ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره زمر ۳۸-۷۵
آیات ۳۸- ۴۴
[سوره الزمر (۳۹): آیات ۳۸ تا ۴۴]
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰) إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲)
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴)
ترجمه:
(۳۹/ ۴۴- ۳۸)
و اگر از ایشان بپرسى که چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است، بىشک گویند خداوند، بگو ملاحظه کنید که آنچه به جاى خداوند مىپرستید، اگر خداوند در حقّ من بلایى خواسته باشد، آیا آنان بلاگردانش هستند؟ یا اگر در حقّ من خیرى خواسته باشد آیا آنان بازدارنده رحمت او هستند؟ بگو خداوند مرا کافى است، که اهل توکّل بر او توکّل مىکنند.
بگو اى قوم من، هر چه توانید بکنید، من نیز کنندهام، پس به زودى خواهید دانست.
که بر سر چه کسى عذابى سازد، عذابى پاینده بر او فرود مىآید.
ما کتاب آسمانى را به حقّ براى مردم بر تو فرستادیم، پس هر کس که رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است؛ و هر کس بیراه مىرود، همانا به زیان خویش بیراه رفته است، تو نگهبان آنان نیستى.
خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها، نیز آن را که نمرده است در خوابش، مىگیرد، سپس آن را که مرگش را رقم زده است، نگاه مىدارد، دیگرى را تا زمانى معیّن گسیل مىدارد؛ بىگمان در این امر براى اندیشهوران مایههاى عبرت است.
آیا (کافران) به جاى خداوند شفیعانى بر گرفتهاند؟ بگو حتّى اگر بر چیزى دست نداشته باشند و تعقل نکنند (باز هم آنان را شفیع مىگیرند؟)
تفسیر
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ این جمله عطف بر «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» است، آن حال در مقام تعلیل مىباشد.
مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَ اگر از آنها بپرسى آسمانها و زمین را چه کسى آفریده؟ در پاسخ مىگویند: خدا آفریده، پس چگونه تو را از کسانى مى ترسانند که پائینتر از خداى تعالى است؟
قُلْ در مقام ردّ آنها در مورد ترسانیدن توبه آنها بگو:
أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ یعنى آیا آن کفّار مىتوانند از رحمت خدا جلوگیرى نمایند؟
در حالى که هیچ ضررى جز از ناحیهى او نیست، هیچ رحمتى جز با اذن او نیست.
پس چگونه شما مرا از خدایان خود مىترسانید، در حالى که ترس محقّق نمىشود مگر با ضرر زدن یا منع کردن از نفع که هیچ کدام از دست آنها برنمىآید و در مؤنّث آوردن ضمیرها توهین به خدایان آنها است، خواه مقصود از خدایان بتها و ستارگان و امثال آنها باشند، یا مقصود کسانى باشند که در دنیا ریاست را به خود بستهاند و خود را در برابر پیشوایان حقّ قرار دادهاند.
قُلْ به آنان با جرأت بگو و نترس:
حَسْبِیَ اللَّهُ خداوند مرا بس است، من احتیاجى به غیر خدا ندارم، پس خدایان شما هر کارى که مىتوانند نسبت به من انجام دهند.
عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ باید توکّلکنندگان بر او توکّل نمایند، چون با اعتراف و اقرار همه فاعل و مؤثّر در وجود جز خدا نیست.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۳۶۶
قُلْ در مقابل تهدیدشان تو نیز آنان را تهدید کن و بگو:
قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ اى قوم بر منزلت یا به مقدار قدرت خویش عمل کنید، خواه لفظ «مکانتکم» از «کان» باشد یا از «مکن».
إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ تفسیر عین همین آیه در اوائل سورهى هود بیان شد.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ این جمله مستأنفه و در مقام تعلیل امر به قول است، یعنى ما بر تو کتاب را نازل کردیم لِلنَّاسِ بِالْحَقِ تا آنها را تهدید و ترغیب نمایى پس چرا به آنها نمىگویى؟
پس آنچه را که به تو نازل کردیم بدون بیم و هراس بازگوى و از آن بیندیش که مىشنوند یا نمىشنوند.
فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ تو وکیل و نگهبان آنها نیستى تا مراقب عدم گمراهى آنها باشى و براى گمراهى آنها باشى و براى گمراهى آنان حزن و اندوه به خودت راه دهى.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ این جمله از ما قبلش منقطع است و در سورهى نساء وجه جمع بین میراندن خدا و میراندن ملائکه و رسولان خدا و میراندن ملک الموت گذشت.
حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ جملهى (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ) عطف بر (الأنفس) از قبیل عطف عامّ بر خاصّ است.
فِی مَنامِها متعلّق به (لم تمت) است یعنى انسان داراى نفس حیوانى و نفس عقلانى است، خداوند جمیع نفسها را به هنگام مرگشان مىمیراند، همچنین مىمیراند نفسهاى حیوانى را که هنگام خواب از بدنها خارج نمىشوند، چه نفسهایى که هنگام خواب از بدنها خارج مىشوند نفسهاى عقلانى است، شباهت به این دارد و به نظر چنین مىآید که خداوند هنگام مرگ نفس حیوانى را قبض نکند، زیرا آن نفس پست و بىارزش است و توجّه و اعتنا به آن نمىشود، بلکه خود به خود فانى مىشود، یا ملائکه آن را قبض مىکنند.
و ممکن است لفظ (فى منامها) متعلّق به (یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ) باشد، معنى آن این است که خداوند و نفسها را مىمیراند، یعنى هنگام خواب نفسها را قبض مىکند.
فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى بنا بر وجه اوّل معناى آیه این است خداوند نفسهایى را که مرگشان حتمى شده قبض و امساک مىکند، نفسهاى دیگر را که مرگشان حتمى نشده رها کرده و واگذارد، یعنى در بدنهایشان باقى مى گذارد تا اجلشان فرا برسد، یا نفسهاى عقلانى را هنگام خواب مى گیرد و نفسهاى حیوانى را به حال خود مى گذارد تا هنگام مرگ.
معناى آیه بنا بر معناى دوّم این است که خداوند نفسهایى را که با مرگ میرانده است مىگیرد و قبض مىکند و نفسهاى دیگر را که با خواب میرانده است دوباره برمىگرداند، یعنى بعد از گرفتن دوباره به بدنها بازمى گرداند.
إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى تا مدّت معیّن و معلوم.
إِنَّ فِی ذلِکَ در این قبض روح و میراندن هنگام مرگ و خواب لآیات آیات و نشانه هاى متعدّدى بر مبدأ بودن خدا و علم قدرت و کمال حکمت او دارد، نیز دلالت دارد بر اینکه عالم دیگرى غیر از این عالم باقى است و نفسها به آن عالم برمىگردند و انسان داراى مراتبى است و حکم بعضى از مراتب حکم طبع است، حکم بعضى دیگر حکم عقل مجرّد است، ممکن است آنچه را که در عالم باقى است مشاهده نمود، همانطور که آنچه در این عالم است مشاهده مىشود، غیر اینها.
لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ گروهى که قوّه مفکّره را استعمال مىکنند و به کار مىاندازند، بدین گونه که عقل را در استنباط معانى دقیق و نتایج خفى و پنهان از مقدّمات واضح و آشکار استخدام مى کنند (به کار مى گیرند).
