ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره المائده ۷۱ تا ۸۹
[سوره المائده (۵): آیه ۷۱]
وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَهٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۷۱)
ترجمه:
و گمان کردند که بر آنها فتنه و امتحانى نخواهند بود، پس (از دیدن آیات حق و شنیدن امر خدا) کور و کر شدند (و از امتحان خدا غافل ماندند) پس از آن همه اعمال زشت، باز خدا توبه آنها را پذیرفت باز هم بسیارى دیگر کور و کر شدند و آیات خدا را ندیدند و نشنیدند (بترسند که) خدا به هر چه مىکنند آگاه است.
تفسیر:
وَ حَسِبُوا یعنى از زیاد ماندنشان در غفلت و اعراض چنین گمان کردند.
أَلَّا تَکُونَ فِتْنَهٌ که عذاب و امتحانى از جانب خدا به سبب این تکذیب و قتل، نخواهد شد بدین نحو که گناه بزرگ را کوچک شمردند.
فَعَمُوا یعنى از عبرت گرفتن به گذشته کور شدند.
وَ صَمُّوا نسبت به شنیدن حکایات آنان و شنیدن حقّ کر شدند.
ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ چون آنها توبه کردند و پند انبیاء و جانشینانشان را قبول کردند خدا نیز توبه آنها را پذیرفت.
ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا یعنى یکبار دیگر کور و کر شدند.کَثِیرٌ مِنْهُمْ بسیارى از آنها، این عبارت بدل بعض از کلّ است.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ و خدا آگاه است که آنها چه مىکنند این معنى در امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله واقع شده است و مقصود از آیه کنایه از آنهاست.
در کافى از امام صادق (ع) در بیان وجود کنایه آمده است: «و حسبوا أن لا تکون فتنه» فرمود: تا پیامبر در میان آنان بود کر و کور شدند تا اینکه پیامبر قبض روح شد، سپس خداوند توبه آنها را پذیرفت تا اینکه امیر المؤمنین علىّ (ع) قیام نمود باز کرد و کور شدند تا الآن.
و ممکن است بیان کنایه به وجهى دیگر باشد و آن اینکه گفته شود:
گمان کردند امتحان نخواهند شد، چون در مکّه عهد بستند و از دلائل صدق محمّد صلّى اللّه علیه و آله کور و کر شدند، سپس وقتى که با علىّ (ع) به خلافت بیعت کردند خداوند توبه آنان را پذیرفت و باز بعد از آن کور و کر شدند و عهد و بیعت را شکستند.
[سوره المائده (۵): آیه ۷۲]
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۷۲)
ترجمه:
آنان که به خدائى مسیح پسر مریم قائل شدند به راستى کافر شدند در صورتى که مسیح به بنى اسرائیل گفت خدائى را که آفریننده من و شماست، بپرستید هر کس که به او شرک آورد خدا بهشت را بر او حرام سازد و جایگاهش در آتش دوزخ باشد و ستمکاران عالم را هیچ کس یارى نخواهد کرد.
تفسیر:
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ چون قائل به الوهیّت عیسى (ع) شدند و الهیّت را در عیسى حصر کردند یا به اتّحاد چنانکه گمان بعضى چنین است یا به حلول چنانکه گمان بعضى دیگر است، یا به این نحو که از خودش فانى و به خدا باقى باشد و ظهور خدا در او باشد چنانکه گمان بعضى دیگر است، و بطلان اتّحاد و حلول براى کسى که از شراب خالص توحید بچشد احتیاج به رنج دادن خود براى درک آن وجود ندارد زیرا که اتّحاد و حلول مستلزم دوگانگى و دوم فرض کردن براى حقّ تعالى است، و آن محال است. و دراینباره گفته شده است:
حلول و اتّحاد اینجا محال است که در وحدت دویى عین ضلال است «۱» و بطلان سوم نیز به اعتبار حصرى که در آن است احتیاج به زحمت ندارد، چون پیروان نصارى این سخن را بدون تحقیق و تعمّق گفته اند و آنطور که از ظاهر کلامشان توهّم مىشود قائل به تجسّم شدند، خداى تعالى حکم به کفر آنها کرده و چنانکه در گذشته گفتیم این مذهب گروهى از آنان است که «یعقوبیّه» نام دارند، در حالى که چنانکه بیان شد محقّقین آنها گفته اند که در عیسى یک جوهر الهى است و یک جوهر آدمى، و اینجا جاى تفصیل و تحقیق این مطلب نیست.
وَ قالَ الْمَسِیحُ مناسبتر این است که جمله حال باشد بتقدیر «قد» تا اینکه در رسوا کردن آنها رساتر باشد و اینکه احتجاج بر علیه آنان باشد نه به سبب قول خداى تعالى: یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ یعنى مسیح (ع) فرمود: من نیز مانند شما آفریده و پرورده خدا هستم پس کسى را که او پروردگار من است عبادت کنید چنانکه پروردگار شما نیز هست.
إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ یعنى کسى که به خدا شرک بورزد خداوند بهشت را بر او حرام کرده است، و آن یا بیان قول عیسى (ع) است، یا ابتداى کلام است که از جانب خدا مىباشد که بر اثر شرک از راه بهشت که توحید مىباشد به خطا رفته است.
وَ مَأْواهُ النَّارُ و جایگاه او آتش است، زیرا کسى که راه بهشت را خطا کند حتما راه جهنّم را مىپیماید چون واسطه اى نیست و انسان بالاخره به یک جهت از جهات حرکت مىکند و از قوّه ها به فعلیّتها خارج مىشود.
وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ و براى ستمکاران یاورى نخواهد بود، آوردن اسم ظاهر (ظالمین) به جاى ضمیر مشعر به ظلم او و به علّت حکم است، زیرا همانطور که براى ظالم ولىّ تصوّر نمىشود که متولّى امور او بوده او را تربیت کند همچنین براى او یارى کننده اى تصوّر نمىشود که او را از عذاب خدا نجات دهد، زیرا که نصیر و ولىّ عبارت از نبىّ و ولىّ و جانشینان آن دو است، و ظلم عبارت از انصراف و اعراض از آن دو و از توحید است، و اعراض کننده استحقاق قبول ندارد چون اکراه در دین نیست، و هر کس مقبول خدا نباشد نصرت و ولایت براى او محقّق نمىشود، و به ذکر «انصار» اکتفا کرد چون وقتى ناصر و یارى کننده نباشد به طریق اولى ولىّ هم ندارد، یا از باب اینکه هر یک از نصیر و ولىّ آنگاه که تنها استعمال شود اعمّ از آن دو مىباشد. و ممکن است این کنایه از کسانى باشد که بعد از آن درباره ائمّه (ع) همان سخنانى را گفتند که درباره مسیح گفته بودند.
[سوره المائده (۵): آیه ۷۳]
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۷۳)
ترجمه:
البتّه کسانى که سه خدا را قائل شدند (اب و ابن و روح القدس را خدا گفتند) کافر گردیدند و حال آنکه جز خداى یگانه خدایى نخواهد بود و اگر از این گفتار زبان نبندند البتّه کافران را عذابى دردناک خواهد رسید.
تفسیر:
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ بدان که نصارى مانند یهود و مانند مسلمانان داراى مذاهب مختلفى در فروع و اصولشان هستند. پس بعضى از آنها قائل به اقانیم ثلاثه شدند شامل «اب و ابن و روح القدس»، و اقنوم بمعنى اصل است و اینان معظم نصارى هستند که مىگویند: خدا یک ذات است و کثرتى در آن نیست و آن داراى سه شأن است که دو شأن پدرى و پسرى است و یک شأن روح القدس، و وحدت خدا با تعدّد شأن از بین نمىرود، و اینان از قول به اینکه خدایان سه هستند منع مىکنند و به اینکه خدا سوم از آن سه تا است، و به فارسى گفته شده:
در سه آیینه، شاهد ازلى پرتو از روى تابناک افکند
سه نگردد بر یشم ار او را پرنیان خوانى و حریر و پرند
و لیکن عوام مقلّد چون از محسوسات و کثرتها تجاوز نمىکنند وقتى به مثل این گفتارها سخن مىگویند از آن جز خدایان سهگانه چیزى درک نمىکنند، و اینکه خداوند که به اعتقاد آنها پدر است یکى از آن سه تا است، و آنچه را که محقّقین آنها مىگویند که خداى تعالى یک حقیقت است و مقوّم هر ممکن است و تجلّى در هر مظهرى مىکند، و اختصاص بعضى از مظهرها به مظهریّت براى شدّت ظهور خداى تعالى در آن است و اینکه عیسى (ع) و روح القدس چون هر یک از آن دو تمامترین مظهر خداى تعالى هستند عوام درک نمىکنند و همچنین آنچه که به اسم پدر نامیده شده است آنها را به اسم اقانیم خوانده اند.
پس خداى تعالى این گفتار آنان را که از آن تحدید و تشبیه خداى تعالى لازم مىآید ردّ کرد و آنچه که در روایات وارد شده که خداى تعالى چهارم سه تا است براى اشاره به این است که خداى تعالى قیومیّت براى هر چیزى دارد و خداوند با هر مظهرى ظهور دارد و داخل در هر چیز است نه به طور ممازجت و نه مثل دخول چیزى در چیزى.
وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ و آن حقیقت غیبى است که در تمام مظهرها ظاهر است.
وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ اگر بازنایستند از چیزى که مىگویند تا اینکه پیروان به سبب تقلید از متبوعین و علماى خود به خدایان سهگانه قائل شوند در نتیجه کافر شوند بدون اینکه خودشان بدانند.
لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ یعنى کسانى که گفتند خدا مسیح است و آنان که گفتند خدا سومى از سه تاست.
عَذابٌ أَلِیمٌ دچار عذابى دردناک مىشوند. یعنى اینکه آنان با گفتارشان بر خدا چیزى را که در حقّ او جائز نیست قائل شوند با عذاب دردناک ممتاز مىشوند، و امّا رؤساى آنان که چیزى نگفتند که در حق خدا جائز نباشد و مانند پیروانشان کافر نشدند از این جهت آنان نیز عذاب دارند چون نبوّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله را انکار کردند و کلمه اى را القا کردند که پیروانشان مقصود از آن را درک نکردند.
[سوره المائده (۵): آیات ۷۴ تا ۷۵]
أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۷۴)
مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (۷۵)
ترجمه:
آیا نبایستى از این کفر و شرک به سوى خدا بازگشته توبه کنند و از او آمرزش بخواهند که خدا آمرزنده و مهربان است، مسیح پسر مریم پیامبرى بیش نبود که پیش از او نیز پیامبرانى آمده اند و مادرش هم زنى راستگو و با ایمان بود و هر دو به حکم بشریّت غذا تناول مىکردند. (اگر خدا بودند در زندگانى خود به غذا محتاج نمىشدند) بنگر ما آیات خود را (در مورد بشریّت مسیح (ع)) روشن بیان مىکنیم آنگاه بنگر که آنان چگونه به خدا دروغ مىبندند (مسیح را خدا مىدانند)
تفسیر:
أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ یعنى بعد از آنکه فهمیدند که این کلمه، کفر و فریب دادن غیر است، آیا توبه نمىکنند و به سوى خداوند باز نمىگردند.
وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ حال است و جهت تعلیل آمده است.
