
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ که خدا نیّتها و غرضهاى شما را مىداند تا چه برسد به کارهاى شما.
[سوره المائده (۵): آیه ۸]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۸)
ترجمه:
اى اهل ایمان در راه خدا استوار بوده، گواه راستى و عدالت و درستى باشید و البتّه شما را نباید عداوت گروهى بر آن بدارد که از طریق عدل بیرون روید عدالت کنید که عدل به تقوى نزدیکتر است
و از خدا بترسید که خدا البتّه به هر چه مىکنید آگاه است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ سفارش به ایمان آورندگان است که مستقیم باشند و دیگران را نیز از کجى درآورند چنانکه در مورد گواهى دادن مشروحا بیان شد. بخصوص آنوقت که محمّد صلّى اللّه علیه و آله به حفظ و حمل شهادت و حین اداى شهادت توصیه و سفارش مىکند خصوصا وقتى که علىّ (ع) از آنها گواهى مىطلبد، چون مقصود همین است.
وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ یعنى دشمنى شما با گروهى، یا دشمنى گروهى با شما.
عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا موجب نشود تا در اداى شهادت عدالت نکنید به اینکه آن را تغییر دهید یا کتمان کنید از جهت ترس از مخالفین علىّ (ع) یا از جهت کینه با موافقین علىّ (ع).
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ در شهادات از خدا بترسید و آن را کتمان نکنید و تغییر ندهید.
إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ که خدا به آنچه عمل مىکنید آگاه است و بر حسب عملتان به شما جزا مىدهد.
[سوره المائده (۵): آیه ۹]
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۹)
ترجمه:
خدا به آنان که ایمان آورده اند و نیکوکار شدند وعده آمرزش و اجر عظیم فرموده است.
تفسیر:
جمله در محلّ مفعول براى «وعد» است، زیرا آن به معنى قول است، مقصود از ایمان آن حالتى است که بیعت با محمّد صلّى اللّه علیه و آله حاصل شده باشد، و مقصود از عمل صالح بیعت با علىّ (ع) است، یا اینکه مقصود از ایمان بیعت با علىّ (ع) است و مقصود از عمل صالح عمل کردن بر طبق بیعت است.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۰]
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (۱۰)
ترجمه:
و آنان که کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند آنها اهل جهنّم خواهند بود.
تفسیر:
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و کسانى که به بیعت علىّ (ع) کافر شدند یا به بیعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله.
وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و اصل آن آیات را که علىّ (ع) است، تکذیب کردند.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ آنان اهل دوزخند، در این دو آیه بین وعده و وعید جمع کرد چنانکه آن شأن خداست و براى اشاره به این که مغفرت و اجر براى مؤمن مستقیم و مقصود بالذّات است، و جزاى بدکار مقصود بالعرض است اسلوب را تغییر داد و جمله اسمیّه آورد تا دلالت بر این بکند که جزا براى بدکاران گویا که از لوازم ذات بدکار آنهاست.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۱]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱)
ترجمه:
اى اهل ایمان نعمت خدا را به یاد آرید آنگاه که گروهى همّت گماشتند که بر شما دست یابند و خدا دست ستم آنها را از شما کوتاه کرد پس از خدا بترسید نه از خلق و باید که اهل ایمان تنها بر خدا توکّل کنند.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اى مؤمنان نعمتى را که خدا به سبب اسلام به شما داد از قبیل مدد ملائکه و لشکریانى که آنها را نمىدیدید، یا قدرت علىّ (ع) و شمشیرش، را به یاد آرید.
إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ بدل از «نعمه اللّه» یا ظرف آن است باعتبار کلمه «نعمه اللّه» یعنى همان نعمتى را که در مکّه قبل از هجرت، یا در بدر، یا در احد، یا در خندق، به شما دادیم که دستهایشان را جهت ستم بر شما گشودند.
فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ به سبب اسلام شما، یا به سبب علىّ (ع) خدا دستهایشان را از شما کوتاه کرد پس به یاد آورید شرف اسلام را تا اینکه با ترک قول محمّد صلّى اللّه علیه و آله درباره علىّ (ع) با او مخالفت نورزید یا اینکه شأن علىّ (ع) را به یاد آرید پس بعد از وفات محمّد صلّى اللّه علیه و آله با او مخالفت نکنید.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ و در نسیان نعمت و مخالفت با علىّ (ع) از خدا بترسید، و از غیر او نترسید.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پس مؤمنان اعتماد بر غیر خدا نکنند، و جز از او نترسند آوردن اسم ظاهر جاى ضمیر به جهت التفات از خطاب[۴] به غیبت است تا بیان چیزى باشد که توکّل به او است.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۲]
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (۱۲)
ترجمه:
و همانا خدا از بنى اسرائیل عهد گرفت و دوازده سرپرست، از میان آنها برانگیختیم (که پیشواى هر سبطى باشند) و خدا به بنى اسرائیل گفت که من در هر حال با شمایم هرگاه نماز به پاى دارید و زکات بدهید و بر فرستادگان من ایمان آورید و آنان را یارى کنید و خدا را قرض نیکو دهید در این صورت گناهان شما را بیامرزم و شما را در بهشتى داخل گردانم که زیر درختانش نهرها جارى است پس هر کس از شما پس از عهد خدا کافر شود سخت از راه راست دور افتاده است.
تفسیر:
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است از جهت پیمان گرفتن از آنها براى بزرگ و مهمترشان که علىّ (ع) است.
وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً و دوازده بزرگ و پیشوا از آنها برانگیختیم.
وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ و خدا گفت من هر کارى را که انجام مىدهید، مشاهده مىکنم.
لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ اگر به سبب وصل آن به بزرگان و ائمّه (ع) نمازتان اقامه گردد.
وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ و اگر از هر چیز حتّى از میل قوایتان به مخالفت از فرمانبردارى آن بزرگواران (ع) خود را تزکیه سازید.
وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی و به پیامبرانم ایمان آرید. رسولانى که نقباء (ع) از آنهاست.
وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ و آنان را یارى و تقویت کنید.
وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً و قرض نیکو بپردازید از اصل مال به سبب انفاق کردن آن در راه خدا و از اصل قوا به اینکه به وسیله عبادات و ریاضات آن را تضعیف کنید، چون زکات زیادى مال است که حقّ غیر است، و قرض از اصل مال است.
لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ به سبب زکات دادن شما و قرض دادن شما، بدیهاى شما را البته مىپوشانم.
وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و به سبب نماز و ایمان و یارى، شما را در بهشتهائى که نهرها از زیر درختانش جارى است، وارد مىکنم.
فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ و هر که بعد از پیمان و عهدى که با نقبا (بزرگان) بسته و وعده بر آن داده، باز کفر بورزد.
مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ از راه راست گمراه شده است، پس به یاد آورید اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و به عهدى که با على بستید، وفا کنید و بعد از پیمان و عهد کافر نشوید.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۳]
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳)
ترجمه:
پس چون بنى اسرائیل پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم که موعظه در آنها اثر نکرد کلمات خداى را از جاى خود تغییر مىدادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگى را از دست دادند و دائم بر خیانتکارى و نادرستى آن قوم مطّلع مىشوى جز قلیلى از آنها که با ایمان و نیکوکارند، تو از آنها درگذر و کار بدشان را عفو کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد.
تفسیر:
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ به علّت شکستن پیمان لعنتشان کردیم، پس شما پیمان خود را به یاد آورید و آن را نقض نکنید.
وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً و آنها را سخت دل قرار دادیم به نحوى که موعظه در آنها اثر نمىکرد.
یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ حال است یا جواب سؤال مقدّر، کلمات را از معنى خود منحرف مىسازند، چنانکه شما نیز اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله به زودى کلمات را تحریف خواهید کرد آن هم با تأویلات رسوائى، تا کسى را که عقل ندارد، فریب دهید. (الحق هم که اکثر آنها لا یعقلون بودند، فریب خوردند و از ولایت علىّ (ع) بیرون رفتند).
وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ و بهره خود را از پیمان و وعده بر آن فراموش کردند، این سخن عطف است بر «یحرّفون» و اختلافى که در ماضى و مضارع است براى اشاره به این مطلب است که امر دوّم به سبب استمرار آنان بر امر اول (تحریف) واقع گردید.
وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَهٍ مِنْهُمْ و تو همیشه به گروه خائنان آگاهى، خیانت به واسطه پیمانشکنى است که آن اصل خیانتهاست، چنانکه وفاى به آن اصل وفاى به امانتهاست. و «خائنه» مصدر یا وصف است به معنى گروه خیانتکار، یا شخص خائن- بنا بر اینکه «تاء» براى مبالغه باشد.
إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ استثنا از مفهوم است گویا گفته است: همه آنان خیانتکارند جز اندکى از آنها، و احتمال دارد که استثنا از «قلوبهم» یا از مضاف الیه در «قلوبهم» باشد، یا از فاعل «یحرّفون» یا از فاعل «نسوا». و ممکن است «الّا» به معنى «غیر» باشد صفت «خائنه منهم» و محتمل است که کلام را از بیان حال بنى اسرائیل برگردانده و بیان حال منافقین امّت باشد، و لذا محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب قرار داد، و ممکن است که مقصود بیان حال بنى اسرائیل باشد و کنایه باشد از امّت چنانکه طریقه همه قصّهها و حکایتها همین است.
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ آوردن ضمیر جمع «هم» معنى اوّل را تأیید مىکند که منظور گروه خائنان باشد، امّا، عفو ترک انتقام و صفح ترک یاد آورى بدیها و خارج ساختن آن از قلب است، گاهى هر یک در معنى دیگرى و هر یک در هر دو معنى استعمال مىشود. و منظور این است در عفو و صفح توقّف نکن بلکه به آنها احسان بکن که إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ خدا نیکوکاران را دوست دارد.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۴]
وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (۱۴)
ترجمه:
بعضى از آنان گفتند ما به کیش عیسى (ع) هستیم. از آنها عهد و پیمان گرفتیم که پیرو کتاب و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند ولى آنان از آنچه در انجیل پند داده شدند نصیب بزرگى را از دست دادهاند (به دست فراموشى سپردند) ما هم به کیفر کردارشان آتش جنگ و دشمنى را تا قیامت میان آنها برافروختیم.
تفسیر:
وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى در این آیه نفرمود: «و من النّصارى» (از نصارا) بلکه گفت آنها گفتند نصارا هستیم زیرا که نصرانیّت به سبب بیعت با جانشینان عیسى (ع) حاصل مىشود و اینان نصرانیّت را به خود بستند نه اینکه واقعا بر نصرانیّت بیعت کرده باشند.
أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ پس از بیان حال یهود حال نصارى را بیان کرد تا کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد یعنى از گذشتگانشان براى جانشینان عیسى (ع)، پیمان گرفتیم.
فَنَسُوا پس آنان نیز مانند یهود فراموش کردند.
حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ پس نسیان سبب اختلافشان شد.
فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ به سبب آن افعال دشمنى بینشان رخ داد.
وَ الْبَغْضاءَ و به سبب آن دلهاى پرکینه، همین خوارى آنها در دنیا بود.
إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ که تا آخرت ادامه دارد، بزودى خدا به آنها خبر مىدهد، و به همان عذابشان مىکند، پس اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله بر حذر باشید که مثل آنها شوید در اینکه پیمان با علىّ (ع) را فراموش کنید، که در نتیجه بین شما دشمنى و بغض واقع مىشود و در آخرت هم خداوند شما را بر آن مؤاخذه مىکند.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۵]
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ (۱۵)
ترجمه:
اى اهل کتاب رسول ما آمد تا حقایق و احکام بسیارى از آنچه از کتاب آسمانى (تورات و انجیل را) پنهان مىدارید براى شما بیان کند و از سر بسیارى از خطاهاى شما در گذرد و همانا از جانب خدا براى هدایت شما نورى عظیم و رسولى بزرگ و کتابى به حقّانیّت آشکار آمد.
تفسیر:
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ منظور از کتاب، کتاب نبوّت است که به صورت کتاب تورات و انجیل ظاهر گردیده است، و کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که بعد از محمّد صلّى اللّه علیه و آله بسیارى از کتاب را پنهان داشتند، و کنایه است از بیان کردن علىّ (ع) چیزى را که آنها مخفى مىکردند.
درباره شأن نزول آیه ذکر شده است که این آیه، درباره مرد و زن زناکار محصنه از اشراف یهود نازل شده است، و آنان سنگسار آن دو را دوست نداشتند، پس، از محمّد صلّى اللّه علیه و آله در این مورد سؤال کردند، پس فرمود: حکم آن دو رجم (سنگسار) است، یهود امتناع کردند و راضى شدند که «ابن صوریا» داورى کند و او اعلم یهود بود، پس حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله از او سؤال کرد و او گفت: بلى حکم آن دو همان رجم است، پس نبىّ صلّى اللّه علیه و آله امر به رجم آن دو نمود جلوى در مسجد او آنها را سنگسار کردند.
وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ یعنى از آن اعراض مىکند و آن را ظاهر نمىکند.
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ حرف «قد» براى تأکید جمله اوّل است، و لذا ادات عطف نیاورد، یعنى پیامبر خدا حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله نور و کتاب روشن است و در صورتى که مقصود از نور ولایت باشد و مقصود از کتاب نبوّت واضح است که این جمله تأکید است، زیرا رسول صلّى اللّه علیه و آله صاحب ولایت و نبوّت است و اگر مقصود از نور امیر المؤمنین (ع) و از کتاب قرآن باشد باز هم تأکید بودن جمله ظاهر است، زیرا رسالت مستلزم چیزى است که رسالت به سبب آن محقّق مىشود که آن کتاب است و مستلزم چیزى است که رسالت به خاطر آن است که آن ولایت است و سابقا دانستى که ولایت از شئون ولىّ است و با علىّ (ع) متّحد است.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۶]
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۶)
ترجمه:
خدا بدان کتاب هر کس را که از پى رضا و خشنودى او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکى جهل و گناه بیرون آورد و به علم نور داخل گرداند و به راه راست رهبرى کند.
تفسیر:
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ با آن کتاب یا نور، خدا هدایت مىکند. مفرد آوردن ضمیر در صورتى که به کتاب یا به نور مىگردد ظاهر است و اگر به کتاب و نور هر دو برگردد به اعتبار این است که کتاب جز ظهور نور چیزى نیست.
مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ آن را هدایت مىکند که از رضوان او که ولایت علىّ (ع) و بیعت با او است پیروى کند، چنانکه به آن در قول خدا: وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً اشاره شده است یعنى به سبب کتاب کسى که با علىّ (ع) با بیعت ولوى بیعت کند، هدایت مىکند.
سُبُلَ السَّلامِ و راههاى خدا، یا راههاى سلامت را به آنان ارزانى مىدارد.
وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ و آنها را از تاریکىهاى متراکم که در مرتبه نفس است، بیرون برده و به عالم نور که فراخى عالم روح است، مىرساند.
بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و آن به اذن اوست که به صراط مستقیم که همان مراتب نورانى علىّ (ع) است هدایت مىکند که شناخت نورانیّت او شناخت خداى تعالى است.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۷]
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۷)
ترجمه:
همانا آنان که گفتند خدا محقّقا همان مسیح بن مریم است کافر شدند، بگو اى پیامبر کدام قدرت مىتواند کسى را از قهر و قدرت خدا نگهدارد اگر بخواهد عیسى بن مریم و مریم و هر که در روى زمین است همه را هلاک گرداند (پس بدانید که هر چه فناپذیر است خدا نیست) که آسمانها و زمین و هر چه در بین آنهاست همه ملک خداست.
هر چه را بخواهد مىآفریند و او بر همه چیز تواناست.
تفسیر:
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ بعضى گفتهاند: آنان گروهى از بنى اسرائیل هستند، و آنان یعقوبیّه مىباشند که قائل به اتّحاد خداى تعالى با عیسى (ع) هستند، ولى مىگوئیم:
اعتقاد نصارى این است که در عیسى (ع) جوهر الهى و جوهر آدمى است که به اعتبار آن جوهر الهى مىگویند که عیسى (ع) خداست، و مقصودشان تأکید اتّحاد خدا با عیسى (ع) است به اعتبار جوهر الهىاش. و مىگویند: عیسى (ع) به اعتبار جوهر آدمىاش فرزند و مولود و جسم و مقتول و مصلوب است، این معنى اعتقاد محققین آنهاست، و امّا پیروانشان جز مقام بشریّت عیسى (ع) چیزى نمىدانند و مىگویند همان خداست و مقصودشان مقام بشریّت اوست.
قُلْ بگو اى محمّد براى ردّ بر آنها: اگر مطلب همانطور است که شما مىگوئید.
فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً لفظ «شیئا» مفعول «یملک» است، و «من اللّه» حال از مفعول است و مقدّم بر آن، و معنى آن این است که کسى قدرت ندارد آنچه را که خدا مالک است تغییر دهد یا دفع کند، زیرا که ملک عبارت از توانائى تصرّف در مملوک است که اگر چه در عیسى (ع) جوهر الهى بود که قدرت بر تغییر و دفع داشت.
إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً بیان حال و قال نصارى است و بیان و سستى آنهاست و کنایه از کسانى از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که غلوّ کردند و قائل به اتّحاد و حلول شدند، و حق عبارت این است که گفته شود: «لو اراد ان یهلک المسیح و امه» چون مسیح و مادرش در زمان ماضى بودهاند، ولى خداى تعالى آن را به صورت شرط مستقبل ادا کرد تا حالت گذشته را حاضر فرض کند، یا به جهت اینکه آنها معتقد بودند که عیسى (ع) در آسمان زنده است و بر دست راست پدرش نشسته است، و همچنین در مورد مادرش یا براى اشاره به این است که عیسى (ع) با حیات طبیعى در آسمان چهارم زنده است.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما استیناف است یا حال است براى بیان عدم مانع از اراده و نفوذ امر خدا و براى اینکه دلالت کند که مسیح مملوک است و مملوک نمىتواند خدا یا فرزند مالک باشد.
یَخْلُقُ ما یَشاءُ پس تعجّبى نیست که عیسى (ع) از مؤنث بدون مذکّر آفریده شده باشد، و در این قضیّه دلیلى بر خدا بودن یا ابن بودن نیست، چنانکه آنها به آن تمسّک کردهاند. بلکه در آن دلیل بر الوهیّت خالق است که عیسى (ع) را بدون پدر آفرید تا نقض گفتار طبیعى باشد.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ پس خداوند قدرت دارد که انسان را بدون پدر خلق کند و تمام کسانى را که در روى زمین هستند نابود کند، و آفریدن عیسى (ع) بدون پدر دلالت بر عمومیّت قدرت خدا مىکند نه بر خدا بودن عیسى (ع).
[سوره المائده (۵): آیه ۱۸]
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۱۸)
ترجمه:
یهود و نصارى گفتند ما پسران خدا و دوستان اوئیم. بگو اى پیامبر اگر چنین است پس او چرا شما را به گناهانتان عذاب مىکند بلکه شما از آنچه خدا خلق کرده بشرى بیش نیستید که او هر که را بخواهد مىبخشد و هر که را بخواهد عذاب مىکند آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست همه ملک خداست و بازگشت همه در قیامت بسوى اوست.
تفسیر:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ بیان حال هر دو گروه و گفتار رسواى آنهاست، و وجه این ادّعا این است که آنها گفتند: هرکس به خداى تعالى اقرار کند، و به او نزدیک شود او فرزند روحانى خداست.
بعضى گفتهاند: مقصودشان از این گفتار این است که آنها پیروان دو فرزند خدا، مسیح (ع) و عزیر (ع) هستند. این معنى بعید است.
قُلْ در ردّ آنها بگو فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ پس چرا در دنیا به مغلوبیّت و در آخرت به آتش همیشگى و جاوید، یا چند روزى اندک بنا بر گمان شما، گرفتار مىشوید؟
بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ بلکه شما بشرى هستید از آنهایى که خدا آفریده است، هر کدام از شما را که بخواهد مىبخشاید وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و هر کدام از شما را که بخواهد بر حسب اختلاف استعدادتان عذاب مىکند.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما بیان این است که آنها و دیگران در نسبت به خداى تعالى مساوى هستند، و تکرار این معنى در اینجا و غیر اینجا براى این است که در دل شنونده به خوبى جا بیفتد، و براى اینکه هر یک از آنها مقتضاى مقام خاصّى است.
وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ بیان این مطلب است که در انتها در مقابل خدا آنان و دیگران همه مساوى هستند.
[سوره المائده (۵): آیه ۱۹]
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۹)
ترجمه:
اى اهل کتاب رسول ما آمد تا براى شما حقایق دین را بیان کند در روزگارى که پیغمبر نبود تا نگوئید براى ما رسول که بشارت و بیم به ثواب و عقاب دهد نیامد پس آن رسول بشارت و بیمآور بسوى شما آمد و خدا بر هر چیز تواناست.
تفسیر:
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا رسول را در هر دو جا نسبت به خودش داد جهت بزرگداشت آن و ترساندن مخالفینش.
یُبَیِّنُ لَکُمْ بیان کند بر شما آنچه را که احتیاج به آن دارید، یا اینکه مفعول فراموش شده است[۵].
