تفسیر بیان السعادة-الزمر

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره زمر ۳۸-۷۵

آیات ۳۸- ۴۴

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۳۸ تا ۴۴]

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰) إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲)

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴)

ترجمه:

(۳۹/ ۴۴- ۳۸)

و اگر از ایشان بپرسى که چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است، بى‏شک گویند خداوند، بگو ملاحظه کنید که آنچه به جاى خداوند مى‏پرستید، اگر خداوند در حقّ من بلایى خواسته باشد، آیا آنان بلاگردانش هستند؟ یا اگر در حقّ من خیرى خواسته باشد آیا آنان بازدارنده رحمت او هستند؟ بگو خداوند مرا کافى است، که اهل توکّل بر او توکّل مى‏کنند.

بگو اى قوم من، هر چه توانید بکنید، من نیز کننده‏ام، پس به زودى خواهید دانست.

که بر سر چه کسى عذابى سازد، عذابى پاینده بر او فرود مى‏آید.

ما کتاب آسمانى را به حقّ براى مردم بر تو فرستادیم، پس هر کس که رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است؛ و هر کس بیراه مى‏رود، همانا به زیان خویش بیراه رفته است، تو نگهبان آنان نیستى.

خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها، نیز آن را که نمرده است در خوابش، مى‏گیرد، سپس آن را که مرگش را رقم زده است، نگاه مى‏دارد، دیگرى را تا زمانى معیّن گسیل مى‏دارد؛ بى‏گمان در این امر براى اندیشه‏وران مایه‏هاى عبرت است.

آیا (کافران) به جاى خداوند شفیعانى بر گرفته‏اند؟ بگو حتّى اگر بر چیزى دست نداشته باشند و تعقل نکنند (باز هم آنان را شفیع مى‏گیرند؟)

تفسیر

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ این جمله عطف بر «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» است، آن حال در مقام تعلیل مى‏باشد.

مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَ‏ اگر از آنها بپرسى آسمانها و زمین را چه کسى آفریده؟ در پاسخ مى‏گویند: خدا آفریده، پس‏ چگونه تو را از کسانى مى ‏ترسانند که پائین‏تر از خداى تعالى است؟

قُلْ‏ در مقام ردّ آنها در مورد ترسانیدن توبه آنها بگو:

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ‏ یعنى آیا آن کفّار مى‏توانند از رحمت خدا جلوگیرى نمایند؟

در حالى که هیچ ضررى جز از ناحیه‏ى او نیست، هیچ رحمتى جز با اذن او نیست.

پس چگونه شما مرا از خدایان خود مى‏ترسانید، در حالى که ترس محقّق نمى‏شود مگر با ضرر زدن یا منع کردن از نفع که هیچ کدام از دست آنها برنمى‏آید و در مؤنّث آوردن ضمیرها توهین به خدایان آنها است، خواه مقصود از خدایان بت‏ها و ستارگان و امثال آنها باشند، یا مقصود کسانى باشند که در دنیا ریاست را به خود بسته‏اند و خود را در برابر پیشوایان حقّ قرار داده‏اند.

قُلْ‏ به آنان با جرأت بگو و نترس:

حَسْبِیَ اللَّهُ‏ خداوند مرا بس است، من احتیاجى به غیر خدا ندارم، پس خدایان شما هر کارى که مى‏توانند نسبت به من انجام دهند.

عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ‏ باید توکّل‏کنندگان بر او توکّل نمایند، چون با اعتراف و اقرار همه فاعل و مؤثّر در وجود جز خدا نیست.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۳۶۶

قُلْ‏ در مقابل تهدیدشان تو نیز آنان را تهدید کن و بگو:

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ‏ اى قوم بر منزلت یا به مقدار قدرت خویش عمل کنید، خواه لفظ «مکانتکم» از «کان» باشد یا از «مکن».

إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ‏ تفسیر عین همین آیه در اوائل سوره‏ى هود بیان شد.

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ‏ این جمله مستأنفه و در مقام تعلیل امر به قول است، یعنى ما بر تو کتاب را نازل کردیم‏ لِلنَّاسِ بِالْحَقِ‏ تا آنها را تهدید و ترغیب نمایى پس چرا به آنها نمى‏گویى؟

پس آنچه را که به تو نازل کردیم بدون بیم و هراس بازگوى و از آن بیندیش که مى‏شنوند یا نمى‏شنوند.

فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‏ تو وکیل و نگهبان آنها نیستى تا مراقب عدم گمراهى آنها باشى و براى گمراهى آنها باشى و براى گمراهى آنان حزن و اندوه به خودت راه دهى.

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ‏ این جمله از ما قبلش منقطع است و در سوره‏ى نساء وجه جمع بین میراندن خدا و میراندن ملائکه و رسولان خدا و میراندن ملک ‏الموت گذشت.

حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ‏ جمله‏ى‏ (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ) عطف بر (الأنفس) از قبیل عطف عامّ بر خاصّ است.

فِی مَنامِها متعلّق به (لم تمت) است یعنى انسان داراى نفس حیوانى و نفس عقلانى است، خداوند جمیع نفس‏ها را به هنگام مرگشان مى‏میراند، همچنین مى‏میراند نفس‏هاى حیوانى را که هنگام خواب از بدن‏ها خارج نمى‏شوند، چه نفس‏هایى که هنگام خواب از بدن‏ها خارج مى‏شوند نفس‏هاى عقلانى است، شباهت به این دارد و به نظر چنین مى‏آید که خداوند هنگام مرگ نفس حیوانى را قبض نکند، زیرا آن نفس پست و بى‏ارزش است و توجّه و اعتنا به آن نمى‏شود، بلکه خود به خود فانى مى‏شود، یا ملائکه آن را قبض مى‏کنند.

و ممکن است لفظ (فى منامها) متعلّق به‏ (یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ) باشد، معنى آن این است که خداوند و نفس‏ها را مى‏میراند، یعنى هنگام خواب نفس‏ها را قبض مى‏کند.

فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ بنا بر وجه اوّل معناى آیه این است خداوند نفسهایى را که مرگشان حتمى شده قبض و امساک مى‏کند، نفس‏هاى دیگر را که مرگشان حتمى نشده رها کرده و واگذارد، یعنى در بدنهایشان باقى مى ‏گذارد تا اجلشان فرا برسد، یا نفس‏هاى عقلانى را هنگام خواب مى‏ گیرد و نفس‏هاى حیوانى را به حال خود مى‏ گذارد تا هنگام مرگ.

معناى آیه بنا بر معناى دوّم این است که خداوند نفس‏هایى را که با مرگ میرانده است مى‏گیرد و قبض مى‏کند و نفس‏هاى دیگر را که با خواب میرانده است دوباره برمى‏گرداند، یعنى بعد از گرفتن‏ دوباره به بدنها بازمى ‏گرداند.

إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏ یعنى تا مدّت معیّن و معلوم.

إِنَّ فِی ذلِکَ‏ در این قبض روح و میراندن هنگام مرگ و خواب لآیات آیات و نشانه ‏هاى متعدّدى بر مبدأ بودن خدا و علم قدرت و کمال حکمت او دارد، نیز دلالت دارد بر اینکه عالم دیگرى غیر از این عالم باقى است و نفس‏ها به آن عالم برمى‏گردند و انسان داراى مراتبى است و حکم بعضى از مراتب حکم طبع است، حکم بعضى دیگر حکم عقل مجرّد است، ممکن است آنچه را که در عالم باقى است مشاهده نمود، همان‏طور که آنچه در این عالم است مشاهده مى‏شود، غیر این‏ها.