و غیر آن گروه اگر چه داراى شعور و علم و مغز باشند و اگر چه داراى تذکّر و تنبّه باشند ولى از مشهودات و دیدنىهاى خود به آیات و نشانههاى خدا راه نمىبرند.
أَمِ اتَّخَذُوا لفظ (ام) منقطعه و متضمّن استفهام یا خالى از استفهام است یا متّصله است که معادل آن حذف شده است، تقدیر چنین است: (اتّخذوا من دون اللّه آلهه یعبدونها ام اتّخذوا من دون اللّه شفعاء).
مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ به آنان بگو: آیا خدایان خود را براى خود خدا شفیع مىگیرید.
أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً و اگر بگیرند آنان از چیزهایى نیستند که قابل مالکیّت باشند.
وَ لا یَعْقِلُونَ این جمله به منزلهى (بل لا یعقلون) است.
یعنى، بلکه خردى ندارند.
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً بگو: همهى شفاعتها براى خداست، پس چرا شما غیر او را نزد او شفیع قرار مىدهید.
یا معناى آیه این است: بلکه آنان جز على را شفیع اتّخاذ کردند که مظهر تامّ الهى است و به سبب همین مظهریّت است که اسم خدا بر او اطلاق مىشود.
به کفّار بگو: آیا آن بتها و خدایان باطل را شفیعان و امامان خود اتّخاذ مىکنید در حالى که آنها مالک هیچ چیزى نیستند، حتّى آن هم مالک نفوس و قواى آنها که هر صاحب نفسى مالک است نیز نمىباشند و آن بتها نسبت به خیر و شرّ انسانى خود نیز نادانند و تعقّل نمىکنند تا چه رسد به غیر خودشان.
به کفّار بگو: اى گروهى که شفیعانى مىطلبید تا نزد خدا براى شما شفاعت بکنند همهى شفاعتها براى على علیه السّلام است، یعنى جمیع مراتب شفاعت و جزئیّات آن مخصوص على علیه السّلام است و هیچ نوع شفاعتى براى هیچ کس نیست، پس شما چرا از على علیه السّلام رو برمىگردانید و به سوى غیر على علیه السّلام روى مى آورد.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ این جمله در مقام تعلیل است. ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یعنى شفاعت در دنیا مختصّ به خدا است، چون خدا مالک آسمانها و زمین است، شفاعت در آخرت مختصّ به خداست، چون همه به سوى او بازمىگردند، نه به سوى غیر خدا.
آیات ۴۵- ۵۲
[سوره الزمر (۳۹): آیات ۴۵ تا ۵۲]
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵) قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَهٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹)
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰) فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲)
ترجمه:
(۳۹/ ۵۲- ۴۴)
بگو شفاعت به تمامى خداى راست؛ فرمانروایى آسمانها و زمین او راست؛ آنگاه به سوى او بازگردانده مىشوید.
و چون خداوند به تنهایى یاد شود، دلهاى نامؤمنان به آخرت تنگ شود، چون کسانى که در برابر او به پرستش گرفته شدهاند، یاد شونده، آنگاه است که آنان شادمانى مىکنند.
بگو بار خدایا، اى پدیدآورنده آسمانها و زمین، اى داناى پنهان و پیدا، تو در میان بندگانت، در آنچه در آن اختلاف مىورزیدند، داورى مىکنى.
اگر هر آنچه در زمین است و همانند آن، از آن ستمکاران (مشرک) باشد، آن را در برابر سهمگینى عذاب در روز قیامت، (بدهند و) بلاگردان کنند، از سوى خداوند، چیزى که حسابش را نمىکردند، بر آنان آشکار شود.
و کیفر آنچه کرده بودند، بر آنان آشکار شد، (کیفر) آنچه به ریشخند گرفته بودند، آنان را فروگرفت.
و چون به انسانى بلایى رسد، ما را به دعا بخواند، سپس چون از جانب خود به او نعمتى ارزانى داریم، گوید همانا به خاطر علم (ى که داشتهام) آن را به من دادهاند؛ حقّ این است که آن آزمونى است؛ ولى بیشترینه آنان نمىدانند.
به راستى که پیشینیانشان هم همین سخن را گفتند؛ و آنچه به دست آورده بودند، به دادشان نرسید.
سپس کیفر آنچه انجام داده بودند، به آنان رسید؛ و کسانى از اینان که ستم کرده (/ شرک ورزیده) بودند زودا که کیفر آنچه انجام داده بودند، به آنان برسد و آنان گزیر و گریزى ندارند.
آیا ندانستهاند که خداوند روزى را براى هر کس که بخواهد گشاده یا فروبسته مىدارد، بىگمان در این امر براى اهل ایمان مایههاى عبرت است.
تفسیر
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ این جمله به منزلهى استدراک است، گویا که براى بعضى این توهّم پیش آمده که با این وصف دیگر نباید به غیر خدا توجّه کنند.
پس چرا مى کنند لذا فرمود: و لکن هنگامى که خداوند به تنهایى ذکر شود دلهاى آنان متنفّر مىشود.
اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ دلهاى آنانى که ایمان به آخرت ندارند از ذکر خدا مشمئز مىشود، چه آنان به خدا پشت کردند، بر هواهاى خویش روى آوردند، کسى که پشت به چیزى مىنماید از آن چیز و ذکرش متنفّر و مشمئز است در حالى که کسى که بر چیزى روى بیاورد از آن چیز و ذکرش خوشحال است.
وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ یعنى هرگاه غیر از خدا مانند بتها، طاغوتها و معاندین على علیه السّلام ذکر شود خوشحال مىشوند.
از امام صادق علیه السّلام از این آیه سؤال شد فرمود: هرگاه خدا به تنهایى ذکر شود و اطاعت کسى را یادآورى نماید که خداوند امر به اطاعت از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله نموده است آنان که ایمان به جهان آخرت ندارند دلهایشان ناراحت و مشمئز مىشود، هرگاه کسانى ذکر شوند که خداوند امر به اطاعت آنان نفرموده است خوشحال مىشوند.
قُلِ اى رسول در حالى که تو از آنها اعراض مىکنى و به پروردگارت روى مىآورى بگو: اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ پروردگارت توجّه کن، او را یاد آور به نحوى که در آن دلدارى تو باشد، دلدارى از اجابت نکردن قوم و از تخلّفشان، یعنى به یاد آور خدایى را که آفریننده همهى ما سوى اللّه است، عالم و دانا به همهى معلومات است، همهى چیزها را مىداند که از جملهى معلومات عناد قوم تو با تو و مخالف بودنشان با تو و منحصر بودن حکم بین بندگان در خداى تعالى است.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا این جمله عطف بر (اللّهم) و از جملهى چیزهایى است که خداوند امر کرده است تا رسول خدا جهت دلدارى خودش آن را بگوید.
یا عطف بر جملهى (إِذا ذُکِرَ اللَّهُ) یا حال از یکى از اجزا این جمله است، یا حال از اجزاء (قُلِ اللَّهُمَّ … تا آخر آیه) مىباشد و لفظ (لو) براى در استقبال یا شرط در ماضى است که مفید انتفا و نفى جزا هنگام انتفاى شرط است و چون روز قیامت حتمى است فعل به صورت ماضى آمد تا قطعیّت را برسند.