و از او طلب آمرزش نمىکنند در حالى که خداوند آمرزنده مهربان است.
مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ نه اینکه خدا باشد چنانکه گروه اوّل گفته اند، و نه یکى از خدایان سه گانه است چنانکه گروه دوم گفته اند.
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ یعنى از جهت قول و فعل و حال راست است و اعوجاج ندارد، و به کلمات پروردگارش و به کتب رسولان او تصدیق کرده است و دلیل بر اینکه آن دو خدا نیستند این است که آن دو (مسیح (ع) و مادرش (ع)) کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ غذا مىخوردند، پس با شما شریک مىشوند در پستترین حالات شما و آن احتیاج به خوردن است، و این کنایه از احتیاج به تخلیه کردن است و کسى که به پستترین حالتها محتاج و مبتلا باشد دیگر نمىتواند در بالاترین مقام، و خدا باشد.
انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ یعنى به بیان عجیب ما در مورد آیات قرآن نگاه کن ببین چگونه حال عیسى و مادرش را مناسب با فهم و شأن آنها بیان کردیم به نحوى که دیگر نمىتوانند انکار کنند، یا نظر به بیان آیات ما بینداز که از جمله آن آیات عیسى (ع) و مادرش (ع) است به نحوى که همه درک مىکنند و شکّى در آن باقى نمى ماند.
ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ باز بنگر که چگونه از حقّ روى مى گردانند.
وسط قرار گرفتن «ثمّ» براى تفاوت بین دو تعجّب است، یعنى آنها بعد از این بیان از حقّ در مورد عیسى (ع) و مادرش (ع) برگشتند، یا بعد از آنکه از آنها آن حالت پست را که عجیبتر از هر عجیب است، دیدند و دانستند، باز از حق باز گشتند.
[سوره المائده (۵): آیه ۷۶]
قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۷۶)
ترجمه:
بگو اى پیامبر شما کسى را به جاى خدا مىپرستید که مالک هیچ سود و زیانى درباره شما نخواهد بود. خداست (هر که او را بخواند) مىشنود و به احوال همه داناست.
تفسیر:
قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً یعنى عبادت مسیح (ع) مىکنید، زیرا بعد از آنکه احتیاج مسیح (ع) به پستترین حالتها و عدم توانایى او براى دفع ضرر آن احتیاج از خودش دانسته شد، معلوم مىشود که مسیح (ع) مالک نفع و ضرر غیر خودش نیست، پس اهلیّت معبود قرار گرفتن را ندارد، و مقصود کنایه از امّت است در اطاعت کردن آنها از کسى که نمىتواند ضرر را از خودش دفع کند.
وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ و حال آنکه شنیدن حاجتها و بر آوردن آنها منحصر در خداست و براى غیر خدا نیست.
الْعَلِیمُ و علم به مقدار حاجتها و کیفیّت دفع ضررها و جلب منافع نیز منحصر در خداست.
[سوره المائده (۵): آیه ۷۷]
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (۷۷)
ترجمه:
بگو: اى اهل کتاب در دین خود به ناحق، غلوّ نکنید و از پى خواهشهاى آن قومى که گمراه شدند و بسیارى را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند، نروید.
تفسیر:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ یعنى غلوّى غیر از حقّ نکنید و آن گفتار و اعتقاد درباره پیامبران (ع) است بیشتر از مرتبه فهم شما یا بیشتر از مرتبه پیامبران که این معنى در رؤسا و متبوعین محقّق مىشود.
وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ یعنى قبل از شما به سبب استبداد در رأى که بدعتگذاران گذشته و حال بودهاند، گمراه شدند، و این معنى در پیروان مقلّد است.
وَ أَضَلُّوا کَثِیراً و بسیارى را گمراه کردند و آن به سبب آن بود که با رأى خود مردم را به دنبال خود کشاندند.
وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ و از راه وسط و مستوى که افراط و تفریط در آن نباشد، گمراه شدند، تکرار از آن جهت است که اوّلى گمراهى از احکام قالبى نبوّت است و دوّمى گمراهى از احکام ولایت قلبى است، و این کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است در گم شدن آنها از احکام محمّد صلّى اللّه علیه و آله و اقوال او و گم شدن آنها از ولایت علىّ (ع) و پیروى از اوست.
[سوره المائده (۵): آیه ۷۸]
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۷۸)
ترجمه:
کافران بنى اسرائیل به زبان داود و عیسى بن مریم از آن (جهت) لعنت کرده شدند که نافرمانى حکم خدا کرده از حکم حقّ سرکشى کردند.
تفسیر:
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ استیناف است و در جاى تعلیل نشسته است، و در مجمع از امام باقر (ع) است: امّا داود (ع) اهل «ایله» را لعن کرد چون در روز شنبه شان تجاوز کردند، و تجاوز آنها در زمان داود بود، پس گفت: خدایا لباس لعنت به آنها بپوشان مثل ردایى که بر روى دو شانه مىافتد و مثل کمربند بر دور کمر، پس خدا آنها را به صورت بوزینه مسخ کرد. و امّا عیسى (ع) کسانى را که غذا براى آنها نازل مىشد، ولى آنها بعد از آن کافر شدند لعن کرد و آنان به صورت خوک گشتند «۱».
ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ و آن به علّت نافرمانى و سرکشى آنان بود، پس شما نافرمانى نکنید، و ظلم و ستم روا ندارید و بشنوید اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله.
[سوره المائده (۵): آیات ۷۹ تا ۸۰]
کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (۷۹)
تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (۸۰)
ترجمه:
آنها هیچگاه از کار زشت خود دست بر نداشتند و چقدر آنچه مىکنند زشت و ناشایسته است،
و با آنکه اهل کتاب و مدّعى ایمانند باز بسیارى از آنها را خواهى دید که با کافران دوستى مىکنند و ذخیره اى که براى خود از پیش مىفرستند و آن غضب خداست که بسیار ذخیره بدى است، و آنها را در دوزخ عذاب جاوید خواهد بود.