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ گروهى که قوّه مفکّره را استعمال مى‏کنند و به کار مى‏اندازند، بدین گونه که عقل را در استنباط معانى دقیق و نتایج خفى و پنهان از مقدّمات واضح و آشکار استخدام مى‏ کنند (به کار مى ‏گیرند).

و غیر آن گروه اگر چه داراى شعور و علم و مغز باشند و اگر چه داراى تذکّر و تنبّه باشند ولى از مشهودات و دیدنى‏هاى خود به آیات و نشانه‏هاى خدا راه نمى‏برند.

أَمِ اتَّخَذُوا لفظ (ام) منقطعه و متضمّن استفهام یا خالى از استفهام است یا متّصله است که معادل آن حذف شده است، تقدیر چنین است: (اتّخذوا من دون اللّه آلهه یعبدونها ام اتّخذوا من دون اللّه شفعاء).

مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ‏ به آنان بگو: آیا خدایان خود را براى خود خدا شفیع مى‏گیرید.

أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً و اگر بگیرند آنان از چیزهایى نیستند که قابل مالکیّت باشند.

وَ لا یَعْقِلُونَ‏ این جمله به منزله‏ى (بل لا یعقلون) است.

یعنى، بلکه خردى ندارند.

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً بگو: همه‏ى شفاعت‏ها براى خداست، پس چرا شما غیر او را نزد او شفیع قرار مى‏دهید.

یا معناى آیه این است: بلکه آنان جز على را شفیع اتّخاذ کردند که مظهر تامّ الهى است و به سبب همین مظهریّت است که اسم خدا بر او اطلاق مى‏شود.

به کفّار بگو: آیا آن بت‏ها و خدایان باطل را شفیعان و امامان خود اتّخاذ مى‏کنید در حالى که آنها مالک هیچ چیزى نیستند، حتّى آن هم مالک نفوس و قواى آنها که هر صاحب نفسى مالک است نیز نمى‏باشند و آن بت‏ها نسبت به خیر و شرّ انسانى خود نیز نادانند و تعقّل نمى‏کنند تا چه رسد به غیر خودشان.

به کفّار بگو: اى گروهى که شفیعانى مى‏طلبید تا نزد خدا براى شما شفاعت بکنند همه‏ى شفاعت‏ها براى على علیه السّلام است، یعنى جمیع مراتب شفاعت و جزئیّات آن مخصوص على علیه السّلام است و هیچ نوع شفاعتى براى هیچ کس نیست، پس شما چرا از على علیه السّلام رو برمى‏گردانید و به سوى غیر على علیه السّلام روى مى ‏آورد.

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ این جمله در مقام تعلیل‏ است. ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ یعنى شفاعت در دنیا مختصّ به خدا است، چون خدا مالک آسمانها و زمین است، شفاعت در آخرت مختصّ به خداست، چون همه به سوى او بازمى‏گردند، نه به سوى غیر خدا.

آیات ۴۵- ۵۲

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۴۵ تا ۵۲]

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵) قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَهٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹)

قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰) فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲)

ترجمه:

(۳۹/ ۵۲- ۴۴)

بگو شفاعت به تمامى خداى راست؛ فرمانروایى آسمانها و زمین او راست؛ آنگاه به سوى او بازگردانده مى‏شوید.

و چون خداوند به تنهایى یاد شود، دلهاى نامؤمنان به آخرت تنگ شود، چون کسانى که در برابر او به پرستش گرفته شده‏اند، یاد شونده، آنگاه است که آنان شادمانى مى‏کنند.

بگو بار خدایا، اى پدیدآورنده آسمانها و زمین، اى داناى پنهان و پیدا، تو در میان بندگانت، در آنچه در آن اختلاف مى‏ورزیدند، داورى مى‏کنى.

اگر هر آنچه در زمین است و همانند آن، از آن ستمکاران (مشرک) باشد، آن را در برابر سهمگینى عذاب در روز قیامت، (بدهند و) بلاگردان کنند، از سوى خداوند، چیزى که حسابش را نمى‏کردند، بر آنان آشکار شود.

و کیفر آنچه کرده بودند، بر آنان آشکار شد، (کیفر) آنچه به ریشخند گرفته بودند، آنان را فروگرفت.

و چون به انسانى بلایى رسد، ما را به دعا بخواند، سپس چون از جانب خود به او نعمتى ارزانى داریم، گوید همانا به خاطر علم (ى که داشته‏ام) آن را به من داده‏اند؛ حقّ این است که آن آزمونى است؛ ولى بیشترینه آنان نمى‏دانند.

به راستى که پیشینیانشان هم همین سخن را گفتند؛ و آنچه به دست آورده بودند، به دادشان نرسید.

سپس کیفر آنچه انجام داده بودند، به آنان رسید؛ و کسانى از اینان که ستم کرده (/ شرک ورزیده) بودند زودا که کیفر آنچه انجام داده بودند، به آنان برسد و آنان گزیر و گریزى ندارند.

آیا ندانسته‏اند که خداوند روزى را براى هر کس که بخواهد گشاده یا فروبسته مى‏دارد، بى‏گمان در این امر براى اهل ایمان مایه‏هاى عبرت است.

تفسیر

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ‏ این جمله به منزله‏ى استدراک است، گویا که براى بعضى این توهّم پیش آمده که با این وصف دیگر نباید به غیر خدا توجّه کنند.

پس چرا مى ‏کنند لذا فرمود: و لکن هنگامى که خداوند به تنهایى ذکر شود دلهاى آنان متنفّر مى‏شود.

اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ دلهاى آنانى که ایمان به آخرت ندارند از ذکر خدا مشمئز مى‏شود، چه آنان به خدا پشت کردند، بر هواهاى خویش روى آوردند، کسى که پشت به چیزى مى‏نماید از آن چیز و ذکرش متنفّر و مشمئز است در حالى که کسى که بر چیزى روى بیاورد از آن چیز و ذکرش خوشحال است.

وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ یعنى هرگاه غیر از خدا مانند بت‏ها، طاغوت‏ها و معاندین على علیه السّلام ذکر شود خوشحال مى‏شوند.

از امام صادق علیه السّلام از این آیه سؤال شد فرمود: هرگاه خدا به تنهایى ذکر شود و اطاعت کسى را یادآورى نماید که خداوند امر به اطاعت از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله نموده است آنان که ایمان به جهان آخرت ندارند دلهایشان ناراحت و مشمئز مى‏شود، هرگاه کسانى ذکر شوند که خداوند امر به اطاعت آنان نفرموده است خوشحال مى‏شوند.

قُلِ‏ اى رسول در حالى که تو از آنها اعراض مى‏کنى و به پروردگارت روى مى‏آورى بگو: اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏ پروردگارت توجّه کن، او را یاد آور به‏ نحوى که در آن دلدارى تو باشد، دلدارى از اجابت نکردن قوم و از تخلّفشان، یعنى به یاد آور خدایى را که آفریننده همه‏ى ما سوى اللّه است، عالم و دانا به همه‏ى معلومات است، همه‏ى چیزها را مى‏داند که از جمله‏ى معلومات عناد قوم تو با تو و مخالف بودنشان با تو و منحصر بودن حکم بین بندگان در خداى تعالى است.

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا این جمله عطف بر (اللّهم) و از جمله‏ى چیزهایى است که خداوند امر کرده است تا رسول خدا جهت دلدارى خودش آن را بگوید.