مقصود از ظلم ظلم به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا مطلق ظلم اراده نشده است، چون بیشتر اصناف و انواع ظلم بخشنده مىشود، پس باید به آنچه که معهود به ظلم بر آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، ویژگى یابد.
ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ و این جمله تهدید رسایى براى کفّارست.
وَ بَدا لَهُمْ عطف بر (افتدوا) یا حال است.
مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ یعنى عمل و کارى که استهزا قرار مىداند، یا عذابى که آن را به مسخره مىگرفتند.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ آنگاه که به انسان زیان و ضررى برسد ما را فراخوانند آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر جهت اشعار به این است که این مطلب در فطرت و سرشت انسان است، لفظ (فاء) براى سبب بودن ما بعدش نسبت به ما قبلش مىباشد.
یا لفظ (فاء) این جمله را بر جملهى (إِذا ذُکِرَ اللَّهُ … تا آخر) یا بر جملهى (لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا) عطف مىکند و دلالت بر ترتیب در اخبار دارد.
ضُرٌّ دَعانا یعنى در هنگام سختى انسان ما را فرامىخواند، چون فطرتش در آن هنگام ظهور مىکند و با حجابهاى وهم و خیال پوشیده نمى شود و نیاز ذاتى فطرى چنین اقتضا مى کند که به خداى تعالى وابسته گردد و به درگاه او تضرّع نماید.
ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا یعنى آنگاه که نعمت به او دادیم و خیال انانیّت او بروز و ظهور کرد و حال تضرّع و دعاى خویش را فراموش کرد، از یاد مى برد.
قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ وقتى به انسان نعمت عطا کردیم گوید این نعمت باستحقاق به من عطا گردید و منّت علم و آگاهى به کسب آن نعمت داشتم، یا مى دانستم که آن نعمت خواهد رسید، چون من فهمیدم که خداوند آن نعمت را به من خواهد داد، که من نزد او مکانت و منزلتى دارم.
بَلْ بلکه چنین و آن نعمت را انسان خودش کسب نکرده،با علم و شعور و احساس خویش به آن دست نیافته، بلکه آن نعمت هِیَ فِتْنَهٌ فقط امتحان از جانب خدا و کشف از فساد انسان است، یا امتحان انسان است تا در او هیچ شایبهاى از علّت پندارى نباشد تا بدون شایبهاى داخل آتش شود.
وَ لکِنَ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ بیشتر انسانها داراى مقام علم نیستند تا بدانند که این مطلب منافى مقام علم آنانست، یا نمى دانند که این نعمت دادن آزمایش و امتحان آنانست.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قبل از اینان نیز کسانى چنین سخنانى را بر زبان آوردهاند، مانند قارون که گفت: من هر چه دارم از علم و آگاهى خودم دارم.
فَما أَغْنى یعنى ثروت و دولت آنانى از عذاب خدا بىنیاز و جلوگیرى نمىکند.
عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ مقصود اموال و قوا و اولاد و خدم و حشم است.
فَأَصابَهُمْ این جمله عطف است از قبیل عطف تفصیل بر اجمال.
سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا یعنى زشتى آنچه را که خودشان کسب کردهاند به خودشان مىرسد، بنا بر تجسّم اعمال یا مقصود جزا و کیفر گناهان و بدىهاست.
وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ یعنى آنها که ظلم به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله کردند، یا به ولایت تکوینى خود ظلم نمودند که همان ولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، به این معناى که ولایت تکوینى را به ولایت تکلیفى منضمّ نکردند، آنان بدیهاى دستآوردهاى خویش را مىگیرند و نمىتوانند خدا را عاجز کنند چه مقصودى از ظلم مطلق ظلم نیست، بلکه مقصود فرد معهود و مخصوصى از ظلم است که ظلم به آن مىباشد.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا این استفهام توبیخى است، یعنى چرا این مطلب را نمىدانند با اینکه برهان آن واضح و آثارش ظاهر است.
أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ البتّه خدا گشایش مىدهد روزى را بدون دخالت کسب و تدبیر در کسب روزى، تنگ مىکند روزى براى بعضى با کمال کوشش و سعى و تدبیر، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در این کار نشانههاى متعدّدى است که دلالت بر علم و قدرت و حکمت خداى تعالى و مراقبت او نسبت به بندگانش مىکند.
لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ و آن براى گروهى است که ایمان و اذعان به خدا و صفات او دارند، یا کسانى که با بیعت عام اسلام مىآورند، یا با بیعت خاصّ ولوى ایمان مىآورند.
آیات ۵۳- ۶۱
[سوره الزمر (۳۹): آیات ۵۳ تا ۶۱]
قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵۳) وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۵۴) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَهً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (۵۵) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ (۵۶) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (۵۷)
أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (۵۸) بَلى قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۵۹) وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (۶۰) وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۱)
ترجمه:
(۳۹/ ۶۱- ۵۳)
بگو اى بندگانم که زیاده بر خویشتن ستم روا داشتهاید، از رحمت الهى نومید مباشید، چرا که خداوند همه گناهان را مىبخشد، که او آمرزگار مهربان است.
و پیش از آنکه عذاب بر شما نازل گردد و سپس یارى نیابید، به سوى پروردگارتان بازآیید و در برابر او تسلیم پیشه کنید.
همچنین پیش از آنکه عذاب به ناگهان بر سر شما فروآید و شما ناآگاه باشید، از بهترین آنچه از سوى پروردگارتان به سوى شما نازل شده است، پیروى کنید.
تا مبادا کسى بگوید وا حسرتا در آنچه در کار خداوند فروگذار کردم؛ و به راستى که از ریشخندکنندگان (اسلام و قرآن) بودم.
یا بگوید اگر خداوند مرا هدایت کرده بود، بىشک از پرهیزگاران مىشدم.
یا چون عذاب را بنگرد، بگوید کاش مرا بازگشتى (به دنیا) بود، آنگاه از نیکوکاران مىشدم.
حقّ این است که آیات من به سوى تو آمد و تو آنها را دروغ شمردى و سرکشى کردى و از کافران شدى.
و روز قیامت کسانى را که بر خداوند دروغ بستهاند، بینى که چهرههایشان سیاه (شده) است. (به آنان گویند) آیا منزلگاه متکبّران در جهنّم نیست؟
و خداوند کسانى را که پرهیزگارى ورزیدهاند به رستگارىشان برهاند، چنانکه نه عذابى به آنان برسد و نه اندوهگین شوند.
تفسیر
قُلْ یا عِبادِیَ همان طور که گذشت مخاطب قرار دادن عباد از جانب محمّد صلّى اللّه علیه و آله با یا عبادى در محل خودش؛ به راستى که بندگان خداى تعالى همانطورىکه بندهى خدایند بندهى مظاهر او نیز هستند در طاعت و فرمانبرى.
علاوه بر آن گاهى مىشود که حکم ظاهر به مظهر نسبت داده مىشود و آن در وقتى است که مظهر از انانیّت خویش بیرون رود و انانیّت ظاهر در او بروز و ظهور نماید.