تفسیر:
کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ یعنى بعضى از آنها از بعضى دیگر نهى نمىکنند یا اینکه بازنمىایستند. و از علىّ (ع) است که وقتى تقصیر و کوتاهى در بنى اسرائیل واقع شد اینچنین شد که اگر مردى برادرش را در حال ارتکاب گناه مىدید او را نهى مىکرد ولى او از عمل باز نمىایستاد، و این کار نهى کننده را از آن باز نمى داشت که با همدیگر بخورند و بنشینند و بیاشامند تا اینکه خداوند دلهاى بعضى را به بعضى دیگر آمیخت و قرآن درباره آنها نازل شد آنجا که خداى عزّ و جلّ مىفرماید: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا … تا آخر آیه» و این دلالت مىکند بر ذمّ انس گرفتن و معاشرت با اهل معصیت.
لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ و آنچه را که انجام مىدهند بسیار بد است و این بدى از آن جهت است که بعضى، بعض دیگر از جهت گفتار، فعلا و یا قلبا یکدیگر را نهى نمىکردند، و یا اینکه آنها را از کار بد باز نمىداشتند.
تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا یا بیان حال امّت است یا بیان حال اهل کتاب و کنایه از امّت، و خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا عامّ است که بسیارى از آنان را مىبینى که به کافران روى مىآورند.
لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ فعل مخصوص به ذمّ محذوف است یعنى دوست گرفتن کافران بد است، و آنچه را که از این طریق از پیش براى خود مىفرستند بسیار بد است.
أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ خشم خدا بر آنان است. به تقدیر «لام» یا «باء»، یا اینکه همان فعل مخصوص است.
وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ به سبب دوستى با کافران در عذاب جاوید خواهند بود، از امام باقر (ع) است پادشاهان ستمگر را دوست خود قرار مىدهند، و هوا و هوس آنان را تمجید مىکنند و زینت مىدهند تا به منافع دنیوى خود برسند «۱».
[سوره المائده (۵): آیه ۸۱]
وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۸۱)
ترجمه:
و اگر اهل کتاب به خصوص یهود به خدا و پیامبر و کتابى که بر او نازل شده است ایمان مىآوردند البتّه کافران را دوست خود نمىگرفتند و لیکن بسیارى از آنها تبهکار و بدکردارند (که با آنها دوستى و یارى مىکنند).
تفسیر:
وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ اگر به خدا و پیامبر حاضر یعنى محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنا بر اینکه بیان حال امّت باشد، تا پیامبر آنان بنا بر اینکه بیان حال اهل کتاب باشد، ایمان مىآوردند. البتّه چون لفظ «نبىّ» مفرد است وجه اول بهتر است.
وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ و آنچه درباره علىّ (ع) یا مطلق آنچه که نازل شده است، و مقصود چیزى است که درباره علىّ (ع) نازل شده، ایمان داشتند.
مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ کافران را دوست نمى گرفتند چون ایمان با کفر مقابل هم و از هم دورند دوستى با کفّار لازمه اش همنشینى و همراهى با آنان است.
وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ و لیکن اکثر آنها از حقّ که عبارت از ایمان است خارج هستند.
[سوره المائده (۵): آیه ۸۲]
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (۸۲)
ترجمه:
همانا دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان یهود و مشرکان را خواهى یافت و بامحبّتتر از همه کس با اهل ایمان آنانند که گویند ما نصرانى هستیم. این دوستى نصارى با مسلمانان بدین سبب است که برخى از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشى نمىکنند.
تفسیر:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا زیرا یهود چون در دنیا فرورفته و توجّه به آخرت نکردند به سبب دورى زمان پیامبرشان و کهنه شدن شریعتشان و استبدال احکام آن، احوالشان از احوال مؤمنین دور شده است، چون مؤمنین به آخرت توجّه کردند و به احکام شرعى متلبّس شدند، بنا بر این مجانست و سنخیّت بین آنها به هیچ وجه باقى نمىماند. و عداوت از عدم مجانست ناشى مىشود، چنانکه محبّت از مجانست ناشى مىگردد.
وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا گذاشتن اسم ظاهر (الّذین آمنوا) به جاى ضمیر براى این است که تصریح به این باشد که ملاک عداوت آنان و محبّت اینان فقط ایمان است.
الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى نفرمود «النّصارى» زیرا این اسم چون از نصرت مشتق است دلالت مىکند بر اینکه آنها انصار خدا هستند، و اگر آنان انصار خدا بودند پیروان محمّد صلّى اللّه علیه و آله مىشدند، لذا این چنین گفته شده است، که آنها گفتند: ما یارى کنندگانیم یا براى اینکه نصرانیّت حقیقى به این است که به دین عیسى (ع) متدیّن باشد با شرایطى که دارد از قبیل بیعت با جانشینان او، و پیمان گرفتن از آنها، از آنان که نصرانیّت را به خود بستهاند مانند به خود بستن تشیّع است در مورد اکثر شیعیان از کسانى که اصلا قائل به امامت ائمّه دوازده گانه نیستند.
و امّا اسم یهود از آن جهت اطلاق بر یهود مىشود که آنها فرزندان یهود بن یعقوب یا از پیروان اولاد او هستند که نبوّت در بین آنهاست اگر چه اتفاقا به دین موسى (ع) گرویده اند.
ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ یعنى علمائى که آنها را به احکام انجیل از عقاید و احکام فرعى امر مىکنند.