یا عطف بر جمله‏ى (إِذا ذُکِرَ اللَّهُ‏) یا حال از یکى از اجزا این جمله است، یا حال از اجزاء (قُلِ اللَّهُمَّ … تا آخر آیه) مى‏باشد و لفظ (لو) براى در استقبال یا شرط در ماضى است که مفید انتفا و نفى جزا هنگام انتفاى شرط است و چون روز قیامت حتمى است فعل به صورت ماضى آمد تا قطعیّت را برسند.

مقصود از ظلم ظلم به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا مطلق ظلم اراده نشده است، چون بیشتر اصناف و انواع ظلم بخشنده مى‏شود، پس باید به آنچه که معهود به ظلم بر آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، ویژگى یابد.

ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ و این جمله تهدید رسایى براى کفّارست.

وَ بَدا لَهُمْ‏ عطف بر (افتدوا) یا حال است.

مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏ یعنى عمل و کارى که استهزا قرار مى‏داند، یا عذابى که آن را به مسخره مى‏گرفتند.

فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ‏ آنگاه که به انسان زیان و ضررى برسد ما را فراخوانند آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر جهت اشعار به این است که این مطلب در فطرت و سرشت انسان است، لفظ (فاء) براى سبب بودن ما بعدش نسبت به ما قبلش مى‏باشد.

یا لفظ (فاء) این جمله را بر جمله‏ى‏ (إِذا ذُکِرَ اللَّهُ‏ … تا آخر) یا بر جمله‏ى‏ (لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا) عطف مى‏کند و دلالت بر ترتیب در اخبار دارد.

ضُرٌّ دَعانا یعنى در هنگام سختى انسان ما را فرامى‏خواند، چون فطرتش در آن هنگام ظهور مى‏کند و با حجابهاى وهم و خیال پوشیده نمى‏ شود و نیاز ذاتى فطرى چنین اقتضا مى ‏کند که به خداى تعالى وابسته گردد و به درگاه او تضرّع نماید.

ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا یعنى آنگاه که نعمت به او دادیم و خیال انانیّت او بروز و ظهور کرد و حال تضرّع و دعاى خویش را فراموش کرد، از یاد مى‏ برد.

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏ وقتى به انسان نعمت عطا کردیم گوید این نعمت باستحقاق به من عطا گردید و منّت علم و آگاهى به کسب آن نعمت داشتم، یا مى‏ دانستم که آن نعمت خواهد رسید، چون من فهمیدم که خداوند آن نعمت را به من خواهد داد، که من نزد او مکانت و منزلتى دارم.

بَلْ‏ بلکه چنین و آن نعمت را انسان خودش کسب نکرده،با علم و شعور و احساس خویش به آن دست نیافته، بلکه آن نعمت‏ هِیَ فِتْنَهٌ فقط امتحان از جانب خدا و کشف از فساد انسان است، یا امتحان انسان است تا در او هیچ شایبه‏اى از علّت پندارى نباشد تا بدون شایبه‏اى داخل آتش شود.

وَ لکِنَ‏ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ بیشتر انسانها داراى مقام علم نیستند تا بدانند که این مطلب منافى مقام علم آنانست، یا نمى‏ دانند که این نعمت دادن آزمایش و امتحان آنانست.

قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ قبل از اینان نیز کسانى چنین سخنانى را بر زبان آورده‏اند، مانند قارون که گفت: من هر چه دارم از علم و آگاهى خودم دارم.

فَما أَغْنى‏ یعنى ثروت و دولت آنانى از عذاب خدا بى‏نیاز و جلوگیرى نمى‏کند.

عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ‏ مقصود اموال و قوا و اولاد و خدم و حشم است.

فَأَصابَهُمْ‏ این جمله عطف است از قبیل عطف تفصیل بر اجمال.

سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا یعنى زشتى آنچه را که خودشان کسب کرده‏اند به خودشان مى‏رسد، بنا بر تجسّم اعمال یا مقصود جزا و کیفر گناهان و بدى‏هاست.

وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ‏ یعنى آنها که ظلم به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله کردند، یا به ولایت تکوینى خود ظلم نمودند که همان ولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله‏ است، به این معناى که ولایت تکوینى را به ولایت تکلیفى منضمّ نکردند، آنان بدیهاى دست‏آوردهاى خویش را مى‏گیرند و نمى‏توانند خدا را عاجز کنند چه مقصودى از ظلم مطلق ظلم نیست، بلکه مقصود فرد معهود و مخصوصى از ظلم است که ظلم به آن مى‏باشد.

أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا این استفهام توبیخى است، یعنى چرا این مطلب را نمى‏دانند با اینکه برهان آن واضح و آثارش ظاهر است.

أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ البتّه خدا گشایش مى‏دهد روزى را بدون دخالت کسب و تدبیر در کسب روزى، تنگ مى‏کند روزى براى بعضى با کمال کوشش و سعى و تدبیر، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ در این کار نشانه‏هاى متعدّدى است که دلالت بر علم و قدرت و حکمت خداى تعالى و مراقبت او نسبت به بندگانش مى‏کند.

لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ و آن براى گروهى است که ایمان و اذعان به خدا و صفات او دارند، یا کسانى که با بیعت عام اسلام مى‏آورند، یا با بیعت خاصّ ولوى ایمان مى‏آورند.

آیات ۵۳- ۶۱

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۵۳ تا ۶۱]

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵۳) وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۵۴) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَهً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (۵۵) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ (۵۶) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (۵۷)

أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (۵۸) بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۵۹) وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (۶۰) وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۱)

ترجمه:

(۳۹/ ۶۱- ۵۳)

بگو اى بندگانم که زیاده بر خویشتن ستم روا داشته‏اید، از رحمت الهى نومید مباشید، چرا که خداوند همه گناهان را مى‏بخشد، که او آمرزگار مهربان است.

و پیش از آنکه عذاب بر شما نازل گردد و سپس یارى نیابید، به سوى پروردگارتان بازآیید و در برابر او تسلیم پیشه کنید.

همچنین پیش از آنکه عذاب به ناگهان بر سر شما فروآید و شما ناآگاه باشید، از بهترین آنچه از سوى پروردگارتان به سوى شما نازل شده است، پیروى کنید.

تا مبادا کسى بگوید وا حسرتا در آنچه در کار خداوند فروگذار کردم؛ و به راستى که از ریشخندکنندگان (اسلام و قرآن) بودم.

یا بگوید اگر خداوند مرا هدایت کرده بود، بى‏شک از پرهیزگاران مى‏شدم.

یا چون عذاب را بنگرد، بگوید کاش مرا بازگشتى (به دنیا) بود، آنگاه از نیکوکاران مى‏شدم.

حقّ این است که آیات من به سوى تو آمد و تو آنها را دروغ شمردى و سرکشى کردى و از کافران شدى.

و روز قیامت کسانى را که بر خداوند دروغ بسته‏اند، بینى که چهره‏هایشان سیاه (شده) است. (به آنان گویند) آیا منزلگاه متکبّران در جهنّم نیست؟

و خداوند کسانى را که پرهیزگارى ورزیده‏اند به رستگارى‏شان برهاند، چنانکه نه عذابى به آنان برسد و نه اندوهگین شوند.

تفسیر

قُلْ یا عِبادِیَ‏ همان طور که گذشت مخاطب قرار دادن عباد از جانب محمّد صلّى اللّه علیه و آله با یا عبادى در محل خودش؛ به راستى که بندگان خداى تعالى همان‏طورى‏که بنده‏ى خدایند بنده‏ى مظاهر او نیز هستند در طاعت و فرمان‏برى.

علاوه بر آن گاهى مى‏شود که حکم ظاهر به مظهر نسبت داده مى‏شود و آن در وقتى است که مظهر از انانیّت خویش بیرون رود و انانیّت ظاهر در او بروز و ظهور نماید.