همچنانکه حکم مظهر گاهى به ظاهر نسبت داده مىشود و شاهد این مطلب قول خداى تعالى است: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ و ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى و قول خدا قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ و قول خدا: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ و قول خدا: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ و قول خدا: أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ در این آیهها خریدن و بیعت و قبول توبه و گرفتن صدقات که به خداى تعالى نسبت داده شده در حالى که این امور جزء توسّط مظاهر و خلفا محقّق نمىشود.
الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ کسانى که دربارهى نفس خویش اسراف نمودند، یعنى در حقوق دنیوى نفس افراط کرده، در حقوق اخروى آن تفریط نمود.
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً از رحمت خدا ناامید نشوید که خداوند همهى گناهان را مىبخشد و این مطلب براى کسى است که نسبت به مظاهر و خلفاى الهى سمت بندگى و عبودیّت داشته باشد و این معنا محقّق نمىشود مگر براى کسى که با آنان با بیعت عام یا خاصّ بیعت کرده باشد.
بلکه مىگوییم: سمت بندگى محقّق نمىشود مگر براى کسى که با بیعت خاصّ بیعت کرده باشد، زیرا ایمان که همان سمت بندگى است جز با بیعت خاصّ داخل در قلب نمىشود، امّا دخول مسلمانان در اسلام جز مانند دخول تحت حکم سلاطین صورى نیست، لذا اجر و ثواب او فقط بر ایمان است نه بر اسلام یا در معناى آیه مىگوییم:
خطاب عامّ است و شامل هر کس است که تکوینا از عبودیّت و بندگى خدا منسلخ نشده باشد اعمّ از آنکه تکلیفا نیز بندهى خدا شده باشد یا نشده باشد.
و انسلاخ و عادى شدن از بندگى تکوینى خدر تحقّق پیدا نمىکند مگر با تمکّن در پیروى هوا و شیطان، چه هر کس در پیروى آن دو متمکّن باشد بخشیده نمىشود.
چون این مرتبه از پیروى هوا و شیطان همان شرک است که خداوند فرموده آن را نمىبخشد و پایینتر از آن را مى بخشد پس مقصود از گناهان در اینجا غیر از شرک است که خداوند آن را نمىبخشد، هر کس که در پیروى شیطان متمکّن نباشد و شیطان را بر خود مسلّط نکرده باشد او تکوینا بر ولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله باقى است اگر چه تکلیفا به ولایت با آنان بیعت نکرده باشد.
بنابراین منافاتى بین این تعمیم و بین آنچه که در اخبار وارد شده مبنى بر اختصاص آیه به شیعهى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله وجود ندارد.
در این مورد در تفسیر قمى آمده است: این آیه در خصوص شیعهى على ابن ابى طالب علیه السّلام نازل شده است.
و از امام صادق علیه السّلام وارد شده: خداى تعالى در کتاب خود شما را ذکر کرده آنجا که فرموده: «یا عبادى …. تا آخر» فرمود: به خدا سوگند از این آیه غیر شما را اراده نکرده است.
و از امام باقر علیه السّلام آمده است: این آیه در خصوص شیعه از اولاد فاطمه علیها السّلام نازل شده است.
و از امام صادق علیه السّلام آمده است: جز شما کسى بر دین ابراهیم علیه السّلام نیست و جز از شما قبول نمىشود و گناهان جز شما بخشیده نمىشود.
از امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده: در قرآن آیهاى گستردهتر و وسیعتر از «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا ….. تا آخر» نیست.
و از نبى صلّى اللّه علیه و آله آمده: من در مقابل این آیه همهى دنیا و آنچه که در آن هست دوست ندارم، یعنى همهى دنیا را به این آیه نمىدهم.
و اگر آنچه که دربارهى شیعهى على علیه السّلام وارد شده با این آیه جمع شود معلوم مىگردد که مقصود از «عبادى» جز شیعهى على کسى نیست، مانند حدیث: دوستى على علیه السّلام حسنه و ثوابى که با آن هیچ گناهى ضرر نمىرساند، مانند: قدر دین خود را بدانید، قدر دین خود را بدانید، آن را محکم بگیرید که در دین شما گناه بخشیده شده، در غیر دین شما ثواب و حسنه قبول نمىشود.
و مانند این سخن، حالا که فهمیدى هر عمل خیرى که دلت مىخواهد انجام بده، چه خیر کم، یا شر زیاد، مانند: ولى و دوستدار على جز حلال نمىخورد و مانند: خداى تعالى پنج چیز را بر خلقش واجب نموده، در چهار چیز ترخیص نموده و اجازهى ترک داده و در یک چیز ترخیص نکرده است (که آن ولایت است).
و غیر این احادیث که دلالت دارند بر اینکه اگر شخص با ولایت به حال احتضار برسد خداوند همهى گناهانش را مىبخشد.
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ که او آمرزندهى مهربان است.
وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ مقصود درب مضاف است که همان على بن ابى طالب علیه السّلام و ولىّ امر شماست.
و انابه و بازگشت به سوى او پس از بیعت جز با حضور نزد او محقق نمىشود، حضور نزد او به سبب شناختن او به نورانیّت است که همان حضور نزد خدا و معرفت به خداست.
وَ أَسْلِمُوا لَهُ مطیع و تسلیم او شوید، بدین گونه که از جمیع نیّتها و قصدهایتان خارج شوید، این معنا جز با حضور نزد او محقّق نمىشود.
مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ قبل از آنکه عذاب احتضار یا عذاب قیامت فرارسد.
ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ مرگ یا عذاب ناگهان فرارسد در حالى که شما از آمدن آن خبر ندارید تا براى دفع آن مهیّا شوید، یا آماده ورود آن باشید تا درد و رنج آن کمتر و آسانتر شود.
أَنْ تَقُولَ امر کردیم که نفس بگوید، یا این مطلب را ما گفتیم تا نفس نگوید، ممکن است این جمله بدل از أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ به نحو بدل اشتمال باشد، یعنى از بهترین چیزى که بر شما نازل شده پیروى کنید قبل از آنکه نفس حسرت کشد و ناراحت شود.
نَفْسٌ ارادهى عموم بدلى یا اجتماعى از لفظ «نفس» در اینجا از نظر لفظ و معنا بعید است و ارادهى یک فرد غیر معیّن از نظر معنا مفید و از نظر لفظ قریب است، از جهت معنا و نکره بودن لفظ تحقیر لحاظ شده که آن در اینجا مورد نظرست.
یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ مىگوید:
وا حسرتا بر چیزى که در جنب خدا افراط کردم، یعنى دربارهى على علیه السّلام یا در ولایت او، چنانچه اخبار زیادى وارد شده و دلالت مىکند بر اینکه از «جنب اللّه» على علیه السّلام یا او و امامان بعد از او مىباشند.
از امام باقر علیه السّلام دراینباره آمده است: شدیدترین مردم از نظر حسرت خوردن در روز قیامت کسانى هستند که عدل و عدالت را توصیف نمودند ولى با آن مخالفت ورزیدند، در آن قول خداى تعالى است: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ».
و از امام کاظم علیه السّلام وارد شده: جنب اللّه امیر المؤمنین علیه السّلام است.
و از امام باقر علیه السّلام آمده است: ما جنب اللّه هستیم.