وَ رُهْباناً یعنى زاهدانى که دنیا را ترک کرده و به عبادت و تحصیل آخرت مشغول شدهاند.
بدان که هر شریعتى از زمان آدم (ع) تا الآن مشتمل بر سیاسات و عبادات قالبى و عبادات و تهذیبات قلبى بوده است و براى هر یک از آنها اهل و رؤسایى بوده اند که براى هر کس که مىخواست متوسّل به آن احکام شود، آن احکام را بیان مىکردند و پیروانى هم داشتند که به آن عمل مىکردند.
و رؤساى هر یک از آن احکام در هر ملّتى اسم خاصّى دارد، مانند احبار و رهبان در ملّت نصارى، و موبد و هر بد در ملّت عجم، و مجتهد و صوفى، یا عالم و عارف، یا عالم و تقىّ در ملّت اسلام.
و مقصود این است که نصارى به واسطه اینکه زمان پیامبرشان دور نبوده و احکامشان کهنه نشده و علمائشان که به زبان گفتار امر بطلب آخرت مىکردند منقطع نشده بود، و مرتاضهایشان که به زبان حال طلب آخرت مىنمودند هنوز منقطع نشده بود … در نتیجه اینان با مؤمنین هم جنس بودند و انس مىگرفتند، پس آنها از باب مجانستشان مؤمنین را دوست داشتند.
وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ و از اطاعت حقّ تکبّر نمىورزند.
[سوره المائده (۵): آیات ۸۳ تا ۸۵]
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (۸۳)
وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (۸۴)
فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۸۵)
ترجمه:
و چون آیاتى را که به رسول فرستاده شد بشنوند اشک از دیده آنها جارى مىشود زیرا حقّانیّت آن را شناخته گویند بار الها ما به رسول تو محمّد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانى او قرآن ایمان آوردیم ما را در زمره گواهان صدیق او بنویس
و گویند ما چرا ایمان به خدا و کتاب حقّ نیاوریم در صورتى که امید آن داریم که روز قیامت ما را در زمره صالحان داخل گرداند
پس خدا به آنچه گفتند پاداش نیکو به آنها داد و آن بهشتى است، که از زیر درختانش نهرها جارى است و در آن بهشت زندگى جاوید خواهند یافت و این نعمت جاودانه پاداش نیکوکاران است.
تفسیر:
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ چون آنان طالب حقّ بودند هرجا که مىیافتند آن را مىشناختند. یَقُولُونَ از باب تسلیم به حقّ مىگویند رَبَّنا آمَنَّا به آنچه که به رسول صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است ایمان آوردیم فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ ما را از شاهدان و گواهان حقیقت آن قرار ده «و» مىگویند: ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ چیست ما را که بعد از شناخت حق و طلب آن خدا ایمان نمىآوریم؟ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ در حالى که ما طالب حق بودیم و آن را یافتیم. «و» و حال آنکه ما نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا طمع داریم که خدا ما را به بهشتش یا محضرش همراه با گروه صالحان داخل کند پس خداوند نسبت به آنچه گفتند پاداش داد و آن به زبان قال و حال یا به زبان قال مقرون به اعتقاد بوده است زیرا آن عبادت زبانى است، و کمال ایمان به سبب اقرار زبان است در حالى که آن از درون و قلب خبر دهد.
جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ و آن پاداش بهشتهایى است که در زیر آن نهرها جارى است و آن پاداش نیکوکاران است. نقل شده است که نزول آیه درباره نجاشى و گریه اوست در وقتى که جعفر بن ابى طالب هنگام هجرتش به حبشه آیه هائى از قرآن را براى او خواند.
[سوره المائده (۵): آیات ۸۶ تا ۸۷]
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (۸۶)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (۸۷)
ترجمه:
و آنان که کفر ورزیده آیات خدا را تکذیب کردند ایشان اهل جهنّم خواهند بود،
اى اهل ایمان خوردنیهاى پاکیزه اى را که خدا بر شما حلال کرده است، حرام نکنید و ستم مکنید که خدا ستمکاران را دوست ندارد.
تفسیر:
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ عطف است به اعتبار معنى گویا که گفته است: آنان که ایمان آوردند و آیات ما را تصدیق کردند آنان اصحاب بهشتاند، و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها یاران دوزخند.
این آیه براى بیان حال منافقین امّت است یا کنایه از آنهاست، چه علىّ (ع) از بزرگترین آیتهاست.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که با بیعت خاصّ ولوى ایمان آورده اید، بنا بر اینکه نظر آیه به کسانى باشد که آیه درباره آنها نازل شده است، چون آنها سه نفر بودند که یکىشان امیر المؤمنین بود، و علىّ (ع) در نرمش و مدارا همراه و رفیق کسى نمىشود مگر آنکه مثل خودش باشد که ایمان در قلبش داخل و سالک الى اللّه باشد و در طریق رفیق او باشد. یا مقصود بیعت عامّ نبوى است بنا بر اینکه نظر به تعمیم باشد اگر چه نزول خاصّ است، چون نهى عامّ است براى همه مسلمین.
لا تُحَرِّمُوا بر خودتان حرام نکنید طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ بدان که انسان داراى مرتبه هاى متعدّدى است که بعضى از آنها فوق بعضى دیگر است و این تا بى نهایت ادامه دارد، و تکالیف الهى که بر او وارد مىشود براى مرتبه مخصوصى از او نیست، بلکه چنانکه سابقا دانستى براى مفاهیم وارده در مورد تکالیف مصادیق متعدّدى است بتعدّد مراتب انسان که بعضى فوق بعضى دیگر است، پس هر چه که در شریعت مطهّر از الفاظ وارد شده است از جهت مفاهیم عامّ آنها جمیع مصادیق آن الفاظ مقصود است به نحوى که هیچ مصداقى از مصادیق از آن کم نشود.