همچنان‏که حکم مظهر گاهى به ظاهر نسبت داده مى‏شود و شاهد این مطلب قول خداى تعالى است: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ‏ و ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏ و قول خدا قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ‏ و قول خدا: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ و قول خدا: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ‏ و قول خدا: أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ‏ در این آیه‏ها خریدن و بیعت و قبول توبه و گرفتن صدقات که به خداى تعالى نسبت داده شده در حالى که این امور جزء توسّط مظاهر و خلفا محقّق نمى‏شود.

الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏ کسانى که درباره‏ى نفس خویش اسراف نمودند، یعنى در حقوق دنیوى نفس افراط کرده، در حقوق اخروى آن تفریط نمود.

لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً از رحمت خدا ناامید نشوید که خداوند همه‏ى گناهان را مى‏بخشد و این مطلب براى کسى است که نسبت به مظاهر و خلفاى الهى سمت بندگى و عبودیّت داشته باشد و این معنا محقّق نمى‏شود مگر براى کسى که با آنان با بیعت عام یا خاصّ بیعت کرده باشد.

بلکه مى‏گوییم: سمت بندگى محقّق نمى‏شود مگر براى کسى که با بیعت خاصّ بیعت کرده باشد، زیرا ایمان که همان سمت بندگى است جز با بیعت خاصّ داخل در قلب نمى‏شود، امّا دخول مسلمانان در اسلام جز مانند دخول تحت حکم سلاطین صورى نیست، لذا اجر و ثواب او فقط بر ایمان است نه بر اسلام یا در معناى آیه مى‏گوییم:

خطاب عامّ است و شامل هر کس است که تکوینا از عبودیّت و بندگى خدا منسلخ نشده باشد اعمّ از آنکه تکلیفا نیز بنده‏ى خدا شده باشد یا نشده باشد.

و انسلاخ و عادى شدن از بندگى تکوینى خدر تحقّق پیدا نمى‏کند مگر با تمکّن در پیروى هوا و شیطان، چه هر کس در پیروى آن دو متمکّن باشد بخشیده نمى‏شود.

چون این مرتبه از پیروى هوا و شیطان همان شرک است که خداوند فرموده آن را نمى‏بخشد و پایین‏تر از آن را مى‏ بخشد پس‏ مقصود از گناهان در اینجا غیر از شرک است که خداوند آن را نمى‏بخشد، هر کس که در پیروى شیطان متمکّن نباشد و شیطان را بر خود مسلّط نکرده باشد او تکوینا بر ولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله باقى است اگر چه تکلیفا به ولایت با آنان بیعت نکرده باشد.

بنابراین منافاتى بین این تعمیم و بین آنچه که در اخبار وارد شده مبنى بر اختصاص آیه به شیعه‏ى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله وجود ندارد.

در این مورد در تفسیر قمى آمده است: این آیه در خصوص شیعه‏ى على ابن ابى طالب علیه السّلام نازل شده است.

و از امام صادق علیه السّلام وارد شده: خداى تعالى در کتاب خود شما را ذکر کرده آنجا که فرموده: «یا عبادى …. تا آخر» فرمود: به خدا سوگند از این آیه غیر شما را اراده نکرده است.

و از امام باقر علیه السّلام آمده است: این آیه در خصوص شیعه از اولاد فاطمه علیها السّلام نازل شده است.

و از امام صادق علیه السّلام آمده است: جز شما کسى بر دین ابراهیم علیه السّلام نیست و جز از شما قبول نمى‏شود و گناهان جز شما بخشیده نمى‏شود.

از امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده: در قرآن آیه‏اى گسترده‏تر و وسیع‏تر از «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا ….. تا آخر» نیست.

و از نبى صلّى اللّه علیه و آله آمده: من در مقابل این آیه همه‏ى دنیا و آنچه که در آن هست دوست ندارم، یعنى همه‏ى دنیا را به این آیه نمى‏دهم.

و اگر آنچه که درباره‏ى شیعه‏ى على علیه السّلام وارد شده با این آیه جمع شود معلوم مى‏گردد که مقصود از «عبادى» جز شیعه‏ى على کسى نیست، مانند حدیث: دوستى على علیه السّلام حسنه و ثوابى که با آن هیچ گناهى ضرر نمى‏رساند، مانند: قدر دین خود را بدانید، قدر دین خود را بدانید، آن را محکم بگیرید که در دین شما گناه بخشیده شده، در غیر دین شما ثواب و حسنه قبول نمى‏شود.

و مانند این سخن، حالا که فهمیدى هر عمل خیرى که دلت مى‏خواهد انجام بده، چه خیر کم، یا شر زیاد، مانند: ولى و دوستدار على جز حلال نمى‏خورد و مانند: خداى تعالى پنج چیز را بر خلقش واجب نموده، در چهار چیز ترخیص نموده و اجازه‏ى ترک داده و در یک چیز ترخیص نکرده است (که آن ولایت است).

و غیر این احادیث که دلالت دارند بر اینکه اگر شخص با ولایت به حال احتضار برسد خداوند همه‏ى گناهانش را مى‏بخشد.

إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ که او آمرزنده‏ى مهربان است.

وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ‏ مقصود درب مضاف است که همان على بن ابى طالب علیه السّلام و ولىّ امر شماست.

و انابه و بازگشت به سوى او پس از بیعت جز با حضور نزد او محقق نمى‏شود، حضور نزد او به سبب شناختن او به نورانیّت است که همان حضور نزد خدا و معرفت به خداست.

وَ أَسْلِمُوا لَهُ‏ مطیع و تسلیم او شوید، بدین گونه که از جمیع نیّت‏ها و قصدهایتان خارج شوید، این معنا جز با حضور نزد او محقّق نمى‏شود.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ‏ قبل از آنکه عذاب احتضار یا عذاب قیامت فرارسد.

ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ‏ مرگ یا عذاب ناگهان فرارسد در حالى که شما از آمدن آن خبر ندارید تا براى دفع آن مهیّا شوید، یا آماده ورود آن باشید تا درد و رنج آن کمتر و آسان‏تر شود.

أَنْ تَقُولَ‏ امر کردیم که نفس بگوید، یا این مطلب را ما گفتیم تا نفس نگوید، ممکن است این جمله بدل از أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ‏ به نحو بدل اشتمال باشد، یعنى از بهترین چیزى که بر شما نازل شده پیروى کنید قبل از آنکه نفس حسرت کشد و ناراحت شود.

نَفْسٌ‏ اراده‏ى عموم بدلى یا اجتماعى از لفظ «نفس» در اینجا از نظر لفظ و معنا بعید است و اراده‏ى یک فرد غیر معیّن از نظر معنا مفید و از نظر لفظ قریب است، از جهت معنا و نکره بودن لفظ تحقیر لحاظ شده که آن در اینجا مورد نظرست.

یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‏ مى‏گوید:

وا حسرتا بر چیزى که در جنب خدا افراط کردم، یعنى درباره‏ى على علیه السّلام یا در ولایت او، چنانچه اخبار زیادى وارد شده و دلالت مى‏کند بر اینکه از «جنب اللّه» على علیه السّلام یا او و امامان بعد از او مى‏باشند.

از امام باقر علیه السّلام دراین‏باره آمده است: شدیدترین مردم از نظر حسرت خوردن در روز قیامت کسانى هستند که عدل و عدالت را توصیف نمودند ولى با آن مخالفت ورزیدند، در آن قول خداى تعالى است: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ».

و از امام کاظم علیه السّلام وارد شده: جنب اللّه امیر المؤمنین علیه السّلام است.