و از امام سجاد علیه السّلام و از امام صادق علیه السّلام آمده است: جنب اللّه على علیه السّلام است، آن حجّت خدا بر خلق است در روز قیامت.
و از امام رضا علیه السّلام در این آیه وارد شده که فرمود: این آیه دربارهى ولایت على علیه السّلام است.
و از على علیه السّلام آمده است: من جنب اللّه هستم و اخبار در این مورد بسیارست.
وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ من از کسانى بودم که جنب اللّه را مسخره مىکردم.
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ و لفظ «او» دلالت بر این مىکند که نفس از نهایت تحیّر و وحشت گاهى چنین مىگوید و گاهى چنان.
بَلى جواب نفى است که از قول خداى تعالى: لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی استفاده مىشود، اثبات آن چیزى است که نفى شده و ردّ بر آن نفى است، گویا گفته شده: وقتى که نفس مىگوید اگر خدا مرا هدایت مىکرد من از متّقین و پرهیزکاران مىشدم.
در جواب آن چه گفته مىشود؟ پس خداى تعالى فرمود: در جواب خدا مىگوید بلى آیات و نشانههاى من به سوى تو آمد، تا قول نفس را که خداوند مرا هدایت نکرد ردّ کند.
قَدْ جاءَتْکَ لفظ «جاءتک» به اعتبار معنا با تذکیر ضمیر خطاب خوانده شده، با تأنیث نیز خوانده شده است.
آیاتِی نقل شده است که مقصود از آیات ائمّه علیهم السّلام است، طبق آنچه که ما از اشارات اخبار ذکر کردیم ممکن است لفظ «آیات» به على علیه السّلام و امامان پس از او تفسیر شود.
فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ یعنى تو آیا مرا تکذیب کردى و از تسلیم و انقیاد و نسبت به آیات تکبّر ورزیدى.
وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ یعنى تو به سبب کفر به آیات خدا از آن جهت که آیات خدا هستند به خدا کافر شدى چون آن آیات مظاهر خدا مىباشند، همچنین به علّت کفر به ولایت کافر به خدا گشتى، چون ایمان به خدا جز به سبب ایمان به ولایت حاصل نمىشود، نیز تو کافر به نعمتهاى خدا شدى، چه ولایت از بزرگترین نعمتهاى خدا بر خلقش مىباشد و کافر به ولایت کافر به بزرگترین نعمتهاست، زیرا نعمت، نعمت نمىشود مگر با ولایت.
وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ بر خدا دروغ بستن بدین گونه است که منصب دینى را ادّعا کند درحالىکه از خدا و جانشینانش اذن و اجازه نداشته باشد، مانند ادّعاى امامت و خلافت از جانب رسول، ادّعاى قضاوت، فتوا و ادّعاى امر به معروف و نهى از منکر، ادّعاى وعظ و امامت جمعه و جماعت، تصرّف در اوقاف و اموال ایتام و غایبین، اجراى حدود و تعزیرات، گرفتن فىء و انفال و صدقات، غیر اینها از مناصب دینى که به طور عموم یا خصوص احتیاج به اذن و اجازه از جانب خدا دارد.
به راههاى متعدّد روایت شده که مقصود کسى است که ادّعاى امامت کند در حالى که امام نباشد، پرسیده شد: حتّى اگر علوى و فاطمى باشد؟ فرمود: اگر چه علوى و فاطمى باشد.
وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: حال و مقام کفّار چگونه است؟
پس فرمود: حال آنان چنین است که در جهنّم هستند، لیکن خداى تعالى این مطلب را به صورت استفهام ادا کرد تا تأکیدى بر این معناى باشد.
وَ یُنَجِّی اللَّهُ عطف بر قول خداى تعالى: أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ است، زیرا معناى آیهى چنین است: محلّ و اقامتگاه کافرین جهنّم است و خداوند نجات مىدهد کسانى را که تقوى پیشه کردند.
الَّذِینَ اتَّقَوْا در اوّل سورهى بقره بیان تقوى و تفاصیل آن گذشت.
بِمَفازَتِهِمْ خداوند متّقین را به دلیل استعدادى که براى نجات دارند رهایى مىبخشد، یا منظور محلّ نجات آنهاست و لفظ «مفازه» به معناى محلّ نجات است، لفظ «مهلکه» ضدّ آن است و نیز «مفازه» به معناى صحرایى است که آب ندارند.
لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ این جمله جواب سؤال مقدّر و در مقام تحلیل است، یا از جهت لفظ و معنا از ما قبلش منقطع مىباشد.
آیات ۶۳- ۶۸
[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۲ تا ۶۸]
اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (۶۲) لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۶۳) قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ (۶۴) وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (۶۵) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (۶۶)
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۷) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (۶۸)
ترجمه:
(۳۹/ ۶۸- ۶۲)
خداوند آفریدگار همه چیز است، او بر هر چیزى نگهبان است.
او راست کلیدهاى آسمانها و زمین، کسانى که آیات ما را انکار کردهاند، آنانند که زیانکارند.
بگو اى نادانان آیا فرمانم مىدهید که غیر از خدا را بپرستم؟
و به راستى بر تو و بر کسانى که پیش از تو بودهاند؛ وحى شده است که اگر شرکورزى، عملت تباه گردد، بىشک از زیانکاران باشى.
بلکه خداوند را بپرست و از سپاسگزاران باش.
و خداوند را چنانکه سزاوار ارج اوست ارج ننهادند؛ حال آنکه سراسر زمین در روز قیامت در قبضه قدرت اوست؛ و آسمانها به دست او در هم نوردیده مىگردد؛ منزّه است او فراتر است از آنچه براى او شریک مىدانند.
و در صور دمیده شود، سپس هر کس که در آسمانها و هر کس که در زمین است، بىهوش شود؛ مگر آنکه خدا خواهد؛ سپس بار دیگر در آن دمیده شود، آنگاه ایشان (انسانها) ایستادگانى چشم به راهند.
تفسیر
اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ یعنى خداوند بر هر چیزى نگهبان است و آن را حفظ مىکند و بر آنچه که خیر و صلاح است ابقاء مىکند.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند داراى کلیدهاى آسمانها و زمین است، مقالید آسمانها و زمین عبارت از وجود است که سبب قوام و بقاى آنهاست و اگر همین وجود مملوک خداوند باشد دیگر آسمانها و زمین چیزى ندارند که مملوک خدا نباشد، پس خداوند مالک همهى اجزاء آسمانها و زمین است، آنها از خودشان هیچ موجودیت و انانیّتى ندارند و این جمله در مقام تعلیل است.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و کسانى که به على علیه السّلام و ولایت او کفر ورزیدند.
أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ آنها زیانکارانند، زیانى جز کفر به على علیه السّلام نیست زیرا کسى که به خدا کافر مىشود در صورتى که استعداد فطرى او باطل نشود امکان توبه و بازگشت براى او هست، همچنین است حال کسى که به رسول و روز قیامت کافر باشد، ولى اگر کسى به ولایت کافر شود، بدین گونه که ولایت تکلیفى و تکوینى را قطع کرده باشد دیگر استعداد توبه براى او باقى نمىماند، او در این صورت مرتد فطرى است که توبهاش قبول نمىشود و جز قتل و کشتن براى او نیست بر خلاف غیر آن از کفّار دیگر، لذا ادّعاى انحصار خسران و زیان در این قسم از کفر شده است.
قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ لفظ «غیر اللّه» مفعول «اعبد» است، لفظ «تأمرونّى» جملهى معترضه بین فعل و مفعول است، مفعول آن محذوف مىباشد، تقدیرا چنین بوده است: «تأمرونّى بعبادته» یا لفظ «غیر اللّه» مفعول «تأمرونّى» و لفظ «اعبد» بدل اشتمال از آن است به تقدیر لفظ «ان» و لفظ «تأمرونّى» به سه وجه (حذف و ادغام و فکّ» که جائز بوده است در نون وقایه با نون جمع خوانده شود.
وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ این جمله ابتداى کلام از جانب خدا در مقام رد کفّار است که مىگفتند: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله تو نسبت به بعضى از خدایان ما تسلیم شو تا ما به خداى تو ایمان بیاوریم، چنانچه قول خداى تعالى: «قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی» نیز در همین زمینه ردّ قول کفّار بود.
وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ یعنى این وحى از اوّل زمان نبوّت استمرار داشت و اختصاص به نبىّ معیّن و وقت خاصّى نداشت.
زیرا بعثت پیامبر جز براى نفى شرک نبود به خصوص اگر مقصود از شرک شرک در ولایت باشد، که ولایت مبدأ بعثت و غایت آن مىباشد.
لَئِنْ أَشْرَکْتَ اگر در عبارت شرک به خدا بیاورى یا اگر به على علیه السّلام و ولایت مشرک شوى عمل تو از بین مىرود و از زیانکاران خواهى شد.
لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ در آن صورت عمل تو تباه شده و از زیانکاران خواهى بود.
این مطلب کنایه از امّت و شرک آوردن آنها به ولایت است، لیکن در مورد این خطاب نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مورد خطاب قرار گرفته تا مبالغه در تهدید امّت باشد، دلالت بر این معناى بکند که نبى صلّى اللّه علیه و آله با کمال عظمت و مقام نبوّتش اگر بخواهد مشرک شود عملش از بین خواهد رفت تا چه رسد به غیر نبىّ که داراى این مقام نباشد.
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ تقدیم لفظ «اللّه» براى اشاره به حصر است، یعنى فقط خدا را عبادت کن.
وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ و براى عبادت خدا و انحصار عبادت در خدا از شکرگزاران باش.
در تفسیر قمّى دربارهى این آیه آمده است: این آیه خطاب به نبى صلّى اللّه علیه و آله است ولى معناى آن به امّت برمىگردد و دلیل این مطلب قول خداى تعالى است: «بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ» چه خداى تعالى مىداند که نبىّ او عبادتش مى کند و تشکّر آن را به جا مى آورد، لیکن خداوند پیامبرش را دعوت به عبادت کرد تا به امّت پیامبر بیاموزد.
و از امام باقر علیه السّلام از این آیه سؤال شد فرمود: تفسیر آیه این است که اگر بعد از خودت با ولایت على به ولایت دیگرى نیز دستور دهى عمل تو از بین مىرود و از زیانکاران خواهى شد.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده: اگر در ولایت غیر او را شریک بیاورى، فرمود: بلکه خدا را عبادت کن بنحو عبادت اطاعت و از سپاسگزاران باش که برادر و پسر عمویت را کمک و یاد تو قرار دادم.
غرض از نقل امثال این اخبار این است که بدانى که هرگاه اشراک و توحید ذکر شود مقصود اشراک و توحید نسبت به ولایت است، خواه مقصود از ظاهر لفظ نیز همین معنى باشد یا مقصود از لفظ چیز دیگرى مىباشد.
بنابراین قول خداى تعالى: «بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ» یعنى بلکه على علیه السّلام را عبادت (به طاعت) کن و ولایت او را بپذیر، که على علیه السّلام مظهر خداى تعالى است، چون عبادت خدا جز با ولایت میسّر نیست، بر نعمت ولایت از شکرکنندگان باش.
و بنابراین معناى قول خدا: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ نیز چنین مىشود: قدر على علیه السّلام را ندانسته، یا قدر ولایت را آنچنانکه باید ندانستند.
و چون مقصود و کنایه از امّت است بیان حال آنها را بر اشراک نبىّ صلّى اللّه علیه و آله عطف نمود، گویا که فرموده باشد: و لکن قدر او را آنچنانکه باید ندانستند، زیرا همانطور که قدر و اندازهى ذات احدیّت براى هیچ یک از مخلوقاتش ممکن نیست همچنین شناختن قدر و اندازهى ولایت آنطور که باید براى کسى امکانپذیر نیست به جز صاحب ولایت مطلق.
قمّى گفته است: این آیه دربارهى خوارج نازل شده و سرّ اینکه مردم قدر خدا را نمىدانند این است که آنها محدود هستند، در این مورد فرقى بین انبیا و اوصیا و بین سایر خلق نیست، نهایت اینکه انبیا از بعضى حدود بشرى و انسان خارج شدند، غیر آنان از آن حدود خارج نشدهاند، ذات احدیّت و همچنین مشیّت که از آن به ولایت تعبیر مىشود و آن علویّت على علیه السّلام است از حدود مطلق و رهاست و محدود به حدود نمىتواند مطلق را درک کند، پس قدر و اندازهى مطلق را نمىداند، چون دانستن قدر آن مسبوق به ادراک آن است و امّا نبىّ خاتم صلّى اللّه علیه و آله و ولىّ خاتم علیه السّلام قدر و ولایت را مىدانند ولى قدر خدا را نمىدانند و تنها خداست که قدر همه را مىداند.
وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ لفظ «قبضه» به معناى یکبار و قبض کردن است و این لفظ دلالت بر تفخیم عظمت خدا مىکند، زیرا این لفظ مىرساند که زمین با آن عظمت و بزرگىاش براى خداوند یک قبضه است.
و مقصود از زمین چنانچه بارها گذشت اعمّ از عالم مثال سفلى و عالم مثال علوى و عام طبع یا جمع آسمانها و زمینهایش مىباشد.
وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ در مورد زمین قبضه و گرفتن اطلاق نمود بدون تغییر به طرف راست، بدون قید طى به معناى پیچیدن ولى در مورد آسمانها لفظ طىّ را به کار برد و آن را به طرف راست مقیّد نمود تا اشاره به این باشد که زمین نسبت به آسمانها حقیر و پست است و آسمانها نسبت به زمین شرافت و بلندى دارند، یعنى آسمانها با آن عظمت از آن خداست.
در عین حال کفّار بت جماد را که به دست خود ساختهاند یا مخلوق ضعیفى را شریک خدا قرار مىدهند.
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ خداوند منزّه است از آنچه که آنها شریک قرار داده از قبیل بتها و ستارگان و انواع مخلوقات مانند عناصر و موالید آنها و منزّه است از آنچه که در ولایت به او شرک مىآورند و از آنچه که در عبادت شریک او قرار مىدهند مانند غرضها و هواهاى نفسانى.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ آوردن لفظ ماضى براى اشاره به تحقّق و حتمى بودن آن است، یا از باب آنست که قضیه نسبت به نبى مخاطب گذشته است، یا قضیّه نسبت به او در حین خطاب واقع شده است.
فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ صور که دمیده شده همهى کسانى که در آسمانها و زمین بودند مدهوش مرگ گشتند، مقدّم داشتن کسانى را که در آسمانها هستند جهت شرافت آنها است وگرنه نخست ساکنان زمین مىمیرند، چون مراد نفخهى اوّل و دمیدن اوّل است که با آن تمام زمینیان مىمیرند و پس از آن کسانى که در آسمانها هستند مىمیرند.
إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر کسى که خداوند بخواهد او زنده باشد و در خبرى آمده است: مقصود جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملکالموت است.
و در خبر دیگرى است: آنان شهدا هستند که در اطراف عرش با شمشیر قرآن بافته اند.
ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى سپس نفخهى دیگرى مىشود یعنى دمیدن دوم که آن نفخهى احیا و زنده کردن است.
فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ در سورهى نمل بیان کسانى که در روز قیامت و هنگام نفخ اوّل و دوم ایمن هستند گذشت، در سورهى نور معانى صور و وجوه قرائت لفظ آن و چگونگى نفخ در آن و چگونگى میراندن و زنده کردن را بیان کردیم.
آیات ۶۹- ۷۵
[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۹ تا ۷۵]
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۶۹) وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (۷۰) وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۱) قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۲) وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (۷۳)
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۷۴) وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۷۵)
ترجمه:
(۳۹/ ۷۵- ۶۹)
و سراسر عرصهى محشر به نور پروردگارش درخشان گردد و نامهى اعمال در میان نهند و پیامبران و گواهان را به میان آورند و بین مردم به حقّ داورى شود و بر آنان ستم نرود.
و به هر کس جزاى کردارش به تمامى داده شود، او [خداوند] به آنچه کردهاند داناتر است.
و کافران را گروه گروه به سوى جهنّم برانند؛ تا چون به نزدیک آن رسند، درهایش گشوده شود؛ و نگهبانان آن به ایشان گویند آیا پیامبرانى از میان خودتان به نزد شما نیامدند که بر شما آیات پروردگارتان را مىخواندند، شما را از دیدار این روزتان هشدار مىدادند؛ گویند چرا، ولى حکم عذاب بر کافران تحقّق یافته است.
گفته شود از درهاى جهنّم وارد شوید که جاودانه در آنید، چه بد است منزلگاه متکبّران.
و کسانى را که از پروردگارشان پروا کردهاند، گروه گروه به سوى بهشت برانند، تا به نزدیک آن رسند، در حالى که درهایش گشوده است، نگهبانان آن به ایشان گویند سلام بر شما خوش آمدید، به آن وارد شوید و جاودانه بمانید.
و گویند سپاس خداوندى را که وعدهى خود را در حقّ ما راست گردانید و به ما سرزمین [بهشت] را به میراث داد که از بهشت هرجا که خواهیم سکنا کنیم؛ پس چه نیکوست پاداش اهل عمل.
و فرشتگان را بینى که عرش را در میان گرفتهاند، سپاسگزارانه پروردگارشان را تسبیح مىگویند، در میان آنان به حقّ داورى شود، گفته شود سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است.
تفسیر
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها تحقیق تبدیل و دگرگونى زمین و نورانى شدن آن با نور پروردگارش بدان که نسبت به زمین و زمینیان مانند نسبت روح به بدن و قواى بدن است، چنانچه نور روح فقط در قواى درککننده ظاهر مىشود، نه در سایر آلات بدن، چه سایر آلات در تاریکى مادّه فرورفته است، همچنین نور امام در دنیا جز در کاملین از شیعیانش ظاهر نمىشود، نور امام در غیر شیعیان کامل از عناصر و موالید آنها انسان باشد یا حیوان، نبات باشد یا جماد ظاهر نمىگردد، چه آنها در تاریکى مادّه و عوارض آن فرورفتهاند، آنگاه که دنیا منقضى شود، برزخهایى که به وجهى از دنیا شمرده مىشود به پایان برسد.
و انسان به اعراف یا به عالم مثال نورى علوى منتهى شود زمین دگرگون مىشود، مادّه و لوازم آن از بین مىرود، زمین با نور امام علیه السّلام روشن مىشود، چنانچه این زمین در دنیا با نور آفتاب روشن است، آنگاه که زمین عالم دگرگون شود، زمین ملکوت بر زمین ملک غالب گردد و زمین بدن با نور ملکوت امام روشن مىشود، بلکه زمین عالم کبیر با نور ملکوت امام روشن مىگردد و انسان با نور امام از نور آفتاب بى نیاز مى شود.
چنانچه مولوى قدّس سرّه از زبان شیخ معروف مغربى گفته است:
گفت عبد اللّه شیخ مغربى | شصت سال از شب ندیدم من شبى | |
من ندیدم ظلمتى در شصت سال | نى به روز و نى به شب از اعتدال | |
و چون انسان نمونهاى از عالم است اینچنین است که هرگاه با ولادت دوّم متولّد شود و ملکوت امامش بر او ظاهر گردد و چگونگى روشن شدن زمین با نور پروردگارش بر او ظاهر مىشود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: پروردگار زمین امام زمین است، پرسیده شد: آنگاه که خروج کند چه مىشود؟ فرمود: آن وقت مردم از نور آفتاب و نور ماه بىنیاز مىشوند، به نور امام اکتفا مىکنند.
و از امام صادق علیه السّلام آمده است: آنگاه که قائم ما قیام کند زمین با نور پروردگارش روشن مىشود، بندگان از نور آفتاب و نور ماه بىنیاز مىشوند و تاریکى از بین مىرود، همهى این مطالب در عالم صغیر اشاره به تولّد دوّم و ظهور ملکوت امام است.
وَ وُضِعَ الْکِتابُ در سوره کهف بیان وضع کتاب گذشت.
وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ پیامبران آورده مىشوند.
پیامبرانى که فرستادگان خدا به سوى مردم هستند تا از آنان از اجابت مردم و از اطاعت آنان و تسلیم شدنشان نسبت به خدا سؤال شود.
وَ الشُّهَداءِ یعنى کسانى که در دعوت خلق جانشینان رسولان هستند، شاهد افعال و احوال و اخلاق و گفتار مردم بعد از پیامبران هستند.
وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بین بندگان یا بین پیامبران، شهدا و بین خلق حکم به حقّ شود بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ به نحوى که آن قضاوت هرگز به باطل آمیخته نشده است و لا جرم ظلمى در آن نیست.
در سوره آل عمران درباره مفهوم توقیه (وفات و ایفاى عهد) و بالاخره هر روان در کردار خویش شرح کافى داده شد.
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ این جمله حال است، یعنى آوردن انبیاء و شهداء بدان جهت نیست که خداوند به حال و افعال آنها جاهل است، بلکه نمودار ساختن افزودنى آگاهى خدا بر کردارهاى آنهاست.
وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى کسانى که به ولایت کافر شدند دستهدسته به جهنّم سوق داده مىشوند، کفر به ولایت بدین گونه است که ولایت از جهت تکوین و تکلیف قطع مىشود تا وقتى که مرگ آنها فرارسد در حالى که کافر هستند.
إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً لفظ «زمر» جمع «زمره» به معناى دسته و جماعت پراکنده مىباشد، چون اهل جهنّم بر حسب اختلاف احوالشان در سبقت و عدم آن، شدّت عذاب و سبک بودن آن مختلف و پراکنده، هستند لذا لفظ «زمر» استعمال شده است.
حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها در اینجا لفظ «فتحت» جواب «اذا» است تا اشاره به این باشد که درهاى جهنّم قبل از رسیدن به آنها بسته است، آنگاه که اهل جهنّم به درها مىرسند باز مىشود، بخلاف درهاى بهشت که قبل از رسیدن اهل بهشت آن درها باز است.
و وجه مطلب این است که انسان بعد از آفرینش آدم از خاک که از آسمانها و زمینها و سجّین و علّین در زمین بدنش جمع شده آدم را در بهشت دنیا جا مىدهد، پس آدم انسان از اوّل خلقتش در بهشت است و در نتیجه درهاى بهشت از اوّل خلقت آدم بر او باز است، او داخل در آن بهشت است، از آنجا جز با عصیان و گناه خارج نمىشود، ولى درهاى جهنّم بسته است، چون جهنّم و درهاى آن ضدّ فطرت آدم است همیشه بر او بسته است مگر آن وقت که از بهشت بیرون رود و به سوى آتش سوق داده شود، آنگاه که به سوى آتش سوق داده شود درهاى آتش بر او باز مىشود.
و لذا خداى تعالى در هیچ یک از آیات دخول را به درهاى بهشت نسبت نداده، در حالى در بیشتر آیات دخول را به درهاى جهنّم نسبت داده است.
وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ گویا که آنها چنین گفتهاند: و لکن ما کافر بودیم، از جهت کفر ما کلمهى عذاب بر ما حتمى شده و ما با آگاه کردن رسولان الهى آگاه و متنبه نشدیم.
قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها گفته مىشود که به درهاى دوزخ داخل شوید و در آن همیشه بمانید.
فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ بیان تقوى و معانى و مراتب آن در اوّل و اواسط سوره بقره و غیر آن شرح کاملى آورده شد.
إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً به بهشت سوق داده مىشوند در جماعتها و دستههاى مختلف، اختلاف آنها بر حسب حال و مرکب و مراتب و منازل مىباشد.
حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها جواب لفظ «اذا» محذوف است یعنى هرگاه بیایند و درها باز شوند داخل بهشت گردند، یا آنچنان داراى کرامت و بزرگوارى هستند که وصف آن ممکن نیست، در نظیر این جمله که دربارهى جهنّم بود وجه اسقاط «واو» در آنجا و آوردن «واو» در اینجا را ذکر کردیم.
و بعضى گفتهاند: آمدن لفظ «واو» در اینجا بدان جهت است که درهاى بهشت هشت است، درهاى جهنّم هفت و عربها در عدد هشت «واو» مىآورند و آن را و او هشت مىنامند.
وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ به اهل بهشت تهنیت مىگویند در مقابل استهزایى که نسبت به کفّار انجام مىدهند.
فَادْخُلُوها خالِدِینَ از امام صادق علیه السّلام از پدرش علیه السّلام از جدّش از على علیه السّلام آمده است که فرمود: بهشت داراى هشت در است:
درى که از آن پیامبران و صدّیقین داخل مىشوند، درى که شهدا و صالحین داخل مىشوند، از پنج در دیگر شیعیان و دوستداران ما داخل مىشوند، من دائما بر صراط ایستاده و دعا مىکنم و مىگویم:
پروردگار را شیعیان، دوستداران، یاران، اولیاى من و کسانى که در دنیا دوستدار من بودند همه را سالم نگهدار، در این هنگام ناگهان از بطن عرش صدایى شنیده مىشود که مىگوید:
دعاى تو را اجابت کردم، در مورد شیعهى تو شفاعت نمودم، هر کسى که از شیعه مىباشد و مرا دوست داشته باشد، به من یارى کند، جنگ کند با کسى که با من در قول یا فعل جنگ مىکند مورد شفاعت قرار مىگیرد، تا هفتاد هزار از همسایگان و نزدیکانش نیز مورد شفاعت قرار مىگیرد و در دیگرى که سایر مسلمانان داخل مىشوند، مسلمانانى که شهادت به لا إله الّا اللّه داده، در قلبشان مثقال ذرّهاى از بغض ما اهل بیت علیهم السّلام نباشد.
وَ قالُوا مؤمنین پس از مشاهده بهشت و نعمتها و گستردگى و وسعت آن، منازل خودشان در بهشت، نعمت دادن خدا به آنها با انواع نعمتها مىگویند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ سپاس خدا را که وعده خود را نسبت به ما به درستى به انجام رسانید و زمین بهشت، یا زمین دنیا، یا زمین آخرت را به ما میراث بخشید.
چون کسى که در بهشت کامل است مىتواند در جمیع اجزاء دنیا تصرّف کند.
نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا عامّ است که در این صورت معناى آیه این است که به هر بینندهاى گفته مىشود: ملائکه را در حول عرش مىبینى که حمد و تسبیح خدا مىگویند.
اگر خطاب مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد عدول به مضارع براى اشعار به این است که حالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله در زمان حال چنان است که ملائکه را ببیند.
حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ در اوّل سوره فاتحه وجه تغییر تسبیح به حمد گذشت، گفتم که تسبیح خداى تعالى جز با حمد او نیست، چنانچه حمد او جز تسبیح او نیست، در اوّل سوره بقره وجه فرق تسبیح و تقدیس، بیان معناى تسبیح و تقدیس در آیه «و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک» بیان شد.
وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ بین ملائکه حکم شد بدین معنا که هر یک از آنها در مقام مناسب خود قرار داده شد، بر هر یک به عبادت شایستهى خودش حکم شد، یا مقصود بین خلائق است که در این صورت تأکید ما قبلش مىباشد، اشعار به این است که محمّد صلّى اللّه علیه و آله آن را دیده است.
وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فعل «قیل» به صورت مفعول آورده شده تا اشاره به این باشد که این گفتار بر زبان هر کس مىتواند جارى شود، مخصوص به گویندهى خاصّى نیست.
رَبِّ الْعالَمِینَ که در این هنگام براى هر کس روشن مىشود که خداى تعالى پروردگار جمیع اجزاء همه عالمها است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: هر کس سورهى «زمر» را بخواند، آن را بر زبانش سبک شمارد خداوند به او شرف دنیا و آخرت را عطا مىکند و او را بدون مال و عشیره عزیز مىنماید تا آنجا که هیبت او هر بینندهاى را مىگیرد، جسد او بر آتش حرام مىشود، در بهشت براى او هزار شهر بنا مىشود که در هر شهرى هزار قصر و در هر قصر یکصد حوریه است، در عین حال براى او دو چشمهى جارى و دو چشمهى جوشان آب گوارا، دو بهشت داراى درختان سبز و خرم و داراى حورانى که در سراپردههاى خود مستورند، در آن بهشتها میوهها و نعمتهاى گوناگون است. و از هر نوع میوه یک جفت است.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۴۰۳