پس انسان بر حسب مرتبه نباتى خود یک نوع محلّلات الهى دارد و بر حسب مراتب حیوانى اش نوع دیگرى از محلّلات، و بر حسب سینه نوع دیگر، و بر حسب قلب نوع دیگر، و بر حسب روح نوع دیگر.
و تحریم الهى نیز در هر مرتبه اى بر حسب همان مرتبه است، و همچنین است تحریم انسان بر نفسش.
پس محلّلات بر حسب مرتبه حیوانى و نباتى آن چیزى است که خداوند آن را مباح ساخته است از قبیل خوردنى، آشامیدنى، پوشیدنى، و مرکوب سوارى، و نکاح، و مسکن، و نگاه کردنىها. و بر حسب سینه چیزى است که خداوند آن را براى سینه مباح کرده از قبیل افعال ارادى و اعمال شرعى و تدبیرهاى مربوط به معاد و معاش و اخلاق زیبا و مکاشفات صورى و بر حسب قلب چیزى است که خداوند آن را براى قلب مباح کرده است از قبیل اعمال قلبى، و واردات الهى و علوم لدنّى و مشاهدات معنوى کلّى. و همچنین است در سایر مراتب و طیّبات از این محلّلات در هر مرتبه اى آن چیزى است که قواى مدرکه مخصوص همان مرتبه لذّت مىبرد.
و مطلق مباح در هر مرتبه اى نسبت به مباح مرتبه پائینتر طیّب است، و خداى تعالى دوست دارد که به اجازه و رخصتهاى او اخذ شود همانطور که دوست دارد به واجباتش اخذ شود، و دوست ندارد آز و حرص و تجاوز در رخصتهایش به نحوى که منجرّ به انتقال به حرام بشود که با اصل شرع ممنوع است، یا به نحوى که موجب حرام گشتن مباح بودش بدین نحو که مباح را آن قدر پهن و عریض بگیریم که به سبب زیاده روى از حدّ ترخیص بگذریم، چنانکه خدا دوست ندارد از رخصتهایش خوددارى شود.
بنا بر این معنى آیه چنین مىشود: اى کسانى که ایمان آورده اید از رخصتها امتناع نکنید، و به وسیله قسم و شبهه و یا به کسالت آن مانند آنچه را که قواى مدرکه بر حسب هر مرتبه و قوّه اى از آن لذّت مىبرند بر خود حرام نکنید از چیزهایى که خداوند آنها را براى شما مباح گردانیده، زیرا خداوند دوست دارد بنده اش را در حالى ببیند که از چیزهائى که براى او مباح کرده لذّت برده و بهرهمند مىشود، چنانکه دوست دارد ببیند از عبادات و مناجات با خدا لذّت مىبرد، و خوددارى نکنید بدین نحو که از لذّتهاى مرتبه عالى به لذّتهاى مرتبه دانى و پائین اکتفا کنید، زیرا خدا دوست دارد بنده اش را ببیند که بر طلب لذّتهاى مرتبه عالى اصرار مىکند، چنانکه در این حالت دوست دارد بنده اش را ببیند که از مناجات مرتبه پائین اعراض کرده و فقط به ضروریّات و یا آنچه که ترجیح دارد اکتفا کند، و تجاوز نکنید از مباحات خدا به آنچه که ممنوع کرده است، یا در مباح به حدّ منع و خطر برسید. و آیه اشاره به حدّ معتدل و متوسّط بین تفریط و افراط در همه چیزهاست، از افعال و طاعات و اخلاق و عقاید و سیر الى اللّه، زیرا که مطلوب از کسى که سیر الى اللّه مىکند این است که بین افراط جذب و تفریط سلوک قرار بگیرد.
[سوره المائده (۵): آیه ۸۸]
وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۸۸)
ترجمه:
و از هر چیز حلال و پاکیزه اى که خدا روزى شما کرده است، بخورید و از آن خدائى که به او گرویده اید، بترسید.
تفسیر:
وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً در هر مرتبه آنچه حلال و پاکیزه است بخورید وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بترسید و از حدّ رخصت (مجاز) تجاوز نکنید و به مرتبه حظر (منع) نرسید، زیرا باید هر دو فقره (رخصت و منع) مطابق دو فقره سابق (افراط در جذب و تفریط در سلوک) باشند، یا در اعتدا و تجاوز و در تحریم رخصتهاى خدا به تقوى وابسته باشید اعمّ از اینکه در مورد تحریم و یا اعتدا مىباشد (یعنى سیر الى اللّه سالک باید بین افراط در جذب و تفریط در سلوک باشد).
الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ توصیف خداى تعالى به این وصف براى تهییج است.
حکایت علىّ (ع) و بلال و عثمان بن مظعون در قول خداى تعالى کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً از امام صادق (ع) روایت شده که این آیه درباره مولاى ما امیر المؤمنین (ع) و بلال و عثمان بن مظعون نازل شده است. امّا امیر المؤمنین (ع) پس سوگند یاد کرد که شب را نخوابد و بلال سوگند یاد کرد که در روز ابدا افطار نکند، و نقل شده است که سوگند یاد کرد با پروردگارش مناجات نکند، و امّا عثمان بن مظعون سوگند یاد کرد که هیچوقت نکاح نکند.