عَلى فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ حال از «رسولنا» یا از ضمیر مستتر در «یبیّن» است یا از ضمیر در «لکم» یا متعلق به «جاءکم» است یا به «یبیّن» بنا بر اینکه معنى «یورد» در آن تضمین شده باشد، و مقصود آن دوران فترت از زمان است که احکام رسولان در آن وقت نبوده است از باب اینکه ظاهر نبودند و جانشینان آنها نیز مخفى بودند، نه اینکه وحى و حجّت منقطع باشد چنانکه مذهب عامّه است، زیرا که بین عیسى (ع) و محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیامبران و اوصیایى بودند که بیشتر آنها مخفى بودند و ظاهر نبودند، و دین او در نهایت خفا و پنهانى بود اگر چه ملتش قوى و غالب بود و گفته شده است، که بین میلاد عیسى (ع) و محمّد صلّى اللّه علیه و آله پانصد و شصت و نه سال بوده، و از این مدّت یکصد و سى و چهار سال زمان ظهور رسولان بوده، و بقیّه زمان فترت بوده است، و این یکى از اقوال است، و برخى گفتهاند: مدّت فترت ششصد سال بوده، و برخى آن را پانصد و شصت و عدّهاى چهارصد و شصت و اندى، و جماعتى پانصد و اندى مىدانند.
أَنْ تَقُولُوا مبادا که بگوئید، یا براى اینکه نگوئید.
ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ «فاء» براى سببیّت است، چون تقدیر این است که با این سخن عذر و بهانه نیاورید که مژدهدهنده و بیمدهندهاى بر ما مبعوث نشده است اینکه بشیر و نذیر براى شما آمد.
بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ پس خداوند قدرت بر ارسال رسول در حین فترت را دارد، یا اینکه خداوند قدرت دارد که جوارح شما را به نطق در بیاورد اگر شما آمدن رسول و تبلیغ او را انکار کنید، یا اینکه خداوند قدرت بر عذاب شما دارد اگر رسول او را انکار کنید و به او اقرار نکنید.
[سوره المائده (۵): آیه ۲۰]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (۲۰)
ترجمه:
یاد کن آن هنگام را که موسى به قوم خودش گفت اى قوم نعمت خدا را به خاطر آرید آنگاه که در میان شما پیغمبران فرستاد و شما را پادشاهى داد و به شما آنچه را که به هیچ یک از اهل عالم نداد عطا کرد.
تفسیر:
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ عطف بر مقدّر است که «لا تعتذروا» باشد (یعنى عذر نیاورید که موسى (ع) به ما نگفت) و این همان لفظى است که در آیات سابق نیز به تقدیر گرفته شده بود یعنى بهانه و عذر نیاورید و به یاد آورید آنچه را که موسى (ع) به قومش گفت، تا اینکه نعمت وجود رسولى که در بین شماست به یاد آورید و بر قول او مخالفت نکنید. مقصود کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است به این که حال امّت موسى (ع) را به یاد آرید و نعمتهائى را که خداوند به آنها و پدرانشان داده بود از قبیل امر موسى و گم شدن و سرگردان بودنشان در وادى «تیه» به مدت چهل سال، تا اینکه بیدار و متنبّه شوند نسبت به نعمتهائى که خداوند به آنها داده است، و قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخالفت نکنند و از امر او درباره علىّ (ع) خارج نشوند پس گمراه نشوند چنانکه قوم موسى (ع) گمراه شدند.
یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ اى قوم یاد بیاورید نعمتهاى خدا را از قبیل شکافته شدن دریا و سایه انداختن ابر و فرستادن منّ و سلوى و غیر اینها، و انبیا و پادشاهان و غیره که به شما دادیم و به هیچ یک از مردم جهان نداده بودیم.
______________________________________________________
[۱] بز، میش، گاو، شتر که نر و ماده آنها ۸ تا مىشود.
[۲] تفسیر الصافى ۱: ص ۱۰- مجمع البیان ۲: ص ۱۵۹- تفسیر البرهان: ص ۴۳۵/ ۴۹.
[۳] تفسیر الصافى ۱: ص ۱۳.
[۴] مىتوان گفت: و على اللّه توکّلوا. ولى به خاطر اینکه موضوع توکّل و علّت آن معلوم گردد اسم ظاهر مؤمنون و فعل یتوکّلوا که مضارع غایب است، آمده است.
[۵] دو باره مفعول منسىّ( فراموش شده) در جلد اول توضیح داده شد که بر حسب اقتضاى کلام مفعول ذکر نمىشود. مانند جمله متن یبیّن لکم …؟ مفعول ذکر نشده است.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،