و از امام باقر علیه السّلام آمده است: ما جنب اللّه هستیم.

و از امام سجاد علیه السّلام و از امام صادق علیه السّلام آمده است: جنب اللّه على علیه السّلام است، آن حجّت خدا بر خلق است در روز قیامت.

و از امام رضا علیه السّلام در این آیه وارد شده که فرمود: این آیه درباره‏ى ولایت على علیه السّلام است.

و از على علیه السّلام آمده است: من جنب اللّه هستم و اخبار در این مورد بسیارست.

وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ‏ من از کسانى بودم که جنب اللّه را مسخره مى‏کردم.

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ‏ و لفظ «او» دلالت بر این مى‏کند که نفس از نهایت تحیّر و وحشت گاهى چنین مى‏گوید و گاهى چنان.

بَلى‏ جواب نفى است که از قول خداى تعالى: لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی‏ استفاده مى‏شود، اثبات آن چیزى است که نفى شده و ردّ بر آن نفى است، گویا گفته شده: وقتى که نفس مى‏گوید اگر خدا مرا هدایت مى‏کرد من از متّقین و پرهیزکاران مى‏شدم.

در جواب آن چه گفته مى‏شود؟ پس خداى تعالى فرمود: در جواب خدا مى‏گوید بلى آیات و نشانه‏هاى من به سوى تو آمد، تا قول نفس را که خداوند مرا هدایت نکرد ردّ کند.

قَدْ جاءَتْکَ‏ لفظ «جاءتک» به اعتبار معنا با تذکیر ضمیر خطاب خوانده شده، با تأنیث نیز خوانده شده است.

آیاتِی‏ نقل شده است که مقصود از آیات ائمّه علیهم السّلام است، طبق آنچه که ما از اشارات اخبار ذکر کردیم ممکن است لفظ «آیات» به على علیه السّلام و امامان پس از او تفسیر شود.

فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ‏ یعنى تو آیا مرا تکذیب کردى و از تسلیم و انقیاد و نسبت به آیات تکبّر ورزیدى.

وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ‏ یعنى تو به سبب کفر به آیات خدا از آن جهت که آیات خدا هستند به خدا کافر شدى چون آن آیات مظاهر خدا مى‏باشند، همچنین به علّت کفر به ولایت کافر به خدا گشتى، چون ایمان به خدا جز به سبب ایمان به ولایت حاصل نمى‏شود، نیز تو کافر به نعمت‏هاى خدا شدى، چه ولایت از بزرگترین نعمت‏هاى خدا بر خلقش مى‏باشد و کافر به ولایت کافر به بزرگترین نعمت‏هاست، زیرا نعمت، نعمت نمى‏شود مگر با ولایت.

وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ‏ بر خدا دروغ بستن بدین گونه است که منصب دینى را ادّعا کند درحالى‏که از خدا و جانشینانش اذن و اجازه نداشته باشد، مانند ادّعاى امامت و خلافت از جانب رسول، ادّعاى قضاوت، فتوا و ادّعاى امر به‏ معروف و نهى از منکر، ادّعاى وعظ و امامت جمعه و جماعت، تصرّف در اوقاف و اموال ایتام و غایبین، اجراى حدود و تعزیرات، گرفتن فى‏ء و انفال و صدقات، غیر این‏ها از مناصب دینى که به طور عموم یا خصوص احتیاج به اذن و اجازه از جانب خدا دارد.

به راههاى متعدّد روایت شده که مقصود کسى است که ادّعاى امامت کند در حالى که امام نباشد، پرسیده شد: حتّى اگر علوى و فاطمى باشد؟ فرمود: اگر چه علوى و فاطمى باشد.

وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ‏ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: حال و مقام کفّار چگونه است؟

پس فرمود: حال آنان چنین است که در جهنّم هستند، لیکن خداى تعالى این مطلب را به صورت استفهام ادا کرد تا تأکیدى بر این معناى باشد.

وَ یُنَجِّی اللَّهُ‏ عطف بر قول خداى تعالى: أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ‏ است، زیرا معناى آیه‏ى چنین است: محلّ و اقامتگاه کافرین جهنّم است و خداوند نجات مى‏دهد کسانى را که تقوى پیشه کردند.

الَّذِینَ اتَّقَوْا در اوّل سوره‏ى بقره بیان تقوى و تفاصیل آن گذشت.

بِمَفازَتِهِمْ‏ خداوند متّقین را به دلیل استعدادى که براى نجات دارند رهایى مى‏بخشد، یا منظور محلّ نجات آنهاست و لفظ «مفازه» به معناى محلّ نجات است، لفظ «مهلکه» ضدّ آن است و نیز «مفازه» به معناى صحرایى است که آب ندارند.

لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ این جمله جواب سؤال مقدّر و در مقام تحلیل است، یا از جهت لفظ و معنا از ما قبلش منقطع مى‏باشد.

آیات ۶۳- ۶۸

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۲ تا ۶۸]

اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ (۶۲) لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۶۳) قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ (۶۴) وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (۶۵) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (۶۶)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۷) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (۶۸)

ترجمه:

(۳۹/ ۶۸- ۶۲)

خداوند آفریدگار همه چیز است، او بر هر چیزى نگهبان است.

او راست کلیدهاى آسمانها و زمین، کسانى که آیات ما را انکار کرده‏اند، آنانند که زیانکارند.

بگو اى نادانان آیا فرمانم مى‏دهید که غیر از خدا را بپرستم؟

و به راستى بر تو و بر کسانى که پیش از تو بوده‏اند؛ وحى شده است که اگر شرک‏ورزى، عملت تباه گردد، بى‏شک از زیانکاران باشى.

بلکه خداوند را بپرست و از سپاسگزاران باش.

و خداوند را چنانکه سزاوار ارج اوست ارج ننهادند؛ حال آنکه سراسر زمین در روز قیامت در قبضه قدرت اوست؛ و آسمانها به دست او در هم نوردیده مى‏گردد؛ منزّه است او فراتر است از آنچه براى او شریک مى‏دانند.

و در صور دمیده شود، سپس هر کس که در آسمانها و هر کس که در زمین است، بى‏هوش شود؛ مگر آنکه خدا خواهد؛ سپس بار دیگر در آن دمیده شود، آنگاه ایشان (انسانها) ایستادگانى چشم به راهند.

تفسیر

اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ‏ یعنى خداوند بر هر چیزى نگهبان است و آن را حفظ مى‏کند و بر آنچه که خیر و صلاح است ابقاء مى‏کند.

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ خداوند داراى کلیدهاى آسمانها و زمین است، مقالید آسمانها و زمین عبارت از وجود است که سبب قوام و بقاى آنهاست و اگر همین وجود مملوک خداوند باشد دیگر آسمانها و زمین چیزى ندارند که مملوک خدا نباشد، پس خداوند مالک همه‏ى اجزاء آسمانها و زمین است، آنها از خودشان هیچ موجودیت و انانیّتى ندارند و این جمله در مقام تعلیل است.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ‏ و کسانى که به على علیه السّلام و ولایت او کفر ورزیدند.

أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ‏ آنها زیان‏کارانند، زیانى جز کفر به على علیه السّلام نیست زیرا کسى که به خدا کافر مى‏شود در صورتى که استعداد فطرى او باطل نشود امکان توبه و بازگشت براى او هست، همچنین است حال کسى که به رسول و روز قیامت کافر باشد، ولى اگر کسى به ولایت کافر شود، بدین گونه که ولایت تکلیفى و تکوینى را قطع کرده باشد دیگر استعداد توبه براى او باقى نمى‏ماند، او در این صورت مرتد فطرى است که توبه‏اش قبول نمى‏شود و جز قتل و کشتن براى او نیست بر خلاف غیر آن از کفّار دیگر، لذا ادّعاى انحصار خسران و زیان در این قسم از کفر شده است.

قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ‏ لفظ «غیر اللّه» مفعول «اعبد» است، لفظ «تأمرونّى» جمله‏ى معترضه بین فعل و مفعول است، مفعول آن محذوف مى‏باشد، تقدیرا چنین بوده است: «تأمرونّى بعبادته» یا لفظ «غیر اللّه» مفعول «تأمرونّى» و لفظ «اعبد» بدل اشتمال از آن است به تقدیر لفظ «ان» و لفظ «تأمرونّى» به سه وجه (حذف و ادغام و فکّ» که جائز بوده است در نون وقایه با نون جمع خوانده شود.

وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ‏ این جمله ابتداى کلام از جانب خدا در مقام رد کفّار است که مى‏گفتند: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله تو نسبت به بعضى از خدایان ما تسلیم شو تا ما به خداى تو ایمان بیاوریم، چنانچه قول خداى تعالى: «قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی» نیز در همین زمینه ردّ قول کفّار بود.

وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ‏ یعنى این وحى از اوّل زمان‏ نبوّت استمرار داشت و اختصاص به نبىّ معیّن و وقت خاصّى نداشت.

زیرا بعثت پیامبر جز براى نفى شرک نبود به خصوص اگر مقصود از شرک شرک در ولایت باشد، که ولایت مبدأ بعثت و غایت آن مى‏باشد.

لَئِنْ أَشْرَکْتَ‏ اگر در عبارت شرک به خدا بیاورى یا اگر به على علیه السّلام و ولایت مشرک شوى عمل تو از بین مى‏رود و از زیانکاران خواهى شد.

لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ در آن صورت عمل تو تباه شده و از زیانکاران خواهى بود.

این مطلب کنایه از امّت و شرک آوردن آنها به ولایت است، لیکن در مورد این خطاب نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مورد خطاب قرار گرفته تا مبالغه در تهدید امّت باشد، دلالت بر این معناى بکند که نبى صلّى اللّه علیه و آله با کمال عظمت و مقام نبوّتش اگر بخواهد مشرک شود عملش از بین خواهد رفت تا چه رسد به غیر نبىّ که داراى این مقام نباشد.

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ تقدیم لفظ «اللّه» براى اشاره به حصر است، یعنى فقط خدا را عبادت کن.

وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ‏ و براى عبادت خدا و انحصار عبادت در خدا از شکرگزاران باش.

در تفسیر قمّى درباره‏ى این آیه آمده است: این آیه خطاب به نبى صلّى اللّه علیه و آله است ولى معناى آن به امّت برمى‏گردد و دلیل این‏ مطلب قول خداى تعالى است: «بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ» چه خداى تعالى مى‏داند که نبىّ او عبادتش مى‏ کند و تشکّر آن را به‏ جا مى‏ آورد، لیکن خداوند پیامبرش را دعوت به عبادت کرد تا به امّت پیامبر بیاموزد.

و از امام باقر علیه السّلام از این آیه سؤال شد فرمود: تفسیر آیه این است که اگر بعد از خودت با ولایت على به ولایت دیگرى نیز دستور دهى عمل تو از بین مى‏رود و از زیانکاران خواهى شد.

و از امام صادق علیه السّلام روایت شده: اگر در ولایت غیر او را شریک بیاورى، فرمود: بلکه خدا را عبادت کن بنحو عبادت اطاعت و از سپاسگزاران باش که برادر و پسر عمویت را کمک و یاد تو قرار دادم.

غرض از نقل امثال این اخبار این است که بدانى که هرگاه اشراک و توحید ذکر شود مقصود اشراک و توحید نسبت به ولایت است، خواه مقصود از ظاهر لفظ نیز همین معنى باشد یا مقصود از لفظ چیز دیگرى مى‏باشد.

بنابراین قول خداى تعالى: «بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ» یعنى بلکه على علیه السّلام را عبادت (به طاعت) کن و ولایت او را بپذیر، که على علیه السّلام مظهر خداى تعالى است، چون عبادت خدا جز با ولایت میسّر نیست، بر نعمت ولایت از شکرکنندگان باش.

و بنابراین معناى قول خدا: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏ نیز چنین مى‏شود: قدر على علیه السّلام را ندانسته، یا قدر ولایت را آن‏چنان‏که‏ باید ندانستند.

و چون مقصود و کنایه از امّت است بیان حال آنها را بر اشراک نبىّ صلّى اللّه علیه و آله عطف نمود، گویا که فرموده باشد: و لکن قدر او را آن‏چنان‏که باید ندانستند، زیرا همان‏طور که قدر و اندازه‏ى ذات احدیّت براى هیچ یک از مخلوقاتش ممکن نیست همچنین شناختن قدر و اندازه‏ى ولایت آن‏طور که باید براى کسى امکان‏پذیر نیست به جز صاحب ولایت مطلق.

قمّى گفته است: این آیه درباره‏ى خوارج نازل شده و سرّ اینکه مردم قدر خدا را نمى‏دانند این است که آنها محدود هستند، در این مورد فرقى بین انبیا و اوصیا و بین سایر خلق نیست، نهایت اینکه انبیا از بعضى حدود بشرى و انسان خارج شدند، غیر آنان از آن حدود خارج نشده‏اند، ذات احدیّت و همچنین مشیّت که از آن به ولایت تعبیر مى‏شود و آن علویّت على علیه السّلام است از حدود مطلق و رهاست و محدود به حدود نمى‏تواند مطلق را درک کند، پس قدر و اندازه‏ى مطلق را نمى‏داند، چون دانستن قدر آن مسبوق به ادراک آن است و امّا نبىّ خاتم صلّى اللّه علیه و آله و ولىّ خاتم علیه السّلام قدر و ولایت را مى‏دانند ولى قدر خدا را نمى‏دانند و تنها خداست که قدر همه را مى‏داند.

وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ لفظ «قبضه» به معناى یک‏بار و قبض کردن است و این لفظ دلالت بر تفخیم عظمت خدا مى‏کند، زیرا این لفظ مى‏رساند که زمین با آن عظمت و بزرگى‏اش براى خداوند یک قبضه است.

و مقصود از زمین چنانچه بارها گذشت اعمّ از عالم مثال سفلى و عالم مثال علوى و عام طبع یا جمع آسمانها و زمین‏هایش مى‏باشد.

وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ در مورد زمین قبضه و گرفتن اطلاق نمود بدون تغییر به طرف راست، بدون قید طى به معناى پیچیدن ولى در مورد آسمانها لفظ طىّ را به کار برد و آن را به طرف راست مقیّد نمود تا اشاره به این باشد که زمین نسبت به آسمانها حقیر و پست است و آسمانها نسبت به زمین شرافت و بلندى دارند، یعنى آسمانها با آن عظمت از آن خداست.

در عین حال کفّار بت جماد را که به دست خود ساخته‏اند یا مخلوق ضعیفى را شریک خدا قرار مى‏دهند.

سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ خداوند منزّه است از آنچه که آنها شریک قرار داده از قبیل بت‏ها و ستارگان و انواع مخلوقات مانند عناصر و موالید آنها و منزّه است از آنچه که در ولایت به او شرک مى‏آورند و از آنچه که در عبادت شریک او قرار مى‏دهند مانند غرض‏ها و هواهاى نفسانى.