و طبق نقلى که شده است «۱»، مدّتى از این قضیّه گذشت که زن عثمان بر عایشه داخل شد، و زن عثمان زن زیبائى بود، پس عایشه گفت:
چگونه است مىبینم که تعطیل کردى و آرایش نکردى؟ گفت: براى چه کسى آرایش کنم؟ پس به خدا سوگند که همسرم با من از فلان وقت تاکنون نزدیکى نکرده است، زیرا او رهبانیت اختیار کرده، و پلاس پوشیده، و زاهد در دنیا شده است. هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داخل شد عایشه این خبر را به او داد، پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خارج شد و نداى نماز جماعت داد و مردم جمع شدند و بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و سپس گفت: براى چه اقوامى طیّبات را براى خودشان حرام مىکنند؟! من شب مىخوابم و نکاح مىکنم، و در روز افطار مىکنم، پس هر کس از سنّت من روى بگرداند از من نیست.
پس این سه نفر بلند شدند و گفتند یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ما سوگند یاد کردیم بر این مطلب، پس خداوند آیات سوگند را که مىآید نازل فرمود.
اشکالى که به این قضیه وارد شده این است که اوّلا مثال اینگونه عتاب و سرزنشها، و نسبت تحریم و تجاوز و پرهیز و لغو قسم مناسب مقام علىّ (ع) نیست. ثانیا علىّ (ع) یا عالم به این بود که تحریم حلال اگر با استبداد رأى باشد بدعت و گمراهى است و لو با نذر و شبه نذر باشد (چنانکه خبر به آن دلالت کرد که مرجوح است و رضاى خدا در آن نیست و بااینحال بر خودش حرام کرده است) و یا جاهل به این امور است که هر دو وجه مناسب مقام علىّ (ع) نیست.
جواب بر نقض این اشکال قول خداى تعالى است که در حق رسولش صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ «۱» (اى پیامبر چرا آنچه را خدا که براى تو حلال قرار داده است حرام مىکنى تا رضایت زنانت را بجویى) و جواب حلیّت قضیه (روا بودن حد آن) براى طالبین آخرت و سالکین الى اللّه که با علىّ (ع) به ولایت بیعت کرده اند و با قدم صدق و راستى پیرو او شده اند و از نفخات نشئه او در حال سلوک استشمام نموده اند … این است که گفته شود:
سالک الى اللّه سلوکش وقتى تمام مىشود که بین نشئه جذب و سلوک را جمع کرده باشد بدین معنى که معتدل و متوسّط بین تفریط سلوک محض و خالص و بین افراط جذب صرف بوده باشد، چون اگر فقط در نشئه سلوک باشد به سبب سردى سلوک طبعش جامد مىشود و از سیر مىایستد، و اگر فقط در نشئه جذب باشد با حرارت جذب از افعال و صفات و ذاتش فانى مىشود به نحوى که از او نه اثرى مىماند و نه خبرى، و او در این هنگام اگر چه در راحتى است ولى ناقص است در کمال نقص چون آنچه که از او مطلوب است برگشتن نزد پروردگارش با سربازان و خدم و پیروان و حشمش مىباشد، و آن جدا شدن از کل هستى و شتاب در جهت وحدت اوست.
پس سالک به سوى خدا اگر بخواهد سلوکش تکمیل گردد، بستگى به این دارد که در جذب و سلوک، برودت و سردى سلوکش به وسیله حرارت جذبش شکسته شود.
پس جذب و سلوک مانند شب و روز است یا مانند تابستان و زمستان است، از آن جهت که آن دو به سبب تضادّى که دارند موالید را تربیت مىکنند، و در عین تنازع و دعوا الفت دارند و متوافقند. آنگاه که این مطلب را دانستى بدان که سالک وقتى در نشئه جذب باشد و از شراب شوق زنجبیلى بنوشد مستى و طرب و وجد، به او دست مىدهد به نحوى که در نظرش جز خدمت به محبوب چیزى نمىآید و هر چیزى که منافى آن خدمت باشد سنگین و وبال بر خودش و ناخوشایند مولایش مىبیند، پس تصمیم مىگیرد آن را دور اندازد و عزم مىکند که اشتغال به آن را ترک کند، و آن از کمال طاعت است نه اینکه چنانکه بعضى گمان کردهاند ترک طاعت باشد.
پس مانعى ندارد که امیر المؤمنین (ع) در حال سلوکش در آن نشئه واقع شده و بر خودش هر چیزى را که او را از خدمت باز دارد حرام کرده باشد، زیرا کمال اهمیّت را به طاعت مىداده است. و چون تحصیل کمال تامّ جز با جمع بین دو نشئه محقّق نمىشد محمّد صلّى اللّه علیه و آله او را از شراب سلوک کافورى سیراب کرد و او را به نشئه سلوک برگردانید، چون آن حضرت مکمّل و مربّى علىّ (ع) و دیگران بود.
و از همین جاست که گفته اند حتما باید براى سالک شیخى باشد وگرنه نزدیک مىشود که در ورطه هاى مهلک بیفتد. و هیچ نقصى در امثال این سرزنشها بر دوستان نیست بلکه در آنها نوعى لطف و ترغیب در خدمت است که مخفى نیست.
و علىّ (ع) مىدانست که کمال حاصل نمىشود مگر به سبب هر دو نشئه، و لکن او در حین جذب مىبیند که هر چیزى که او را از خدمت باز دارد آن ناخوشایند محبوب است و لذا ترک آن را ترجیح مىدهد و سوگند بر ترکش یاد مىکند.
یا اینکه گفته مىشود: علىّ (ع) چون در تکمیل سالکین الى اللّه شریک رسول صلّى اللّه علیه و آله بود که آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى (ع) هستى»، و او داراى شأن دلالت و راهنمائى بود و محمّد صلّى اللّه علیه و آله داراى شأن ارشاد، و مرشد با نشئه نبوى شأنش تکمیل سالک بر حسب نشئه سلوک است و اگر با نشئه ولوى و شأن ارشاد مىباشد شأنش به حسب جذب کامل کردن مىباشد.
و دلیل و راهنما نیز با نشئه ولوىاش شأنش تکمیل کردن به حسب نشئه جذب است و اگر با نشئه نبوىاش باشد، شأن «دلیل» بودن او تکمیل به حسب سلوک مىباشد.
پس دلیل با ولایتش سالک را به حضور نزدیک مىکند و به او آداب حضور و طریق عبودیّت را مىآموزد به طورى که التفات به ما سواى معبود نکند و جمیع مانعها را از راهش بردارد و مرشد با نبوّتش او را از حضور دور مىسازد و به سلوک نزدیکش مىکند و او را در آن ترغیب مىکند، پس هر دو، مرشد و دلیل در کارشان مانند دو نشئه متضادّ و متوافقاند … و چون چنین بود لذا امیر المؤمنین (ع) وقتى بلال و عثمان (بن مظعون)، را دید که آماده نشئه جذب هستند، آنها را به آن نشئه ترغیب کرد بدین گونه که چیزهاى لذّت آور و پیش پا افتاده اى که به آن انس گرفته اند ترک کنند و خود نیز با آن دو شریک شد تا شوق آن دو را تکمیل کند تا جذب آن دو تمام و کامل گردد، و چون مدّتى گذشت و رسول صلّى اللّه علیه و آله دید که برگشتن آنها به سلوک موافقتر و نافعتر به حال آنهاست آنها را به نشئه سلوک برگردانید و با لطیفترین عتاب و سرزنش آنها را مورد عتاب قرار داد، و هیچ نقصى بر امیر المؤمنین (ع) وارد نمىآید و چون آنها بعد از ملامت رسول صلّى اللّه علیه و آله گفتند ما سوگند یاد کردیم و این آیه نازل شد که:
[سوره المائده (۵): آیه ۸۹]
لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَهِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَهُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۸۹)
ترجمه:
خدا به قسمهاى لغو و بیهوده شما را مؤاخذه نخواهد کرد و لکن به آن قسمى که از روى عقیده قلبى یاد کنید مؤاخذه خواهد کرد کفّاره آن قسم طعام دادن برده فقیر است از آن طعام متوسّط که غالبا براى اهل خود آماده مىسازید یا جامه بر آنان بپوشانید یا یک بنده آزاد کنید و هر کس توانائى آن ندارد سه روز روزه بگیرد. این است کفّاره سوگندهائى که یاد مىکنید و باید به اداى کفّاره، حرمت سوگندهاى خود را نگاه دارید. خدا آیات خود را بدین گونه براى شما روشن بیان مىکند شاید که شکر او را به جاى آرید.
تفسیر:
لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ خدا شما را به قسمهاى بیهوده بازخواست نمىکند، آن قسمى چنانکه عادت عوام است براى تأکید در کلام آورده مىشود.
وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ «ما» (بما عقدتم) مصدریّه است و آن موافق قول خدا بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ است، یا موصوله است و معنى آن این است:
ولى به آن چیزهائى که دربارهشان قسم یاد کردید از جهت سوگند خوردن بر آنها، اگر سوگند را شکستید شما را مؤاخذه مىکند (إذا حنثتم) (اگر سوگند را شکستید) حذف شده چون معلوم است.
ولى خداوند براى رفع مؤاخذه براى شما کفّاره اندکى از باب ترحّم قرار داده است.
فَکَفَّارَتُهُ یعنى کفّارهاى که گناهش را بپوشاند یا از بین ببرد.
إِطْعامُ عَشَرَهِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ پس هرگاه ده مسکین را از آنهائى که صاحب عائله اند اطعام کردید نقصان تعظیم اسم مرا جبران کرده اید، آنوقت مستحقّ رحمت من مىشوید.
أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیَّامٍ یا پوشاندن آنها یا یک برده آزاد کردن امّا اگر مالک طعام و پوشاک و بنده نباشید و قیمت آنها را نیز نداشته باشد سه روز روزه بدارید زیرا خداوند بر شما آسانى را مىخواهد و سختى را روا نمىدارد.
ذلِکَ کَفَّارَهُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ این است کفّاره آن وقتى که قسم را شکستید.
وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ پس سوگندهاى خود را حفظ کنید و آن را براى هر کارى بذل نکنید بدین گونه که اسم خدا را تعظیم کنید و اگر سوگند یاد کردید خلاف آن را عمل نکنید، و اگر با خلاف کردن سوگند را شکستید کفّاره بدهید.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ بدینطریق خداوند آیات حدود و شرایعش را براى شما بیان مىکند.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ باشد که شما شکر نعمت تعلیم و آسان کردن کارها را به جاى آرید.
بدانکه قسم یا از مؤکّدات کلام است که آن قسم لغو نامیده مىشود، و یا با قصد و نیّت یمین است و آن یا بر ترک کار خوب است یا بر بجا آوردن کار بد که آن هم لغو است زیرا که کفّاره آن بجا آوردن کار خوب و ترک کار بد است.
یا اینکه قسم براى انجام دادن کار خوب و ترک کار بد است، و آن عزم و ارادهاى است که باید بر متعلّق آن حفظ شود یعنى نباید قسم بشکند و مخالفت شود و اگر شکست باید کفّاره بدهد به آنچه که ذکر شد. و یا سوگند غموس است و آن این است که قسم یاد کند تا حقّ مسلمانى را منع کند یا حقّ او را به ناحقّ بگیرد و آن سوگندى است که موجب آتش است. و امّا سوگند یاد کردن جهت دفع ادّعاى باطل یا احقاق حقّ. پس آن سوگند به جهت قطع خصومتها مشروع است و لکن کراهت این قسم و همّت گماردن به اینکه چنین سوگندى یاد نکند از اخبار استنباط مىشود.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،