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ آوردن لفظ ماضى براى اشاره به تحقّق و حتمى بودن آن است، یا از باب آنست که قضیه نسبت به نبى مخاطب گذشته است، یا قضیّه نسبت به او در حین خطاب واقع شده است.

فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ صور که دمیده شده همه‏ى کسانى که در آسمانها و زمین بودند مدهوش‏ مرگ گشتند، مقدّم داشتن کسانى را که در آسمانها هستند جهت شرافت آنها است وگرنه نخست ساکنان زمین مى‏میرند، چون مراد نفخه‏ى اوّل و دمیدن اوّل است که با آن تمام زمینیان مى‏میرند و پس از آن کسانى که در آسمانها هستند مى‏میرند.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ مگر کسى که خداوند بخواهد او زنده باشد و در خبرى آمده است: مقصود جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملک‏الموت است.

و در خبر دیگرى است: آنان شهدا هستند که در اطراف عرش با شمشیر قرآن بافته‏ اند.

ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ سپس نفخه‏ى دیگرى مى‏شود یعنى دمیدن دوم که آن نفخه‏ى احیا و زنده کردن است.

فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ‏ در سوره‏ى نمل بیان کسانى که در روز قیامت و هنگام نفخ اوّل و دوم ایمن هستند گذشت، در سوره‏ى نور معانى صور و وجوه قرائت لفظ آن و چگونگى نفخ در آن و چگونگى میراندن و زنده کردن را بیان کردیم.

آیات ۶۹- ۷۵

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۹ تا ۷۵]

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۶۹) وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (۷۰) وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۱) قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۲) وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (۷۳)

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۷۴) وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۷۵)

ترجمه:

(۳۹/ ۷۵- ۶۹)

و سراسر عرصه‏ى محشر به نور پروردگارش درخشان گردد و نامه‏ى اعمال در میان نهند و پیامبران و گواهان را به میان آورند و بین مردم به حقّ داورى شود و بر آنان ستم نرود.

و به هر کس جزاى کردارش به تمامى داده شود، او [خداوند] به آنچه کرده‏اند داناتر است.

و کافران را گروه گروه به سوى جهنّم برانند؛ تا چون به نزدیک آن رسند، درهایش گشوده شود؛ و نگهبانان آن به ایشان گویند آیا پیامبرانى از میان خودتان به نزد شما نیامدند که بر شما آیات پروردگارتان را مى‏خواندند، شما را از دیدار این روزتان هشدار مى‏دادند؛ گویند چرا، ولى حکم عذاب بر کافران تحقّق یافته است.

گفته شود از درهاى جهنّم وارد شوید که جاودانه در آنید، چه بد است منزلگاه‏ متکبّران.

و کسانى را که از پروردگارشان پروا کرده‏اند، گروه گروه به سوى بهشت برانند، تا به نزدیک آن رسند، در حالى که درهایش گشوده است، نگهبانان آن به ایشان گویند سلام بر شما خوش آمدید، به آن وارد شوید و جاودانه بمانید.

و گویند سپاس خداوندى را که وعده‏ى خود را در حقّ ما راست گردانید و به ما سرزمین [بهشت‏] را به میراث داد که از بهشت هرجا که خواهیم سکنا کنیم؛ پس چه نیکوست پاداش اهل عمل.

و فرشتگان را بینى که عرش را در میان گرفته‏اند، سپاسگزارانه پروردگارشان را تسبیح مى‏گویند، در میان آنان به حقّ داورى شود، گفته شود سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است.

تفسیر

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها تحقیق تبدیل و دگرگونى زمین و نورانى شدن آن با نور پروردگارش بدان که نسبت به زمین و زمینیان مانند نسبت روح به بدن و قواى بدن است، چنانچه نور روح فقط در قواى درک‏کننده ظاهر مى‏شود، نه در سایر آلات بدن، چه سایر آلات در تاریکى مادّه فرورفته است، همچنین نور امام در دنیا جز در کاملین از شیعیانش ظاهر نمى‏شود، نور امام در غیر شیعیان کامل از عناصر و موالید آنها انسان باشد یا حیوان، نبات باشد یا جماد ظاهر نمى‏گردد، چه آنها در تاریکى مادّه و عوارض آن فرورفته‏اند، آنگاه که دنیا منقضى شود، برزخهایى که به وجهى از دنیا شمرده مى‏شود به پایان برسد.

و انسان به اعراف یا به عالم مثال نورى علوى منتهى شود زمین دگرگون مى‏شود، مادّه و لوازم آن از بین مى‏رود، زمین با نور امام علیه السّلام روشن مى‏شود، چنانچه این زمین در دنیا با نور آفتاب روشن است، آنگاه که زمین عالم دگرگون شود، زمین ملکوت بر زمین ملک غالب گردد و زمین بدن با نور ملکوت امام روشن مى‏شود، بلکه زمین عالم کبیر با نور ملکوت امام روشن مى‏گردد و انسان با نور امام از نور آفتاب بى‏ نیاز مى‏ شود.

چنانچه مولوى قدّس سرّه از زبان شیخ معروف مغربى گفته است:

گفت عبد اللّه شیخ مغربى‏ شصت سال از شب ندیدم من شبى‏
من ندیدم ظلمتى در شصت سال‏ نى به روز و نى به شب از اعتدال‏

و چون انسان نمونه‏اى از عالم است این‏چنین است که هرگاه با ولادت دوّم متولّد شود و ملکوت امامش بر او ظاهر گردد و چگونگى روشن شدن زمین با نور پروردگارش بر او ظاهر مى‏شود.

امام صادق علیه السّلام فرمود: پروردگار زمین امام زمین است، پرسیده شد: آنگاه که خروج کند چه مى‏شود؟ فرمود: آن وقت مردم از نور آفتاب و نور ماه بى‏نیاز مى‏شوند، به نور امام اکتفا مى‏کنند.

و از امام صادق علیه السّلام آمده است: آنگاه که قائم ما قیام کند زمین با نور پروردگارش روشن مى‏شود، بندگان از نور آفتاب و نور ماه بى‏نیاز مى‏شوند و تاریکى از بین مى‏رود، همه‏ى این مطالب در عالم صغیر اشاره به تولّد دوّم و ظهور ملکوت امام است.

وَ وُضِعَ الْکِتابُ‏ در سوره کهف بیان وضع کتاب گذشت.

وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ‏ پیامبران آورده مى‏شوند.

پیامبرانى که فرستادگان خدا به سوى مردم هستند تا از آنان از اجابت مردم و از اطاعت آنان و تسلیم شدنشان نسبت به خدا سؤال شود.

وَ الشُّهَداءِ یعنى کسانى که در دعوت خلق جانشینان رسولان هستند، شاهد افعال و احوال و اخلاق و گفتار مردم بعد از پیامبران هستند.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ بین بندگان یا بین پیامبران، شهدا و بین خلق حکم به حقّ شود بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ‏ به نحوى که آن قضاوت هرگز به باطل آمیخته نشده است و لا جرم ظلمى در آن نیست.

در سوره آل عمران درباره مفهوم توقیه (وفات و ایفاى عهد) و بالاخره هر روان در کردار خویش شرح کافى داده شد.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ‏ این جمله حال است، یعنى آوردن انبیاء و شهداء بدان جهت نیست که خداوند به حال و افعال آنها جاهل است، بلکه نمودار ساختن افزودنى آگاهى خدا بر کردارهاى آنهاست.

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى کسانى که به ولایت کافر شدند دسته‏دسته به جهنّم سوق داده مى‏شوند، کفر به ولایت بدین گونه است که ولایت از جهت تکوین و تکلیف قطع مى‏شود تا وقتى که مرگ آنها فرارسد در حالى که کافر هستند.

إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً لفظ «زمر» جمع «زمره» به معناى دسته و جماعت پراکنده مى‏باشد، چون اهل جهنّم بر حسب اختلاف احوالشان در سبقت و عدم آن، شدّت عذاب و سبک بودن آن مختلف و پراکنده، هستند لذا لفظ «زمر» استعمال شده است.

حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها در اینجا لفظ «فتحت» جواب «اذا» است تا اشاره به این باشد که درهاى جهنّم قبل از رسیدن به آنها بسته است، آنگاه که اهل جهنّم به درها مى‏رسند باز مى‏شود، بخلاف درهاى بهشت که قبل از رسیدن اهل بهشت آن درها باز است.

و وجه مطلب این است که انسان بعد از آفرینش آدم از خاک که از آسمانها و زمین‏ها و سجّین و علّین در زمین بدنش جمع شده آدم را در بهشت دنیا جا مى‏دهد، پس آدم انسان از اوّل خلقتش در بهشت است و در نتیجه درهاى بهشت از اوّل خلقت آدم بر او باز است، او داخل در آن بهشت است، از آنجا جز با عصیان و گناه خارج نمى‏شود، ولى درهاى جهنّم بسته است، چون جهنّم و درهاى آن ضدّ فطرت آدم است همیشه بر او بسته است مگر آن وقت که از بهشت بیرون رود و به سوى آتش سوق داده شود، آنگاه که به سوى آتش سوق داده شود درهاى آتش بر او باز مى‏شود.

و لذا خداى تعالى در هیچ یک از آیات دخول را به درهاى بهشت نسبت نداده، در حالى در بیشتر آیات دخول را به درهاى جهنّم نسبت داده است.

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ‏ گویا که آنها چنین گفته‏اند: و لکن ما کافر بودیم، از جهت کفر ما کلمه‏ى عذاب بر ما حتمى شده و ما با آگاه کردن رسولان الهى آگاه و متنبه نشدیم.

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها گفته مى‏شود که به درهاى دوزخ داخل شوید و در آن همیشه بمانید.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ‏ بیان تقوى و معانى و مراتب آن در اوّل و اواسط سوره بقره و غیر آن شرح کاملى آورده شد.

إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً به بهشت سوق داده مى‏شوند در جماعت‏ها و دسته‏هاى مختلف، اختلاف آنها بر حسب حال و مرکب و مراتب و منازل مى‏باشد.

حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها جواب لفظ «اذا» محذوف است یعنى هرگاه بیایند و درها باز شوند داخل بهشت گردند، یا آن‏چنان داراى کرامت و بزرگوارى هستند که وصف آن ممکن نیست، در نظیر این جمله که درباره‏ى جهنّم بود وجه اسقاط «واو» در آنجا و آوردن «واو» در اینجا را ذکر کردیم.

و بعضى گفته‏اند: آمدن لفظ «واو» در اینجا بدان جهت است که درهاى بهشت هشت است، درهاى جهنّم هفت و عرب‏ها در عدد هشت «واو» مى‏آورند و آن را و او هشت مى‏نامند.

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ‏ به اهل بهشت تهنیت مى‏گویند در مقابل استهزایى که نسبت به کفّار انجام مى‏دهند.

فَادْخُلُوها خالِدِینَ‏ از امام صادق علیه السّلام از پدرش علیه السّلام از جدّش از على علیه السّلام آمده است که فرمود: بهشت داراى هشت در است:

درى که از آن پیامبران و صدّیقین داخل مى‏شوند، درى که شهدا و صالحین داخل مى‏شوند، از پنج در دیگر شیعیان و دوستداران ما داخل مى‏شوند، من دائما بر صراط ایستاده و دعا مى‏کنم و مى‏گویم:

پروردگار را شیعیان، دوستداران، یاران، اولیاى من و کسانى که در دنیا دوستدار من بودند همه را سالم نگهدار، در این هنگام ناگهان از بطن عرش صدایى شنیده مى‏شود که مى‏گوید:

دعاى تو را اجابت کردم، در مورد شیعه‏ى تو شفاعت نمودم، هر کسى که از شیعه مى‏باشد و مرا دوست داشته باشد، به من یارى کند، جنگ کند با کسى که با من در قول یا فعل جنگ مى‏کند مورد شفاعت قرار مى‏گیرد، تا هفتاد هزار از همسایگان و نزدیکانش نیز مورد شفاعت قرار مى‏گیرد و در دیگرى که سایر مسلمانان داخل مى‏شوند، مسلمانانى که شهادت به لا إله الّا اللّه داده، در قلبشان مثقال ذرّه‏اى از بغض ما اهل بیت علیهم السّلام نباشد.

وَ قالُوا مؤمنین پس از مشاهده بهشت و نعمت‏ها و گستردگى و وسعت آن، منازل خودشان در بهشت، نعمت دادن خدا به آنها با انواع نعمت‏ها مى‏گویند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ‏ سپاس خدا را که وعده خود را نسبت به ما به درستى به انجام رسانید و زمین بهشت، یا زمین دنیا، یا زمین آخرت را به ما میراث بخشید.

چون کسى که در بهشت کامل است مى‏تواند در جمیع اجزاء دنیا تصرّف کند.

نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا عامّ است که در این صورت معناى آیه این است که به هر بیننده‏اى گفته مى‏شود: ملائکه را در حول عرش مى‏بینى که حمد و تسبیح خدا مى‏گویند.

اگر خطاب مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد عدول به مضارع براى اشعار به این است که حالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله در زمان حال چنان است که ملائکه را ببیند.

حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ در اوّل سوره فاتحه وجه تغییر تسبیح به حمد گذشت، گفتم که تسبیح خداى تعالى جز با حمد او نیست، چنانچه حمد او جز تسبیح او نیست، در اوّل سوره بقره وجه فرق تسبیح و تقدیس، بیان معناى تسبیح و تقدیس در آیه «و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک» بیان شد.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ بین ملائکه حکم شد بدین معنا که هر یک از آنها در مقام مناسب خود قرار داده شد، بر هر یک به عبادت شایسته‏ى خودش حکم شد، یا مقصود بین خلائق است که در این صورت تأکید ما قبلش مى‏باشد، اشعار به این است که محمّد صلّى اللّه علیه و آله آن را دیده است.

وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ فعل «قیل» به صورت مفعول آورده شده تا اشاره به این باشد که این گفتار بر زبان هر کس مى‏تواند جارى شود، مخصوص به گوینده‏ى خاصّى نیست.

رَبِّ الْعالَمِینَ‏ که در این هنگام براى هر کس روشن‏ مى‏شود که خداى تعالى پروردگار جمیع اجزاء همه عالم‏ها است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: هر کس سوره‏ى «زمر» را بخواند، آن را بر زبانش سبک شمارد خداوند به او شرف دنیا و آخرت را عطا مى‏کند و او را بدون مال و عشیره عزیز مى‏نماید تا آنجا که هیبت او هر بیننده‏اى را مى‏گیرد، جسد او بر آتش حرام مى‏شود، در بهشت براى او هزار شهر بنا مى‏شود که در هر شهرى هزار قصر و در هر قصر یک‏صد حوریه است، در عین حال براى او دو چشمه‏ى جارى و دو چشمه‏ى جوشان آب گوارا، دو بهشت داراى درختان سبز و خرم و داراى حورانى که در سراپرده‏هاى خود مستورند، در آن بهشت‏ها میوه‏ها و نعمت‏هاى گوناگون است. و از هر نوع میوه یک جفت است.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۴۰۳

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=